qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۴۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

نویسندگانجهان، جامعه

کتاب قرآن‌بسندگی

پنجشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹
به قلم حجت الاسلام محمدجواد غلامی دارابی: سلام بر دوستان علم و تحقیق. کتاب قرآن بسندگی به بررسی اندیشه های شریعت سنگلجی، سید رضا برقعی و سید مصطفی حسینی طباطبایی می پردازد. در این کتاب مباحث خوبی پیرامون تفسیر، کلام و قرآن پژوهشی مطرح و مورد نقد قرار گرفته است‌. چند روزی هست که این کتاب را در دست مطالعه دارم و خواستم به دوستان محقق نیز معرفی کنم.
 

 

 
 
قرآن بسندگی در دو عرصه است:
 
۱- در هدایت بشر، طرفداران این نظریه قائل اند که تمام معارف دین و دانستنی های دین در قرآن موجود است و به نصوص غیر قرآنی مانند سنت و احادیث نیست و در نتیجه در تفسیر نیز به غیر قرآن نیازی نیست.

 

۲- در تفسیر قرآن این نظریه می گوید اگر چه همه ی دانستنی های دین در قرآن موجود نیست اما می توان همه ی آیات قرآن رابا کمک خود قرآن تفسیر کرد و در تفسیر به غیر از قرآن، به چیز دیگری نیاز نداریم. با این مقدمه مولف به نقد افکار این سه شخصیت فوق می پردازد.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
بحثی در باره‌ی کوروش کبیر
ایراننویسندگان

بحثی در باره‌ی کوروش کبیر

چهارشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

بحث ۱۵۵ مدرسه‌ فکرت : احتمالاً بارها خوانده یا شنیده‌اید که به کوروش کبیر -پادشاه هخامنشی ایران- نسبتِ مدارای مطلق می‌دهند و به زبان دیگر، بر این نظر هستند که او وقتی فتوحات و کشورگشایی می‌کرد نسبت به تمامی عقاید و باورهای‌های مختلف آن سرزمین، تسامح کامل می‌ورزید، (=آسان‌ می‌گرفت) و به هر عقیده‌ای احترام می‌گذاشت؛ به‌طوری‌که برخی از اسلام‌شناسان ازجمله شهید مطهری به این‌گونه مدارای مطلق ایراد می‌گیرند که نمی‌توان نسبت به عقاید باطل، بی‌اعتنا و خنثی بود.

 

پرسش این است شما درین باره، چه برداشتی دارید؟ آیا این نسبت که به کوروش می‌دهند، از نظر شما نسبتی درست و مطابق با واقعیت است؟ اگر آری و یا نه؛ چرا؟ آیا احترام‌گذاری مطلق به عقاید و باورها، رفتاری درست منطقی و عقلی است؟

 

پاسخ جناب آقای قربانی:

 

به قلم جلیل قربانی: کوروش از نگاه دیگر. پیشاپیش از پیشگاه هواداران کوروش پوزش می‌خواهم.

 

۱- من امروز در خانه پنهان شده و  با کمی ترس و لرز می‌خواهم در این‌جا از از دریچه دیگر به کوروش بزرگ بنگرم.

 

۲- این روایت تاریخی تلخ را شنیده‌ایم که مغولان به هر جا که وارد می‌شدند؛ حکایت ساده ورود آنها این بود؛ «زدند، کشتند، خوردند، بردند!»

 

۳- گفته می‌شود که سپاه مغول در شیراز برخلاف دیگر جاها؛ «نزد، نکشت، نخورد، نبرد!» چون حاکم شیراز که از خون‌خواری مغولان آگاه شده بود، قبل از ورود آنان به شهر، پیکی با پرچم سفید فرستاد. مغولان هم با شهر مدارا و همه به خوبی و‌ خوشی و سلامت، سال‌ها مسالمت‌آمیز زندگی کردند.

 

۴- من فقر تاریخی‌نگری دارم، چون تاریخ را به اندازه‌ای نخوانده‌ام‌ که تحلیل  تاریخی داشته باشم، فقط برایم چند سوال وجود دارد.

