به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گریه‌ی شدید سید علی‌اصغر پشت تلفن بغض مرا تَرکاند. من می‌دانم که میان تو و مادرت حتی به باریکی مو هم فاصله نبود. حالا تو از کسی بریده می‌شوی که برای هم پاره‌ی تن بودید و جگر گوشه. و چگونه کسی دل دارد پاره‌ی تن خود را زیر خاک بسپارد؟ و این است که می‌دانم بر تو چقدر سخت می‌گذرد که می‌خواهی پیکر مادر را امروز به دل خاک گذاری و با کفن و دفن او اشک‌ریزان به خانه‌ای برگردی که با دیدنِ جای خالی مادر غمدیده و فقرچشیده‌ی صبور و بردبارت به‌شدت عذاب فراق کشی. تو و او سال‌ها خاطرات آغشته به غم و شادی دارین.

 

   

مرحومه فاطمه علیزاده کارنامی
( تاریخ درگذشت:  ۱۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
 
من به علت رابطه‌ی عمیق رفاقت، بارها دیدم تا مادر سری به سید علی‌اصغر نزند و یا از پشت پنجره‌ی خانه، صدای فرزند ارشدش -که از نوجوانی بی‌پدر ولی عزتمند بزرگ شده- نگیرد، آرام سر بر بالین نمی‌گذارد. آن مادر رئوف، ساده‌دل، دل‌سپرده به اهل بیت -علیهم السلام- کاری و باسخاوت مادر من هم بود. سید علی‌اصغر امروز از ریشه‌اش می‌بُرّد که آبرسانِ کام جانش بود. او فقط مادر نبود، پدرش هم بود.
این درد فراق ادامه دارد...
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1905