چَفتِ سر
به قلم دامنه. به نام خدا. چَفت سر و کومه. دارابکلا چند چفت داشت. چفت های قدیمی و مشهور. چفت همان کومه و بِنه است. این که چرا می گویند چفت، به نظر من علتش این بوده وقتی گوسفندها پس از چَرا، غروب به چفت و کومه بازمی گشتند، وَره (=برّه) از مادرش شیر می چَفت. (=می مَکید). البته صاحب دام نیز، در همین مکان یعنی چفت و آغُل و آخور و اصبطل و منگل و بِنه سَر، شیر می دوشید و پنیر و لوول و دُوو می زد. چند دارابکلایی که دامدار بزرگی بودند چفتهای مشهوری داشتند که گویی اینک آثاری از آن باقی نمانده است. مانند: حاج اسملِ چفت در آقااسیوپیش. حاج قاسم چفت در اربابی صحرا. حاج اصغر چفت در پایین صحرا. اُومونی چفت در تشی لَت. آغوشی چفت در لی لم اُوسا. گو بِنه حاج باقر آهنگر در چیلکاچین. چَفت اساساً یعنی مکیدن. میک زدن. خوردن. آشامیدن. حال می خواهد چفت سر باشد، یا در دامن مادر؛ که نوزاد پستانش را به امر غریزی به زیباترین وجه چَفت می زند. کلاً چفت و چفت زدن زیباترین تصویر و شیرین ترین صحنه است.