 

۵- این‌که در تاریخ آمده است که کوروش بعد از تصرف بابل با مردم آن بدرفتاری نکرد، کسی چه می‌داند شاید پیش از آن که کوروش هخامنشی وارد بابِل شود و مورد استقبال یهودیان قرار گیرد و منجی یهودیان لقب گیرد، حاکم شهر بابل، هدایای پیشواز فرستاده بود.

 

۶- کوروش اگر مصلح بود، چرا به حکومت در مرزهای ایران که از ماوراءالنهر تا بین‌النهرین و از قفقاز و آسیای صغیر تا جزیرة‌العرب و شبه‌قاره هند را در بر می‌گرفت، قانع نبود و خیال کشورگشایی، خواب را از چشمش ربوده بود. آیا کوروش برای رساندن پیام اصلاح‌طلبانه خود، رنج این همه سفر را به جان خرید یا برای وسعت قلمروی امپراتوری خود؟

 

 

پاسخ دامنه به بحث ۱۵۵

به قلم دامنه:

 

به نام خدا

مقدمه‌ی نظری:

 

۱. اگر فرض را بر این بگذارم این نسبتی که به کوروش می‌دهند، درست است؛ آنگاه دست‌کم یک نتیجه‌اش این است که او پیامبر نبود که هر کجا رفت دست به دعوت و مبارزه با عقیده‌ی باطل بزند. او یک کشورگشا بود که آن دوران، توسعه‌طلبی سرزمینی، رفتاری مرسوم و رایج بود؛ شاید هم جواب به ماجراجویی‌ها.

 

۲. اما اگر فرض را بر این بگذارم این نسبتی که به کوروش می‌دهند، درست نیست؛ آنگاه دست‌کم یک نتیجه‌اش این است که کوروش به عنوان انسانی مورد تأیید که به گواهی پاره‌ای از مفسران قرآن -ازجمله ابوالکلام آزاد و علامه طباطبایی- همان ذوالقرنین در سوره‌ی کهف است، به دادِ مردم از دست بیدادگری یأجوج و مأجوج  شتافت و آن سد محکم را ساخت و با عقیده‌ی زورگویانه‌ی آن قوم مبارزه کرد و آن مردم ستمدیده و گرفتار را از چنگ آنان رهایی داد.

 

پس کوروش مدارای مطلق که امری زاید و نادرست است، نداشت، بلکه در جای خود با عقاید غلط می‌ستیخت.

 

اینک سه بند جواب تاریخی:

 

مدارای مطلق نسبت به عقاید باطل امری بیهوده و خلاف پیام آسمان است، که خدا با وحی، بشر را به حق دعوت کرد و از باطل حذر داد.

 

سه مثال می‌زنم برای تقریت ذهنی و سهولت در فکرکردن و فهم پرسش:

 

۱. مثلاً عقاید رفتار مردمان عصر جاهلیت در حجاز که دختران را زنده‌به‌گور می‌کردند، با مبارزه‌ی جدی پیامبر خدا (ص) مواجه شد تا آنجا که این سنت غلط با همت آن حضرت، آرام‌آرام برچیده شد.

 

۲. مثلاً حرکت پیامبرانه‌ی حضرت ابراهیم (ع) در بُت‌شکنی و مبارزه‌ی آشکار و پنهان با اَصنام (=بُتان)

 

۳. مثلاً دورانداختن بُت‌های تراشیده‌شده از درون کعبه‌ی معظمه پس از فتح مکه توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) و دعوت منطقی و مهربانانه از مشرکان برای پیوستن به اسلام و ترکِ بت‌پرستی و آداب پوسیده‌ی جاهلی.

