قسمت ششم

نوشته‌های متنوع، مسائل‌روز و نظرات ردوبدل شده:

 

جناب آق شیخ محمد نجفی سلام. توضیحات ذی قیمتی دادید. تازه بود. حاج آقا مهدی ماندگاری از دوستان بنده است آن زمان که واحد اندیشه‌ی دفتر تبلیغات اسلامی قم همکاری پژوهشی داشتم. سال ۷۵ یا ۷۶ با ایشان در ستادی بودیم که وقتی رهبر معظم تشریف آوردند قم، نامه‌های مردم را بررسی می‌کردیم. بگذرم. مریوان هم چه خوب، فکر می‌کردم از چذابه رفتید زیارت اربعین. همان مسیر مریوان علاوه بر سال ۶۱ ، سال ۶۷ هم بودم جبهه. قله‌های آنجا واقعاً برای رزمندگان دردسرساز بود. خاطره هم دارم به وقتش در شمارگان آتی خواهم نوشت. در مورد مرحوم اکبرین جالب بود و تازه. من شنیده بودم که حتی نسبت فامیلی هم دارند با رهبر معظم. بابت این کامنت خوب زیر متن بنده از جناب‌عالی بسیار ممنونم. از همین فرصت سود ببرم و بگویم در آستانه‌ی فاطمیه، غمگسار دست سوی آسمان راست می‌کنم که گره از دردمندی عزیز بگشاید تا باز، با شفای سریع که می‌شنود دست عزیزش را گرم بفشارد. با ارادت: ابراهیم.

 

سلام آقا سید موسی. میان درد و درمان آشتی است. خدا دل دردمند رفیق را به شفای فوری فرزند التیام دهاد. سر سوی فراخنا می‌کنم و ام من یجیب المضطر سر می‌دهم که غم دل رفیق بکاهد.

 

 

سلام جناب آقا مصطفی بابویه. پریروز تیتر این پست را که بار گذاشته بودید این صحن، دیده بودم. پیش خود گفتم کاش شرحی هم بر آن می‌نگاشت. اینک نگاشتی، خوب هم پیش بردید. مفید بود و فهم این مسئله‌ی پیچیده را میسّر ساخت. راحت بگویم هنر نویسندگی این است که خواننده را متوجه منظور کند و درک مطلب را بر او آسان سازد. شما درین راه از موفقان هستی. کم‌کم عادت کردم ببینم جناب آقا مصطفی چه می‌آورَد به این صحن محترم رزمندگان. با ارادت: ابراهیم.

 

پاسخ مصطفی بابویه: سلام خدمت شما جناب آقای ابراهیم طالبی عزیز و تک تک عزیزان گروه رزمندگان اسلام دارابکلا. از ابراز محبت شما خرسندم و از اینکه به بنده و سایرین دلگرمی میدهید نظر لطف شماست. همینطور از شما تشکر میکنم نظرات خود را زیر پستها اعلام میفرمائید. و اینکه اعلام نظرات زیر پستها نویسنده را از کم و کیف کار مطلع میکند و چه بسا نیروی محرکه ای باشد برای ادامه فعالیت. در هر صورت خدمت شما و سایر عزیزان ارادت دارم. مصطفی.

 

پاسخ دامنه: سلام دگرباره. همین‌طور است که می‌فرمایی؛ یعنی بیان نظر زیر پست‌ها هم عامل پویندگی علمی می‌شود و هم صاحب آن پست را بازخورد باخبر می‌سازد. بنده همواره تلاش داشتم زیر نوشته‌هایی که از تراوش فکر خود افراد است نظر بگذارم. بله آقا مصطفی، همان ترکیه و آرژانتین، بهترین شاهد مثال برای قضیه بود.

 

سلام جناب آقا محمد سلیمانی. خب خدا را شکر که پسند آن دوست شد. راستی یک پیشنهاد هم دارم. ازین‌که پس از نظر منطقی آق شیخ مالک خطاب به جناب‌عالی، نحوه‌ی ارسال‌ها را ترمیم و به جای ارسال زیاد و پی‌درپی و انبوه و یکجا، حالا به تناوب و به فراخور و در حد متعارف و رعایت حجم صحن و حال اعضا، کرده‌اید، جای تشکر دارد که پذیرای انتقاد دوستانه‌ی ایشان شدید و نرنجیدید. درود. خواستم عرض کنم اگر برات مقدور بود مهم‌ها را یک توضیح کتبی زیرش بنویسید یا حتی اگر برداشت خودت را هم بگذاری هنوز هم بهتر. علت این است که شاید همه، شائق نباشند باز کنند، مثل من که کلاً باز نمی‌کنم، ولی توضیح کوتاه شما، دست‌کم محتوا را بدون دیدن، به مخاطب می‌رساند. باز هم اختیار تام با خود جناب عالی است آقاسلیمانی. خدا درین روزهای حزن فاطمیه هم، پدر عارف‌مسلک شما -مرحوم استاد نظر سلیمانی- را غرق در رحمت واسعه کناد، که مردی خداشناس، اخلاق‌پیشه، درونگرا و دانا بود و الفبای دل داشت در کلام و گفت‌وگو. پوزش، اگر دخالت شد و نیز پاسخم زیاد که از کف یک دست گذشت. شما هم پاینده و پویا بمانید و تندرست. با ارادت: ابراهیم. سلام مجدد و سپاس بی‌عدد. ممنونم از طلب رحمت. بله، پدرت جزوِ عُبّاد و پارساها بود.

 

جناب آق شیخ مالک بازم سلام و یک دنیا تشکر که ماها را با ظرافت‌های شرع آشنا می‌کنید و به یادمان می‌آوری و دچار نسیان نشویم. رحمت خداوند باری‌تعالی بر روح مادر مرحومه‌ات. زادِ معاد است این جور نوشته‌ها. درود آقا. بنده در سایه‌سار علوم و خلوص علما و روحانیون استفاده می‌برم. آقا آقا آقا سلام. به روی چشم. خواندم جناب شیخ مالک. چقدر الحاح می‌کنی از بس برای حفظ و تقویت ایمان ما دغدغه داری. من خواندم و حرفت را گوش کردم. البته ۳۰ تا زورم بود، سه تا قل در نخست و سه تا انا انزلنا در دوم.. بسنده کردم. اون دنیا پل صراط شهادت بده و میانجیگری کن نیفتم قعر دوزخ!

 

آقا سید اسحاق سلام و سپاس بی‌حد که زریوار را به زیور اطلاعات جغرافیایی رونق دادید. بله، چشمه‌های جوشان از زیر دارد و همآره در زیر فوران است و در بالا وفور. متشکرم از خواندن و مطلب افزودن.

 

سلام

ای وای

ای وای

بی مکث و درنگ با سید تماس گرفتم و گریستم و ...

خیلی دلم گرفت...

خوب شد خبرم دادی. اصلا نمی‌دانستم.

 

نظر استاد شیخ محمد نجفی: جناب آقا ابراهیم طالبی (همان آق اوریم خودمان) سلام علیکم. خدا رحمت کند پدر بزرگوار تان و اموات شما که یادی از کَتَل کَش (جمس) حاجی اکبرین کردی که واقعا مردی بزرگوار بود و در سال ۱۳۵۴ (ظاهرا) مقام معظم رهبری را به دارابکلا آورده بود. حسابداری داشت به نام آقای ماندگاری که در منزل مرحوم حاج گتی اکبر (پدر خانم دوست عزیزم، شهید سید جواد شفیعی) اجاره داشت که شخص مؤمن بود و عموی حاج آقای ماندگاری (سخنران معروف) است. همچنین یادی ار دریاچه مریوان نمودی در آن سال‌ها که با حاج آقا ربانی به کردستان و مریوان میرفتیم موفق به رفتن به آنجا بجهت پائیز و سرد بودن هوا ، نشدم ولی امسال برای زیارت و پیاده روی اربعین از مریوان و مرز بباشماق رفتیم (بخاطر ازدحام جمعیتدر مرز مهران و خسروی) گفتیم دریاچه زیبای مریوان را هم می‌بینیم (عکسش را در با لا گذاشتید). متأسفانه ساعت ۳ بامداد رسیدیم و نشد که کنار دریاچه برویم. ماشین را جلوی درب ورودی مرز پارک کردیم و کمتر از ۱۰ دقیقه (حدود ۳۰۰ متر) هر دو گیت ایران و عراق را رد کردیم و سوار ماشین سلیمانیه شدیم. امیدوارم این سفر معنوی بار دیگر نصیب ما و همه دوستان گردد، آمین یا رب العالمین. یاعلی‌.

 

جناب آق شیخ محمد نجفی سلام. توضیحات ذی قیمتی دادید. تازه بود. حاج آقا مهدی ماندگاری از دوستان بنده است آن زمان که واحد اندیشه‌ی دفتر تبلیغات اسلامی قم همکاری پژوهشی داشتم. سال ۷۵ یا ۷۶ با ایشان در ستادی بودیم که وقتی رهبر معظم تشریف آوردند قم، نامه‌های مردم را بررسی می‌کردیم. بگذرم. مریوان هم چه خوب، فکر می‌کردم از چذابه رفتید زیارت اربعین. همان مسیر مریوان علاوه بر سال ۶۱ ، سال ۶۷ هم بودم جبهه. قله‌های آنجا واقعاً برای رزمندگان دردسرساز بود. خاطره هم دارم به وقتش در شمارگان آتی خواهم نوشت. در مورد مرحوم اکبرین جالب بود و تازه. من شنیده بودم که حتی نسبت فامیلی هم دارند با رهبر معظم. بابت این کامنت خوب زیر متن بنده از جناب‌عالی بسیار ممنونم. از همین فرصت سود ببرم و بگویم در آستانه‌ی فاطمیه، غمگسار دست سوی آسمان راست می‌کنم که گره از دردمندی عزیز بگشاید تا باز، با شفای سریع که می‌شنود دست عزیزش را گرم بفشارد. با ارادت: ابراهیم.

 

میان درد و درمان آشتی است. خدا دل دردمند رفیق را به شفای فوری فرزند التیام دهاد. سر سوی فراخنا می‌کنم و ام من یجیب المضطر سر می‌دهم که غم دل رفیق بکاهد.


سلام جناب آقا مصطفی بابویه. پریروز تیتر این پست را که بار گذاشته بودید این صحن، دیده بودم. پیش خود گفتم کاش شرحی هم بر آن می‌نگاشت. اینک نگاشتی، خوب هم پیش بردید. مفید بود و فهم این مسئله‌ی پیچیده را میسّر ساخت. راحت بگویم هنر نویسندگی این است که خواننده را متوجه منظور کند و درک مطلب را بر او آسان سازد. شما درین راه از موفقان هستی. کم‌کم عادت کردم ببینم جناب آقا مصطفی چه می‌آورَد به این صحن محترم رزمندگان. با ارادت: ابراهیم.


سلام بر جناب سید اسحاق. برم روی بیت آخر. این بیتت: "نوزده جمله شهیدان میزبانند امروز / سید اسحاق ، این فضا بس سوگِوار" خیلی ذوق درین عبارت جلوه کرد. هم عدد ۱۹ که به تعداد شهدای داراب‌کلا و هم سوگواری که به تخلص خودت ربط داید که در واقع حاصل‌جمع عزاداری دیروز مردم محل و حومه بود برای تعظیم و حرمت پیکر چندین‌سال مانده در مناطق جنگی که شهادت‌گاه بود؛ مشهدِ شهیدان ایران. تحسین می‌کنم طبع گرم شعرسُرایی شما را که آکنده از مفهوم و مضمون است.

 

نظر سید اسحاق شفیعی: سلام و صبح بخیر و تسلیتِ شهادتِ مادرمان حضرتِ فاطمه س خدمتِ آقا ابراهیمِ خوش قلم ، استفاده ی وافر از چرا پیروِ حضرتِ فاطمه ام کردم بسیار عالی ، حرفِ دلِ بچه شیعه هاست در غربت آن مظلومه ی عالم ، ممنونم از توجه تان به قلمِ شکسته ام ، شما بزرگوار و لطف دارید . تندرست باشید.

 

مجدداً سلام. مُجدانه ممنون، کران تا کران

 

نظر جناب شیخ ربانی: سلام علی ابراهیم ، الصدیق الوفی ، حال مبارک چطوره؟ گفتیم در انتهای شب عرض حالی باشه !!! شیخ خوش سلیقه ما یه ان قلت کرد آدرس سر راست دمبه آقا به خاطر مشغله‌های زیاد... آقا استفاده می‌کنم. اگر ناراحت نمیشی عرض کنم شما الحمدلله عصای موسی هستید و قدرت تحلیل تان. اطال الله عمرک با مرام.

 

سلام آقای ربانی. آن تیم - عصای موسی - علیه السلام اینک تا وسط رژیم اشغالگر اسرائیل نفوذ کردند. بگذرم.


انسان به خیر اشتیاق دارد

 

به نام خدا. سلام. خیر از نظر حکیم ملا صدرا عبارت است از «وجود و یا کمالِ وجود که همه‌ی امور طالب آنند». و خیر از نظر علامه طباطبایی «چیزی است که شیء آن را قصد کرده و دوست داشته و به سوی آن متوجه است». بنابرین، از این دو نگاه، خیر نزد عُقلا "کرامت" دارد و "برگزیده" است و بیشترین نزدیکی میان خیر و جمال و زیبایی برقرار است. و خدا خیرِ مطلق است. با این مقدمه خواستم یک نتیجه بگیرم: انسان وقتی در جهت مطلوب باشد، به خیر اشتیاق دارد و از شرّ اجتناب. ۸ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 


با تقدیم سلام و بالاترین خرسندی به حضرت عالی استاد ما و دروس دانشگاهی و حوزوی. دریافت عنوان «استاد برگزیده» دانشگاه، کم جایگاهی نیست. بنابرین به احترام این دانش و ارزش که نصیب شما شده و در واقع دست‌اندرکاران دانشگاه چنین قابلیت‌ی را در شأن شما سراغ داشتند، باید هم تبریک عرض کنم. تازه بالاتر این که ماها هم که سالیانی‌ست که آمیخته به همدیگریم، از قبل به دانش و توان علمی شما واقف بودیم و دانشگاه این شئون علمی شما را تازه کشف کرد. این رتبه‌ی ارزنده برای بنده قیمت فراوانی دارد. با ارادت: ابراهیم.

 

پاسخ حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی دارابی: آقا ابراهیم سلام علیک. از جنابعالی به جهت تدوین و بارگزاری این تقدیر نامه آراسته به تبریک؛ تشکر می نمایم. خدا را شاکرم که این موفقیت فرهنگی و علمی؛ مورد تمجید جنابعالی و دیگر فرهیختگان قرار گرفت؛ امید وارم با لطف حضرت حق؛ وضعیت بیماری عارض شده؛ مبدل به بهبودی گردد تا بتوانم با نشاطی بیشتر و بهتر؛ به تلاش آموزشی و پژوهشی خود ادامه دهم؛ و در ارتقاءکمی و کیفی آن کوشا و موفق باشم. آن شاء الله. اولین شب جمعه ماه جمادی الثانی در پیش است؛ از درگاه خداوند منان مسئلت دارم: والدین جنابعالی و حقیر و همه درگذشتگانمان را غریق رحمتش فرماید. آن شاء الله.

 

مسائل مذهب:

به نام خدا. سلام. از یک دانشمند خداپرست در آمریکا پرسیده بودند مذهب می‌مانَد؟! پاسخ داده بود: «مذهب، پایدار می‌مانَد؛ چراکه بیانگر احساسات عمیق یک زندگی بهتر برای همه‌ی انسان‌هاست.» ازو پرسیده بودند از دو مفهوم چپگرا و راستگرا. پاسخ داده بود: «آنهایی که می‌خواهند به زور سرعتِ حرکت اجتماع را تسریع کنند، چپگرا هستند.» و درباره‌ی راستگراها هم این جواب را داده بود: «آنهایی هستند که همه چیز را بدون تغییر می‌خواهند و حتی مایلند عقربه‌های ساعت را به عقب برگردانند.» و البته او یک پاسخ جالبی هم به مسئله‌ی مذهب داده بود، این: «در درون، جویای جواب باشید، فطرت الهی و نور و معرفت درون، همه‌ی پاسخ‌ها را می‌داند.»

 

خواستم این را گفته باشم، که تا بوده، مذهب همواره در هجوم "لااُبالی"گری (=بی‌بندوباری و بی‌باکان از خدا) بوده، مهم این است درون انسان، خوب کار کند. به قول آق شیخ مالک: "میزان" باشد. راستی از من مَپرسید آن دانشمند اسمش چیست؟ چون خود او اسمش به احدی نگفت و راز ماند. کتاب «سالک صلح» او را در همین صحن، سه ماه پیش معرفی کرده بودم. او -که یک زن مذهبی و خیرخواه جهانی بود- دور جهان گشت تا مردم را باز هم به خدا و اخلاق و قوانین الهی دعوت کند و دستِ خیلی‌ها را گرفت و از پرتگاه تاریکی جهالت نجات داد. آری؛ مذهب، پایدار می‌مانَد و پالایش و تصفیه همیشه جزوِ جدایی‌ناپذیر هستی هست. ۹ / ۱۰ / ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

از همین دانشمند خداپرست پرسیده بودند سرشت جهان چیست؟ پاسخ داد: سرشت جهان تکامل تدرییحی به سمت بهترشدن و کمال است. سخن دیگرش را اینجا نوشتم. سخن دیگرش را اینجا نوشتم.

 

سلام آقای شیخ مالک: اما روی این مسئله‌ی مورد بحث شما، من اصراری ندارم که وضع ساختار چه شود، چه نشود. من برای تشدید استحکام انقلاب، نظرم را مطرح کردم. اگر شما فکر می‌کنید درین موضوع زن و اشتغال مصادر و مراکز تصمیم‌ساز، کلیت نگاه روحانیت دقیق و منبطق بر مفاد مذهب است، خُب، پس طبق ایده و عقیده‌ی شما و روحانیت، همه چیز بر وفق مراد است و هیچ لرزی هم بر اندام نظام نیست. زحمت مباحثه‌ای را که شکل داده‌ای، قابل قدردانی می‌دانم. ممنونم.

 

علیکم السلام و سلام علیکم آقا شیخ مالک. پیشتر هم نوشته بودم در همین صحن محترم هیئت رزمندگان و نیز تالار نغمه (با مدیریت شما) که این دوره‌ی اخیر، زمانه‌ی پالایش است. آنچه از آن شهر نوشتید را خواندم. بگذرم. این خطبه‌ی حضرت مولا امام علی ع در مورد بیعت مردم مدینه را، وقتی در خطبه‌ی مشهور مرحوم آیت‌الله طالقانی در اوائل انقلاب می‌شنیدم با آن صدای طنین‌افکن او، مو بر تن سیخ می‌شد. راستی، من شخ! نیستم، شخ‌وچه هستم! از علایق شما به ریشه‌یابی واژه‌ها خوشم آمد. من هم سخت به لغات علاقه دارم و تا کُنه آن می‌روم و به قول شما شیوخ و فضلا، اِکتناه می‌کنم. لغات غرّا و فصیح و بلیغی است کلام امیر کلام حضرت امیر علیه السلام.

 

سید اسحاق شفیعی به علیرضا آهنگر: سلام مهندس صبحِ شما بخیر ، ان شاء الله باتفاق دوستان خادم الحسین باقی باشید.

 

سلام آقا سید اسحاق. یک نکته‌ی دستور زبان فارسی: درین جور جملات دعاییه، (که این جا درین پست خطاب به جناب علیرضا نوشتید) فعل جمع به کار می‌رود نه فعل امر. پس؛ «باقی باشیم» درست است، نه «باقی باشید». اولی جنبه‌ی فروتنانه‌ی اخلاقی هم دارد علاوه بر درستی دستور زبان فارسی. دومی جنبه‌ی بالادستانه دارد علاوه بر نقص دستوری زبان فارسی. پوزش از ورود. درود.

 

جواب آق سید اسحاق به بنده: سلام و ادب خدمتِ برادرِ گرامی آقا ابراهیم ، ان شاء الله سالم و تندرست باشید . بله ، فرمایشِ شما صحیح و متین ، ممنون و متشکرم ، لطفتان بر این حقیر افزون است .

 

باز به شما آق سید اسحاق سلام. از آن رو وارد شدم چون در شما این فضیلتِ فروتنی علمی و تواضع اخلاقی سراغ داشتم. درین صحن محترم هم، شخصیت خوب شما بر بنده بیشتر آشکار شد؛ نیز دانش و قدرت قلم شما. اینک مجدد متشکرم ازین استقبال دوستانه‌ات.

 

سلام جناب آقا مصطفی بابویه. با روند شکل‌گیری بانک آشنائیت داشتم اما مقاله‌ی شما این مفهوم را بیشتر شناساند. در اصل نوشته‌ات هم، یک تلاش روشمند برای شرح مسئله وجود دارد. من از شما تشکر دارم. البته در مطالعاتم (مال خیلی سال پیش است و دقیق نمی‌توانم آدرس دهم) خوانده بودم بانک، ریشه در رفتار ربوی ایتالیا و اسپانیا داشته که در قرون میانه چهارپایه می‌گذاشتند خیابان، داد و ستد سوداگرانه می‌کردند و همان چهارپایه به معنی لغوی بانک بود. بگذرم. ثروت‌اندوزی و کلاه‌برداری از مردم توسط یهود را خوب پیش بردید، یک مورد بنده اضافه کنم که یکی از عامل‌های دخیل این مسئله، مأیوس‌شدن یهود از سیاست بود. چون هیچ کجای عالم به آنان اعتماد نداشتند. حتی در آمریکا هم قانون اساسی منع دارد که رئیس‌جمهور، یهودی باشد. آنان حق نامزدی ندارند. ازین‌رو اینان -که مذهب یهود را هم صوری قائلند و اساس آن را آلوده به آرای تحریفی خود کردند، تمام بنای خود را بر اقتصاد و ثروت گذاشتند؛ معلوم است چرا. مطمئن بودند در هیج کشوری درسیاست و دولت جایی ندارند. همین تمرکز بر تجارت و بانک و پول و کاسبی باعث شد، امروزه بالاترین سرمایه‌ها از آنِ آنان است. حتی تأسیس کشور اسرائیل بر روی خاک کشور فلسطین توسط عوامل نفوذ مسیحی، یک تئوری موقتی است برای دور ماندن از شرّ این افراد. به یقین روزی این دولت اشغالگر و حُباب سیاسی جهان، فرو خواهند پاشید. تأکید کنم از متن شما استفاده بردم. برای من طولانی‌بودن متنی که دارای بار پیام باشد، قابل تحمل است. با ارادت: ابراهیم.

 

جناب آقا محمد سلیمانی سلام. مرحمت نهادید وقت گذاشتید و خواندید. بلی سخن شما متین است. واقعاً بی‌نظیر بود. تمام شهیدان، خون‌شان روح این کشور است و پیامی سازنده برای ملت‌اند. دانستن سرگذشت شهیدان به سرمشق داشتن ما می‌انجامد تا راه آینده را با نشانی آنان طی کنیم و مسیر را گم نکیم، وگرنه بازنده‌ایم. ممنوم و آیه‌ی اول خط شما هم الگوی انسان خردمند است. شما هم سلامت باشید سلیمانی بزرگوار. به روح پدرت مرحوم استاد نظر سلیمانی صلوات و ثنا می‌فرستم.

 

جناب آقا مصطفی بابویه سلام. سیر پول و غارت و سلطه را با کد و نشان و مثال، بیان داشتید. باز هم کامل خواندم و تقدیر می‌کنم. راهی که بشر دارد می‌رود مرا به یاد کتاب «راه انبیاء، راه بشر» و «راه طی شده» انداخت که مرحوم مهندس مهدی بازرگان خواست بگوید بشر در حال پیمودن راه پیامبران ع است. حتی سازمان مجاهدین خلق آن زمان، این کتاب را جزوِ منشور و مبانی خود برگزیده بود که بعد با گرایش سراپا غلط، به ورطه‌ی نفاق و فساد و جنایات افتاد و که امروزه منحط‌ترین افکار را دارند. خواستم بگویم اگر جناب مرحوم بازرگان در آن زمان خوشبین بود و شاید هم حق داشت، اینک اما، بشر -دست‌کم بخش وسیع آن- در راه دیگری است که نه پروا از خدا دارد و نه پرهیز از خطا و گناه، که یک گوشه‌اش را شما انشاء و برملا کردید. خرسندم پدیده‌ها را با دید مطالعاتی پیش می‌گیری و تلخیِ کار جهان را با منطق و استتاد و ارجاع، نشان می‌دهی.

 

سلام دگرباره آقا مصطفی. سپاس از شرح بیشتر. مفید نوشتید و با تعلیل ماجرا را دیدید. یک نکته هم بگویم ورای این مباحثه: اسلام حقیقتاً به انسان با دیده‌ی اَکرم می‌نگرد، هر که باشد، مهم این است نزد خدا آن که پروا و پرهیز دارد و به عبارتی تقواپیشه است اکرم است. هر انسان درست‌کار بود، از سوی اسلام اِکرام می‌گردد. با تشکر.

 

جناب استاد آقا نجفی سلام. بابت این که هر ثلاثی مجرد به باب مزید نمی‌رود انگار یک خاطره را در ذهنم غرس کردید. سال ۱۳۷۱ در درس چهار واحدی «امپریالیسم» -چه درسی هم!- دکتر ساعی استاد ما بود در دانشگاه تهران. هر چند جمله که می‌گفت، یک «تجمیع» هم در تکیه‌کلامش می‌گفت. روزی از کسی که ادبیات عرب ماهر بود جویا شدم آیا تجمیع توی باب تفعیل می‌رود؟ محکم -نه صدای بلند، از سر اطمینان- نگفت: نه. حالا آشیخ مالک می‌خواهد به میرشرف‌الدین جرجانی، دوباره صرف میر بگوید! نه صرف ساده! کشکولی. بله، درست است هر باب نمی‌رود! مگر به زور. فعل جمَعَ هم در وزن فِعال! راحت می‌رود، ولی توی باب تفعیل نه! بازم شما اساطین صحن محترم می‌دانید و ماها تلمیذ هم نیستیم. بگذرم. تجمیع به زبان محلی ما یعنی: سَربِن‌کولا. با ارادت: اِوریم.

 

جناب آشیخ مالک سلام و سپاس. بله می‌دانم چون دنباله‌ی توضحیات شما به جناب استاد آقانجفی را همان دیروز دیده بودم و فهمیدم استدلال‌تان را ولی فرصت نشده بود نظر بنویسم. جمله‌ی امروزم هم، در لای پست بالا، جمله‌ای تعریضیه‌ی کشکولی بود. بنده از مباحثات شما روحانیان صحن در هر موضوعی که باشد لذت علمی و حتی تلذذ روحی می‌برم. همان‌طور که می‌دانید زبان عربی آنقدر در لغت غنی است که چند سال پیش نوشته بودم زبان عربی مشهور به زبان مشتق است از بس در آن مشتقات لغوی وجود دارد. با یک کلمه می‌توان صدها کلمه‌ی قشنگ‌تر ساخت، البته بر اساس ساختار (=استراکچرال) و سماعی مرسوم عرب. می‌گویند علامه طباطبایی برخی از لغات را تتبع می‌کرد که بادیه‌نشینان عرب از آن چه اراده می‌کردند. بگذرم. با ارادت: ابراهیم.

 

مسروم که به ادخال سُرور استاد آقانجفی انجامید. راستی سلام.


نظر جناب حجت الاسلام شیخ علی اکبر داراب کلایی: نکته چهارم : متن خودنگارش برادر ارجمند آقا ابراهیم طالبی که مستمر و روزانه هم می نگارند و هم پاسخ ابراز محبت های سایر عزیزان دارد. قلمی علمی با آگاهی و دانش که در موضوعات دینی سیاسی اجتماعی مسلط و حاضر به جواب و بعضا کلمات محلی واژگان را هم دقیق می نویسند البته مسلط بر نقدها و متن ها اما اهل قضاوت درباره متن و تحمیل دیدگاه ها نیست و واگذار به اعضای صحن می نماید و تمام متن ها مربوط به خودش هست که ارزشمند است.

 

استاد جناب آقای داراب‌کلایی سلام. در متن ارزش‌یابی شما از صحن این هیئت محترم، اسمی هم از بنده رفت، در لباس اظهار لطف و بازخورد مثبت. بی‌اندازه قدردان. تشکر وافر مرا پذیرا باشید. ماها، جناب استاد داراب‌کلایی، توی وسط این صحن محترم رزمندگان مثل آن سینه‌زنانی هستیم که پس از دسته‌روی شب‌های محرم، سریع لخت می‌شوند و می‌آیند وسط تکیه جوشی می‌گیرند و بی‌کم‌وکاست بر سر و سینه می‌زنند و شتلَخ صدا می‌دهند. همان زمان هم، خیلی‌ها به دیوار بالاتکیه، تَکیه می‌دهند (پایین‌تکیه را نمی‌دانم). یا تِمشا می‌کنند و یا با مُشت گره‌کرده، خیلی خفیف، روی نزدیک کتف خود می‌کوبند و آرام‌آرام خُو هم می‌توکونن! بگذرم. باید قدردانی کنم که ارزیابانه، نظر خود را بیان و احصاء داشتید که این نوع برداشتِ حاصل از دقت‌تان، می‌تواند بر تقویت این جمع بیفزاید و مسیر را چراغانی کند. حالیا درود برین منش جوانمردانه و برومند شما. با ارادت: ابراهیم.


مجدد به استاد ماجد آقانجفی سلام. آقا چنان پرانرژی ظاهر می‌شوید و ظهوری قوی پیدا می‌کنید که سبد انگیزه‌ی مرا هنوزم بیشتر بارِ لغت کرده‌اید. من این متن را کِش می‌رم، چون روی فرهنگ لغت داراب‌کلا حدود ۱۰ سال دارم کار می‌کنم تا اکنون نزدیک چهارهزار لغت شناسایی و تعریف ارائه داده‌ایم؛ کاری مشترک و همچنان در جریان میان من و جناب آقای دکتر اسماعیل عارف‌زاده. بگذرم. نوشته‌های دلچسب شما ندومبِه چرا مرا به سمت خاطره پرتاب می‌کند. گِمه گفتید مرا یاد نوجوانی‌ام انداختید. من اون وقت بیشتر خواشِ عمه سِره بودم؛ کِل ریضه عمه (رضیه) مادر آق‌شفیع شفیعی مرحوم حاج‌آق‌علی. فرمون‌شویِ عمه‌‌ام بودم که مثل پدر برای ما بود. ولی یک جا هرگز نمی‌رفتم، تَه‌خانه‌بِن برای آوردن ذغال، که گِمه بود و هزار خنزرپنزر دیگر. نه این‌که از تاریکی بهراسم، نه، از چَمی می‌ترسیدم که پدرم ما را از فرطِ بد داشتن، از آن بیم می‌داد. آخرش هم نفهمیدم چَمی چیست. فقط حذرمان می‌داد اون دلِه نرویم چَمی هست! خصوصا" جایی که کرگ و غاز و سیکا باشد. واقعا" هم انگار بود؛ کافی بود یک بار می‌رفتیم گرمِ مِرغانه را کرگِ کینگه‌بِن جِه دربیاریم، تمام تن‌مان کوش می‌آمد. حالا آقانجفی‌جان که بسیار تسلط و سلطه و احاطه و افاضه و ارائه و علاقه و مَلاقه! و مِلاقه دارید بر مفاهیم و واژگان زبان مادری، اگر خواستید چَمی را بشکافید. مِه تن حتی از بردن اسمش هم کوش آمد! چه رسد آدم برود کککالی‌دلِه.

 

سلام جناب استاد شیخ مالک. اون بحث شیرین عربی که با سرانجامی خوب و ارزنده، پایان یافته بود و خود شما دو بزرگوار از آن جمع‌بندی و استنتاج کرده بودین. مورد من در این پست که شما نظر گذاشتید، فقط مربوط به لغت‌های محلی و مادری داراب‌کلا بود که استاد آقانجفی مثال‌های زیبایی زده بودند و خواستند زبان مازنی را هم پرواژگان معرفی کنند که درست هم هست. با تشکر.

 

پیام حاج احمد آهنگر به من: جناب مستطاب آقا ابراهیم طالبی دام عزه العالی صدیق محترم و یار غار سلام علیکم ورحمت الله. ضمن خداقوت و درخواست سلامتی وتندرستی برای حضرتعالی و درخواست غفران الهی و علو درجات برای والدین گرامی واخوی عزیز برخودم فرض میدانم از تلاشهای مجدانه حضرتعالی در مسیر روشنگری و توجه وبیداری خطرهای موجود به اقشار مختلف جامعه، مخصوصا تذکر اخیر درباره شکاف انکاری- اعتقادی که بنظرم جزو مهمترین مسائل پیش رو میباشد، به سهم خودم تقدیروتشکر نمایم. امیدورام روز بروز بدرخشید.

 

رفیق شفیق من حاج احمد سلام. نزد شما و خدا احساس راحتی کردم وقتی تأیید و امضا فرمودید. ابوین شما هم در پرتو انوار الهی. چرا در صحن هیئت مطرح نمی‌کنید؟ اونجا هم بیان کنید اثر تأیید شما مهم است. بسیار ممنونم رفیق که عنایت می‌کنید به متون حقیر.

 

سلام خدمت شما جناب ابراهیم طالبی عزیز. تعبیر خوبی در نوشتار شما مشاهده میشود. شکاف انکاری / اعتقادی و این یک اَمر کاملا طبیعی ست. بله بشر سالهاست با نبود ولی معصوم بسمت تاریکی مطلق پیش میرود و همانطور که مستحضرید در زمان حضرت نوح ع هم این غربالگری سالهای زیادی طول کشید و به تعبیر قران کریم هزار سال پنجاه کم: همانا نوح را (به رسالت) به سوی قومش فرستادیم و او هزار سال پنجاه سال کم میان قوم درنگ کرد، و چون همه ستمگر و ظالم بودند همه را طوفان هلاک فرا گرفت.(سوره عنکبوت ایه ۱۴) و کشتی نوح مأمنی برای در امان از آن طوفان سهمگین الهی بود. در این دوره آخرالزمانی و با فراگیری تاریکی در دنیا این کشتی حسین ع است که (انا الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه)نجات بخشِ از طوفان خواهد بود. ارادت مصطفی.

 

شیخ محمد نجفی: سلام والا بر آق ابراهیم آقا. خیلی خرسندم که کلمات گَلَکی (البته مازنی) شما را به وجد آورد. مهمتر اینکه من هم به وجد آمدم که شما در پی احیای لغات محلی دارابکلا هستید. جدای از حسّ ناسیونالیستی و دوست داشتن محل، گویش دارابکلا از گویش اطراف ، زیبا تر است . می‌دانید گویش زبان محلی دارابکلا از سورک ، اسرم، جامخانه ، لالیم، بادله ، انجیل نسم ، سمسکنده و غیره بهتر است و بدون لهجه می‌باشد . از اینکه زبان محلی را پاس میدارید، مشعوف هستم. مثلا کفش یا به زبان محلی "دَوَندی" (کفشی که جلویش دوتا بند دارد) را ما می‌گوییم : کَلُش ولی روستاهای همجوار می‌گویند : کُش. وقس علی هذا فعلَلَ و تفَعلَلَ. خدا رحمت کند کَل رضیه و حاج آقَلی (حضرت حجة الاسلام حاج آقا سید علی شفیعی) را که از تَخانه بَن (زیر زمین و سرداب) آنها می ترسیدی که چَمی بگیری. اما چمی تا آنجا که یادم میآید یک نوع مرضی بود که از کرک و سیکا (ماکیان) به انسان منتقل می‌شد و موجب خارش شدید می‌شد. این هم کشکولی که به کشکول شما نمی‌رسد!!! روزتان متعالی. یاعلی.

 

متن رجوع شود به لینک بالا در وبلاگم دامنه:


در پاسخ به شیخ محمد نجفی: جناب استاد آقانجفی اَعی سلام. من بدون هیچ مجامله‌ی، حقیقتا" از سبکِ مباحثات جناب مستطاب عالی، خیلی به جنبش درمی‌آیم؛ هم اطراف و اکناف متن را می‌گیری و هم به جمله‌سازی جذبه‌دار و دلکش می‌پردازی. وقتی گاه چند وقت، یا چند روزی در صحن طلوع نمی‌کنی و غایبی، بی‌تابی دستم می‌دهد. اینجا هم چَمی را درست تعریف کردید؛ نوعی خیال خارش هم هست انگار. بابت تشویق گردآوری فرهنگ لغت محل، بی‌نهایت ممنون که نشان درک شما از اهمیت چنین کاری هست. بنا گذاشتیم وقتی به پنج هزار لغت رسید پس از بازبینی و مشاوره‌های متقن به زیر چاپ ببریم. باور بفرما سه سال پیش یکی از کسانی را که انتخاب کردیم در وقت بازبینی از محضرش مشورت بگیریم، شخص شما بودید که پیشنهاد من بود. اما هنوز زمان بازبینی فرانرسیده و همچنان در فاز گردآوری و تعریف‌های اولیه هستیم. سپاس که از عمه‌کَل رضیه‌ام و مرحوم آق‌سیدعلی شفیعی سادات بزرگ محل، یاد کردید و رحمت فرستادید. روح ابوی شما مرحوم آقا -پیشوای پرواپیشه‌ی مذهبی ما هم- همآره در پرتو انوار خدا. راستی با «یاعلی» دائمی شما در آخر نوشته‌های‌تان، حس قشنگی سراغم می‌آد. یا علی.

 

جناب آقا مصطفای بابویه سلام. ابتدا خشنودی‌ام را عرض کنم که از برداشت خود نسبت به متن بنده مرا آگاه کرده و نکاتی هم بر توسعه‌ی موضوع مطرح نموده‌اید. اما بابت مسئله‌ی آخرالزمان اعتراف کنم مطالعاتی نداشته و در دستور کار هم ندارم. ولی شما درین مورد، پژوهنده هستید و دستی پر دارید و از قضا با رفرنس منابع هم ظاهر می‌شوی که اعتبار آن محسوب می‌شود. با مطالعات شما -که نوع متن‌هایت آن را آشکار کرد- من هدایت شدم به یک خاطره‌ای با پدر شما -البته خاطره که نه، یادافتادن- مسئله به دهه‌ی هفتاد برمی‌گردد که همیشه مرحوم آق شیخ اسماعیل -پدر گرامی شما- را در طبقه‌ی دوم کتابخانه‌ی مهدیه‌ی آیت‌الله شیخ مهدی تهرانی در ابتدای خیابان صفاییه‌ی (=شده: شهدای) قم می‌دیدم که غرق در کتاب‌خواندن می‌شد. بی‌کم و کاست، همه وقت، دقیق، سرِ ساعت آنجا روی میز حاضر می‌شد و ساعت تا ساعت مطالعه می‌کرد؛ کاملا توی خود بود و مستغرق در متن کتب. من هم آنجا یکی از پاتوق‌های مطالعه‌ام بود. شما درین علاقه و خلاقیت پژوهندگی، به ایشان رفتید. درود فراوان.

 

نشست دکتر شریعتی، شهید مطهری، آقا خامنه‌ای

متن رجوع شود به لینک بالا در وبلاگم دامنه:


نظر آقای اسماعیل آفاقی در پاسخ به جناب شیخ علی اکبر داراب کلایی: سلام جناب آقای دارابکلایی عزیز با به راه انداختن این هیئت  چند مورد  مد نظر بود. الف ‌‌‌‌‌: بر پایی شعائر  مذهبی  توسط هیئت. ب: انسجام  و وحدت بین رزمندگان در طول دفاع مقدس و بعد از آن. ج:حضور در مراسمات مذهبی که توسط هیئت صورت میگیرد از جمله شرکت در دعای ندبه   که گلایه زیاد است. الحمدالله در فضای مجازی فعالیت بسیار عالی و عامه پسند را به اجرا میگذارند دست همه شان درد نکند.

 
[در پاسخ به اسماعیل آفاقی] با این هدفی که درین متن برای هیئت محترم رزمندگان (این گروه ارزنده در ایتا) ترسیم شد، (مثل ندبه، شعایر، حضور در مراسم) احساس می‌کنم کارِ نوشتن بنده با موضوعات مختلف و مسائل روز و ...، خارج از مقررات این صحن است. گرچه امروز، چون متنم را نوشتم، می‌خواهم بارگذاری کنم. اما انگار بویی که ازین نوشته‌ی فوق، متصاعد می‌شود به مشامم این پیام را می‌رسانَد هدف هیئت این نبوده که ما داریم روزانه می‌نویسم. حتی بنده برای فردا هم در سالگرد سرباز شهید حاج قاسم سلیمانی -آن برزیده‌انسان -که انقلاب اسلامی چنین شخصیت بی‌مانند را به جهان هدیه داده- می‌خواستم تحلیلی ارائه کنم که «چرا حاج قاسم به سوریه و عراق و اساسا" جهان اسلام ورود میدانی کرد؟» که با دیدن این پیام و تعیین هدف و مقررات محدود، یخ شدم و دچار یأس. اما به هر حال، مقررات بر آمال فرد چربش دارد و بنده هم دیگر سعی می‌کنم مزاحمت نمی‌ورزم. اما چون «ستون روز» امروزم را نوشتم و خبر نداشتم این پست را و هدف مندرج در آن را، با اکراه بار می‌گذارم و از صحن پوزش می‌خواهم. ۱۲ دی ۱۴۰۱ : دامنه.
 
نظر جناب حجت‌الاسلام شیخ ربانی: هوالعزیز. سلام بر شما صدیق ارجمند ، بصیرت آفرین و همیشه عزیزم آقا ابراهیم مساک الله. الا یا ایهاالساقی.... ولی افتاد مشکل ها !!!! ای عزیز ، شما جام معرفت ، محبت ، عشق و احترام و ادب را در این صحن مبارک در نهاد همه بزرگان پراکندی و وامدار خلوص خود کردی و حالا با این عبارت " بویی که از نوشته ....."  به همین سادگی ترک .....  اولا :  برداشتی  که شما کردید یقینا نظر مدیر محترم نبود نظر آقا اسماعیل حضور فیزیکی و میدانی در مراسم های ارزشی مثل مسجد و دعای ندبه و.... از عزیزانی هست که در دیار همیشه یاد دارابکلا هستند . ثانیا : رهبری معظم فرمودند ، دفاع مقدس امروز ، حضور فعال و اثرگذار نیروهای انقلابی در فضای مجازی است ، دشمن با ارائه محتوای مسموم و مستهجن،  میدان جنگ را به داخل خانه ها کشانده... ای عزیز ، حضور آن محقق بابصیرت در فضای مجازی مخصوصا صحن وزین رزمندگان اسلام واجب کفائی نه بلکه عینی است " از راه ارادت " پس با صلابت و اراده قوی مثل گذشته تحلیل ارزشمند خود از سردار دلها را روانه صحن کن و به سیره شیخ اجل ما در پایان ، یا علی مدد. بی نشان. پیام دوم آقاربانی: واقعا از پیام عزیز ما آقا ابراهیم ناراحت شدم و ...در بیان ای عزیز برای آقا ابراهیم ، مراد ابراز محبت است نه نصیحت.
 
نظر حجت‌الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی: سپاس از حضوری سودمند!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. از تلاشهای خوب جنابعالی و دیگر عزیزان در صحن فرهنگی هیئت رزمندگان اسلام صمیمانه تشکر می نمایم. همانگونه که عزیزمان جناب آقای ربانی اشاره نموده است؛ در این مدت حضور پررنگ و همه جانبه تان در این صحن فرهنگی خوب، نوشته های حضرتعالی را سودمند یافتم؛ حتی دیده ام بعضی از دوستان نزدیکتان نسبت به برخی از مواضع نیکتان در قبال نوشته های تعدادی از خواص خائن و منحرف از راه امام و رهبری و شهیدان، بر جنابعالی خورده گرفته و اعتراض نمودند. به هرحال شخص بنده مجددا" از جنابعالی تشکر می کنم امیدوارم بیشتر و بهتر از گذشته توفیق داشته باشید که نوشته هائی سودمند و بصیرت آفرین را به این صحن فرهنگی عرضه نمائید. ضمن سپاس مجدد، اگر نکاتی را از باب تذکر و پیشنهاد نسبت به بخشی از نوشته های ستودنی تان نوشته و یا بنویسم؛ از باب عمل به آیه کریمه «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (الذاریات / ۵۵) بوده و میباشد موفق باشید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ عصر روز دوشنبه ۱۲ دی ماه ۱۴۰۱ ش= ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۴ق).
 
نظر حجت‌الاسلام شیخ محمد نجفی: سلام بر جناب آقا ابراهیم طالبی. برار تِ بَلارَه چرا عقب نشینی میکنی!!! بقول معروف: "اثبات شی نفی ما عدا نمیکند". منظور مدیر محترم این است هیئت و دعای ندبه و کمیل رونق پیدا کند و اعضا  فعالانه حضور داشته باشند . نه اینکه فقط همین باشد و بس. اگر اینطور نباشد باید گفت ۹۵٪ پست‌های ارسالی خارج از چارچوب قوانین گروه است. منتظر پست‌های شما هستیم. یاعلی.
 
استاد آقاربانی عزیز سلام. من از دیرباز -ولو به اندک دیدار- با زبانِ «قال» و زبانِ «حال» شما، آشنا و انیس بوده و هستم. هم نصیحت و هم لطف شما، هر دو برایم نسخه است و چون زنبور بر شهد آن می‌نشینم. آن برداشت من بود از آن مقررات. نه، ترک نکردم. تبعیت از مقررات خواستم بکنم. امر شما را بر خود مطاع می‌دانم. نیکی شما یک سرخط است برای این دوستدارت. با ارادت: ابراهیم.

استاد حاج آقا دکتر آق سید حسین عزیز سلام. حضرت عالی دوست شریف و بزرگ ما، همیشه خیرخواهی کردید. من حرف شما را بر خودم حجت می‌دانم. ندیدم -حتی در نقد و ابرام- مروت را از منِ دوستدارت، دریغ ورزی. اینجا هم واقعا" من خواستم مسیر خودم را بدانم و حدم را عبور نکنم. در متن هم نوشتم "احساسم" این است که مقررات محدودیت قائل شد. اینک، با امری که از شما بر من وارد شده -که سرشار لطف و آذین به اخلاق کریم است- بنده خودم را مکلف‌تر می‌دانم. به شما اطمینان می‌دهم اگر ذره‌ای لیاقت در من بود سربازِ سلیمانی باقی بمانم. من شما را در عقیده و عاطفه از نزدیکان خود می‌دانم که نقش ناصح برای من دارید. با ارادت: ابراهیم.


استاد آقانجفی عزیز سلام. نه دوست شریف النسب. عقب ننشستم. چون عقبه‌ی ارزشمند این جمع عزیز هیئت را می‌دانم و بر تقویت آن قلباً می‌کوشم. یقین کن این بنده برای حرف و امر شما، شأنیت و حرمت قائل است و صحنه‌ی تفکر و تعامل فکری را ترک نمی‌کند. قصدم اطاعت از مقررات بود که برداشتم آن بود. باور بفرما برای این هیئت، بسیار قدر و قابلیت و حتی حرمت و حریم قائلم. آقانجفی شما امشب به ما ندای "قد قامت" دادید و ما هم ایستاده‌ایم و اقتدا کرده‌ایم و به شما بستیم. چشم، به روی دیده. با ارادت: ابراهیم

نتیجه: برای من حرف و پپام درخشنده‌ی شما چهار بزرگوار روحانی منزه و متفکر، اندازه و میزان است؛ یعنی عزیزان و سروران کِرام: استاد شفیعی مازندرانی (تماس تلفنی گرفتند) استاد آق سید حسین شفیعی، استاد آقانجفی، استاد آقاربانی. تأخّر و تقدم نام‌ها را درین بند بر من ببخشایید. از روی الفبای دل خود شما ردیف کردم. چون می‌دانم همین ترتّب اسمی بین شما چهار عزیز متدوال است. ارادتمندتان: ابراهیم

استاد گرامی جناب حاج آقا شفیعی سلام مجدد. من بهتر می‌بینم درین جور مراسم پرمنزلت و شکوهمند و فوق‌العاده مهم، سخنران و منبر از آن خود روحانیان زادگاه باشد. شایستگی هیچ کدام کم نیست. منظورم این است اعتبار ملی ما به معرفی مفاخر محل است و چنین مجالس باعظمتی، فرصت شخصیت‌پردازی برای فضلای محل است. وقت شما را بیشتر نگیرم.
 
متن رجوع شود به لینک بالا در وبلاگم دامنه:
 
نظر حجت‌الاسلام شیخ مالک: سلام آقا ابراهیم خوشا بحالت مشتاقینت خیلی زیاد شدند مخصوصا اساتید همه بسیج شدند که باصلابت به فعالیت مطالب فرهنگی و سیاسی میاسی خودت ادامه دهید. طوبی لکم.
 
نظر جناب سید موسی صباغ نسبت آن پست اسماعیل آفاقی: آقا اسماعیل سلام. سئوال : چرا بعد این مدت هدف از تشکیل گروه رزمندگان اعلام شد؟ یادمه که اولین بار در واتساب در گروه رزمندگان عضو شدم ، اولین سئوالم از مدیران گروه ( آن زمان 4 نفر بودند) این بوده که هدف از تشکیل گروه رزمندگان چیست؟ که متاسفانه هیچ کدام از مدیران در آن برهه جوابی ارسال نکردند.!!! سوال دیگه اینکه آیا برای شرکت در دعای ندبه و.... نیاز به ایجاد گروه است؟ مگر در بین رزمندگان اختلافی وجود داشته که عنوان میشه برای وحدت ایجاد شده؟ الان با ایجاد گروه وحدت ایجاد شد؟؟؟ چرا بعد این مدت یه جلسه ایی برای اظهار نظر های مختلف بین اعضا برگزار نشد؟ آیا افراد گروه ،آدمهای امی هستند که فعالیت عامه پسند انجام میدهند.؟ بگذرم .امشب توفیق شرکت در یادواره شهدا را داشتم. سخنران جلسه خاطره ایی از فرمانده جنگ نقل میکرد، رزمنده ایی بهش گفت که من هرچه تلاش دارم سوره فجر (سوره منتسب به امام حسین علیه السلام ) را حفظ کنم نمیتوانم. فرمانده بهش گفت حفظ کردن نیاز نیست !!! عمل بدان باید کرد.
 
استاد آقاشیخ مالک عزیز سلام. معمولاً استادها، شاگردان خود را دوست دارند چون علم، از آنان به شاگردان منتقل می‌شود و شاگرد در واقع حامل علم استاد است. این عزیزان هم، بر بنده هم مقام استادی دارند و هم بزرگ من حساب می‌شوند. نگاه آن چهار عزیز، نگاه لیّن است که جزوِ مکارم اخلاق است. اگر شما هم بر فرض مرا فرا می‌خواندی بر ادامه‌ی نوشتن در صحن، حرف جناب عالی را هم می‌گفتم حجت است.
 
پیام شیخ مالک: اعی سلام مجدد آق اوریم ( استاد ابراهیم ) بقول شیخ اجل حاج آقا نجفی من اولین نفر بودم که سخن حاج ربانی را که در دفاع از شما نوشت گفتم کاملا درسته تائید کردم..شما که ارادتم را به خودت میدانید ... ما که همیشه از مطالبت کمال استفاده را میبریم با قدرت ادامه دهید..فیض میبریم.
 
 
پیام اسماعیل آفاقی به بنده: سلام جناب آقای طالبی امیدوارم که از برداشت متن کدورتی به دل نگرفته باشید اگر دقت کرده باشید ابتدا عنوان شعائر مذهبی را عنوان نمودم که الحمدالله تمام متنهاییکه چه از طرف شما و چه از طرف دیگر اساتید عنوان میشد و میشود هدایت و راهبرد مذهبی و عقیدتی دارد و خارج از آن هم نبود و نیست و صد در صد باعث افتخار است که دوستان توجه خاص به موضوعات دارند. 
 
پیام شیخ مالک به اسماعیل آفاقی درباره‌ی آن متن مقررات: سلام علیکم مدیر بزرگوار (اسماعیل آفاقی) حتما هنگام نوشتن خسته بودی خواب بر تو غلبه کرده بود چون بعضی موقع خدمت شما میرسیدم سر مبایل هم مینوشتی و هم چرت میزدی. همین چرت زدن نوشتن شما را کمی از حالت میزان به نامیزان تبدیل کرد. اینهم بقول آقا ابراهیم و حاج آقا نجفی کشکولی.
 
نظر شیخ محمد بابویه: باسلام بر عزیزان محترم. عقلم می گوید بر نوشته پسر خاله ام کمی نیاز به تدبر دارد ایشان در نوشتارش کلمه شعایر بکار برده بنظرم با توجه به تغییر و روش و نوع جنگ امروزه ، باید این کلمه بطرق دیگر معنی شود یعنی همون چیزی که آق اسماعیل مد نظرش بوده یعنی آگاهی بخشی و ارتقاع دینی ، مذهبی ، بصیرت افزایی ، افزایش ارتقاع فکری رزمندگان و بسیجیان نسبت به مسائل روز سیاسی اسلامی.لذا سوالم از جنابان آقا ابراهیم و آق سید موسی اینست که نوشتار شما غیر از این ها مگر می باشد؟ قطعا خیر. پس نتیجه اینکه نوشته های شما و تمام عزیزان همه در داخل ظرف شعایر قرار دارد. هدف از ارسال پست آق مدیر خوش طبع و خوش ذوق ما تاکیدی بوده که بیشتر در این زمینه کار شود و دوستان دیگر هم فقط مستمع نباشند.
 
نظر آقا قاسم بابویه: سلام شب شما بخیر  یقینا آقای افاقی نظرش اینطور که شما برداشت کردی نبوده نظرش این بوده از یسری دوستان که در محل حضور دارند در مراسمات هفتگی که هئیت رزمندگان برپا میکند حضور داشته باشند بعضی از دوستان خیلی تند رفتن انشاالله سرعت خود را کنترل کنند که یه وقتی چپ نکنند.
 
سلام کل قاسم مدیر محترم هیئت رزمندگان. آقا متشکرم که توضیحات فرستادید. خوشحال شدم این‌گونه نبود که من احساس کرده بودم. کشکولی هم بگم: حتی حج هم بری به تو «حاج قاسم» نمی‌گویم! ما یک «حاج قاسم» بیشتر نداریم؛ سرباز جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی. تو برای من همان مشد قاسم، سامرایی قاسم، کاظمینی قاسم، کربلایی قاسم، نجفی قاسم هستی. دوست دیرین من درود.
 
اول از همین زیارت قشنگ قبر حاج قاسم پاسخ به پست‌هایی را (که اخلاق حکم می‌کند جواب دهم) شروع کنم که دوست عزیز ما آق سید اسحاق چراغش را در صحن محترم و منور رزمندگان روشن کردند. آقا چه کار ستوده‌ای کرده‌ای. عکس شما ما را گرفت و کشاند آورد کنار قبرش. بسی سپاس. راستی سلام و زیارت قبول. مجدد مجدانه سلام آقا سید ایساق. پرمضمون سرودید. اینجا که رسیدی خوب جولان دادید: «چو دگردیسان ، همه خَجل پیشش» در حقیقت به رجز نزدیک شدید که شعر حماسی است. متشکرم از ذوق و قریحه و فطرت شعری‌ات.فکر کنم پاسخی را زیر پست‌ها جا نگذاشته باشم. والسلام.
 
استاد مبرز و کوشنده‌ی خستگی‌ناپذیر آق شیخ مالک سلام. شما که رفیق و شفیق و رقیق من هستید و توی چند سالی خیلی هم به بنده الطاف رساندی. از دوستان قشنگ و حتی خوشگل بنده‌اید. آقا من ازت همیشه خوشم می‌آد. تازگی ندارد این ودودی و دوستی. درود. حجت را بر من تمام کردی.
 
جناب آقا اسماعیل آفاقی سلام. خدا نکند کدورت. یک برداشت بود که با توضیح روشن شما و شرح خوب اساتید معظم مرتفع شد. به هر حال هر متن احتمال برداشت درش هست. بنده بسیار هم به مقررات احترام می‌گذارم. این صحن هم جای خود دارد و برایم ویژه و مقدس است چون بوی شهیدان و ایثارگران در آن منتشر است. ممنونم از عنایتت.سلام ملا محمد بابویه. من شاکرم که برداشت نادرست درآمد و هدف تعیین مقررات معلوم شد. خوشحالم خوشایند برداشت دارید. صحن هم جالی رفع سوء تفاهمات هست و کار مداد و خودکار و نوشتن هم همین زدودن غبار نوشتاری است. درود.
 
استاد آقانجفی سلام. یک «هفتا» را جا انداختید. معمولاً گلکی سلیس محل می‌گن: هفتا خَو دِلَه دَری!!!. تاشش را اگر به کسر شین اول املا کنیم، حاصل مصدر می‌شود. واقعاً زبان محلی ما غنی است و پرمغز. خوشحالم دقیقاً در جای خود ظاهرشان می‌کنید، عین ظهور تَه‌فیلم در اتاق ظهور.
 
متن رجوع شود به لینک بالا در وبلاگم دامنه:
 
نظر حجت الاسلام آقای شفیعی مازندرانی زیر پست بالای بنده: السلام علیکم ورحمه الله. خوشحال شدم که به همکاری خود ادامه می دهید. راجع به مهدی هاشمی، اخوی داماد منتظری مساله خیلی عمیق تر از این حرف ها است. او تفکر  چند پهلو داشت و هر جا به تناسب چیزی می گفت. به من گفته بود اگر در این کتاب ( ولایت فقیه به زبان  ساده) «شورای ولایت فقیه» را مطرح کنی ما این کتاب شما را برای افغانستان چاپ می کنیم و بنده تسلیم نشدم. در حالی که به دیگران چیزی دیگر گفته بود. والسلام. ارادتمند آقا ابراهیم: شفیعی مازندرانی ( ۱۴۰۱/۱۰/۱۳ )
 
استاد و سرورم آقای شفیعی مازندرانی سلام علیکم. چه نقل مهمی را بیان کردید. خیلی بدیع بود. احتمالاً این خاطره اولین بار مطرح کردید. بله، عمیق‌تر بود. من خواستم در تحلیل حاشیه نرفته باشم. و الّا برای آن تحلیل و بررسی مفصلی دارم. بگذرم. استاد از تشویق شما درین متن و تماس دیشب‌تان دلگرمی روانه کردید. کتاب «ولایت فقیه به زبان ساده» نوشته‌ی اوائل انقلاب شما را در همان دوره‌ی تحصیل مدرسه خوانده و چند سال قبل نیز مجدد خواندم. خدا را شکر محل ما، بزرگان پرورش داد و این نبود مگر به مدد مرحوم آیت الله آقا که زیربنای تحصیل حوزوی را در محل و حومه بنیان نهاده بود. ارادتمند هستم و بودم استاد.
 
نظر آقای شیخ ربانی: سلام علی ابراهیم و صباح الخیر و العافیه، آقا خدا قوت چه بسط اطلاعاتی شما دارید، عالی بود، و مختصر و مفید در سیر تشکیل و تحول سپاه قدس توضیح دادید و شخصیت ممتاز آن شهید والا مقام ولی گمنام را در صحن مبارک ترسیم کردی . چرا گمنام ؟ حقیر یکی دوسال قبل از شهادت آن بزرگ مرد پی به شخصیتش بردم، اتفاقی یک شب منزل یک دوستی رفتم دیدم تلویزیون روی کانال بی بی سی است اول ناراحت شدم ولی دیدم یه جمع کارشناسی است و موضوع محور شخصیت شهید سلیمانی و فعالیت هایش در سپاه قدس و خبر حضور جان کری در جمع وزرای کشورهای خلیج فارس و خواهش آنها از او در برخورد با جمهوری اسلامی و کوبیدن پرونده جان کری بر روی میز و.... آنهم از اپوزیسیون خارج ، خیلی برایم مهم جلوه کرد و در صدد بر آمدم تا بیشتر این قهرمان واقعی مان را بشناسم. و در سفر تبلیغی به سیرجان کرمان یک شب در باب درس‌هایی از قیام امام حسین ع از صلابت و شجاعت سردار سلیمانی اشاره ای داشتم بعد از سئوال های مستمعین متوجه شدم مردم کرمان هم خیلی از آن شهید... . و پیشنهاد آن عزیز برای تعطیلی روز شهید سلیمانی و علت آن، نشانه تعهد و ایمان و معرفت شماست. اطال الله عمرک با مرام.
 

سلام جناب ربانی سلام. از آن دوست اندیشمند من، ممنونم. خوشحال شدم از سیرجان محل منبر خود خاطره گفتید در جمال و جلال حاج قاسم. نیز مایه‌ی خشنودی‌ام را فراهم کردید که پیشنهاد بنده بر تعطیلی روز شهادت حاج قاسم را مهر تأیید زدید. بهتر است شماها روحانیان معزز که به منابر ایران دستی برای سخن و کلامی برای وعظ مستعمین و بررسی حکومت و مسائل روز مردم دارید، این پیشنهاد را به میان آورید تا کم‌کم به گوش بالایی‌ها برسد و شاید اهل اقدام شدند. بابت رویه‌ی مشوّقی شما باید عرض کنم بنده با سیره‌ی الیف آن دوست، انیسم. در گمنامی حاج قاسم باید بگویم بخشی به خاطر شغل امنیتی او بود و لازمه‌اش هم اختفا. او از هر انسان با هر مرامی، آدم می‌ساخت. کوره‌ی گرم جذب بود. دیروز رهبری معظم حرف بسیار درخشانی برایش گفت. حتماً شنیدید. با این مضمون:  پاداش اُخروی حاج قاسم در عقل ما جایی ندارد. در واقع رهبری معظم، درین سخن مقام رفیع او را به جامعه رساند که هنوز هم گمنام است. با ارادت وافر. آقاربانی بانشان، منِ ابراهیم شاگردی می‌کنم پیشگاه شما. شرمنده می‌فرمایی.

 

مسائل روز : تبلیغ علیه‌ی هم، نه.

به نام خدا. سلام. چند جور فکر دیدم که سه جور فکر را درین صحن مطرح می‌کنم، البته شنونده بودم و فقط فکر افراد را گوش می‌دادم و مجال ورودم نبود و راغب به سخن هم نبودم. اندوه‌باری رفیق و رفیقان این میل را از آدم می‌ربود اما جَسته و گریخته افکار و آراء افراد را که آمد و شد، می‌شد، می‌شنیدم. سه فکر بیشتر جای اندیشیدن و چاره‌اندیشی دارد:
 
افرادی بنای فکرشان به برداشت و تعبیر من این بود نظام باید به سر و روی خود دستی بکشد و از کارهایی هم دست بکشد. دیدم که این دسته‌ی فکری صدالبته معتقد بودند برای رسیدن به آن، نه خشونت اعتراضی قبول است و نه ایجاد یک انقلاب خونبار و خشن و ناسارگار. احساسم این بود کمی مزه‌ی تبلیغ علیه‌ی نظام درین دسته افکار وجود داشت اما نه در حد غِلاظ و شِداد. ولی اصل حرف‌شان تغییرات اساسی سیاسی و مدیریتی بود و تا حدی زیاد احتمال می‌دادم از اخبار بیرون مرز نکته برمی‌دارند و بر آن تکیه‌ی مطلق دارند که این یک روش شناختی غلط است.
 
فکری هم می‌گفت جنس اعتراض از نوع نامرغوب بود و به جای رفتن روی مطالبات برحق، بر ایجاد آتش اختلاف و درگیری نفت می‌ریخت. این دسته‌ی فکری اصل اعتراض را جزوِ اصول انقلاب و از فرهنگ ذاتی دموکراسی می‌دانست اما از روند آن ناخشنود بود و آن را به خاطر دوری اخلاقی از فرهنگ سیاسی و مدنی تقبیح می‌کرد ولی از یک‌دست‌شدن حکومت با شدت بالا ابراز نگرانی و خطر می‌کرد و معلوم است درین دسته انقلابی‌هایی حضور دارند که منتقدند و خواسته‌ی اصلاح و بازنگری دارند.
 
دسته‌ی بعدی فکری هم بی‌آن که سیاست را تجربه داشته باشند، از اساس این نوع اعتراض‌های بی سر و ته را قبول نداشتند و آن را همان اغتشاش و سوگیری از بیرون می‌دانستند که عرصه‌ی آزاد زندگی مردم را مختل و با یک دلشوره‌ی امنیتی مواجه نمودند. البته این نوع فکر که در بطن مردم وجود هم دارد و جا خوش نموده، از نوع کشورداری هم ناخشنود و به‌شدت از آن عصبانی بود و در موازات آن، رفتار اخیر اغتشاشگری را نکوهش و سرزنش می‌کرد و بیزاری می‌جست.
 
گرچه فضای ذهنی مرا تماماً غم و اندوه رفیق، آق سید علی‌اصغر پر کرده بود که در ماتم فرزند عبای سوگ بر سردر نهادِ درونش نهاده بود، اما در سرجمع، فهمیدم همه می‌خواهند کنار هم خوب و مهربان و در سازگاری با یکدیگر باشند و به عبارتی انگار نانوشته داشتند تبلیغ علیه‌ی هم را رد می‌کردند و به یک هم‌گرایی ضروری و رهاشونده از مخمصه، فکر می‌کردند. این سه دسته فکر به نظرم باید به آشتی با یکدیگر پیش بروند و به نفی زودرس هم نرسند.
 
با آن که دلم هنوز در اشغال غم است اما به علت این‌که رهبری معظم در سخنان ۱۹ دی ۱۴۰۱ خود با مردم قم، نکته‌ی حساسی فرموده بودند، بنده هم خود را به عنوان یک ایرانی، مخاطب رهبری معظم دیده‌ام و ازین‌رو وارد این تحلیل جامعه‌شناختی عینی شده‌ام که طی هفته‌ی اخیر، حضوری، نوعی افکار سنجی در ذهنم صورت گرفت. سخن رهبری معظم این بود: «در هر جایی که شما ایستاده‌اید و یک شعاع پیرامونی‌ای دارید و می‌توانید روی آن اثر بگذارید، باید تبیین انجام بگیرد؛ تبیین درست، تبیین صحیح.»
 
شاید می‌توانستم بهتر ازین و غنی‌ترین ازین، تحلیل می‌کردم، بگذارید به حساب سوگوارگی حقیر و ببخشایید. ۲۱ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
 
پیام حجت الاسلام آق سیدحسین شفیعی دارابی به متن من:
 
هم نوائی و حسرت آویخته با دو تقدیر و تبریک
بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. حضورتان در مراسم تشییع و تدفین و دیگر مراسم  گرامیداشت حادیه غمبار جوان برومند، مرحوم آقا سید جواد شفیعی دارابی ؛فرزند دوست ارجمند و فرهیخته در عرصه قلم جناب آقای سید علی اصغر شفیعی، و نیز حضور مستمرتان در کنار دیگر اعضای خاندان داغدیده، و نگارش و قرائت دو سوگنامه در  جهت تبیین سنگینی داغی که از این حادثه غم بار بردل پدر و مادر و همسر و فرزند و خواهران  و دیگر بازماندگان آن مرحوم نشست؛ و اعمال تدبیر و همراهی مناسب در برگزاری مجالس متعدد سوگواری این عزیز ازدست رفته؛ ریشه در فطرت خداددی تان دارد و نیز برآمده از تاثیر پذیریتان از آموزه های بلند اسلام عزیز و مکتب جاوید اهلبیت (علیهم السلام) می باشد؛ قطعا این حضور و تلاشتان، در تسکین درد داغدیدگان  در این حادثه، بویژه آقا سید علی اصغر شفیعی دارابی تاثیر گذار بوده است؛ آزرو می کنم در قبال این کارکردهای خوبتان، ماجور باشید.
 
از اینکه به جهت وضعیت جسمی و جراحی پیش آمده، نتوانسم به صورت فیزیکی در مراسم مورد اشاره حضور یابم؛ سخت حسرت می خورم؛ ولی همچنانکه حضوری عرض نمودم؛ کمتر حادثه ای را سراغ دارم که به اندازه این حادثه موجب تألم روحی اینجانب شده باشد؛ و  خودم را همانند دیگر دوستان عزیز، شریک در این غم میدانم. در ادامه ذکر دو تقدیر را لازم میدانم: یک) تقدیر به جهت نوشته های متنوع و سودمنداخیرتان در دفاع از اصل انقلاب و نظام و سخنان حکیمانه مقام معظم رهبری در مراسم نوزده دی سال جاری (در خلال نوشته «تبلیغ علیه‌ی هم، نه»)؛ دو) به جهت حضور جنابعالی همراه با خانواده محترمه در منزل اینجانب به قصد عمل به آموزه دینی صادره در مورد«عیادت از بیمار»؛ ضمن سپاس، آرزومندم از ثواب این عمل نیکتان نیز بهره مند شوید؛ حسن ختام این نوشته را آراسته می کنم به تبریک و شادباش؛ به جهت افزوده شدن بر جمع نوه های عزیزتان؛ امیدوارم قدم این دو نورسیده (که در آستانه ولادت حضرت فاطمه سلام لله علیها موجب خرسندیتان گردیده) مبارک باشد و عاقبت به خیر گردند. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی// عصر روز چهارشنبه 18 جمادی الثانی 1444ق = 21 دی ماه 1401)

سلام و تسلیت عمیق دارم محضر شریف شما حاج آق سید حسین که یکی از عموزادگان محبوب شما با بیشترین باقی‌گذاشتن غم و حسرت و آه در نهاد بازماندگان و مردم بامرام، ما را داغدار ساخته و هر چه می‌خواهیم موضوع را به خبر دوم تبدیل کنیم، فشارِ سنگین بار غم او نمی‌گذارد. گاهی برخی از خبرهای ناگوار دیر از اذهان پاک می‌شود. از پیام قوی و دلگرم‌کننده‌ی اول و اینک دوم‌تان خیلی تسکین گرفتم. معمولا" یاد شما در محافل می‌شد و ای کاش می‌توانستید حضور می‌یافتید؟ چرا این را می‌گویم؟ چون مردم و مرام پاک‌شان در طول آن هفته، دیدن داشت. این جوری تا به حال ندیده بودم که لحظه‌ای مردم صاحب عزا را تنها نگذارند. این چه ایمان و عقاید زیبایی هست که مردم نه یک بار، بلکه خیلی ها را برای چند بار پیش آق سید علی اصغر کشاند. من می‌دیدم مردمی را که شاید هفت بار و هشت بار آمدند تسلیت گفتند باز هم آرام نگرفتند. شاید این رویداد بزرگ محل را تحلیل کنم و گزارشی مفصل بنویسم. اما آنچه درین پاسخ به شما نوشتم با گریه قلم زدم. امشب شب هفت آقا سید جواد و فردا مراسم سر قبر اوست در پایین‌تکیه، لذا برای فضای این صحن محترم نوحه‌ای که در مراسم سوم با نهایت سکوت و گریه و اشک در مسجد جامع داراب کلا اجرا شد و پخش، با یک توضیح بار می‌گذارم. در پایان از تمام الطاف نهفته و برجسته درین متن مهربانانه و مشفقانه‌ی شما، تشکر وافر دارم و محترمانه به بیان احساسات پاک‌تان می‌بالم. و برای جمله‌ی نازنین آخر متن‌تان فقط عرض کنم بی‌عدد، قدردانی تقدیم محضرتان می‌کنم و از این که عیادت دست داد، دلم را آرام دیدم. با ارادت: ابراهیم.
 
 
چگونه می‌توان این نوحه‌ی عصر عاشورا را بشنویم و نگرییم؟! پخش این نوحه آقای محمدرضا بذری در مراسم آق سید جواد، عزیزِ دل یار غار آق سید علی اصغر، قلب‌های حاضران در مراسم سوم را به اشک چشم خیس کرد. متشکرم از دوست خوبم آقا سید رسول شفیعی (آق سید محمد) که این ذوق را در آن روز داشت و برای من هم فرستاد. هر بار می‌شنوم نمی‌توانم خودم را کنترل کنم. الهی من بمیرم برای فرزندان مصیبت‌دیده‌ی اهل بیت علیهم السلام در کربلا. تقدیم می‌کنم به رفیق محزونم که در غم فرزندش بسیار بی تاب و داغدار شده است. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
 
 

مسائل روز :
آیا آقای رئیسی ناراحت است؟!
به نام خدا. سلام. تیتر یک امروز - ۲۲ دی ۱۴۰۱ - روزنامه‌ی «کار و کارگر» (عکس بالا) به نظرم نیازمند یک بررسی هست. خواستم بگویم حجت‌الاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی  در این که از فکر «خدمت به خلق» برخوردار است، تقریباً می‌توان اطمینان کرد ولی از این که ناراحتی‌اش از تورم، قابل درک باشد، شاید نتوان اعتماد نمود. من سه دلیل دارم برای این گزاره‌ی خودم. و از آنجا که دولت ۱۳ را دولتی اهل صدور «فرمان» توسط شخص ریاست‌جمهوری می‌دانم، لازم دیدم به آن بپردازم. روشن سازم شخصاً حجت‌الاسلام رئیسی را عامد در ضعف نمی‌دانم، اما هر چه هست مردم به پای او می‌نویسند و همه چیز به او ربط می‌یابد:

 

۱. تا بالاترین سطوح جامعه -که مراجع مذهب هستند- بارها تذکر داده‌اند مردم از نظر اقتصاد معیشت در آستانه‌ی فروپاشی مالی هستند اما دولت از کنترل قیمت‌ها خود را کنار کشید و به تذکر دلسوزان عمل نکرد. شاید کرده باشد اما نتوانست. تورم مستقیماً از درون دولت به بیرون می‌رود؛ چگونه؟ وقتی بازار مکاره (منهای بازاری‌های قانع) ببیند در جمع دولت اراده وجود ندارد از طریق دست‌های نامرئی دست در بازار دراز می‌کند و نظام صنفی جامعه را درهم می‌ریزد و کافی است فقط سه روز در قیمت سه کالا تغییرات دلخواه ایجاد کند؛ دلار، خودرو، مواد اولیه. درین سه بخش دولت نشان داد از تخصص و تجربه‌ی کارشناس مقابله با ترفندهای بازار آزاد بهره ندارد. و حتی شاید اراده. تا به حال دست نامرئی نشان داد اراده‌اش بر اداره‌ی دولت فائق است؛ تمام چند دولت در جمهوری اسلامی، مقهور این ترفند بازار شدند و مردم را زیانکار مالی ساختند و رفتند.

 

۲. می‌توان گفت آقای رئیسی واقعاً ناراحت است، اما این کار، علاج محسوب نمی‌شود. تمام دولت‌ها وقتی قدرت را در دست گرفتند شروع کردند به جملات گویی. و طوری صحبت می‌کنند که گویی باید سراغ کسی دیگر را گرفت که بیاید کار را سامان کند. جمله‌گویی کار جامعه است نه کسانی که پیش افتادند از مردم رأی کسب کردند و ریاست اداره‌ی کشور را در دست گرفتند. خُب وقتی از تورم ناراحت است، باید وارد از بین بردن این ناراحتی شود. و این مستلزم سیاست و برنامه‌ی عملی است. گویا آقای ریاست در مناظره‌ی انتخاباتی جزوات قطوری را از قاب تلویزیون به مردم نشان می‌داد که برای همه‌ی بن‌بست‌ها برنامه‌ی عملی دارد که از تئوری درست برمی‌خیزد. رهبری معظم یک تعبیر همیشگی دارند بدین مضمون که دولت‌ها اگر دو سال نخست کار را پیش نبرند، دو سال بعد را باید فقط بشمارند که عمر دولت کی به سر می‌رسد! بنابراین آقای رئیسی، دولتی دچار روزمرّگی دارد و خود هم به گمانم مانده چه کند.

 

۳. نگاه به شرق در دولت ۱۳ یک رفتار راهبردی و از نظر من یک اقدام لازم و پیشدستانه بود، اما آقای رئیسی نمی‌بایست فقط ظاهر روابط را برجسته نماید. وقتی نمایان و تبلیغاتی کرده است، مردم هم در انتظار گشایش معیشتی می‌افتند و آثار نگاه به شرق را در سر می‌پرورانند که در زندگی روزانه و حتی درازمدت آنان چه سهولت‌هایی را تسهیل می‌سازد. وقتی ببینند آنچه بزرگ نشان داده می‌شود، عملاً در معیشت، شغل، رفاه، شادی، سیر و زیارت، زیادترشدن داشته‌های مالی و حتی قدرت خرید ارزاق خوردنی ضروری اثر نگذاشته، خواهند فهمید دولت، فاقد برنامه‌ی روشن است.

 

یادآوری ۱ : در علم سیاست دولتِ «فرمان» دولتی «ریاستی» است که بنای سیاست آن بر «دستور» استوار است. شبیه دولت حزب دستور در تونس که در انقلابات اخیر «بهار عربی» سرنگون شد.

 

یادآوری ۲ : خدمات دولت ۱۳ را کتمان نمی‌دارم و نیز فشار غرب به سرکردگی آمریکا علیه‌ی دولت ۱۳ را بسیار شدید و کینه‌توزانه‌تر می‌بینم؛ زیرا تصورشان این است آقای رئیسی یک آلترناتیو بالقوه برای آینده‌ی نظام است.

 

یادآوری ۳ : شخصاً دیدگاهی دارم که در سیاست‌ورزی اگر کسی توان علمی خود را کاهنده یافت، باید جای خود داوطلبانه به معاون بسپارد. و البته این پیش‌نیازی دارد به اسم اخلاق سیاسی، چیزی شبیه رفتاری که مرحوم نلسون ماندلا در قدرت دوم خود کرد.

 

نتیجه: آیا حجت‌الاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی ناراحت است؟! به نظرم ناراحت‌بودن چاره‌جویی حساب نمی‌آید. سه کار، چاره حساب می‌آید: داشتن راهکار، رفتار میانبر، روابط فعال. ۲۲ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.


پاسخ کوتاه به متن آقا مصطفی: آقا مصطفی بابویه سلام. بنده نیز از دیدار چهره به چهره با جناب عالی شادمان شدم هر چند در "محیطی محزون". چه خوب شد نوشتار را خواندید و مضاف بر آن، متنی مؤثر بر آن افزودید. در آن متن پیشین‌تان، قبول دارم "علت اصلی تورم" را علمی و مسلط بحث کرده بودید. اینجا هم "نظریه‌های اقتصادی" در دنیا را بجا وارد مباحثه نمودید. من تئوری مارکسی تورم را که مرتبط مستقیم است با "ثروت طبقه‌ی سرمایه‌دار" بیشتر درست می‌دانم که نقبی محکم است بر واقعیت نظام کاپیتالی. دخالت کینزی هم وقتی درست پیاده شود به یک علاج عقلی منتهی می‌شود. با تز آدام اسمیت حتی در دوره‌ی دانشجویی هم، مخالف بودم، زیرا خود غرب هم بالاترین ورود را در اقتصاد دارد اما به فقدان تز عدالت، به یک جامعه‌ی برخوردار برای همه منجر نشد زیرا به قول شما بنای آن اقتصاد، بر انباشت ثروت است به هر راه که رفتار بشر جواز آن را صادر می‌کند. تئوری کاهیدن دخالت دولت از منظر فریدمن هم برای جاهایی است که کشور مقداری توسعه و رشد را رد کرده باشد. بنابرین استنتاج شما که فرمودید: "اغلب این نظریات در دنیا جواب نداده و حتی اقتصادهای برتری همچون آلمان و انگلیس و فرانسه و آمریکا و... را به بن بست رسانده" دقیقا" فنی است. در ادامه روی راهکارهای جلوگیری از تورم و گرانی سخن گفتید که برای بنده خواندن آن اهمیت داشت. اشاره‌ی پایانی شما به وجود "۴۰۰ هزار نفر مدیر دولتی ایران" تب است از عفونت نامعلوم در اقتصاد ایران که هر بار بوی آن بیرون می‌زند. شاید عیب از همین نقطه شروع می‌شود و سیستم ربوی بانکی. از روشن‌بینی شما حقیقتا" به شعَف می‌رسم. اساسا" از آدم دانشور خوشم می‌آید. با ارادت: ابراهیم.

 

مسائل روز : مواظبت مواضع

به نام خدا. سلام. وقتی چندی پیش از داراب کلا برگشتم متنی نوشتم با عنوان "تبلیغ علیه‌ی هم، نه." و در آن چند جور فکر دیده بودم که سه جور فکر را درین صحن مطرح نمودم؛ برای اندیشیدن و چاره‌اندیشی. اینک مواظبت مواضع را می‌نویسم. منظورم از مواظبت مواضع این است افراد دست به تحفُّظ کامل می‌زنند. یعنی از اظهار مواضع بازداری می‌کنند. این فقط مربوط به قاعده‌ی جامعه (=متن و پایین هرم سیاست) نبود، شامل اشخاص شاخص هم بود؛ به قول مشهور "بالایی‌ها". شاید خیال می‌کردند اوضاع اغتشاش و آشوب، به سمت بدترشدن پیش خواهد رفت و عاقلانه! این بود وارد مواضع نشوند تا پس از پایان کار، خود را همسو نشان دهند.

 

در بحران ۸۸ (که هر چه بیشتر پیش می‌رفت شکل انقلاب علیه‌ی انقلاب به خود می‌گرفت و رهبران مشهور و معروف و شناسا هم، در رأس آن اعتراضات را هدایت می‌کردند) ادبیاتی وارد سیاست شده بود به نام «ساکتین» که در برابر ماجراهای پس از انتخابات، به ظاهر سکوت کرده بودند که بخش حکومتی به آنان «ساکتین» می‌گفتند و کارشان را شدیدتر از بقیه تقبیح می‌نمودند. ساکتینی مثل آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملی، مرحوم حجت الاسلام آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، حجت الاسلام آقای سید حسن خمینی، و ... . که بخش تندروی راست کشور آن وقت، مثل مدیر هفته‌نامه‌ی «۹ دی» (حجت الاسلام آقای حمید رسایی) بعدها از آقای اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان «فتنه‌ی اکبر» نام برده بود. نامی که از نظر نامگذاران، ریشه در سه چیز داشت: چون ساکت بود، چون اسمش اکبر بود، چون آخرین خطبه‌ی تیرماه را وقتی خوانده بود در تلقی اینان شروع یک فتنه‌ی بزرگتر را کلید زده بود، لذا نامیده شده بود به اکبرِ فتنه، فتنه‌ی اکبر، اکبر فتنه.

 

نامی دیگر هم جناح چپ (که آن زمان خط امام نام داشت) پیش ازین به او داده بود، به نام «اکبرشاه». کی؟ در عصر یکه‌تازی و لیبرالی‌سازی کشور و انقلاب توسط حزب مشکوک "کارگزاران سازندگی" (=بخوانید: عوامل مطیع رفسنجانی)

 

پس از آن بحران، اینک در اغتشاش و آشوب اخیر که به تعبیر درست رهبری معظم با "مهندسی خوب دشمن" جلو آمد و خود ایشان فرمودند: "بنده به عنوان یک آدمی که این مسائل را نگاه میکنم و زیر نظر دارم و میفهمم، در دلم به مهندسی خوب دشمن آفرین گفتم! خوب مهندسی کرده بود؛ همه چیز را در جای خود، به اندازه‌ی خود، آماده کرده بود. چرا موفّق نشد؟ چون یک پایه‌ی دیگر، یعنی محاسبه‌اش، غلط بود."

 

باید کاوش کرد چرا افرادی خاص! ساکت بودند و به تعبیر بنده مواظبت مواضع خود بودند؟! که من سه نفر را نام می‌برم: آیت‌الله العظمی حسین نوری همدانی، حجت الاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی، سردار سپاه پاسداران و از مشاهیر سیاست و امنیت و السابقون دفاع مقدس آقای علی شمخانی.

 

من احتمال می‌دهم علت مواظبت مواضع این سه تن و بقیه‌ی افراد در وسط ماجرا -که لیست‌کردن آن زمانبر است- این بوده که آخرِ قضایا را طوری دیگر حدس زده بودند. بگذرم. فقط گفته باشم حجت الاسلام آقای رئیسی بعدها وقتی بسیج با نثار جان و ایثار شگفت‌انگیز، برنامه‌ی دهشت و خشونت عریان دشمن عنود را شجاعانه و بی‌تعارف دفع و دفن کرد، ایشان هم زبان درآورد و آغاز کرد به ادای یک سری جملات مثلا" قشنگ و آکنده از زور بازو!

 

نکته: مواظبت مواضع، حق هر شهروند است که شفاف بشود یا نشود، اما برای دست‌اندرکاری که با رأی مردم، به انتخاب رسیده و یا با نصب ولی فقیه به انتصاب نائل آمده، اُفت و عیب است. نه عیسایی، نه موسایی شاید یک تز باشد در بطن، اما برای کسانی که در مصدر افتادند تله است، نه تز.

 

اشاره: راستی تندورها این بار چرا روی ساکتین، نامگذاری نکرده‌اند.

 

توضیح: بارها گفته‌ام بنده از سکوی عقل خودم به جامعه و حکومت نگاه می‌اندازم و در بررسی‌ها رفتاری پژوهشی دارم و برای من جناح و جریان‌ها در تحلیلم بار اضافی ندارند.

۲۵ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

نظر جناب سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. مقایسه دو بحران ۱۳۸۸ و ۱۴۰۱ و نقش خواص در این بین به جهاتی به هم شبیه نیست. در فتنه ۸۸ محرک آشوب ، بعضی از خواص مرحوم هاشمی ، میر حسین موسوی و کروبی ، با پشتیبانی تبلیغاتی احزاب مثل مشارکت و سازندگی و به بهانه تقلب در انتخابات بودند. بطوریه دو سه ماه قبل شروع انتخابات سخن از تشکیل کمیته صیانت از آرا و حضور ناظران بین المللی بر صحت انتخابات داشتند. و پشتوانه سازماندهی شده جهت یه انقلاب رنگی بر گرفته از مدل اکراین و گرجستان و شوروی سابق را داشتند. بطوریکه قبل شمارش آرا موسوی خود را پیروز انتخابات دانست و عفت مرعشی ( همسر مرحوم هاشمی ) صبح انتخابات اعلان کرده بود که هر که به غیر از موسوی انتخاب شود مردم باید بریزند تو خیابان ها. یعنی کاملا مهندسی شده برای یه انقلاب رنگی.با کمک نیروهای انور آبی. در این فضای غبار آلود ، یه طرف مرحوم هاشمی با اون سوابق انقلابی اش ، میرحسین موسوی با سابقه ۸ سال نخست وزیری دوران جنگ ، کروبی با سابقه نماینده حضرت امام در بنیاد شهید و خواص دیگر. برای هر شخصی تشخیص حق سخت میشد. تا اینکه بیانات رهبری معظم در نماز جمعه معروف تیرماه ( مبنی بر اینکه زیر بار هیچ بدعتی نخواهد رفت و سخنرانی روشنگرانه اش ) .سیل عظیم جمعیت 2 میلیونی در اعتراض به تقلب.غبار ها کنار زده شد و حقایق روشن شد و حامیان میرحسین به یکباره فروکش کرد و نهایتش هم 9 دی حضور حماسی مردم کار را خاتمه داد. اما اینکه چرا یه ساکتین فتنه نام گذاری شدند. خود هاشمی سر فتنه بود چرا که بیانیه قبل انتخابات گواه است و ایشون کینه و بغضی که از احمدی نژاد داشت حاضر بود نظام و کشور آسیب ببیند. سر فتنه دیگر محمد خاتمی بود که در خلوت اذعان به عدم امکان تقلب در انتخابات داشت اما ساکت بود. همچنین کسان دیگر مثل لاریجانی و قالیباف و .. اما آیت ا... جوادی آملی بعد اظهار نظر در انتخابات سال ۸۴ و حمایت از هاشمی (که به شکست هاشمی انجامید و بعدا بخاطر همین مواضعش مورد بی احترامی قرار گرفت.) سکوت کرد. اما در اغتشاشات ۱۳۴۱ لیدر شان به غیر اراذل و اوباش و بعضی اشخاص هنری و ورزشی ، کدام شخصیت خاص سیاسی قرار داشت که حضراتی مثل آیت ا.. نوری ،رئیسی در مقابلشان ساکت باشند و مواظبت مواضع کنند و منتظر پایان قضایا شوند تا .گزندی بهشون نرسد!!!! هر چند این غائله با نقش آفرینی دشمنان خساراتی به مردم و کشور وارد کرد اما در مقام مقایسه با غائله اعتراضات ۹۸ نسبت به افزایش گرانی بنزین بود.ا رادتمند.

 

پاسخ: جناب آقا سید موسی سلام. از تحلیلی که بر رسیدی، به اهتمام شما در نگاه به ماجراها سپاس می‌گذارم. رهبری معظم برای سال ۸۸ بسیار کوشید قضیه به غائله نرسد. بزرگترین اقدام این بود توی اتاق بیت، با نمایندگان سران اعتراضات، مستقیم نشست برگزار کردند و راهکار برون‌رفت را کاویدند. چرا؟ چون رهبران اعتراض را که به یک جنبش و حتی انقلاب علیه‌ی انقلاب تبدیل شده بود از نزدیک می‌شناخت. بنده معتقدم در آن اتاق باید مسئله به صلاحدید رهبری معظم بسته می‌شد. که نشد و خیابان‌ها به اشغال معترضین و موافقین درآمد. خس‌وخاشاک خواندن مخالفان توسط آقای احمدی نژاد در جشن پیروزی انتخاباتی در میدان ولی عصر عج و همراه داشتن چماق‌های خراطی‌شده! توسط طرفداران آن، کار را از بیخ خراب کرد... .

 

من تمام آن ۹ ماه بحران ۸۸ را در تهران بودم و شغلم ایجاب می‌کرد آن شهر باشم و علایقم وادارم می‌نمود قضایا را دنبال کنم. لذا مشهود حرف می‌زنم.

 

در مورد ۱۴۰۱ باید عرض کنم اتفاقاً چون اغتشاش، سر و ته نداشت و از همان آغاز، هویتی دِهشَتبار به خود گرفته بود، این مستلزم این بود سکوت اصلاً شکل نگیرد اما شکل گرفت و اغلب آنها، رهبری معظم را تنها گذاشته بودند. بنده به نظر و دیدگاه شما احترام قائلم اما نگاهم همان بود که گفتم. خودم همان آغاز گفتم خدمت + قدرت. و این یعنی انقلاب باید با دو خط موازیِ اقتدار قاطع و خدمت صادق، مردم را در پناه امنیت داشته باشد و با احدی در دفن ناامنی و آتش‌افروزی، تعارف نکند. اگر شهامت بسیج مظلوم و بی‌سلاح نبود این آشوب آتش‌های دیگری در خرمن انقلاب می‌خواست بیندازد و ... که فعلاً جای ورود به آن نیست. از نظر من سکوت، علامت آن چیزی بود که صبح در تحلیل آوردم. خیال می‌کردند پایان کار چیزی غیر ازین است که شد. در هر غائله‌ای، تز بنده این است حاصل جمع فکری رهبری و مردم متدین ملاک عمل باشد حتی اگر جناحی خود را زیان‌دیده ببیند. مصالح ملی، کوره‌ی ذوب هر گونه مسائل فردی است. با ارادت: ابراهیم.

 

جواب آق سید موسی صباغ: سلام آق ابراهیم. بنده شناختی که از جنابعالی دارم واقفم که امنیت و مصلحت جامعه از نظر شما، بر هر حزب و باند و جناحی ارجح تر است و برای بنده هم نیز. این گفت و گو ها رو دوستانه تلقی میکنم و برای آگاهی افزایی بر اطلاعات خودم مطالبی رو به نگارش در میارم. از کنش های موضوعی متنوع شما نهایت بهره را دریافت میکنم. همیشه سربلند باشید.

 

سلام مجدد دارم جناب آسید موسی. به‌یقین در منظر من هم، شما یک دوست اهل دانش و ارزش هستید و روی مسائل سیاسی، آزادانه فکر می‌کنید و همین شما را در بررسی‌ها از کمین جناحی می‌رهانَد و چنین مشئ‌یی، دست برتر به شما می‌دهد تا بدون پیش‌داوری، از مقام گردآوری عجولانه بیرون نزنید. نتیجه‌ی چنین اخلاق حرفه‌ای تبیین بدون دخل و تصرف است که اخیراً هم رهبری معظم از همگان خواستند از هر شعاعی که برخوردارند، وارد آن شوند. این شیوه‌ی روشمندت برایم ارزش دارد و قلم شما را با کاوش می‌بینم و می‌خوانم. درود به حُسن سلوک فردی شما. خیلی هم خرسندم بحث را دنبال کنید و این صحن محترم را مفید برای شناخت از همدیگر می‌بینم که سال‌ها در درون انقلاب زیستیم. با احترام.

 

نظر حجت‌الاسلام ربانی: هو العزیز. علیک السلام صدیق ارجمندم آقاابراهیم ، صباح الخیر والعافیة ، استفاده می‌کنم از اشارات آن جناب در مسائل روز که نوعا بدیع است ، اما : در بحث " مواظبت مواضع " تا اشاره به فتنه ۸۸ را خوب آمدی ولی در تحلیل مواظبت مواضع سه ضلع از قدرت " مراجع ، رئیس اجرائی و سپاه " یتامل !!! البته از نگاه این بنده عاصی ، نوع فتنه با فتنه های گذشته تفاوت داشت .مثلا:

۱- رهبری فتنه دقیقا مشخص نبود ، در فتنه ۸۸ رهبری مشخص بود آنهم هاشمی بود چون اتفاقات قبل از فتنه و بعد از آن ، نشان می‌دهد هاشمی بود که آقای م م را به میدان آورد و....

۲- به فرموده رهبری معظم یک عملیات ترکیبی بود که نیاز بود با گذشت زمان و مرحله مرحله مشخص شود حتی ورود رهبری معظم هم نشان می‌دهد با تامل بود که به نظر حقیر ورود آیت الله العظمی نوری و رئیس جمهور عزیز به موقع بود و ورود سپاه هم در ابتدای فتنه حساسیت ایجاد می‌کرد، البته در آن زمان ورود جنابعالی در صحنه جهاد تبیین که شجاعت خاص می‌طلبید اوج بصیرت و تعهد به انقلاب و پاسداری از خون شهیدان را تجلی داد. همیشه مستدام با مرام.

 

استاد ربانی سلام و عرض ادب و ارادت. ۱. از «بدیع» توصیف‌کردن، قوت قلب گرفتم. ۲. نیز خشنودم که اشارات ۸۸ را خوب دانستید. به هر حال بازخورد متن مهم است و نظر شما هم برای من معتبر. ۳. جاذب بود که سه ضلع قدرت را مطرح کردید که البته ضلع سه، منظورم سپاه نبود، آقای شمخانی را نماد امنیت و سیاست پشت‌پرده (=سایه) گرفتم، نه کلیت سپاه. ۴. خرسندم آن را «یتأمّل» فرض نمودید؛ روی آن اندیشیدن و توقف فکری داشتن. ۵. سرآخر هم با دیدن «کمی دیر آمدند» در بیان آن جناب، خیلی آرام شدم، چون هم‌نظری با دوستی چون شما فاضل فرهیخته برایم مهم است. پس، شبیه هم قضایا را دیدیم با کمی اختلافِ دید. درود وافر از اعلان نظر و دید.

 

نظر آقای هادی دهقان: سلام و دورد به حاج ابراهیم صبح شما بخیر . متنهای بسیار جالب و پر محتوا  می نگاری واقعا  استفاده میکنیم . پایدار باشید.

 

سلام آقا هادی دوست گرامی و فهمیده. شما لطف دارید. خوشحال شدم نظرت را دانستم. برای شما احترام قائل هستم. درود بسیار.

 

نظر علیرضا آهنگر (حاج باقر موسی) سلام. درود به شما آقا ابراهیم طالبی دوست فرهیخته ما حالا که ورود کردید به داستان سال ۸۸ نقش احمدی نژاد وپشت سرش مخصوصاً ورود او وادامه سریال داستانش تا حداقل دوسه ماه پیش بشنویم از زبان شما لطفاً اگه مقدور هسش.

سلام جناب علیرضا. کمی وارد می‌شوم. کامل هنوز زودت است:

 

چپ چرا مغلوب تاکیتک رقیب شده بود؟!

پارگی در چپ در ۱۳۸۴ به یک چاک بزرگ تبدیل شده بود نه در سال ۱۳۸۸. آقای محمود احمدی نژاد که در شهرداری یک باند مخفی تشکیل داده بود و با برنامه‌ی مربع کرج (کُردان، رحیمی، جوانفکر + مشایی) پمپاژ پول به راست کرد، وارد انتخابات شد تا نشان دهد اوست که جای حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی خواهد نشست. زیرا از شش ماه پیش‌تر فهمیده بود چپ نه فقط اسیر یک پارگی داخلی که دچار یک چاک بزرگ شده است. چاک چه بود؟! سه کاندیدا در درون آنها: حجت‌الاسلام آقای مهدی کروبی، آقای دکتر مصطفی معین. حجت‌الاسلام آقای اکبر هاشمی رفسنجانی. مصطفی معین را حزب آمریکایی «مشارکت» وسط آورد. مهدی کروبی توسط حزب سوسیالیستی اعتماد ملی منشعب از مجمع روحانیون مبارز علَم شد. اکبر رفسنجانی را بخش راست مدرن -که حزب اروپایی کارگزاران را شکل داده بودند- به میان کشیدند. هر سه، مثلث لج را شکل داده بودند و هیچ کدام به نفع یکدیگر عقب نکشیدند یکدنده پیش می‌تاختند. محمود احمدی نژاد که پول و باند فراهم کرده بود، با یک ستاد مخفی بیرون از سیاست اما دخیل و مُشرف در امور جاری کشور) توانست بر مثلث لج، غلبه کند. گویا به نقل سیاسیون آن زمان با دستکاری آرای اصفهان آمد بالا و او رفسنجانی به دورِ دو افتادند.

 

از نظر چپ آن زمان، عقلی‌ترین کار تمرکز روی دکتر معین بود، زیرا حزب مشارکت خود را غالب بر احزاب چپ جا زده بود و فکورترین نیرو خود را معرفی می‌کرد و تندرَوی‌های شعاری و ظاهری آن هم جامعه را به اِغوا رسانده بود. اما رفسنجانی با کاندیداشدن خود، دست در سبد رأی هم کروبی برد و هم معین. این بود که در دور دو، بزرگترین لجبازی تاریخی انقلاب اسلامی رخ داد؛ نفرت از رفسنجانی، جامعه را به وجوب رأی سلبی رسانید، یعنی با ندادن رأی به رفسنجانی در دور دو، عملاً احمدی نژاد به قدرت برسد بهتر از آن رفسنجانی‌یی برسد که چپ را تهدید به هم‌سرنوشتی با سازمان تروریستی منافقین می‌نمود حتی در خطبه‌ی نمازجمعه گفته بود هزار مسجد کشور را علیه‌ی شما می‌شورانم. بگذرم.

 

اما سال ۱۳۸۸ حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی زیر بار سنگین پیشنهادهای جناح مغلوب چپ قبول کرد کاندیدا شود تا برای بار سوم نهاد ریاست‌جمهوری را بگیرد.او حتی در مسافرت پیشاانتخاباتی در شیراز بود که شنید مهندس میرحسین موسوی آمده وسط و کاندیدا شده است. لذا آقای خاتمی چون برای آقای میرحسین حرمت قائل بود بدون هیچ مشورت و مقاومت، کنار کشید. حتی آیت‌الله سید محمد خوئینی ازین حرکت آقای میرحسین تعبیر به برخاستن از کهف (=غار. مشهور اصحاب کهف) کرده بود. یعنی او چند سال در سکوت محض بود و بی‌خیال سیاست، حالا بدون هیچ مقدمه و مشاورتی، یکباره آمد وسط سیاست. البته چون آقای خاتمی بود که رفسنجانی را با آن همه رفتارهای چندپهلو علیه‌ی چپ و سایر بزرگان انقلاب، «شناسنامه‌ی انقلاب» خوانده بود از چشم بخشی بزرگ از چپ افتاده بود. کار به جای کشیده بود که تندروهای چپ خواهان خروج خاتمی از قدرت شده بودند و می‌گفتند اگر خروج نکنی خیال نکن نزد قدرت محبوبی، بلکه اخراج خواهی شد. بگذرم. خلاصه‌تر ازین بلد نبودم. درخواست کردید و بنده هم ناچار اجابت. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

مسائل دین و ایران و عالمان: تبشیر

به نام خدا. سلام. درین نوشته‌ام قصد ندارم سازمان‌های تبشیری را بر برسم، نه؛ فقط می‌خواهم رسانده باشم اگر فقیهان شیعه و اساسا" جریان مکتب و مکتبخانه و حوزه‌های علمیه نبودند، جریان تبشیر در طول تاریخ با هدف فتح قلوب و مخ مردم (خوانده شود: اغفال فکر مردم) برای جذب به مسیحیت -و در واقع به ایدئولوژی اومانسیم اروپا و چشمداشت به سرزمین‌های مسلمین- ایران را هم مانند کانادا از جمعیت بومیان و از خلوصِ جمعیتی خالی کرده بودند. تنها عامل قاطعی که نمی‌گذاشت نیروهای تبشیری اروپا، ایران را درین دام گرفتار کنند، فقیهان ستُرگ شیعه بودند و نیز دینداری ژرف خودِ مردم که بر ایمان و باور شیعی تکیه داشتند. ازین‌رو باید قدردان سلسله‌ی خالص عالمان پارسای شیعه باشیم که در برابر هجوم فکری اروپا چه با رویکرد صلیبی و چه با شیوه‌ی تبشیری، از دیانت جامعه‌ی ایران صیانت کردند. اگر نبود کار فقهی و دینی علمای اَعلام و روحانیان مقیم دهات و بلاد و مدائن، همان کاری که کاتولیک‌ها در کانادا با فرزندان بومی آنجا کردند در ایران هم مرتکب می‌شدند و امروزه به جای نشر خبرهای دهشتناک کشف گورهای جمعی کودکان و نوجوانان در کانادا -که توسط تبشیری‌های مسیحی صورت می‌گرفت- خبرهایی از گورهای جمعی مملکت خود را اکتشاف می‌کردیم.

 

لازم به ذکر اسس تبشیری‌ها از راه رفتار سالوسانه با مخ و مغز مردم کار می‌کرده‌اند تا آنان را با فریب و بدعت و نشر مسائل کذب، گول بزنند و از دامن اسلام برُبایند. بر عکس تکفیری‌های افراطی سنّی وهابی که با رفتار خشن و به دور از ذات اسلام با سایر مِلل و نِحل می‌کنند و موجب انزجار می‌گردند. ۲۶ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

علیرضا آهنگر: سلام به همه. درود آق ابراهیم. اگه دیروز موفق نشدن امروزه جبران مافات کردند. البته تشکر از روشنگری شما. لطفاً اگه مقدور هست قیاس بدهید.

 

آق علیرضای ما سلام. ما که نمی‌خواهیم حکم شرعی جاری برای جایی که حکم درباره‌ی آن موجود نیست. پس قیاس لازم ندارد. اما یک کد می‌دهم شاید بسزَد. من فکر می‌کنم جامعه‌ی دینی ایران به افراد طرفدار دین از هر نظر معتمدتر است تا نسبت به اشخاص خنثی در قبال دین. حال کار کسانی که به انکار می‌رسند یا از دین اعراض می‌کنند هنوز هم سخت‌تر است زیرا مردم به چنین آدمهایی نه فقط اعتماد نمی‌کنند که اجتباب هم می‌کنند. به قول اخیر رهبری معظم در جمع مداحان محترم کشور ما اکنون نه نزدیک یک پیچ که داخل در یک پیچ مهیب هستیم.

 

البته مردم آنچه در تشهّد نماز هر بار می‌گویند به آن اقتدا هم دارند؛ کدام را می‌گویم؟ گواهی یکتایی خدا و بنده‌بودن پیامبر اکرم ص و سپس رسول‌بودن و رسالتش. شاید یادآوری دو شهادت همیشگی در نماز آن هم در باب تفعّل، برای آن باشد کسی از خط و صراط ربوده نشود با شدت و حدت از شهادت و گواهی خود حراست کند و حتی خود را همه‌وقته هرَس نماید زیرا مسلم کسی ست که طبق آن حدیث: «حاسِبوا قبلَ اَن تُحاسبوا» می‌کند.

 

یک کشکولی هم در بکنم! دیروز مرا بردی سال ۸۸ اما خودت جیمفنگ شدی! گرچه آقا سید موسی آمد و آن پست ستون روزم را مورد مباحثه‌ی دوستانه گذاشت. ولی تو خف شده بودی و در رفتی! تِ فامیل: اوریم طالبی.

 

علیرضا :سلام. تشکر از شما بابت اثر روی پست ارسالی من. خواندن برداشت شما در مسائل روز خوندنیست. هرچند شما برای ما شیخ علی‌اکبر آوریم هستی و مورد احترام ما ولی چون نوشته شما تنه به اثار آقای مهاجرانی میزنه درخور توجه بیشتر. ارادت دوست فرهیخته ما.

 

نظر آقای شیخ‌ مالک رجبی در نغمه: سلام استاد شیخی عزیز. تشویق خیلی خوبه اگر کسی بنده را در فعالیتم تشویق کنه فعالیتم چندین برابر میشود بنده هم طرفدار تشویق و تعریف هستم و کسی که کار خوبی انجام بدهد به احسن وجه تشویق میکنم و هم کسی که مرا در مقابل فعالیتم تشویق کنه خیلی مورد توجه قرار میدهم واقعا مثل اینکه یک انرژی تازه و جدید گرفتم. با حفظ احترام مرحوم مامقانی دیدگاهش را خبر ندارم که چیست ..شما اگر نوشته های برادر بزرگوار جناب آقا ابراهیم طالبی در همین گروه نغمه ببینید هر چند که ایشان یک نویسنده قوی و زبردست هستند وقتی در مقام تشویق طرف مقابل قرار گرفت آن طرف را میبرد در عرش میگرداند میچرخاند بعد با ملائکه ها و کروبین و با خوبان عرش و فرش قرار میدهد ... ایشون دیدگاهش اینچنین است و بخاطر همین طرف مقابل هم راستی راستی شارژ میشود. البته در این گروه نغمه کم رفقایش حضور دارند در گروهای دیگر غوغا بر پا کرده از نظر تشویق.

 

پاسخ دامنه: آقا شیخ مالک دوست فرهیخته‌ی بنده سلام. سپاس آقا، قرآن سراسر مژده است و تشویق و مهمتر این که مؤمن را مُشفق می‌خواهد. و واقعا" واژگان مشفقین و مشفقون بارِ معنایی بلندی دارد و در آن عظمت نهففته است و فقط متوسّمین آن را درک خواهند نمود. مشفق کسی است که از سرِ دلواپسی و دلسوزی، دوست و محبوب و مخاطب خود را تشویق می‌کند و او را به شوق و طرَب می‌رساند. اساسا" نوید و وعده و وعید با هم پیش می‌رود و بشارتِ بهشت با آن مزایا و زیبایی‌ها و نهرها، بالاترین تشویق خدا به مؤمنان است. از لطفی که همآره بر بنده می‌ورزی مشعوفم. شما هم خوب و شائق، مطلب را وَرز می‌دهید. در نغمه اگر مباحثه شکل بگیرد بنده هم با اشتیاق وقت می‌گذارم اما اساتید محترم آنچنان اشتغالات دارند که این صحن را به نظرات و مباحثات خود آذین نمی‌بندند وگرنه تالار نغمه، یک تلار عالی برای جهاد تبیین است که رهبری معظم هم بارها از همگان خواستند وارد عمل شوند. بگذرم. و تشکر وافر دارم از شما مدیری که با تفکر و تکاپو فضای مجازی را با نوشته‌های بسیارمتنوع، از شرع تا نحر و از نهر تا نحل و نمل و از ذکر تا فکر پر می‌نمایی و پیمایش عقلی و عاطفی و اخلاقی و احکامی و مواعظی دارید. درود. با ارادت: ابراهیم.


استاد ربانی سلام. پیش ازین چند ماه قبل هم این متن را گذاشته بودید درین صحن محترم. و من هم نظر نوشته بودم. البته به قول هراکلیت فیلسوف باستان یونان، هیچ چیز تکرار نیست. هر کدام، هر بار، برای خود یک لحظه‌ی دیگر است و معنایی دیگر در ذهن متبادر می‌کند. باز هم خواندم. مرحوم حجت الاسلام ری‌شهری خیلی رجبعلی‌خیاطی بود. درود.

 

جواب شیخ ربانی: علیک السلام عالم منتقد و صادق آقا ابراهیم همیشه عزیز ، شما حمل بر پیری کن و مِن باب "وذکر فان الذکری تنفع المؤمنین " بپذیر. وفقک الله من التوفیق با مرام.

 

دامنه: مجدد سلام جناب استاد ربانی ما. خواهش می‌کنم، شما سمت استادی و ارشدی دارید بر بنده. وقتی روحانی انتقادپذیر می‌شود چند چیز شکل می‌گیرد:

 

۱. ارزش دانش محترم نگه داشته باشد.

۲. هیچ نوشته‌ای یک دیوار بلند تلقی نمی‌شود.

۳. دو طرف بحث به درِ بسته نمی‌خورند.

۴. اکسیر دوستی حاکم می‌شود.

۵. تصور خودحق‌پنداری در مَحاق می‌رود.

۶. آزادی مباحثه رونق می‌گیرد.

۷. خواننده‌ها خواهند توانست به داوری نزدیک به حقیقت دست یابند.

۸. کسی خود را مطلق و نوشته‌اش را فصل‌الخطاب نمی‌پندارد.

 

خواستم همین‌طور شمارگان کنم، دیدم شاید از ۹۹ تا عبور کند و حوصله‌ها سر ببرم. بگذرم و فقط بگویم از فروتنی آن استاد فاضل، فیض می‌برم. با ارادت: ابراهیم.

 

باز هم به حکم ادب اول سلام می‌کنم جناب آقای اسماعیل آفاقی دارابی. شما نمی‌دانم چرا به جای فرستادن جوابت زیر پست من، پاسخت را در هوا و خلاء روانه‌ی صحن محترم می‌کنی؟! عجب هم نمی‌کنم! حتی از سلام نکردن‌تان در صدر متن. بگذرم. این هم نوعی روحیات و رویّات است.

 

نظر شیخ ربانی: سلام بر صدیق ارجمند آقا ابراهیم عزیز، خاطره جالبی بود یادی از بزرگان افتخار آفرین کردید خدا عمر با برکت به همه عزیزان عنایت کنه مخصوصا به بنده خالص خدا برادر متقی حاج آقا رسول هاشمی که حقیر به شخصیت آن بزرگ همیشه غبطه می‌خورم.

 

سلامی سوم به استاد ربانی گرامی، از چندین روحانی مکرم صحن محترم هیئت رزمندگان. آقا نشان لطف و کردار حسن شماست. بله، حاج سید رسول هاشمی رفیق شفیق و قدیم ما نزد همگان مقبولیت و محبوبیت دارد و برای من هم از بهترین‌های جمع ماست. متین و متدین و مؤمن.

 

باز هم به حکم ادب اول سلام می‌کنم جناب آقای اسماعیل آفاقی دارابی. شما نمی‌دانم چرا به جای فرستادن جوابت زیر پست من، پاسخت را در هوا و خلاء روانه‌ی صحن محترم می‌کنی؟! عجب هم نمی‌کنم! حتی از سلام نکردن‌تان در صدر متن. بگذرم. این هم نوعی روحیات و رویّات است.

 

جواب آقای اسماعیل آفاقی: سلام بر دختر عموزاده. در مرحله اول کلمه ای را جا گذاشته بودم رفتم اصلاح بکنم و تصحیح کردم و سلام فراموش کرده را خواستم اضافه بکنم آنهم جا مانده است. سلام کردن هم در روایات و هم در احادیث آمده واجب است سلام اولی که امده بود را کفایت دانستیم. عذر حقیر را پذیرا باشید اگر قصوری شده است حمل بر بی ادبی نباشد.

 

دامنه: سلام شبانه به شما آقا اسماعیل بزرگِ خاندانِ مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی (عموزاده‌ی تنی مرحوم مادرم زهرا آفاقی) هدف این بوده واژه‌ی مقدس قرآنی «سلام» را در هر شرائطی احیا نگه داریم. عده‌ای در سراسر ایران تلاش دارند واژه‌ی زیبای سلام را از محاوره‌ها محو کنند پس ماها باید بکوشیم این سنت حسنه را زنده نگه داریم تا نگذاریم بهترین سرآغاز سخن پس از بسم‌الله، یعنی «سلام» به‌آسانی کنار گذاشته نشود. حتی اگر در روز چند بار همدیگر را دید یا پیام داد. بله، توضحیاتت مکفی بود. پوزش. اما بعد، نه، هرگز. نیتم را بالا عرض کردم. سلامتی‌ات را آرزو دارم که دل جناب‌عالی هم در فراق داغ فرزند جوان نیک‌نامت در آتش و بی‌تابی است و همدرد آشنا با درّه‌ی درد آق سید علی‌اصغر و اعضای بیت مکرمش هستی. باز هم تشکر وافر از شرح شما.

 

چرا نظام رادیو "پیام" تأسیس کرد؟

به نام خدا. سلام. شبکه‌ی رادیویی پیام در ۱۲ آذر ۱۳۷۳ در دو حوزه‌ی محتوا و موسیقی افتتاح شد؛ با جهت‌دهی سه بخش عمده‌ی موسیقی، خبر، گفتار و یک بخش فرعی ترافیک. منبع آقای اسفندیار رحیم مشائی و آقای حسن خجسته باقرزاده برادرِ حاجیه‌خانم منصوره خجسته باقرزاده (همسر محترم آیت الله سید علی خامنه‌ای رهبر معظم) در آغاز و وسط کار، برای آن نقش ایفا کردند. درین ستونِ روزانه‌ام خواستم پیام‌بودنِ این رادیو را بررسی کرده باشم:

من دانشجو بودم در دانشگاه تهران که خبرِ راه‌اندازی رادیو "پیام" در محیط دانشجویی پرطنین پژواک انداخته بود. اتوبوس های شرکت واحد، تاکسی‌های شهرها و حتی خانه‌ها روی موج اف ام این رادیو، ثابت مانده بود. شاید وقتی مفهوم محوری پیام در صدر اهداف این رادیو جای گرفته بود، حتی جهان مدرن هم از پدیده‌ی "پیام‌رسان" بویی نداشت؛ اگر هم داشت، من نمی‌دانم. لابد، هم محدود بود و هم معدود. اما این فکر نو و ایده‌ی بکر، چرا منزلت پیام‌بودن خود را از خود دور نگه داشت و دچار رفتار روزمرّگی و سرانجام روزمرگی شد؟! رادیو "پیام" می‌توانست به عنوان یک ابداع شجاعانه و یک نوآوری فکری و سیاسی، مرجع و منبع و محیط آزاد میان مردم و حکومت باشد و گفتار و خبر در آن به جای نشر از بالا، از بدنه‌ی ملت هم سرچشمه بگیرد، دو جانبه. یعنی هم مردم در آن نشر ایده و خبر و گفتار کنند و هم خودِ نظام. چیزی مانند همین پیام‌رسان‌های عظیم جهان که سال‌های اخیر جوانه زد و نمو کرد و تنومند شد و می‌رود یک "دولت‌انسان" تشکیل دهد که بر دولت‌ها و حکومت‌ها حتی، تفوق یابند ولو با بالاترین میدان‌دهی به شایعه‌پردازان و لجن‌پراکنان در جهان. اما این رادیو، خود، خود را با هدف شگفت و شگرف دور انداخت (=بخوانید شاید هم دور انداختند) و شیوه‌نامه‌ی خود را شبیه سایر کارهای شکلی و ظاهری صداوسیما ساخت. این رادیو می‌توانست انقلابی در دنیای "پیام" ایجاد کند و مردم آن را تریبون آزاد خود می‌نمودند. اگر چنین می‌شد و در چنبره‌ی قدرت و باند و جناح نمی‌افتاد، این رادیو می‌توانست محکم‌ترین ضربه‌گیر نظام باشد و سکوی آزاد و محترمانه و قانونمند آزادی بیان مردم.

چرا باید چنین باشد؟ چون حکومت در جمهوری اسلامی بنایش بر اسلام و شرع مقدس و تکیه‌اش بر مردم و آرای عمومی است. نظام به واسطه‌ی حق نمایندگی از سوی مردمِ گزینشگر، باید هم از مسلّمات شرعی و احکام قطعی مذهبی محافظت کند و خودشان هم (=همه‌ی کسان که در مصدر هستند) پیش و بیش از مردم، باید شرعی و متشرّع و ورع‌پیشه و پایبند به اخلاق و نیز پارسا در برابر فساد باشند، اما بسیاری از امور دیگر، عرفی است و مربوط به فرهنگ و اخلاق و سنت‌های سالم. بنابرین، حکومت خیلی از جاها باید ببیند مردم چه نظری دارند و چه چیز را به منافع ملی و زندگی آرام و رفاه خود نزدیک‌تر می‌بینند. علت، هویداست؛ زیرا حکومت، مولودِ مردم است و با رأی مردم (=اتفاق آراء یا اگر نشد اکثریت نسبی آراء) همه چیز نافذ می‌شود، حتی طبق تئوری امام ره، در دوره‌ی استقرار، اِعمال ولایت شرعیه‌ی فقیه جامع شرائط یا شورای فقیهان نیز چنین است. همه‌ی اینها ایجاب می‌نمود رادیو "پیام" مُبدع یک خَرق عادت می‌شد و از آزادیِ اظهار نظر آحاد ملت نمی‌هراسید و تریبون این شبکه را سکویی برای گفتار مستقیم مردم و نیز اخبار و تحلیل و تفسیر متقابل می‌کرد. یعنی هم رادیو سخن و پیام رسانَد و هم مردم پیام بگذارند. هر پیام‌رسانی رادیویی یکسویه، شبیه ساخت کانال‌های پیام‌رسان است که یک مدیر و یا چند ادمین، پشت آنند و همه‌ی اعضا فقط خواننده و تماشاگر! واقعا" رادیو "پیام" چه خوب بود مثل گروه‌های پیام‌رسان بود و از یک‌سویگی می‌گریخت. من در ماشینم و حتی اگر شائق بودم در منزلم اساسا" بر روی رادیو "پیام"ام چون دوستدار موسیقی و خبر نو هستم؛ اما حیف این رادیو اخبار ترافیک را بیشتر دوست دارد، تا اخبار مردم را. من مثبتات این رادیو را هم واقفم و کتمان نمی‌کنم. اما آیا می‌رسد روزی ین رادیو به آن رادیوی "پیام" با مفهوم واقعی و مردم‌پایه دست یابد؟ البته این وابسته است به این که معلوم گردد: چرا نظام رادیو "پیام" تأسیس کرد؟ بنده بگذرد. ۲۸ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر جناب شیخ ربانی: سلام علیک یا صدیقی، چه عکس زیبا از آن مقبره شرف و مردانگی، درود بر شما که خیلی با معرفتی عزیز با مرام.
 
سلام آقای شیخ ربانی. شما همآره هم به ادله، مسلحی و هم به قدر متیقّن. ممنونم که ما را مواظبید، چونان "شهاب مبین" و "شهاب ثاقب". راستی استاد و صدیق عزیز من آیا شهاب راقب هم داریم؟ درود.
 
علیرضا: سلام به همه دوستان. درودآقا ابراهیم. شاید با پا در میانی بعضی خواص این اتفاق نمی افتاد (شهادت نواب ) در صورت امکان چرایی کار رو بفرمایید. نماز آیات فراموش نشود.

سلام جناب آقا علیرضا. بله، اشاره‌ات درست است. ولی چنانچه خود نیز، نیک می‌دانید مرحوم آیت الله العظمی بروجردی برای هدفی بالاتر یعنی حفظ کیان حوزه که با سیاست‌های  عوامانه و جاهلانه‌ی رضا ماکسیم، در معرض هجوم و در تنگنای شدید قرار گرفته بود، خواست تمام فرصت مغتنم خود را در تحکیم پایه‌های حوزه بگذارد تا قدرت پهلوی دوم -که نسبت به اسلام، بیگانگی را تبلیغ می‌کرد- دستش درازتر از پدرش نباشد. ازین‌رو، مرحوم بروجردی با طریقه‌ای که شهید حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی برگزیده بود، همراهی نکرد. امام ره البته مقداری کدورت کرد با آن مرجع بلندمرتبه، اما چون مقام بروجردی خیلی منیع بود و امام هم وی را حرمتی مطلق می‌گذاشت، منجر به دخالت آقای بروجردی نشد. اما بازخورد مؤثر مشیء مبارزاتی نواب صفوی در جهان اسلام و ایران، کارش کرده بود و روحانیان مبارزه‌گر افکار او را دست‌مایه‌ی نهضت نموده بودند. از شما هم بابت ذهن پویا و مغز جویا ممنونم.
 
شیخ مالک رجبی: سلام علیکم آقا ابراهیم اجرکم عندالله. خدا شهید نواب صفوی را رحمت کند. آیا شاه تصور میکرد که کسی را که 27دی 34 اعدام وشهید میکند(نواب)  شهادتش باعث فرار او در 26دی 57 میشود یعنی فقط در فاصله 23 سال از آن دی تا این دی . و در این دی خواسته آن شهید که جمهوری اسلامی بود به دست ادامه دهندگان راه او بر پا میشود ؟ مثل پدر شاه که  مدرس را شهید کرد  ومدرس گفت من می مانم و تو میروی  و همین طور شد حالا مجلس انقلابی به نام مدرس باقی است و رضاخان منفی ومنفور اهالی این سرزمین است . خون هیچ شهیدی ضایع نیست و هر کدام زمینه ساز تحقق اهدافشان که تحقق و تحقیق اسلام است  هستند درود بر  جهادشان.

سلام آقا شیخ مالک. چه ظرافتی درین متنت، هم نهفته است و هم شکُفته. از حُسنِ دید شما متشکرم.

 

سلام جناب آقای ... : از سماحت و روح پذیرندگی‌ات در انتقاد ممنونم. البته من توقع‌ام را به شما گفتم وگرنه برای خود شما شئوون و حرمت قائلم. برداشت من این است شما به عللی از صحنی که مدیرش حتی برادر ارشدت هست، دوری می‌گزینی و برخی به من رساندند که چرا آقای صدرالدین در مدرسه فکرت دائم جولان می‌داد اما در صحن هیئت محترم رزمندگان ... . بگذرم. من جوابم به آنان این بود، اختیار تنها متاعی است که خدا برای تک تک بنده‌هایش منحصر کرده است.

 

جواب آقای صدرالدین آفاقی: از اینکه منو قابل میدونید و مثل برادر بزرگتر نصیحتتان را از من دریغ نمیکنید سپاسگزارم. ظهور و نمود بیشتر در صحن مدرسه فکرت شاید بدلیل اختلاف دیدگاههای بیشتر و فضای مباحثه آمیز اونجا بوده است. در فضای هیات رزمندگان توافق دیدگاهها احتمالا باعث میشد که نیازی به اظهار نظر نبوده است وگرنه اینکه چه کسی در راس باشد هیچ تفاوتی برای من نداشت و هردو نفر برای من عزیز بودید و هستید. اتفاقا در صحن هیات باید کمتر ظهور داشت که شائبه برادری کمتر به چشم بیاید.کشکولی عرض کردم.

 

پاسخ جناب شیخ ربانی: سلام علیکم صدیق ارجمند و با صفا آقا ابراهیم عزیز.

ای چلچراغ چشم تو خورشید راه من

مکن تلفظ از شهاب که هستی آفتاب من

ببخشید توضیح می‌دهم، ای دوست دل شکستن... . اخه شهاب در برابر...!!!! شهاب راقب درست نیست راقب به کسی می‌گویند که ، همیشه ناظر باشد. مثل ملائک بشیر و مبشر برای انسان‌های خوب. و نکیر و منکر برای انسان‌های بد، که در قرآن اشاره شده و شهاب نوری که لحظه ای است و... .همیشه مستدام با مرام.

 

سلام دوباره به استاد ربانی. پاسخ، عالمانه بود. به هر حال ممکن است (حتی حتمی) که شیطان و جنودش، در جلد ما درآیند و شما روحانیان، طبیان روح و روان، مراقب مایین. شعر و سجع آهنگین و همچنین تضاد میان شهاب و آفتاب، خیلی غنی و زنهاردهنده بود. توضیحات ادامه هم، بر دانش ما افزود. لذت می‌برم وقتی از دانش دیگران سر در می‌آورم. ممنونم.

 

جناب آقا مصطفی دوست فرهیخته و متین سلام. با آن که یک دوره طولانی‌مدت غرب‌شناسی کردم و با فلسفه‌ی غرب عمیقاً آشنام، اما متن شما را کاری بادقت دیده و تعجب نکردم چرا مسلط وارد شده‌اید، زیرا بر توانانی شما آگاهی یافتم. نکات همه جالب و در خور تعقل و تلنگر بود. فراوان تشکر. با اجازه دو فراز هم من بگویم:
 
۱. بدیهی است هر انسانی وقتی در معرض توده‌ای وسیع از مسائل دنیوی (و البته حاشیه‌ای، کم‌اهمیت، کاملاً بی‌ارزش، و ...) غرق می‌شود، خدا را نه فقط فراموش می‌کند، که کم‌کم به آن بی‌علاقه، سپس دیری نمی‌پاید کم‌اعتقاد، سرانجام یا خنثی و یا منکر می‌شود و اگر حد نصاب بگیریم می‌توان گفت بی‌خیال خدا می‌شود (که بی‌خیالی نسبت به خدا بدترین صفت فردی است) و در نهایت تا اعماق در خود و نفسانیات خود فرو می‌رود. (خوانده شود جدا از خدا در جلد خودش گم می‌گردد)
 
۲. انسان اسیر مظاهر است، لذا انسان ایرانی -لابد مطلع‌اید: کم‌شمار- خیال می‌کند آنچه از درخشندگی غرب تبلیغ و بلوف می‌شود، واقعیت دارد. و حتی به غلط علت رشد غرب را کنارگذاشتن مذهب، تلقی می‌کند لذا در ذهن خود مشوّش دنبال تمدن مغرب‌زمین می‌رود، اما نمی‌داند در آن تمدن، گرچه دانش‌هایی درخشان شده است اما به موازات آن ارزش‌های قطعی الهی تاریک گردیده است. آنچه مهم است اقتباس است نه تقلید. می‌شود از علوم و دانش و فنون همدیگر تبعیت کرد، اما رفتار کورکورانه و مقلدانه به خودباختگی منجر می‌شود. هر چند غرب از طریق غارت، غرب شد و پیش وجدان و خدا غریب.
 
امیدوارم دو فراز بنده در جهت دنباله‌بخشی به پژوهش خوب شما بوده باشد و بیراهه نگفته باشم. با ارادت: ابراهیم.
 

 

جناب باب‌قاسم رمضان واهابی دارابی

نجشنبه، ۱۵ دی ۱۴۰۱ . عکاس: دامنه

باب قاسم رمضون

مرد حروف و نماز. متن کامل در لینک بالا به قلم دامنه

نظر خلیل شاه علی: با سلام . جالب بود از بعضی از این ریش سفیدا و پا به سن گذاشته ها هزاران حکایت و حکمت میتوان دید و شنید .خدا حفظشان کنه.

جناب آقا خلیل شاه علی سلام و عرض ادب و احترام به جناب عالی. بله نکته‌پردازی شما یک حقیقت جاری در متن جامعه‌ی دینی و فطری است. فرصت خوبی فراهم کردید که از همین صحن محترم از شما بابت اداره و اجرای مسلط مراسم سوم درگذشت ماتمبار مهندس سید جواد شفیعی -دسته‌گل خوش رایحه‌ی آق سید علی اصغر که ناباورانه پژمردند و بیت محترم و همگان را داغدار فراق خود کرده‌اند و مردم بامرام داراب‌کلا و دیگر آشنایان منطقه را در اندوه فرو بردند- تشکر داشته باشم. همآره در ذکر و نوحه و نوا سربلند و فاخر ظاهر شوید که از ذاکرین اهل بیت عصمت علیهم السلام‌اید. ممنونم از بیان نظر و دیدگاه‌ات.

 

نظر بعدی خلیل شاه علی. سلامی دوباره. شما به من همیشه لطف داشتید. و ارادت مندم به شما. خدا به شما و اقا سید عزیز و خانواده محترمشان صبر وشکیبایی عنایت کنه. همچنین به عزیز جانم اقا میثم که دیدن غمش سنگین است.

 

نظر آقای مصطفی بابویه دارابی: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی عزیز و همه گرامیان گروه رزمندگان. از نقل قولی که از "باب قاسم رمضان" عنوان کردید (دنیا . علم . نماز . حروف) بسیار برایم جالب و آموزنده بود که چطور یک انسان به ظاهر ساده به مفاهیمی بسیار بزرگ اشاره دارد(عرفان عملی) که برای یادگیری آن سالها ممارست لازم است تا شخصی به این آگاهی برسد(آن هم شاید به عرفان نظری) و این نکته در ذهنم تداعی شد که ادراکات از راه شهود و به صورت نور به قلبهای پاک و ساده تابش پیدا میکند و الزاما نیاز به زیر و زبر کردن مکتوبات نیست. ارادتمند مصطفی.

 

سلام و سپاس جناب آقا مصطفی. یک حاشیه‌ی پربار بر متنم درباره‌ی جناب باب‌قاسم رمضان زده‌اید. هوش شما را تحسین می‌کنم که زوایای یک متن را به ابعاد عرفان عملی و عرفان نظری پیوند زدید. دل، یک منبع عظیم معرفتی است. بله، درون‌آگاهی و خداپرستی انسان را به درجه‌ی کمال می‌کشاند چونان جذب بُراده به آهن‌ربا.

 

نظر آقای علی رحیمی: عجبا. مرد بی ریا و همیشه در حال کار کردن  برای امورات روزانه خانواده خودش. کاشکی یادی از  جوان از دست رفته اش میکردید خداوند بیامرزدش و همچنان اموات شمار را. روح جواد عزیزم در آرامش.

 

سلام عرض می‌کنم و ارادت جناب علی آقای رحیمی. از یادکردِ شما از جناب مش رمضون واهابی ببخلی متشکرم. نمی‌دانستم درگذشت فرزندش را. رحمت بر روح فرزند او.

 

محمد قاسمی دارابی: سلام. رابطه با محبوب خود و علم ماورای به لباس و شخص نیست بلکه کردار مخلوق خدا و رابطه با خدا و خلوص آن شخص و پاک بودن و رازو نیاز خالصانه با خدا و پاک بودن انسان یک جای بدرد آدم می‌خورد منظور باب قاسم رمضان است حکایتی از وی شنیده دارم که در زمان آماده سازی زمین شالیزار حاجی دشت باران نمی بارید و آب شالیزار کم بود که او به سختی داخل زمین کشاورزی شالیزاری بدون اب کارمی کرد . آنهای که شالیزار ی دارند می‌داند آماده سازی زمین شالیزار بدون آب سخت و طاقت فرسا است . شنیدم آقای باب قاسم رمضان در انتهای کار در زمین شالیزار نگاهی به سوی آسمان کرد و بسوی خانه رفت . در بعد ظهر آن روز باران قابل توجهی بارید و زمین‌های شالیزار را سیر آب کرد.

 

سلام جناب آقا محمد قاسمی. خوشحال شدم از حضورت و این خاطره‌ات که در دسته‌ی مشاهده قرار دارد و جزوی از فرمول‌های قابل قبول. این نقل قشنگ شما را ثبت می‌کنم. در قلوب آدم چیزهایی نورافکنی می‌کند که چون امور شهودی فردی است قابل دیدن نیست. متن خوبی بود که نوشتید. تازگی داشت و قابل تأمل است. عکست در کنار مرحوم کمال‌الملک در نیشابور هم جالب است، چندباری آنجا رفتم، که امامزاده محمد محروق آن نیز بسیار عظمت دارد. نیز قبر عطار و خیام.

 

نظر اسماعیل آفاقی: سلام. این آقا رمضون ، زیاد نباید پا پیچش شد اگر ببینه ولکن او نیستید یا شوخی با او می کنی با یک "کِتِ" گفتن از خودش دور میکنه.

 

پاسخ آقا مصطفی: سلام مجدد خدمت شما آقا ابراهیم گرامی... ممنونم از حُسن نظر و توجه شما... دو فرازی که عنوان فرمودید بسیار عالی و نشانگر تسلط شما به این مبحث میباشد و از ابراز نظر و حتی انتقاد در مورد پژوهش ها بسیار خرسند و خوشحال میشوم... و این دلگرمی و اظهار نظر خودش باعث بوجود آمدن انگیزه جهت پیشبرد و ادامه بیشتر مباحث میشود و باعث میشود که نویسنده از کم و کیف نوشتار آگاهی یابد... که خلأ این اظهار نظرها مدتهاست در گروههای حقیقی و مجازی حس میشود... معمولا افراد نسبت به مباحث سیاسی بازخورد انجام میدهند ولی در مباحث دیگر سعی میکنند بیشتر سکوت اختیار کنند که نویسنده را هم مردد میکند که:

 آیا نوشتار مورد رضایت جمع واقع شد یا نه؟

یا اصلا کسی این نوشتار را میخواند یا نه؟

داخل پرانتز این نکته به همه عزیزان خاطر نشان میشود که هدف از ارائه پژوهشها خدای نکرده ایجاد تفاخر به کتابخوانی نیست... همانطور که در ابتدای نوشتار عرض شد هدف رسیدن به آگاهی و لیاقت ; فردی و جمعی ورود به زمان موعود عج است...

اما بعد:

در ذیل دو فراز شما عرض کنم که: همانطور که مستحضرید اِمانوئل کانت و شاگرد ایشان فیخته و هِگِل معتقدند که انسان بِمرور اقتضائات دنیایی از "وحدت به کثرت" رسیده... که این یعنی سرآغاز انحطاط بشر است.. در فلسفه و عرفان اسلامی باید دوباره از کثرت دنیا به وحدت رسید (انا لله و انا الیه راجعون) و این هدف خلقت انسان است...(وحده لا شریک له) که یکی هست و هیچ نیست جز او. وحـــــــده لاالـــه الاهــــــــو (شعر از هاتف اصفهانی)

 

سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. علت روشن است. افراد درون‌گرا را وقتی آزار کنند بیشتر واکنش درخور نشان می‌دهند. حق هر فرد موذی (اذیت‌رسان) هم همین است. سپاس از نگاه طنازانه‌ی شما.

 

سلام مجدد جناب مصطفی. خرسندم خوشایندت شد. امابعد؛ اساساً انسان از طریق قدرت ناطقه به فهم از همدیگر نائل می‌شوند پس با شما موافقم که اظهارنظر یک رسم منطقی است. دوری افراد ازین خصیصه، عیب حساب می‌آید. در کثرت و وحدت یک تمثیل می‌زنم تا درک مطلب برای همه میسّر شود. البته اگر کسی باشد متوجه نشده باشد وگرنه بنده همه را صاحب درک می‌دانم.

 

چراغ قوه را روی دگمه روشن بگذارید به سمت تاریکی و دور بگیرید. این تابش انوار می‌شود کثرت (=جمعیت و جمیع موجودات)

 

حالا دگمه‌ی چراغ قوه را خاموش کنید، انوار روشنایی بازمی‌گردد به درون لامپ چراغ قوه. این می‌شود وحدت (=یکتایی و یگانگی)

 

پس انسان در هر کثرتی که به سر می‌برد باید به سوی خدا بازگردد. که شما آقا مصطفی به‌درستی آیه‌ی استرجاع را مطرح کردید. این آیه به نظر من هرگز آیه‌ی منحصر اعلان اموات نیست، آیه‌ی حیات دائمی افراد هم هست در تمام ساعات زندگانی. ببخشید از کف یک دست گذشت. بهره می‌برم از هم‌صحبتی با جناب عالی.

 

سر قبر شهید علی اکبر شیرودی

در شیرود محله (مابین تنکابن - رامسر)

شهریور ۱۳۸۴ . از راست: عاصم، ابراهیم (برادرخانم) عادل. عارف. خانم. عکاس: دامنه

 

شهید مظلوم بهشتی :

"عرفان واقعی، خانقاه‌اش بازی‌دراز است." منبع

سر قبر شهید شیرودی

جمعه, ۳۰ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۴۸ ق.ظ

متن کامل آن در لینک بالا

 
نظر استاد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله جناب آقا ابراهیم. همه نوشته های اینجا را توفیق خواندن ندارم ولی این نوشته حضرتعالی از نوع «و من یعظم شعائر الله» است. رحمه الله علی ابویک والسلام علیک. ارادتمند شفیعی مازندرانی.

استاد معزز حاج آقا شفیعی مازندرانی سلام و احترام فراوان. ازین‌که به خاطر این پست امروزم دعای رحمت فرستادی به والدین و درگذشتگانم، از شما کمال تشکر قلبی را دارم. روز جمعه چیزی بهتر ازین نیست که برای اموات عزیزم چنین رحمت‌هایی بیابم. اما بعد ما از همان آغاز انقلاب پای منابر بزرگانی مفاخر چون شماها روحانیان باسواد و پرهیزگار محل‌مان این مناسک مذهبی را آموختیم. اینک قدردان آن نعمت منبرها هستیم. حسابی به ماها ساخت و اسکلت روح ما را با مذهب آمیخت. صدها بار درود. بر اموات بیت مکرمتان نیز، بارها رحمت و مغفرت.
 
نظر موسی راستگو. باسلام. صمیمانه به نیابت دست بوس تمام عزیزان از زمان بستری تا دفن آقا جواد عزیزمان هستیم هیچ وقت محبتهای همه شما بزرگواران فراموش نشدنی و قابل ستودن است. عمو ابراهیم عزیز ممنون. موسی راستگو.
 
آقا موسی راستگو سلام و خیلی هم علیک. چقدر مهربانی و چقدر نواخت دوست‌داشتنی. ممنونم که مرا با الفاظ صمیمی «عمو ابراهیم» صدا می‌کنی. از این همه محبت و ادب به وجد آمده‌ام. به فاضله‌خانم سلام و ارادت  تسلیت مجددم را برسان. با ارادت: ابراهیم.
 
نظر شیخ نجفی: سلام و درود بر دوست گرامی، آقا ابراهیم طالبی. دست مریزاد که حادثه غمبار و سوزناک تشییع فرزند دلبندتان دوست گرامی جناب آقا سید علی اصغر شفیعی را مانند فیلم ساز پُرتوان در پلانهای متعدد صحنه آرائی کردی و بنده خود را در آن تشییع جنازه باشکوه دارابکلا احساس کردم . باور بفرمایید که هنگام خواندن شرح ماجرا بغض در گلو و اشک در چشم خواندن پلانها را ادامه دادم وطاقت نیاوردم پلانهای آخر را بخوانم. بنده بعد از مراسم تدفین به دوست عزیزمان تسلیت گفتم و عذرخواهی کردم از عدم حضور،  اما شما موفق شدید از قم به محل بروی و حضور شما و دیگر دوستان در کنار پدر داغدار بهترین مرهم و قدت قلب خواهد بود. در آنجا که خبر سوزناک آسمانی شدن آقا سید جواد را شنیدی، پناه به حضرت امام الرئوف بردی ، یادم آمد که قبل از کرونا معمولا هر ساله در هوای پائیزی با بنده تلفنی از کنار بارگاه ملکوتی ثامن الحجج سلام الله علیه ، تماس میگرفتی و میگفتی با آقا سید علی اصغر و بعضی از دوستان در جوار آن حضرت بزیارت مشغولید (چند سال) تشکر و احترام. یاعلی. محمد نجفی دارابی.

 

استادم -از دیرباز تا الآن- حضرت حجت الاسلام نجفی سلام. به تمام کلماتی که با نهایت اخلاص و اخلاق نگاشته‌اید، مرا گویی به انواع تقویتی تزریق کرده‌اید. آقا قربان اشک شما و همه‌ی فهمیدگان بروم که این قدر برای مصائب کربلا و دردهای طاقت‌فرسای آقا سید علی اصغر -یکی از همین دوده‌ی سادات- گریان می‌گردین. خدا را شکر نوشته‌ام طعم روضه و مصیبت به خود گرفت و اثری مذهبی نهاد. من درک می‌کنم چرا طاقت‌تان، در حین خواندن پلان‌ها طاق شد، زیرا در بیت مکرم خودتان هم، مصیبت بر شما بار شده بود و در فراق یک سادات شریف النسب و نیز در فراق برادر فاضل و فاخر حوزه‌ی علمیه، قلبی آکنده از اندوه پیدا کرده بودی و این پلان‌ها، آن سوزها را برایتان تازه‌تر کرد. بله، یادم است هر وقت زیارت رضوی ما شکل می‌گرفت به شما از همان بارگاه امام رضا علیه‌السلام زنگ می‌زدم و یا طی پیام، فضای معنوی آن مکان مکین را انتقال می‌دادم. از پیام پر از مضامین شما ممنونم. راستی از مرهم شما بر مَرحم متنم، آموختم. همواره این را مثل حوله و هوله اشتباه می‌گیرم! با ارادت: ابراهیم.

نظر خلیل شاه علی: با سلام . قربان دل رنجور همه عزیزان به سوگ نشسته اقا جواد از سید عزیز تا برادر عزیزم میثم.تا مادر داغدار و خواهران دلشکسته و همسر دلسوخته.و شما دوستان عزیز اقا سید که در ان چند روز سنگ تمام گذاشتید . همه پلان ها و داستان هجران اقا جواد رو خواندم و اشک چشمم جاری شد .داغ عظیمی بود خدا به اقا سید عزیز اهل خانه اش صبر بده ..ممنون از شما عمو ابراهیم.

 

دوست دیرینم جناب آقا خلیل شاه علی سلام. بر من هم فَرض است از گرداندنِ زیبای مجلس شکوهمند سوم مرحوم مهندس سید جواد، ازت قدردانی مجدد کنم که با ته‌آهنگِ غمگین، دل‌گویه‌های قشنگی در وسط هر برنامه -بدون این‌که اتلاف وقت کنی- با کوتاهی و چکیده‌خوانی به اجرا و نمایش در می‌آوردی و ظهور خوبی داشتی. بهترین روش همین است که مجری محترم با کم‌گویی، بر حوصله‌ی حاضرین خدشه نزند که جناب عالی درین‌باره، حقوق شنوندگان را مراعات می‌نمودی. درود که با لفظ عاطفی "عمو ابراهیم" به سراغم آمدی. با ارادت: ابراهیم.

نظر شیخ محمدرضا احمدی: سلام جناب استاد طالبی عزیز. از زمان انتشار خبر فقدان جوان عزیزِ سید اهل قلم، هر کسی با زبان حال خود، این صحن را با تسلیت همراهی کرد، اما زبان حال سید اهل قلم را سعدی علیه الرحمه شاید این گونه سروده باشد:

 

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

 

پلان که چه عرض کنم، غمنامه عمیق شما را تا آخر خواندم. ترسیم زیبایی از غم خود و خانواده و غم سوزناکِ سید اهل قلم داشتی، انگار خود صاحب اصلی غم هستی. نمی توانم پنهان کنم وقتی این پلان های نه گانه را خواندم، همراه با اشک، بی اختیار به یاد محتشم کاشانی و ترکیب بند جاودان و جانگداز او افتادم که ترسیمی زیبا و جانسوز و جانگداز از واقعه کربلا دارد، ایشان به نظم، شما به نثر.

 

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد

 

از ترکیب بند دوازده گانه محتشم تا پلان نه گانه طالبی عزیز، سوز و غم و اندوه می‌بارد. از دل غمزده و رنجور سید خبر ندارم، یعنی نمی‌توانم آن درک را داشته باشم، اما وقتی در متن زیبای‌تان، نام حسین و زینب علیهماالسلام می‌آمد، انگار تسلایی خدایی در وجودم نقش می‌بست. یک بار در این گروه به دوست نادیده خودم، جناب سید اهل قلم تسلیت گفتم، باز هم این ضایعه دردناک را به ایشان و خانواده‌های محترم و حضرتعالی و اعضای محترم گروه تسلیت می‌گویم، همانی که مصیبت داد، حتما صبوری هم خواهد داد. غفرالله له و لنا و حشره الله مع الصالحین و الصدیقین. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. قم. محمدرضا احمدی.

 

رفیق و همکارم جناب حجت الاسلام استاد احمدی سلام. با تمایل متن طویلم را خواندی، پس بر من است تشکر کنم و بَهجتم را رو. هر بار هم نوشته‌هایی که ارمغان می‌آوری، دارای کلیدواژه است و سوژه. از ادراکات شما نسبت به حالات دیگران باخبرم، زیرا انسانی لطیف هستی. خیلی بهره بردم مرحوم محتشم را وارد صحنه کردی. احساسات مذهبی شما نسبت به اهل بیت عصمت ع بر من روشن بوده است. با استقبالی که کردی، اینک خودم را نکوهش نمی‌کنم گزارشی دراز نگاشتم. هر چند اخلاق به من می‌آموزد از متن طولانی‌ام از خوانندگان شریفی که وقت صرف کرده یا می‌کنند معذرت بخواهم. احمدی‌جان الهی همه‌چنان در امان. بر متن من دنباله‌ای خواندنی افزودی. با ارادت: ابراهیم.


نظر حجت الاسلام داراب کلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم کامل خواندم. دقیق. پرمعنی. جان سوز. پر از امیدواری، اعتقاد به عالم معنی قبر و قیامت و... . چه می توان گفت. چرا که امیر المومنین علی علیه السلام فرمود : الدنیا محفوف بالبلا غم از دست دادن عزیزان تحمل ان بسی سخت و دشوار است اما همه ی ماپایانی در این دنیا داریم این حوادث موجب امتحان الهی است.

 

جناب حجت الاسلام داراب‌کلایی دوست فرهیخته‌ی بنده سلام. از دقتی که در ارزیابی گزارش بروز دادید، اطمینان مرا در به کار گیری مفاهیم مذهبی، تقویت فرمودید. خوشحالم که معمولا" در هر متنی، توصیه‌های روایی را فراموش نمی‌فرمایی و در جریان هستم که در مباحث مورد نظر، پژوهش‌ها و چاپ و انتشارها داشتید. از بذل محبت‌تان ممنونم. با ارادت: ابراهیم.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام بر آقا ابراهیم . ممنونم از نگارش فیلمنامه گونه ، رخداد ضایعه در گذشت مهندس جوان و مومن آقا سید جواد را ، همه کسانی که متن را مطالعه کردند ، که در مراسم تشیع جنازه شرکت داشتن و نداشتن ، آن صحنه ها مانند نوار ویدوئی از جلوی چشمشان به تصویر کشیده شد. خداوند صبر دهد به آقا سید علی اصغر . در پلان هشتم متنی را بعنوان " زبان حال رفیقان " در شب سوم مراسم مرحوم در مسجد جامع قرائت کردید و از پیوند خونی و نسبی  چهار شهید بزرگوار ( شهید آقا سید جواد شفیعی ، سردار شهید محمد حسین آهنگری ، شهید گرجی و شهید صباغ) . با سید اصغر شفیعی را عنوان کردید. شاید برای حضار در صحن نسبت شهید شفیعی با سید علی اصغر مشخص باشد. اما برای سه شهید نسب خونی را عرض میکنم. شخص بزرگی از  منطقه پوروا ملاخیل هزار جریب نکا ، بنام ملا طالب ، شش دختر داشتند ، که یکی از دختران بنام ربابه مادر بزرگ پدری آقا سید علی اصغر هستن. دختری بنام سکینه ، مادر شهید محمد حسین آهنگری ، و نرجس مادر بزرگ مادری شهید صباغ و  پدری شهید گرجی ، دختری دیگری بنام شهربانو مادر  بزرگ مادری پرویز شاه علی ، خدیجه مادر بزرگ پدری آقا تقی مختاری و زهرا که فرزنداش در قائمشهر هستند. یعنی آقا سید اصغر پیوند نسبیش با این شهدا پسر خالگی  میباشند. البته باعث افتخار ما . قابل ذکر است که جد مادری  مان مرحوم ملا طالب در سفری به کربلا ، در اثر بیماری فوت نموده و در قبرستان وادی السلام دفن شدند. ببخشید طولانی شد. عرض ارادت مجدد.

 

آق سید موسی صباغ دوست عزیز و دیرین من سلام. باور بفرما از بیان شجره‌ی دوده‌ی شما و آقا سید و سایر منتسبان و خویشاوندان، لذت علمی بردم. این گونه شناسایی‌های تباری را دوست می‌دارم. برای من جالب بود و با هوش و دقت بالا متنت را خواندم. و با اجازه آن را در بخش مردم داراب‌کلا در وبلاگم دامنه ثبت می‌کنم. شما لطف داشتید هم در پایان آن مراسم سوم و هم در تشییع و تسلا. از ارسال پیامت خیلی خرسند شدم. درود بر شهید عزیز بیت‌تان. با ارادت: ابراهیم.

 

نظر علیرضا آهنگر موسی: سلام. درود به شما آق ابراهیم. تسلیت به شما بابت این مصیبت. تشکر از شما بابت این پست پر مغز پر معنا. البته که  این غمنامه شما دارای ابعاد بسیار میباشه. البته متن ارائه شده جهت پیوندهای دیگر مطالب قابل پوشش پیوست میباشه. خدا رحمت کنه آقا سید جواد و صبر عنایت کنه به این خانواده.

 

آقا علیرضا فامیل محترم ما سلام. ابتدا از آن تماس‌هایی که در اوج بحران سیدجواد با من می‌گرفتی، بسی ممنونم. ازین پیام سراسر عطوفت و تأیید مفاد متن، خرسندم کردید. موجب آرامش روح ملتهبم هست وقتی پیام از سوی دوستی چون تو اهل مطالعه به سویم می‌رسد. از دیدن چندین‌باره‌ی تو در بیت عزا، قوت قلب می‌گرفتم. و می‌دیدیم که در خود می‌پیچیدی از بس بی‌تابی دستت داده بود. درود. با ارادت: ابراهیم

 

پاسخ سید علی اصغر به بنده:
سلام جان دوباره من
زنجیر وفا بر پایم زدی
وجودت پردامنه ، تحمل درد دوری پسرم را وسع بخشیدی.
حضورمسئولانه ات در لحظه لحظه های زمان آغاز غمگساری تا به آشتی با داغ جانکاه وجودم را مملو از مستی کرد .
اشکم را ترسیم کردی
گریه ام را نقاشی نمودی
همسرم را به مویه های غریبانه سرسلامتی دادی
فرزندانم را رهنما و همدرد بودی.
خاصیت وجودتان با دوستان عزیز و دلبندم حجمی است که ادبیات بدیع و صنعت شعری دردی کشی نتوان کرد .
عروس غمگین مرا یاوری نمودی .
خود اشک ریختی و گریه کردی
نوازش خواندی و با نور چشمانت برق محبت بر چشمانم کاشتی .
تجلی تذکرات مذهبی و گرایش به ایمان دینی ات اندیشه ام را مدیریت کرد .
و سبک و سیاق دکلمه ات در مجلس سوم برایم رویت آسمانی بود که آقا سید جواد در آنجا سکنی گزید .

توصیف دردمندانه ات در پلان های ادبی اشکم را دو باره جاری کرد تا بدانم چه اندازه نه که کمیت، بلکه کیفیت و بهتر بگویم زیبا و عمیق درکم نمودید .

جوادم را حیات بخشید.

تمرکز ندارم که زیباترین را تقدیم تان کنم
از خواهر خانم تان تشکر می نمایم که لحظه های بیادماندنی را ثبت نمودند .
الهی از زندگی لذت ببرید.

از دوست مومن و فرهیخته ام جناب حضرت حجت الاسلام احمدی که سمت استادی بر بنده را دارند که بدلیل بینایی در اندیشه مستقل و تقوای ستیزش همواره درس آموز هستند، کمال امتنان وافره را دارم.
سید علی اصغر شفیعی دارابی

اُعجوبه‌ی من سلام. تو می‌دانی یک الگوی خوب، تمام تفاوت‌ها را می‌سازد. یعنی هیچ چیزی وی را در عجز فرو نمی‌بَرد. و تو می‌توانی با گنجه‌ی معرفتی که داری، برای هر محلی یک اسوه برای تمرین زندگی در غیاب و غربت فرزند ازدست‌داده باشی. در مردم جایگاه داری. این را بارها طی سال‌ها به تو گفتم. اینک بر تو روشن شد با این نمایش خلوص مردم برای درک درد تو. لطف‌نامه‌ی تو را خواندم، مرا شرمسار تواضع‌ات ساختی. اینک یک سینه خدا در پایگاه قلبت گذاشت که توان استجابت از خدا دارد. یعنی آن دلِ متصل به دوده‌ی ساداتت، می‌تواند، آری می‌تواند دعا به حق ما، به جانب خدا نمایَد. پس همه را درین دلِ داغی‌گذاشته‌ی خود دعا کن، مرا هم از قلم میَنداز. تو را همواره عاری از کدور و کراهت می‌دیدم و تو می‌دانی میزان قرب مرا به قلبت. بیش دوست داشتم بالاتر از وظیفه‌ام، خدمتت کنم که نزد خدا خجل نگردم، روزهای زیادتری را کنارت بمانم، اما اضطرار حضورم در قم، مرا وادار و حتی مُجاب کرد بر خلاف میلم، ترکت کنم؛ اما قُرص بودم که رفیقان همچنان بهتر از من و جلوتر از من، پیشگاه تو را که اُعجوبه‌ی مایی و جای خالی یوسف‌مان را سبز و نمایان می‌نمایی، خالی نخواهند نمود. درود. یارِ غار تو.
 
سلام یار غار. پاسخ من در سه پست بالاتر به خودت با عنوان «اعجوبه‌ی من» را ببین، بعداً به این پست شما در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی خواهم نوشت. الهی نهاد گداخته‌ات، هر چه سریع‌تر گلستان گردد.


نظر علی رحیمی دارابی: دلم غم دارد امشب. عمو ابراهیم  بزرگوار تمام پلان های نوشتاری شما در مقابل مرگ ناباورانه سید جواد را خواندم و یاد خاطرات رفاقتم با سید جواد افتاد. غم جواد عزیزم  هم‌چنان در دلم ناله میزند و ناله خواهد زد. برای دلِ دل شکسته عمو سید علی اصغر محترم و داداش میثم دوست داشتنی آرزوی صبوری و بردباری میکنم. در آخر برای دل شما ک هم ناله با عمو سید علی اصغر بودی آرزوی سلامتی دارم.

 

سلام علی آقای رحیمی رفیقم. همه جای عزای سید جوادمان حضوری متحرک داشتی و پویندگی شما برای هرچه‌بهتر منعقدشدن مراسم و باقی دوره‌ی تسلا، مشهود بود و رسم رفافت با جواد را به جای آوردی. ممنونم که از دیرباز با لفظ مهرآفرین عمو ابراهیم صدایم می‌زنی. هیچ چیز برایم خوشآهنگ‌تر از همین الفاظ صمیمی و خودمونی مانند: عمو ابراهیم، دایی ابراهیم، ابراهیم، حتی «اوریم» نیست که آدم را می‌شوید از القاب و عناوین تعارفی. علی ممنونم که خوب نوشتی، و  پلان شش با چهره‌ی اندوه در چند عکس حیاط غسالخانه، دیده می‌شوی و در تصویر کنار من و صاحبان عزا محزون حضور داری.


سلام آقا اسماعیل آفاقی. یک کشکولی بگویم به فامیلم: اَندِه پیچوک بود نوشته‌ات که به دیدم در نیامد. خیلی خسته شدی این دو کلمه را تایپ کردی! خدا قوت! امابعد؛ به آن سیاستمدارِ هر بار در یک مدار ! عیب بار است که نامه‌ی بی سلام به رهبری معظم نوشت. حالا ای فامیل، شما هم، هر بار، راه اون مرحوم و محروم! را می‌روی؟! پرسشی بود حرفم، نه اِخباری.


اول سلام می‌کنم و عرض ادب و احترام به شما که در گوشی من اسم‌تان «حساب کاربری...» درج است و نشناختمتان؛ می‌شه بفرمایید با چه بزرگواری در حال هم‌سخنی‌ام؟ بهتر است درین هیئت محترم، همه همدیگر را حتی به اسم کوچک هم بشناسیم؛ این اوج پیوسته‌بودن به هم است. لطفاً بفرمایید تا آشنا شویم با شما.

 

نظر عمران رمضانی: سلام شب بخیر خدمت جناب آقای طالبی،نوشته غم بار شما در مورد تشییع جنازه شادروان سید جوادشفیعی را خواندم ،بسیا زیبا به تحریر در آوردید،سوزناکترین پلان بنظر این حقیر پلان پنجم لحظه ای که آن مرحوم را به بیت شفیعی جهت وداع آخر بردن، واقعا سوزناک وجگرسوز بود آن لحظه ،چون بنده شاهدبودم ،همه اشک می ریختندوپابه پای خانواده شفیعی ناله می زدند،یاد ونامش گرامی باد.ان شاالله همنشین جوان امام حسین(ع)باشد.
 
سلام ذاکر محترم برادر عمران. نظر لطف شماست. بله، برداشت شما درست است. چرا در صحن هیئت محترم انتشار ندادی؟ این گونه نوشته‌ها به نشر معارف و شعائر می‌انجامد. بازم ممنونم از بذل محبت آن دوست متدین. خدا رحمت کناد پدرت را.
 
خلیل شاه علی: عمو ابراهیم عزیز سلام. همیشه به من لطف داشته اید و این بار هم برای اجرا که نمیشه گفت که خودم رو در حد یه اعلام کن برنامه ها میدانم . ولی مراسم ان شب واقعا فرق داشت. به همه گفتم نظم عجیب و قابل تقدیری که شما و دوستانتان در اجرای برنامه داشتید. سکوت مطلق. جلوگیری از رفت و امدهای نا بجا. اتمام پذیرایی برای برگزاری بهتر مراسم کافی بود که اون شب بتونم بدون استرس گوینده باشم. ضمن این که در حضور اساتید محترمی چون شما. حرف زدن و خواندن کار سختیست. اون دلنوشته هم شب قبلش شیفت بودم و تنها تا ۳ بامداد با دلی بی قرار نوشتم .که خوشحال از اینکه مورد تایید شما و اقا سید قرار گرفت.ماندگار باشید و برقرار. در ادامه ۲تصویر از مراسم تشییع جنازه مادر محترمتان برایت ارسال میکنم.باید تعظیم کرد به مقام مادری که فرزندان بزرگواری چون شما رو تربیت کرد.روحش شاد و محشور با خانم حضرت زهرا.
 
 
سلام آقا خلیل ما. به خدا دائم در قلب من جا داری. یکی از کسانی هستی که دوستت داشته و دارم. دل‌نوشته‌ات استادانه بود. داشتی می‌خوندی سراسر می‌گریستم. ممنونم از عکسی که ارسال کردی. الهی پدرت بهبود یابد. سلامم را به ایشان که دوست عزیز ماست، حتما برسان. هر دو عکس خاطره‌ام تازه کرد. داغ مادر سخت است. آن هم مادر من که معلم قرآن بود و برای ما حکیم و اسوه. مادر ملا زهرا آفاقی مظهر تمام محسنات بود برای خاندان ما. هر دو عکس خاطره‌ام تازه کرد. داغ مادر سخت است. آن هم مادر من که معلم قرآن بود و برای ما حکیم و اسوه. مادر ملا زهرا آفاقی مظهر تمام محسنات بود برای خاندان ما. چشم. به حرم متوسل می‌شوم. خدا خیرتان دهد که دور پدر گرداگرد حضور دارین. توان شما در بیان و اجرا عالی است. سکوت و برچیدن پذیرایی هنگام اجرا، پیشنهاد بنده بود که تصویب هم شد و رفیقان اهتمام کردند. ممنونم.
 
موسی راستگو: عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد ارجمند دانشگاه و دانشمند فرهیخته. بزرگی شما بزرگمرد رو ابلاغ میکنم. آرزو میکنم سایه تون همیشه سر زندگی ک خانواده گلتون باشه. جا داره پدر بزرگ شدنتون رو صمیمانه از طرف خانواده تبریک بگم.

 

جناب آقا موسای ما سلام. شاگردی می‌کنم پیشگاه فاضلان و فرهیختگان. من از اوج احترام تو و فاضله‌جان به خودم باخبرم. خدای باری، این روزها دلِ تکیده‌ی هر دوی‌تان را از فسردگی بیرون برَد و آتش درون‌تان را در داغ فراق سید جواد، بَرد و سرد کند. خودت هم می‌دانی من تا چه میزان به شما حس خودمونی دارم. بگذرم. خرسند شدم درین صحن تو را هم دیدم. خوب شد دامادتان آقاقاسم بابویه شما را معرفی کرد و الّا باید از هفت خوان می‌گذشتم تا تو را بشناسم! و یا به گروه «عصای موسی»! متوسل می‌شدم! با فروتنی و ارادت: ابراهیم

 

 
خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۷ ) به نام خدا. سلام. یک یادگاری از جبهه و یک یادآوری از سید هاشم حسینی: اخیرا" داراب‌کلا که آمدم بودم دوست دیرین و همسنگرم آقا سید هاشم حسینی را هم دیدم که ایشان مرا در همان دیدار به دو همسنگر دیگرم آقای محمدی گرگان و آقای محمد جوینی گنبد (که در عکس جبهه در بالا هم حضور دارند) وصل کرد و توفیق صحبت از راه دور برایم فراهم. خواستم از آقا سید هاشم عزیز از خاندان شریف سادات مرحوم حاج سید اسدالله حسینی آموزگار قدیمی و پیشکسوت قرآن کریم تشکر کرده باشم و از ادب و فرهنگ دینی و اخلاقی و محبت بیکران آقا سید هاشم تشکر. اینجا گردان ادوات است بهمن ۱۳۶۴. ایستاده از راست: من، روانشاد یوسف رزاقی، اسماعیل بابویه ممدقلی، مرحوم سیدمحمد اندیک. اکبر ابراهیمی. ناشناس. موسوی خوزستانی رئیس ستاد ادوات. و نفر آخری ایستاده آقا سید هاشم حسینی دارابی. نفرات نشسته از راست: محمدی گرگانی، ابراهیم رمضانی مرحوم موسی، محمد جوینی گنبدی. مرحوم آق سید حسن شفیعی، مرحوم سید ابراهیم حسینی. حسنعلی لاری رستم مرسم. عکاس صحنه آق سید علی‌اصغر. ارادتمند تمام رزمندگان ارتش و سپاه و جهاد و بسیج و انتظامی: شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

استاد بزرگوار جناب حاج آقا شفیعی دارابی سلام دوباره. ابتدا در راستای پیام مشوقانه‌ی پیشین شما اضافه کنم به پاسخ دیشبم، که تعدادی اعضا به جای صحن محترم هیئت، به صفحه‌ی شخصی خودم در باب آن ۹ پلان (یا = ۹ پرده) گزارش تشییع، نظر تأییدی فرستادند و بیان فرمودند که چنین متنی نیاز بود و شکل متن هم خوب پیش برده شد. به هر حال راضی بودند. از همه‌ی نظردهندگان که در پاقع الطاف و دیدگاه خود را به ناحیه‌ی این بنده پرواز دادند، ممنونم و آن را یُمن روح سادات محترم مرحوم مهندس سید جواد می‌دانم که قلم بنده را به سمت گزارش تفصیلی و توصیفی چرخاند و به حضرت عالی هم در همین صحن نوید داده بودم به‌زودی دست به نوشتن این گزارش خواهم زد.

 

اما در مورد متن  جدید و جالب شما "چند اعتراف همراه با طرح یک ابهام" باید عرض کنم از صفات پسندیده‌ی شما روحانیان کِرام یکی این است طرف بحث خود را نه فقط هرگز تصغیر نمی‌کنید، بلکه از ناحیه‌ی کرامت و لطف می‌نوازید و با چهره‌ای باز ظاهر می‌شوید. خوشحالم مباحثه به این سمت رفت و چنین زیبا و سازنده شد.

 

بنده از نکات‌تان آموختم. و نیز معتقدم زبان فارسی هم گنجایش لغات ورودی را دارد و هم گنجینه‌ی عظیمی برای صدور واژگان می‌باشد. هر کشوری واژه‌دزد شد باید رسوا شود که بومیِ دیگران را سرقت می‌برد و برای خود جا می‌زند. تذکار شما درست است باید زبان فارسی را پاسبان باشیم. اتفاقا" بنده بسیار به ادبیات سلیس و شیوا در قلم رهبری معظم علاقه دارم و گاه از برخی جملات ادیبانه‌ی ایشان حتی در مقام خطابه از جا کنده می‌شوم. شکل ادبیات رهبری معظم و مرحوم دکتر علی شریعتی به یکدیگر شباهت شدید می‌زند که در روزگار مبارزات هم با هم صمیمی‌ترین رفیق بودند. آری؛ جملات رهبری معظم غنی است و در فارسی بسیار توانمند. مثل این جمله‌ی ایشان در وصف شهید حاج قاسم: «حالا پاداش اخروی [شهید سلیمانی]که اصلاً ذهن ما و عقل ما به آنجاها قد نمی‌دهد».

 

بابت طلب رحمت برای والدینم در پست دیشب و برای بیان تبریک ماه عظیم رجب، از شما کمال تشکر را دارم. سلامت و تندرست باشید. رحمت بر رفتگان بیت مکرم‌تان و تبریک حلول ماه شگفت‌انگیز رجب به شما جناب دکتر شفیعی دارابی. با ارادت: ابراهیم


سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی. یک گوال‌دوز به خودم بزنم. یک سوزن به شما فامیل. بله، کوتاه‌نویسی امروزه هنر است پس پوزش گاه متن‌هایم طُوال می‌شود. اما سوزن به شما فامیل: قرآن با آن همه آیه، پیامبران با آن همه تعداد ۱۲۴ هزار به روایت رایج، احادیت ائمه آن همه فراوان، سخنان امیر مؤمنان ع با همه حجم غنی و این‌همه آثار مسلمین که حتی غرب آن را به یغما برد، درین ردیف نمی‌گنجد. گاه باید کمی بیشتر از کم گفت. درود. کشکولی حساب کن که از کش پلی در زد!

 

مباحث دینی

سیزده جام در نهاد پیامبران

به نام خدا. سلام. روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینه‌ی معاینه‌ی انسان در همه‌ی ابعاد است. من آنچه درین نوشته‌ام می‌بینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" می‌دانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال می‌نمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:

 

جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.

جام حضرت ادریس ع : نشئه‌ی علم و درس و صنعت و آگاهی است.

جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بی‌اعتدالی و ناموزونی است.

جام حضرت یونس ع : چلّه‌ی عروج به معراج یقین است.

جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.

جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.

جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.

جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.

جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.

جام حضرت ایوب ع : نشئه‌ی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.

جام حضرت موسی ع : نشئه‌ی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.

جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.

جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال می‌رسد؛ اَشرف مخلوقات.

یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

نظر سید علی اصغر. سلام اهل جام و می عشق. نیاز داشتم تا از شاهدین اسرار سیزدگانه تحریریه معرفتی تان باشم.

 

سلام یار غار. پاسخ من در چند پست بالاتر به خودت، با عنوان «اعجوبه‌ی من» را ببین، بعداً به این پست شما در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی خواهم نوشت. الهی نهاد گداخته‌ات، هر چه سریع‌تر گلستان گردد.

 

بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشه‌ی عین (=چشم) می‌آید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانه‌ای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیاله‌ی آب، آدم می‌تواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان می‌دهد اما جام و آینه‌ی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوته‌ی آزمون‌های بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی می‌تواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلت‌ها و عصاره‌ی آورده‌های انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همه‌ی ظرافت‌ها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمی مرتبت رسول الله ص، دیده می‌شود.

پیش ازین سه شنبه، ۱۷ آبان ۱۴۰۱ متنی با عنوان انسان کامل از نظر بیدل و حافظ در همین دامنه نوشته بودم که رجوع به آن ممکن است بر خوانندگان شریف مفید باشد.

 

نظر سید علی‌اصغر خطاب به بنده: سلام فرزانه گرانمایه و نازنینم. گلواژه های بسیار زیبا، شیوا و دلنشین و سرشار از معرفت تان را مرور کردم واز تعبیرات عرفانی لذت فراوان برده ام. گرایش من دراین برهه ایی از زمان که همانا در سوگواری پسرم سپری می شود به جرعه نوشی از دنیای عرفان و معنویت دینی زیاد است.

 

سلام سید ما. کافی‌ست که آدمی برهه‌های زندگی خود را بفهمد دیگر در درک عاجز نمی‌مانَد و اگر در بحران هم افتاد در درگاه الهی عرض حال می‌کند و آرام می‌گیرد و اینک تو در دردناک‌ترین برهه‌ی زندگی خود به سر می‌بری و چون درکت کردم، جام پیامبران ع را پیش کشیدم تا تسکین بیابید. پس، حدسم درست در آمد که مطلب را به دستگاه فاهمه‌ی خود بردی و داری با چنین جام‌هایی خود را از بوته‌ی مصیبت عبور می‌دهی. شاکرم متنی نوشتم که در کم‌کردن آلام تو اثر داشت. از بینش عرفانی و گرایش مذهبی عمیق آن یار باخبرم و درس پس می‌دهم. فروز و فروغ تو را همواره خواهانم و از باری تعالی طالبم با جرعه‌های گوارا کام تو را تر کند بلکه از تلخی و خشکی بیرون بزند. ارادت.

 

مسائل مذهب

به نام خدا. سلام. مولوی می‌گوید:

هم سؤال از علم خیزد هم جواب
هم‌چنانک خار و گُل از خاک و آب

هم ضلال از علم خیزد هم هدی
هم‌چنانک تلخ و شیرین از ندا

 

امام محمد باقر علیه‌السلام -که امروز میلادش، فرخنده باد- چنان از علوم بهره داشت که بسیاری از امور آن را شکافت؛ به طوری که حوزه‌های علمیه از دیرباز تا امروزه در فقه و دین به روایت‌های آن امام همام زیاد بهره می‌گیرند و استناد می‌جویند و راه را با قطب‌نمای ایشان نشان می‌دهند. ما شاید شکافندگی امام باقر را درک نکنیم اما فقیهان و مجتهدان و روحانیان که با آموزه‌های علمی آن شکافنده‌ی علوم (=باقرالعلوم) سر و کار دارند، کامل متوجه‌اند. به قول مولوی هم سؤال و جواب و هم گمراهی و رستگاری، هر چهار تا از علم ریشه می‌گیرد؛ علم اگر نافع بود به هدایت می‌انجامد، چنانچه مضر و ضالّ بود، به ضلالت منجر می‌گردد. دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

میانبحث:

نظر مصطفی بابویه: سلام و عرض احترام خدمت شما استاد شفیعی مازندرانی گرامی. از اینکه در این گروه محترم با شما اساتید گرامی هم گروه هستم خرسندم. اما بعد: در یکی از شبهای ماه محرم و صفر امسال (۱۴۰۱) توفیق حضور پای منبر شما در حسینه مسجد جامع دارابکلا را داشتم. فرمایش شما حول محور روایت یا حدیثی. شاذّ و نادری بود من باب حق الناس که شما فرمودید گریه کن بر امام حسین ع حتی حق الناسش هم بخشیده میشود! (البته اگر اشتباه متوجه نشده باشم) و چند بار هم خطاب به مستمعین تاکید کردین که نمیدونم منظورم و گرفتین یا نه؟! از اونموقع تا حالا ذهنم درگیر شده و بعد از منبرشما خواستم از تشکیک در فهمم از شما سوال کنم که میسر نشد. اما امروز با دیدن پست شما در پاسخ به آقا ابراهیم طالبی گرامی این سوال به دوباره به ذهنم خطور کرد که تشکیکم را در این گروه با شما مطرح کنم جهت بهره مندی شخصی و عمومی. چکیده سوالم اینه: که آیا گریه کن بر امام حسین ع حق الناسش بخشیده میشود؟؟؟ ارادتمند مصطفی.

 

جواب آقای شفیعی مازندرانی به آقا مصطفی: السلام علیکم و رحمه الله وبرکانه ....جناب آقا مصطفی ....اشکال جنابعالی وارد است ...خودم هم هرگاه وارد چنین بحثی می شوم  همه حهات آن را بطور کامل مورد اشاره دارم  ولی آن شب وضعیت  اشک و آه عاشورائی شب یازدهم می طلبید که بیشتر از حماسه ی  اشک و عزاداری و پاداش ان گفته شود .... و گفته بودم  که این حدیث مطلق است و عمویت خاصی دارد و آن حدیث و بسیاری از احا دیث دیگر این چنین اند   البته  فرصت کوتاه مجلس اجازه نداد که زاویه دیگر آن را مطرح کنم   که مساله  ی ورود به جنت و نیز برخوردار شدن از شفاعت  ، شرائط خاص خود را دارد از جمله : 

 

یک – مساله ی حق الناس. دو - مساله ی عدم  اخلاص در عمل. سه - مساله ی عدم اعتقاد به ولایت و  امامت  آل عصمت ، چهار - مساله ی بی اعتنائی به واجبات ( طرف تا صبح سینه می زند ولی نما ز صبح خود را همان شب مهم نمی شمارد )... از موانع محسوب می شوند و معمولا بنده همان شب باید لا اقل اشاره می کردم و تفصیل بحث را می توانستم به فرصت دیگر واگذار می کردم. ای کاش توجه می دادی که شب بعد به ادامه بحث و پاسخ به اشکال مورد نظر حضرتعالی  بپردازم. بطور کلیبنده انتظار دارم مستمعین عرایضم  کاستی ها را فورا گزارش کنند تا دیر نشده جبران کنم چون موارد نسیان برای ماها کم نیست ه مخصوصا که در تنگنای فرصتی باشد به هر حال کمترین پاسخ ما در همان جلسه  ای که  داشتم حرف می زد م اگر توجه می دادی این بود: هر مطلقی با توجه به مقیداتش  نظر نهائی است. به هر صورت از شما سپاسگذارم و خواستارم که کاستی های خطابه بنده را فورا به بنده تذکر بدهی به امید موفقیت. تقبل الله اعمالکم  ماجور باشید .بسیار متشکرم. دعاگو:  شفیعی مازندرانی

 

پاسخ مصطفی: سلام و عرض ادب مجدد خدمت شما استاد شفیعی مازندرانی گرامی... ممنونم از توضیحات شما... بله حق باشماست باید گاها مسائل تشکیکی در پای منبر در اسرع وقت عنوان شود.  که هم برای مستمع مفید و خلاصی بخش از ابهامات است و هم شرح و بسط موضوع جهت رفع ابهام توسط استاد میسّر خواهد بود... از تأخیر سهوی بوجود آمده برای طرح سوال; جهت رفع ابهام عذرخواهم...ارادت مصطفی.

 

جناب آقا مصطفی دوست پژوهنده سلام. بحثی ذیل دو عنوان مهم حق الناس و گریه بر حضرت سیدالشهداء ع را درین صحن مطرح کرده بودید. قول داده بودم پس از ورود استاد شفیعی مازندرانی، خواهم آمد. اینک وفا به آن وعده. شاید در ظاهر قضیه آقای استاد شفیعی مازندرانی از نظر اولیه‌اش عقب نشست. اما اگر خوب دقت کنیم ایشان با حُسن رفتار و از سرِ فروتنی، دست به اصلاح قسمتی از منبر خود زد که شما پای آن نشسته بودید. توضیح اخیر ایشان به شما درین صحن محترم، برای من هم، ارزش مطالعه داشت و چنین خصالی باید میان روحانیان و همگان دنبال شود و جا بیفتد. اما جواب من:

 

فارسیِ حق الناس را اگر بیاوریم وسط بحث، راحت پیش خواهیم رفت و می‌شود گفت حق الناس همان بدهیِ مادی و معنوی به مردم. بدهی مادی مثل مال، ملک و ... . ولی بدهی معنوی یعنی توهین، بهتان، ریختن آبرو، گزارش بدگویی، و حتی به تعبیر امام صادق آزارِ مردم (=ناراحت سازی عمدی) که درین شمارند. من معتقدم خیلی از حسَنات توسط انسان، اثر تبدیلی و جبرانی دارد و گریه بر اباعبدالله ع ازین مبدّلات است و در سنت " بداء " نفوذ دارد و رأی خداوند را در تبدیل مجازات به پاداش، تغییر می‌دهد. اما چنان بدهی مادی و معنوی به مردم، شگفت است که حتی خود آقا امام حسین (ع) در شب عاشورا طی یک درخواست عمومی، اعلان کردند اگر کسی حق مردم در تعهد دارد در لشگرش نمانَد. به نظرم استاد شفیعی مازندرانی به این معارف و معاذیر اِشراف داشت، اما خواست دو مسئله‌ی گریه و حق الناس را  با زبان شعری در دو کف ترازو بگذارد تا عظمت گریه بر عاشورا را نمایانده باشد. به عبارتی بخش مصیبت منبر معمولا" جنبه‌ی حماسی، جوشی و شعری به خود می‌گیرد و کانون آن عاطفه است، نه محض قوه‌ی عاقله. و الّا املا"عیان است که یک بحث روایی وجود دارد که خدا اگر از کسانی که از سوی دولت‌های زر و زور، به‌زور از مردم عَشر (یک دهم اموال) می‌گرفتند، بگذرد و ببخشاید، از کسانی که حق الناس بر گردن دارند، نمی‌گذرد. بحث آن منبر -که البته بنده نبودم که قبل و بعدِ آن را دقیق بدانم- از نوعِ استبعاد در آیه‌ی چهل اعراف است که خدا وحی فرستاده و "سَمِّ الْخِیاطِ" یعنی مثَل گذرِ شُتر نَر از سوراخِ سوزن را زده است که امری محال و نشدنی است: اِنَّ الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا وَ استَکبَروا عَنها لا تُفَتَّحُ لَهُم اَبوابُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاطِ. که از نظر مرحوم علامه "کنایه از آن است که چنین امری محقق نمی‌شود و باید همیشه از آن مأیوس باشند." فشرده‌ی نظر شخصی‌ام این که: چنین امری (یعنی: گریه بر اباعبدالله ع زائل‌کننده حق الناس) یک مقایسه‌ی از ناحیه‌ی عاطفه‌ی عموم است، نه عاقله‌ی عموم، تا خطیب مردم را به عظمت گریه سوق دهد و نقش سازنده‌ی آن را در شاکله‌ی مؤمنان حک کند؛ البته به قول مرحوم دکتر شریعتی گریه‌ی ستیز؛ که مرحوم علامه حکیمی از آن به عنوان "اسلامِ درگیر" یاد می‌کند، نه "اسلام تسلیم". خواستم رسانده باشم گریه بر مصائب امام حسین ع آنقدر منزلت و اثر دارد که گاه می‌توان از سرِ عاطفی و حماسی، با زبانی شعری به صنایع ادبی پناه برد تا قوه‌ی عاقله‌ی مؤمین درگیر تأملات شود و از آن غافل نماند. زیاد شد جوابم. عذر می‌خواهم.

 

ورود به یک میان‌بحث

 

جناب آقا مصطفی دوست پژوهنده سلام. بحثی ذیل دو عنوان مهم حق الناس و گریه بر حضرت سیدالشهداء ع را درین صحن مطرح کرده بودید. قول داده بودم پس از ورود استاد شفیعی مازندرانی، خواهم آمد. اینک وفا به آن وعده.

 

شاید در ظاهر قضیه آقای استاد شفیعی مازندرانی از نظر اولیه‌اش عقب نشست. اما اگر خوب دقت کنیم ایشان با حُسن رفتار و از سرِ فروتنی، دست به اصلاح قسمتی از منبر خود زد که شما پای آن نشسته بودید. توضیح اخیر ایشان به شما درین صحن محترم، برای من هم، ارزش مطالعه داشت و چنین خصالی باید میان روحانیان و همگان دنبال شود و جا بیفتد. اما جواب من:

 

فارسیِ حق الناس را اگر بیاوریم وسط بحث، راحت پیش خواهیم رفت و می‌شود گفت حق الناس همان بدهیِ مادی و معنوی به مردم. بدهی مادی مثل مال، ملک و ... . ولی بدهی معنوی یعنی توهین، بهتان، ریختن آبرو، گزارش بدگویی، و حتی به تعبیر امام صادق آزارِ مردم (=ناراحت سازی عمدی) که درین شمارند.

 

من معتقدم خیلی از حسَنات توسط انسان، اثر تبدیلی و جبرانی دارد و گریه بر اباعبدالله ع ازین مبدّلات است و در سنت " بداء " نفوذ دارد و رأی خداوند را در تبدیل مجازات به پاداش، تغییر می‌دهد. اما چنان بدهی مادی و معنوی به مردم، شگفت و خطرناک است که حتی خود آقا امام حسین (ع) در شب عاشورا طی یک درخواست عمومی، اعلان کردند اگر کسی حق مردم در تعهد دارد در لشگرش نمانَد.

 

به نظرم استاد شفیعی مازندرانی به این معارف و معاذیر اِشراف داشت، اما خواست دو مسئله‌ی گریه و حق الناس را با زبان شعری در دو کفِ ترازو بگذارد تا عظمت گریه بر عاشورا را نمایانده باشد. به عبارتی بخش مصیبت منبر، معمولا" جنبه‌ی حماسی، جوشی و شعری به خود می‌گیرد و کانون آن عاطفه است، نه محض قوه‌ی عاقله. و الّا کاملا"عیان است که یک بحث روایی وجود دارد که خدا اگر از کسانی که از سوی دولت‌های زر و زور، به‌زور از مردم عَشر (یک دهم اموال) می‌گرفتند، بگذرد و ببخشاید، از کسانی که حق الناس بر گردن دارند، نمی‌گذرد.

 

بحث آن منبر -که البته بنده نبودم که قبل و بعدِ آن را دقیق بدانم- از نوع و شبیه استبعاد در آیه‌ی ۴۰ اعراف است که خدا وحی فرستاده و "سَمِّ الْخِیاطِ" یعنی مثَل گذرِ شُتر نَر از سوراخِ سوزن را زده است که امری محال و نشدنی است: عین آیه:

 

اِنَّ الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا وَ استَکبَروا عَنها لا تُفَتَّحُ لَهُم اَبوابُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ... .

 

که از نظر مرحوم علامه "کنایه از آن است که چنین امری محقق نمی‌شود و باید همیشه از آن مأیوس باشند."

 

فشرده‌ی نظر شخصی‌ام این که:

 

چنین امری (یعنی: گریه بر اباعبدالله ع زائل‌کننده حق الناس) یک مقایسه‌ی از ناحیه‌ی عاطفه‌ی عموم است، نه عاقله‌ی عموم، تا خطیب مردم را به عظمت گریه سوق دهد و نقش سازنده‌ی آن را در شاکله‌ی مؤمنان حک کند؛ البته به قول مرحوم دکتر شریعتی گریه‌ی ستیز؛ که مرحوم علامه حکیمی از آن به عنوان "اسلامِ درگیر" یاد می‌کند، نه "اسلام تسلیم".

 

آخر کار، خواستم رسانده باشم گریه بر مصائب امام حسین ع آنقدر منزلت و اثر دارد که گاه می‌توان از سرِ عاطفی و حماسی، با زبانی شعری به صنایع ادبی پناه برد تا قوه‌ی عاقله‌ی مؤمنین درگیر تأمّلات و تدبّرات شود و از آن غافل و دور نمانَد. زیاد شد جوابم. عذر می‌خواهم. با ارادت: ابراهیم

 

پاسخ شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الله. وقتی  قرآن می فرماید ان الله یغفر الذنوب جمیعا ( زمر - پنجاه و سه ) ....در صدد تقویت بیداری روح امید است که زمینه ساز روی آوردن انسان ها به سوی خداست و در این جا جای این مساله نیست که نخیر نخیر. باید گناهکار را به توبه   توجه داد. تقویت روح امید به نوبه خود نوعی دعوت به توبه است. بلی در فرصتی دیگر باید سخن از توبه به میان آورد و این یک فرهنگ خاص قرانی است. چنان خود جنابعالی به بهترین وجهی بدان اشاره کردید ولی افراد کم حوصله هم حقی دارند که اگر اشکالی کردند باید اشاره ای به مطلب مورد نظر شان داشت. در هر صورت از حضرتعالی و نیز از آقا مصطفی کمال سپاس و تشکر را دارم رحمه الله علی والدیک والسلامه لاسرتک. شفیعی مازندرانی.

 

پاسخ مصطفی. سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم گرامی. فروتنی و حُسن رفتار استاد شفیعی مازندرانی بر کسی پوشیده نیست و گواه مطلب در رفتار نظری و عملی ایشان کاملا مشهود است و بنا به فرمایش شما این خصال از موارد قابل تامل و تعقل و رفتاری ست فروتنانه که باید در همگان ساری و جاری شود. ممنونم از توضیحات شما. توضیحات تکمیلی شما و استاد شفیعی مازندرانی برای بنده بسیار نافع بود و تشکیکم برطرف شد. برداشت بنده از توضیحات شما و استاد شفیعی مازندرانی موارد زیر است:

 

خطاهایی که انسان انجام میدهد دو زمینه بوجود میاورد: یک - زمینه اول خطا و نافرمانی خداست که اسمش "گناه" است. دو - زمینه دوم خطا; تولید مسئله ای بنام حق و حقوق است(حق الناس .حق النفس.حق الله) که این دو زمینه از هر حیث از هم جدا هستند. مثلا اگر کسی اختلاس و دزدی کند دو زمینه بوجود میاید:

یک - زمینه اول دزدی و اختلاس از مردم که نافرمانی حکم و دستور خداست که "گناه" است.

دو - زمینه دوم حق مردم را زایل کرده که "حق الناس" نام دارد و این باعث پیدایش زمینه حقوقی خطا است.

 

پس اگر توبه کند: نافرمانی و نقض حکم خدا که "گناه" نام دارد;با لطف خداوند بخشیده میشود. ولی از حیث حقوقی آن یعنی حق الناس باید به صاحبان حق اَدا شود. پس گریه بر امام حسین ع جنبه حقوقی خطا (حق الناس) را از بین نمیبرد و باید حتما اَدا شود. (امیدوارم توانسته باشم درست درس پس بدهم) البته در ذیل توضیحات شما و استاد شفیعی مازندرانی نکته ای به ذهن بنده رسید که اضافه میکنم.

 

انسان خطاکار به واسطه گریه بر سیدالشهدا (ع) طهارت باطنی‌ای برایش ایجاد می‌شود که به وسیله آن طهارت ایجاد شده که از آثار مستقیم گریه است، خود به دنبال فراهم آوردن اسباب بخشش و گرفتن حلالیت از کسانی که به گردنش حق دارند برمی آید. چیزی که تا قبل از گریه بر سیدالشهداء (ع) و طهارت ایجاد شده با آن، برایش به وجود نیامده بود. کما اینکه مواردی را می‌شناسیم که افرادی به واسطه حضور در جلسات عزاداری و گریه بر سیدالشهدا (ع) مسیر زندگی‌شان تغییر کرده و از تمامی کسانی که در حق آن‌ها ظلم کرده بودند ملتمسانه رضایت گرفتند و این نیست مگر از آثار جلسات و گریه بر امام حسین (ع) و تحولات معنوی‌ای که در آن نهفته است. (بعنوان مثال رسول تُرک) عرض ارادت خدمت شما آقا ابراهیم طالبی و استاد شفیعی مازندرانی و همه اعضای گروه رزمندگان اسلام دارابکلا. مصطفی.

 

سلام جناب آقا مصطفای بابویه دوست فرهیخته‌ی بنده. آن قدر قشنگ مطرح کردید که مرا به بیان یک اتفاق تهییج کرد. سال ۱۳۸۳ -گویا عید قربان هم بود- در سمیناری (=همایش) در ساری نرسیده به سالن حاج حسن نزدیک سمسکنده دعوت بودم. مقاله‌ام "۲۵ ادب انسان معنوی" بود که از رساله‌ی «لُب اللباب» علامه طباطبایی برداشت کرده بودم. و نیز کمی هم از رساله‌ی «فی السیر و السلوک» علامه بحرالعلوم با شرح حسن مصطفوی. که بنده در آن همایش پشت تریبون (=سخنگاه) ارائه داده بودم و هنوزم یادم هست که یکی از آن ۲۵ ادب، گریه بر سالار شهیدان حضرت سیدالشهداء ع بود که انسان عادی را به سمت انسانی معنوی سوق می‌دهد و برای دلش دَق الباب می‌کند؛ درست سخنی که خود شما در آخرای عبارات خود آوردید که "انسان خطاکار به واسطه گریه بر سیدالشهدا (ع) طهارت باطنی" پیدا می‌کند. بگذرم. در برداشت پاسخ بنده و استاد شفیعی مازندرانی مهارت ورزیده‌اید و این نشان ممارست است. سپاس. بحث مفیدی بود و جا دارد جانانه قدردانی نمایم. هر چه باشد ازین نوع بحث‌ها. درود بر شما. با ارادت: ابراهیم

 

نظر آقای مصطفی بابویه دارابی: همانطور که در پست قبلی عرض شد  بعد از رنسانس نظام فلسفی پایداری در مغرب زمین به وجود نیامد بلکه همواره نظریات و مکاتب مختلف فلسفی در حال زایش و مرگ بوده و هستند. تعدد و تنوع مکتب‌ها و ایسم‌ها از قرن نوزدهم رو به افزایش نهاد و در این نگاه گذرا مجالی نیست به همه آن‌ها اشاره کرد پس به بعضی از آن‌ها اشاره سریعی خواهم کرد. اما بعد: همانطور که در پست بالا عرض شد بعد از نظریه اگوئیسم نظریه "اگوسنتریسم" شکل گرفت یعنی مرکزیت عالم انسان هست;پس انسان قراره  مثلا هفتاد سال عمر داشته باشه و بعدش به خاک تبدیل بشه و برای همیشه از بین خواهد رفت و چون قبلا آرام آرام وجود خدا کم رنگ شده پس بالطبع وجود آخرت هم انکار شد چرا؟ چون نمیتوان وجود آخرت را با آزمایش اثبات کرد ;پس انسان بایددر این مدت عمر کوتاه; استفاده کافی و وافی از دنیا را ببرد و به تفریح و لذت بگذراند و هر آنچه دوست دارد را انجام بدهد (شریعت این بُوَد هر آنچه خواهی کن... گوشه ای از کتاب شریعت شیطان "لیبر ال"(به لاتین: Liber Al vel نوشته آلیستر کرولی. دیکته شده توسط جنًی بنام ایواس در یکی از اهرام سه گانه مصر) و در اینجا چون وجود خدا آرام آرام کمرنگ شد پس وجود آخرت و حساب و کتاب هم کمرنگ شد. پس اینجا نظریه"یوتولیتاریانیسم" شکل گرفت یعنی اصالت سود و منفعت و همه چیز بر پایه سود و منافع میباشد. نظریه دیگری هم مطرح شد بنام "تلورانسیزم" یعنی نِسبی بودن(اباحه گری)پس هیچ چیز مطلقی در جهان  وجود ندارد و به تعداد انسانها نظریه وجود دارد پس همه چیز مباح و درست  است; حتی مسائل اخلاقی. اینجا نظریه دیگری شکل گرفت بنام "ایندیویژوالیسم"یعنی محوریت خود و خود محوری. یعنی هر انسانی همه چیز را میداند و هر کاری که خودش تشخیص بدهد که خوب است را انجام بدهد. ادامه دارد.
 
سلام آقا مصطفی. ادامه بده. خوب داری پیش می‌روی. طرز نوشتن هم جالب است. کافی‌ست افراد فلسفه‌ی غرب را بخوانند، کامل متوجه می‌شوند چرا مظاهر غرب این‌همه از آرمان انبیا ع دور است. علم و دانش دارند اما ایمان را تخریب کردند. به قول استاد شهید مرتضی مطهری، «ایمان جهت می‌دهد، علم سرعت». اما آقا مصطفی همان طور که شما دارید ترسیم می‌کنید و دقیق هم هست، غرب سرعت گرفت، اما جهت را گم کرد. با درود وافر به شما و پژوهه‌های جذاب شما.
 
پاسخ مصطفی: سلام و عرض احترام خدمت شما آقا ابراهیم عزیز و تک تک اعضای محترم گروه رزمندگان دارابکلا. آقا ابراهیم از لطف شما سپاسگزارم و امیدوارم لایق این الطاف باشم. آقا ابراهیم بنده در فضای مجازی در گروههای دیگر و سایر اپلیکیشن ها بعضا فعالیت میکنم. (قبلا عرض کردم هدف فعالیتم انتقال و تبادل مفاهیم و رسیدن به دانایی فردی و جمعی جهت پیشرفت اسلام و ایران عزیز و برای رسیدن به لیاقت و شایستگی آن زمان مقدس "عج" و در نهایت طی کردن پله های کمال است). باید اِقرار کنم از حضور شما در گروه رزمندگان دارابکلا خرسند شدم. چرا که مراوده و مباحثه با شما برای بنده هم جنبه آموزشی دارد و هم جنبه انگیزشی;  به جهت ادامه مسیر که خلأ این دست مروادات و مباحثات مدتها بود در گروههای مجازی حس میشد. و همانطور که قبلا عرض کردم غالباً حضور افراد در مسائل سیاسی پررنگ تر و مشهودتر است تا مباحث دیگر. به نظر بنده در مباحث سیاسی اگر ریشه های فکری و عقیدتی افراد سست باشد; مصادره به مطلوب شکل میگیرد که نتیجه اش میشود هر کسی از ظن خود شد یار من. به هر جهت خدمت شما و سایر دوستان گروه ارادت دارم. مصطفی.
 

مصطفی بابویه درباره این پست من : خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۸ ) سلام. جناب آقا ابراهیم با خواندن این قسمت از خاطره شما بیاد پست ارسالی زیر افتادم: شهید نوجوان ۱۶ ساله که مثل یک عارف پخته ۷۰ ساله با خدا مناجات کرده: خدایا ! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی:  ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم..! پس خدا! برای خلاصی از این هوس ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...! شهید محمود رضا استاد نظری. ولادت : ۱۳۴۸/۲/۱۱ تهران. شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۴. عملیات والفجر ۸. فاو گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص). نثار روح همه شهدا صلوات.

 

سلام مجدد آقا مصطفای فرهیخته. بنده هم دیدم که یک هم‌مباحثه‌ی قدَر هستی و شکل استدلالی نوشتارت را می‌پسندم. الحمدلله بر من عیان گشت فردی باسواد هستی که برای تکافوی ادلّه، از تکاپو باز نمی‌ایستی. نوشته‌هایت را دنبال کن و بر تکمیل آن تردید روا مَدار. این صحن با دیدگاه باز و متحدانه‌ی مدیران محترم، پر است از همه‌ی افراد با سلایق مختلف. از لطفی که به من روا می‌داری ممنونم و از نوشته‌های غنی‌ات می‌آموزم. لابد لازم است خدمتت عرض کنم اگر در گروهی دعوت شدم، هرگز حاضر نیستم حرفم را بخورم! و نزنم و فقط تماشا کنم. نه، تا می‌توانم از بیان عقایدم عقب نمی‌نشینم. در روحیات شما هم این شق را می‌بینم و خرسندم. با ارادت: ابراهیم.

 

آقا مصطفی سلام. عجب پلی احداث کردی با این پند از شهید گردان حضرت حمزه سلام الله علیه میان عرفان او و خاطره‌ی دنیوی بنده. به قول شهید حاج قاسم اینان اول در معرفت و عرفان شهید می‌شدند، سپس در میدان به شهادت می‌رسیدند. جالب بود این کد که دادید. ما اما دَس دامون گیتیمی امدادهای غیبی رِه، که خدای رحیم ما را توی جبهه نمیرانَد تا آرزو به‌دل، دفن نشویم. خدای رحمان هم از دل ما خبر داشت مهلت‌مان! داد تا الان زنده‌ایم. راستی! آن هفته که کنار آق سید در وقت تسلیت، همدیگر را ملاقات کردیم هیچ می‌دانی از نیم‌رخ سمت راستت -خصوص از بناگوش تا پسِ گردنت- به شهید خاندان مادری‌تان، مرد عرفان و عمل آقا محمدباقر مهاجر -رفیق عارف‌مسلک ما- شباهت می‌زنی؟ من این طور تطبیق دادم. بگذرم.

 

مصطفی بابویه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم گرامی. ممنونم از حُسن تَطابق شما. این حُسن تطابق شما را به فال نیک میگیرم و امیدوارم در موازاتِ شباهتِ در صورت خداوند متعال لیاقت و شایستگیِ  شباهتِ در سیرت( شهید محمد باقر مهاجر) را هم به بنده عطا بفرماید.
 
آقا مصطفی سلام. هم آن قدر زیبا برداشت کردید و هم آن قدر دعا. ربط صورت به سیرت، همآره در اخلاق، جزوِ درخشان آمال بشری بود. درود.
 

متن حجت‌الاسلام علی اکبر داراب‌کلایی: سلام علیکم. شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد. برگی از فضایل ائمه علیهم السلام در جامعه کبیره : زیارت جامعه کبیره مرجع امام شناسی است. در این زیارت حضرت امام هادی علیه السلام ویژگی های امام و وظایف دلداران ائمه اطهار علیهم السلام را بیان کردند. در بخشی می فرمایند: " رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ". در این جمله سه شاخصه مهم برای رای و نظر ائمه بیان شده است:

۱. نظر و اندیشه ائمه اطهار عالمانه و محققانه است.

۲. اندیشه ائمه براساس حلم است یعنی در اظهار اندیشه از افراد ،هم حزبی ها و هوای نفسانی خود متأثر نمی شوند.

۳. اندیشه ائمه اطهار همراه دور اندیشی است. یعنی آینده نگری در آن وجود دارد و منحصر زمان خاصی نیست. بنابراین احکام صادره از آنان ابدی است.

 

جناب حجت الاسلام داراب‌کلایی سلام. مفید و فشرده بود. تشکر. بند ۱ و ۳ را رسا دیدم و پذیرفتم، اما بند ۲ را به نظرم در معنایی غیر از حلم به کار بردید. چون علمای علم لغت، حلم را در آن می‌بینند که «روان آدمی پیوسته آرام باشد.» و غیاث‌‌الدین منصور در کتاب خود «اخلاق منصوری» ص ۵۲ حلم را ملکه‌ای می‌داند که نفس با آن بتواند بر اثر اسباب غضبیه، به‌آسانی آشفته نگردد. اما جناب عالی آن را در ردیف اثر و تأثیر برده و از منطقه‌ی حلم بیرون کشاندید.

 
حجت الاسلام علی اکبر داراب کلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم شما همیشه نگارنده متن شیوا و منتقد موثر هستید. لفظ حلم بالخصوص در قرآن ذکر نشده ولی واژه حلیم مشتق از حلم، پانزده بار در قرآن بیان شده است که در یازده مورد از اوصاف خداوندى برشمرده شده که در دو مورد، از اوصاف ابراهیم (ع) و در یک مورد از وصف اسماعیل (ع) و در موردى دیگر در وصف حضرت شعیب (ع) ذکر شده است. خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم (ع) قهرمان مبارزه توحیدى را چنین تمجید مى کند: إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیب. همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوى خدا بود.
 


استاد داراب‌کلایی با سلام مجدد و عرض ادب. از لطف آن جناب به بنده سپاس. از توضیحات حولِ حلم و حلیم ممنون. از بنا و اراده‌ی پاسخ به نقد مربوط، تشکر.

 

استاد شفیعی مازندرانی سلام. وقتی صحبت از «نمایندگی» می‌کنیم از عقل منفصل می‌گوییم. هنوز باور ندارم این مفهوم در حوزه‌ی علمیه واقعاً شکل حقیقی یافته است. چون نمایندگان طلاب و اساتید اغلب غرق در مطالبات صنفی هستند نه هویتی. شاید من اطلاعاتم اندک باشد. از اطلاع‌رسانی حضرت عالی هم ممنونم. جنابان استاد سید عمادی و آقای غفاری را می‌شناسم، جناب آقای رادمهر را نه.

 

نظر استاد شفیعی مازندرانی: السلام علیکم و رحمه الله. نکته دقیقی را مورد امعان نظر قراداده اید. انسان عالم و عادلی است. اطلاعات بیشتر را می توانید از جناب عمادی بدست آورید. رحمه الله علی ابویک و السلامه و العافیه علیک.

 

سلام دوباره جناب استاد شفیعی مازندرانی. ممنونم از حُسن قبول. لابد اگر خود ایشان لازم دانستند درین صحن در مورد نمایندگی طلاب و اساتید توضیح می‌دهند تا خوانندگان دیگر هم این فکر پویا را که از چندسالی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم و مشهد رایج شد، بیشتر بشناسند.

 

خدمات مسلمین به علم طب
به نام خدا. سلام. برشمردن همه‌ی آن درین صحن محترم ممکن نیست. یک مثال می‌نویسم کفایت می‌کند. محمد بن زکریای رازی (=رازی یعنی کسی که ری‌شهری و اهلِ شهر ری است) هم در طب و هم در کیمیا (=تبدیل فلزات به مواد و کشف اکسیر) هر دو تا، دستی زبردست داشت. علاقه‌ی شدیدی هم به علم تجربی و مشاهداتی داشت. مثلا" او وقتی خواست در بغداد بیمارستان بسازد اول قطعه‌های گوشت را در محله‌هایی از بغداد یکی یکی آویخت تا ابتدا معلوم کند کدام منطقه‌ی شهر بغداد سالم‌تر است و عفونتِ کمتری در گوشت ایجاد می‌کند که بتواند با اطمینان خاطر بیمارستان را در همان نقطه بسازد. رازی با این طریق مشاهداتی، درمی‌یافت چه جای شهر مناسبت بیشتری برای تأسیس مریض‌خانه دارد. برای تفصیل بحث ر.ک: گفتار دهم کتاب "کارنامه‌ی اسلام" اثر مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب. ۵ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

شعری از آقای شفیعی مازندرانی:

خدایا تو دست هریمن، بیفکن
ز تاثیر و کارش به  هر سوق میهن
بزن بر سر مزدخواران آنان  
که ابزار فعل اند از بهر دشمن


سلام محضر استاد شفیعی مازندرانی. رباعی جالبی بود؛ در محتوا و شکل. در بیت اول از خدا خواستید دستان اهریمنی اهریمنان را از بیخ بیفکنَد تا نتوانند اثری سوء در چهارگوشه‌ی ایران‌زمین گذارَند. و در بیت دوم هم جیره‌خواران را کوبیدید و از خدا خواستید بر سرِ آنان محکم بزند که دیگر راست نشوند، زیرا برای اهداف شُوم دشمنان، وسیله قرار گرفتند و پیاده‌نظام آنان شدند. البته که این دوبیتی در مقام «نظری» است و عالی، که طبق سنت الهی باید «عملی» هم وارد شد و حکومت از طریق دو عنصر مؤثر خدمت به خلق + قدرت در برابر دسیسه، گام بردارد تا شهروندان محترم ایران از دست این افرادِ غافل، ضربه نخورند. هر چند دعا در قالب شعر یک رسم دیرین درین سرزمین است و باید بابت این رباعی خوب از شما تشکر نمود. یادآوری: یک بحثی هم چند پست بالاتر در مورد مباحثه‌ی جناب‌عالی با آقا مصطفی بابویه در باره‌ی قضیه‌ی منبر شما حول موضوع گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین ع و حق الناس نوشته بودم، اگر مشاهده نشد، ملاحظه بفرمایید. با ارادت: ابراهیم.

 

در سالروز شهادت امام هادی -علیه السلام- یکی از سخنان آن امام را مرور می‌کنیم که از "علماء و دانشمندان" خواستند که به "فریاد دوستان و پیروان" برسند و از "آن‌ها رفع مشکل نمایند" تا به قول آن امام مهربان اگر چنین کنند، در روز قیامت با تاج درخشنده و نورانی محشور بشوند.

 

شایسته‌کاری ( ۱ )

رو به قبله بخوابیم. جدا از مستحب شرعی، منظورم این است با این حالت خوابیدن، جهتِ جغرافیایی و گردش زمین، روی وضع و حال آدمِ در حال خواب، مؤثر می‌افتد و انسان، هم آرام می‌خوابد و هم از آشفتگی (به زیان محلی: خووِزه یعنی خواب‌زدگی) خلاص می‌شود. حتی شاید خواب‌های خوش هم ببیند. علاوه بر آن، این حالت خوابیدن، موجب می‌شود سرچرخه نگیریم.

یک یادآوری: «شایسته‌کاری» عنوان یکی از نوشته‌هایم بوده است که سال‌های پیشین می‌نوشتم و منتشر می‌کردم و اینک درین صحن قصد دارم ادامه بدهم. و اگر ممکن شد بنا دارم آن چندین قسمت پیشین را هم، به مرور درین صحن محترم، بازنشر دهم.

 

سلام جناب آقامصطفی دوست ارزشمند ما. هر گاه متنی نظر می‌خورَد، یعنی متن در چشمان دست‌کم یک مخاطب، نور انداخته است و نویسنده باید خود را برای یک توضیح دیگر آماده کند. حالا شما آقامصطفی دوست فرهیخته‌ی ما این نوشتار بنده را به زیورِ نکات ارزنده -که شاید نزد برخی از خوانندگان، کمی غریبه نمایانَد- مزّین ساخته‌اید. من از همان جمله‌ی خلاصه‌ی آخر متنت، آغاز می‌کنم که اهل بیت ع را در یک تطبیق درست و ارادتی"ابواب الهُدی" دانسته و "درهای هدایت و میانبُر تمام علوم" را آنان خوانده‌اید که حقیقتا" اگر به قول شما "بخواهیم به جایی برسیم" از همین "طریقِ" میانبُر ممکن می‌باشد. با شما موافقم که برخی از علوم، آن قدر راز و رموز دارد که آدم‌های عادی از ادراک آن عاجزند و لازم دارند «مُراد» پیدا کنند به عبارت امروزی: "استاد راهنما" تا وصول پیدا کنند. البته پیمایش این راه بسی سخت است. یک چیز هم در لابه‌لای متن شما برای من هویدا شد که شاید در ظاهر برای اعضایی، غامض و گُنگ تلقی شود و آن این است باور کنیم که جهان، انباشتی از اَسرار است که فقط با اِصرار و پافشاری می‌توان از آن سر در آوُرد و بدترین حالت مال آنانی است که وقتی از چیزی علم ندارند، فوری آن را ردّ و انکار می‌کنند. یادم مانده در مطالعاتم که امام خمینی ره به عنوان یک سالکِ عارف، بارها به مریدان عرفانی خود توصیه کرده‌اند اگر بر کرامات کسی علم نیافته‌اید، لااقل انکارش نکنید. نیز در راستای برداشت و افزوده‌ی علمی شما عرض کنم کافی است فقط یک آن، آری فقط یک آن، حروف و الفاظ و لغات از دایره‌ی گنجینه‌ی واژگانی انسان محو شود، که چه اتفاق ناگوار و کدوری زیانبار می‌افتد؟! دقیقا" مستقیم به دنیای حیوانات بازمی‌گردد که حتی شاید با اَصوات و اَدا و اطوار هم نتواند با کسی ارتباط دانشی و معرفتی برقرار کند. می‌شود یک جسم که از عقل و هوش خود نمی‌تواند برای سایرین بهره ببرد. بی‌جهت نبود آخرین معجزه‌ی عصر نبوت، کتاب بود؛ قرآن مجید. روی همین اساس است که آدمی باید علم آموزد تا از طریق فهم و مفاهمه و مباینه و معاینه و مبادله به دنیای ارزش و دانش دیگران پی ببرد و از بی‌کران شگفتی‌های پنهان در کتاب‌ها چیزی عاید خود کند. درود دارم بی‌عدد محضرت که مسائل را می‌فهمید و بر آن، نظر هم الحاق می‌کنید. پنهان ندارم از دیدن دیدگاه شما خوشحال گشتم زیرا مرا به شناخت بیشتر توانایی علمی و مباحث دینی جناب عالی، مدد داد.

 

دوش‌توره‌ی سیاست خارجی!

به نام خدا. سلام. دوش‌توره‌ کیسه‌ی چوپان و گالش است که روی دوش می‌گذارند و جیره‌ی آن روز خودشان را در آن مثل قند و نان و ... حمل می‌کنند. در دوش‌توره‌ی سیاست خارجی! چه چیزهایی باید گذاشت و حمل کرد؟ من معتقدم همه چیز، حتی شاید سعایت! (که این را البته فقه باید روشن کند) زیرا بنای کشورداری بر منافع ملی می‌چرخد، خصوصا" در عصر هجومِ |همه علیه‌ی همه| که عین همان تئوری توماس هابز در کتاب «لویاتان» (=هیولای قدرت) که گفته بود در وضع طبیعی (=متضاد قرارداد اجتماعی) انسان، گرگِ انسان می‌شود. یعنی دشمنی بالای دشمنی. اینک که به زعم من (=گمان و رأی و پندارم) جهان غرب، تقریبا" در وضعیت گرگِ برای همه در آمده است در دوش‌توره‌ی سیاست خارجی! باید همه‌قلم کالا باشد تا هر کدام را بتوان در فرصت مناسب بیرون آوُرد، متاع‌هایی که بر دوش وزیر خارجه همیشه می‌بایست آویزان گردد شاید درین برهه اینها باشد:

 

بوی نفت و گاز، سرمایه‌گذاری، فروش و خرید اطلاعات، بده و بستان اقتصادی، حضور به‌هنگام در بحران، برخورد قاطع از سرِ قدرت، تفکر مذاکراه بر پایه‌ی مصالحه، نشان‌دادن عزم عملی در برابر دشمنی، از درِ مسالمت‌جویی وارد شدن، اتحاد به‌موقع و افتراق به‌موقع، ایجاد گفتار فقط با زبان دیپلماتیک و گاه توأم با با طعم پُلتیک، فضایِ بازِ گفتمانی، واردنشدن در موضعگیری‌های احساسی، تلاش برای ایجاد قراردادهای مدت‌دار، توجه به اصل وفا به عهد اما در جای خود مقابله‌ی عقلانی با پیمان‌شکن، طرحِ دوستی تمام‌وقت حتی برای کشوری که به جرگه‌ی مخاصمه پیوست، کوشش برای کسب مشارکت اقتصادی در بازسازی کشورها. شجاعت در برابر تهدیدات. پیوست سیاست خارجی به شورای امنیت ملی به عنوان قوه‌ی عاقله. البته شورا باید حاصل جمع، عقل جمعی جامعه باشد.

 

اشاره: علت این است در سیاست خارجی تحت هیچ شرائطی نباید بُن‌بست ایجاد کرد، چرا که اساسا" فلسفه‌ی ظهور سیاست خارجی، آشتی بین‌المللی و تعمیق روابط است، مگر زمانی که کشوری به کشوری حمله‌ی نظامی کند که باز هم در آن زمان با آن که دروازه‌ی سیاست خارجی بسته است اما مَنفذهای آن باید برای نفوذ و ایجاد زمینه‌ی پایان‌دادن جنگ باز باشد. چرا وقتی دو کشور ترکِ روابط دیپلماتیک می‌کنند، برای همدیگر کشوری "حافظ منافع" تعیین می‌کنند؟ زیرا به این فکر می‌کنند به هر حال باید به روی هم روزی آغوش بگشایند و از غلبه بر همدیگر به احترام برابر برسند. این را منافع ملی و امنیت ملی بر کشورها ایجاب می‌کند.

 

توماس هابز جمله‌اش این است: «انسان گرگ انسان است. البته ″گرگ‌ها یکدیگر را نمی‌خورند″ و این خود نشان می‌دهد که گرگ نسبت به گرگ ″رفتار انسانی″ دارد!». ۷ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2234