قسمت چهارم
نوشتهها و نظرات ردوبدل شده
مسائل روز: عین آن ۷۲ تن. به نام خدا. سلام. به نظر من رهبر معظم در سخنان تحلیلی امروز ( ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ) از یک آیندهی در حال وقوع خبر دادند. آیندهای به سود آسیا و پیشروبودن ایران در آن. و این را نه از روی حدس و احساس که از روی محاسبه و مطالعه و اِشراف مطرح فرمودند که دستکم سه خط از خطوط پیچیدهی در حال شکلگیری جهان آینده را رونمایی کردند، که بنده با شنیدن سخنان، اینگونه فهمیدهام: یکم: انزوای آمریکا از جهان و جمعشدن بساط قدرت سلطهگری غرب. دوم: انتقال قدرت به آسیا. و سوم: برجستهتر شدن خط مقاومت. ازینرو از همگان خواستند هر پیامی که در فضای مجازی و واقعی میسازند متوجه باشند که چه اثر و بازتاب در جهان میگذارد، یعنی طوری باید وارد مواجههی فکری شویم که پیام قدرت مقاومت ملت ایران را رسا برساند.
اما اینکه نظام ایران به حساب آن دسته از جنایتکاران که در توطئهی بیشرمانهی جنگ ترکیبی اخیر شرکت کردند و جنایات و اغتشاشات آفریدند، برداشت من این است که این فرمان رهبری یک دستور شرعی و ولاییست که باید بیکموکاست عملی شود تا دیگر احدی جرئت نیابد جای انتقاد و اعتراض مدنی را (که همراه با اخلاق و قانون و آرامش و شعار مشخص و قبول مسئولیت است و از حقوق خدادادی مردم محسوب میشود) با آشوب و آتش و کشتن مأموران امنیت و پلیس و بسیج و طلبه و اموال مردم و کشور عوض کند.
ما ایران، بیشمارانیم که عین آن ۷۲ تنِ روز عاشورا با امام امت و رهبری معظم به آخرین عزم خواهیم ماند تا آمریکا و غربیمآبهای همدست دسیسه، هیچ غلطی نتوانند بکنند. خرسندم که رهبر معظم همچنان چهرهی بیهمتای ماست که در برابر آمریکای جنایتکارِ رو به زوال و زبالهدان، هیچ کم ندارد و شجاع و آگاه و تیزبین جلوِ امپریالیسم ایستاده است. ما هم، پیروانه و آگاهانه پشت این خط اصلی انقلاب که خط حضرت امام امت (ره) است و آرمان برآمده از اصول انقلاب، ایستادهایم و ایدهی مقاومت و منطق و تمدنسازی و پیشرفت و زندگی معنوی و مسالمتآمیز با هم را لحظهای ترک نمیکنیم و نمیگذاریم هیچ خنّاسی بر چهرهی "ایران قوی و معنوی" خش بیندازد چه رسد به جراحت. ما این الگوی بیبدیل را از قهرمان ایران و جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی داریم که در جان ما نفوذ دارد و رسما" اعلان کرد "جمهوری اسلامی حرم است" و ما با تبعیت از مکتب حاج قاسم تا آخرین نفس برای حراست "حرم جمهوری اسلامی ایران" این امانت گرانسنگ امام تحت زعامت رهبری معظم، حی و حاضر و آمادهایم و جهان غرب و سلطه را به رفتار درست و منطق و ترک جنایات فرا میخوانیم.
نظر حجتالاسلام شیخ علیاکبر دارابکلایی: سلام علیکم. برادر گرامی طالبی.تحلیل شما از سخنان مقام معظم رهبری امروز نکات مثبت و آینده روشن از کشور منطقه و وضعیت دشوار آمریکا در منطقه هست . و این محاسبه حدس و گمان نیست بلکه برحسب اشرافیت دقیق بر شرایط است . جهاد تبیین در راستای همین نگاه در شرایط سخت کنونی یک ضرورت است که مورد انتظار رهبری انقلاب است . احسن تحلیل دقیق بود.
جناب حجت الاسلام دارابکلایی سلام و عرض ادب و احترام. از آن دوست و برادر بزرگوارم ممنونم که هم اهل تألیف قلوب است، هم بر مباحث اخلاق، مطالعه و تحقیق دارد و هم مسائل روز را جزوِ مطالعات خود گذاشته است. قدردانی میکنم که خواندید و تأکیدات فرمودید و مفاد مهم را برجسته ساختید. درود.
نظر سیداسحق شفیعی: سلام شب بخیر خدمتِ آقا ابراهیمِ گرامی ، تحلیل شما از فرمایشاتِ حضرت آقا بسیار جامعیت داره چون توقع و انتظار از بزرگان در این شرایط مهمِ کشور تبیین مسائل روز و دست آوردهایِ نظامِ مقدس جمهوری اسلامی است ، همچنین از کتابت خاطرات و بیان نکات ادبیِ پر مغز شما و آقا موسی متشکرم و خرسندم از ادامه ی آن ، برقرار باشید .
نظر جناب عیسی رمضانی مرحوم محمد: سلام جناب استاد طالبی عزیز و اهل مطالعه وتحقیق ، چه بجا ودرست فرمودید بنده بهره مند شدم از مطالب شما و به نظرم رهبر معظم انقلاب یک بار دیگر مطالبی را متذکر شدند که در بعداز پایان جنگ سرد و فروپاشی یکی از قطبهای قدرت جهانی و بهم خوردن نظم یا نظام مستقر ، قدرت موجود تمام تلاش خود رابا بکار گیری تمام امکانات سخت افزاری و نرم افزاری بکار گرفت تا ثابت کند جهان در مرحله گذر نیست بلکه قدرت غرب با نظام فکری لیبرال دموکراسی و بازوی نظامی ناتو قدرت برتر است و بقیه قدرت های درجه دوم و منطقه ای باید تمکین کنند و نظم نوین رابه رهبری آمریکا بپذیرند وبه همین دلیل اقدامات سبعانه وجنگ افروزی خود در جهان و خصوصا در خاور میانه یا همان تعبیر درست حضرت آقا غرب آسیا را، درد زایمان تولیدو استقرار این نظام نامیدند اما این وضعیت از نظر مقام معظم رهبری دوران گذر است به سمت تشکیل نظم نوین جهانی مهدوی . بنده به یاد دارم که بوش پسربرای اثبات امپراطوری آمریکا و سیطره برجهان ، مغرورانه و همچون گرگ خون آشام یکه تازی می کرد و از دولتها اعلام موضع می خواست وبسان یزید زمانه بیعت با امریکا را درخواست می کرد و جمله یا باماو یا برما از رفتار و کردار آنها قطع نمی شد ، رهبر روشن ضمیر و حکیم ما به مصداق ان معی ربی فرمودند نظم نوین جهانی تحقق میابد اما نه بنابر خواست شما بلکه براساس جامعه جهانی مهدوی و تحقق امت اسلامی ، و این تقابل از آن زمان تا کنون بابازخوانی های به روز شده ادامه یافت تا رسید به قضیه جنگ اکراین که مرحله حساسی است و حصرت آقا در چند سخنرانی به مایاد آور شدند که عملکردهای ما مردم ومسئولین ،باید برای تبیین جایگاه ایران در ساختار قدرت جهانی درپسا جنگ اکراین باشد چراکه اگر خوش خیال ویا بی خیال باشیم و استراتژی لازم را اتخاذ نکنیم باید ترتیبات امنیتی تدوین شده توسط قدرتهای مسلط را اجبارا بپذیریم چون سهمی در جغرافیای سیاسی آینده برای خود تعریف نکرده ایم وحال آنکه برای کشوری که شیعه است و ولایی و زمینه ساز ظهور، باید تمام تلاشش نه تنها برای تحقق جامعه مهدوی بلکه باید قطب قدرت و ام القرا جهان اسلام باشد . به نظرم تمام سختیهایی که تحمل می کنیم و تمام فتنه هایی که برما تحمیل می شود در همین راستا ست . ببخشید قدری طولانی شد فقط خواستم جهت تبیین بخشهایی از فرمایشات رهبری عزیز که بنیادی و استراتژیک و ترسیم کننده وضعیت جغرافیای سیاسی آینده است وشما دوست عزیزوباسواد آن را بیان کردید بنده هم سهمی داشته باشم و درسم رادر محضر شما و دیگر اندیشمندان و فرهیختگان این گروه ارائه بدهم تا نواقص آن برطرف شود. سالم و سربلند باشید.
آقا سید اسحاق دوست خوب و قدیمیام سلام. یکی از جاهایی که باید برای همدیگر، همفکری و مبادلهی اندیشهای کنیم همین صحن محترم رزمندگان است که خوشبختانه بزرگان روحانی که اساتید ما هستند در آن حضور دارند و همسنگران شریف و اعضای عزیز بسیج دعوتاند. ازینکه خاطرات را مورد توجه قرار دادید و این نوشتهام را نیز تأیید فرمودی، از شما تشکر دارم و ادای احترام میکنم. فراوان متشکرم.
دوست فاضل و اخلاقمدارم آقاعیسی سلام. عرض ادب و احترام و ارادت دارم خدمت مرد بامرام. با تحلیل و نگاه ژرف شما به جهان در حال تغییر و حتی واژگونی نظم ظالمانه، موافق هستم. روزی فرا میرسد که بسیاری از کسانی که نقش رهبری معظم در برابر سلطهی غرب را عمداً کتمان میکنند، به زبان میآیند و خواهند فهمید فقط یک نفر بود نقشههای آمریکا در منطقهی غرب آسیا را بهشدت درهم کوبید و آن رهبر معظم بود که حسادت و کینهی آمریکا از ایشان ناشی از همین اقتدار و نفوذ عظیم منطقهای است. دشمن این را دقیقاً میداند و بنده از مدتها دور، این نقش بیبدیل رهبری معظم را در محافل خصوصی بیان میکردم و بدان واقف بودم. رهبری معظم امروز فقط گوشهای را گفتند و هنوز زود میبینند همهی راهبردها را علنی سازند. امیدوارم افراد سیاسی این اشارهی خیلی حیاتی رهبری را متوجه شوند. خیلی شادمان شدم تحلیل عالمانهی آن دوست دیرین و بسیارمحترم را درین صحن دیدم. از بذل عنایتتان ممنونم و بابت تأیید تحلیل خشنودم. با درود وافر. خدا رحمت فرماید پدرتان را و سلامت بدارد مادر عزیزتان را که فرزندانی پاک و مؤمن چون شما خوبان تربیت کردند. با ارادت. دوستت ابراهیم.
خوابی که دیشب شهید محمدباقر مهاجر را دیدم
به نام خدا. سلام. دیشب ( ۱۲ آبان ۱۴۰۱) خواب رفیق شهیدمان محمدباقر مهاجر را دیدم. وقتی برخاستم دیدم ساعت سه و ربع بامداد است و رگبار باران بر سقف خانهیمان ترنُم و لطافت میبارانَد. هیچوقت خواب این رفیق عارفمسلک و اخلاقپیشه را ندیده بودم. زیبا بود خودش و آنچه در خواب دیده و گپوگفت شد. با دو استاد عزیز روحانی این صحن در میان گذاشتم که هم تعبیر خوبی کردند و بزرگواری هم فرمودند بنویسم و در صحن رزمندگان بگذارم. و عزیزی دیگر هم فرمودند: «خواب سحر نوعاً صادقه و به نظر مفسر کبیر علامه طباطبائی، تکلم با شهید، عمر با برکت باعزت و بر آوده شدن حاجت ها را به همراه خواهد داشت آنهم خوش وبش با شهیدی که عارف بود.».
با محمدباقر رفیق صمیمی بودیم و بلکه با این خواب زیبا از شفاعتش بهرهمند شویم. قسمتی از خواب را عرض میکنم:
جمعی معدود بودیم در خانهای که معلوم نبود کجاست شامل هممحلیها و رفقا و روحانیان محل تا صبحدمان جلسه به طول کشید. ناگهان دیدیم شهید محمدباقر مهاجر رسید با چهرهای خندان و خیلی زیبا. جمع همه بلند شدند و محمدباقر ایستاد. من به یک جوان که آن دور نشسته بود گفتم: هی! نمازت را خوندی؟! آفتاب دارد میزند. گفت: نا. به شوخی گفتم: کوفتو نا. جمع یکباره زدند خنده و شهید محمدباقر هم خندید البته ملیح و متبسم. یکدفعه مرا صدا کرد ابراهیم بیا. بلند شدم رفتم.
رفتیم روی درِ یک وانت خردَلیرنگ که در تکیهپیش سمت خونهی مرحوم قاسم دباغیان به سمت خونهی علی ملایی پارک بود، نشستیم. تسبیحی دستش بود و ذکر میگفت. شروع کرد به سخنگفتن، بیشتر از رفقایش گفت. او به مرخصی آمده بود اما من او را در اون لحظه شهید میدانستم. من گوش کردم و گوش کردم و گوش، و فقط وسط حرفش پرسیدم: خیلی زود نرفتین؟ منظورم شهادتش بود که زود او را از ما گرفت. با تبسم گفت بدین مضمون: نه زود نبود، نیاز بود. حالا وقتی چهرهاش را برگرداند، دیدم ریشش چنان زیباست. غرق نگاهش شدم. گفت داریم صفحهی ۳۹۶ قرآن را مینویسیم و داشت نام افراد این کار را میبرد که ناگهان بیدار شدم، که دیدیم صدای کوبش اولین باران پاییزی قم بر بام خانهام، مرا گوشنواز میدهد. آنقدر شادی سرم زده بود که قابل وصف نبود. فوری با خودکار بالاسرم صفحهی قرآن را توی تاریکی یادداشت کردم. صبح که سراغ قرآن رفتم دیدیم آن صفحه، چهار آیهی آخر سورهی قصص و شش آیهی اول سورهی عنکبوت است. عکس انداخته و گذاشتم در بالا. گریهام گرفت مفاد آیه را وقتی غور کردم. ممکن بود یک رجوع بفرمایید به این صفحه. درود به روح پاک شهید محمدباقر و همهی شهیدان عزیز محل. نخواستم خواب را به متن تبدیل کنم اما یکی از آن دو بزرگوار روحانی فرمود آن را به نوشته تبدیل کنم و اطاعت شد. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
نظر حجتالاسلام شیخ محمدرضا احمدی: امت پروری. سلام بر استاد طالبی عزیز. بگذرم از عده ای که راه لیبرالیسم، بخصوص از نوع فرهنگی آن را به سرعت دارند طی می کنند، متاسفانه بعضی از روحانیون هم چارچوب کلی نظام اسلامی را فراموش کردند و بر طبلی می کوبند که صدای آن فقط در راستای فراموشی آن چارچوب ترسیم شده و یا تضعیف آن است. نظام سیاسی شیعی، نظامی امامت محور و امام شناس است. همان نظام "امت، امامت" است. این روایت را خودم و سایر روحانیون بارها و بارها روی منبر برای مردم گفتیم و تشریح کردیم، اما نمی دانم چند درصد از ماها به باطن آن ایمان داریم: الحسن و الحسین امامان، قاما او قعدا. یک شیعه هم باید به قیام حسین باورمند باشد و هم به سازش حسن معتقد باشد، در غیر این صورت نظام امت، امامت در وجودش شکل نگرفته است. سخنان دیروز رهبر انقلاب و بسیاری از سخنان ایشان، در راستای امت پروری است، کاری که ائمه علیهم السلام هم انجام می دادند. اتفاقا دشمنان ما درست جایی را هدف قرار می دهند که مرکز تفکر شیعی هست. از تبیین شما نسبت به سخنان راهگشا و آینده ساز رهبر انقلاب بسیار خرسند شدم، عالی بود. وقتی از منبر پایین می آمدیم، بعضی از بزرگان در تشویق و تایید ما میگفتند نطقتان گویا، بنده هم عرض می کنم قلم شما توانا، هم در این پست و هم پستهای دیگر که کوتاهی کردم و تشکر نکردم.
استاد ارجمند جناب حجتالاسلام احمدی سلام. در تمام این مدت طولانی رفاقتمان، همواره نظرات و ایدهها و افکار شما برای من اندیشههای نو گشود. دیدگاه شما دربارهی سخنان رهبر معظم روشنکننده است و یک تبیین بهموقع. درست دست گذاشتید روی روحانیانی در حوزه که به جای نظریهی امامت و امت، گرایش پیدا کردند به لیبرالیسم غرب. اینان نون و نمک مکتب امام صادق علیهالسلام را خوردند و به جای تبیین اندیشهی امامت، برای غرب سینه میزنند و روی عدهای هرزه و بیدین سرمایهگذاری کردند و خود نیز تمام افکار امام خمینی ره را کنار گذاشتند؛ ضدآمریکاییبودن، مقاومت، حمایت از فلسطین، ولایت فقیه، مرزبندی با فرهنگ برهنهی غرب. حتی نام امام خمینی را با الفاظ دیگری بیان میکنند و لفظ راهبردی و ارزشی «امام» را از آن میاندازند. بگذرم و نوشتهی شما را بسیار منطقی یافتم. کوتاهی که هرگز نکردین، انتظار دادن نظر ندارم احمدی عزیز. بنده هم به شما دوست اندیشمند پای منبرتان عرض میکنم بلیغ و فصیح بود. درود.