 

نکته بگویم: مگر می‌شود کوروش -که تمام عمرش را روی زین اسب نشست و فتوحات داشت و حفظ حریم جغرافیایی ایران و نیز کمک به ملل ستمدیده- در آن‌همه کشورگشایی‌ها کشتار نشده باشد. همین خود نشان می‌دهد، مدارای مطلق نادرست است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
انقلاب

تحلیلی بر گفت‌وگوی بهزاد نبوی

چهارشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

متن نقلی + تحلیل دامنه: نکاتی از گفتگوی آقای مهندس بهزاد نبوی: «مصطفی شعاعیان گرایش مذهبی نداشت اما انسان زاهد و عارف مسلکی بود. در تمام دوره فعالیت سیاسی‌اش، همیشه رابطه‌اش با مسلمان‌ها بهتر از مارکسیست‌ها بود. توده‌ای‌ها، چپی‌های طرفدار شوروی و حتی مائوئیست‌ها با او زاویه داشتند و در عوض با نهضت آزادی خیلی نزدیک بود. با آیات عظام قم خیلی ارتباط داشت. در خاطرم هست یک طرح تحریم اقتصادی ر‍ژیم شاه را هم داشت که به علما پیشنهاد کرد. طی ۱۲ سال دوستی و همکاری تشکیلاتی، یک جمله ضد دین و مذهب از وی نشنیدم. رابطه‌اش با من مسلمان خیلی بهتر و نزدیک‌تر از مارکسیست‌های هم گروه بود. در مبارزه واقعا یک تفکر جبهه‌ای داشت.»

 

 

«آقای مهدوی کنی ‌هرگز به خاطر اختلافات فکری، پرونده سازی نمی‌کرد. این مطلب را من هرگز نشنیده‌ام. مرحوم مهدوی کنی مخالف ممنوع کردن واردات لوازم آرایشی یا بستن مطبوعات بود. آن مرحوم ویژگی‌های خاصی داشت. بگذارید خاطره‌ای را تعریف کنم. در دولت شهید رجایی ما همه انقلابی و خیلی دو آتشه بودیم.‌ در جلسه‌ای بحث واردات لوازم آرایشی مطرح بود. دقیق خاطرم نیست سود بازرگانی را بالا بردیم یا اینکه وارداتش را ممنوع کردیم. می‌دانید تنها مخالفی که این پیشنهاد ما داشت چه کسی بود؟ آقای مهدوی کنی! (خنده) ایشان گفت چرا این کار را بکنیم. یک زنی می‌خواهد برای همسرش آرایش کند، چرا لوازم آرایش را ممنوع کنیم؟»

 

«یا در خاطرم هست در سال ۶۰ هم که بنی صدر فرار کرد، ایشان به شدت از بستن روزنامه میزان انتقاد می‌کرد. می‌گفت چرا باید روزنامه را ببندند. ایشان از آزادی مطبوعات حمایت می‌کردند. حتی سر بسته شدن روزنامه میزان من با ایشان در دولت برخورد کردم. من طرفدار بستن روزنامه میزان بودم و ایشان مخالفت می‌کردند! (خنده) البته روزنامه میزان برای مهندس بازرگان بود... متعلق به نهضت آزادی‌ بود.»

 

نمایی از روزنامه

«میزان» در سال ۱۳۶۰

 

«از زندان دوم؛ یعنی زندان جمهوری اسلامی که بیرون آمدم، جوان‌ها به دیدنم می‌آمدند. من به آنها نکاتی می‌گفتم، که برای شما هم بیان می‌کنم. به آنها می‌گفتم: من در حال حاضر ضد انقلاب شده‌ام، ضد تمام انقلاب‌ها، نه انقلاب اسلامی، از انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین گرفته تا انقلاب ویتنام، کوبا، الجزایر و تا «بیداری اسلامی» یا «بهار غربی» و...، من ضد تمام این‌ها شدم. یک به یک برایشان توضیح می‌دادم.

