qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۰۴ مطلب با موضوع «معنویت» ثبت شده است

آیا با خودت حرف می‌زنی؟
نویسندگانمعنویت

آیا با خودت حرف می‌زنی؟

چهارشنبه مهر ۱۳۹۸

پرسش بحث ۱۳۲ مدرسۀ فکرت:  آیا با خودت حرف می‌زنی؟ این پدیده‌ی رفتار درونی را چگونه تحلیل می‌کنی؟ آیا آنچه با خودت، در خلوت گپ می‌زنی قابل نقل و علنی‌شدن است که پند باشد و هشدار و اشتراک تجربه‌ی فردی؟ این موضوع برای گفت‌وگو در مدرسۀ فکرت سنجاق می‌شود.

 

پاسخ سیدعلی اصغر: آیا با خودت حرف می زنی ؟ بله. علم روانشناسی این امر را از توانایی هوشمندی انسان می داند. همواره موضوع مباحث را جدی می دانم نگاه بدبینانه ایی به اصل موضوع ندارم. از کسانی پرسیده می شود که بنظرم سرمایه های اجتماعی هستند . سخن گفتن به خود تمرین خود شناسی است و از من و فرد گذشتن است .تمرین نیایش با خدا است . با خویشتن سخن راندن عشق آفرین است و قدرت محسوب می شود واز ویژگی هایی است که انسان را فربه می کند . این پدیده که رفتار درونی نام گرفت و زیبا نام هم است می تواند مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرد . اولین دستاورد "علم شهودی " است . محاسبه کردار خویش است. روش پسندیده خویش نگریست.

 

علم شهودی در درون انسان با خلوت خویش رخ می دهد برای اغنا درون است که منجر به ایمان و باور می شود . خلوت با خویش هم نعمت است و هم قدرت برای آدمیان. قدرت عبارت از بهره مندی از تمرینات فردی در مواجه اجتماعی . نعمت ، صمیمیت با خویش است . دستاورد فرایند انس با خویشتن می تواند بعنوان یک پدیده و حتی اندیشه ناب نقل شود و حتی می توانیم نقل و انتقال ندهیم . چنانچه قابلیت دریافت و درک وجود داشته باشد نقل تجربه درونی انسان سزاوار است. برای اینکه اثر قربانی مرگ شود ارزش آن در هستی نمی ماند.

 
 
 
دامنه: سلام و سپاس: چند واژگان و ترکیبات، جالب‌تر از همه بود، مانند: «محاسبه کردار» ، «صمیمیت با خویش» ، «بهره مندی از تمرینات فردی» ، «خویش نگری». خوشحالم پرسش ۱۳۲ را با افکار پویا و مذهبی‌ات پروراندی. این بینش‌ات، دو «زاد» داشت؛ زادِ دانشی که از توشه‌ی علمی‌ات است. و زادِ معنوی که خود از آن بهره و فایده داری. بهترم کردی؛ چون یادم دادی. پرسش، با پاسخ‌های دقت‌یافته‌ی پاسخ‌دهندگان قوت و قوام می‌گیرد و در اذهان، ملکه‌ی معنوی و دانشی می‌شود. حیوان و جنبندگان دیگر، قدرت و استعداد خلوت با خود و حرف‌زدن با خود را ندارند، این از سرمایه‌های وجودی انسان است که توان خلوت‌گزینی دارد. البته برخی حیوانات، قدرت نقشه و حیله را دارند، اما غریزی، ولی توان حرف با خود را نه. به نوشته‌ات بیفزایم که آدمی حتی اگر در میان جمع هم باشد، قدرت خلوت و حرف‌زدن با خود را دارد. مثلاً در حرم یا حتی در عروسی و اجتماعات. مهم این است این حرف‌زدن با خود، منجر به عایدات و تصحیح خطاها شود. ممنونم. پاسخ کامل من در پست ۷۳۱۸ آمده است: اینجا
 