نظر حاج سید حسین شفیعی دارابی: سلام علیک خواندم. زیبا نوشتی. وقتیکه به قرائت جمله «گریه ام گرفت» پرداختم؛ بطور ناخواسته منقلب شدم. اگر فرصتی شود مطلبی خواهم نگاشت ولی اکنون می گویم: تفال بنده اینست که نوشته روز گذشته جنابعالی (: «عین آن ۷۲ تن»)؛ نه تنها موجب وجد و نشاط جمعی از دوستان عضو گروه شده است؛ بلکه سبب به وجد آمدن شهیدان هم شده است؛ احتمال می رود خلوت کردن شهید مهاجر با جنابعالی هم؛ نوعی تقدیر و تشکر از این اقدام نیکتان از ناحیه این شهید بوده است. هنیئا لک.
سپاسگزارم استاد از بیان و تعبیر و نکتهپردازی شما.
استاد شیخربانی: سلام علیک یا صدیقی ، به به چه نشانه ای ، ص ۳۹۶ قرآن کریم ، اول بشارت و هدایت و بعد هشدار که مبادا غور شویم که امتحانات سخت و... ای عزیز ، یقینا راه اهدناالصراط المستقیم است و البته پر از سنگلاخ های ....و اما امیدوار به لقای الهی ، کار مردان بزرگ است که در جوار آفتاب تابانی چون " امام خامنه ای " میسر خواهد بود . ان شاءالله. ملتمس دعا عزیز. والسلام علی من التبع الهدی. بی نشان.
سلام بر استاد و صدیق شریف آقای ربانی. مشورت با شما درینباره منتِج و مؤثر بود نیز طرح مسئله نزد استاد بزرگوار دیگر. برداشت شما را هدایتگرایانه میدانم و بشارت و هشدار را توأمان قبول دارم. ممنونم از بذل معرفت.
سلام بر استاد و صدیق شریف آقای ربانی. مشورت با شما درینباره منتِج و مؤثر بود نیز طرح مسئله نزد استاد بزرگوار دیگر. برداشت شما را هدایتگرایانه میدانم و بشارت و هشدار را توأمان قبول دارم. ممنونم از بذل معرفت.
نظر جناب سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. درود که دیدار شهید در خواب نصیبتان شد و شور شعفش بر شما مبارک. مضامین قرآن بسیار عالی، عدم حمایت از بی دین ها ،تلاوت و تبلیغ ، تکیه داشتن به خدا ، ارزیابی و امتحان ،مشخص شدن منافق و مومن ،عقوبت زیانکاران به مسلمانان. قطعا بی ارتباط با قلمتان در راه حق نیست. ان شاا... مورد شفاعت شهدا قرار گیریم.
سلام برادرم آقا سیدموسی. شما برادر شایستهی شهید سیدمحمدباقر صباغ که نزدمان قرب و ارج دارید، تفسیر مهمی فرمودید. از بیان جالبتان متشکرم. اول اکراه داشتم توی صحن خواب را مطرح کنم که استاد عزیزی در مشورتی که داشتتم، صلاح دانستند که در صحن بنویسم و امرشان را مطاع دانستم و شد همین چیزی که دل شما برادر شهید را هم خشنود ساخت. حضرتعالی هم زیبا این رویداد رؤیا را تبدیل به پیام کردید و ارزش خود را حمل کرد. درود برادر مکتبیام.
جناب حجت الاسلام دارابکلایی سلام و تشکری فراوان. آقا نمیدانستم، فرمول جالبی بود. پس از پیام شما به قرآن رجوع کردم، طبق فرمول آیهی ۸ انفال شد که عجیب آیهی روشنگرانهای است و حکمت در آن شگفتانگیز است. متن و ترجمه را میآورم تا تبرک شود. پیشاپیش از محضر آن دوست محقق و مدرس و خطیب محترم ممنونم که توجه و تذکار خوبی فرمودند.
متن آیه: لِیُحِقَّ الحَقَّ وَ یُبطِلَ الباطِلَ وَ لَو کَرِهَ المُجرِمونَ.
ترجمهی فارسی از آقای صفوی بر اساس المیزان : آرى، خدا به شما چنین وعده داد تا حق را ثابت گرداند و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان از آن ناخشنود باشند.
آقا سید موسی سلام. چرا از قسمت ۲۶ پرش کردی قسمت ۲۸ ؟ پس قسمت ۲۷ چی؟ امابعد؛ جناب صباغ از لفظ «صورتش پَک شد...» خیلی سر ذوق آمدم و خندیدم. چه خواب دقیقی بر شما الهام شد. شرح ماوقع هم طوری چیده شد که یکبند تا ته خواندم که چه ببینم شد. جالب و شیوا نوشتید. این مزدوران رجوی، نانجیبترین عناصر بودند که برای صدام همهکار انجام دادند و سرانجام به حمّالهای آمریکا بدل شدند. سازمانی که دههی پنجاه برای اعلان موجودیت و مانور قدرت، آمریکاییها را در تهران ترور میکرد، کارش رسید به جایی که امروزه نوکر سازمان سیا شده و ابزار و آلات آمریکا.
سلام مجدد آقا سیدموسی. با توضیح بالا در جواب شما، رفتم بالاتر گشتم، پیدایش کردم. نمیدانم چرا از دست در رفته بود. به قول شما لابد اثر خوابم بود. اما بعد روی رسن قشنگ بود. به قول فیروز دودکش: «قطعبهیقین» اگر آر.پی.جی دوزمانه را آزمون میکردین، گتتیکهی شما گوش بود! پرتاب نازنجک تفنگی نشان از کنجکاوی جسورانهی شما بود. ما هم برای اینکه کلاش رزممان گیر نکند، گاه آزمایشی قوطی کنسرو و کمپوت را نشانه میرفتیم و دست من رج بود. درود. خوب بود گفتی، خاطرهی قشنگی بود و از دیدم محو میشد.
نظر حجتالاسلام شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته. مستحضرید که او اولین شهید محل ما است و بسیار با اخلاص بود.این رویای صادقه است و نشان می دهد در اوضاع و احوالی که بعضی ها به نوعی با دو پهلوحرف زدن ها هم خدا و نیز خرما را می نوازند شما مردانه در خط نظام و رهبری معظم - دام ظله - با قلم تبیین به میدان آمدی و عارفانه و عابدانه بدون ملاحظات نان و نام در راستای جلب نظر امام عصر (عج) به پیش می تازی. شهید بزرگوار جهت تشکر از تو به دیدارت شتافت و اعلا م خوشنودی و رضایت کرد ...خوش بحالت ...ارادتمند شفیعی مازندرانی ( ۱۲ - ۸ - ۱۴۰۱ )
جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. پوزش میطلبم که پاسخم به تأخیر افتاد. همانطور که در بالا نوشتهام، رفته بودم تظاهرات. برداشت حضرتعالی و تعبیر زیبای شما به اطمینان قلب انجامید. شما بزرگواران روحانی درین نوع مسائل ماوراء، هم مُعبّر معتمدی هستین و هم مفسر مورد وثوق. درود. بینهایت موجب مسرت بنده شد که عنایت فرمودید.
نظر حجتالاسلام شیخ محمد نجفی: دوست گرامی آقا ابراهیم عزیز، سلام علیکم. درود بر شما که چه زیبا قیام ضد آمریکائی را ستودی و گزارش کردی، بیان و کلامتان در این حماسه پرشور جاودانی، ستودنی است. یاعلی.
استاد و دوست دیرین جناب نجفی سلام علیکم. حالیا درود نیز به شما که زیباییها را دیدید و تأیید فرمودید. وظیفهی دینی و انقلابی خودم بود که ذرهای درین روز خدمت به انقلاب اسلامی ایران کرده باشم و تا همگی خط امام امت ره و رهبری معظم را همچنان احیا و مقتدر نگه داریم و در برابر کینهتوزان فرومایه کوتاهی نکنیم. التماس دعا استاد و یادگار بامرام مرحوم حضرت آیتالله آقا دارابکلایی.
نظر شیخ نجفی: علیکم السلام و الرحمه. تشکر از لطف و حُسن ظنّ جنابعالی، خدا رحمت کند مرحوم پدر بزرگوار شما آقا شیخ علی اکبر طالبی و مادر گرامیتان و برادر شما، دوست عزیزم مرحوم آقا شیخ حیدر. امیدوارم در شب رحلت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) امواتمان و اموات محل و اموات دارابکلائیها که در جای دیگر مدفونند، مشمول غفران الهی گردند. اما در مورد خواب شیرین شما نسبت به دوست عزیز و گرامیام، پسر دائی شهیدم حاج محمد باقر مهاجر، اولین شهید گرانقدر دارابکلا، بنده با تاخیر مطالعه نمودم، و میبایست پیام تشکر مینوشتم که توفیق رفیق نشد. به هرحال متشکرم. پاینده و سربلند باشید. یاعلی.
سلام و علیکم السلام آقا قاسم. زیارت و جهاد خدمت به حرمین عسکریین ع قبول. ازین که نائب زیارت ما هستی ممنونم. در شب وفات حضرت معصومه سلام الله علیها دعایمان فرما همسنگررفیق.
سلام مجدد استاد نجفی عزیز. خیلیخیلی ممنونم که یاد والدین و اخوی حیدر کردین. اموات بیت مکرم شما را هم خدا رحمت فرماید که عزیز همهی مردم محل بودند و هستند. از بابت پسرداییتان رفیق مشترکمان شهید عزیز محمدباقر مهاجر بسیار خرسندم کردین. با ارادت و ادب. ابراهیم.
سلام آقا سیدموسی. واقعاً توانا در نوشتنی. شیرین و شیواتر از شمارههای پیشین. چند جا جالب و جذابیت بیشتری داشت که برای پرهیز از تکرار فقط واژهها را کد میدهم: شونِش، نفِس بند بَیه، مول بَینه و نیز تساپِه. از سوی دیگر گفتی سیمخاردار که مرا یاد اوج سرشت زشت غرب وحشی (منهای برخی وجدان بیدارشان) انداختی که حتی این قلم متاع را به رزمندگان نمیفروختند چه رسد به افزارآلات مهمتر. غربی که اگرچه همچنان در زشتی خود غرق است، اما امید است دستکم در وجدانهای بیدار به خاطر اینهمه بدکاری علیهی ملت ما و منطقه محکوم شود و استیضاح. و لااقل دلباختگان فریفتهی آن، به سر عقل بیایند و ژرفنای آن را درک کنند. راستی یک مرحبا جا مانده: مرحبا به شما دارابکلاییها که پیشتاز شدید در آن شب و جسوری به خرح دادید. دست مریزاد. باز نیز منتظر قسمتهای آتی میمانم.
دیدگاه جناب حجتالاسلام شیخ علیرضا ربانی: سلام علیک رزمنده همیشه سرفراز و راوی صادق از روایت فتح ، صبح شما عزیز و همه بزرگواران بخیر و عافیت، واقعا عالی توصیف کردی اولین اعزام به جبهه ات را ، درود برشما و آرزوی رحمت واسعه برای والدین گرام شما ، چون امر کردید عرض میکنم، احتمالا اولین نفری که به عنوان دارابکلائی از قم اعزام شد حقیر بودم تاریخ اعزامم ۱۵ مهر ۱۳۵۹ بودپانزده روز از شروع جنگ ، البته با یکی از دوستان دیگر که وقتی به سرپل رسیدیم و صدای خمپاره را که اولین بار بود شنیده بودیم گفت من وصیتنامه ننوشتم گفتم خوب حالا بنویس و...بگذریم. ملتمس دعا.
نظر سیدعلیاصغر: سلام. بدلیل آشنایی با وجه مشترکات داستان اعزام به جبهه بسیجیان بی ادعا ، پاک سرشت و دلیر وارد موضوع چگونگی اعزام نمی شوم. حکیمانه است که 《علم وارث ندارد 》آقا داداش شما ، شهرت یافته به شیخ وحدت و ابیطالب طالبی مغزش را تخلیه نکردند که از شیوخیت انداختی اش . آقای وحدت از استادان بزرگ و بی نام و نشان حوزه بودند و مبارزبی همتایی که بر رگه هایی از جنبش انقلابی تاثیر راهبردی داشتند . شما که نتیجه ایجاد انگیزه برای رشد و پیشرفت از فراگیری علوم تا مدیریت اجتماعی و شغلی ات از طرف ایشان هستید باید حق استادی بر گردن شماست را اداء نمایید . درآنجاییکه در جریان بی واسطه هستید درمسیر انقلاب خیلی مورد بی مهری بعضی از آدماقرار گرفت که سزاوار نبوده است که با اندیشمند دغدغه مند جامعه برخورد سلبی و حذفی داشته باشند .
ابراهیم طالبی دارابی دامنه: جناب استاد ربانی سلام و نیمروز به خیر. حقا که یادم رفته بود؛ باری در یکی از خاطرات جبههات نوشته بودید. این هم سبب ثبت سند شد و خوب هم شد که یادآوری فرمودهاید. از بیکران لطف آن دوست دیرین -که از دیرباز با خوی و مرام مردمیات مأنوس بودم- ممنونم. مزاح اون همرزم بر سر وصیتنامه، ملیح بود. خواستم ازین فرصت یک پیشنهاد بکنم که مدتی بود ذهنم به آن بود که مطرح سازم: بزرگواران روحانی این صحن (یا هر کجا) برای ما از چگونگی و چرایی طلبهشدن خود خاطرهوار بگویند، زیرا بهیقین هم زیبا خواهد بود و هم بخشی از تاریخ دارابکلا بیان میشود. از سوی دیگر من طی هفت و هشت سال پیش در سایتم «دامنهی دارابکلا» دو بخش جداگانه باز کرده بودم با عنوان "روحانیت دارابکلا" و "تاریخ سیاسی دارابکلا" که تا کنون به معرفی و شرح حدود یکصد و پنجاه روحانی قدیم و حال حاضر محل به شکل مصور و مکتوب پرداختم. و نیز از تاریخ سیاسی دارابکلا هم مطالب فراوان نوشتم. بنابرین چگونگی و چرایی طلبهشدن روحانیان معزز محل هم موجب تکمیل آن میشود و این صحن محترم رزمندگان را پربارتر و غنیتر و معنویتر میسازد. بابت وقتی که صرف خواندن خاطرات بنده کرده و میکنید و گاه از بیان نکتهها هم دریغ نمیفرمایی، بسیار ممنونم.
سلام ... . من متعارَف نوشتم و سیر ماوقع را هم از قلم نینداختم و نام بردن عنوان آقای ابوطالب طالبی دارابی برای ایشان کاملا" متعارف است. البته متوجهی منظورت از سه واژهی "بی ادعا ، پاک سرشت و دلیر" درین نوشتارت نشدم.
نظر سید موسی صباغ: در پایان از همه کسانی که در نوشتن خاطرات مشوقم بودند. چه از تماس تلفنی (حاج سید حسین شفیعی )، و پیام در پی وی. و چه در این کانال. علی الخصوص برادر عزیز و توانا در قلم و تحریر ،آقا ابراهیم طالبی و سید اسحاق در باز آوری خاطرات، نهایت تقدیر و تشکر و دارم. امید که نوشتار قاصرم مفید برای اعضای گروه بوده باشد. سلام و صلوات بر شهدا و یادگاران ۸ سال دفاع مقدس . ارادتمند همه دوستانم.
به قلم دامنه: مسائل روز : "به سمت حکمرانی نو" و "اینا کیاند" ؟!!! به نام خدا. سلام. آقای محمدباقر قالیباف رئیس قوهی مقننه حرف تازهای زد که خواستم گفته باشم روی این گفتهی وی چه برداشتی دارم. اول اصل حرف آقای قالیباف به نقل از منابعی که خواندم:
«امیدوارم هرچه زودتر امنیت در کشور بصورت کامل تثبیت شود تا تغییرات مشروع و لازم به سمت حکمرانی نو در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در چارچوب نظام سیاسی جمهوری اسلامی آغاز شود.» منبع
سه پیام مهم درین گفته آشکار است یکی "تغییرات مشروع و لازم"، دومی رفتن "به سمت حکمرانی نو" و مهمتر از همه قید "چارچوب نظام" است. من اطلاعات دقیق ندارم قالیباف این سخن را از ناحیهای گفته و یا از ارادهی خود. اما برداشت و تحلیلم این است این حرف جدید شاید نتیجهی نشست دیروز سران سه قوه باشد که بنا را برین گذاشتند که از زبان ایشان به مردم رسانده شود و بیتردید این پیام از صلاحدید مدار و بالای نظام عبور کرده و به میان مردم آورده شده است. این قصد هم، قصد منحط، منحرف و بدعت نیست. یعنی در خودِ شاکلهی انقلاب اسلامی چنین بازسازییی وجود دارد و نشان عقبنشینی و دستبرداری از آرمان انقلاب نیست؛ کما اینکه تئوریسین انقلاب شهید استاد مطهری اساس تفکر دینی شیعه را منطبقبودن بر مقتضیات زمان معرفی کرده است. و همین، علامت بالندگی مکتب اهل بیت ع است. از نظر بنده این ندای نو، ارادهی مدرن و مکتبییی هست و باید روی آن تفکر و اندیشه و البته احتیاط و خردورزی کرد.