 

به طور خلاصه این که می‌گویم ضد انقلاب شدم، منظورم این است که ضد تمام انقلاب‌ها، نه انقلاب خودمان. خصوصا اینکه من وضع انقلاب خودمان را به مراتب از بقیه انقلاب‌ها بهتر می‌دانم. طی ۴۰ سال پس از انقلاب، یک روز نبوده است که ما انتخابات نداشته باشیم. درست است که ما شورای نگهبانی داریم که بعضا حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن مردم را فراتر از قانون، محدود می‌کند. مع الوصف هنوز ما انتخابات داریم، هنوز با رأی مردم رئیس جمهور، نمایندگان مجلس، شورای شهر و... انتخاب می‌شوند و در موارد زیاد، منتخبینی که به نظر می‌رسد، چندان مطلوب برخی از قدرت‌های حاکم نبوده و نیستند. این‌ها دستاوردهای مهمی است که ما در هیچ کدام از انقلاب‌ها نداشته‌ایم. کدام انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، مجلس تشکیل داده و انتخابات برگزار می‌کند.» (منبع)

 

 

تحلیل دامنه به بخش آخر مصاحبه:

 

به قلم دامنه: به نام خدا. بعد از مصاحبه‌ی یورگن هابرماس، دومین مصاحبه‌ی مهمی ڪه امسال خوانده‌ام از آقای مهندس بهزاد نبوی‌ست. فرازهای زیادی داشت، اما ترجیحاً این فراز را می‌آورم و چند نڪته می‌گویم:

 

«من در حال حاضر ضد انقلاب شده‌ام، ضد تمام انقلاب‌ها، نه انقلاب اسلامی، از انقلاب ڪبیر فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین گرفته تا انقلاب ویتنام، ڪوبا، الجزایر و تا «بیداری اسلامی» یا «بهار غربی» و...، من ضد تمام این‌ها شدم.... خصوصاً اینڪه من وضع انقلاب خودمان را به مراتب از بقیه انقلاب‌ها بهتر می‌دانم. طی ۴۰ سال پس از انقلاب، یڪ روز نبوده است ڪه ما انتخابات نداشته باشیم. »

 

نڪته‌ها:

 

یڪم: آقای نبوی درین بیان، ضدِّ «انقلابی» شده‌است ڪه خود در ایجاد و استقرار آن نقش داشته است. هم زندانی شاه بوده و هم دست‌اندرڪار نظام. پس؛ این گفته‌اش نشان ندامت و پیشمانی‌ست. و این البته حق  آزادی اوست ڪه چنین نظری (ولو خطای بارز) داشته باشد.

 

دوم: ضدِّ «انقلاب»های سایر دنیا شدن، یڪ معنایش این است ڪه آقای نبوی خودش را بر جای مردم آن ڪشورها می‌گذارد و بر اراده‌ی آنان خُرده می‌گیرد. خرَد نبوی نمی‌تواند جای خرَدجمعی ملل انقلاب‌ڪرده بنشیند.

 

سوم: آقای نبوی ریشه‌ی تئوری انقلاب و حقِ انقلاب‌ڪردن مردم را می‌زند، حال آن‌ڪه اسلام، انقلاب علیه‌ی حڪومت جائر و ستمگر مثل رژیم محمدرضاشاه پهلوی را برای مردم ستمدیده و مبتلا به جائر، روا و حتی شاید تڪلیف شرعی می‌داند. مخالفت با این حق سیاسی مردم در زمان ضرورت انقلاب، مخالفتی پذیرفتنی نیست.

 

چهارم: احتمال می‌دهم جناب بهزاد نبوی با این سخن، خواسته نسل جدید را از چیزی به اسم «انقلاب علیه‌ی انقلاب» برحذَر بدارد و حتی مُخیّله‌ی آنان را از گروِش به این اقدام و الزام، محو ڪند و ایشان را به سمت روش‌های جایگزین تارومار نماید.

 

پنجم: چه ضدِّ «انقلاب»شدن را به معنای مخالفت با تئوری (=نظریه‌ی انقلاب) بگیریم، چه آن را به مفهوم ضدیت با اصالت و محصولات انقلاب، چه مخالفت با مظاهر انقلاب و نیز چه پرهیزدادن مردم برای چنین اقدامی، این رویڪرد یا دیدگاه تازه‌ی آقای بهزاد افق (=دورنمای) روشنی ندارد و جنبه‌ی ذوقی دارد تا اندیشه‌ای. ڪشورهای ڪه انقلاب را تأخیر انداختند اسیر جنگ و اشغال شدند، مانند عراق، افغانستان و یوگسلاوی و پاناما.

