به قلم دامنه : به نام خدا. در کربلا، حرم امام حسین (ع) در اول خیابان منتهی به باب رأسالشریف -علیه السلام- گفتم بهتره به انقطاع کل شیء فکر کنیم و از اینجا تا حرم از هم جدا شویم و هر کس به تنهایی این ۱۰۰ متر را با آتشفشانِ درونش به حسّ «با حسینبودن» برسد. و چنین هم شد.
حالا با همهی تب و لرزهای عرفانیام، با شرم شدید نخستین گامهایم در کف حرم کسیست که ثارالله شد؛ اوج همهی اوجها. کسی که از کودکی قند روضهاش را مادرم برای شفا به ما میخوراند. کسی که برای چای مجلس عزایش صف میکشیدیم از نوجوانی، تا عشقش را در رگهای قلبمان جاری کنیم و در راه او فوران بیافرینیم. کسی که به حتم عامل اصلی دیندارماندن سیل عظیمی از شیعیان است. کسی که منبر با او منبع و مأخذ میگیرد. کسی که فقط و فقط باید برای مصائب و عشق او گریست. کسی که بنیاد حکومتهای جائر و ستمگر و بیعدالت را نامشروع و عدوانی اعلان کرد. کسی که تفکر آزادیبخشش ازو یک رهبر مقدس ساخت. بگذرم.
حرم و بینالحرَمین
بازنشر دامنه
چندقدم رفتم به سمت مرقد شریف. یک آن دچار خجالت و شرم شدید شدم. متوقف گشتم. و با نیت توحیدی سه قدم برگشتم به عقب و در کُنج درب ورودی آن رهبر تامّ و تمامم بر سنگ سرد و بَردش سجدهی عشق به خدا زدم و دلم را به سیدالشهداء سپردم و تا بلد بودم با مقتدایم گپِ دلی زدم. با خواستههای خاص، کمی در قلبم طیِّطریق کردم و اولین اشک ورودم به مرقد را با دستمالی که داشتم جمع کردم و در جیبم به امانت و تبرّک گذاشتم.
حالا سبکبال و با کمی تبسّم مجاز، از عزیزترین رهبر زندگیام اجازهی چندقدم جلوتررفتن گرفتم. مکثی کردم و درنگی و در وضع خاصی، حیرتی شوقانگیز مرا. فراگرفت. در رواق مستطیلشکل ابراهیم مُجاب -نوهی امام کاظم (ع )- و در دنیای درونم گم شدم و در گوشهای باز هم نشستم.
سپس با یک حالی که در ۱۰ دقیقه به من دست داد سرسپرده و دلچسب مثل موج پرارتفاع اقیانوس موّاج اطلس، به اطلسِ مکتبم، دینم، حیاتم، مماتم، شفیعام، همهی عصاره ی انبیایم و در یک کلام وارث آدم تا خاتمم، مماس شدم و قبرش را با گریهای بیغلوغش و نالهای بیرقیب، بغل گرفتم. همانی که بارها از زبان مرحوم حاجشیخ احمد آفاقی در بالای منابر تکیه و منازل روضه شنیدیم که میگفت: «انشاءالله قبرش را در بغل بگیرید سومصلوات را بلندتر ازین بفرستید.»
و من آن لحظه، نه فقط به صلوات لِسانی و جاری، بلکه به صلوات مجسّم و مشهود محمد و آل محمد نائل شدم که از اینجا به بعد در قلم و الفبای فارسی نمیگنجد. باید موزیکدانی سراغ یافت و از او خواست حال این گونهی یک زایر مولا امام حسین (ع) را در ردیف نُت عشق، فنا بسازد و با سبکی موزون بسُراید.
اما حیف! که من چقدر در این رابطهی گپوگفتی با مولایم از آن زن پابرهنهی عشایر عراقی -که از صدها روضهخوان، برایم عشقی افزونتر و خالصتر نسبت به حسینم آفریده بود در کنج آن حرم- عقب و باز ماندهبودم. همان زن محجوبِ فقیری که حالِ زارش را در گوشهی قلبم درج، و الگوی خویش ساختم تا با دیدنِ نوع عشقش به سیدالشهداء، تا ابد عطر نابِ بینالحرمین را از ذائقهی ذخیرهشدهام دور نسازم. هرگاه به ادب آن زن عشایر عراقی و انگشت سبّابهی اشارهاش به حضرت اباعبدالله (ع) خیره میگردم، خیر میبینم. آن زن مرا در دریای عشق حسین به شنا بُرد و در من، فنا و گریه و اشک آفرید و خودش شد بینظیرترین یادگار صحنهی زیارتِ نجف کربلای من. بگذرم.
در داخل حرم امام حسین (ع)
حالا اگر دل داری، مجدد بیا درون مرقدالحسین. از همان کفِ خیابان دایرهای، دیوارههای ۱۵متری حرم، با یک شیب آرام از بابالرأس غروبگاه خورشید، بهآرامی منتهی میشوی سوی سیدالشهدا. تا ۸ متر یا بیشتر، این شیب، تو را شیداگونه میبرَد درون گودال قتلگاه که حالا چهار رواق و یک مکعب مُطاف است برای زائر حائر حیران. و تو بدان که خود پیکر پاک امام، ۱۱متر دیگر پایینتر از خود ضریح است. از هر ۴رواق حرم اگر سر به آسمان کنی تا آه به ملاءاعلا بفرستی و نفرین بر اشقیای اَدنا، چشمت به گنبد و پرچم سرخ پشتبامش میافتد که اهتزاز عزت میکنند. فقط در حرم امام حسین از هر چهار سویش، آسمانِ خدا پیداست. این رسوخ چشم از مَنفذ شیشهای سقف، خود عشقسازه. در ۴رواق منتهی به هم، هیچ کس نه به انتها میرسد، نه گم میشود و نه تنها میماند. هرچه بچرخی باز دلت میگوید بازم بچرخ، بازم بگرد تا گردغبار روحت بریزد. این طواف بر مطاف عشقه.
