دامنه: به نام خدا. سلام. روزی مرحوم مهندس مهدی بازرگان در نکوهش انقلابیون گفته بود «مگر انقلاب نخود و لوبیا است که صادر شود!» و نیز گفته بود «مگر انقلاب بُقچه است که صادر کنیم»

 

نکته: نه؛ نه نخود و لوبیاست و نه بُقچه. انقلاب اسلامی ایران به تعبیر میشل فوکو -که اوایل انقلاب به ایران آمده بود و تا بهشت زهرای تهران را گشت زده بود- انقلاب ایران «روحِ جهان بی‌روح است» و برای همین خودبه‌خود صادر شده و می‌شود. چون فکر نو، جنبش نو، فریاد نو که دارای گفتمان قوی و منطقی باشد میان ملل منتشر می‌شود. مگر می‌شود انوار آفتاب را جلودار بود و نگذاشت به زمین و محدوده‌ی منظومه‌ی گیتی بتاید؟ خورشید می‌تابد، چه بخواهیم، چه نخواهیم. گفتمان انقلاب نیز خود، مسیر خود را طی می‌کند و به صدور می‌رسد؛ هر چند صادرکردن اگر به زیور هنر و فکر و قلم و ترویج و تبلیغ و سفیر (=به معنای دیپلماسی عمومی آن) در آید کاراتر است.

 

اشاره: البته مرحوم بازرگان تزش این بود به جهان، کاری نداشته باشیم، «سازگاری» پیشه کنیم؛ که موج طبیعی انقلاب ایشان را واداشت کنار برود و نجابتش و تدینش هرگز نگذاشت به محور براندازان خون‌آشام بپیوندد. تا آخر منتقد ماند و بر نظریه‌ی ولایت فقیه انتقاد می‌بُرد و در آخرین مقاله‌اش آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا دست به اصلاح گفته‌ها و گفتارها و کردارهای سیاسی‌اش زد و هدف بعثت انبیا را «خدا و آخرت» خواند و بس.

 

تکمله: روحِ جهان بی‌روح را امانت‌دار باید بود. نباید برای این روح، هر یک از ما «عزرائیل» شویم و روح یعنی انقلاب اسلامی را قبض کنیم و بستانیم و به نعش تبدلیش کنیم و آنگاه بر کرده‌ی ناگوار خود سوگواره براندازیم. آن روز مَباد. و نمی‌باد.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1499