 

اشاره: برای آقا بهزاد نبوی ۷۷ ساله -ڪه قدی خمیده یافته و طعم زندان جمهوری اسلامی را نیز بعد از بحران ۸۸ چشیده- آرزوی سلامتی و بقا بر عقیده‌ی انقلابی دارم، نه مڪافاتِ ندامت و پشیمانی.

 

تبصره: مردم ایران آرزویی دیرینه دارند، انقلاب اسلامی -این امانت الهی و نعمت درخشان ملت- را به انقلاب امام مهدی موعود (عج) پیوست و پیوند دهند. یعنی اقتدای نظری و عملی به تئوری شیعی-مذهبی منجی.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عکس

سد سلیمان‌تنگه‌ی ساری

سه شنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

سد شهید رجایی (سلیمان‌تنگه‌ی) ساری در مسیر دودانگه‌

نزدیک روستای افراچال در ۴۵ کیلومتری ساری

 

 

...

 

 

...

 

 

 

(منبع)

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگانانقلاب

از مسئولیت‌پذیری تا نقدپذیری

دوشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹
به قلم جلیل قربانی:
 
۱- یکی از کلماتی که بعد از پیروزی انقلاب رایج شد، به‌کاربردن واژه «مسئول» به جای «رئیس» برای کسانی بود که در مصدر کار قرار می‌گرفتند.
 
۲- می‌توان حدس زد که پذیرش و رواج چنین تغییراتی، احتمالاً بر پایه تعلیمات دینی بود که انقلابیون پیش از کسب قدرت در نقد کارگزاران دولت شاه و نوید استقرار دولت خدمتگزار به مردم داده بودند.
 

جلیل قربانی

 
۳- این دیدگاه که در نوع خود پیشروانه و در تراز مدیریت نوین و حکمرانی خوب بود، به‌تدریج به بوته فراموشی سپرده شد. چنین اخلاق حسنه‌ای خیلی زودتر از آن که رایج و نهادینه شود، به‌تدریج به نسیان سپرده شد و آنان که قرار بود مردم را ولی‌نعمت خود بدانند، خود را ولی‌نعمت مردم قرار دادند.
 
۴- لذت ریاست آن‌چنان به کام کارگزاران شیرین آمد که انتظار پاسخ‌گویی داوطلبانه از کارگزاران حکومت، خوش‌بینانه و شاید ساده‌لوحانه به‌نظر آمد.
 
۵- نقد و ارزیابی عملکرد تا زمانی که در چارچوب قانون نباشد، بیشتر در حد یک توصیه اخلاقی است. سازوکار پرسش‌گری از کارگزاران و پاسخگویی آنان باید در قانون گنجانده شود.
 
۶- برای نقد و نظارت بر عملکرد کارگزاران، در قانون اساسی کشور نهادهای ناظر مانند قوه مقننه و نهادهای مستقل مانند قوه قضاییه، متناسب با اختیارات تعریف شده است. حتی از دوره رهبری بنیانگذار جمهوری اسلامی، برای نظارت بر عملکرد مقام رهبری، تشکیل مجلس خبرگان تعریف شده است.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
لغت

فرهنگ لغت داراب‌کلا

دوشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. در سلسله مباحث فرهنگ لغت داراب‌کلا، هفت واژه‌ی محلی دیگر را می‌شکافم. که از آغاز تأسیس دامنه تا امروز به ۲۶۷ لغت رسید.

