تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
مدرسه فکرت شعبهی ایتا : سلام چند نظر بازخورد روی این پست -
ناشناس : امیر رمضانی دارابی: با درود بر دوستان گروه . یک پرسش ایران در دویست و پنجاه سال گذشته در کدام جنگ با دو قدرت اتمی درگیر شده و بیش از ۲۴ ساعت مقاومت کرد !؟ و طرف مقابل تقاضای آتش بس کرد !؟ همین ما را کفایت الباقی وهمیات است . 🙏🙏 سید علی اصغر شفیعی دارابی به آقای امیر رمضانی: سلام مهندس تحلیل صحیح شرایط ... -
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- اوسا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۹
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
دربارۀ رسالهی ذهبیۀ امام رضا

به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم. قسمت ششم. رسالهی ذهبیه از امام رضا ع دربارهی طب است که به درخواست مأمون نوشته شد. چون مأمون دستور داد آن را با آب طلا بنویسند، به آن ذهبیه میگویند. به نقل از ماهنامه حکمت و معرفت، شمارهی ۸، آبان ۱۳۸۷، ویژهنامهی حکمت رضوی.
توضح ضروری: در دانشنامۀ حوزوی، مطلبی دربارۀ رسالهی ذهبیه درج شده است که در زیر عیناً از این (منبع) نقل می شود: «با توجه به اینکه به رسالهای با نام «رسالۀ ذهبیه» یا «طب الرضا» در مصادر کهن شیعی اشاره شده است، احتمال صدور رسالهای اینگونه از امام رضا -علیهالسلامـ منتفی نیست؛ ولی انتساب نسخههای موجود کتاب «الرسالة الذهبیّه» به امام رضا -علیهالسلام- ثابت نیست و نمیتوان با آن به عنوان «سنت» روبهرو شد و بدان عمل کرد؛ زیرا افزون بر تضعیف راوی اول، افتادگی در اسناد نیز دارد و ممکن است به تحریف یا تصحیف دچار شده باشد. قراینی نیز اعتماد به متن این رساله را کاهش میدهد؛ مانند تنافی برخی مطالب آن با یافتههای روایی و پزشکی، تجویز خوردن «تریاق فاروق» در غیر حالت ضرورت و اضطرار با وجود آنکه از اجزای حرام و نجس تشکیل شده است و...، از قراینی است که اعتماد بر این متن را کاهش میدهد.» زیرا؛ «اجزای اصلی این دارو، عبارتاند از: شراب، گوشت مارِ افعی و جندبیدستر که بیضه یک نوع سگ است.»
گورخرِ وجودِ هر کس

به قلم دامنه. به نام خدا. کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشتۀ خانم حورا یاوری. با عنوان فرعی «دو متن، دو انسان، دو جهان؛ از بهرام گور تا راوی بوف کور. تهران: انتشارات سخن. چاپ اول ۱۳۸۷ در ۲۸۸ صفحه. چندی پیش، به «حاشیۀ» قم رفتم! دوراندیشی کردم در کیفم کتابی از «حورا یاوری» گذاشتم که اگر برنامه، باب طبع من نبود، گوشهای خیز بردارم و کتابم را بخوانم. نیمی چنین شد، و من هم رفتم زیر سایهی خنک درخت توت، گرفتم کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشتهی خوب و خواندنیِ خانم حورا را خواندم. کمی از آن را که برداشت کردهام، میگویم:
عکس از دامنه
۱. او در این کتاب -که در تصویر میبینید- «هفتپیکر» نظامی گنجوی و «بوفِ کور» صادق هدایت را مورد روانکاوی قرار داد.
۲. در هفتپیکر، داستان بهرام گور را تحلیل کرد و در بوفِ کور پیرمرد خِنزرپنزی را.
۳. میدانید که در هر دو کتابِ «هفتپیکر» و «بوفِ کور»، خواننده، گام در قلمرویی میگذارد که در آن، میانِ انسان و جهان و کیهان، فاصلهها از بین میرود و... .
۴. بهرام گور برای یافتن خود، به لایههای ژرفِ روان خود میرود و گورخر در کشاکش بهرام و روح ناآرام او، وی را به درون غار میبرَد تا از چندپارگی به آرامش و یگانگی برساند.
۵. کتابِ بوف کور (=جُغد) در گفتوگوی راوی -که یک نقاش است- با سایهاش میگذرد و تلاشی است که راوی برای شناساندن خودش با سایهاش میکند.
