به قلم دامنه. ۲۶ آبان ۱۴۰۱ : به نام خدا. سلام. به کنگرهی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم دعوت بودم و صبح از ۹ به بعد در یک روز بارانی شدید که حس و انگیزه میفزود، خود را رساندم و در نشستش نشستم، البته از یک لیوان شیر کاکائوی داغ که بخارش در صحن اصلی مسجد جمکران به هوا برمیخاست، نگذشتم. خُب، فضای معنوی حاکم بر نشست، چیزی شبیه علم عرفان است که آسان نمیتوان در قالب واژگان به دیگران رساند. برنامههای فشردهای از چشمانمان عبور داده شد. پیش از سخن آقای حسین سلامی صحبتهای رهبری معظم پخش شد که از نظر من جزو ادبیات نوین انقلاب اسلامی خواهد شد، زیرا چنین جملات سنگین با محتوایی بسیار وزین در گوش هر آشنا به مسائل سیاسییی، بکر و نوپدید خواهد نُمود. عادتم هست اینطور کنگرهها را یادداشتبرداری کنم. کردم. فشردهاش این بود به نظرم: همهی شهدای ایران شهیدان قم هستند، منظور رهبری معظم این بود چون قم این انقلاب و روشنگری را به امامت امام ره آغاز کرد و ایشان بود که راه را به روی همهی ما باز نمود. از نظر رهبری شهید کلمه نیست، کتاب است با مجموعهای دینی، ملی، اخلاقی. و مثل نخ تسبیح ایرانِ پر از اقوام را به هم پیوند زد. البته در صحبت رهبری معظم یک نقل مستقیمی هم بود که هنوز قطع نیافتم منظور کدام طباطبایی بود. وقتی شاه فشار آورد به امام، مردم قم بلند شدند و رفتند دور امام حلقه زدند که مرحوم طباطبایی برخاستند و از امام ادامهی نهضت را خواستار شدند که امام تصدیق فرمودند حرکت را ادامه میدهند.
جمکران
کنگرهی شش هزار و نود شهیدِ استان قم
پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ عکاس و نشر: دامنه
نمادی علیهی شیطان بزرگ آمریکا
نمایشگاه شهیدان قم
پروندهی شهدای روضهی آخر در قم
شاعر و ذاکری هم که سرودهای را آهنگین خواند، دو گزارهی خوشقواره دیدم در بیانش، زیرا شخصاً معتقدم، شعر فن ریزهکاری شاعر در امور است. او در شعری گفت «حسین [ع] پشت سر مادر است در محشر» و نیز از شهید چنین پنداشت درستی داشت: شهید واژه نیست، اندیشه است.
من قصد کردم از نشست در سالن ضلع غربی برخیزم و بروم داخل مسجد جمکران نماز تحیتی گزارم و برای امواتم ذکری را به زمزمه رفته باشم، اما دیدم سخنان آقای حسین سلامی فرمانده کل سپاه را پیش انداختند. آشنا هستم با سبک سخنورزیاش و چندان هم نمیپسندم آدمهایی درین وزن و وضع، سخنران عام باشند. دلیلم این است در اثر سخنان عام، چارچوب منافع ملی فراموش شود و از زبان آدم مهم، حرف درز کند که در درازمدت به سود ما نباشد. اما چه کنم اغلب آنچه میبینم منجر به این میشود که کمتر به این دغدغهام فکری کنم، زیرا مجاری تصمیمگیر، مگر حرف مثلِ منِ پرِ پیاز را گوش میکنند؟! به قول پدرم: اصلا و ابدا. لذاست که همچنان میدان برای سخن راندن باز باز است و این مناسب و رفتاری فریس نیست. منصرف شدم و ماندم و ببینم کجای حرفش، درز میدهد. دیدم داد که من فاش نکنم، شاید هیاهوکنندگان متوجهی آن نشوند و در لای فراوانیِ تولید خبرهای کذب بنگاههای ستیزهجو، گم گردد.
ناهار نگرفتم، نه این که نخواسته باشم، یا اهل پرهیز باشم، نه، اهل ایستادن در صف نیستم. تازه، شکمم هم به قارّ و غور افتاده بود. گرچه نذری مردم خیّر و از خوان مسجد تاریخی جمکران بود ولی حوصلهام درین دریافتها پایین است. زیر باران، البته در برگشت، کم و منقطع، به بیت برگشتم که از هر کجا بیشترش میخواهم و از همه چیز آسایشیترش. به قول آیت الله جوادی آملی -البته اگر درست بتوانم از حافظهام نقلیاش کنم- خداوند به جاهلیت عرب، حَمیت داد اما به ایمانآورندگان، سَکینت. و حتی سکنیت را جعل نکرد بلکه از سوی خود نازل کرد. و خیلی فرق است میان جعل و نازلکردن. پس، قدر منزل را به عنوان محل سکونت و سکنیت بدانیم.
سهچندی هم عکس انداختم که در بالا منعکسش کردم، تصویر صحن جمکران را فکر کنم عالیتر انداخته باشم. میدانم با خواندن این گزارش وقت خود را ضایع کردین البته شاید، اما بر من ببخشایید. جمکران. کنگرهی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم. پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/2196
سلام برادر،
وفقک الله.
اون آقای طباطبایی از بازاری های معتبر قم بود. احتمال داره در کتاب الف لام خمینی نامش و یادش باشه.