اما همهی این تصمیم تازه از نگاه بنده به عنوان یک شهروند که معیار انقلابیام ماندن در ظل رهبری معظم (به عنوان ولی فقیه این محصول، عصاره، نماد، نماینده، هدایتگر، قدرت مشروع دینی و نافذ مردمی در مکتب امامت) باید زمانی وارد عمل جدی و مردمگرایانه شود که آن حرف مهم رهبری معظم (منبع) در سخنرانی اخیرشان دقیقا" پیاده و عملیاتی شود؛ آنجا که از روی درد و شناخت و اشراف بر اوضاع فرمودند:
"اینها چه کسانیاند؟ باید فکر کرد... از کجا دستور میگیرند؟... اینها را بشناسیم؛ اینها را بشناسید. البتّه ما یقهی اینها را رها نخواهیم کرد."
این را بدانیم رهبری معظم چرا مردم را به استفهام و پیششناخت فرا خواندند. ایشان به نظرم دقیقا" و موبهمو میشناسد، اما با جملات پرسشی تعجبی فقط خواست مردم را دعوت به شناخت و مشاهیر و نخبهها را تحریص به تبیین کنند. بنابرین تصمیم جدید نظام باید هر سه ضلع را به یک میزان پیش ببرَد: ضلع خدمت به مردم و بازسازی سیاسی. ضلع اقتدار قاطع که همان گرفتن "یقهی" جنایتکاران و خیانتپیشگان است و ضلع سوم هم ایجاد امنیت بر پایهی ورود همیشگی و قانونی و مشروع نهادهای امنیتی و انتظامی است که باید برای مردم به یک باور و هنجار تبدیل شود تا کسی خیال نکند هر وقت و هر جا میتواند خدشه بر پلیس و بسیج این حافظان نوامیس و امنیت پایدار وارد کرد. این جُرم بزرگ باید نزد ملت به عنوان یک بزه قبیح و نابخشودنی و خیلی خطرناک تعریف شود.
سلام و خداقوت استاد. با توجه به اوضاع روز، پرداختن به اغیار میتواند ورودی بایسته به مسائل مبتلابه باشد. آرزوی توفیق روزافزون.
سلام مجدد آق شیخ محمد. اولاً همه میدانیم حاج شیخ قربان پدر شما مرد متشرع بود. این داستان زندگیاش واقعاً آموزنده است. بله آن نسل پایندی عمیقی به دستورها و نهیهای شرعی داشتند. جالب بود. متشکرم از توضیح فقهی و نقل شرح حال پدر خدابیامرزت. یاد والدینتان گرامی باد.
سلام و سپاس وافر آسید اسحاق عزیز. البته شمارهی ۳ را دقیق خواندم و بسیار هم دردناک بود و جنابعالی با قلم روان روایتگری خوبی انجام دادید. خدا خیرت دهاد. ممنون میشم آن دو قسمت را دوباره زحمت ارسال بکشید. احتمالاً خوانده باشم، ولی یادم نمیآد. بله این قسمت یک حالا که مجدد خواندم یادم آمد چون وقتی رسیدم به نماز جماعت پشت سر مرحوم آیتالله حاج آق سید رضی شفیعی دارابی از علمای شهیر دارابکلا، تداعی شد. خوب هم نوشتید و تعلیلی و توصیفی و تحلیلی ورود کردید. ممنونم دوست گرامیام جناب سید اسحاق عزیز. راستی آن شعر دیشبت هم عالیمضامین بود خطاب به پست آسید موسی. و این هم متن منظوم جالبی شد جناب سید اسحاق، خصوص این بیت که خیلی روان و بادقت چینش کردهای: «راخون هم قله ای در آن مسیر بود / که باغ و بوستان چشمگیر بود» چون هم باغ را به بوستان وصل کردی و هم قلهی چشمگیر در آن مسیر. مرحبا به ذوق و استعداد شعری شما.
نظر حجتالاسلام شیخ ربانی: سلام علیکم صدیق ارجمند ، محقق ، منتقد و متعهد آقا ابراهیم ، مساک الله خیرا. تحلیل بدیع داشتید از فرمایش آقای قالیباف رئیس قوه مقننه که بفرموده شما حرف تازه ای بود ، که پیام مهمش در سه موضوع بود ، استفاده کردم . عرض میکنم : تغییرات مشروع و لازم ، هر نظام باثبات باید باتطبیق خود با زمان ، خود را با شرائط جدید وفق دهد و برنامه ای مستند و مستدل را برای استمرار حرکت به جلو آماده نموده تا اقناء ، که باعث آرامش جامعه میشود بدست آید . به سمت حکمرانی نو ، در اولین قدم باید بساط اشرافیگری که باعث فاصله میان کارگزاران نظام و مردم شده بالآجاله برداشته شود و مسئولان به خادم بودن خود در برابر ملت افتخار کنند البته نه در شعار بلکه در عمل ، تا حس خدمت را مردم عملا باور نمایند . دومین قدم عدالت اجتماعی که اساس یک حکومت مردمی است خصوصا تقسیم بیت المال جهت رفاه اجتماعی بین همه اقشار ایرانی و مبارزه واقعی اختلاس گران. و قید چارچوب نظام ، بله درسته چه خونهایی که پای این انقلاب ریخته نشده و تمام اعتبار روحانیت در این هزارو اندی سال به پای این نهال مقدس ریخته شده. موفق باشید.
سلام و عرض ادب جناب استاد ربانی. شما را همیشه فاضلی اندیشمند، روحانی آگاه و مردمی و صاحب قلم میدانستم و نوشتههای شما درین صحن همین را به مخاطب اثبات میکند؛ شرحی که از سه مورد گزارهی مهم آقای قالیباف نوشتهاید بسیار روشنگر بود و لذت بردم از توان تبیین شما. کاملاً با شما موافقم. البته شرط «بالاجاله» را که فرمودی قبول دارم که در آتی و آینده به این سمت برود و هم از نظرم باید بالعجاله هم باشد یعنی مقداری سرعت و شتاب داد و تأخیر نینداخت. البته در متنم گفته بودم احتیاط و حزم و خردمندی باشد. بقیهی موارد از اختلاسگران تا به قول شما افراد خام و ... باید درین حرکت نو، مد نظر باشد. ادب حکم میکند از فرصتی که برای متن بنده گذاشتهاید تشکر داشته باشم. این نشان داد که حوصله به خرج دادید و خوشحالم مورد پسند و تأیید آن صدیقِ صدّیق افتاد. باارادت: ابراهیم.
به قلم دامنه: مسائل عرفان و معنویت : به نام خدا. سلام. چندی پیش کتاب «مقایسهی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ» نوشتهی آقای عبدالغفور آرزو را تمام کردم و حالا خواستم شمّهی بنوسم تا شاید برای خِرمن خرَد بزرگوارهای این صحن با این سفر پژوهشیام خوشههایی پردانه آورده باشم که به نشئه و نشاط بینجامد؛ زیرا به علت این که انسان موجودی هستیمند است از آوردههای تازه استقبال دارد. اساسا" سخن راندن از بیدل دهلوی (قرن ۱۱) -که عارفیست شاعر- و حرف زدن از حافظ شیرازی (قرن ۸) -که شاعریست عارف- کاریست دلنشین، چراکه پرورشگاه انسان معنوی، معرفت عارفانهی دینیست و دین مبین این خوراکِ روح را بهتمامه و شگفتانگیز در خود دارد.
تا جایی که بنده فهمیده، شمسالدین محمد حافظ -که «طرح نو دراندازیم» را مطرح کرده- هدفی جزین نداشته که انسان به قلمرو هستیشناختی و شناختِ انسان ورود کند. ممکن است پرسیده شود از کجا مطمئنی؟ از این صورتمسئله که حافظ دادِ سخن سر داده که انسان ظاهری سرشار از ملامت دارد و باطنی از سلامت. و چنین موجودی پاکسرشت، باید هم، دنبال کمالِ خود باشد تا به تعبیرم به جای عصیان، به عرفان برسد. حالا وقتی به عبدالقادر بیدل دهلوی برسیم این مسئله، اوجی عجیب میگیرد و با این که پیرو حافظ است و قدر وی را از روی دلباختگی میداند، از حافظ غنیتر میشود، مثل این حرفش:
چیست انسان، کمال قدرت عشق
معنی کائنات و صورت عشق
او در کتابش «چهار عنصر» با فراست شهودی نوشته است: "اَبجدِ دبستان عشق، قل هوالله احد است، نه تعداد بزرگیهای اَب و جَد". یعنی بیدل دارد به ما به رمز و راز میفهماند همان توحید و یگانهخواهی و یکتاپرستی اصالت دارد، نه تفاخر و غَرّه بر پدر و مادر و تیره و تبار و قبور و قبیله و خون و خویشاوند، اینها همه در جای خود، اما ابجد وجودی انسانِ نائل و نالان اهل ندا و ندبه و ندامت، همان "قل هوالله احد" است. فکر کنم همین مقدار شرح، بس باشد؛ زیرا آنقدر یادداشتها ازین کتاب زیبا برداشتهام که بخواهم بگویم صدها ساعت وقت شما را میخواهد که مزاحمت بیش ازین نکنم.
سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. مزاح دلانگیزی کردی. آره، تطبیق جالبی دادی. سرتپ هم میخوریم! اِتّا یقّران. درین صحنهی عکس البته می ما نوج زده بود. اما بعد قم؛ نه، دیگه شور نیست قم! آبی که از سکوی آب با کارت الکترونیکی (=هوشمند) میگیریم (البته رایگان نیست و کارت را میخریم ) از آب تیرنگگردی هم چای بهتری در میآد. سپاس. راستی جناب مدیر محترم هیئت چرا بخشی از پستهای دوشنبهی همهی اعضا و بنده و همچنین تمام پستهای سهشنبهی همهی اعضا و من، از صحن هیئت حذف شد و نیست؟ اشکال فنی ایتا است؟ یا مشکل دیگهای دارد؟
جناب آقا شیخ محمد بابویه سلام. پس فامیل "ابن بابویه»اید؟! متکازین، هم بهشهر منظور بود و هم بالین. این نکتهی اخلاقی هم چه تمثیل روان و شیوایی بود؛ خاصه بُراده با بُراده در لای پنبه (= به قلب میم و بخوان پمبه). ضمنا" همانطور که به استاد سید عمادی عرض کردم و نیز مدیر محترم هیئت، پستهای دوشنبه و سهشنبه، در قاب صحن نیست. انگاری مشکل فنی پیدا کرد. لذا مجبور شدم یکجا اینجا ریپلای کنم به شما.
جناب آقا سید اسحاق سلام. اولا" باید خداوقت بگویم برای آن روزهای سخت که در خاطراتت بهخوبی نشان داده شده که مأموریتخوری سخت و زیادی داشتین و واقعاً خستهکننده و خطرناک بود. خوشا به ایمان و استقامت شما. شعر را هم دقیق سرودین. منظور ملکخور است؟ نیز قبول دارم که آنها هم مانند رزمندگان ما، عملیاتهای ایذایی، برای رد گم کردن صورت میدادن. شالکهشناسی آن مزدوران را هم درست انجام دادین، زیرا هنوز هم، هستند کسانی که حاضرند برای پول به لشگر دشمن درآیند. حتی امروزه در جهان ارتش خصوصی باب شد مثل بلکواتر آمریکا. این نوع ارتش، مثل شرکتهای سوداگر، فقط به درآمد و پول بیشتر فکر میکنند و بخش وسیعی از کارهای ارتش دشمنان به آنان واگذار و پیشنهاد میشود و به ازای آن پول میگیرند و میجنگند. در اوکراین هم حالا همین تیپ جنگجویان مزدور غرب، میداندار شدند. میتوان گفت دکّان نوین باز شد با قماش ارتشسازی شرکتی. از شما تشکر که خوب پیش میروید در تدوین و تبیین (=روشنسازی، آشکارسازی) خاطرات دوران رزم و جهاد و شهادت.
مسائل روز :
دنبال چی هستند؟!!!
به نام خدا. سلام.روزنامهی «اعتماد» (چاپ ۱۹ آبان ۱۴۰۱) آقای الیاس حضرتی نوشته: "جبهه اصلاحات ایران تحلیلی در خصوص اعتراضات فراگیر در کشورمان" منتشر کرده است. من فعلا" به دو جای آن کار دارم. چون سراسر این نوشتهی خام و خیالاتی، آکنده از فرافکنی عجیب و انباشه از نفرت و بُغض و کینه و کنایه به رهبری معظم است. و واقعا" نشان دادند دستان و فکرهای آلوده که خود را "اصلاحطلب"!! میپندارند، آنجا را اشغال کردند که مدتها است در عرصهی نوشتن به این خطاها، اِخبار و زنهار دادهام. اینان به غلط، ایدههای نادرست و منحرفشدهی خود را ثمره و نمایندهی خط امام ره میدانند. درین پیام به نظرم حیثیت خود را حراج کردهاند: اما بپردازم درین دو جا:
یکی این گزاره: "حاکمیت میبایست حق اعتراض و بیان خواستههای مسالمتآمیز گروههای مطالبهگر مردم را «در عمل» به رسمیت بشناسد و با نهایت رواداری با آنان مواجه شود و برای تامین امنیت، از اعمال خشونت پرهیز کند."
یکی هم این گزاره: "معترضان و سایر نیروهای سیاسی و اجتماعی ضروری است که برای رسیدن به اهدافشان از ابزارهای ناروا استفاده نکنند. اعمال هرگونه خشونت، از جمله این ابزارها ناروا است."
اینان خود را نصیحتگر جا زدهاند در حالی که سالیان سال در حاکمیت حضور داشتهاند و بخش وسیعی از آنچه در کشور رخ داده است زیر سرِ مستقیم آنان هم بوده است. طوری هم دست به سفارش و دستور و امر و نهی میزنند که انگاری نمیدانند کشور و نظام و مردم را به بهانهی یک قضیه، چندهفتهای به آتش خشم خودشان فرو بردند و بدترین خشونت را نسبت به ایران خصوصا" به مقدسات قطعی مؤمنان و خاصهی امنیت و حافظان امنیت بروز دادهاند. این به تعدادی اصطلاح "جبههی اصلاحطلب" -که به نظرم از اصلاح حتی واژهاش راه هم بلد نیستند تعریف علمی کنکند- تردید ندارم راهی را دارند میروند که گروه ترور و نفاق رجوی رفته است. زاویهای که اینان ایجاد کردهاند آخرش به دوستی با سازمان سیا و انحلال در فرهنگ منحط غرب ختم میشود، حتی وزن ارزنی به این آیندهی تیره شک ندارم؛ ولی حقیقتا" امید میبرم نادم شوند و ازین انحراف بزرگ و مهلک خود را برهانند وگرنه خاتمهیافتنشان حتمی و بی بر و برگشت است.
و اما در گزارهی خندهدار آخر هم چنان جمله تراشیدند که به ناز شَستِ آن آشوبگران وابسته به مسلّحین بر نخورَد. دارند میبینند کار، کار محاربهای است و از جنس اعتراض و انتقاد نیست، اما عمدا" چشم میپوشند و انگار از سیرهی امام ره در قاطعیت شدید علیهی بغی و یاغیگری و ترور و آشوب هیچ خبر ندارند! و تاریخ این قطعه را نمیدانند. درین پیام ناروا، مظلومیت رهبری معظم کاملا" برای عقلهای سالم و خرَدهای سلیم مبرهن شده است. بگذرم. فعلا" فقط با همین پرسش "دنبال چی هستند؟!!!" پیش میروم، تا این پرسش اصلی و محوری جا بیفتد و پاسخ و تحلیل آن بماند در آینده برای روزی که لازم آمد.
نظر جناب شیخربانی: سلام علیک یا صدیقی و همیشه عزیز ، شب به خیر. ببخشید بخاطر مشغله نشد زودتر عرض سلام کنم. اشاره مسئله روزتان ودر حقیقت هشدار بجایتان نسبت به گروهی که خود را نماینده خط امام میدانند و مدت زیادی سکان مدیریت کشور را در دست داشتند و تا حد زیادی در موفقیت ها و ناکامیها مسئول هستند و غالبا خود را از جهات مختلف مدیر ، سیاستمدار ، آشنا به زبان روز دنیا و....میدانند ، درخوش بینانه ترین حالت ، در شناخت حساسیت زمان فعلی غفلت ورزیده اند و در رؤیا ى تصفیه حساب سیاسی هستند یا همان فرمایشی که مرقوم کردید . واقعا عجیبه !!! یعنی ممکنه !!!!!!!! انها هنوز متوجه نشدن که پشت این فتنه چه خبره. بخاطر مصلحت !!! حرف آخر باشد برای آینده!!! موفق باشید.
سلام و صبح به خیر جناب استاد ربانی. نظرات شما رفیق ارجمندم هر وقت از راه برسد برای من تر و تازه است. به سلوک طلبگی جنابعالی علاقه دارم. اخلاقی خوش، رفتاری خوب، افکاری از روی هوش و ذوق. ممنونم بر متن حاشیهای ژرف زدید. بله کاملاً درک میکنم که چرا برخی حرفها را به خاطر مصلحت بالاتر و صلاح عمومی، گذاشتهاید برای بعد. اساس ذکاوت و خیرخواهی همین هست. امید است به تنبّه و یا ادبار آنان بینجامد. متشکرم از خواندن و افزودن.
سلام جناب آقا سید رضی. ممنونم از لطف و مهری که در حق یوسف و والدین و اخوی حیدرم و رزمندگان عزیز محل و شهدا کردهای. روح پدر مؤمنت مرحوم حاج سیدحسن سجادی غریق رحمت حضرت حق. خدا نگهدارت و سلاممان را به فامیل گرامیمان مادر بزرگوارت برسان.
آشیخ محمد سلام. نه بزنم به تخته، در پژوهش چه دستِ زبردستی داری. جالب پیش میری. یک کشکولی نگم نمیشه چون گنجایش مزاح را داری: اگر واو را هم از تلفظ بابویه برداریم! شبیه آنانی میشه که توی حیفا در فلسطین اشغالی پایگاه زدند و از آبشخور اسرائیل جعلی علیهی ایران وولولوولول میخورند!
جالب بود و خوب شد مجدد بار گذاشتی. آشیخ محمد از سوی دیگر محلهی ببخیل در جغرافیای محل چون «باب» ورودی و مدخل محل از سمت جنگل هست ، باب خیل شد. خیل هم معنای کوی و محله میدهد و هم معنای اسب. و باب هم که دروازهی ورودی معنی میشه. این شرح بنده علاوه است بر آن پژوهشی که صورت دادید و زیبا هم تدوین میکنی.
پاسخ جناب شیخربانی: سلام علیک صدیق ارجمندم، صبح آدینه بخیر ، متشکرم از لطفتان ، ای عزیز ، من در بیان گفتار خیلی مصلحت گرا نیستم چون نظراتم را هم در مسجد جامع و هم در مسجد پائین طی تحلیلی اتفاقات روز را بیان کردم .شما فرمایشاتی کردید که مفهومش این بود انتظار همچین موضع را شاید نداشتید از این افکار آلوده و... ولی حقیر عرض میکنم، من بر اساس قائده استصحاب تعجب نکردم از این اطلاعیه و خطابشان ...جای تعجبم این است که چطور دارن لو میدهند یا ....بگذریم زمان خود .... یا علی مدد
سلام مجدد حضرت استاد ربانی دوستداشتنی. پس خداقوت دارید. نمیدانستم در دو مسجد محل این مسائل را باز کردید. خوشحالم در این جهاد روشنگری که بسیار لازم و حتی شاید واجب عینی هم شده باشد، وارد صحنه شدهاید. حقا که ضرورت داشت. بله، درست فرمودید. یقین دارم هر کس از الگویی که امام ره ترسیم کردند (یعنی پشتیبان ولایت فقیه بودن) را کنار بگذارد و بچسبد به فکر منحط و عریانی غرب و شروع کند به نشخوار و بلغور حرفهای فاقد ارزش آنها، روزی از صراط مستقیم خود را بیرون میبیند و زیانکار. ممنونم استاد که دقت دارید. درود.
نظر آقای سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم طالبی. یادی از زنده یاد یوسف کردی، خدا رحمتش کنه. ذکر خاطره : در خرمشهر ۷ نفر بچه های دارابکلا با حسن لاری از مرسم ۸ نفر . غذایمون از طریق ماشین طبق امار. تو لوه (دیگ ) میگرفتیم. اما همیشه بیشتر. زنده یاد آقا یوسف ، اسم خود ، آقا حجت و سید اصغر رو دو بار تو آمار میاورد به این صورت: یوسفعلی رو دو نفر حساب میکرد: (یوسف رزاقی ، علی رزاقی) آقاحجت (حجت شفیعی ،سید مهدی شفیعی) ، سید علی اصغر (سید اصغر شفیعی ،سید علی شفیعی) حسنعلی لاری، (حسن و علی ). یه شب شام برنج و خوردیم ، مقداری اضافه آمد که فردا بربزیم دور. بعد غذا چای بار گذاشتیم و خوردیم. زنده یاد آقا حجت چای پسخود و ریخت تو لوه برنج. ساعت یک و دو شب صدای لوه و لاغلی آمد. بیدار شدیم دیدیم زنده یاد آقا یوسف قاشق دستش در حال خوردن. آقا حجت گفت هی داخلش چای پسخود ریختم. یه دست روی شکمش زد ، گفت ولش گشنمه. خدا بیامرز انگار سیر مونی نداشته. خدا رحمت کنه ،اقا یوسف و آقا حجت رو ،و همه در گذشتگان گروه.
علیکم السلام و سلام آقا سیدموسی. باور بفرما خیلی بامزه بود خاطره. دلم یکدفعه جِل (=جمع و چروک) شد برای غیاب غمگین یوسف. این خاطره آنقدر در دلم نشست حتماً در سایتم ثبت میکنم. حیف است هدر روَد. چه اسمهایی هم کنار هم ردیف کرد. خودش البته یک اسم دیگهای داشت خوب شد سه تا حساب نکرد خودش رو. توضیح اینکه رفقا صدایش میکردیم ابوموسی به علت پسر اولش آقا موسی و نیز بدین ترتیب سید علی اصغر را هم صداش میکردیم: ابومیثم. حسن آهنگر ابوعلی بود و حاج سیدرسول ابوایمان و من هم ابوعارف. که حتی سالهاست امضایم هنوز ابوعارف است. آقاصباغ عزیز عالی بود عالی. یوسف را آنقدر میشناسم حتی از خودش بیشتر. سِرمونی نداشت آی سرِ وقت در لفظت آمد. درود. روز جمعه حال ما را خوبتر کردی. مرحوم سید حجت هم پسخود را عجب جایی سرریز کرد. یوسف دِوا بیهه. خاطرهی غذایی هم من دارم از یوسف در جبهه که خواهم گفت در سلسلهپست خاطره
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "سالک صلح" -که روایت یک زن مذهبی شهیر در مغربزمین از انسان و مذهب و دنیاست- خواندهام که انسان برای بهترزیستن دستکم به شش گام نیازمند است. چکیدهای از آن در دفتر یادداشت نوشتم که درین صحن به عرض میرسانم شاید مثمر و مؤثر واقع شود:
اولین گام این است از کسانی نباید بود که در سطح، زندگی میکنند و از ظاهر زندگی فراتر نمیروند. دومین گام همآهنگکردن خود با قوانین طبیعی حاکم برین جهان است. سومین گام -که به نظرم گام برتر است- گوشدادن به ندای درون است. گام چهارم سادهکردن زندگی است برای توازن روحی. گام پنج خلوص است و ششمین گام هم -که آخرین قدم است- رهایش است؛ رهایی نفس.
علت این است انسان دارای دو خود است: یکی "خودِ فُروزین" است یعنی آن نیروی درونی که انسان را به ماده و دنیا و بدنی سوق میدهد. دیگری "خودِ فرازین" است که انسان را به سمت خدا میبرَد. مثلا" از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است که "قلمرو خدا در درون شماست." روی همین قاعده است که علمای مذهبی نامهای شگفتی به «خودِ برتر» دادهاند؛ مثل: خودِ برتر، قدرت حاکم درون، نورِ درون، مسیح درون. خلاصه اینکه، این درون و دل ماست که قوانین خدا را میشناسد و همیشه باید پذیرای دریافت هدایتهای الهی باشد.
سلام حاجی. ممنونم از تأیید. احساس تکلیف کردم حقیقتاً. یک عده واقعاً دلسپردهی غرب شدند و حتی دین را هم ... . خدا رحمت کند والدین شما را حاجی عزیز. حاجی. بله همین است و به حرف شما که برآمده از نای حق است ایمان راسخ دارم. متنی هم امروز نوشتم در صحن هیئت محترم رزمندگان ، بخوان. درود فراوان رفیق شفیق مؤمن. در نافلههای پیوستهی سحریات مرا و والدین مرا و داداش حیدرم را از قلم دعا نینداز.
«دلیران مجتمع در آن انجمن
کسائی هم یَلی بود و اوتاد»
چون روی مفهوم «اوتاد» چند سال پیش برای یک دانشجوی ساکن اصفهان که دوستم هست، یک پیشدرآمدی برای پژوهشش نوشته بودم. شما تضاد یَل و اوتاد را عالی وارد مصرع کردید. یل پهلوان و اوتاد هم انسان ثابتقدم عارف که الگو و تکیهگاه دیگران میشود، چونان کوه که به تعبیر قرآن کریم، اوتاد (=میخهای محکم) زمین هستند. راستی خوب جوابی دادی به فرماندهات صیدانلو گرگانی. تا آخرین خون میمانی و مقاومت میکنی. من اگر پیش شما آن روز بودم جواب کشکولی میدادم: جیمفنگ! میشوم! سوی سِره! آن هم بِرامبِرام.
به قلم دامنه: مسائل روز: دنبال چی هستند؟!!! چرا فقط نباید کوفی بود؟ باید طائفی هم نبود! به نام خدا. کوفیها از صدای خوفناک جنگ روانی ابن زیاد که با فریب گفته بود تا صبح بر سِندانها بکوبند تا حامیان امام حسین ع -که شورمندانه گرد حضرت مسلم بن عقیل ع حلقه زده بودند- خیال کنند دارند شمشیر تیز میکنند. و یکی از عاملهای دخیل در آن برگشتگی تاریخی و فضاحتآمیز برخی کوفیها، همین کوبیدن بر سِندان در دل شب بود که غُرّشهای آن خوف و هراس به دل آنان افکنده بود و جاخالی تاریخی دادند و امامی نمونه و برحق و اُسوهی حق را در مَصاف پیروان یزید با اُمت و اهل بیتِ حضرت رسول الله ص تنها گذاشتند و بدترین رفتار را به نام خود ثبت نمودند که زبانزد عام و خاص شدند.
اما طائفیها فقط با یک تحریک ساده، خام شدند و بر سر رسول خدا ص -که برای تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم شهر طائف به آن دیار رفته بودند- خاک و خاشاک و پشکل و سنگریزه ریختند و و بر عمامه و دستارش جسارت به خرج دادند و اگر حامیان و محافظان آن حضرت نبودند شاید به جانش تعرض هم میکردند. طائفنشینان حتی نگذاشتند پیامبر خدا ص حرف خود را ادا کند. گرچه طائف مرکز بُت بزرگ "لات" بود اما از همان شهر، در آخر، بزرگانی ظهور کردند و به دین اسلام درآمدند و برجسته هم شدند؛ مثل مختار ثقفی.
حالا چرا فقط نباید کوفی بود؟ باید طائفی هم نبود! به این پرسش محوری، اینگونه پاسخ میدهم:
صبح و شب، عوامل دشمن بیرونی با همان سبک کوبیدن بر سندان بر طبلی میکوبند که مردم متدین و حامی انقلاب اسلامی را عین مردم کوفه، بهراسانند و از مدار نظامِ برآمده از آرمان شهیدان، دور نمایند، و مثلا" عنان را به دست فاحشههایی مفسد و مشهوره! بسپارند، اما شرمسارانه نمیتوانند؛ زیرا مردم متدین خط و ربط و سرسپردگیِ این مزدوران وطنفروش را که برخی در رسانههای تلویزیونی تروریستی فارسیزبان جمع شدهاند و شَریرانه دروغ و کذب و توهین میپراکنانند، به وضوح میدانند. پس مردم ما هرگز مانند مردم شهر-پادگانِ کوفهی آن زمان نخواهند شد که از هراس تیزشدن خیالی شمشیرهای دشمن، ترس پیشه ساخته و «امام علی ع» و «اامام حسین ع» را تنها و بییار گذاشته بودند؛ برقِ درهم و دینار چشمشان را سخت زده بود!
اگر تحریککنندگان بیرونی آشوب و تأییدکنندگان داخلی آنان (که متأسفانه نفوذ در آنان بیداد کرده و میکند) خیال میکنند میتوانند عین عوام شهر طائف که با تحریک خواص آن شهر، مردم و مؤمن و پایبند به دین مبین و مذاهب دیگر در ایران قوی را قادرند علیهی عمامهی پیامبر خدا ص که به امانت و حرمت بر سر روحانیت وارسته نهاده شده است، جسارت کنند و بپّرانند، کور خواندهاند و یقین کنند به خبط و خطای راهبردی مبتلا شدند و همین بزه نابخشودنی، آنان را رسوای شُهره و عام میکند.
روحانیت اگر نمیبود نه منبر بود، نه شناخت احکام، نه احیاداری مصائب امام حسین ع و نه حتی نشان از اصل اسلام. از تاک و تاکنشان هیچ نشان نبود. روحانیت تالیتِلو خط رسالت و امامت است و هر کس ریشهی روحانیت را بزند و اسلام را از آنان منها کند بداند در خط خلاء فکری گرفتار شده است و چندذرّه ایمان خود را هم به مرور از کف خواهد داد. این روحانیت بود که از هزار و اندی سال پیش با آموختن در مکتب حوزه، فداکارانه و با نهایت زیِ طلبگی دین خدا را برای مؤمنین تروتازه و حیاتوار نگه داشت. جسارت چند آدم رذل به عمامهی مقدس روحانیت، نشان بارز فرومایگی انسانی و پستی فکری و انحطاط اخلاقیست. آری؛ مردم ایران نه کوفیمسلک میشوند که صحنه را ترک کنند و نه طائفیتبار که شکمبهی شتر و خاک و خاکروبه بر سر رسول رحمت حضرت ربّ بیندازد و بپاشانند. این هم میگذرد؛ مثل صدها خیانت و جنایت که علیهی این نهضت روحانیت و ملت صورت گرفت. جاهل نمیداند اگر ولیفقیه زمان رهبری معظم یک گزارهی نیمسطری خطاب عتابآلود کند سیل حق کفِ باطل را خواهد بُرد. پاسخ دنبال چی هستند؟!!! را بازم موکول میکنم به وقت خودش.
نظر حجت الاسلام حاج سیدحسین شفیعی دارابی: سپاسی همه جانبه. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. در این چند روز؛ اگرچه غالبا به نوشته های دوستان سر می زنم ولی کمتر توفیق نوشتن دارم؛ اما امروز صبح پس انجام فریضه و پس از ادا ء برخی از تعقیبات وارده؛ توفیق یافتم تا نوشته زیبایتان در جهت اثبات ضرورت «نباید طائفی بود همچنانکه نباید کوفی بود» را مطالعه نمایم؛ از استخدام کلمات و جملاتی بدیع و ملیح و پرجاذبه لذت بردم؛ از جنابعالی به جهت همه نوشته های چند روزه اخیرتان تشکر می کنم. عذر عدم کتابت در جهت سپاس از نگارش تک تک آنها را پذیرا باشید. دعا می کنم که بیش از پیش ماجور باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح روز دو شنبه۲۳ آبان ۱۴۰۱ش_ ۱۹ ربیع الثانی ۱۴۴۴ق)
سلام و سلامتی شما را خواستارم. بابت تشویق و رهنمود باز هم خیلی خوشحالم کردین. تأیید شما برای من فرق دارد و موجب انرژی میشود. خدا حافظ و ناصر و شافی شما باد؛ پدرم همیشه هوالشافی والکافی را میخواند و به ماها هر صبح فوت میکرد. خدا رحمتش کناد. اموات شما را هم خدا بیامرزاد. متشکرم زیاد استاد و خرسندم فراوان که آن متن مورد توجهی خاص حضرتعالی قرار گرفت. از اعتقادات راسخ من است. راستی ازینکه عدد تاریخ را به ریاضی فارسی تایپ میکنید خیلی خوشحال شدم. هم پاسداشت زبان مادری است و هم تایپ عدد انگلیسی متن را زمخت میکند و ناشکیل. ولی عددهای تایپ فارسی مطابق ذوق است و منطبق گیرایی متن.