تو میتوانی هم از مسیرِ بازِ گوشتاگوشِ رواقهای اربعه، در درون حرم بچرخی، آنهم نه یک بار بلکه هزاربار؛ و هم از چهار زوایهی مکعب متصل به حائر حسینی، که از کُنج قتلگاه عبور میکند. اینجا که برسی هر بار، دلت خونی سُرخین پمپاژ میکند و مغزت موتور محرکهی قلبت میگردد و زمین و زمان نمیشناسی.
واقعاً هیچ زائری در حرم امام حسین، دلتنگی و کدورت ندارد. زیرا از نقشههای پیچدرپیچ و انحناهای منحرفکننده و گنگرههای گیجکننده خبری نیست. خصوصاً اگر در وقت خاصِ خلوت، به مرقد بروی، حتی میتوانی درون محراب حرم، در رواق قبله که به نام حبیببنمظاهر است، نماز بگزاری. و من از سر ذوق و ادای دَین و به نیت اُقربا و همهی مستضعفان جهان در محراب نمازی گزاردم که لذایذ آن، هنوز حس میشود.
حالا بدان سه رواق دیگر حرم، اسمشان ایناست: سمت رأسالحسین ع، رواق ابراهیم مّجاب است نوهی امام کاظم ع، که سالی به زیارت امام آمد و سلام کرد و آقا ع جواب سلامش را داد و لذا شد ابراهیم مُجاب (=اجابتشده). دو دیگر یکی رواق سلطان یا پادشاهان است در پشت مضجع در سوی شمال، که برخی پادشاهان قاجار در این رواق دفناند؛ نوعی ریاکاری و تصرف زوری. و یک رواق هم رواق فقیهان است در سوی بینالحرمین در بابالحجه شرق حرم.
حالا وقتشه من و تو در ناحیهی مقدسه در زیر گنبد و حائر حسینی باشیم. اینجا همهی بهشت جمع است و همه عشق، تفریق. هر کس در این تکّهی بهشت، دلش از ضرب و جراحات فَرق امام حسین، در تفرُّق است و از آن همه اخلاص ۷۲ تن در تقرُّب و از رهبری داهیانه زیبب سلام الله علیها پس از عاشورا، در تعجب. فقط باید بود آنجا و ناظر شد زیبا.
اینجا در گرانیگاه مرقد (=مرکز ثقل حرم) حائر و ناحیهی مقدسه قرار دارد تا تو در زیارت حسین، قرارگاهی بیقرار داشته باشی. هیچ یک از اعضای وجودی تو در این تکّهی خاص حرم، قراری ندارد. چون در مدار حسین قرار گرفتی و دائم در خیال ستایش، در شیار نیایش و در زیار سُرایش هستی. دلت میخواهد نغمه بسازی. ساز بنوازی و آواز گریه سردهی برای ظلم بر اباعبدالله. خودتان حالا از دور، خویشتنِ خویش را در آن حائر مقدس، دلی و قلبی بچرخانید و نجوا کنید با سالار شهیدان.
حرمهی امام حسین (ع)
حضرت ابوالفضل (س)
درست در روی سینهی امام ع، علیاصغر طفل معصوم اهلبیت دفن است و در زیر پای قبر امام، فرزند برومندش، علیاکبر، رزمندهای شجاع که اعراب برای او منزلتی فوقالعاده قائلاند در حد استمرار امامت.
اما وقتی از روبروی سینهی شکافتهشدهی امام، ۱۳ قدم به عقب برمیداری، به یک سرسرای پر از اَسرار در مماس قبله میرسی. اینجا دو سو دارد که نور میرساند و ساطعات میسازد.
سمت شرق این سرسرای دل و دیپاچهی عشق، قبور ۷۲ تن است که مشهور است به مقبرهی شهدای کربلا. و سمت غرب و درست در مماس قبر بیسر آقا امام حسین ع، مقبرهی ملکوتی جناب حبیببنمظاهر است که مقامی شامخ دارد و بابالحوائج است.
وقتی از وسط این سرسرا، به سوی قبله بیرون روی و وارد رواق حبیب شوی، سمت راست تو یعنی آن کنج و زاویهی غرب رواق، یا کنار ناحیهی مقدسه زیر سر حبیب، قتلگاه امام. کمتر کسی را دیدم که در دو جا اشکی نریخته باشد، ضجّهای نزدهباشد: کنار ۷۲ تن و در کنج قتلگاه. که از نظر من تمام روح حرم درین نقطه جمع است.
دامنه. نجف اشرف. باب الرضا (ع) یا باب ساعت
۵ دی ۱۳۹۳ ضلع شرقی حرم امام علی علیهالسّلام
حالا اینجا گویی یک گمشده داری؛ قبر ابوالفضل آن پورِ علی (ع) که بر دلت برات میشود کاش حرم ابوالفضل در درون حرم امام بود اما بعد آرام میگیری دو ضریح جدا از هم، بینالحرمینی ساخت که داستان شیداییهاست.
وقتی از حرم امام میروی کنار قبر عباس، گویی پیامی غیبگونه از مرقد ابوالفضل (س) میرسد: بیش ازین اینجا نمان! به مرقد امام مقیم شو. گویی القای خود عباسبنعلیست به زائرین؛ پرواز به حرم حسین از حرم حضرت عباس. راز بینالحرمین. همین. خودم چنین بودم در بینالحرمین.
قسمتی بود از خاطراتم در زیارت به نجف و کربلا در دی ۱۳۹۳ خورشیدی.