نِصکالِه
به قلم دامنه. به نام خدا. «نِصکالِه». این واژه، مرکّب است؛ نص و کاله. نِص در نصکاله، مخفّف نصف است. نصکاله، یعنی ناقص، نیمهکاره، نصفهنیمه. نصکاله متضاد دِرسّه است یعنی کامل، همه. مثلاً میگویند: پنبهجار رِه نِصکالِه وجین هاکارده. یا میگویند: این مقاله و کتاب را نصکاله، رها هاکاردی؟ یا میگویند: این خانه هنوز نصکاله هَسّه. یعنی تمامکار نیست. یا مثلاً میگویند: فلان دختر و پسر، عشقشان را «نِصکالِه ول هاکاردِنه» ازدواج نکاردنِه. یا مثلاً میگویند: شما اگر این توضیح را نمیدادید، صحبت من نِصکالِه میماند!
حالا بد نیست یادی بکنم از مادرم: مرحوم مادرم در نوجوانیمان، قصّههای شبانهی زیادی برامون میگفت. یکی از آنها داستان دو قهرمان و دو برادر ناتنیِ یک پادشاه بود که چون یکی از مادران از نیمهی سیبِ قسمتشده و دعاخواندهشدهی درویش، کمی را خورد و بقیه را گذاشت کنارش تا بعد از رختشستن بخورَد ولی غافل شد و مرغ آمد و نوک زد آن را خورد و فرزندش نیمه و ناقص به دنیا آمد، که نِصکالهکینگ میگفتند. اما با آنکه نیمهناقص به دنیا آمد ولی شخصیت قهرمان قصه بود و در مواجهه با دشمن همه را یکجا با گفتن: بورکش بورکش همه بورین مِه... .
بگذرم. منظور این بود، سیب، یُمن میآورَد. چون سیب مظهر قسمت است. دو نیمهی سیب یعنی دو نیمهی عشق. در هفتسین هم، سیب از میوههای بهشتیست.