 

کیوونی: در محل ما یادم است وقتی می‌خواستند از هنر دختری بگویند و به خواستگاری‌اش بروند در تمجیدش می‌گفتند: کیوونی است. کیوونی هم که معلومه. یعنی: خانه‌داری را حسابی بلد است و بر امور منزل مسلط. مثلاً «کیوونی دِتر رِه بِلارم» از جملات نوازشگرانه‌ی مادران نسبت به دختران‌شان است. حالا این زمانه، وقتِ آن آمده است که بگویند: این مَردی چَنده کیوونیه. بگذرم.

 

حَلقومِه، چِنگوم، ڪورگِر: هر سه لغت در محل ما هنوز هم بر زبان مردم رایج است. شاید رواج آن در نسل جدید کم شده باشد، اما هنوز این سه لغت نمُرده است و به انبار واژگان نابکار (=خوانده شود فراموش‌شده) نرفته است.

 

حَلقومِه، نیم‌گِره‌ای است که هر وقت لازم شد، آسان باز می‌شود. از نظر من حَلقومِه چون شبیه حلقه است و مانند رسَنِ حلقه‌ی دار، حَلقومِه نام گرفته و از حلق ریشه می‌گیرد.

 

چِنگوم، هم چوب‌نشان است که آن را مقداری دفن می‌کنند تا نشانی و مرزها مشخص باشد. و هم واژه‌ای‌ست که معنی گیرکردن می‌دهد.

 

کورگِر، گره‌های پیچ‌درپیچ و درهم‌وبرهم است که نه فقط راحت باز نمی‌شود، بلکه وقتی نخی یا چیزی کورگِر افتاد گاه قیچی و مغراض نیاز است که هم گره را باز کند و هم کلاف را نجات.

 

می‌توان جهان کنونی را مبتلا به این هر سه لغت دانست. ابرقدرت‌ها؛ که حَلقومِه‌زدن را بلد نیستند که عنداللزوم مفتوح و گشایش کنند. کشورهای مسلمان؛ که یا چِنگوم یعنی نشانه را گم کرده‌اند و یا خود چِنگوم یعنی گیره و گیری برای همجواران شدند. و سازمان‌های بین‌المللی؛ که اساساً کارویژه‌های خود را از کف دادند و  نه تنها نمی‌توانند کورگِرها را وا کنند، بلکه خود کورگِری برای دولت‌هایی شدند که آگاهانه به زورگویان عالم نه می‌گویند و در برابر ستم و برای ستمدیدگان می‌کوشند. نیاکان‌مان در ایران و ازجمله مازندران و میاندورود و داراب‌کلا چه هوشمندانه لغات وضع می‌کردند و بر زبان‌ها جاری و ساری.

 

پِچوک: واژه‌ی محلی پِچوک یعنی خیلی‌کوچک، خُوردی. معادل علمایی -که «الاحقَر» به‌کار می‌برند- با عزم و نیّت فروتنی و تواضع.

 

پی‌لم: این بوته‌ی خود رُو چون در پیِ «لَم‌لِوارِ» تمِش‌مَمش سُز وُونه (=نوج زَندِه) ازین‌رو شده پَی‌لم. البته این برداشت شخصی من است، شاید هم ریشه‌اش چیزی دیگری باشد و من نمی‌دانم.

 

خِفتی: این واژه به گردنبند طلا و نقره‌ی زنان گفته می‌شد. اصل لغت به خِفت به معنی گلو و خفه‌گاه بازمی‌گردد و چون در آن قسمت آویزان می‌شد، خِفتی نامیده شد.

 

خِفتی‌ها معمولاً گرانقیمت، سنگین و پهن بود. حتی زنجیرهای وزین داشت. و یک سرمایه برای مادران و زنان بزرگ خانه به حساب می‌آمد. گویا در برخی از خفتی‌ها عکس شاهان حک می‌شد. اما یواش‌یواش ریز و ریز و ریز گردید و شکل عوض کرد.