۶. البته در تحلیل روانکاوانهی حورا یاوری بهخوبی آشکار میشود، که هر متن به روی معناهای بیپایان باز است، پس وامیگذارم و میگذرم. فقط بگویم هر کس باید در جستجوی «خود» باشد، مانند «نخی که لایههای معنایی را به ساختار انسان» گره میزند. زیرا هر کس ممکن است چونان بهرام، با گورخرِ خود مواجه شود که او را به کشاکش درون بخواند و لایههای ژرف روح و روان. به قول حکیم خیّام:
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و رُوبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
عکس بالای پست:
سیر رویدادهای زندگی بهرام
در ص ۱۳۲ کتاب. عکس از دامنه
تیم فوتبال نوجوانان اوسا
تفسیر آیۀ آخر سورۀ لقمان
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.
یقیناً خداست که دانش قیامت فقط نزد اوست، و [تنها او] باران را نازل می کند، و [اوضاع و احوال] آنچه را در رحِم هاست می داند؛ و هیچ کس نمی داند فردا چه چیزی [از خیر و شر] به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؛ بی تردید خدا دانا و آگاه است.
تفسیر علامه طباطبایی
کلمه (غیث) به معناى باران مى باشد، و معناى جمله هاى آیه روشن است. بیان اینکه خداوند عالم به هر کوچک و بزرگ است. چیزى که در تفسیر این آیه لازم است گفته شود، این است که در این آیه سه مورد از مواردى که علم خدا متعلق بدانها است بر شمرده، یکى علم به قیام قیامت، که از مسائلى است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده، و احدى جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان که جمله (ان الله عنده علم الساعه - به درستى خدا نزد او است علم به قیامت )، نیز این انحصار را مى رساند. دوم مسأله فرستادن باران، و سوم علم بدانچه در رحِم زنان است، از پسر و دختر، که خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده مگر آنکه خودش تعلیم کسى کند.
و دو چیز دیگر هم شمرده، که انسان از آن اطلاعى ندارد، و به خاطر همین از حوادث آینده خود بى خبر است، اول اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا. هیچ کس نمى داند که فردا چه به دستش مى آید، دوم اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد. و گویا مراد از تذکر این دو نکته، یادآورى این معنا باشد، که خداى تعالى، عالم به هر کوچک و بزرگ است، حتى مثل مسأله قیامت را مى داند، که علمش براى خلق فراهم نمى شود، و خود شما به آن که مهمترین مساله است علمى ندارید، پس خدا مى داند و شما نمى دانید، و چون چنین است، پس زنهار که به وى شرک ورزید، و از اوامرش تمرُّد کنید، و از پذیرفتن دعوتش رو گردانید، و در نتیجه به خاطر نادانى خود هلاک شوید. المیزان.
خدمات ایرانیان به اسلام
به قلم دامنه. به نام خدا. از دستاندرکاران گرانقدر کتابخانهی «یادگار امام» قم بسیار متشکرم که سبب خیر در محلهی ما شدند. و من ممنونم از این دوستان خوب و فرهیختهام که با اخلاق نیکو و حُسنِ معاشرت، تصدّی امور کتاب و کتابخانه را بر عهده دارند؛ ازجمله جناب آقای یوسفی. اخیراً کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشتهی عبدالرفیع حقیقت را ازین دوستان کتابخانه، به امانت گرفته بودم و خواندم. چند نکته از این اثر را مینویسم: قبلاً در تاریخ ۶ تیر ۱۳۹۸ در پستی با عنوان : «چگونگی سقوط ساسانیان» (اینجا) از این کتاب بهره گرفته و استناد کرده بودم.
«خدمات ایرانیان به اسلام»
عکس از دامنه
چاپ اول. تهران: کومش
۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه
در ص ۳ میگوید: فاتحان خارجی هیچگاه در سرزمین ایران پیروزی قطعی نداشته و خیلی زود نیروی مهاجم خود را از دست داده و در تیزاب اندیشۀ عمیق ایرانی مضمحل گردیده و به رنگ و بوی و خویِ ایرانی در آمده اند.
در ص ۶۷ نوشته است: عرب ها از ادبیات فارسی ایران وام می گرفتند. مانند «پندنامه»ی بزرگمهر و نیز «جاودان خرد»؛ کتابی در حکمت عملی که به عربی ترجمه کرده اند. توضیح: کتاب «جاودان خرد» در سال ۱۳۵۵ توسط تقی الدین محمد شوشتری و به اهتمام دکتر بهروز ثروتیان چاپ شد.
در ص ۶۳ از قول حکیم بزرگمهر چند سخن ناب نقل کرده است که همگی خواندنی است و من در اینجا دو سخن را انتخاب کرده و می نویسم: از بزرگمهر پرسیدند بدتر از مرگ چیست؟ گفت: بیم. پرسیدند کم رنج تر کیست؟ گفت: آن که تنهاتر است.
در ص ۴ از قول آلبر کامه در صفحهی ۱۳۶ کتاب تاریخ ملل شرق و یونان دربارۀ ایرانیان آورده است که: «آنان [ایرانیان] قومی متمدّن بودند و راستی و رعایت قوانین از ویژگی های تمدن ایرانیان شمرده می شد.. دامنه: امید است «راستی و رعایت قوانین» که آلبر کامه بدرستی برشمرد، از میان ملت ما رَخت برنبندد. آمین.
خاطرات آیت الله رضا استادی

به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب «خاطرات حاج شیخ رضا استادی» در ۳۵۲ صفحه، در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد. دو دوست گرانقدرم، جناب جواد امامی مصاحبۀ آن را انجام داده، و حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری آن را تدوین و تهیه کرده است. در این کتاب، -که تاریخ شفاهی حوزه و انقلاب محسوب می شود- مطالب خوبی برای خواندن وجود دارد؛ که من، طبق روال همیشگی دامنه، چند نکتۀ برجسته تر را در این پست می نویسم، باشد تا مفید افتد. من طی روزهای گذشته، خواندن این خاطرات را به پایان بردم. بنابراین، بخشی از نکات کتاب را نوشته و به اشتراک می گذارم:
آیت الله رضا استادی در صفحهی ۲۷۱ می گوید: «کلی می گویم، طلبه باید باسواد باشد، پاک باشد، و معتدل باشد.» و در همین راستا در صفحه ی ۳۵ تأکید می کند «شاگرد واقعی [=طلبه] کسی است که از درس بهره بُرده و در مورد آن در حد لازم مطالعه و مباحثه و کار کرده باشد.»
در صفحهی ۲۴۲ می گوید: «...الان هم عقیده دارم و این است که رد و قبول صلاحیت کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری نباید با شورای نگهبان باشد. مسألۀ انتخابات یک مسألۀ سیاسی و سختی است و به طور طبیعی تنش هایی به دنبال خود دارد و در نهایت به جایگاه رفیع شورای نگهبان لطمه وارد می کند... جایگاه رفیع و معنوی این شورا در لای چرخ کشمکش های سیاسی، خطی و جناحی قرار می گیرد و از منزلت آنها می کاهد.» لازم به ذکر است که آیت الله رضا استادی، در این قسمت از خاطراتش، یکی از دو دلیلِ اصلی استعفای خود از عضویت در شورای نگهبان را همین قضیه اعلان کرده است.
در صفحهی ۲۶۶ می گوید: «بعد که عضو شورای نگهبان شدم، اعضای فقهای شورای نگهبان شب های پنج شنبۀ هر هفته در حضور ایشان [رهبری] جلسه و بحث علمی داشتیم.. ایشان [رهبری] را مجتهد مسلّم یافتم. کاملاً با مبانی فقهی، اصولی، رجالی و غیر آن وارد و مسلّط هستند.»
در صفحهی ۱۳۶ می گوید: «در مدرسۀ فیضیه یک سنگ بزرگ و سکّومانندی بود، آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی بالای سنگ رفت و سخنرانی تندی در این رابطه کرد [اهانت به چند طلبه توسط سرهنگ سجادی رئیس شهربانی قم در حیات آقای بروجردی] که چرا باید رئیس شهربانی به اهل علم و طلاب اهانت کند.»
ایشان در صفحهی ۶۳ با ارزشگذاری به کتابهای خطی، می گوید: «بنده تاکنون بیش از ده هزار جلد نُسخ خطی فهرست کردم. این فهرست ها در مجموعه ای بیش از ده جلد به چاپ رسیده است.»
نمای فیضیه از زاویۀ حرم حضرت معصومه (س)
توضیح: من در پست «سنگ انقلاب و قبر انقلاب» که در ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ در اینجا نوشته بودم، به موضوع «سنگ در حیاط مدرسۀ فیضیه» اشاره کرده بودم. و این گونه نوشته بودم: «این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیهی رژیم شاه استفاده میشد. اگر طلبهای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب میرفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را به همگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ، کارِ روشنگری منبر را میکرد. از روی آن، دعوت میدادند، خبر میرساندند، اخطار میکردند، و...»
یک خاطره از مرجع مرحوم آیتالله العظمی آقا گلپایگانی
مدرسه فکرت ۴۲
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و دوم
با آیه
جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا
[این است] پاداشى از پروردگار تو، عطایى از روى حساب. (آیهی ۳۶ نبأ. ترجمهی خرمشاهی)
در این آیه جزای پارسایان را به ربّ (=پروردگار) نسبت داده و ربّ را به ضمیر «کَ» _که به رسول خدا (ص) برمیگردد_ اضافه نموده است. علامه طباطبایی معتقد است خدا با این ضمیر، «احترام رسولش را به عمل آوَرد. بر خلافِ جزای طاغیان، که چنین نکرد، تا بفهماند که خداوند منزّه از این است که «شرّ» برساند. یعنی این مزد و اجر و پاداشی است که خداوند عطا کرد، با وصف این که عطای خدا باحساب است.» ۲۷ تیر ۱۳۹۸.
۱۳ کیلومتر آرشیو
به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۰۳)
میدانستم؛ _آنهم سال ۶۱_ که آرشیو هند ۱۳ کیلومتر درازی دارد. یعنی از تکیهپیش دارابکلا تا عبور اُومال و نودهک نکا. قفسههایی از کتاب در کتابخانهی هند که اینمقدار طول دارد تا از تاریخ و تمدن هند مراقبت کند. اما نمیدانستم؛ _تا همین سه سال پیش_ که آرشیو هلند به روایت ویلیام فلور، ولی ۱۷ کیلومتر درازی دارد و از هند، پیشی. و کتابهای سرگذشت و فرهنگ و تاریخ و تمدن هلند را در قفسههایش نگه میدارد؛ تا هلندیها آن را از یاد نبرند، کشوری که حتی از گُجَرات هند بسیار کوچکتر است.
نکته: گرچه میدانم و بارها به چشم دیدهام در تهران، در بیخ بزرگراه حقانی و پیچ تند منتهی به بلوار میرداماد، دو ساختمان همدیگر را شبانهروز نگاه میکنند و چشمک میزنند؛ یکی ساختمان شیشهای آبی لاجوردی بانک مرکزی و دیگری کتابخانهی ملی با معماری اسلامیایرانی. اما نمیدانم که درازیِ کدام سازه و قفسههای کدام ساختمان و محتوای داخلی کدام معماری، ۱۷ کیلومتر طول دارد؛ پول یا کتاب. تمدن و تاریخ اسلام و ایران یا ارز و یورو و پزو و یوان و یِن و روبل و لیره و فرانک!
تتمّه: وینستون چرچیل گفته بود: من هیچجا مسافرت نمیکنم مگر اینکه دورهی «گیبون» را با خود همراه داشته باشم.
یادآوری: حتماً میدانید که ادوارد گیبون، مورّخی بود که اوج و سقوط امپراتوری رُوم را نوشت و بخشی از آن توسط خانم فرنگیس نمازی به فارسی ترجمه شده است.
بگذرم؛ خواستم فقط به قفسههای سینه، صدایی سر دادهباشم تا دستکم اگر مغزِ سر، از راهبندانِ اینهمه مشغولیات کماثر در گسترهی ایران پهناور، پیامها را نمیگیرد، لااقل قلبِ زیر قفسهی سینه، بشنَود که ایران با آنهمه کهنبودن و تمدنداشتن و مزیّن به اسلامِ مبین شدن، چند کلیومتر قفسهی کتابخانه دارد؟ که پیش هند و هلند شرمسار نباشیم؛ هندی که روزیروزگاری ریشهی زبان پارسی داشت و هلندی که از رامسر تا بابلسر و چمستان ما، هم بسی کممساحتتر است.
متن سید مهدی حسینی:
خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند
زکالاهای این آشفته بازار
محبت را پسندیدند و رفتند
درود بر اقا ابراهیم از محبت شما نسبت به خودم و ذکر خیر و طلب رحمت براى پدرم با بهره گیرى ازبهترین واژه ها ، سپاسگزارم امید که شنگ عشق و مهر، شور ونشاط ، و پراکندن بذرمهربانی، گرمی بخش وجود مان، و باعث استوارى خیمه ی وصال گردد دوستان قاصد سبز زندگی هستندکه با کوله باری از مهر، دل غنچه ها را با شادی، پیوند می زنند.در کلاس درسشان ، حتی تخته سیاه نیز، روسفید است. سیمای شورانگیز پدرتان. و روحیه صمیمی و حس احترام بی شائبه مادرتان ارمغان جاریه از آن دو عزیزسفرکرده است. همیشه هنگام گذر از کنار منزلتان بسان پرده سینما براى من ظاهر میشود.
یاد این عزیزان نقاب کشیده در خاک در هر محفلی، تفألی است به باغ زیبایی های زندگی.
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست ...
سپاس از شما.
سلام آقا سیدمهدی حسینی،
سلام و سلامتی. دلانگیز، خوانا و مرطوب و باطراوت بود آنچه نوشتی. همواره به گشایش و گنجایش آن دوست محبوب، آگاه بودهام. ممنونم. نیز ممنونتر که چه احساسات برانگیزانه و مهربانانه یاد مرحومان مادرم و پدرم را اینگونه دلرُبا به یادم آوردی. درود داری. از دور باز نیز، برای شکیباییات بر مصیبت اندوهبار و غیر قابل جبرانِ وفات پدرت _که ماها جز خیر و خنده و درستکرداری و ایمان و مظهر بیآزاری چیزی ازو ندیدیم_ دعا میکنم. درود بر شما آقا.
«لغت اتوتوس»
۱. اُوهتوس، واژهای دوقلوست؛ مرکّب از «اُوه» به معنی آب. و توس به معنی واره و مانند. پس، اوهتوس یعنی آبواره، یا آبدار. و در اصطلاح عامیانه و کنایی یعنی سنگین و ثقیل.
۲. وقتی جاجیم و گلیم و لَمِه و کوب و پوستتخت، آب میخورد و در دَرهدِله شسته و آبکشی میشد، اوتوس میشد؛ که ششنفْری هم وِرِه حریف نَیمی، دار هاکانیم و آفتاب بَخارهُ و آب بَچِکِهُ و خشک بَووشِه.
۳. اینکه شما اوتوس دوست نداری! و گلیم خود را سبک و خشک و جمعوجور میخوایی، خود پیام خاص است که مفهوم آن هم در «رسا»ست و در «خفا».
همچنین در نجّاری نیز «اوتوس» به چوبی گفته میشد که تازه از جنگل استحصال میشد. که به آن «شیرچو» میگفتند. شیرچو چون حاوی مقدار زیادی آب آوند درخت بود، اوتوس خوانده میشد. و برای آنکه زودتر بهرهبرداری کنند، چوبها را در پشتبام گرمخانه (=سوچکهی توتون) چندروزی میخواباندند، تا خشک شود. درختهای توسکا، اوجا، فکدار و اِزّاردار از همه بیشتر، اوتوساند.
استان خیال ۱۴
درین استان به قول مرحوم بازرگان «پُرتوقّعی مردم» نقد میشود.
ماش فرستادیم!
به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۰۴)
سیدابوالقاسم قائممقام فراهانی، صدراعظم باکفایت و ادیب ایرانی که ضدانگلیس بود و به این پیر فتنهانگیز بهایی نمیداد، سرانجام مورد حسادت و کینهی آن کشور به قول رهبری «خبیث» قرار گرفت و با دسیسهچینیشان نزد محمدشاه قاجار، در سال ۱۲۱۴ خورشیدی در ییلاق خفه شد. بیشتر بخوانید ↓
شهید گمنام دانشکده معصومیه قم
بلوار شهید کریمی
قبر شهید گمنام پیش از دفن. عکاس: دامنه
امامزاده زید از نوادگان حضرت امام سجاد (ع)
کوچهی مسجد چهارمردان قم
گزارشِ کتاب «نونِ جو و دوغِ گَوْ»
به قلم دامنه. به نام خدا. گزارش کتاب «نونِ جو و دوغِ گَوْ». این کتابِ ۷۸۴ صفحهای _در عکسی که از آن در زیر انداختم_ نوشتهی محمدابراهیم باستانی پاریزی، ۱۱ مقالهی مهم ایشان است، که من چاپ پنجم آن را خواندم که ۱۳۸۳ منتشر شد. کتاب، سرتاسرش نکته و پند و درس است، من فقط چند نکتهی مهم ازین اثر میگویم:
۱. پاریز روستایی در کرمان است. باستانی که نوشتههایش همیشه به طنز اجتماعی پیوست است، از تخریب زمین مینالد و در صفحهی ۸ به خواننده میرساند که شصتهفتاد سال پیش باغها، در و دیوار نداشت، ولی دار و درخت داشت. اینک باغها در و دیوار دارند، اما درخت ندارند!
۲. در صفحهی ۱۰ به نماز فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه اشاره دارد که زمانی حاکم لرستان بود به ناصرالدین شاه گفت همه چیز در لرستان امن و امان است، الّا نمازهای یومیهی من که هر چه در لرستان خواندم باید اعاده کنم زیرا از وحشت لُرهای معترض حتی دو رکعت نتوانستهام با حضور قلب بخوانم!
۳. پاریزی در کتاب دیگرش «کوچهی هفتپیچ» معتقد است مثلث تاریخ، از زمان و مکان و انسان بُعد میگیرد و بُعد اصلی و اساسی این مثلث، همین انسان است.
۴. یک نکتهی دیگر هم از پاریزی بگویم و خلاص. او در صفحات ۵۹۴ تا ۶۰۱ کتاب دیگرش «سنگ هفت قلم» میگوید: «من ثابت کردهام که طبیعیترین راه برای ادارهی مملکتی مثل ایران، با بیابانهای پُرطول و عرض، و راههای طولانیِ بیآبادانی، و دِهاتِ کوچک، فُرم ادارهی یک حکومت فدرال است. این نکته را تنوع آبوهوا و عادات و لَهجهها و مقتضیات محلی نیز تکمیل میکند. اگر چنین حکومتی وجود داشته باشد، مردم خودبهخود صد قدم به دموکراسی و آزادی نزدیک شدهاند.».
سه خصلت نیکِ مؤمن
شهید بهشتیِ نیروساز بود

به قلم دامنه. به نام خدا. شهید بهشتی بین سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۵ گفتارهای گونهگونی دارد، که ۱۰ جلسه تفسیر قرآنِ ایشان، در کتاب «بایدها و نبایدها» توسط انتشارات بقعه در سال ۱۳۷۹ چاپ و منتشر شد. آنچه در آن سال، ازین کتاب یادداشت نوشته بودم، همگی خواندنی است. اما درین پست، چندنکته را مینویسم:
در صفحهی ۸۰ بر این نکته تأکید دارد که کمک وحی به عقل بشر، در ریزهکاریها و ابعاد ناشناخته است. در صفحهی ۳۳ میفهماند که هر کس در هر مقامی در جامعهی اسلامی، اسیر اَلقاب و تشریفات باشد، دور از اسلام است. در صفحهی ۸۷ بر این مسألهی خطرناک توجه میدهد که اسلام صرفاً با کرامات و کارهای فوقالعاده پیش نمیرود. در صفحهی ۱۵۶ آسیبشناسی میکند که نماز، در جامعهی ما بیشتر به دکور شبیه شد. در صفحهی ۱۴۷ میگوید انسان باید «دعوت از خود» هم داشته باشد؛ یعنی خودسازی، خودپالایشی. در صفحهی ۱۶۶ از این که پُستهای حکومتی، سرقُفلی دارند، مینالد. در صفحهی ۱۶۷ اینگونه میگوید: «حکومتِ بد، کمکم آدمهای بافضیلت و خوب را از گردونه خارج میکند.»
در همین صفحهی ۱۶۷ از فساد سخن میگوید که «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگِ آن جامعه بود.» در صفحهی ۱۸۵ تعبیر مهمی بهکار میگیرد و معتقد است «جامعهی اسلامی جامعهی هوشیارهاست. جامعهی بَرّهها نیست، جامعهی آدمهاست. جامعهی زباندارها؛ برای حق و عدل. که حق و عدل، از هر کس محترمتر است.» زیرا از نگاه شهید بهشتی «ارزشهای انسانِ انتخابگر» این است که به «آوای حق» گوش فرا میدهد. روح آن روحانیِ نیکپندار، نیککردار، نیکگفتار درین هفتم تیر _که سیوهشتمین سالروز شهادت و اثباتِ مظلومیتِ یک «آدمِ صالح» است_ همآره جاویدان باد. بهشتییی که نیروساز و کادرپرور بود.
چگونگی سقوط ساسانیان
به قلم دامنه. به نام خدا. من، این موضوع را فشرده و تاریخواره بر مبنای منابع مختلف از جمله کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشتهی عبدالرفیع حقیقت، (عکس زیر) باز میکنم:
۱. آشفتگی سیاسی، کشور و دربار ساسانیان را فرا گرفته بود. سه قرن میان ایران و بیزانس بر سر به چنگآوردنِ سوریه و آناتولی پیکارها بود. که ایران را خسته و کوفته ساخته بود.
۲. اختلافات درون دربار، میان عوامل قدرت و شاهان و شاهزادگان، بسیار شکننده بود. بهطوری که طی ۴ سال -یعنی از ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی- بیش از دوازده پادشاه در درون سلسلهی ساسانی، تاجگذاری! کردند.
۳. بیابانگردهای عرب که توسط ظهور اسلام، دگرگون شده بودند، قدرتی یکپارچه شده بودند. اتحاد و قدرتمندی، این اعراب را پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) به خویِ جهانگشایی روانه کرد.
۴. سپاه مسلمانان عرب از جانب ابوبکر _که خلیفه(=جانشین) شده بود_ مأموریت یافت، عراق را تصرُّف کند و به فرمان مدینه در آورَد. از اینرو، به شهره «حیره» حمله کرد. این حملهی مدینه به عراق، ساسانیان را عصبانی و تحریک کرد.
۵. حیره، جایی بود که دولت ساسانی، در آنجا یک «حکومت حائل» توسط عراقیها ایجاد کرده بود که به زبان امروزی دستنشانده و حافظ منافع و پاسبان تاج و تخت ساسانیان در برابر تاخت و تاز بیابانگردها بود.
۶. عمر _که در سال ۱۳ هجری خلیفه شد_ نیروی نظامی فراهم کرد و به فرماندهی ابوعُبید ثقفی -پدر مختار- به حیره روانه کرد. عربها در این جنگ -که به جسر معروف شد- شکست خوردند و ابوعبید نیز کشته شد. اما ایرانیان به حیره پیشروی نکردند، ولی سال بعد در حملهای دیگر، حیره را تصرف کردند.
۷. عمر ازین شکست، اندوهناک و برآشفته شد. دستور داد لشکری جدید ساز کنند. و با جنگ مجدد -که به بویب مشهور گشت- ایرانیان را شکست دادند و مهران فرمانده لشکر ساسانیان کشته شد و مسلمانان عرب، بر حیره عراق مسلط شدند.
۸. عمر پس از فتح فلسطین و شکستدادن بیزانس رُوم، سپاهی بزرگ به سرداریِ سعد بن ابی وقاص _ پدر عمر سعد_ ایجاد کرد و در سال ۱۶ هجری پیکاری سخت در قادسیه در مغرب حیره با ایرانیان انجام داد که درین نبرد ایران شکست خورد و رستم فرخزاد فرمانده مشهور ساسانیان کشته شد. این رستم -که سردار مشهوری هم بود- با ناشیگریهایش در جنگ، موجب شد ایرانیان در این جنگ دچار هزیمت و ازهمپاشی شوند.
۹. مسلمانان عرب که از مدینه فرمان میگرفتند پس از شکست رُستم، به مرکز عراق و رود دجله و نیز تا برابر تیسفون که مداین خوانده شد پیش تاختند. یک ماه پس از جنگ قادسیه، اینک بر پایتخت دولت ساسانی، یعنی تیسفون چیره شدند.
۱۰ سپاه عمر، در جلولا در شمال تیسفون در نزدیکی کوههای زاگرس دور هم جمع شدند و بار دیگر ساسانیان را درین منطقه شکست دادند.
۱۱. کمکم سپاه عمر در سال ۱۷ تا ۲۱ هجری، خُردخُرد، خوزستان را گرفت. و هرمزان فرمانده ساسانیان را _که یک سازماندهندهی پایداری محلی بود_ شکست دادند.
۱۲. این شکستها موجب شد تا سپاه عرب از راه دریا و پایگاه بحرین به استان فارس بتازد. شهرهای فارس را گرفتند و آن منطقه را خِراجگذار خود ساختند.
عکس از دامنه
۱۳. هرمزان در سال ۲۱ هجری، خود را تسلیم سپاه عرب کرد و سپاه عرب او را به مدینه فرستاد. یزدگرد لشکری بزرگ فراهم کرد تا عراق را بازپس گیرد. عمر در برابر او، دستور داد دو سپاه بزرگ کوفه و بصره آمادهی پیکار با ساسانیان شوند. شدند. و ساسانیان را شکست دادند. این شکست، بنیانِ سلسلهی ساسانی را سست و ویران کرد.
۱۴. از اینجا به بعد نیروهای محلی ایران در کوهپایهها، در برابر اعراب، پایداری میکردند اما میانشان لجاجت و اختلافات حکمفرما بود. قدرت مرکزی ساسانی نیز تباه شده بود. از اینرو، عمر نقشهای ترسیم کرد و سپاه کوفه و بصره را تقسیم کرد: لشکر کوفه را مأمور شمال فارس کرد و لشکر بصره مأمور جنوب فارس.
۱۵. در سال ۲۰ تا ۲۱ هجری، که قدرت دفاع ملی و حکومت ساسانی ازهم گسیخت، مسلمانان به دستور عمر، به ترتیب به شهرهای اصفهان (=جی)، استخر، کازرون، قم، کاشان، ری، کومش (=قومس، سمنان)، قزوین، زنجان، همدان، و نیز شهرهای آذربایجان، خراسان، مکران، سیستان هجوم آوردند. مورخان از اینجا به بعد مینویسند مردم شهرهای ایران تسلیم هجوم شدند.
۱۶. شهرهای ایران با قبول پرداخت جزیه، سعی کردند آیین ایرانی را حفظ کنند، فقط قزوین از پرداخت جزیه خودداری کرد.
۱۷. در حالی که پیامبر اسلام (ص) و قرآن کریم، طبقاتیبودن را برانداختند، اما عربها باز نیز، به جاهلیت خود، بازگشته بودند و چهار طبقه ایجاد کردند: عربهای مسلمان و آزاد. مسلمانان غیرعرب یا موالی. غیرمسلمانان یا اهل ذمّه. بندگان، افراد خریداریشده.
۱۸. در ساسانیان نیز افکار طبقاتی بیداد میکرد با این سلسله مراتب: حاکمان دربار، روحانیان زرتشتی، جنگاوران، دبیران، پیشهوران. بقیهی مردم اصلاً به حساب هم نمیآمدند. بگذرم؛ ازین بدعت در عرب و بیداد در ساسانیان.
شناسنامهی ایران
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. سلسله مباحث هفت کول (قسمت ۸۶) در مدرسهی فکرت. حکیم ابوالقاسم فردوسی را، هر ایرانی دوست میدارد؛ زیرا قلم و فکر او هویت ایران و ایرانی را ترسیم و تثبیت نموده است. در این میان، دستکم شش دسته، میتوان دستهبندی کرد که کیها، چرا و به چه علت فردوسی را دوست میدارند؟ مطالعات من این را به من میگوید:
۱. پارهای مردم به دلیل اینکه بسیار میهندوست و به تعبیر عامیانه «وطنپرست» هستند، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، وطن ایران را برجسته ساخت.
۲. برخیها به خاطر اینکه شیدا و شیفتهی زبان شیرین و فخیم فارسیاند، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، فارسی را زنده نمود.
۳. عدهای چونکه فردوسی به تازیها تاخت، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، در جاهایی عربستیزی کرد و خوی تاخت و تازیشان را کوبید و آنان را سوسمارخوار لقب داد.
۴. ایرانیهایی هم بوده و هستند که به دلیل شیعهبودن فردوسی، وی را دوست میدارند. زیرا شاهنامهی او، چندین جا، چنین نُمایانده است و به نَعت و مدح دست زده است.
۵. گروهی به علت اُسطوره و ایستادگی و جنگاوری و حماسه، فردوسی را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، پُر است ازین دست دلیریها و سلحشوریها و ظفرمندیها.
۶. دستهای به دلیل همبستگی دین و دولت در نگرش فردوسی، این حکیم را دوست دارند. زیرا شاهنامهی او، در فرازهایی، محکم و مستحکم و مُستدل، بدین موضوع ضرور پرداخت.
نکته بگویم: معتقدم بزرگان، بزرگاندیش بودند و بزرگساز؛ زیرا خود را نمیدیدند، خدا و خلق خدا را مینگریستند و فردوسی چُنین بزرگمردی بود. خدابین بود، خویشتنبین نبود. ازینرو شناسنامهی ایران شد. سخنم را به سرمشقِ علم و ادب و عشق و عقل، سعدی _رحمهُالله_ مستند میسازم:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتنبین مَخواه
شرکت امام رضا (ع) در جلسات مناظره
به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم (قسمت ۵). مأمون خلیفهی عباسی _که فردی دانشمند و اهل نیرنگ باهم بود_ دارالحکمه را که در دورهی پدرش هارونالرشید (=زادهی شهر ری و مدفون در پشت قبر امام رضا) شکل گرفته بود، رونق بخشید و افرادی را برای ترجمهی کتابهای یونانی، سریانی و کلدانی گمارد و ناظرانی برای آنان گذاشت و خود نیز به ترجمه پرداخت. با ترجمهها، نوعی گسیختگی فرهنگی و فکری رخ داد. و همین موجب شد امام رضا ع با توانمندی وارد مقابله با افکار پریشان و خطرناک شود و حکیمانه مردم را از انحراف و التقاط، آگاه و رها نماید. شرکت امام رضا (ع) در جلسات مناظره و پاسخ دقیق و حیرتآمیز به شُبههافکنان، اِعجاب و آگاهی آفرید. محفل مناظرهها را خودِ مأمون سازمان میداد. پس از شهادت امام هشتم (ع)، مأمون خود، در مناظرات حضور مییافت، «اما دیگر آن اثرات و گرمی سابق» را نداشت. تا بعد.
مدرسه فکرت ۴۱
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و یکم
درگذشت محمدعلی نبیزاده
...
مراسم دفن محمدعلی نبیزاده
مرحوم محمدعلی نبیزاده
عکسهای ارسالی: اُم البنین دارابکلایی
یادی از برادر و دائی شهید
به قلم دامنه. به نام خدا. درگذشت فامیل گرامی مان آقای محمدعلی نبیزاده برادرِ «شهید ابراهیم نبیزاده» و داییِ «شهید سیروس اسماعیل زاده» را -که دیروز اول تیر ۱۳۹۸ رخ داد- به تمامی بازماندگان نسبی و سببی و دوستان وفادارش تسلیت می گویم. آن مرحوم در جوانی از داراب کلا به تهران مهاجرت کرد. وارد ارتش شد. از ناحیۀ انگشتان دست مجروح گردید. پس از بازنشستگی، مدتی در بانک صادرات دارابکلا کار کرد و سرانجام، در حالی مدتی دچار بیماری شده بود، در سن کهولت درگذشت. نبیزاده، مردی خوشبیان، خوشخُلق، صمیمی، اجتماعی و سرزنده بود. خدا رحمتش کناد. صلوات.