به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا.. تلا در دارابکلا. دارابکلایی‌ها به خروس تلا یا طلا می گویند. و معمولاً به داشتنِ یک یا دو تای آن افتخار می کنند. اما به سه دلیل از کشتن و خوردن آن امتناع می کردند. الان را دقیق نمی دانم.

 

۱. چون خروس، زیبا و محور و جلودارِ مرغان است. ۲. چون شگون داشتند. ۳. چون برای ازدیاد نسل آن را سالم نگه می داشتند و حتی اسمهایی خوشآیند بر رویش می نهادند.

 

علاوه بر آن در مکتبخانه قدیم دارابکلا رسم بود، هر کس به سورۀ والشمس می رسید، باید یک طلا (تلا) برای آموزگار مکتبخانه هدیه می بُرد. گرچه واژۀ تَلَاهَا در سوره شمس به معنی پی رفتن است: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱﴾ سوگند به خورشید و تابندگى‏ اش (۱) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود» (سوره ۹۱: الشمس - جزء ۳۰ - آیه‌‌ی ۱ و ۲ ترجمۀ مرحوم فولادوند) اما وقتی به این نام می رسیدند، باید تلا و خروس هدیه می بردند و چه شیرین این بود این روز قشنگ قرآنی.

 

دارابکلاییها اگر هم مجبور می شدند خروس را بکُشند و شکم پُر طبخ کنند، آن را خلوت خوری نمی کردند؛ یا برای اموات خود روضه خونی می کردند و منبر به منزلشان می آوردند و آخوند محل را دعوت به ذکر روضه حضرت سیدالشّهداء (ع) می‌نمودند. یا یک محفل صلۀ رحم ترتیب می دادند و به همه آن را می خوراندند؛ زیرا گوشت لذیذی دارد و شامی فاخرانه تلقی می شد. تا لغت بعد.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/593