سه جایی که باید برویم کجاست؟
یکی از بزرگان می گفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می بُرد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است! من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند. از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. (منبع)
سه جایی که باید برویم. ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و فردی را با رفتار خشونت آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر خشِن نیستم. آن خشن در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سردخانه میبرند. گفت: خدا رو شکر زندهام. فقط یک مُرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ پس؛ برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: یک. بیمارستان دو. زندان سه. قبرستان. (منبع) عکس بالا: بیچاره الاغ، این حیوانِ کاری خدا، که اسیر دست بشره.