 

البته درین روزگار که خِفت‌گیرها (=دزدان زورگیر) زیاد شدند و پلیدانه به دختران و زنان در مسیرها و کوچه‌پس‌کوچه‌ها دستبرد می‌زنند، خفتی‌ها لَس‌‌لَس (=اندک‌اندک) نازک و سبک و حتی بدَلی (و به گویش محلی: عجیش) شد

 

پِت‌پِتی را می‌شکافم: واژه‌ی دو سَر بِنی (=ترکیبی) «پِت‌پِتی» یا پط‌پطی را از طریق چند مثال بهتر می‌توان جا انداخت، تا از تعریف لغوی. این‌گونه:

 

۱. برخی، از بس چِش‌سِر نیستند و از گرسنگی دارند می‌میرند و یا دَلیک‌اند، لاقمه (=لُقمه) را پِت‌پِتی می‌کنند. یعنی پشت‌سرهم می‌بلعند و به حلق فرو می‌کنند.

 

۲. بعضی هر چه دستشان آمد از بیل و کلنگ و گونی و دَس‌چو (=عصا) را در  لاخ دیوار (=شکافِ کَتِ) حیاط‌شان فرو می‌کنند یعنی پِت‌پِتی.

 

۳. عده‌ای از ما دیده‌اند در قدیم، که کال‌قِوا (=کُتِ کهنه) و جِل‌مِل (=پارچه‌کهنه) را در تَنوره‌ی تندیر، یعنی سوراخ کناره‌ی زیرین تنور پِت‌پِتی می‌کردند تا زبانه‌ی آتش کم شود تا خمیر، خوب به دیواره‌ی تنورِ نون‌محلی بچسبد و بپزد.

 

۴. در قدیم که گل‌دِوا نبود، موش‌کالی (=لانه‌ی موش) را با هرچه دستشان بود پِت‌پِتی می‌کردند که موش در لانه‌اش دق‌مرگ شود و سرِ نون‌لگِن نیاید.

 

۵. خونه‌ی برخی که می‌روی، می‌بینی که کدبانوی خانه از بس مشغول! است، همه‌ی اثاثیه‌‌مثاثیه‌ی منزل را پِت‌پِتی کرده است در سوراخ‌سَمبه‌ها، از داخل گنجه بگیر تا بالای یخچال و زیر تختخواب و پشت‌بام حمام. اینجا بگذرم!

 

۶. البته پِت‌پِتی با لغت پَتی (به فتح پ) یعنی عریان و لخت، فرق دارد. پَتی به صورت ترکیبی می‌آید. این‌جوری: لُختِ‌پَتی.

 

۷. اگر خواستید به‌درستی از واژه‌ی پِت‌پِتی سر در بیاورید صندوق عقبِ ماشین برخی‌ها را بالا بزنید! مغازه‌ی اغذیه‌مغذیه‌ی آشنایان را بازدید بکنید! انباری و سرداب و حیاط‌خلوت‌ها را نگاه کنید. پِت‌پِتی که خوبه، دَجوبَجو (=درهم‌وبرهم) هم هست، از سِمساری‌ها هم بدتر و شلخته‌تر.

 

بقیه‌ی پِت‌پِتی‌ها را در مثال‌های سیاسی بکاوید! که من سیاسی‌میاسی بلد نیستم!

 

نظر جناب جلیل‌ قربانی:
 
سلام آقای طالبی، روز به‌خیر. سه نکته درباره پِتی و پَتی؛
 
۱- ما به فرودادن غذا به زور و در لقمه‌های بزرگ، گرفتن روزنه‌ها با کمک پارچه و کاغذ و کارهای دیگر مانند آن می‌گوییم «پِتی».
 
۲- پِت‌پِتی عبارتی است که به مچاله‌کردن، درهم پیچیدن و گلوله‌کردن کاغذ و پارچه و مانند آن می‌گوییم‌.
 
۳- از آقای اسماعیل واعظ جوادی برادر آیت‌الله جوادی آملی که استاد معارف اسلامی دانشگاه مازندران در سال ۱۳۶۳ شنیدم که؛ پَتی، واژه‌ای پهلوی به معنای «ضد» یا پاد است. مثال؛ پَتی‌آره یا پتیاره به معنای ضد آفرینش.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی