روزای دفاع مقدسه. گرچه ۲ پست دفاع مقدس طی این هفته نوشتم، اما جا داشت بار دگر یاد کنم، یادی از جبههی جنوب که آنقدر شهید دادیم آنقدر سختی کشیدیم که نگفتن آن دفنِ ارزشهای بینظیر این ملت محسوب میشود. یک عکس اهواز است با نخلهای زیبایش. سال ۶۲ آمده بودم مثلا" شهر یک نصفهروز حمام کنم و تفریح! و آبطالبی و آبِ سیبهویج بچِشَمُ عصر هم بازگردم به خاکریز. آن سال، خط مُقدّممان جُفیر بود. اهواز با آنهمه گرفتاری، باز، جایی برای مرخصی، آبهویچ، یک لحظاتی شیرین کنار رودِ کارون بود. عکس دوتایی هم، منمُ یک رفیق یعنی شهید رسولی کَلبِستانی نکا و اینجا مشهد مقدسه سال ۶۳. عکاسش هم حاج شیخ احمد آهنگر رفیق صدیقم. عکس جمعی هم دامنه و رفقایند سال ۶۵ که همه رزمندگانِ آن زمانند؛ که گاه یکباره تعدادی زیادی، دستهجمعی به جبهه میرفتیم.
دامنه. جبهه
اهواز. سال شصت و دو
مشهد مقدس
دامنه و شهید رسولی کلبستانی نکا
یاد ایام کردم تا گفتهباشم که همین آدمهای عادیِ مستضعفین این سرزمین بودند که پا شدند از خاک، از مرز، از عقیده، از ناموس، از دین، از انقلاب اسلامی به دفاع برخاسته بودند و میهن را سالم از تصرف دشمن بیرون بردند و هیچ اَشرافی جبهه نبود حالا را نبین که بعضا" اکثرا" صدر و ذیل را اَشرافیت و میراثخواران پر کردند! یک نکتهی بلیغ گویم: آن زمان، امروز عروسی میکردی فردا باید همسر و آن آناتِ ماهعسل را ترک مینمودی خودتو به خط میرساندی تا جواب امام ره را داده باشی. حس جوانان آن روز نسبت به امامِ ایران این بود یعنی: لبیک. یاد شهیدانمان باشیم آنان از ما انتظارِ در "خط" بودن دارند. رزمندگیِ خویش را تا آخر از هر عیب، هجوم، شبهه مصون داریم. دامنه.