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور

پنجشنبه مهر ۱۳۹۸

به قلم دامنه: به نام خدا. این متن را در  روز بزرگداشت جلال‌الدین بلخی -مولوی- نوشتم. یک اشارتی است به مثنوی معنوی او. در دفتر ششم مثنوی -از بیت ۲۰۴۴ تا بیت ۲۱۵۲- مولوی از مُریدی حکایت می‌کند که از طالقان راه می‌افتد و به خرقان (در جاده‌ی شاهرود به آزادشهر) می‌رود و در کنار بیشه با شیخ ابوالحسن خرقانی ملاقات می‌کند که خواندن آن خوب و لذیذ است. من دو بیت از سراسر این حکایت انتخاب کرده‌ام که از نشانه‌ها و وصفِ یک عارف واقعی از نگاه مولوی‌ست. عارفی که نه اهل اَدا و اَطوار و بازی و ریاکاری، که اهل آداب و کردار و آیین الهی و مردم‌دوستی و والِه و حیران در عشق خدایی و خداپرستی‌ست.

 
 
فردیِ ما جُفتیِ ما نه از هواست
جانِ ما چون مُهره در دستِ خداست
...
از همه اوهام و تصویراتْ دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
 
توضیح: انسان اگر انسان باشد، از کارِ لغو و «لاطائلات» اِعراض می‌کند. طائل یعنی: قدرت، فضل، توانایی. لاطائل یعنی بی‌فایده و بی‌هوده. لغو یعنی: پوچ و پوچی و باطل. ازین‌رو، به برداشت شخصی من، مولوی عارفِ حقیقی را کسی می‌داند که وجودش انباشتِ اَنوار باشد و نیز نورانی‌ و تابنده و روشن‌کننده‌ی خلق. و چنین انسانی واصِل و مُتّصف و منتهی است به: نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور.
 
نکته: چه زمانه‌ی زیبایی بود. یک مرید شیدای دانایی و معنویت از طالقان و از رشته‌کوه البرز پا می‌شود به پایین می‌آید و به خرقان می‌شتابد تا از شیخ خرقانی حرفِ دل بشنود تا رشته‌‌کوه معنوی را بپیماید. چه زمانه‌ای شده حالا، که گاه انسان می‌بیند و می‌شنود، پا بر روی هرچه بوی معنا و معنویت و ماوراء می‌دهد می‌گذارند و رشته‌کوه درون خود را با وَهم و انکار و غرور، ویران می‌کنند و خیال می‌کنند مارمُهره‌ -آن‌هم از نوع مار کبرای هندی- را در جیب‌شان! دارند. بگذرم که خود سخت محتاج تعالیم بزرگانم و دوستدار آموزه‌های درخشان عالمان.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

شش واقعیت وجودی آدمی

چهارشنبه مهر ۱۳۹۸

متن نقلی: «شش واقعیت وجودی آدمی، موجب می‌شود روی‌مان را به سوی معنویت کنیم: ۱. آسیب‌پذیری، ۲. تنهایی، ۳. عطش کامل‌خواهی، ۴. عقل محدود، ۵. ظاهر و واقع، ۶. امکان شدن. منظور از معنویت، ساحتی غیرمادی و فراتر از خود (Beyond self) است

 

آسیب‌پذیری: به همان‌شکل که سوزانندگی را جزیی از هویت آتش می‌دانیم، شکنندگی و آسیب‌پذیری‌ نیز جزیی لاینفک از ما و سرشته در تاروپود زندگی‌مان است، و صرفا ناشی از فقدان دانش و آگاهی‌های لازم، فقدان مهارت، و داشتن مشکلات رواشناختی نیست.

 

تنهایی: پس من و شما به بخشی از دنیای یکدیگر دسترسی نداریم و از این لحاظ، نمی‌توانیم یکدیگر را درک کنیم. از این جهت، هریک از ما عمیقا تنهاییم؛ تنها در تجربه احساسی‌مان، و در نتیجه آن، تنهایی‌ای که از درک نشدن‌ کامل‌مان توسط یکدیگر ناشی می شود.

 

عطش کامل‌خواهی: وضعیت وجودی ما در جهان چنان است که “هیچ وجودی، هیچ زمانی، و هیچ مکانی عطش فرجامین[کامل-خواهی] را فرونمی‌نشاند.

 

عقل محدود: همین سرمایه‌ی عظیم و گرانبها را که عقل‌ می‌نامیم و تمام شناخت‌های ریز و درشت زندگی‌مان با آن انجام می‌گیرد، دم‌به‌دم با سرزمین جهل و نادانی آشنای‌مان می‌کند. هرچه پیشتر می‌رویم و دانش‌مان در زمینه‌های گوناگون، افزایشی خیره‌کننده می‌یابد، بطورشگفت‌آوری، بر حجم ندانستن‌های ما افزوده می‌شود.


ظاهر و واقع: عقل و تجربه به ما می‌گوید اینکه چیزی را می‌خواهیم و به آن میل داریم و خوب‌اش می‌دانیم، به تنهایی نشان نمی‌دهد که واقعا خوب و شایسته خواستن است. این یکی از مناطق مهم جهل و نادانی‌مان است که انگیزه‌ای قوی داریم تا آن را به علم و آگاهی تبدیل کنیم.

 

امکان شدن: “آنچه هستیم”، یک طرف ماجرا است و “آنچه می‌توانیم باشیم” طرف دیگر. قابلیت‌مان در فکر کردن به این ماجرا است که اشتیاق و آرزویی برای تغییر در ما ایجاد می‌کند... زمانه تاریخی‌ای که در آن ساکنم، زبان مادری‌ام، ملیت‌ام، طبقه اجتماعی‌ام، میل جنسی‌ام، توانایی و عدم توانایی‌های زیست‌شناختی‌ام، همه و همه واقعیاتی‌اند درباره من که کاملا مستقل از هر خواسته یا انتخابی از سوی من به من داده شده‌اند. (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویتمرجعیت

چهل روز گوشت گیرمان نمی‌آمد

پنجشنبه شهریور ۱۳۹۸

درسی از آیت الله العظمی مرعشی نجفی: با برگ‌های اضافی کاهوها خود را سیر می‌کرد. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می کند«زمانی که ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می‌شد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمی‌آمد بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمی‌شد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز کنیم؛ و گاهی آن قدر سرگرم درس بودیم که تا ۲۴ ساعت گرسنه می‌ماندیم، ولی اصلاً توجه به این مسایل نداشتیم و آن زمانی که در مدرسه قوام در نزدیکی‌های صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیةالله حاج سیدابوالقاسم ارسنجانی شیرازی که از علمای بزرگ شیراز بودند، هم‌حجره بودم؛ ما گاهی گرسنه می‌شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم.

 

بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را می‌فرستادند به نجف اشرف که درس بخوانند، ولی اینها معمولاً می‌آمدند و درس نمی‌خواندند و آش و پلویی راه می‌انداختند و عده‌ای هم از افرادی که دنبال دنیا بودند، دور اینها را می‌گرفتند و ارتزاق می‌کردند. گاهی اینها کاهوی زیادی می‌خریدند و می‌آمدند در کنار حوض و برگ‌های زیادی را می‌ریختند در حاشیه حوض و ساقه‌های وسطش را می‌بردند و می‌خوردند. من و آن رفیق هم‌حجره‌ام باهم می‌رفتیم این برگ‌های اضافی کاهوها را مخفیانه جمع می‌کردیم و با آن‌ها سدّ جوع می‌کردیم و هیچ‌گاه هم به خودمان اجازه نمی‌دادیم که برای کسی بازگو کنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.» (منبع)

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

افراد به «روح خود» زور می‌گویند

چهارشنبه شهریور ۱۳۹۸

به قلم دامنه: هف‌‌هش خط [سلسله‌مباحثم در مدرسه‌ی فکرت] به نام خدا. سلام. یوهان فیشته بنیانگذار ایدئالیسم اخلاقی _که مرید ایمانوئل کانت بود_ معتقد بود: «آزادبودن چیزی نیست، آزادشدن است که آفرین دارد.» چکیده‌ی سخن فیشته این است که انسان، نوعی عملِ مداوم است. این فیلسوف آلمانی قرن ۱۸ و ۱۹، به «عملِ ایمانی» تأکید می‌ورزید. از نظر فیشته، افراد به جسم خود نمی‌توانند زور بگویند! اما به «روح خود» زور می‌گویند.

