به قلم دامنه. به نام خدا. رفیق گرانقدرم جناب مهندس محمد عبدی سنه کوهی در (اینجا) متن مرا دربارۀ کوروش (اینجا) مورد نقد قرارداده اند؛ که ضمن قدردانی جانانه از وقت گذاری ایشان برای نقّادی، توضیحی جهت جواب به ایشان، برای دامنه خوانان شریف ارائه می کنم:

 

هیچ پادشاهی پیامبر نبود، اما برخی پیامبران الهیِ بنی اسرائیل مانند حضرات داود و سلیمان _علیهماالسلام_ به امر خدای متعال، جامۀ سلطنت بر تن کردند؛ چنانچه حضرت یوسف (ع) پس از همۀ ابتلائات و زندان و آزمون ها و محنت ها، به مشیّت خدا، عزیز مصر شد. و فرق است میان پادشاهی که به زور و وراثت، بر مردم حاکم شود با سلطانی که خدا او را به مصلحت دین و مردم آن روزگار، برگزیند. بنابراین، ایراد اول شما جناب عبدی بر متن من، خَلط موضوع بوده است.

 

دکتر شریعتی در نوار تاریخی «آری اینچنین بود برادر!» خطابش به همۀ بردگان و تهیدستان است و ذمّ همین سلطنت ها و شاهان که اَهرام ثلاثه و کاخ های ستم را ساختند و بر گُردۀ مردم سوار شدند. او رفت کنار اهرام نشست و نوشت و بعد در مشهد یا حسینیه ارشاد تهران، آن را بر شنوندگان پرشور و شعورش با آن لحن آسمانی اش خواند. دیدگاه من نسبت به پادشاهان، از همین نوار متفکرانه شریعنی شکل گرفته است و همچنان به شریعتی دراین باره ایمان دارم که  از روی علم، سخن گفت، نه از روی حقد و جهل و احساس.

 

خوشحالم خود جناب عالی پس از کمی نقد، تصریح کرده ای: «و صد البته از منظر نگاه دینی شما هرگز در مسیر ظلم و جور نبودند.» آیا به یک مؤمن به دین مبین اسلام می آید انبیای الهی را در مسیر ظلم قرار دهد!؟ حتی تصوّر و خیال این تفکر، خطا و بلکه گناه است چه برسد به باور به این نقیصه و ذَنب لایغفر. ما طبق آیات ۳ تا ۴ سوره‌ی بقره که می فرماید ایمان شش شرط دارد، پنجمین آن این است که مصدِّق همۀ انبیاء باشیم. «وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ: و آنچه پیش از تو فرود آمده است،». پس، قیاس پادشاهیِ پادشاهان و از جمله کوروش با سلطنت برخی از پیامبران (ع) به اقتضاء حکم خداوند، از اساس نارواست. و به نظر من  شما در نقد کمی شتاب زده عمل کرده ای.

 

شاید خودت هم بهتر از من می دانی، کسانی که از کوروش «بُت» می سازند، و دم از احیای آیین زرتشت می زنند، و یا شعار احیای سلطنت می دهند؛ اغلب شان یک کلمه از کوروش نمی دانند. اینان، _بیشترشان_ به کینۀ انقلاب اسلامی، دم از کوروش می زنند و او را تظاهراً جلوی نظام ایران علَم می کنند تا به نیّات شوم شان برسند. و الّا، کوروش اگر در قرآن تمجید شده است و عملکردش آن گونه توصیف گردیده است، برای آن بوده است که ستمدیده هایی را از مَهلکه ی ستم کنندگان نجات دهد و یأجوج و مأجوج را با آن سدّ سدید ش دربند کند. تو خود می دانی عبدی، که یأجوج و مأجوج های امروزی! کوروش را هم قبول ندارند. آنان فقط در پیِ انتقام گیری از انقلاب اسلامی اند، که بساط سلطنت و شاه و شاهی گری و خیانت های سازمان های برانداز را برچید و مردم را و آرای آزاد مردم را حاکم کرد و ولایت فقیه هم مواظبِ همین دو امر است: حفظ حدود شرع و حفظ حقوق مردم.

 

اما از پاراگراف «باید قبول کنیم که...»، نوشتۀ منتقدانۀ شما بر دامنه، تا انتهای پست شما، هیچ ربطی به متن من ندارد. لذا منطقاً معاف از پاسخم. از سماحت طبع شما جناب عبدی باخبرم؛ لذا می دانم پاسخ من شما را حتی اگر اقناع هم نکند، ظرفیت شنیدن و بحث کردن داری. ضمن آن که من در آن متن استنثنائاتی برای کوروش، _نسبت به پادشاهان دیگر_ قائل شدم؛ که گویا شما آن را از دیده معمولاً تیزبین خود، عبور نداده اید. برایت آرزوی سعادتِ هر دو عالم _بلکه عوالم_ می کنم. تمام.