سلام آقا سید اسحاق شفیعی. خیلی احساس غرور کردم وقتی فهمیدم دیار زادگاه دارابکلا کسانی را در خود پرورش داده که سواد بالایی دارند و در نوشتن توانمند ظاهر شدند. واقعا" جای شکرگزاری دارد که رزمندهی دیروزمان صاحب قلم امروزمان گردیده. و شما آقا سید اسحاق عزیز نشان دادید که دستی توانا در نوشتن و سرودن دارید. از جملهی «اعم از فرمانده گردان شهید تاتیان از اشرف البلاد بهشهر..» به بعد، متن شما مرا گرفت و گریهام انداخت. شرح آن کار دردناک در مداد شما خوب صیقل خورد. زیرا شهید "تاتیان" مربی بزرگ بنده هم بود و من این مرد رشید و قوی و رزمیکار بینظیر و انسان پرواپیشه را جزوِ بهترین مربیانم در المهدی چالوس میدانستم و همواره به یادش هستم که با بدترین رفتار سازمان تروریستی گروهک رجوی در مرصاد، مُثله شد و قهرنانانه به شهادت نائل آمد. او الگو بود. یک مردِ سرزمین ایران. قضیهی آقای گلزار هم عالی در آمد و خوب نگاشتی. قلمت همآره توانا. اما بیت آخری در شعر شما دلم را ربود. این بیت:
در استواری همه چون اند دماوند
الله بگرفت ما را دستی با عنایت
زیرا درین بیت هم مرا به یاد شعر پرصلابت "ای دماوند" محمدتقی بهار انداختی و هم در مصوع پایانی به نوعی دلربا، ادبیات دینی امداد غیبی و دست غیب خدای برای تعالی را وارد محتوا کردی. آفرین و تحسین داری دوست همرزم و مکتبی بنده.
متن سید علی اصغر در نقد متن ارسالی حجت الاسلام آق شیج جوادآقا آفاقی: سلام. اول اینکه ، شما همیشه و درهر حالت اصلاح طلبان را کوبیدید! درنتیجه چه انتظاری از اصلاح طلبان دارید . جاسوس خارجی خواندید . فراماسون و هزاران برچسب ناچسب همین شریعتمداری کیهان به اصلاح طلبان پیوند زد. دوم اینکه ، وقتی نظام بسوی یکدست سازی برنامه ریزی نموده و نیت شان را آشکار کردند و حتی مهندسی در انتخابات ( البته با نظارت استصوابی ) اصولگرایان مدیریت کشور را بعهده گرفتند باید پاسخگو باشند. سوم اینکه، اصلاح طلبان با مبانی دموکراسی طرفدار یک نظام هستند بعبارتی " نظارت مردم بر دولت را می پسندند " و روش علمی است و برتر از دموکراسی فعلا جایگزین ندارد .قرار نشد رویکرد نوین و مدرن که مغرب زمین را به بخش حکمرانی برتر رسانید الگو نباشد مانند مبانی و ابزار علمی و تکنولوژی که حاصل تلاش بی وقفه مغرب زمین است که در اختیار انسان امروز در تمامی جهان قرار گرفته است. و روسیه و چین و نگاه جهان بینی دو کشور آلوده به مکتب کمونیستی مبتنی بر نظارت حکومت بر مردم تبیین می شود الگو حکومت ما باشد باید بگوئیم برای اینکه این دو کشور کمونیستی هستند نباید این فرمول را اجرا کرد؟ چهارم اینکه، یک واقعیت است که چندی است بخش از فعالانخارج از نظام و بدنه دهه هشتاد و ... از اصولگرایان و اصلاح طلبان گذرکردند. و نگاه سلبی به این دو گروه داخل نظام دارند. پنجم اینکه، اگر امام علی ع و حسنین برای دفاع از عثمان برای مقاومت جنگیدند برای اینکه نمی خواستند " خلیفه کشی " عادت شود! روزی لباس شخصی ها عمامه از سر عبدالله نوری وزیر جمهوری اسلامی می اندازند و یا عمامه کروبی را پرت می کنند فکر امروز را نمی کردند که خلیفه کشی رواج و رایج می شود؟ با این تفاوت که متاسفانه روحانیون محترمی که مشمول روش غیر انسانی ضد حقوق بشری جریان عمامه پرانی هستند در بین مردم با مردم دارند زندگی می کنند و مسئولیت دیوانسالاری ندارند .
پاسخ دامنه: سلام جناب آق سید علی اصغر، یارِ غار و غارِ یار با اجازه: لابد جناب آق شیج جوادآقا آفاقی از آنچه به عنوان کپی بازنشر دادهاند، پاسخ نقد شما را خواهند داد. اما بنده به عنوان خواننده، خواستم دیدگاهم را گذرا ازین پست شما عبور دهم:
در جواب بند "اول اینکه"ی متن شما: رفتارشناسی جریانهای فکری، امری غریب نیست. حتی اگر با واژگان بعید و غریب رفتارشناسی شود، باز نیز نمیتوان کسی را از انتظاربردن جدا ساخت. همیشه در آزادی بیان، میتوان انتظارات را بیان کرد. البته ممکن است نقد بر جریانهای فکری یا سیاسی، برای مطالبه و انتظارات نباشد، بلکه نوعی نبرد شناختی باشد که پیشزمینهی فن "تبیینِ" علمی یا اجتماعی محسوب میشود و امری بدیهی هم هست.
در جواب بند "دوم اینکه"ی متن شما: حتی اگر بدترین آفت هم در درون نظام عود کند و دُمل فساد، چرکین هم شود، باز نیز جریان فکرییی که خود را طلائیهدار «اصلاحات» میپندارد، باید به چارچوب اصلاحی خود پایبندی پایدار داشته باشد. چطور میشود خود را اصلاحات آن هم با اسم نادرست "جبههی" «اصلاحات» بخوانند حال آن که عددِ این عده بیانیهنویس نفوذیِ درون جناج چپ، چنان اندک و آلوده است که نام حزب برایشان زیادی است چه رسد به واژهی جبهه که در جامعهشناسی سیاسی ساختن «جبههی سیاسی»، فرمول و قاعدهی خاص خود را دارد. اما این عده با آن که دم از واژهی اصلاحات میزنند در آشوبهای اخیر، جانب اینان را گرفتهاند و به انقلاب اسلامی تاختهاند. مگر میشود شعار اصلاح داد اما هر بار آشوبهای به دور از فرهنگ جامعهی مدنی را جزوِ پتانسیل خود جا زد؟! و آنان را نیروی فشار خود دانست؟! اینکه تضاد فاحش است.
در جواب بند "سوم اینکه"ی متن شما: آنچه برای کشور ما حیاتی و راهبردی است، خود جنابعالی هم میدانی، منافع ملی است. با توجه به جنگ هیبریدی آمریکا علیهی ایران، عقل سلیم و هوشمندی دیپلماتیک ایجاب میکند سیاست خارجی کشور بر پایهی اشتراکات منافع ملی شکل بگیرد، نه پایههای ایدئولوژیک. مکتب فکری مارکسیستی دو کشور چین و روسیه ربطی به پایهی دینی ما ندارد؛ فشار آمریکا و فاز مهار همهجانبهی ایران از سوی آمریکا، مدخل اصلی راهبرد ایران با چین و روسیه است و فهم رهبری معظم درین مسئله، دقیق و درست و وفق آرمان انقلاب است. هر وقت آمریکا و اروپا از دشمنی با ایران دست کشیدند، تازه آن وقت میتوان تعیین کرد آیا کدام راهبرد به منافع ملی ما نزدیکتر است. هر چند مغربزمین دنیای فواحش شد و کانون سیاستهای بدتر از وحوش.
در جواب بند "چهارم اینکه"ی متن شما: نگاه سلبی آنان، مُجابشان نمیکند دست به هر غلط و رفتاری بزنند. بهتر میبود کسانی که خود را موجّهین جامعه میدانند یا میپندارند، پیش از پرداختن به مطالب تحلیلی و تعلیلی، اول غبار این آشوب را کنار بزنند و این کارکرد منحط جریان آشوب را رد علمی و عملی کنند تا دگر، از تکرار این رفتارهای وحشیانه که حیوانات حتی از آن شرم دارند، پرهیز کنند.
در جواب بند "پنجم اینکه"ی متن شما: واقعا" ارزیابی شما از دستهبندی روحانیون منطبق بر واقع نیست؛ آن عده (البته انگشتشمار و بهشدت رذل و هرزه) که به عمامهی روحانیان که نماد لباس پیامبر اکرم ص است، قصد جسارت نمودند، اساسا" نگاه نمیکنند این روحانی کیست و از کدام جناح است. این قلیل قماش با فکر فاسد از مفسدین و فاحشههای بیرون، دستور گرفتند تا جهت نمادسازی این رفتار شناعتبار را مرتکب شوند. تاریخ این ننگ بزرگ را به نام این افراد شنیع ثبت نموده است و سکوت یک عده افراد در برابر این گناه بزرگ را هم ضبط. من فکر میکنم متن شما بهتر میبود شفاف میشد و موضعی قاطع داشت. ردی که ازین متن باقی مانده است، ردی مطلوب نبود و جبران آن عاید میباشد و تصحیح آن نافع. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
پاسخ اهانتآمیز آق سید علی اصغر شفیعی دارابی به متن نقد من: سلام یار غار. نوشته شما غالب بندی بود نه تنها پاسخ نبود از تحلیل و تفسیر محتوایی بنده هم خیلی دور بود . جاده یکطرفه رفتن بی اعتنایی به علت و معلول پدیده هاست . شما ازروش قطعنامه ایی درتعبیرات استفاده می کنید . با مخاطب از استراتژی تکلیف پروری بهره می برید. از اصول تحلیل محتوای خارج شدید. اگر واکنش شما بر نوشته من مبتنی بر عملکرد واقعیت بود مطمئنا ساختارسازی درپی داشت . شما کنش مرا خدشه دار نمودید . نیت من در نوشتن چند کلمه یادآوری نگاه همه جانبه بود نه موضع حزبی ! روحیه میلیتاریستی و امنیتی تان فضای نقد وبررسی را به هستی و نیستی داده است . هرچند باید قبول کنیم که این فضا برای نقد و بررسی نیست . حضور و غیاب فکری است.
جواب دامنه: سکوت پیشهی من است.
نظر سید میثم شفیعی زیر پست پدرش: به نام خدا. سلام. پاسخ تان یک پاسخ نیست بلکه نتها کمرشکن برای مخاطبتان بوده و متن و آن فضای غبارآلودی که در پاسخ شما داشته همه را ویران نموده است . مخاطبتان از روی احساس پاسخی را ارائه دادند که اگر عمیق و مفهومی به متن دقت میکرد، پاسخ به بند بند متن شما از سوی مخاطب در متن قبلیتان نهفته بود. درس امروز : از روی احساس و زود نباید قضاوت کرد . اینکه شما اصلاح طلب هستید شکی نیست ولی نکته ای را باید عرض کنم خدمت دوستان هم رزمش، هزاران بار در طول ۴۰ سال زندگی با چشم بیدار دیده ام که هر وقت در تلویزیون حضرت آقا برای سخنرانی ورود میکرد به صحن ، به احترام او با غرور قیام میکرد و نکته هایی از حرف های حضرت آقا میداشت که منِ نوعی نمیدیدم. خواستم این نکته را بگویم که فردی همانند اهل قلم دست به قلم میشود هزاران نکته و ایهام و ابهام و کنایه و ... در متن او ظاهر میشود و به عنوان یه متن عادی سرسری عبور نکنید که مانند پاسخ به متن مخاطب اخیرشان ویران میکند . یا علی مدد.
جواب سید علی اصغر به پسرش سید میثم: سلام توانایی من. مراتب نگارشی و گفتگوبرموضوعات امریست عادی و اصلی است که باید کنشگران و فعالان سیاسی و اجتماعی طی کنند. برای اینکه من و تو شناخت خانوادگی و ژنی عمیق داریم واکنش تان سراسر عاطفی است برای اینکه حماسی وارد شناخت دیگران شدی بنابرین؛ حوصله کن و از گفتگوها بهره ببر. عمو ابراهیم استاد دروس سیاسی ، اجتماعی و دینی من هستند. اگر با ایشان با جرات سخن می رانم شاگرد رادیکال کلاسش هستم. ترا آنقدر دوست دارم که زیبایی نیتت برایم آشکار است.
جناب استاد آشیخ جواد آفاقی سلام علیکم. اگر آن وجیزهی بنده، مطمح نظر جنابعالی افتاده، نشانی از فروتنی و تواضع اخلاقی شماست. و الّا بنده خودم را حقیقتا" درین جمع مکرّم رزمندگان، ناچیزین و پایینترین فرد میدانم و هرگز ادعایی فزونتر ازین ندارم. در همین فرصت به روح فتوحمند پدرتان حاج آقا آفاقی به عنوان یک محلی، درود بفرستم که حقا آن مرد روحانی و مردمی، یکی از پیشوایان پارساپیشهی ما در محل بودند. ما با نام و یاد او، اوائل انقلاب را بیشتر در یادها داریم و حتی بو و عطر آن ایام برین انقلاب، با دیدن عمامه و عبای آن در مشاممان راحتتر حس میشود. از اصول عقاید برگشتناپذیرمان هست که واقعا" بودن در کنار روحانیان به آدم رونق معنوی میبخشاید. خدا ملت ما را همچنان معرفتِ بودن در سایهی روحانیان -این پیغامداران دین- عطا فرماید و روحانیان را نیز همواره والاترین سنگِ صبوران و معتمدان مورد وثوق مؤمنان نگاه داشته باشد. با احترام و ارادت: ابراهیم.
سلام مجدد آسید اسحاق. اساساً به نوشتههای خاطرات که ثمرهی قابل اتکایی هست، علاقه و باور دارم. اگر بگویم کتاب خاطرات بیشتر علمای اعلام را خواندم، گزاف نبافتم. از لطف و سخای روح شما سپاسگزارم. همچنان ادامه دهید که تأثیر کلام به روششناسی خاطره، ژرف و دیرمان است.
به قلم دامنه: دامنهی کتاب. نقش خاطره در دانش بشری. به نام خدا. سلام. از کارکردهای اساسی خاطره، نقش تعلیمی آن است. افزون بر آن خاطره نوعی آموزش است. همین دو کارکرد خاطره، آن را گنج گران میسازد که کارشناسان پژوهشهای اجتماعی و دانش مردمشناسی آن را از شعر و داستان بسیار بالاتر میدانند. بنده که در زمینهی تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی مقداری پژوهش صورت دادم (و بهتر است صحیحتر بگویم: مطالعاتی داشتم) معتقدم خاطره برترین انتقال ذخایر فکری و تجربی به آیندگان و مخاطبان است. دو روز است به خاطر اقتضائات ایران با این کتاب -که عکسی از آن در بالا انداختم- سروکار دارم.
خاطرات مردمشناسان ایران
به کوشش خانم ژیلا مشیری. نشر افکار
در روششناسی باید دانست دانش مردمشناسی از رویکرد درونی سخن میگوید به معنای تشخیص ادراک واقعیات از منظری که جامعه و فردِ موردِ مطالعه، به آن نظر میافکنَد. شاید به همین علت است زندگی تحقیقی مردمشناس از یادمانها و خاطرات بیشماری که با مردم مناطق مختلف دارد، لبریز و آکنده است. این موردی را که طرح کردم بهتر از هر کس، روحانیون محترمی که سالیان دراز در شهرها و قصبات ایران به تبلیغ و منبر و تدریس رفتهاند، لمس میکنند. خواستم گفته باشم نقش خاطره در دانش بشری فراوان است. خداوند در جاهایی از قرآن به نقل خاطره برای پیامبر خدا ص پرداخته. اگر این ادعایم کجی دارد روحانیان محترم که قرآنشناسان ماهری هستند حذرم دهند. از سوی دیگر به عزیزانی درین جمع صمیمی خواستم اطمینان ببخشم قُرص باشید در بیان خاطرات، زیرا کاری دانشورانه میکنید. از تعَب نرنجید که در سیرهی دینی ما کاری که با دانش آمیخته باشد ستوده شده است.
نظر حجتالاسلام حاج سید سیدحسین شفیعی: نیم نگاهی به نقش خاطره در منش تربیتی قرآن!!!ب نام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. شکر الله سعیک. در نگاشته وزین جدید خویش (که بر کاکلش عنوان زیبای «نقش خاطره در دانش بشری» نقش بسته است)؛ پس از طرح این نکته : «خواستم گفته باشم نقش خاطره در دانش بشری فراوان است. خداوند در جاهایی از قرآن به نقل خاطره برای پیامبر پرداخته»؛ نوشتی : «اگر این ادعایم کجی دارد روحانیون محترم که قرآن شناسان ماهری هستند حذرم دهند»؛ با ملاحظه این فراخوان متواضعانه ات؛ حیفم آمد که چیزی نه نویسم؛ بدین جهت جملاتی را می نگارم:
۱) بی هیچ تملقی می گویم: اینجانب با حلقه وزین «قران شناسان ماهر» فاصله زیادی دارم؛ ولی خدا را شاکرم که به قدر توان و توفیقم از آثار گفتاری و نوشتاری چند تن از شخصیت ها (که یقینا از برترین اعضای این حلقه وزین در زمان ما محسوب می شوند) در جهت آشنایی با معارف قرآن بهره بردم؛ و حسرت می خورم که چرا کم اندوخته نمودم؛
۲) با الهام از آموخته های قرانیم می گویم: یکی از دانش های بنیادین؛ دانش «تربیت» است؛ اگرچه قرآن کریم؛ در جهت تربیت انسان ها از ابزار عقلی و نقلی و حسی فراوانی بهره جست؛ ولی به جرات می توانم بگویم: بیان خاطرات؛ یکی از کارآمدترین و نیز یکی از رایج ترین ابزاری بود که قران در طریق هدایت افراد و جوامع از آن بهره جسته است؛ از باب نمونه:
در قرآن کریم؛ شاهد این هستیم که در خطاب به رسول اکرم (ص)؛ ۱۵ بار از تعبیر خطایی «اذکر» استفاده شده است؛ که در ۱۰ مورد آن از نبی رحمت میخواهد قصه زندگی مریم (ص) اسحاق؛ ابراهیم؛ موسی و....را به یاد آورد؛ و به قصص زندگی آنان توجه کند و به بازگوئی آنها روی آورد؛
۳) اسامی بسیاری از سوره ها (بقره؛ ال عمران؛ مائده؛ اعراف؛ توبه؛ یونس؛ رعد؛ یوسف؛ ابراهیم؛ و....)؛ حاکی از بها دادن به زیور خاطره و بازگوئی خاطره های متنوع است؛
۴) نکته مهم در بحث خاطره های قرآنی اینست که این کتاب آسمانی؛ از حوادث پیش روی نیز به عنوان وقایع حتمی الوقوع (که خود در شمار خاطره ها قرار می گیرند) بهره جسته است؛ نام زیبای سوره «نبآ» و مباحث متنوع نهفته در دل آیات آن؛ می تواند از باب نمونه؛ شاهد صدقی بر این مدعا باشد.
۵) سخن در این راستا بسیار است و به این مقدار بسنده می شود. موفق و سربلند باشید و بیش از پیش از داده های قرآن کریم بهره مند شویم.( حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// دو شنبه شب/ ۲۳ آبان ۱۴۰۱ش_ ۱۹ ربیع الثانی ۱۴۴۴ق)
جناب حجتالاسلام حاج سید حسین شفیعی دارابی سلام و عرض ادب دارم. آسودهخاطر شدم وقتی وجود خاطره در قرآن کریم را به عنوان یکی از کارشناسان دین و قرآنپژوه پردانش، تأیید فرمودید. همهی بندهایی که مطرح فرمودین برای من یک درسگفتار زیبا بود. بنده بر توان علم قرآن شما آشنایی دارم و بارها از دانش مکتوب و پای منبرتان از نکات نغز قرآنی خوشه برچیدم. نکتهی نباء نیز در بند ۴ جالب توجه بود. رسم اخلاقی را بجا بیاورم و ازینکه متن بنده را خوانده و نکات بکری افزون فرمودهای، تشکر وافر کنم. همنفسی با روحانیان معزز برایم قیمت بیعدد دارد. با احترام: ابراهیم.
قلم دامنه: به نام خدا. مسائل روز : مگر آقای سیدمحمد خاتمی سرِ عقل آمده است؟! حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی دیروز (۲۳ آبان ۱۴۰۱) حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی دیروز ( ۲۳ آبان ۱۴۰۱ )گفت: "این روزها... بدخواهان و دشمنان از بیرون و درون پیشرفت و سربلندی آن [ایران] را مورد تهدید قرار دادهاند... البته بیگانگان و بدخواهان و دشمنان عزت ملت و استقامت و پیشرفت کشور بیکار نمینشینند، ولی نقش و کار آنها بیشتر بهرهبرداری سوء از نارضایتی مردم و تلاش برای سوقدادن این اعتراضها به سوی ناآرامی است و حتی ابزار قراردادن خون و رنج مردم برای نیل به مقاصد شومی است که دارند... وضع گریزناپذیر ارتباطات در آن، زمینه بهرهبرداری سوء از نارضایتیها و استفاده ابزاری از آن برای رسیدن به مقاصد شوم را آسان کرده است. براندازی نه ممکن است نه مطلوب؛... اعتراض گرچه با مرگ ناگوار خانم مهسا امینی دخترخانم کُرد سنی آغاز شد، ولی خوشبختانه در اثر هوشیاری مردم و برغم تلاش مذبوحانهای که بخصوص از خارج هدایت میشد، اعتراض رنگ و بوی قومی و مذهبی نگرفت."
ابتدا همین چند جملهی انتخابی را بررسی محتوایی کنم، آنگاه چندسطری هم در نقادی دیدگاه وی بنویسم:
همینکه ظاهرا" فهمید ایران تهدید واقع شده است، خود یک اعتراف بزرگیست که البته با استخدام دو لغت "بدخواهان" و "دشمنان"، به صورت ناخودگاه بر تفکری صحّه گذاشته است که سالهاست رهبری معظم آن را وارد ادبیات سیاسی ایران کردهاند و تیپ امثال آقای خاتمی آن را به سُخره میگرفتند. تازه، آقای خاتمی قید تصریح "از بیرون و درون" را هم در بیان خود صراحت داده که نشان دهد این تهدید، هم از سوی کشورهای خارجی و مزدوران آنهاست و هم از جانب عواملشان در درون ایران.
خوشخیالانی که غرب را قبلهی آمال خود پنداشته بودند و بر تنِ ایران میخواستهاند جامهی چرکین غرب بپوشانند، اینک با این سخن اعترافوارهی آقای سیدمحمد خاتمی به خماری زودهنگام میروند؛ زیرا وی رسما" پذیرفته در آشوبهای وحوشوارهی اخیر عدهای گوشبهفرمانِ فاحشههای فاسدِ ایرانی اما لانهکرده و جیرهگیر در خودکامهترین دولتهای متظاهر به دموکراسی دروغین مغربزمین، " بهرهبرداری سوء"یی صورت گرفته، آن هم به تعبیر جدیدش توسط "بیگانگان و بدخواهان و دشمنان" که جناب خاتمی اغلب اِبا داشته ازین واژگان در ساختمان زبانی خود به کار گیرد. علاوه اینکه "نیل به مقاصد شُوم"شان را هم در جملاتش آذین ساخته تا نشان دهد کسانی که هر چیزی را با نسبتدادن به "تئوری توطئه"، تخطئه میکنند، داخل در حباباند و خود متوهّم و غرقه در آن. آیا خودِ خاتمی از آثار این موضع نُوِش، متنبّه و بهرمند شده است و درسی گرفته؟
از اینجاست که سیدمحمد خاتمی بالاخره حرف نگفتهی خود را -که دیریست از سرِ آسایش، یا آزار، یا هراس، بر زبان نمیآورده و مخفی میداشته تا شاید از چشم عدهای نیفتد- بروز داده است؛ این حرف: "براندازی نه ممکن است، نه مطلوب." همهی روشنگریهای سهدههی متوالی رهبری معظم همین بوده است که تحذیر خردمندانه میدادند دشمن در پی "براندازی" انقلاب اسلامی است که برخی نابخردان و غافلان، آن را "توهّم" فرض میکردند. اینک با تأخیری طولانی و خودداری عمدی و یا کتمان پشیمانبخش، سرانجام جناب خاتمی همانی را علنی کرد که رهبری معظم خبیرانه صدها بار گوشزد میکرد.
خوشحالم کسی که خود را رأس جریانی به اسم "اصلاحات" میداند (=لفظی معیوب و مبهم و گنگ) مستقیم صحبت از "هوشیاری مردم" کرد و تخریبگریهای اخیر را "تلاش مذبوحانهای" توصیف نمود که به ضرسِ قاطعِ خودِ خاتمی: "بخصوص از خارج هدایت میشد." لابد اهل فن میدانند چرا آقای خاتمی از اصطلاح "مذبوحانه" در ادبیات خود علیهی غرب استفاده کرد و حرکت دشمن عنود خارجی را "تلاشی مذبوحانه" وصف کرد؟ زیرا مذبوحانه آن جنبش و حرکتی است که گوسفند یا مرغ و پرنده پس از سر بریده شدن (=ذبح) به دست و پا میافتند و تا زنده بمانند. یعنی تلاش بیسود و نومیدییی حتما" مأیوس.
در بالا قول داده بودم "آنگاه چندسطری هم در نقادی دیدگاه آقای خاتمی بنویسم" که دیدم متنم از دو سه کف دست گذشت. پس به قول علمایی: مصدّع نمیشوم. بنابرین بگذرم و عنوان پرسشی متنم "مگر آقای سیدمحمد خاتمی سر عقل آمده است؟!" را خود خوانندگان محاسبه فرمایند و حدس یا قطع زنند.
نظر کاربری با حساب «ولایت فقیه» در گروه سازمان تبلیغات اسلامی میاندورود خطاب به پست بالای من: «حجتالاسلام خاتمی؟ یا محمد خاتمی؟ ایشان چه حجت ودلیل وبرهانی برای اسلام دارند که اینگونه خطاب شوند...؟ ایشان با افاضات خود بر آتش فتنه وفتنه گران می دمیدند، خواهشمندیم از همه مؤمنین که خط خودشان با خط سران فتنه که به فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای (مد ظله العالی) فتنه خط قرمز ایشان است را رعایت فرمایند وچشم وگوش ودهانهایشان را به چشم وگوش رهبر معظم انقلاب اسلامی بسپارند که راه نجات در این است واین است صراط مستقیم ره رو چنان که رهروان رفته اند. والعاقبة للمتقین وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.»
پاسخ دامنه: سلام و عرض ادب و احترام. القاب و پیشوندهای حوزوی، امری اعتباری و رایج است. بنده هم، رسم متعارف را در ادبیاتم مراعات میکنم. کیش شخصیت احدی هم در اندیشه و نگاهم نیست. خرسندم مرآت بنده شدید و مرا به تذکار، پند دادید. انتقاد سازنده همواره به قول قرآن کریم منفعت به حال مؤمنین است. درود.
نظر وارده: در گام سوم عرض می نمایم: در ادامه فعالیت صبح گاهی؛ به عرصه مجازی روی آوردم و همچون همیشه در پی تفحص از نوشته جدیدتان بوده ام؛ خوشبختانه با نوشته جدید پرسشیتان؛ در قالب عنوان «مگر آقای سید محمد خاتمی سر عقل آمده است؟!» مواجه شدم؛ از مطالعه زیر مجموعه آن؛ بسیار به وجد آمدم؛ بگونه ایکه احساس می نمودم؛ پیامد کم خوابی شب گذشته و درد شدید جسمی؛ از وجودم رخت بر بسته است؛ البته بروز این حالت؛ معلول عواملی مختلف می باشد؛ از جمله:
۱) شهامت در به چالش کشیدن موضع بد گذشته جناب خاتمی در ماجرای فوت مهسا امینی؛
۲) رعایت ادب و انصاف و موازین شرعی در بازگوئی برخی از خطاهای شناختی و رفتاری جناب خاتمی نسبت به وقایع گذشته و حال؛
۳) برجسته و «بلد» کردن مواضع و تحلیلهای حکیمانه مقام معظم رهبری در حوداث تلخ بروز یافته در گذشته و حال؛
۴) ارائه تبیینی منطقی و همخوان با واقعیات از مواضع خصمانه دشمنان خارجی و رجاله های آلوده به فساد و فحشاء و ولنگاری؛
۵) تثبیت و تداوم منش درست رهیدن از بند خطرناک وابستگی حزبی؛
۶) حریت کامل در ابراز موضع صحیح انقلابی؛ دینی؛ و ملی خویش؛
۷) عدم خوف از انتقادات و اعتراضات «محتمل الظهور» (؛ بلکه «حتمی الظهور») در نوشته های برخی از دوستان و مخالفان در آینده؛
۸) ارائه ترسیمی درست از انگیزه های اصلی و خباثت های درونی معاندان؛
۹) توجه دادن به ذکاوت و دور اندیشی مقام معظم رهبری نسبت به توطئه های چند لایه ای دشمنان عنود؛
۱۰) جذابیت عبارات و وجیه بودن استخدام تعابیر و جملات مناسب در جهت اداء مقصود.
سربلند و سر افراز باشید.
سلام. بسیار ممنونم که با دقت کاویدید. درود
جناب آقا سید اسحاق سلام و سپیددمتان به خیر. بسیار با سوز و گداز نوشتی. واژگانی درخور هم برگزیدی. روایت صحنه را با دخالتدادن نگرش عقیدتیات، ارزشگذاری ارجمند، کردهای که جای بسی ستودن دارد. اما جملهی جذابتر و کلیدواژهی شما آنجا بود که نوشتید: «ایثارِ جانها برایِ اعتلای دین و شریعت یک دم است ولی بازتابش در جامعه باید هنردمندانه منتشر داده شود». بنده با این طرز بینش شما دقیقاً موافقم و در واقع در همین قسمت از خاطرهنویسیات، خودت هم هنرورزانه ورود کردهای. البته در شعرسرودهی امروزت هم، در دو مصرع در وصف حال مادران شهید، اوجی عرفانی گرفتی و بنده به توان و سواد و دانش شما واقف شدم. این بیت را میگویم:
«با وقارند زیرِ پاشان جنات
اشکِ شوقِ جانثاری و حسنات»
لابد خواهند دانست اهل فن، که جنابعالی درین بیت دست به ترجمان زبردستانه زدید؛ برگردانی بهحق از آن نابجملهی امام خمینی ره (برگرفته از ادبیات درخشندهی امامان معصوممان - سلامٌ علیهم) که فرموده بودند: بهشت زیر پای مادران است. توفیقی روزافزون برات آرزومندم. دنبال میکنم باز نیز تا ببینم چه آوردهای فردا برای صحن میآوری. فراواندرود.
نظر سیداسحق شفیعی: سلام آقا ابراهیم بزرگوار .از حوصله و حسنِ نظراتِ آن جناب ممنون و متشکرم ، برقرار باشید . خطِ قرمزها. مرز و کیان مان برایِ حفظ و امنیت، نیازِ به محافظت دارند که بر همه فرض است، نیز عقایدِمان هم حافظ می خواهد ، در اینجا میدان داری از آنِ اساتید و اندیشمندان و متفکرین، یا همان عقلایِ قوم است که بر عهده دارند و افکارِ جامعه را ورز می دهند. زمانی این کار توسطِ این قشرِ موجه صورت نگیرد جامعه رو به انحراف و مسیرِ غیرِ تعالی را طی می کند. اذا ممنونم که نقشِ ابهام زدایی را که هدایتِ فکری است پیگیرید. منصور باشید.
به قلم دامنه:
هیچ راهی نداشت، این طور، مستندش ناقص میماند. باید هم میرفت. اما فکری سرش رفت و بهانهای زیبا پیدا کرد. (از اینجا به بعدِ نوشتهام ای اهالی محترم صحن دامنه و رزمندگان اگر اهل سوز و گداز فاطمی باشی، شاید چشمانِ خیسی یابی و زبان به زمزمهی ثنا و دعا بگشایی) گفت: من «سیّد» هستم و چون سیّدم وجود من برای تشریففرمایی حضرت زهرای مرضیّه (س) منعی ندارد. یعنی اوی سیّد، مَحرم «حضرت زهرا»ست. او با این دلیل توانست حضورش را موجه کند، خوشبختانه زنان مؤمنهی پارساپیشهی کهکیِ سرِ سمَنو نذری، متقاعد شدند او چون «سیّد» است و از نسل آن حضرت مقدسه، در صحنه بمانَد. ماند. سیّدِ مستندساز کارش را به انجام رساند و خود با چشمش دید خوشبختانه جای انگشت حضرت فاطمه (س) بر روی سمَنو بود. و سمَنو هم بسیار خوشمزه گردید. نفسی راحت کشید و از جانب اهالی کهکی بسیار هم، احترام و تعظیم دید.
سه درس این مردمشناسی از دید بنده: یکی اینکه تفکر نذر، میان ایرانیان مسلمان (حتی با هر مذهب و مرام) یک فرهنگ حنیفی ابراهیمی و الهی است که همچنان موجب تقرّب از راه توسل توحیدی میشود، یعنی گرایش ژرفِ نزدیکی با خدای باریتعالی از راه وسیلهقراردادنِ معصومین سلام الله علیهم اجمعین. دومی اینکه مردم (هم مردان، هم زنان) همواره حریم مَحرم و نامَحرم را برای پاکیزهزیستن مدّ نظر دارند و برای آنان، عفت و طهارت یک اصل پایهای هست، که هم از اسلام ریشه میگیرد و هم در دیرینهی ایرانی، پوشش و عفیفهگری رسمی قطعی بود. و سومی اینکه باورمندان ایرانی، به سیادت و ساداتیِ «سیّد»ها -که نُماد و بازآورهی خاندان حضرت رسول الله (ص) هستند- حُرمت، شرافت، و تقدّم خاصی قائلاند. حتی این آداب در فرهنگ نماز هم دیده میشود؛ آن پیشنمازی که عمامهی مشکی به نشانهی «سیّد»بودن دارد، بر پیشنماز عمامهسفید، معمولا" مقدّم است. البته امامجماعت راتب حکمش سواست.
من این نوشتهام را بر اساس کتاب «خاطرات مردمشناسان ایران» که در دست مطالعه دارم نوشتم (برای دیدن کامل رجوع شود به ص ۱۲۲ کتاب) و سعی کردم طوری قلم بزنم که از روایتگریِ امانتدار خارج نشوم. امید است توانسته باشم آن سخنِ اصلیام را در قالب این پیشآمد واقعی در کهکِ قم، برسانم.
یک: أتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ
با هر فراخوانی حرکت می کنند.
(بدون تحقیق دنبال هر صدایی می دوند.)
دو: یمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ
با وزش هر بادی به حرکت در می آیند.
(سبک مغز و بی شخصیت هستند ، همچون حزب باد هروز به سمتی می چرخند)
سه: لمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ
وجودشان با نور علم و دانایی روشنی نیافته است.
(درونی تاریک و بی بصیرت هستند)
چهار: و لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ
به ستون محکمی تکیه نکرده اند.
(از وجود رهبری صالح ، عالم و عادل ، بی بهره اند)
نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷
گزارش شرکت در کنگرهی شهدای قم
همهی شهدای ایران شهیدان قم هستند، منظور رهبری معظم این بود چون قم این انقلاب و روشنگری را به امامت امام ره آغاز کرد و ایشان بود که راه را به روی همهی ما باز نمود. از نظر رهبری شهید کلمه نیست، کتاب است با مجموعهای دینی، ملی، اخلاقی. و مثل نخ تسبیح ایرانِ پر از اقوام را به هم پیوند زد. البته در صحبت رهبری معظم یک نقل مستقیمی هم بود که هنوز قطع نیافتم منظور کدام طباطبایی بود. وقتی شاه فشار آورد به امام، مردم قم بلند شدند و رفتند دور امام حلقه زدند که مرحوم طباطبایی برخاستند و از امام ادامهی نهضت را خواستار شدند که امام تصدیق فرمودند حرکت را ادامه میدهند.
"پشتِ سنگرند، حامیِ ارزشهایِ نظام
بر حفظِ اسلام و همه محکمات"
هم از به کارگیریِ لفظ مُحکمات، خوشم آمد و هم از آوردن لفظ دو معنایی "پشتِ سنگر" که اراده میکند هم رزمندهی پشت سنگر را و هم مردمی را که در پشتِ جبهه، پشتیبان بزرگ دفاع مقدس بودند و هماینک نیز حامی جدی ارزشها و آرمانهای انقلاب هستند که ذرهای هم خدشه بر آن، مخدوشکردن اساس انقلاب خواهد بود. درود. هم بر ذوق و هم بر استعداد و حوصله و هوش. با تشکر: ابراهیم.
نظر سید علی اصغر نسبت به پست بالای من که از کاویژال گفتم: سلام یار غار وقتی متمرکز بر مرکز لطف مضاعف تان می شوم عشق را درک می کنم. در ذیل عنایت تان مفتخرم که سرباز انقلاب و وطن همواره حیات داشته باشم . ایکاش دوباره جوان شویم.
نظر سید علی اصغر: در جواب جناب شیخ مالک سلام. قربان وجودت. دمت گرم. در توصیف شاعرانه شمامجازبه کشف کلماتی هستید که شاید دست یافتنی نباشد بنابرین ایماء و اشارت به توصیف رفاقت بااستادم ابراهیم طالبی سزاست که از بهترین واژگان بهره ببرم . درود و صلوات بر پیامبر عشق حضرت محمد ص.
جناب آسید اسحاق سلام و خداقوت به قلم شیوای شما. اول یادآوری کنم روی قسمت ۱۲ هم، عصر پریروز وقتی از کنگرهی جمکران برگشتم، نظر زیرش گذاشته بودم طبق وعدهای که داده بودم. اگر دیدید چه بهتر اگر در لابهلای پستهای قابل تشکر سایر اعضاء درین روزها، گم شد و ندیدهاید، ببینید. امابعد این قسمت: فضایی را از آن دورهی خونین دفاع مقدس ترسیم کردید که برای رزمندگان جنبهی عینی دارد و انگار آن صحنههای دهشَتناک دشمن شارژشده از غرب، جلوِ چشمان ما رژه میرود. حقیر ازین بگذرد و برود روی یک بیت شعرت که گرچه اشارهی مستقیم به ظفرمندی بیمانند تاریخ مسلمین است اما از زبان روز، بهره جستید و هوشها را هشدار دادید. درود. این دو مصراعات:
"شواهد اینچنین را می رسانند
جنگِ احزابی را بر ما آغاز"
بلی آق سید اسحاق، جنگ احزاب که حَمیّت (=غیرت و رشک) جاهلی باعث شده بود، همهی جاهیلیت، گِرد شرک جمع شوند و توحید را محو کنند؛ اما فکر سلمانی حضرت سلمان سلام الله، خندقی بزرگ شد علیهی آن اتحاد کور. همه آمده بودند اسلام را در اطراف مدینه برای همیشه براندازند و دفن کنند و خلاص!!! اما فکر نمیکردند امام علی علیهالسلامی هم، هست که بر عبدوَد چیره میشود و آن یل عرب جاهل را که رجز میخواند و همآورد طلب میکرد، بر زمین میکوبد و سردستهی دسیسهی متخاصمانهی احزاب (دستهها و ایلها و یهودیان پیمانشکن و منافقان گرد عبدالله بن ابی) را که از مکه لشکر کشیدند و به جنگ مدینه آمده بودند به عجر و لابه و سرانجام انداختن «خَدو» وا میدارد؛ آن تُفی که بنیاد خودشان را کَند و امام مؤمنان علی ع را هم بر نفس درون چیره کرد و هم بر دشمن عنود بیرون، ظفرمند. ممنونم ک زیبا این بیت را به نظم کشیدی. تحسینبرانگیز درین یک بیت شعر درخشیدی. خوشحالم از دانایی دوستان.
سلام یار غار و غار یار، آق سید علیاصغر من.
این مصرع متنت: "مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم" که از شیخ اجل سعدی برای بنده آوردهای، از بیت ششم غزل ناب و توحیدی اوست که غرق در وجود خداوند یکتاست و با این مَطلع خطاب به حضرت باری تعالی شروعش کرد:
"در آن نفَس که بمیرم در آرزوی تو باشم"
و با این مصرع هم در بیت هفت خطاب به خدای متعال پایانش بُرد:
"و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم"
آری؛ غار یار، تو و من و جمع رفیقان، یاد گرفتیم از دیرباز، از همدیگر، که هر جا پای ما آفتابی شد خدا را در اخلاص رکوع به نسیان نبریم و هر زمان پیشانی ما به خاک مُهر و مِهر ساییده شد، خلوص سجودش را از ذهن نبریم. ممنونم که مغزت به تو درس دوستی میدهد و کشتزارت را به زیر کِشتِ مروت و دیانت و خلوص در رفتار میبرَد و منِ دوستت را دروگرِ مزرعهی پرمحصول مباحثهات، میکند. خوشهچین خرمن هستم یار غار. همبحثِ پرگنجایشی که هم نقدم بر متنت را راسخ برمیتابی و هم از حُب حبیبانهام به خودت خبردار واثق داری.
به قلم دامنه. ۲۸ ابان ۱۴۰۱ : مسائل روز: جامعه به چه پرسشی رسیده؟ به نام خدا. سلام. امنیت مطلق در هیچ شرائطی و در هیچ حکومتی پدیدار نمیشود. به همین علت، هدف از تأسیس حکومت در درجهی نخست ایجاد امنیت و نظم است تا مردم آن کشور آسوده و ایمن به کار خود بپردازند. و منظور از به وجود آمدن نیروهای مسلح در درون هر حکومتی، نگهبانی از همین امنیت و نظم اجتماعی و حفظ مرزها از احتمال تجاوزها و جنگهاست. بنابرین؛ حتی اگر عالیترین و بینقصترین دموکراسی هم در جایی شکل بگیرد (که نمیگیرد زیرا همیشه عیب و نقصها دنبالهی انسان پیوست است) باز نیز در کنارش ارتش شکل میدهند تا در سایهی قدرت آن، بقیهی کارهای اجتماعی، علمی، سیاسی، دینی، فرهنگی و حتی امور شخصی شهروندی در روالی عادی و باثبات انجام گیرد و به عبارت ساده همهنوع داد و ستَد میان مردم برقرار باشد. خلاصه این که، چون هرگز امنیت مطلق رخ نمیدهد به ضرورت عقلی نیروی مسلح در کنار حاکمیت و حکومت ایجاد میشود تا قدرتِ مؤثرِ روزِ مبادا باشد. ازین رویکرد عقلانی، دین هم پشتیبانی نموده است و در سخنان امیرالمؤمنین علی ع نیز -که خود نزدیک پنج سال حکومت را رهبری و مردم را امامت کرد- این مفهوم مهم در فرازهای مختلف آمده است.
در جمهوری اسلامی ایران نیز این قاعده، مستثنی نیست، یعنی حکومتی از ناحیهی دینی و مردمی که در خود میتواند هم جامعهی مدنی فعال داشته باشد، هم احزاب سیاسی قانونی قائل به بازی بر اساس تئوری و آزادی و نیز نیروهای مسلح قوی شامل پنج سازمان رزم و اِشراف (ارتش، سپاه، انتظامی، بسیج مردمی و دو سازمان اطلاعات سپاه و وزارت) که هدف از آن ثبات، بازدارندگی و توانِ پیشدستیست. این نظام سیاسی را اولا" مردم با رأی مستقیم خود تأسیس کردهند. ثانیا" در کمتر از چند ماه بعد به چشم خود دیدند که خاک میهن مورد تجاورز و یک جنگ تمامعیار و بیرحم صدام به سرکردگی غرب قرار گرفته است و نیز همزمان مشاهده کردند که تقریبا" کل شهرهای کشور دچار نبرد مسلحانهی گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب شده است. یک چنین نظام نوپا و مورد حسادت، که هر آن ممکن است مورد رَشک و دسیسهچینی دشمن شود و عدهای هم از نوع خواص و عادی، همهوقت حاضرند بازیچهی اتاقعملیاتهای براندازان شوند و به روی انقلاب و مردم و حتی نیروهای مسلح قانونیِ تأمین امنیت مردم و دفاع کشور، تیغ و دشنه و قمه و اسلحه و آتش بکشند و هزاران دروغ و جنگ روانی را هم به آن پیوست کنند و زیر پای "تلویزیون تروریستی" و بنگاههای سلطنتی سخنپراکن هر نقلی را به عنوان خبر واثق قبول کنند، نه فقط باید نقش نیروهای انتظامی و بسیج مستضعفین را برای حراست از آسایش مردم و حفظ انقلاب اسلامی برجستهتر دید، بلکه باید و باید حضور آنان را در معابر عمومی و گذرگاهها، با تصویب بودجههای مکفی و سرشار، دائمی و ماندگار تعریف نمود و باید از بودجههایی که راحت و مفت هزینهی جاهایی مندرآوردی میشود، بُرید و به آنان اختصاص داد تا مردم در اثر نظم اجتماعی قانونی، زندگی طبیعی و آرام و مسئولیتشناسانهی خود را با آسودگی خیال طی کنند.
امروز جامعه به چه پرسشی رسیده؟ به نظرم به پرسش سرنوشتساز: با این قماش آشوبگر تروریست چگونه میخواهند برخورد کنند؟ منِ شهروند عادی این مملکت پاسخم این است: همه چیز در ذات خود صنعت دارد؛ مثلا": صنعتِ کِشت، صنعتِ ماشین، صنعتِ کتاب، صنعتِ گردشگر، صنعتِ کالا. حالا قیاس کن مفهوم قدرت را با صنعت. از نظر من همه چیز علاوه بر اینکه در خود صنعت دارد، قدرت هم دارد. مثلا": قدرتِ فکر، قدرتِ نفوذ، قدرتِ کاریزما، قدرتِ حزب، قدرتِ اشخاص، قدرتِ تظاهرات، قدرتِ نمازجمعه، قدرتِ حوزه، قدرتِ معتمدین، قدرتِ مطالعه که به دانش منجر میشود، و... در رأس همه، قدرتِ فائقهی حاکمیت است که تبلور قانونی همهی قدرتهاست و در نظام ما این قدرتِ مافوق اقتداری جنبهی شرعی هم دارد که در نظریهی «ولایت فقیه» جمع است. پس، به کارگیری قدرت در وقت خود، جزوِ ذات و فلسفهی حکومت است. الگوی نظام، تز شهید بهشتی باید باشد: "جاذبه در حد اعلا، دافعه در اندازهی ضرورت". همان جاذبه و دافعهای که امام علی ع مظهرش بود. وقتی خودِ آشوبگر با رفتار شَریرش بر پالایش خود امضاء زد، حکومت برای حفظ جان مردم و چنگآویختن صددرصد به امنیت وظیفه دارد قدرت را کنار خدمت پیش ببرد. هیچ حکومتی نه با صِرف خدمت میمانَد و نه با صِرف قدرت. این دو باید باهم باشد. این شکاف، که خود آشوبگرها و خواص خائن، پدیدارش کردند (چون در ضمیرشان این صفت حک بود) در جای خود یک فرصت بود، مردم به ماهیت کریه آنان رسیدند و اینک از خود میپرسند پس چرا وارد برخورد نمیشوند؟! بگذرم. روزهایی دارد میرسد که این پرسش جوابش آشکارِ آشکار میشود.
استاد جناب آقای نجفی سلام و صدهزار بار شکر و تشکر که قسمت دوم خاطرات جبهه را چسباندید به قسمت نخست و این بر ما معلومانده که این سلسلهنوشتار ادامه مییابد و چه چیزی بهتر ازین. آقانجفی عزیز وقتی به "گَل تَلَه پَر درآود" رسیدم، بیاختیار از خنده رفتم نه آن حد که از خنده به قول محلی سِیو میشوند. و بعد وقتی ادامه را دیدم، فهمیدم اووووه سراسر خاطرات، با ادبیات روان و سلیستان، چه زیبا و پرواژگان و برگرفته از تیکهکلمات محلی و کنایی و توصیفی به انشاء درآمده است. در آن تپهچالهی دشت عباس به بعد، پس "عمامه" مثل باند پانسمان عمل کرد و مانع جرح و ضرب شد. همهی هفت تکه لباس روحانیت جدا از قداست و حرمت، این خاصیت عام را دارد که هر کدام در جای خود در وقت مبادا، یک متاع کاربردی میشود؛ عین چفیه در جبهه که اگر بشماریم از هزار نوع کار میگذرد. نظرم از یک کف دست نگذرد شاید حوصلهی شما و یا اگر مخاطبی آن را ناغافلی! خواند، سر روَد. فقط این را اگر نگویم حرفم جوش نمیخورَد: سبک نوشتار شما اصول روایتگری را در خود به همراه دارد و توی همین یک ترسیم، اصلیترین مواد را به خواننده انتقال دادید و متوجهی صحنهی جنگ و قرارگاه و مسیر همآوردیتان شدیم. پَک هم یک لغت داغ بود در حد پیازداغ این دوبا. با خوشحالی و ارادت: ابراهیم.
نظر جناب شیخ محمد نجفی: جناب آق ابراهیم گرامی، سلام علیکم. حاشیه جالبی بر نوشتار فی البداهه بنده نوشتید. جدای از تعریف که شاید بیش از حد بود، دو سه بار خواندم و خوشحال شدم که شما پیگیر هستید و شاید بعضی از دوستان بقول شما (که در حدّ لالیگا بود) ناغافلی!! بخوانند. همانطور میدانید بنده خیلی دربند عکس گرفتن نیستم ولی دنبال چندتا عکس بودم که در آنجا گرفتم، اما هنوز پیدا نکردم، از این جهت مقداری فاصله شد. اما عمامه (همانطور که فرمودی) مانند چفیه رزمندگان در جبههها کاربرد بسیار دارد. عمامه علاوه بر این که میتواند جای کفن استفاده شود (البته بنده درکفنی که تهیه کردم و حاج کبل آقا برایم تنظیم کرد، فقط تکهای از عمامهام را در کفن بعنوان عمامه استفاده کردم) عمامه کاربرد زیاد دارد که مهمتر حکمکارت شناسائیمان دارد، وهمچنین بعنوان درجهای است که نه روی بازو و نه روی دوش بلکه روی سر قرار دارد. (البته در هیچ اشل حقوقی دارای پایه و گروه محاسبه نمیشود) . کاربرد دیگر: بجای کلاه ایمنی و کلاه ضربه گیر است، و در آن سفر برایمان خیلی کار ساز بود. و در این زمان کاربرد جدیدی پیدا کرد که عمامه پرانی است!!! جا دارد کاربرد جدیدتر را هم یادآوری کنم که عمامه بوسی دهه نودی است که احترام "العمامة نیجان الملائکه " بجا آوردهاند. کاربرد های دیگری دارد که سخن به درازا میکشد. اما کاربرد چفیه در جبههها دهها برابر است که دوستان در خاطرات جبههها اشاره کردند. از کف دست چه عرض کنم، از کف پارو نانوائیها هم بیشتر شده. شب همگی خوش. یاعلی.
پاسخی نیمهمُشبع. استاد جناب حجت الاسلام آشیخ محمدآقا نجفی عزیز سلام و سپیده به خیر. اول از همان عمامه شروع کنم، همان دستار امانت پیامبر ص به تالیتلوها که برای ما نماد صراط است و گذشتن از پل صراط. یعنی وقتی عمامه دیدیم، در خطور ذهن بدین راه هدایت میشویم، میتوانیم پشت او قرار گیریم و پیش برویم و کژ و کج نپیماییم. از پیشنمازیشان تا پیشواییشان. بماند که اندک عملههایی نادان از بدوِ شکلگیری روحانیت تا به حالا، با عبا و عمامه مسئله داشتند چون به قول مرحوم دکتر علی شریعتی نمیگذاشت پای هیچ قرارداد استعماری را امضا کنند. از کارکرد قشنگ عمامه گفتید مِنجمله کفن آن هم به دست کبل سید محمد که دستان این مرد بزرگ و فامیل من، تبرک است و گشاینده. البته عمرتان و عمرشان بیش از یک قرن و نیم باد. چه هم زیبا به نبودن ربط میان عمامه و پایهحقوق کنایه زدید، واقعا" باید هم همین باشد. روزگاری علمای ربانی این سرزمین، حتی به یک کال سیبزمینی قناعت داشتند و حتی در شرح عالمی بزرگ خواندم که آخرین ساعات میرفت برای خرید که آن چند پَر کاهویی مانده هم که میخرید، پایش ارزان بیفتد. عمامهپرانی یقین دارم به عظمت بیشتر عمامه مینجامد و مردم را به فکر نعمت بیشمارش فرو خواهد برد و به نقمت کفرانکنندگان نعمات شاهد خواهد شد. معمولا" فیلم ویدئو در فضاهای مجازی را اصلا" باز نمیکنم مگر بسیار نادر؛ مثل همین "دوربین مخفی" حرمتنهادنِ مردم به عمامهی یک سید روحانی (که به این نقش رفت) در برابر فردی که داشت نقش یک عمامهپرّان بازی میکرد) را باز کردم که دوست گرامی ما آق سید موسی صباغ بار گذاشته بود. واکنش مردم شگفتانگیز بود. طینت و شرشت مردم، آکنده به دیانت و عشق به معنویت است. باری؛ وقتی رسیدم که نوشتید: "از کف پارو نانوائیها هم بیشتر شده" از خنده عبور کرده و پِخ زدم و به فکر عمیق فرو رفتم که حد این پارو از کدام دسته است؟! گفتم شاید آشیخ ممد بابویه بهتر اندازهدان باشد! که کم نمانده ندیدهی نبیرهی نبیرهی شیخ صدوق شده است! حد پاروی قطور قایقران؟ پاروی گشاد نون سنگک؟ یا پاروی نون بربری که دراز است. آقا نجفیی دوستداشتنی که طبع لطیفی دارید، گمان کنم بس باش پاسخ نیمهمشبع (=حجیم) من. ممنونم و سبک قلمتان را میپسندم؛ روان است و انباشته از اِخبار و اَخبار.
جناب آقا سید اسحاق سلام. خیلی هم خوب شد نحوهی اعزامت به جبهه را با یک خاطرهی احترامآمیز به والدینت ثبت کردید. خداوند آن دو مؤمن را رحمت کناد، نیز اخوان رزمندهات را که با آقا سید حسن همسنگر بودیم در هفتتپه و فاو عراق. شما خود بهترین پاسخ را در قالب شعرت دادید، آنجا که از سرِ صراحت سرودید:«الله داند که نیت حق و صدق بود / که افکارِ خبیث ، کِذب و سودا بود»
سلام مجدد استاد نجفی عزیز. اولاً هرگز آن روز، زودتر از ۱۵۰ سالگیات از راه نرسد. دوم هم قناعت علما و روحانیان با سیبزمینی را با دو مثال جالب محلی اسکورت کردی. سوم هم این که از نحوهی گفتمانی خودمانی با شما خوشحالم و نشان تواضع و خاکیبودن آن استاد است. پخ (=خندهی عمیق) که نباشد آدم دق میکند.
سلام و علیک السلام آق شخ محمد. ۱. اوریم درست است. من این روستا رفتم. برای مازکندل. او یعنی آب، ریم یعنی بوته. سرِ هم میشود جایی که بوته کنار آب رشد میکند. اوکنار یا اوریم. ۲. بستگی دارد از چهار نسبت تساوی، تبایُن، عموموخصوص مطلق و عموموخصوص مِن وجه، به نظرم سومی باشد. ۳. البته که «ندیده» به نیاکان صدق میکند. چون فوت میشوند و بستگان نوزادهی خود را نمیبینند. ۴. کف دست لَمَهسوها را کی وجب زدید؟! ازین واژهسازی خندیدم. ۵. در مورد طلاب عزیز، خبر خوشایندی را گفتی، خیلی خوشحال شدم ازین رویکرد و فرهنگسازی اقتصادی. حالا پشمیکلا نباشد و کامواباف باشد، نمیشود؟! آقا از مباحثه با شما محظوظ ! شدم. خب بلدی تا کنی.
جناب آسید اسحاق سلام و صباحتان به خیر و برکت. این قسمت خاطره، علاوه بر جنبهی خوب روایتگری که فضای محل و بدرقهی مردمی را برشمردی، توصیفی و تحلیلی هم ظاهر شدید که جذبهی روایت را در کنار دغدغهی فکرت میگذارد و چنین متنهایی، دروازهی دانایی را میگشاید. و اما بعد، این مصرع شعرت خیلی زیبایی و پیام داشت: "همه یاران برِ دفعِ خطر سویِ میدان" یعنی چارچوبهای که هرگز از گردن مسلمان ساقط نمیشود. وقتِ دفاع، اگر مؤمنان برنخیزند و پابهپای حرف راهبر و رهبر نباشند، حتی پیامبر خدا ص هم دچار تنگهی اُحد میشود و از پشت شبیخون میخورَد، چه رسد به سایران. آری؛ سید اسحاق، هر زمانی برای خود تپهی اُحدی دارد و تنگهی حمله، و "ولید"ها و "خالد"هایی هم هستند سوار بر اسب و مواظب فرصت و رخنه و منتظر حمله.
به قلم دامنه: مسائل روز: چند سطر با روزنامهی «جمهوری اسلامی». به نام خدا. سلام. من از چند تا (نه همه) از روزنامههایی که مدعی «اصلاح» هستند، مثال نمیزنم؛ زیرا حال و روزشان دیرزمانیست اثبات گردیده در برابر غرب خود را باختهاند و تغییر ماهیت دینی و سیاسی و حتی حرفهای دادهاند و لانهی یک عده معدود (اعم از غاقل،جاهل، عامل) از عملههای دشمن شدهاند، بلکه عمدا" از روزنامهی «جمهوری اسلامی» مثال میزنم که مدیرمسئول و ستوننویسی به اسم حجت الاسلام آقای مسیح مهاجری دارد که زمانی نمایندهی اعزامی شهید بهشتی به ژاپن بود و پیوسته خود را پیروش میپنداشت و مدتی طولانی هم، روزنامهاش را طوری اداره میکرد که انگار «ولی فقیه ثانی» بوده و اختیاردار همه. و او هنوز هم حاضر نشد جای خود را به دیگران بسپارد؛ از آغاز یعنی اوائل انقلاب تا حالا رئیس این روزنامه مانده است و به این میز (مثل آیتالله آقای احمد جنتی و آقای دکتر علی اکبر ولایتی و پیش ازین حجتالاسلام آقای سیدمحمود دعایی) چسبیده است! و هزارها بار مواضع متضاد از خود بر جای گذاشتهاست، حتی در سیاست خارجی و موضعگیری منطقهای و امنیت ملی. و درین دو ماههی اخیر هم، گونهای چندچهره ظاهر شد که اگر کسی پیشینهی این فرد را نشناسد خیال میکند، مقرّ و مفرّ و ممرّ این روزنامه، دفتر بچههای مرحوم رفسنجانی شده است، که "چاپ" را با "بچاپ" !! تمیز نمیدهد.
اینان در چاپهای اخیر پر کردند روزنامه را از حرفهای نه فقط دوپهلو، که وارو. و تروریستها و آتشافروزان و اغشتاشگران قمهبهدست را -که خون بسیجی مظلوم و مأمور محترم انتظامی و نیروهای گمنام امام زمان عح را در شهرهای مختلف به زمین ریختند- به اسم "معترضان" جا میزدند. اگر به قول شما اینان "معترضان"اند پس چرا در چاپ امروز (۳۰ آبان ۱۴۰۱ : عکس بالا) روزنامهیتان تیتر و عکس زدید "وداع باشکوه مردم قدرشناس اصفهان با شهدای حافظ امنیت". مگر "معترض" انسان میکُشد؟! که چندین شهید از ما بگیرد. کجای جهان به افراد اسلحهبهدست و دشنهبهجیب و چاقوبهآستین، فرصت حضور در معابر و خیابان میدهند و اسمش را معترضان میگویند؟! اعتراض که جزوی از جمهوری اسلامی است و حقی خداداد به بشر. و فرد معترض حتی طبق اصول دینی و اخلاقی با رعایت چارچوب و نظم و قواعد، میتواند ائمهی مسلمین را نصیحت کند چه رسد به درخواست مطالبه و نقد و انتقاد. این رفتارهای شریر، کجایش با مفهوم اعتراض سنخیت دارد؟! آقای مدیر مسئول روزنامهی «جمهوری اسلامی» دست بردارید ازین رفتاری که اسمش را نمیدانم چیست و انگ هم نمیزنم. خود اگر گنگ و گمراه شدید و در شک اَشدّ به گِل زدهاید و نمیتوانید از آن دربیایید، دستکم مردم متدین را با نوشتهها و مواضع غلط و بیشرمانهی خود به خشم نیاورید.
روزی امام ره جملهای سرنوشتساز به چند نمایندهی مجلس و روزنامهی رسالت نمادی از جناح راست عتاب کردند که از ذهن مردم ایران محو نمیشود: «لحن شما... از لحن اسرائیل تندتر است... توجه کنید به قدرت خودتان. نشکنید این قدرت را... چرا این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟.. چرا میخواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید میروید؟ اینَ تذهبون؟» و حضرت امام ره حتی مقطعی دستور داده بودند روزنامه رسالت را به خاطر مشیء اختلافافکنانه در جبهه توزیع نکنند؛ حال آیا همان عتاب امام را باید برای شما آورَم؟! : «اینَ تذهبون؟» کجا دارید میروید؟!!! چرا از شکیبایی شگفتانگیز رهبری معظم، سوءاستفاده دارید میکنید؟! به سرِ عقل بیایید و برگردید و انقلاب اسلامی را بیش ازین حراج نفسانیات خود نکنید.
سلام جناب شیخ محمد بن قربان بن ... بن ... بن ... و بلکم بن ابن بابوِیه! آن روبروی شورکچال بعد از عبور خطیرکوه در دوآب، یعنی سرِ عبور اوریم قبرهایی هم هست که مال کارگران آلمانیست که راهآهن کار میکردند. بگذرم. فکر عکسی هم از آن عبور دارم. مسیرت میخورد اگر ترافیک بار نمیآوری بزن کنار یک عکسی بینداز و بذار. آقا بسیار قدردان این اطاعت! و سمعَت! که سَمعَک هم نیاز ندارد گوشِت!
نظر احمد بابویه: سلام ودرود بر پسرعمویم گلم ، از تحقیات علمی شما (خاندان بابویه) بسیار لذت می برم. هرچند دوست دیرینه ما، آقا ابراهیم تک زدند کتاب هدیه شده را، از شما قول گرفتند. امیدوارم یک جلد به ما برسد. استفاده می کنیم از مطالب دوستان گرانقدر.
سلام احمدآقای بابویه. گفتی تکزدن کتاب هدیه و دوست دیرینه، یادم را بردی به سوی گربه نامرئی که زندهیاد یوسف رزاقی آنی آن را در وجه درست ساخت. هفتتپه که بودیم یادت که هست، یوسف و تو سرتان حتی نیمساعت پس از ناهار توی سطل قرمز پلوی جاداده بود و یواشکی عین گربه نامرئی میبلعیدین! خوب غذا را تک میزدین. جبهه اگر یوسفهای شاد و سرشار از روحیه را نداشت، از افسردگی غش میکرد.
استاد نجفی عزیز بداههپرداز قاهر و قادر سلام و صِوی به خیر. هر چی چه شوسَری، چه صُب سَری، به این شیخ محمد یادگار آق شخ قاربون آن شیوخ الذاکرین مرحوم، بگویید مِه دل پی کانده! آک کِّه.
ذاکر اهل بیت ع جناب حاج اباذر رخ فروز سلام. حالیا درود بر شما. واقعاً تأملبرانگیز بود. اساساً دنیای آلوده به انواع کژتابیها به حکمتهای لقمانی نیاز دارد. پندهای لقمان ع را باید لقمهی روح کرد. حتی پیامبرانی هم پندهای او را به کار میبستند. باید هم تحت تعالیم او باشیم. ممنونم ازین آوردهی پندآموزت.
جناب استاد نجفی سلام و شامگاهان به خیر و برکت. یکبند متن خاطره را خواندم. کیف کردم. علت این است که با قدم به قدم رفتنِ شما و جناب استاد ربانی به جلوتر خط، حسّ مشترک دارم. چه تشریک مساعی نابی کردید با مرحوم دائیتان. و چه دستور سختی دادید آنجا که نوشتید: «گفتم مواظب رفیقمون [آقا ربانی] باشند تا شهید نشده ولش نکنند.» خیلی خندیدم اینجا که رسیدم. مزاح ازین حکیمانهتر؟
و نیز آن سخن ناب که نوشتید: «آقا ربانی گفت: اگر خطر نداشت ما اینجا نبودیم!» بسیار آموزنده بود. پس آقا ربانی همان اَوان هم، از علم عرفان برخوردار بود.
و همچنین ازین گزارهی زیبا لذت بردم که در جواب راننده به سمت زُبیدات عراق نگاشتید: «گفت خواهش میکنم من فرمان شما را اطاعت میکنم. گفتم: ای بابا منظورم فرمان ماشین است که شما فرماندار هستید.»
لغت «فرمان» درین جمله چه نقش ذووجوه که ندارد. آقا دیدید مردم از آخوند اطاعت میکنند و فرمان را در دست شماها میخواهند، اون فرمان، نه فرمون اتول. اساسا" اُس و اساس و شاکلهی شماها پیشوایان یعنی پیشیجستن و پیشادانستن.
خوشحالم درین صحن محترم، از ندانستنها از همدیگر، به دانستنها از همدیگر نائل میشویم و از سرگذشتهای همدیگر آشناتر که در آن پر از آموزه و لذایذ معنوی است. برای من این قسمت خاطره هم، تازگی داشت و طراوات. و لبریز بود از بهترین واژگان زبان مادری. تا قسمت بعدی و بعدی و بعدی بازم مترصد میمانیم. تشکر از پاسخ ملیح. باقال مِه پیَر که هر وقت گیر میافتاد و میگفت: صلوات بَفرس کلِک ره بکِن.
سلام جناب آقا سید اسحاق. خدا قوت و برکت. آقا گفتید تیپِ "الحدید" آخیه، خوب شد یادم انداختی. هر چه زور میزدم این مدت به حافظهام، اسم این گردان ادوات ما چه بود، یادم نمیآمد. راحتم کردید. آری: الحدید (=آهنین و پولادین)
یادم هست وقتی رفقا آن سال ۱۳۶۴ واردش داشتیم شدیم، اول ورودیاش رسِن داشت شبیه لُوش. عکسی هم بر تلابلو بود از شهید محمدحسین و عیسی ملایی که جزوِ اولینهای این گردان بودند، حتی برجستگان آن.
این مصرع شعرتان هم، زیبنده بود و پرمفهوم:
"همه تسلیمِ دین و زین طریق فرضیه پنداری"
یعنی هم اسلام را در لغت و محتوا معنا کردی: تسلیم خدا و آموزههای حضرت آفریدگار بودن. و هم بودن درین مسیر را واجب دانستید، این حاکی از شناخت شما ادبیات دینیست. متشکرم.
سلام بر استاد خودم جناب ربانی زیده عزه. بله درست است و بنده از قلم توانای استاد نجفی که آمیخته به طعم طنز و استخدام واژگان قشنگ است، بهره میبرم و نوشتهی خاطراتشان حال آدم را خوب و فکر آدم را به اندیشه و رجوع به آن دوره، وادار میکند. خرسندم در لابهلای نوشتارش از شما هم نشانیهای بانشان میدهد ای دوست من ربانی که «بینشان» ثبت کردهای.
دوست فاضلم جناب آقاعیسی رمضانی سلام. مطلب درخوری نوشتهاید. زاویهی نگاه نوِی انداختهاید به فراخنای قضایا. از هوش شما و دقت تیزی که درین فراز کوتاه به خرج دادید، بهره بردم. برای من تحلیلی با ژرفای بالا بود. بیشتر در صحن دست به تبیین بزن به قلم رفیقانی چون شما آگاه و بااخلاص محتاجیم. با ارادت: ابراهیم.
نظرات قبلی در قسمت اول این مجموعه: اینجا. قسمت دوم: اینجا. و سوم: اینجا.