به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب «نخبگان قدرت» نوشتهی سی. رایت میلز. گروه ترجمهی مؤسّسهی غربشناسی، تهران: انتشارات فرهنگ مکتوب، ۱۳۸۳. چاپ اول. ۴۶۳ صفحه. چهارنکته از این کتاب را -که به شناخت واقعیات نظام فاسد و استثمارگر آمریکا میپردازد- به شیوهی همیشگی دامنه به اشتراک میگذارم:
نخبگان قدرت. عکس از دامنه
ص ۱۶۹ : طبق اطلاعات من، هرگز هیچ فردی با پسانداز مازاد حقوق یا درآمدهای خود در ردیف ثروت و سرمایههای کلان آمریکا قرار نگرفته است. زیرا او باید بر یک موقعیت و پست استراتژیک تسلّط داشته باشد و آن را در اختیار بگیرد تا فرصت بهرهبرداری از ثروتهای کلان را پیدا کند.
ص۳۳۸ : اکثر سیاستمداران حرفهای، نمایندگی گروه های ذینفع محلی زیرک را بر عهده میگیرند و عدم برخورداری آنها از آزادی عمل زیاد در تصمیمگیری های سیاسی، دقیقاً از این واقعیت نشأت میگیرد.
ص ۴۴۶ : هنوز یک سنت قدیمی آمریکا کاملاً از بین نرفته است؛ ارزش پول و چیزهایی که با پول میتوان خرید؛ این ارزشها حتی در دوران تورّم اقتصادی نیز همچون فولاد، سخت و بادوام است.
ص ۴۴۸ : در چنین جامعهای اعتقاد بر این است که در محافل ردهبالا و در طبقات متوسط آن، شبکهای از کلاهبرداران زرنگ و تیزهوش بهطور گسترده رواج دارد... و جامعهای که صرفاً مصلحتاندیش باشد به پرورش افراد آگاه و مطّلع کمکی نخواهد کرد.
توضیح دامنه : به نام خدا. باخبر هستید که دکتر داریوش شایگان صاحب آثار فاخر در حوزۀ اندیشه و ادیان دوم فروردین امسال چشم از جهان فروبست. او کتاب های زیادی نوشته و یا ترجمه کرده بود (لیست کتابها: اینجا). دامنه برای گرامی داشتنِ مقام معنوی و علمی آن مرحوم، چندنمونه از کتاب های مهم مرحوم شایگان و یک خاطرۀ ایشان از علامه طباطبایی را در این پست می آورد. من البته در پست «انسان شاکر، انسان شاکی» (اینجا) از شایگان -که به کُما رفته بود- یادی کرده بودم: خاطرۀ شایگان از علامه:
علامه طباطبایی به روحانیان متحجّر بیاعتماد بود: تجربۀ شگفت دیگری که با او (علامه طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.
مرحوم داریوش شایگان
من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکُفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود بُرد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مُستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست. باآنکه در محافل رسمی روحانیت فیلسوف طراز اوّلی بود که لقب علّامه داشت، ولی به روحانیان متحجّر بیاعتماد بود.» از کتاب «زیرآسمان های جهان» منبع