پنظر محمد عبدی سنه‌کوهی

 

سلام مجدد
این نوشته شما را کجای دلم بگذارم اخوی:
«پادشاهان، همیشه بر مردم سرزمین خود ستم روا داشته اند و اربابی کرده اند و آنان را برده و رعیت و بی سرزمین ساخته اند.»
 
منظورم به این کلمه همیشه بوده و هست. قصدم دفاع از پادشاهی نبوده و نیست و اعلان برائت کردم اما اینکه شکل دیگری غیر از موروثی که آنهم مبتنی بر دلایل و شواهد عامه پسند بوده و هست چنین به نظر میاد که غیر موروثی سلطنت هم دچار مشکل و غیر قابل دفاع شده است.
 
 
اینکه ضامن دفاع از حقوق مردم را شخص یا افرادی خاص هم تلقی نماییم هم به نظر می رسد که دیگر خاصیت و کارایی استدلالی خود را از دست داده است به نظرم آنهم مشروط به تایید اکثریت مردم در یک فضای انتخاب آزادنه است و لاغیر.
 
 
نگاه دکتر شریعتی هم در یک دوره خاص با نگاه برتر آنزمان شکل گرفته بود و اگر اکنون بود دور از ذهن است چنین بیاناتی را تکرار می کرد حداقل سکوت می نمود .
 
البته آنانی که به فکر احیای سلطنت هستند را نه نفی می کنم و نه تایید نیتشان حداقل بر من و شما مشخص هست چه آنانی که با پرچم و علم کورش و رضاشاه به راه افتادند و چه با علم مقدس خلیفه پنداری جانشینی پیامبر و تقدس مآبی های افراطی.
 
 
به نظرم حفظ شرع ابزاری شده است برای تامین خواسته قشری خاص و این مذموم و پذیرشش برای عامه عموم سخت شده است کار به شخص خاصی ندارم اما تفکر غالب فعلی با ابزار دینی در حال جا انداختن مطامع دنیوی با شعار اخروی است و ازین نظر بنده خود را همراه برخی ها نمیدانم و صف خود را جدا می دانم و حقیقت قضیه آن است که نباید دین را ابزار سرکوب خواسته های برحق مردم کرد و نظر اکثریت را نباید نادیده گرفت و بر منتخب اکثریت ملت عرصه را چنان سخت کرد که نظر و کارش مورد هجمه قرار گیرد و روز حسابرسی خود را صاف در کشید و ناه و عقاب را برای دیگران خواست و ...
 
 
باید قبول کنیم را فعلا نه شما دوست خوبم و نه آنانی که باید بشنوند نمی شنوند و خود را به کوچه علی چپ می زنند و فعلا چون تنعم در سفره پهن انقلاب و خون شهدا زیر دندان آنان هست حرفی برای گفتن نه من دارم و نه شما. باشد تا روزش شاید کسانی شنیدند. موفق باشید ای رفیق شفیق.

 

جواب دامنه

 

به نام خدا علیک السّلام مهندس. من در آن متن (اینجا) حکمت و فلسفۀ ولایت فقیه را گفتم که «ولی فقیه در جامعۀ مسلمین، مواظبِ دو امر است: حفظ حدود شرع و حفظ حقوق مردم.» و این نافیِ حقّ حاکمیت بر سرنوشت ملت نیست، که شما اشکال وارد نموده اید. نیک می‌دانید که برخی‌ها ولی فقیه را برنمی‌تابند ولی حاضرند جان و خون‌شان را برای شاه‌های مُرده و پادشاهان خیانتکار و ستمگر و بدکار و فاسد بدهند. و تو بهتر از من یقین داری این بدترین و زشت‌ترین تناقض برای این گونه افراد است. مگر می‌شود کسی منتقد ولی فقیه باشد، و آن را حکومت فردی بداند ولی خود سرسختانه و لجوجانه از روی حسّ دروغی، دنبال شاه موروثی بگردد!؟ می شود!!؟ و درود بر کوروش کبیر بنوازد و شعار رضاخان میرپنج! سر بدهد؟

 

درضمن جناب مهندس، شما اگر مباحث را خیلی زود به مسائل جاری ربط ندهید به نظر می‌رسد منطقی‌تر باشد. چون می‌دانید بحث تاریخی، مبحثش با مسائل جاری نباید مخلوط شود. آن وقت خوانندۀ متن خیال می‌کند شما از بحث، نَقب و روزنه می‌زنی. و این به دور از منطق نقد است. خدا به ما دانش و ارزش _توأمان_ ببخشاید.