ز کوزه آن تلابَد که دَروست
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۱۱ ق.ظ
آنچ عیسی کرده بود از نامِ هُوم
میشدی پیدا ورا از نامِ او
چونک با حق متّصل گردید جان
ذکرِ آن اینست و ذکرِ اینست آن
خالی از خود بود و پُرّ از عشقِ دوست
پس ز کوزه آن تلابَد که دَروست
خنده بویِ زعفرانِ وصل داد
گریه بوهای پیازِ آن بِعاد
هر یکی را هست در دل صد مُراد
این نباشد مذهب عشق و وَداد
مثنوی مولوی. دفتر ششم
ابیات ۴۰۳۹ تا ۴۰۴۴
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/765