 
 
آخر خط: جسم، شکم دارد. روحِ بیچاره نه ! چگونه می‌توان به شکم زور گفت و دو دیس پلو و چلو و یک کشتاک کش‌لقمه (=همان پیتزا) نخورد!؟ و از ۲۴ ساعت، ۴۴ بار سرِ یخچال، سرَک نکشید و دلیکی! نکرد. گویا خیلی کشکولی شد آخر خط.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویتشعر، داستانکویریات

نخستین درس شمس تبریزی به مولوی

يكشنبه شهریور ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا

 

(۱)

 

«فارغ نشدم، مبتلا شدم.»: مولوی در ملاقات شمس تبریز با او، تماماً زیر و زبَر شد. دست از درس و منبر و اَستر و مُریدبازی شُست و با «علمِ حال»، در اعماقِ روحش، عشق و جمال جوشید. به‌طوری‌که وقتی در یکی از آزمون‌های سخت در کنار شمس، سر از سجده بر داشت، شمس ازو پرسید چه حالی شدی: جلال‌الدین مولوی گفت: «فارغ نشدم، مبتلا شدم.»

 


(۲)

 

نخستین درس شمس: شمس تبریز، سال ۶۴۲ هجری قمری به‌صورت ناشناس، وارد قونیه‌ی ترکیه شد و مولوی پس از درس و مسجد، سوار بر اَستر (=قاطر) عازم خانه. با دَبدبه و کَبکبه و بدرقه. خود سواره و شاگردان و مریدانش پیاده! شمسِ ناشناسِ ژنده‌پوش، در کوچه، دهَنه‌ی اَستر مولوی را گرفت و پرسید تو مُلّای روم هستی؟ مولوی گفت: آری. شمس پرسید: پیامبر اکرم [ص] را می‌شناسی؟ مولوی با حیرت و نیم‌نگاه به مریدانش، جواب داد: «مگر می‌شود سیّد عالَم محمد مصطفی [ص] را نشناخت.»

 

شمس که به شکل درویش در آمده بود، پرسش محکم‌تری پرسید: تو بزرگ‌تری یا پیامبر؟ مولوی از شگفتی پُر شد و گفت: «أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ». آنگاه شمس بی‌درنگ حمله‌ی معرفتی‌اش را به جلال‌الدین مولانا آغاز کرد و گفت: «آیا محمد مصطفی [ص] هم، همین‌گونه راهِ مسجد به خانه را می‌پیمود! که خود سوارِ اَستر باشد و عده‌ای او را بدرقه کنند؟ آیا این روش پادشاهان جبّار است یا روش پیامبر؟! این اولین ملاقات ناشناس شمس با مولوی بود. که مولوی را با این درس زبَردستانه، زیر و زبَر کرد. دیگر بر اَستر، دوام نیاورد و بی‌هوش بر زمین افتاد تا شاید مدهوش شود و به هوش آید!

 

 

(۳)

 

سوسک و کبک و عُقاب: روزی دگر، شمس، مولوی را از خانه و مدرسه به کوه‌پایه و دامنه برد. گفت اینجا هم، چون آنجا «حجابِ دیوار» دارد. آن سوسک را ببین که زیر سنگ لانه کرده او دیدِ محدودی دارد. این کَبک درین دامنه را نگاه کن، که سرش را زیر برف کرده تا از شرّ شکار ایمن شود. چاره‌جوی‌اش درست است و راه‌حلّش بهترین، اما دیدش را زیر برف از بین برده است. شمس آخرین پُتک معرفت را اینجا، بر سر جهل می‌کوبد و می‌گوید مثل عقاب باش مولوی، نه مانند سوسک و کبک. چرا شمس چنین کرد؟ شمس درس تجربی‌ِ معرفت و عرفان به او داد. گفت جلال‌الدین! گوش کن. «به حرف آخرم گوش کن». این عُقاب است که بر کوه بلند، آشیانه می‌سازد تا از آن بلندی، از آشیانه تا بی‌نهایت را ببیند! تا هیچ دیوار و صخره و سنگ و درخت و کوه‌پایه‌ای، دیدش را مانع نباشد. شمس با این درس، حجاب دیوار مدرسه و خانه را به مولوی گوشزد کرد تا به او گفته‌باشد باید با رفتن به بیابان و صحرا و کوه و دامنه و درون جامعه، دیدِ معرفتی خود را گسترده و نامحدود و بی‌ «مانع‌وحجاب» کند! و سرش را چون کبک، از روی عجز زیرِ برف و مثلِ سوسک، زیر سنگ نکند! بگذرم.

