رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2419