آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2371