 

نکته بگویم: از نظر من، هر کس باید یک «شمس» پیدا کند و یا با «شمس وجودش» دیدار کند، تا برای حرف دلش، کلمه‌ای پیدا کند. شمس تبریزی، به مولوی آموخت «نمازگر» نباش، «نمازگزار» باش. نمازگر، مانند زرگر اهل معامله و دکّان است

برو ای تنِ پریشان، تو وُ آن دلِ پشیمان

که ز هر دو تا نرَستم، دلِ دیگرم نیامد

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

جورچین جهان و انسان!

سه شنبه مرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. مادر روزنامه مطالعه می‌کرد. بچه‌اش گفت بیا بازی کنیم. مادر که گرمِ خواندن بود و وقتِ بازی‌کردن نداشت، قسمتی از روزنامه را _که نقشه‌ی جهان در آن بود_ چندین تکّه کرد و به بچه داد و گفت: این تکّه‌ها را مانند پازل جور کن. بچه کمی بعد، جور کرد. مادر با شگفتی پرسید تو که نقشه‌ی جهان را بلد نبودی چه‌جوری، جور کردی؟ بچه جواب داد: من که جهان را درست نکردم، آدم‌های پشت روزنامه را جور کردم. جهان خودش درست شد. پدر وقتی از کارخانه به خانه رسید، از ذکاوت فرزندش به قول رایج: «شاخ در آورد».

 
نکته: برای ساختن جهان، اول باید آدم‌ها را درست و جور کرد تا «جَور» نکرد. تا انسان ساخته و درست نشود، جهان جور در نمی‌آید و از زیر جَور (=زور) درنمی‌آید. پازل و جورچین جهان، از پرورشِ اخلاقی، دینی، علمی و عرفانی انسان آغاز می‌شود و بس.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

دلِ بسته و واژگونه

جمعه خرداد ۱۳۹۸

آیت الله عبدالله جوادی آملی: «بسته شدن و واژگونی دل، ویژه کافران و منافقان نیست، بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهی محروم می گردد و این واژگونی دل از آلودگی به مَکروهات آغاز می شود و به گناهان صغیره و سپس به کبیره می رسد و از اکبر کبایر که کفر به خداست، سر بر می آورد. معیار سنجش بیماری قلب نیز مقدار بی توجهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجار از آنهاست.»

تفسیر تسنیم؛ ج ۲ ، ص ۲۳۴ . منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

اِقبالی و اِدباری عقل

پنجشنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. هفت کول (۶۰). اِقبالی و اِدباری. به نام خدا. سلام. در شصتمین قسمت سلسله نوشتاری هفت کول این گونه می نویسم: عقل آدمی از دو وِجهه، برخوردار است یا می‌تواند اقبالی شود و یا قادر است ادباری گردد. ادباری‌شدن عقل یعنی یک طرّار (=تردست، مکّار) و یک شیّاد (=حُقّه‌باز، شارلاتان) نیز برای اهداف شُوم خود از عقل مدد می‌گیرد. به عبارتی عقل پیشه می‌کند. اما وِجهه (=جانب) اقبالی عقل، انسان را در اهداف درست و حقیقت‌ها کمک می‌کند.

 

چرا عقل دو وجهه دارد؟ چون اساساً انسان دو ناحیه دارد یک ناحیه‌ی اقبالی و یک ناحیه‌ی شیطانی. پس؛ وجهه‌ی ادباری انسان در حقیقت شیطان است که جای خدا را در او اشغال کرده است. و او را فردی «جدا از خدا» بار آورده است. بزرگان به ما آموختند همیشه سه چیز از آنان به یادگار داشته باشیم تا رستگار گردیم:

 

۱. خدا، «هستِ مطلق» است.
۲. تاریخ، «بود» است.
۳. جهان، «شدن» است. یعنی صیرورت؛ که همیشه در حال تحوّل (=حالی به حالی) می‌باشد.

 

یادم مانده است که یکی از دانشمندان دینی، خدا را «ابَرهست» می‌دانست. نکته بگویم: در کتاب «قرآن‌شناسی» مرحوم محمدمهدی فولادوند صفحه‌ی ۴۹۱ خوانده بودم که روح آدمی از سنخ هیچ موجودی نیست، فقط «دَمِ» الهی است. بنابراین روح و دَم الهی از عالَمِ بالا، برای کارآموزی انسان می‌آید و در کمالِ آدمی دخالت دارد.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینعترتمعنویتکویریات

رمَضان، گناه را می‌سوزاند

سه شنبه ارديبهشت ۱۳۹۸

به قلم دامنه:  به نام خدا. از آنجا که از پیامبر اکرم صلّى- ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم- روایت شده است که فرمودند: «این ماه را رمضان نامیده‌اند چون‌که گناهان را می‌سوزاند»، ان‌شاءالله به لطف خدا در این ماه مبارک بتوانیم نوشته‌هایی از جنسِ آینه بخوانیم تا شاید با نظرافکندن در آن، خود را آراسته‌تر از دیروز و آماده‌تر برای فردا نماییم و بتوانیم خودشِکافی کنیم. خودشکافی را از نویسنده‌ی کتاب«روح آیین پروتستان» رابرت مک آفی براون، وام گرفتم.

 

امام صادق -علیه‌السلام- سخن مهمی دارند که درون‌مایه و نقل به مضمون آن این است: انسان باید اول «قلبِ واعظ به خود» داشته باشد. یا «قلبِ هشداردهنده» داشته باشد. و اگر نشد «یک دوستِ پند دِه» بگیرد. اگر این سه نشد، در بند شیطان می‌شود.

 

در آیه‌ی ۸ سوره‌ی رُوم انسان‌ها به «اندیشیدن در خود» فراخوانده شدند: أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ. ماه رمضان ماه «به خود نگریستن» نیز هست. ماهی برای عیب‌زُدایی از خود و پالایش و ویرایش و تنظیم خود. علامه طباطبایی در شرح این آیه معتقد است این استفهام برای تعجب است، و تعبیر در اندیشیدن در نفْس‌ها از باب کنایه است. یعنی آیا در خودتان نیندیشیده‌اید؟ آری؛ هر کس غرق در امور دنیایی خود شود، خویشتنِ خویش را فراموش می‌کند، که اگر به خود بیندیشند، به حق رجوع خواهد کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینعترتمعنویت

برداشتی از دعای ماه رجب

جمعه اسفند ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. من گمان می‌کنم _جدای از رفتار فردی هر کس نسبت به آداب دینی که امری خصوصی و مخفی‌ست_ متن و ترجمه‌ی این دعای مشهور ماه رجب را، یک‌بار هم شده، با دقت، حوصله، آرامی و تمرکز ذهن و دل، مطالعه کنیم، خیلی پیام، دانش و ارزش به دستگاه فکری‌مان افزوده می‌شود. دعایی‌ست از امام صادق _علیه‌السلام_ در ماه رجب. می‌دانم با آن آشنا و مأنوس‌اید، فقط خواستم با دید مطالعه هم به آن چشم بیندازیم. متن دعا و ترجمه را به اعضای مدرسۀ فکرت هدیه می‌کنم تا ثواب خواندن و یا دست‌کم مطالعه‌ی شما، روح مرحومان مادر و پدرم را نیز دربر بگیرد.

 

برداشتم از دعای ماه رجب

 

۱. کردار امام صادق _علیه‌السلام_ به ما می‌آموزد که باید با خدا، زمزمه داشت و عاشقانه و نیازمندانه دردِ دل کرد.

۲. به ما خط می‌دهد در هر کاری، امید را باید به خدا پیوند زد.

 

۳. می‌آموزد خشیت از خدا برای ایمنی‌ ماست نه ترس و رابطه‌ی ارباب رعیتی و خشونت‌بار.

 

۴. پند می‌دهد خدا، پروردگاری‌ست که به اندک کارمان، هدایای بی‌شمار می‌بخشد.

 

۵. این درس را می‌دهد که خدا از سر مهر و رحمت و نعمت‌دهی، به همگان می‌دهد، چه خواهندگان و چه آنانی که به خدا روی نمی‌آورند و او را نمی‌خواهند بشناسند و خواسته‌ای به خدا ابراز نمی‌دارند.

 

۶. درخواست‌ها از خدا هیچ اشکالی ندارد اگر برای دنیا و آخرت هر دو باشد. چون آبادانی، شادمانی و تفرُّج در دنیا، خود، کاری خدا‌پسندانه است.

 

۷. برترین درس این دعا این است که به باورمندان و تمامی انسان‌ها می‌پروراند که آنچه را خدا به آدمی بدهد، هیچ کم و کاست و نقصی ندارد. ارزش هدایای خداداد، قیمت بی‌اندازه دارد.

 

۸. ثابت می‌کند جلال (=بزرگوار) از ویژگی‌های خدای متعال است و هیچ‌کس را به جای خدا، بی‌جهت جلال و قدَرقدرت نسازیم.

 

۹. و نیز این پند و اندرز در دعا نهفته است که خدای ما آن خدای ذهنی پاره‌ای افراد نیست که فقط به پاره‌ای افراد خاص چشم بدوزد و فقط آنان را به بهشت (= وعده‌گاه آرامش) راه دهد و بس. نه، هرگز. خدای ما خدای همه‌ی جُنبدگان است، از بینوایان تا مستضعفان، از مار تا بوتیمار، از زردشت تا کنفوسیوس، از مُلحد و مُنکر تا مؤمن و معتقد.

 

نتیجه: آری، خدا را به مِلک طِلق خود در نیاوریم و بر او خدایی نورزیم و آن آفریدگار بخشنده را با فهم نارسای خود _نَعوذُباللّه_ یک هیولای خشن نسازیم. بلکه میان خود و خدا، عشق برقرار کنیم، نه به‌قول هگل، اربابی خشن و بنده‌ای ستمدیده. پس؛ به نظر من بندگی خدا، عبودیت عشق است و عبادت معبود. جز این، نقص است و منقوص (= کاسته‌شده). پایان. التماس دعا.

 

متن و ترجمۀ دعای ماه رجب


بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم

وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شرّی ایمنی جویم

یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد بسیار، در برابر (طاعت) اندک

یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد

یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد

وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد

تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت‌بخشی و مهرورزی

اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم

جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه‌ی خوبی دنیا و همه‌ی خوبی و خیر آخرت را

وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم

اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شرّ دنیا و شرّ آخرت را

فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید)

وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
و بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری

یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جُود

یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا، حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نویسندگانمعنویت

روش هندی و روش اسلامی

يكشنبه اسفند ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. سلام. روش هندی، فکر و ذهن را از توجه به بیرون باز می‌دارد. چون در پی شکستن جنبه‌ی جسمانی و نیز کانونی نگه‌داشتن نیروی ذهنی‌ست. برای این ریاضت‌کِشی، فشار به انسان می‌آورَد تا "نفْس" را در چنگ و محاصره قرار دهد. و به‌اصطلاح "متمرکز" کند. با این سبک و روش، می‌خواهد حقیقت بر او کشف شود. اما به قول شهید مطهری در صفحه‌ی ۱۹۰ کتاب "انسان‌شناسی قرآنی" روش قرآن، این نیست. بلکه روش اسلام حدّ وسط، میان روش ۱۰۰% مادّی غربی و روش ۱۰۰% معنوی هندی‌ست.

 

نکته: انسان، با معنا و دنیا باهم پیش می‌رود و "توجّه" به درون، به‌منزله‌ی "نورافکن" در وجود انسان است. پس؛ ریاضت از سوی اسلام رد شده است. زیرا در اسلام "توجه به طبیعت" وجود دارد. و قرآن تنها راه "معنا" و معنویت‌افزایی را، "درون‌گرایی" نمی‌داند، بلکه از راه "بیرون‌گرایی" هم می‌داند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی