به قلم دامنه: به نام خدا. در شب‌های ماه رمضان امسال (اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۹) هر شب یک لغت قرآنی را در «مدرسه‌ی فکرت» می‌نویسم، اینک که ماه رمضان از نیمه گذشت، پانزده قسمت را در یک پست بارمی‌گذارم. با امید به شفاعت قرآن:

 

قرآن‌واژه (۱)

 

واژه‌ی «آیه»

برای این لغت، دست‌کم یازده معنا قائل‌اند:

روشن. پایداری. پناه‌بردن. در جایی گُزین‌کردن. ساختمان بلند. نشانه. حجت. معجزه. اُعجوبه. فقره. جماعت.

یادآوری: اگر خدا توفیق دهد -که ان‌شاءالله می‌دهد- ستون «قرآن‌واژه» را به همین روش و فشرده خواهم نوشت. باشد که برای اهل ذوق و اشتیاق سودمند افتد.

 

 

قرآن‌واژه (۲)

 

واژه‌ی «خیر»

این لغت چندین معنا دارد. هر معنا در جای خود شأن دارد و دلیل. از جمله معناهای «خیر» می‌توان اینها را برشمرد: وصف. میل. بهتر. مال. غذا. توجه. برتر. وحی. هدایت. ایمان. پذیرندگی. اسب. علاقه. رغبت. و نیز متضاد شرّ.

 

قرآن‌واژه (۳)

واژه‌ی «نُسک»

این لغت دربردارنده‌ی این معناها در قرآن است:

عبادت. ذبح. قربانی‌کردن. ذبیحه. تضحیه (=غذاخوراندن به افراد).  عبادت‌هاى حج. مواضع اَعمال حج. تطهیر. پرهیزگاری.

 

ناسِک یعنی عابد. مَنْسَک یعنی عبادتگاه. مناسک جمع آن است.


گریه. بوسیدن قرآن. شب‌زنده‌داری. وضو. تمسک به قرآن. سوگند به قرآن. تلاوت قرآن. شفاخواهی از قرآن نمونه‌هایی از مناسک و عبادات است در کنار نماز و روزه و زیارت و دعا.

 

 

قرآن‌واژه (۴)

واژه‌ی «عبرت»

این لغت معناهایی ژرف دارد در قرآن مجید. مانند:

 

از حالى به حالی شدن. عبورکردن. پند. اندرز. انتقال. جابه‌جایی. دگرگونى. تفسیرکردن، سنجیدن، تعجّب. ربط بینِ ظاهر و باطن. از نظر علامه طباطبایی عبرت دلیلى‌ست که با آن استدلال شود. «تعبیر خواب» نیز از عبره و عبرت. و نیز به معنی اشک چشم. به خاطر این‌که قطرات اشک از چشم عبور می‌کند.

 

نکته: به امام حسین (ع) قَتیلُ‌العَبَرات می‌گویند به معنی کشته‌ی اشک‌ها. و این گفته می‌شود، از القاب امام حسین (ع) است. زیرا حضرت سیدالشهداء -علیه‌السلام- شهیدی است که حتی یادش گریه‌آور است.

 

 

قرآن‌واژه (۵)

 

واژه‌ی «برکت»

 

از این لغت با معناهایی زیر یاد می‌شود:

 

نفع پایدار. فروغ و فرخنده. سینه‌ی شُتر. ثبوت و پایدار. سود افزون. آب‌انبار. بِرکه‌ی آب. فضل فراوان. موهبت. رشدنمودنِ نیکبختی. شیرِ مادر برکت است. عسل، باران، و خود اسم خدا برکت است. حتی دودمان خوب آدمی، برکت محسوب می‌شود. خیر الهى اوج برکت است، چون نه شمردنى است و نه محدودشدنى، همواره مبارک است و بابرکت. و هر چیز بی‌برکت، زود نابود و فنا می‌شود. 

 

برکت از لفظ‌های پرکاربرد در زبانِ دین است.

 

نکته: امام خمینی همیشه خدا را به لفظ «تبارک و تعالی» یاد می‌کردند؛ زیرا خیر کثیر را خداوند به موجودات افاضه مى‌کند.

 

اشاره: زیارت امام حسین (ع) نه فقط برکت توصیف شده، بلکه موجب برکت است. حضرت زهرا سلام الله علیها برکت است چون کوثر است و کوثر خیر تمام‌نشدنی‌ست.

 

 

قرآن‌واژه (۶)

واژه‌ی «نور»

لغت نور در قرآن معناهای شگفت‌انگیزی دارد که مجبور شدم کمی بیشتر بنویسم. برخی را برمی‌شمارم:

 

اسم خدا. مؤمنین با آن روشن مى‌شوند. ظهور اشیاء به نور الهى. مظهرِ اجسام قابل‌ِ دیدن. حواس چندگانه‌ی انسان. عقل، نور است چون معقولات را ظاهر مى‌کند. نیز علم، هدایت، ایمان، پیامبر، امام، نور هستند. نور هم آشڪارڪننده‌ اشیاء است و هم حقیقت اشیاء را به چشم نشان می‏‌دهد. حق، نور است. عدل را نور معنی ڪرده‌اند. حتی پیامبر (ص) در آیه‌ی احزاب «سراج منیر» نامیده شدند؛ یعنی چراغى نوربخش. «وجود» نیز «نور» است. نور، یا نور ظاهرى‌ست و یا نور معنوى. نور، ضیاء و روشنی‌ست ڪه سبب ظهور و جلوه‌ی خود و دیگر اشیاء می‌گردد. در زبان عامه نیز، آب روشنی معنی می‌شود یعنی نور. نور ضدِ ظلمت و تاریڪی‌ست. نور در آیه‌ی ۳۵ سوره‌ی نور، مِشْڪات (=چراغدان) است ڪه مِصباح (=چراغ) در آن است. نور به معنای مُدبرّ و برنامه‌ریز و گرداننده آسمان‌ها و زمین نیز آمده است. نور واسطه‌ی راه‌رفتن استدو نیز. نور عامل حرڪت. حتی نور را رهبری و زعامت نیز می‌دانند ڪه از او پیروی شود. جامعه‌ی نورانی اشاره‌ای‌ست به جامعه‌ی توحیدی. قرآن، سراسر نور است. خدا نور لایزال (=نیست‌نشدنی، جاوید) است.

ادامه‌ی‌مطلب

 

نڪته‌ی۱: نور، نام سوره هم هست ڪه از قضا، از زنان صحبت می‌ڪند و خدا به عنوان «نور» در همین سوره آمده است و شاید حڪمتی باشد و من مطلع نیستم. یعنی آیه‌ی ۳۵. نوربودن خدا با نور جسمانی و قابل دیدن فرق دارد.

 

نڪته‌ی۲: اسلام نور است در آیه‌ی ۳۲ توبه: یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ... .

 

یڪ توضیح ضروری برای ساده‌ترڪردن بحث: فرض ڪنید سحرگاه راه می‌افتید با دوستان به سمت مشهد برای زیارت. از تنگه‌راهِ جنگل گلستان ڪم‌ڪم هوا روشن می‌شود. از اینجا تا مشهد با هزاران موجود و شیء روبرو می‌شوید و می‌بینید. از جنگل و گُراز و آشخانه و گردنه‌ی چمن‌بید تا سیمان بجنورد و غار اُخلمد، ڪه علامه طباطبایی نیز برای دیدن درّه‌ی اَجنّه به آنجا سفر ڪرده بود. شما در طول مسیر فقط با نور خورشید توانستید اشیا را ببینید، اما این‌ڪه نسبت این اشیاء چه دانش و برداشت و فهمی دارید، به نور دیگری احتیاج دارید ڪه نور خداست. نور علم است. نور حواس است. نور عقل است. و نیز نوری ڪه موجودات از خود دارند. مثل نور بوی گلِ شب‌بو. نور گلِ یاس. نور عطرِ دلاویز شالی در خطه‌ی شمال.

 

 

قرآن‌واژه (۷)

 

واژه‌ی «عزّت»

 

برخی از معانی لغت «عزّت» در قرآن:

 

شرافت. غلبه. توانایی. صعوبت و سختى. غیرت (=جرأت و تعصّب درست) و حَمیت (=استوار، پایدار).سرزمین محڪم. نفوذناپذیر. صلابت (ڪه اصل معناى عزت است)

 

عزت حالتى‌ست که نمى‌گذارد انسان شکست بخورد. به قول مرحوم علامه طباطبایی به کسى که قاهر (=چیره و پیروز) است و مقهور (=شڪست‌خورده) نمى‌شود، عزیز گفته‌اند. خدا عزیز است. شکست‌ناپذیری مختصّ به خداوند است و خدا اگر بخواهد سهمى از عزت به انسان می‌بخشد. عزت، خاص خدا و رسول خدا و مؤمنین است: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ.

 

نڪته‌ی ۱ : در قرآن به دو نوع عزت آمده: عزت ستوده و عزت نڪوهیده و ناروا ڪه حالتی‌ست از نفوذناپذیرى در مقابل حق و برترخواهى؛ ڪه این، عزت نیست، ذلت است.

 

نڪته‌ی ۲ : یڪی از سرآمدان سرمدیِ عزّت، حضرت امام حسین (ع) است ڪه ذلت و سران ذلت و خواری را در واقعه‌ی عاشورا به زیر ڪشید.

 

 

قرآن‌واژه (۸)

 

واژه‌ی «وکیل»

برخی از معانی لغت «وکیل» در قرآن:

اسمی از «الله». اداره‌‌کننده‌ی اعمال. تنظیم‌کننده‌ای که به وسیله‌ی او منافع جلب و مَضار (=زیان‌ها) دفع مى‌شود. واگذاری کار. نائب‌گیرى. حافظ. نگاهبان. سرپرست. بَسَنده (=کفایت کننده). ضامن. اعتمادکردن بر دیگری. قبول و عهده‌دار شدن کار. حافظ‌منافع.

 

نکته: به وکیل چون پیوسته در پیِ حفظ منافع موکّل است «حفیظ» نیز می‌گویند.

 

 

قرآن‌واژه (۹)

 

واژه‌ی «مبین»

برخی از معانی لغت «مُبین» و «مُبینا» در قرآن:

آشکار. نور روشن. واضح. جداکننده‌ی حق و باطل. خودآشکاری. آشکارکننده‌ی حقایق. برهان. بیانگر خود. گویایی. رسایی. شیوایی. روشنگر. کشف و ظهور. وصل و فِراق. نمایاندنِ رستگاری و سعادت. بیان چگونگى سیروسُلوک بشر. قابلِ استفاده به‌آسانى. ظاهرشدن. جلوه‌گرشدن.

 

نکته‌ی ۱ : قرآن صلح حُدیبیه پیامبر اسلام (ص) با دشمنان را «فَتْحًا مُبِینًا» توصیف کرده است. یعنی فتح آشکار و فیروزی بزرگ که نه فقط شهر مکّه حتی شهرِ دل‌های بشر را فتح کرد.

 

نکته‌ی ۲ : مبین از صفات قرآن است. حتی در سوره‌ی یاسین از قرآن تعبیر به «امامِ مبین» شده است. و ازین‌روست که قرآن در آیه‌ی ۸۹ نحل، کتابِ «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» است یعنی بیانِ رسا برای هر امر.

 

 

قرآن‌واژه (۱۰)

 

واژه‌ی «غرور»

 

برخی از معانی لغت «غرور» در قرآن:

 

در قرآن هم غَرور آمده است یعنی اغفالگری که بسیار اغفال کند. هم غُرور آمده است که چندین معنی دارد: یعنی ترکِ دوراندیشی. فریبنده. فریفتن. توهّم حالتِ شادی. اصل غرور نیز غفلت است. خُدعه‌ی توسعه‌یافته نیز غرور است. غرور از نظر شریف جرجانی یعنی «آرامشِ نفس مطابقِ هوای نفس».

 

نکته‌ : برخی مفسرین غَرور را دنیاى حیله‌گر می‌دانند، علامه طباطبایی غَرور را «شیطان» تفسیر می‌کند.

 

 

قرآن‌واژه (۱۱)

 

واژه‌ی «فقر»

برخی از معانی لغت «فقر» و «فقیر» در قرآن:

ستون فقرات آسیب‌دیده. آتش داغ. فُقره یعنی حُفره. فقیر یعنی گودالی که در آن آب جمع شود. نیازمند. ازین‌رو بی‌نیاز یعنی غنی. مسکین (=ساکن و بی‌حرکت و فاقد درآمد مالی که ‎تهیدستی و درماندگی‌اش شدیدتر از فقیر است). محروم (=دور از رزق و روزیِ گسترده). سائل (=خواهان). فقیر یعنی از شدّت نیاز، کمرش شکسته شده. نهایتِ درماندگی. بر اثر شدت نیاز، روی خاک افتاده. تنگ‌دست.

 

نکته‌ی ۱ : قرآن با زبان محترمانه به فقیر می‌گوید «سائل»، اما متأسفانه فارسی‌زبانان به این افراد نیازمند می‌گویند گدا، که تعبیر آبرومندانه‌ای نیست. حتی اگر کسی را می‌خواهند سرکوب کنند و سرکوفت بزنند، می‌گویند: «گداصفت!». بیاییم این دو تعبیر را به زبان خود عادت ندهیم.

 

نکته‌ی ۲ : البته فقیر در بُعد عرفانی یعنی احساس نیازمندی به خداوند.

 

نکته‌ی ۳ : قرآن برای کمک به فقیر و رفع فقر آموزه‌های شگفت‌انگیزی دارد، تا آن حد که به تعبیر من، قرآن برای نجات مستضعفین فرود آمده است و آیه‌های عجیبی در این باره نازل شده است که البته بشر به آن دقت وافی ندارد و حتی گاه اصلاً توجهی ندارد.

 

نکته‌ی ۴ : خدا در قرآن (آیه‌ی ۲۶۸ بقره) می‌فرماید شیطان شما را وعده‌ی فقر و بی‌چیزی می‌دهد، اما خدا به شما وعده‌ی آمرزش و احسان.

 

 

قرآن‌واژه (۱۲)

 

واژه‌ی «شفیق»

برخی از معانی لغت «شفیق» و «مُشفق» در قرآن:

اِشفاق. توجه‌ی آمیخته با نگرانی؛ زیرا مُشفِق هم محبت دارد به طرفِ خود و هم می‌ترسد که بلایى سر او نیاید. خیرخواه، دلسوز، شفیق. بیمناک‌. رقّت قلب. «شفقت» در برابر «غلظت» است. مثلاً به سرخی غروب شفَق می‌گویند چون سرخی آن کم و ضعیف است. عنایتِ آمیخته به خوف. نگران‌. دلواپس. باشفقت، بامحبت، غمخوار، مهربان، ناصح. نصیحتگر دلسوز. اندرزگو.

 

نکته‌ی ۱ : قرآن، مُشفق است؛ چون مردم را از طریق پند و اِنذار و بازگوکردن حوادث گذشته، راهنمایی می‌کند.

 

نکته‌ی ۲ : امام على (ع) بر ویژگی مُشفق‌بودنِ قرآن کریم توجه داده‌اند.

 

نکته‌ی ۳ : طبق آموزه‌ی قرآن، اهل ایمان و انسان‌های درستکار در خانواده‌شان نسبت به هم مشفق‌اند.

 

 

قرآن‌واژه (۱۳)

 

واژه‌ی «کریم»

 

برخی از معانی لغت «کریم» در قرآن:

 

خالى از پستى و عیب‌ها، زیادبخشنده. گرامى‌شدن، کرامت و بخشش. بسیاربزرگ و آبرومند. نیکى‌کننده. صفتی از صفات خداوند و قرآن. کریم صفت مشبّهه است که صفاتی‌ست دایمی.

 

خانم «خدیجه بنایی» در مقاله‌ای تخصصی دایره‌ی معنایی گسترده‌‌ی کریم را تحقیق و بررسی کرده است به‌ویژه روی یازده معنا از کریم مانند: بخششِ بلاعوض. عطای بدون نُقصان و خواری. عطای بدون طلب. مختوم به مُهر، پُرفایده.

 

از نظر پژوهندگان قرآنی، واژه‌ی کریم با واژه‌های «مجید» و «جواد» در یک حوزی معنایی قرار دارد.

 

 

نکته‌: اهل‌بیت -علیهم‌السلام- همه کریم‌اند؛ زیرا زاده‌ی کوثر نبی حضرت زهرا (س) هستند و نیز مؤید به پروردگار. از امام حسن مجتبی (ع) و حضرت معصومه (س) به کریم و کریمه یاد می‌شود. امام حسن بارها دارایی‌های خود را کریمانه بین نیازمندان تقسیم کرد.

 

 

قرآن‌واژه (۱۴)

 

واژه‌ی «نجَس»

 

برخی از معانی لغت «نجَس» در قرآن:

 

پلیدى. ناپاک. آلوده. چرکین و غیرنظیف. رِجس. غیرطاهر. یکپارچه کثافت.

 

نکته‌ی ۱ : نجس دو دسته است: دسته‌ی نخست یعنی اصالتاً نجس است. دسته‌ی دوم اصالتاً پاک است اما به دلیل تماس با نجاسات، نجس شده است که به آن مُتَنَجَّس می‌گویند. طهارت متضاد نجاست است.

 

نکته‌ی ۲ : در فقه شیعه خوک و سگ و خون نجس ذاتی‌اند. اما در نگاه پاره‌ای فقیهان شیعه، ۱۰ چیز ذاتاً نجس‌اند که اَعیان نجسه نامیده می‌شوند. در رساله‌های مراجع درج است.

 

 

نکته‌ی ۳ : کلمه‌ی نجَس فقط یک مورد در قرآن (آیه‌ی ۲۸ توبه) ذکر شده و کلمات مشتق ندارد.

 

نکته‌ی ۴ : از نظر مرحوم علامه طباطبایی این‌که خدا در آیه‌ی ۲۸ توبه حکم کرده مشرکین نجس‌اند، معلوم مى‌شود که یک نوع پلیدى براى مشرکین و نوعى طهارت و نزاهت براى مسجدالحرام اعتبار کرده‌است.

 

نکته‌ی ۶ :  مسأله اجتناب از ملاقات کُفّار است با رطوبت یکی از مسائل مربوط به نجس است که بر روی آن اختلاف دیدگاه وجود دارد. فقهاء در نجس‌العین بودنِ کافر اختلاف کرده‌‏اند. برخی از آنان فتوا داده‌‏اند هر که با رطوبت، به کافر دست دهد باید دستش را آب بکشد.

 

نکته‌ی ۶ : سال نهم هجرت امام على (ع) سوره‌ی برائت را به مکه برد و براى مشرکین خواند و اعلام کرد که دیگر حق ندارند با بدنِ عُریان طواف کنند و دیگر هیچ مشرکى حقّ طواف و زیارت را ندارد.

 

نکته‌ی ۷ : خداوند در آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی توبه مشرکان را به این وصف خوانده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا...».

 

من امشب ترجمه‌‌ی شیخ وحدت را در قرآن دیدم که ایشان این آیه را این‌گونه برگردان کرده‌اند:

 

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، جز این نیست که مشرکان مُجسّمه‌ی پلیدی‌اند، ازاین‌رو نباید پس از امسال [که در حجّ حضور دارند] به مسجدالحرام نزدیک شوند...»

 

پاسخ به یک نظر:

سلام آقا... . در متن هم گفته‌ام که آنان دور نگه‌داشته‌ شدند از مسجدالحرام، نه از جامعه. حقِّ حیات را خدای مهربان و حکیم از کسی سلب نکرد و نمی‌کند. نیک می‌دانید که پس از ۲۲ سال شکیبایی و دعوت پیامبر اسلام (ص)، این حکم در سال ۹ هجری از سوی خدا در آیه‌ی ۲۸ توبه نازل شد، نه این‌که پیامبر رحمت (ص) خود تصمیم گرفته باشند. از نکته‌ات ممنونم که دقت فرمودی.

 

 

قرآن‌واژه (۱۵)

 

واژه‌ی «عِیش»

 

برخی از معانی لغت «عِیش» در قرآن:

 

حیات. زندگی. زندگى مخصوص. عِیش از «حیات» خصوصى‏‌تر است به معنای وسیع زیست و زیستن؛ زیرا حیات شامل حیوان و فرشته و خدا می‌شود.

 

معیشت یعنی آن چیزهایى که با آن تعیُّش امرار معاش شود برای خوش‌زیستن. ممکن است عیش یا مادّى‌ست یا روحانی. شامل خوردنی‌ها، آشامیدنى‌ها و هر چیزی که مایه‌ی زندگى‌ست. گذرانِ زندگی با کسب را معاش می‌گویند. عاش و معاش تلاش در زمان و مکان زندگی. معاش با معاد یعنی بازگشتنگاه رستاخیز ربط دارد. معاش به معنی وقت‌گذاشتن برای معاش و اکتساب نیز هست.

 

نکته‌ی 1 : از نظر علامه طباطبایی کلمه‌ی عِیشه مثل کلمه‌ی جلسه «نوعیت» را مى‌رساند، مثلاً جلسه به معناى نوعى نشستن است، و عیشه به معناى نوعى زندگى‌کردن. عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ در آیه‌ی 7 قارعه یعنی یک زندگى خوش. راضیه و خوشى در عیش به این علت است که صاحبِ عیش راضى و خشنود است. یعنى در عیشى رضایت‌بخش. زندگی پسندیده.

 

نکته‌ی 2 : طبق آیه‌ی 124 طه، هر که از یاد خدا اِعراض (=روی‌گردانی) کند براى مَعِیشَةً ضَنْکاً خواهد بود. یعنی زندگى تنگ و سخت. علامه طباطبائی معتقد است: «کسى که خدا را فراموش کند و با او قطع رابطه نماید، روزبه‌روز زندگی دنیایی‌اش آن را توسعه می‌دهد و به آن سرگرم می‌شود، و این عیش و حیات او را آرام نمى‌‏کند، چه ثروتش‏ کم باشد و چه زیاد.

 

نکته‌ی 3 : حیات طیّبه زندگی معقول است برای همه‌ی نیازهای معنوی انسان.


نکته‌ی 4 : در تفسیر منقول از اهل بیت (ع) حیات طیّبه یعنی قناعـت. برخی از عارفان (منبع) منظـور از حیـات طیّبـه  را «رزق حلال یا همسر صالحه» تفسیر کرده‌اند. (منبع)

 

یادآوری: مولوی در دفتر اول مثنوی (منبع) می‌فرماید:

هـر کـه را جامـه ز عشـقی چـاک شــد

او ز حــرص و عیــب کلّــی پــاک شــد

 

 

 

قرآن‌واژه (۱۶)

 

واژه‌ی «مخلِص و مخلَص»

 

برخی از معانی لغت «مخلِص و مخلَص» در قرآن:

 

خالص‌شده. از ماده‌ی خَلَصَ. اکسیری برای جوهره‌ی عمل. محضِ رضای خدا. توحیدِ نیّت.

 

«مخلِص» یعنی انسانِ در حالِ خودسازى. ولى «مخلَص»، یعنی حضور در مراحل عالى تکامل نفسانی که شیطان قادر به نفوذ، رخنه و وسوسه نیست. یعنی بیمه از ورود به ورطه‌ی گناه. مُخْلَص، عالی‌ترین مرتبه‌ی اخلاص است پس از مدت‌ها جهاد با نفس؛ که از نظر قرآن در آیه‌ی ۴۱ صافّات «رزقٌ مَعلُومُ» [=روزی خاصّ و ویژه] دارند.

 

نکته‌ی ۱ : علامه طباطبائی معتقد است بندگان مخلَص، خود را مالک چیزی نمی‌دانند و خداوند آنان را برای خویش برگزید و زَرق‌وبرق دنیا و پاداش‌های اُخروی، دل آنها را مشغول نمی‌کند، و در دل آنها چیزی جز خدا نیست مثل معصومین علیهم السلام.

 

نکته‌ی ۲ : مثلاً طبق گواهی قرآن حضرت یوسف (ع) از مخلَصین بود که شیطان قادر به نفوذ در او نبود.

 

نکته‌ی ۳ : مقاله‌ای از خانم «طاهره نجمه» خواندم که جستاری پیرامون «اخلاص» بود در این (منبع) . او  از قول شیخ بهائی آورده که اخلاص یعنی پاکیزه‌نمودنِ عمل.

 

نکته‌ی ۴ : اما خواجه عبدالله انصاری نظر عجیبی دارد که خیلی باید با دقت خواند. از نظر او، اخلاص صافی‌نمودنِ عمل است از هر خَلطی. چه مخلوط به کسبِ رضای خود باشد یا مُشوّب به رضایتِ مخلوقات دیگر. فرمول پیر هرات خیلی سخت و طاقت‌فرساست.

 

نکته‌ی ۵ : از نظر علمای بزرگ، مخلِصین با سعی و تلاش آلودگی‌های خود را برطرف می‌کنند و خداوند با عنایت خودش باقی‌مانده‌ی آلودگی‌های وجود آنها را پاک می‌کند و به مقام مخلَصین می‌رساند.

 

نکته‌ی ۶ : اما علامه طباطبائی به عکس نظر بالا، معتقدند مخلَصین از ابتدای خلقتشان پاک و بدون هر آلودگی هستند مانند امامان و پیامبران علیهم السلام.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1580