دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۶۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

نوه‌ی یوسف رزاقی

هوالشّافی

 به قلم دامنه

تو می مانی سید میلاد زیبای ما

تو را می خواهیم فرزند آقاسیدمجتبای ما

ای پسر قشنگ هاجرِ یوسف ما

زودِ زود بیا، زود، خیلی هم زود به تندی بادها

همۀ رزاقی ها، آهنگرها و شفیعی ها

منتظرتند میلادآقا

رفقای بابابزرگت و سیّدعلی اصغر ما

کی دل داره نوۀ یوسفِ هجران ما را

آن گونه ناخوش ببینه. ها؟

میلاد ما، میلاد ما

تو طعم یوسف ما را داری آقا

می خواهمت من با همۀ آن خاطره ها

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۲:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

عروسی بهنام دهقان

فرزند هادی دهقان

 

 

عکس از جناب رنگین کمان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۲:۲۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته فرصتی بیشتر یارم شد تا دو رُمانِ گریزپا و مِسیا را بخوانم. طبق معمول، برای تقویت حسّ کتابخوابی در خوانندگان شریف، به چهارنکته از مسیا می‌پردازم و به شرح کوتاه:

 

مِسیا یعنی موعود؛ نام حضرت محمد (ص). مثل ایلیا یعنی عظیم و عالی؛ نام امام علی (ع) هر دو اسم در انجیل حضرت عیسی مسیح (ع). این رمان نوشته‌ی مصطفی موسوی گرمارودی‌ست. از مؤسسه‌ی میسا. تهران. چاپ اول ۱۳۸۸. سی و شش فصل در ۶۲۴ صفحه.

 

رُمان مِسیا. عکس از دامنه

 

رُمان مِسیا از زبانِ بلال بن ریاح حبشی _اولین مؤذّن منتخب پیامبر اسلام_ چگونگیِ ظهور اسلام و طلوع حضرت خاتم الانبیاء (ص) در عصر خفقان، بربریت و جاهلیت حجاز را روایت می کند و با گذر طولانی و عالی از سرگذشت و سرنوشت پدر و مادر بلال (ریاح راهب برنابایی حبشی و حمامه‌ی حبشی) و شرح غمبار بردگی و رنج مِحنت زنان و مردان آن دیار، به رویدادهای مهم تاریخ اسلام تا زمان رحلت حضرت رسول الله (ص) می‌پردازد.

 

 

بلال حبشی -که سلام خدا و همۀ ماها بر او باد-  در عصر عمر خلیفه‌ی دوم، به لاذقیه‌ی دمشق تبعید شد. او در همان بندر که به همراه همسر پیرش در بدترین وضع در حصیر و شن زندگی می‌کند، خاطرات خود را مکتوب و رنج‌ها و بلاهایی که بر سر یاران خالص پیامبر آمده است را برملا می‌نماید. کتابی خواندنی، پُرنکته، بشدت جذّاب و دلکش.

 

 

در صفحه‌ی ۶۹ بلال می‌گوید: افراد شاخص یاران رسول الله (ص) را در دورۀ خلیفه ها می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند به گردنِ اَجنّه و اَجانین (=جنّ‌ها) مثل سعد بن عُباده را.

 


در صفحه‌ی ۸۳ ریاح پدر بلال می‌گوید: در حبشه می‌گویند بدون دلیل می‌توان با کسی دوستی کرد اما دشمنی بدون علت و دلیل امکان ندارد.

 

 

در صفحه‌ی ۱۳۷ بلال می گوید: من در لاذقیه به دستور خلیفه تبعیدم اما معاویه والی شام است و در ظرف های نقره و طلا غذا می خورد. از محبوبم رسول خدا شنیدم که می گفت: دنیا، زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.

 


در صفحه‌ی ۴۷۹ و ۴۸۳ بلال از دوستش ابوذر غفاری می‌گوید: ابوذر اولین کسی بود که به صورت هُبل (=بُت بزرگ) تُف انداخت و در کنار کعبه او را تا سرحدّ مرگ کتک زدند و او سه بار این کار را تکرار کرد، اما همین ابوذر که پیامبر او را آن قدر دوست داشت، در زمان خلیفۀ سوم (عثمان) به بدترین جا یعنی صحرای رَبذه تبعید می شود. حال آن که پیامبر دربارۀ ابوذر گفته بودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.»

 

رُمان گریزپا. عکس از دامنه

 

اما رُمان گریزپا. اثر خانم آلیس مونرو کانادایی ست. نویسندۀ برندۀ نوبل ادبیات. ترجمۀ شقایق قندهاری. چاپ چهارم ۱۳۹۳. (تهران، افق، ۱۳۸۵) در ۱۹۲ صفحه.  مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۲:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

روزی شاگردی به استاد خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟ استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟ شاگرد گفت: بله با کمال میل.

استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد. استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد. استاد گفت: خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن. مکالمات بین کودکان به این صورت بود:

-الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
-نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی.
-اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل...

استاد ادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند. انسان نیز این گونه است. او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد. تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم: تلاش برای فرار از زندگی. (منبع)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

بسم الله الرحمن الرحیم. دیروز در سایت ها خواندم «آیت الله دانش زاده قمی مشهور به محمد مؤمن» دربارۀ رهبری و رأی‌گیری ۱۴ خرداد، شصت و هشت خبرگان رهبری، نکاتی گفت (در زیر) چند نکته را در مقام پاسخ در اینجا می گویم:


یک: این که ایشان در صدد رفع شُبهه و تشکیک برآمد، جای خوشحالی دارد، چون نشان می دهد آنچه در جامعه میان مردم می چرخد در بالادستِ نظام بازخورد دارد.


دو: اما حرف های شان به نظرم به جای آن که به تقویت رهبری و جایگاه مهم رهبری بینجامد، ناخودآگاه به تضعیف کشانده شد. چطور؟ آیا شایسته است وی بگوید رهبری «مسلمان واقعی است و به هیچ کس هم باج نمی‌دهد». این تعریف است یا تضعیف؟


سه: این که آقای مؤمن گفت برخی از اعضای خبرگان چون «در آن زمان هنوز مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فعلیت نیافته بود، احتیاط کردند» در رأی ندادن به رهبری، باید بگویم آیا اساساً هیچ کس در نظام جمهوری اسلامی از این حقِّ قانونی برخوردار بوده است که بتواند شرط «مرجعیت» را در رأی گیری اولیه نادیده بگیرد؟ و یا درکل قادر بوده این شرط رهبری را از قانون اساسی حذف نماید؟


چهار: و آخر این که مگر شما خود نگفته اید «آیت الله خامنه‌ای در مشهد، تدریس مباحث فقه حکومتی داشته...» پس چرا می گویید «در آن زمان هنوز مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فعلیت نیافته بود»...ولی حدود چهل روز بعد در رأی‌گیری دوّم پس از رفراندوم اصلاح قانون اساسی (که شرط مرجعیت حذف شد)، این مسأله هم مرتفع شد»؟ اگر این گونه است که شما استدلال و تعلیل کرده اید؛ پس چرا جامعۀ مدرسین قم در آن اطلاعیۀ مشهور معرّفی هشت مرجع قم به پیشگاه مردم، برخلاف شما بر مرجعیتِ رهبری صحّه گذاشته است؟ شما اشتباه می کنی یا جامعۀ مدرسین قم!؟ پس؛ بهتر است آری بهتر است که در مقام توضیح به ملت به عنوان یک فقیه منصوب شورای نگهبان و عضو قبلی و فعلی مجلس خبرگان، بادقت بیشتر و باشفافیت بالا سخن بگویید. تمام.

ایران. اسفند.  توحید.

 

آیت‌الله مؤمن گفت: «در رأی گیری روز ۱۴ خرداد، شصت و هشت برخی به دلیل شبهه قانون اساسی که بر اساس آن می‌بایست رهبر از «مراجع تقلید» می‌بود و در آن زمان هنوز مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فعلیت نیافته بود، احتیاط کردند؛ ولی حدود چهل روز بعد در رأی‌گیری دوّم پس از رفراندوم اصلاح قانون اساسی (که شرط مرجعیت حذف شد)، این مسأله هم مرتفع شد و تعداد آرای ایشان خیلی بیشتر از قبل نیز شده بود. رهبری ایشان چیزی نبود که از قبل برای آن برنامه‌ریزی شده باشد؛ گویا خداوند ایشان را برای چنین موقعیتی نگه داشته و آماده کرده بود؛ اینکه آیت الله خامنه‌ای در مشهد، تدریس مباحث فقه حکومتی داشته باشد و بعد از انقلاب هم به عنوان نماینده‌ی حضرت امام(ره) در مناصب مختلف و حسّاس رشد کند و بعد به این منصب ریاست عالی برسد، عنایت الهی است... واقعا خداوند متعال بر این مردم لطف کرده که کسی را رهبر قرار داده که بزرگ شده اسلام و بزرگ شده‌ی نظام اسلامی است؛... آیت الله خامنه‌ای مسلمان واقعی است و به هیچ کس هم باج نمی‌دهد. (منیع) ، (منبع)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدا. سلسله پست های دامنۀ دارکوب. این بار جناب «دارتوکِن دارکوب» پرسیده چه روزنامه هایی بخوانیم؟ منظورش اینه آیا همۀ روزنامه ها را باید خواند یا نه دستچین کنیم کافیه؟

 

 

 

پاسخ دامنه:

 

نمی دانم برای جناب «دارتوکِن دارکوب» چرا باید پاسخ های من مهم یا قابل عرضه باشد، ولی به رسم ادب می گویم. من خودم این گونه ام که همه روزه در یک فُرجۀ روزانۀ خاص، به سایت پیشخوان می روم همۀ روزنامه ها را باسرعت تیترخوانی می کنم. و البته دو سه روزنامه را بادقت می نگرم و برخی از تحلیل یا خبرها را اگر ارزش خواندن بیابم، باز می کنم و مطالعه. فقط کیهان نمی خوانم؛ چون این تیم چندنفره را فاقد تقوای حداقلی می دانم، چه رسد به تقوای حداکثری. اساسِ روزنامۀ کیهانِ فرمان پذیرِ بی فرمان! را بر کِتمان حق می دانم و نیز اوج پنهان کاری و دروغ بافی و تهمت زنی. و معتقدم این روزنامۀ دستوری، بیت المال مسلمین را ملعبۀ چاپلوسی و مَجیزگویی کرده است!

 

گقتم باید همۀ روزنامه ها را تیترخوانی کرد. زیرا سایت ها منبع خبر و تحلیل اند ولی روزنامه های یک کشور علاوه بر آن، محلِ صفحه آرایی و نمایانگرِ صف آرایی اند. گاهی هم خبرهای ناب را برجسته می کنند که نشان ترجیحات آنهاست. دو مثال می آورم برای امروز:

 

یک: مثلاً چطور می توانیم از خبر بسیارمهم مرجع بزرگ جهان تشیّع آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی در روزنامۀ اطلاعات 13 اسفند 1396 (عکس بالا) بی اطلاع بگذریم و بی خیالی طی کنیم؟ که نوشت: «حیدر العبادی نخست وزیر عراق در سخنانی ضمن ارزشمند توصیف کردن فتوای جهاد کفایی آیت الله العظمی سیستانی، تأکید کرد: این فتوا عامل اصلی پیروزی بر تروریست‌های داعش بود... این فتوا، خیزش بزرگ و تحقق پیروزی‌ها را به دنبال داشت... باید با تمامی توان، دستاورد بزرگِ پیروزی بر داعش را حفظ کرد.» (منبع)

 

 

دو: نیز چگونه می توانیم از نقص و ایراد فاحش تیترگذاری روزنامۀ افکار سیزده اسفند نود و شش (عکس پایین) به مدیریت سید حکمت الله موسوی عبور کنیم؟ دامنه اساساً معتقد است ارتش صامت است نه ناطق. یعنی کم حرف می زند و بیش عمل می کند. کم فاش می سازد و بیش حفظ اسرار می نماید. هیچ جیغ و داد نمی کشد و  بیش حافظ کشور می ماند.

 

 

اما در تیترگزینی امروز روزنامۀ افکار در عکس بالا، اگر کسی مثلاً از خواب کهف بیدار شود و آن را بر بالای دکّۀ فروش بخواند، خیال می کند کشور در وسط یک جنگ تمام عیار وحشتناکی گیر کرده است. چهار خبر به صورت تیتر بزرگ و کوچک به سپاه تعلّق دارد، از سعیدی و جعفری و فدوی تا تیتر اولش. آیا کشور دردها و حرف ها و خبرهای دیگری ندارد که این روزنامه این گونه خبرسازی می کند؟ بهتر است بگویم این گونه تولیدخبر می نماید؟ بگذرم. خواستم جوابی مستند داده باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدای آفرینندۀ آدمی. دورۀ سربازی ام در سپاه منطقه سه مازندران و گیلان (چالوس) از بهترین دوره های زندگی من بود. گرچه از رفقا و گزینۀ ازدواجم دور افتاده بودم، اما چون جایم بسیارخوب بود و خیلی راحت مطالعه می کردم و حتی درس خودطلبگی ام بر وفق مراد برقرار بود، بر من خوش می گذشت. ماهی یک بار به محل می آمدم با خط مینی بوس ساری_چالوس. از ایستگاه گاراژ پیرزاده دروازه بابل تا ایستگاه گذری مخابرات چالوس، طی این دو سه ساعت عبور و مرور، سرم یا توی روزنامه بود یا در کتاب و یا با مجلّه و یا مرور خاطره و مخاطره.

 

آنجا چالوس رفیقم علیرضا هم بود؛ علیرضا آهنگردارابی. در قسمت طرح و برنامه مشغول بود. او پاسدار سال پنجاه و هشتی نکا بود که پس از مدتی، به چالوس رفته بود. چندباری هم شب را به اتفاق هم به منزل سازمانی اش در جادۀ چالوس و سلمانشهر می رفتیم. نوساز و شیک بود اما نَمور و سرد و مرطوب. با این همه در کنار هم بودیم بسیارگوارا می نمود. او لاهیجان زن گرفت و همان مسیرها را دوست می داشت. که بعد به ستاد مشترک تهران رفت و در کرج مقیم شد.

 

در چالوس به خاطر این که در رانندگی مشکل قانونی نداشته باشم شروع کردم به گواهینامه گرفتن. فوری هم گرفتم. هم آئین نامه (نظری) و هم شهر (عملی) همان نوبت اول قبول شدم.

 

یک خاطره هم یادم نمی رود که باید نقل کنم. روزی در اتاقی از ستاد منطقۀ 3 نشسته بودم. مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی و تعدادی از روحانیون ساری و حومه وارد شدند. آقا مرا که دیدند خیلی گرم گرفتند. تعجّب هم کردند. چندچیز پرسیدند و جواب دادم که یکی این بود اینجا چه می کنی تو؟ گفتمشان برای چی اینجام. سر تکان داد و یک جملۀ مهم و معنی داری گفت که من فوری فهمیدم اوضاع از چه قرار بود. آقا عصایش را با لب خندان، آرام بالا گرفت به من گفت: نگفتم دیگه شریعتی نباش!

 

منظورش این بود طرفدار شریعتی نباشم. اگر طرفدارش باشم از خدمت سربازی در سپاه هم خبری نیست! من فهمیدم که به آقا هم چیزهایی علیۀ من رساندند. الله اکبر. بگذرم. آقا برای اعزام به جبهه آمده بود آنجا تا فردایش راهی شوند. چون چالوس مرکز اعزام نیرو هم بود.

 

گاه هم در حین خدمت به دانشسرای ترییت معلم دکتر علی شریعتی نوشهر می رفتم و با رفیقم عیسی رمضانی (جعفرمرتضی) که بعدها باجناقم شد، دیدار و گفت و شنود می کردیم. در ضمن سینما انقلاب چالوس هم پاتوقم بود و یک فیلمش را جا نمی انداختم با رفیق شهیدم عزیزالله گرگانی از روستای نصرآباد.

 

 آن زمان من و رفقایم در سن مابینِنوزده تا بیست و دو سالگی بودیم. همان سِنّی که میان تکلیف و آزادی غوطه می خوری؛ تکلیفِ تشکیل زندگی و گرفتن شغل و ایجاد درآمد و دغدغۀ بدست آوردن پول و خرجی زن و بچه. آزادی از این نظر که بچرخی، بگردی، کوچه پس کوچه باشی، با رفقا بپلکی، جنگل بری، دریا بزنی، پلاس بشی! تفریح کنی، عیّاری نمایی (عیّاشی نه، هرگز)، و بلاخره در هر اراده ای، آزاد بمانی.

 

همین تضاد تکلیف و آزادی موجب می شد اوج سال شصت و دو دچار هیجانات و رِخوت و در عین حال رشادت و سرزندگی شویم. خوشبختانه علیرغم آن که جریان راست محل همه چیز را بر ما تنگ می گرفت و می کوشیدند ما رفقا در جمهوری اسلامی _که به خیال خام شان گویی مال پدرجدّشان بوده!_ شغلی نگیریم، بازهم، به لطف خدا و با جهش و کوشش مان هرکدام از رفقایمان در جایی مشغول شده بودیم.

 

کلاً چندنفری در میان راستی های روستای مان اساساً روحیۀ زشت زیرآب زنی علیۀ ماها را داشتند و خیلی هم جَست و خیز برداشته بودند که ماها را دچار محرومیت و بیکاری کنند که البته نتوانستد. می گویم از حول و حوش آن سال ها از شغل گیری برخی از رفقا در اوج زیرآب زنی های آنها:

 

هادی آهنگر معلم شده بود، از پیله کو شروع کرد. پیاده با چکمه و چتر از نرگس آمن بالامله به مدرسۀ آن روستای پشت کوه می رفت. روانشاد یوسف رزاقی به سربازی رفته بود، در جبهۀ سومار غرب به همراه دوست دیگرمان حمیدرضا آهنگر (حاج ولی). که سپس به نکاچوب وارد شد با سخت ترین کارها.

 

حسن صادقی محلی باز زار و زور و با بدترین شیوۀ برخورد انجمن اسلامی دارابکلا با وی، به نکاچوب رفته بود، قسمت سخت نئوپان. حسن جانباز جنگ تحمیلی هم بود. من اطمینان دارم خدا از آنها نخواهد گذشت که این گونه با رفقایم برخوردهای زشت و حسودانه و کینه توزانه می کردند. اصغر مهاجر سپاه رفته بود و سپس به آموزش و پرورش. سیدعلی اصغر در سازمان برنامه و بودجه مازندران مشغول شد.

 

علیرضا آهنگر هم گفتم بالا که به سپاه رفته بود که دهها بلکه صدها گزارش علیۀ او داده بودند که خدا برملا می کند در آن روز محاسبات. حسن آهنگر پس از پایان خدمت در تبصره اجرایی هفتاد و یک نخست وزیری شغل گرفت. سیدرسول هاشمی که به بخشداری و فرمانداری نکا رفته بود سپس استانداری. حاج احمد آهنگر از حوزۀ نکا به حوزۀ الهادی قم کوچ کرده بود. سید عسکری شفیعی پس از پایان خدمت در کمیته انقلاب، به کمیتۀ امداد رفته بود. احمد بابویه هنوز زود بود و داشت تحصیلش را طی می نمود و بعدها معلم شد.

 

سیدعلی اندیک به جهاد سازندگی استان رفته بود. مهدی مقتدایی مدتها ماند تا نهایتاً به شرکت گاز استان رفت. سیدعلی اکبر هاشمی (داماد خاندان ما) به سپاه مازندران رفته بود. عیسی رمضانی (مرتضی) که به دانشسرای ترییت معلم دکتر علی شریعتی نوشهر رفته بود و بعد در سوچلما معلمی اش را آغاز کرده بود.  حیدر طالبی (اخوی من) عضو سپاه ساری شده بود. جعفر رجبی دارابی آن زمان هنوز شغلی نیافته بود بعدها به این شغلی که الان دارد، رسیده است. علی ملایی پس از پایان خدمت در کمیته انقلاب به نکاچوب رفت. موسی بابویه (گالعلی) در بانک صادرات اشتغال یافت.

 

و اما من به دلیل فشار و راهزنی و زیرآب زنی و نون بُری بسیارسنگین جریان راست (برخی از آنها که تک تک شان را به نام و نشان می شناسمشان کی بودند) علیۀ من، تا آن زمان هنوز نتوانسته بودم آن پروندۀ درخواست عضویتم در آن نهاد را پیش ببرم؛ لذا همچنان از گرفتن شغل در نظام جمهوری اسلامی بازمانده بودم. حتی بسیارتلاش کردند سربازی ام در سپاه نیز شکل نگیرد! که این یکی را بدجوری توسری خوردند. من اما در انتهای سال شصت و سه خدمت نظام وظیفه را در سپاه به پایان بردم، آن هم با دریافت دو کارت؛ هم کارت پایان خدمت ضرورت و هم کارت دورۀ احتیاط. به دارابکلا برگشتم و شاید چهار پنج روزی نماندم و اندکی پس از نوروز سال 1364 به دلیل اشتیاق طلبگی و بی سرانجامی در گرفتن شغل، از دارابکلا به قم هجرت کردم. که می گویم چه جوری.

آنچه بر من گذشت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۲:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. از باورهای دینی‌ شیعیان ظهور منجی است که چند جمله‌ای در این‌باره می‌نویسم: انتظار (=چشم‌به‌راه ماندن) برای یک رویداد بزرگ است. رویدادی دینی و تکان‌دهنده که در آن یک انسان کامل ظهور می‌کند و بشریت را در احیای حقیقت راه‌بَری می‌نماید و در هدف بزرگ مدد می‌رساند. ممکن است عقل معیشت‌اندیش و محدود ما آن‌چنان نتواند به رمز و راز این حکمت و پنهانی ماه تابان اسلام، یعنی حضرت مهدی موعود _عج‌الله_ نفوذ کند، اما این باور و ایمان، انسان‌های منتظر را در شوق، امید، رغبت، کشش و جذَبه نگه می‌دارد.

 

زادروز فرخنده و سرشار از نوید و مژده‌یِ امام غایب و رهبر غایت، حضرت ولی عصر بر پیروان خجسته و پُربرکت باشد. در زیر انتظار مهدی موعود از نظر دکتر علی شریعتی را _که متنی گزیده‌شده است_ پیوست می‌کنم:

 

«انتظار یکی از زیباترین و عمیق ترین جلوه های روح فراری و بی آرام انسان است. آدمیزاده هر چه انسان تر، چشم به راه تر می شود. این یک حقیقت زیبایی است که همواره می درخشد... در تشیع موعود منتظر مهدی است... رسالتی را که پیامبر آغاز کرد و پس از مرگش نگذاشتند علی و فرزندانشان ادامه دهند و حکومت و امامت مردم را غصب کردند او خواهد گرفت و ادامه خواهد داد... برای استقرار عدل و احیای حقیقت می آید. این یک رسالت اجتماعی، سیاسی و اعتقادی و بشری است و او خود یک بشر است اما روح منتظر انسان که همواره بی قرار غیب و فراری به ماوراء است نمی تواند تصویر بشری و رسالت این جهانی مهدی موعود را نگاه دارد. پس او را و کارش را در هاله ای از ماوراء واقعیت غرقه می سازد.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۲:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدای آفرینندۀ آدمی. اولین گروه پاسداروظیفه سپاه مازندران ساری پیش از این که من به فکرش بیفتم اعزام شده بود. شهید محمدباقر مهاجر و حسن آهنگر (حاج مرتضی) دو رفیق من، با همان گروه به سربازی (در جبهه) رفته بودند. من با سری دوم اعزام، همگروه شدم. با هم محلی هایی چون: آقاعلی پورصمد. علی نقی رمضانی. مهدی آهنگر (طالب حاجی). احمد رمضانی (زکریارمضان). اصغر هاشمی (سیدطالب). حسین رمضانی (پسرخاله ام). اکبر جمالی پایین محله و محمدتقی محسنی برادر جلیل.

 

اما چند روز پیش از اعزام به سربازی، به ما گفتند از انجمن اسلامی محل تأییدیه بیاوریم. فردای آن روز که روزهای آخر سال شصت و دو بود رفتم سراغ گرفتن تأییدیه انجمن. شورای انجمن اسلامی پنج نفر و گاهی سه نفر بودند. یعنی آقایان (... و ... و ... و ... و ...) که نامشان را نمی برم، فقط یکی شان چند سال پیش درگذشت (خدا بیامرزد).

 

درخواست تأییدیه دادم و کارم را نیز گفتم که برای سربازی رفتن است. هنوز که هنوزه! دارند برای من تأییدیه! صادر می کنند. اما برای بقیه صادر کرده بودند چون خودم با چشمانم تأییدیۀ آنها را دیده بودم که به من نشان داده بودند. اما من هر بار طی آن فرصت کوتاه گفتم، گفتند داریم امشب برای شما جلسه برگزار می کنیم! که تأییدیۀ انجمن صادر کنند. بگذرم. خدا خود داوری خواهد کرد؛ ان شاءالله.

 

فقط بگویم انجمن های اسلامی سراسر کشور از شهر گرفته تا روستاها، همه زیرنظر سازمان تبلیغات بودند که رئیس کل آن آیت الله احمد جنتی بود. تمام امور شغلی مردم زیر نظر این انجمن ها و مُهر تأییدشان بود که سرنوشت افراد فقط با همان مُهر و دو سه نفر، تعیین می شد. خدا خود می داند چه تعداد آدمهای شریفی که به خاطر همان مُهرها و گزارش دادن ها زندگی شان دچار سختی و محرومیت ها شد حتی ممانعت از ورود افراد به دانشگاه ها. یعنی درس خواندن هم مُهری شده بود! تاریخ خود بهترین قاضی ست.

 

علیرغم نگرفتن تأییدیه انجمن، روز اعزام، خودم را به همراه آن هم محلی ها که در بالا اشاره کردم به سپاه مازندران _دور میدان امام ساری، جنب خیابان جام جم که آن زمان در ورودی اش پشت کوچۀ منتهی به خیابان دولت بود_ رساندم. همه، برگه هایشان آماده و تأیید شد اما من در میان دارابکلایی ها ردّصلاحیت شدم.

 

آری؛ آن کسانی که غرَض ورزی داشتند اعمال نفوذ کردند و مرا از سربازی رفتن در سپاه نیز محروم کردند. آنها اعزام شدند و من ماندم. با آن که در آن تاریخ سه بار به عنوان بسیجی به جبهه های غرب و جنوب رفته بودم. باز هم می گویم خدا خود داوری می کند. کی و کجا؟ در یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ؛ نُه طارق. یعنی به قرار قرآن «آن روز که رازها [همه] فاش شود»

 

خیلی خشمم گرفته بود ولی بازهم به روی شان نیاوردم و فروخوردم. روز بعد برای خنثی سازی اقدام آن کینه ورزان که دَم افرادی از سپاه را _با نفوذی که مثلاً داشتند_ می دیدند و مرا این گونه مورد آزار و اذیت و محرومیت، چه در آن پروندۀ اشتغال در آن نهاد و چه حتی سربازی در سپاه، قرار می دادند، وارد عمل شدم.

 

نمی گویم چه کردم، ولی من هم فردای آن روز اعزام _با همۀ کوشش ها و دوندگی هایی! که آنان برای ممانعت من انجام دادند_ به سپاه وارد شدم و خدمت سربازی ام را با عنوان پاسداروظیفه بدرستی و رضایت دلخواهم به پایان بردم. نمی دانم این ورودم آنها را آیا با همۀ راهزنی هایی که علیۀ من انجام دادند، دچار حِرمان و دردهای سخت و جانکاه مازوخیستی! کرده بود یا نه!؟ خدا می داند. الله العلم. و نیز أَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّه ُفِى قَلْبِ مَنْ یَشآءُ. علم، نورى است که خداوند به قلب هر کس که بخواهد مى افکند. مصباح الشریعة. (منبع)

 

اسفند شصت و دو وارد شهر زیبا و دریایی جنگلی چالوس شدم و اواخر سال شصت و سه سربازی ام در سپاه را به پایان بردم. با آن همخدمتی های دارابکلایی ام بر من بسیارخوش گذشت. آنها در پادگان های اطراف نوشهر و مرزن آباد و برخی هم به شهرهای دیگر افتادند. اما من در ستاد منطقه3 مازندران و گیلان مستقر در شهر چالوس. اول میدان، ابتدای ورودی جاده چالوس-تهران. هتلی مشهور و شیک؛ که رژیم شاه برای عیاشی ها ساخته بود. اینجا مقرّ مرکزی سپاه بود حتی ساری هم زیر نظر اینجا بود. یعنی از آستارا تا جنگل گلستان زیر نظر سپاه منطقه 3 بود. فرمانده اش دو تهرانی به نام های «محسن» و «میرتارنظر» بودند.

 

من عاشق مطالعه و کتاب بودم. و حالا در سپاه آنجا با خیلی ها آشنا شدم و سپش رفیق. چه پاسدارها و چه پاسداروظیفه ها. یکی دو ماه بعد شروع کردم به طلبگی. یعنی خودطلبگی. با آقای طاهری که ریاست ستاد منطقه3 را گاهی برعهده داشت، یک شب صحبت کردم که می خواهم بعدازظهرها به کلاس طلبگی حوزه چالوس شرکت کنم. موافقت کرده و خیلی هم تشویق نمودند.

 

من تا پایان سربازی ام رسماً اجازه داشتم عصرها از سپاه خارج شوم و به محل درس طلبگی در مرکز شهر چالوس بروم. جامع المقدمات که شامل پانزده کتاب است را شروع کردم. از اَمثله و شرح امثله گرفته تا  صرف میر و ... .

 

استادمان در آن سال آقای سعیدی بود که خدا حفظش کند. بسیار انسان شریف، پخته و مُلّایی بود. برای همیشه دعاگویش هستم که مرا در آن دوره، با آن که جوان و غریب بودم ورز داد و مدد علمی رساند. علاوه بر طلبگی در کنار سربازی، هر روز روی مفاهیم و تحوید قرآن کار می کردم و با ولَع رُمان، کتاب های سیاسی، عقیدتی، مجله دانستنی ها و روزنامه های جمهوری و اطلاعات و کیهان آن زمان را می خواندم. یادم است از کتابفروشی مدرن چالوس بعد از پل فلزی، با آن که تک کتاب های دکتر را داشتم، تمام مجموعه آثار دکتر شریعتی را که به صورت یکجا در 36 جلد چاپ شده بود، خریداری کردم و هنوز هم در کتابخانه شخصی ام نگهش داشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. امشب وفات حضرت اُم البنین سلام الله علیها است. ضمن تسلیت وفات آن بانوی والامقام و بزرگ زن تاریخ اسلام به همۀ دلدادگان اهلبیت (ع) یک نکته و یک نقل قول مهم می آورم و از همۀ دامنه خوانان شریف، التماس دعا دارم:

 

نکته‌ی دامنه
 

این بانوی مکرم مادر چهار شهید است؛ حضرت قمربنی هاشم ابوالفضل العباس _علیه السلام_ عبداللّه، جعفر و عثمان که همگی در کربلا و در رکاب حضرت سیدالشهداء (ع) به شهادت رسیدند. (منبع) آیا این کم مرتبه و مقامی ست؟ پس درود بی کران بر اُم البنین مادر عباس.

 

نقل قول از فقیه اهلبیت علیهم السّلام: «ام البنین سلام الله علیها واسطه فیض الهى ست. این بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهى ویژه دارد، و بسیارى از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگیها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى دهند. البته بسیار هم طبیعى است که ام البنین سلام الله علیه نزد پروردگار مقرب باشد زیرا وى فرزندان پاره هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دین حق تقدیم داشته است.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۸:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی


۸ اسفند ۱۳۹۶

عکسها: اینجا
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سگ بامشی. در روستای دارابکلا این یک اصطلاح و متلک و لُغز است. چون رابطۀ سگ و گربه اغلب بحرانی و ضدّ هم است، این مثال در افّواء و محاورۀ عمومی و حتی درون خانوادگی رواج یافته است. با مثال روشن می کنم:

 

 

اون زن و شی چیطینه؟ > سگ بامشی!

این کیجا و ریکا چیطی؟ > سگ بامشی!

اون شخ با اون شخ؟ > با پوزش شاید! سگ بامشی!

این خِش با آن خِش > نه؛ نه؛ سگ بامشی!

پسرزن با شی مار > سگ بامشی!

عاشق و معشوق : سگ بامشی!

خاطرخواها چیطی؟ سگ بامشی!

دکوندار با دستفروش > سگ بامشی!

چه قشنگ بِرار و خاخرنه > نا، نا، سگ بامشی!

سم فروش با کودفروش > سگ بامشی در سگ بامشی!

ایران با چهان > خیلی آشتی. خیلی دوستی!

جهان با ایران > من نمی دانم سگ یا بامشی!
 

(فرهنگ لغت داراب کلا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه

 

سنائی می گوید:

اول و آخرِ قرآن ز چه باء آمد و سین

یعنی اندر رهِ دین رهبر ما قرآن بَس

 

شرح: چون قرآن کریم با باء «بسم الله» آغاز می شود و با سینِ «النّاس» پایان می یاید؛ لذا حکیم سنائی غزنوی از جمع حروف ب و س، «بَس» را حُسن تعلیل کرد. آری؛ چه عالی علت ادبی آورد سنایی، اندر رهِ دین، رهبر ما قرآن بَس.

 

 

هیمه بخاری

 

 

نکتۀ دوم:

نقش روشنگر درین عصرِ نوین

چیست؟ گوید: «دیده بگشا و ببین»


شرح: ای بیت نمی دانم از کیست. کافی ست دیده را باز کنیم، دیگر همه چیز را می بینیم. این خاصیت این عصر است. عامل روشنگری، دیدۀ ماست؛ که باید بازش نگه داشت و الّا بلعیده می شویم. و الّا در تاریکی و خامی می مانیم. قرآن هم که رهبر ماست، از ما دیده می خواهد؛ دیده ای باز.

 

 

نکته سوم:

 

لیف روح


به نام خدا. امروز دنیا متوجه شده است که سکون و آرامش در محیط بشری با تسلیحات جنگی نیست، بلکه با تسلیحات اخلاقی است که قدرت ایجاد آرامش را دارد. از کتاب گزارش هفتاد و دور روز در قم حجت الاسلام سراج. از رسول جعفریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سلام. باسمه تعالی. پنج شرط دوستی. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصَّدَاقَةُ مَحْدُودَةٌ فَمَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ تِلْکَ الْحُدُودُ فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى کَمَالِ الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنْ تِلْکَ الْحُدُودِ فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ أَوَّلُهَا أَنْ یَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِیَةُ أَنْ یَرَى زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا یُغَیِّرَهُ مَالٌ وَ لَا وِلَایَةٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً مِمَّا تَصِلُ إِلَیْهِ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَاتِ.

 

 

امام صادق علیه السلام فرمود: دوستی شرایطی دارد که هرکس آن را رعایت نکند، او را دوست کامل ندان و کسی که هیچکدام از این شرایط را نداشته باشد چیزی از دوستی نمی‌داند. اولین شرط این است که آشکار و نهانش برای تو یکی باشد. دوم اینکه زینت تو را زینت خود و زشتی تو را زشتی خود بداند. سوم اینکه ثروت و مقام [رابطه دوستی] او را تغییر ندهد. چهارم اینکه آن چیزی را که توانایی آن را دارد از تو دریغ نکند. پنجم اینکه تو را در سختی‌ها و مشکلات رها نسازد.  (منبع: خصال، ج۱، ص۲۷۷.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا.گل تَله. توی دارابکلا در هر خونه ای در قدیم و تا همین چندسال پیش -شاید هم همین الآن- یک بامشی (=گربه) می گذاشتند که خونه، گل (=به فتح گاف یعنی موش) نیفتد. یعنی اگر افتاد، موش امانش ندهد. کم کم دیدند نه، بامشی از گل می ترسد! و یا از بس استخون و چیزمیز دادند، بامشی حتی نای گل گرفتن ندارد! به فکر افتادند گل تَله بخرند. خریدند و دِمار از گل درآوردند!

 

 

چون؛ هی می رفتند تَه خانه، می دیدند گل است. می رفتند سرِ کیسۀ آرد که آرد بیاویزند، می دیدند گل است. می رفتند بُومسَر، آغوز و کانجی و رونکی اسب را بیارند، می دیدند گل است. حتی می رفتند رختِ خواب بندازند و بخوانند، می دیدند بازهم گل است. خونه ها شده بود خونۀ گل ها. بامشی ها هم همه تنبل و فقط می خوردند و کنار بخاری پیچ می زدند می خوابیدند و خُروپُف می کردند. گل تَله خریدند راحت شدند. گل تَله به زبان دارابکلایی ها همان تله موش است. شامل یک تخته به اندازۀ کف پا، یک سیم نوک تیز برای تعبیه پنیر یا هر غذای مورد علاقۀ موش ها. یک فنر، و چند سیم مفتولی سفت قابل جهش. که آن را در محل عبور و مرور موش ها کار می گذارند. موش به طمع و هوَس می افتد که طُعمه را برُباید، که در کسرِ ثانیه، سیم مفتول به کمک فنر قوی می جهَد و گل را در لایی خود گیر می اندازد و روده هایش را درمی آورد و یا مُخش را لِه و لورده می کند.

 

 

مادران و خواهران خانه ها که معمولاً به گل تله در طول روز سر می زدند که آیا گل افتاده یا نه، با صدای فنر بر روی تخته و کمرِ گل، فوری می فهمیدند گل افتاد، بی معطّلی می رفتند که بگیرند تا در نرود، می دیدند حالا بامشی زرنگ شده و دُم می جنباند و گل را می خواهد بگیرد!


عکس دو گل تَله را نشان دادم، یکی همون چوبی و تخته ای و دیگری تله موش با بطری نوشابه است که ابتکاری ست یعنی گل می کوشد از روزنۀ سرِ بطری به داخل بطری برود تا  به طُعمه برسد که گیر می افتد. نیز عکس آمار واردات تله موش ایران از جهان در شهریور امسال!

 

خاطره ها دارم با همین گل تله. من شیفتۀ گل تَله بودم، هم کارگذاشتنش را بسیاردوست می داشتم و هم وقتی گل می افتاد زودتر از همه می دویدم که گل دِم را بگیرم و بندازم پیش بامشی ها که ببینم چه جوری به کول هم می پُرند. چندباری هم انگشت من رفت لای تله. لامصّب! قطع می کرد اگر ناخن را چِک می گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته های جناب توحید: بسم الله الرحمن الرحیم. حکومت پایشگر است یا ملّت!؟ از زمانی که انسان از وضع طبیعی اش خارج، و آزادانه، آگاهانه و بااختیار تسلیمِ قرارداد اجتماعی شد، نه هرج و مرج را ترجیح داد و نه دیکتاتوری و استبداد مطلقه را خواست. او بر این برآمد، که از حالتِ انسان گرگِ انسان است _تعبیر توماس هابز در کتاب لویاتان_ بدَر روَد. و رفت. و آسایش و آرامش و رفاه و نظم هم یافت. حال، هر حکومت و دولت و حکمرانی بخواهد ملت را پایِش کند، مردم را دائم بپاید، عالمان و دانشمندان را کنترل نماید، جوان و پیر و زن و مرد را تحت نظر گیرد، کتابخوان و کتابدان را به تعقیب و تفتیش بگذارد و نیز بگُدازد؛ و در یک کلام کنترل چی شهروندان خویش باشد، بداند که از قرارداد اجتماعی خارج شده است و بر ملت زور می راند نه خدمت و نظم. زیرا این جکومت و حکمران نیست که خود را پایشگرِ ملّت بداند، ملت است که به دلیل حق حاکمیت بر سرنوشت، حقِّ پایش هر حکومت و قدرتی را دارد؛ چه قدرت های سلطه طلب و هژمونیک و امیریالیست جهان و کرۀ آلودۀ روزگار ما؛ و چه دولت ها و امیرها و شاه ها و پادشاه ها و خادم الحرم های اطراف و اکناف ما.

ایران. اسفند. توحید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۹:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. آخرین رُمانی که این روزهای پایان سال، به پایانش بردم رُمان «برکت» است؛ اثر ابراهیم اکبری دیزگاه. رُمانی خوش نوشت، زیبا، جذّاب، آموزنده، تکان دهنده، شیرین و تلخ، خوش چاپ، بسیارسبک و کم وزن. بر من که حسابی چسبید. چسبیدم و بالینی خواندمش. خوش هضم و خوش گوارش بود.

رُمان، روایت شیخ یونس برکت _شخصیت محوری داستان است_ که به روستایی در ایران می رود تا ماه رمضان را میان مردم دوردست و تهیدست باشد که تبلیغ دین کرده باشد و اَدای دِین. اما برای او و مردم آنجا قضایای قشنگ و عجیب و غریبی شکل می گیرد که برای خواننده خصوصاً خردمند و اهل درد و فضل، بسیاردلکَش است.

ناشرش کتابستان معرفت است، (سال ۱۳۹۶) تأکید دارم شیوخ و آخوند و روحانیون و کتاب دوستان این «برکت» را بخوانند؛ بلکه حتی آن را بیابند!


به شیوۀ معمول دامنه، چهارنکته از کتاب را که خلاصهونویسی کرده‌ام به اشتراک می گذارم تا خسّت نکرده باشم. امید است مورد توجه و سپس ابتیاع یا تهیّه قرار گیرد.

 


در ص ۱۳۸ آمده است: با خود فکر کردم اگر مثل «سالار» مریض شوم، رفتارم با خدا چه جوری خواهد شد!

 

در ص ۶۸ این گونه برداشت شد: دختره پرسید شیخ! ایمان چه جوری به وجود می آید؟ با خودم فکر کردم چه بگویم. درهرصورت فکر می کنم ایمان چیزی شبیه گلابی و سیب باشد که همه می توانند بخورند. اما بعضی ها دوست ندارند. بعضی ها معده شان مشکل دارد، اگر بخورند مریض می شوند. ولی برخی ها! هم سیب و گلابی را برای بازی و تزئین سُفره و چیزی می خواهند!


در ص ۴۳ چنین نوشته است: یکی آمد و گفت این روستا خیلی آخوندپَران است، هیچ آخوندی دوبار به این دِه نیامده. گفتم: اگر طلبه بخواهد کار پیامبری کند، هیچ وقت نمی پَرد!

 

در ص ۶۴ آمده است: آقای حاجی یونس برکت! افعی آدمو یه بار نیش می زنه راحت می کنه، ولی این زن هر روز هزاربار نیش می زنه. با شوخی گفتم: خوبی نیش زن اینه که زهر نداره، فقط زخم داره. گفت: داره، داره، زهر هم داره، زهرِ کُشنده!

در زیر از چهار جای خواندنی تر رُمان برکت، عکسی انداختم که مرور آن _ولو فوری_ بسیار شعَف می آورد و بسیاربسیار شرَف. اگر اشراقی بدان نظر افکنده شود، شوق و طوع و طرَب هم می افزاید:

 

 
رُمان برکت
ابراهیم اکبری دیزگاه
 

 
...
 


از صدای خودم لذت می بردم
یا از ظلَمتُ نفسی؟

 
...
 


امام موسی صدر جهانی‌ست
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۹:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. همه از خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم. درگذشت ناگهانی آقای منصور هادوی -برادرهمسر شیخ وحدت- را به تمامی بازماندگان نسبی و سببی خصوصاً به زنداداش بزرگوار و صبور و گرامی‌ام کربلاییه انسیه هادوی و جناب حاج قربانعلی هادوی (پدر محترم و بزرگوار آن مرحوم) و به جناب شیخ وحدت تسلیت و همه‌ی بستگان نسبی و سببی می‌گویم. تسلیت‌ها:اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

یک: به گزارش میزان، سید سلمان سامانی سخنگوی وزارت کشور از حذف کپی کارت ملی و شناسنامه برای ارائه خدمات به مردم در دستگاه‌هاى دولتی در ٣ استان سمنان، قم و خوزستان خبرداد و گفت: این پروژه با محوریت وزارت کشور در این ٣ استان به صورت پایلوت در حال اجرا است و با توجه به دریافت بازخورد از اجرای موفق این طرح، اجراى آن در سراسر کشور و تمامی دستگاه‌های دولتی و بانک‌ها و ... به مرور به اجرا گذاشته خواهد شد. (منبع)

 

دو: آیت الله محمد یزدی رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اجلاسیه منشور روحانیت گفت: طلبه ای که یک سال درس یک مرجع می رود ولی آن مرجع در طول سال حتی یک کلمه از نظام و ولایت فقیه و حکومت اسلامی نمی گوید، چه می داند این کتابی که امروز رونمایی شده چه می گوید، بنابراین حداقل باید این چنین اجلاسیه هایی مرتب برگزار شود. (منبع)

 

نظر دامنه: به نام خدا. یک: در مورد خبر اول باید بگویم خبر مسرّت بخشی ست. حیف که طی این چهل سال پس از انقلاب، با همین کپی کردن شناسنامه و کارت های ملی برای پیش پاافتاده ترین کارهای اداری، هزاران هزار درخت تنومند و سایه سار، از ریشه ها کنده و تبدیل به کاغذ و کُپی! شدند. یعنی هدردادنِ میلیادرها تومان پول این مردم بی نوا و تخریب زمین و جنگل و سرسبزی ها. دو: در مورد نقل قول آیت الله محمد یزدی فقط یک جمله می افزایم و بس است: مگر آن هایی که در طول سال، هزاران کلمه «از نظام و ولایت فقیه و حکومت اسلامی» می گویند از جمله خود شما، چه اثری روی مردم و روحانیت داشته اید! که بر آنها حکم و گلایه می رانید؟ بر مردم ایران چیزی را نمی توان اجبار و القاء نمود، چه برسد به مراجع و اساتید و امینان این مرز و بوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۸:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این پستِ ۶۱۱۹ در دامنه است. ۵۴۴۸ پست در دامنه اول یعنی دامنه دارابکلا از ۲۶ مهر ۱۳۹۲ تا ۳۰ تیر ۱۳۹۶. و ۶۷۱ پست در قلم قم دامنه دوم. پست‌هایی با موضوعات مختلف و با نویسندگان شریف و فرهیخته‌ی دامنه. در شش هزار و یکصد و نوزدهمین پست در دامنه مسیر هجرت بانو حضرت معصومه -سلام الله علیها- به ایران را هدیه‌ی دامنه‌خوانان شریف می‌کنم. باشد تا مورد شفاعت آن کریمه‌ی اهلبیت -علیهم السلام- واقع شویم. آن حضرت که در سال ۲۰۱ هجری قمری (منبع) جهت پیوستن به امام رضا -علیه السلام- و دیدار با برادر، از مدینه به سمت مرو (امروزه در ترکمنستان واقع است) هجرت کرده بودند؛ که در شهر ساوه دچار مریضی شدند. و به نقلی دچار جنگ سختی با دشمنان اهل بیت شدند و همه‌ی برادران و برادرزادگان وی به شهادت رسیدند. (منبع)

 

وقتی به قم رسیدند در بیت النور قم -بلوار عماریاسر کنونی- به مدت کوتاهی مأوا گرفتند و در نهایت در فراق برادرشان امام رضا (ع) بر اثر شدت مریضی رحلت کردند که از آن زمان به بعد قبر منوّرش ملجاء و مَرهم و مأوای شیفتگان اهل بیت (ع) است. سلام بر آن کریمه‌ی اهلبیت که وجودتش نه فقط برای قم و حوزه و اجتهاد و مرجعیت شیعه نعمت و خیر است، بلکه برای تمام ایران برکت و رحمت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۹:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

اول اسفند ۱۳۹۶

ارسالی جناب رنگین کمان

 

عکسها در اینجا

 

مراسم یادبود

نوزده شهید داراب‌کلا به مناسبت فاطمیه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
آیت الله جواد فاضل لنکرانی فرزند مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی، در مصاحبه‌ای تصویری که با سایت مباحثات انجام داده است، در خاطره‌ای نظر پدرش را درباره‌ی «محمود احمدی نژاد» بازگو کرده است: «آقای جنتی و آقای یزدی آمدند خدمت والد ما، آقای جنتی شروع کرد به تعریف کردن از [احمدی نژاد]؛ که آقا این چقدر متدین است، چقدر ساده زیست است… بعد پدر ما فرمودند که: «آقای جنتی! من با این آدم اختلاف شخصی ندارم و فکر نکنید که یک‌وقت من از این آقا چیزی خواستم، نداده و من به این دلیل ناراحتم؛ من از احدی از روسای جمهور و مسوولین نظام تا حالا چیزی نخواسته‌ام و نخواهم خواست. ولی من از شما تعجب می‌کنم! این چطور آدم متدینی است که در مقابل فتوای ۵ مرجع تقلید ایستاد؟ مگر آدم متدین می‌تواند در مقابل فتوای ۵ مرجع تقلید بیاستد؟»
 


بعد هم گفتند: «آقای جنتی! از اول انقلاب تا حالا که نزدیک ۳۰ سال است که می‌گذرد، این مقدار که از روی کار آمدن این آدم برای انقلاب من احساس خطر می‌کنم، تا به حال احساس خطر نکرده بودم. این آقا با اشخاص، با فاضل، بهجت، تبریزی با این اشخاص از مراجع مخالفت ندارد، بدانید شما! این آقا [محمود احمدی نژاد] با نهاد مرجعیت و روحانیت مخالف است.» بعد استدلال کردند، گفتند: «این آقا یک استدلالی دارد، استدلالش این است که من خودم مستقیم با امام زمان در ارتباطم و دیگر نیازی به نُوابش ندارم؛ مگر در صحبت‌هایش مساله‌ی ارتباط با امام زمان و این‌ها را مطرح نمی‌کرد؟! کسی که این ادعاهای واهی را دارد قطعا معتقد است که، ما دیگر به نوابش چه کار داریم! شما مسلم بدانید که این آدم و هم‎فکرانش به هیچ وجهی مرجعیت و روحانیت را قبول ندارد.» بعد فرمود: «من نیستم و شما هستید؛ امروز جلوی ماها ایستاد، این در آینده جلوی آقای خامنه‌ای خواهد ایستاد. کلاه سرتان گذاشته! این ولایت فقیه را قبول ندارد» البته در این عبارت کلاه سرتان گذاشته تردید دارم. ولی فرمودند که این ولایت فقیه را قبول ندارد. بعد فرمودند: «این آدم اگر بماند سر کار، تمام زحمات آقای خمینی را بر باد خواهد داد.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۰:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی