دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مشخصات سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

مدرسه فکرت ۸۱

دوشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۵۳ ب.ظ

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هشتاد و یکم

 

جناب استاد حجت‌الاسلام آقا سید حسین موسوی خوئینی سلام. بیت زیر در وسط شعر شما برای من قابل هضم نبود و بر گوارش فهم من، ثقل انداخت! این بیت:

 

جویندگانِ جوهرِ دریایِ کُنهِ تو

در وادیِ یقین و گمان از تو بی‌خبر

مگر می‌شود جوینده‌ای اهل اِکتناه و رفتن به کُنه قضایا باشد، اما بی‌خبر بیفتد و در وادی شک و اتقان لنگ زند؟ توضیحات آن دوست اهل ذوق خواهد توانست گنگی موقت مرا مرتفع کند.

 

پاسخ به نظرسنجی: به نام خدا. سلام حضرت استاد سید عمادی. نظر شخصی من که از طبع‌ام نشئت می‌گیرد، این مراسم را در همان قواره‌ی قبلی می‌پسندم؛ یعنی یک عالم واله که برکات و کرامات بیشتری در او امکان ظهور دارد عمامه را بر سر طلبه بگذارد. شخصاً معتقدم این روش جدید، خدشه می‌زند به عرف و سنت رایج، هر چند شاید نافی ارزش دینی هم نباشد، ولی هنجار و مرزهای قبلی در آن رعایت نمی‌شود و تا حدی لوث‌شدن یک روال دیرپا در نهاد روحانیت به حساب می‌آید. عمامه‌گذاری یک مجلس عرفانی و شرعی باید باشد، مثل اعطای بالاترین نشان توسط بالاترین مقام. والسلام. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

چند و چونِ حرف جدید حدّاد

به نام خدا. سلام. گرچه منتقدانی در داخل، آقای "حداد" را نوعی "شدّاد" !!! معرفی می‌کنند؛ (توضیحا" : همان سلطانِ سلطه‌گرِ عصرِ حضرت هود -علیه السلام- که شخصیتش غرق در "غرور و تکبر و نخوت" و "زرق و برقی" به اسم بهشتِ شدّاد بود) اما این جانب چنین مقایسه‌ای را صرفا" می‌خواند و یا گوش می‌دهد؛ زیرا درباره‌ی شخصیت‌های نظام (چه آنانی که پله‌پله با هزار کار و تجربیات به مصادر رسیدند و چه کسانی که آسانبَری (=آسانسوری) به "واسطه" ! هایی به صدر مجلس و قدرت ِسایه رسیده‌اند و به آن هنوز هم چسبیده) نه قضاوتِ شاذّ می‌کند و نه دچار کیش شخصیت می‌شود، بلکه افراد را از رویِ کارکرد و تفکرات، بررسی و نقد می‌کند.

اینک که آقای غلامعلی حداد عادل سخنی گفته -که به نظرم نوعی جمع‌بندی فوری و زودرس وی پس از "بحران پاییز" است- بنده خواسته است نقب به سخنش بزند. ابتدا صحیح است بخوانیم جناب حداد چه ادعایی کرده است؟  تا سپس بشود آن را پردازش کرد. وی بیان داشته است:

 

"اکثریت قاطع مردم ما کشور اسلامی می‌خواهند؛ اکثریت قاطع مردم گفتند که ما کشور اسلامی می خواهیم. مردم اکثرا" اعتقاد اسلامی دارند؛ ماه محرم و روز عاشورا ببینید چند نفر لباس سیاه به تن دارند؛ من دقت کردم از هر ١٠ نفر ٩ نفر".


شاید تصور روَد به علت مرزبندی سیاسی‌‌ام با ایشان، با این عقیده‌ی آقای حداد عادل مخالفم؛ اما درین فراز، در واقع او حرف دل مرا تکرار کرده است؛ با این نظرش  دقیقا"موافقم. زیرا ریشه‌ی مردم ایران، مذهبی است. روی همین باور دینی، محیطی آکنده از مظاهر اسلامی، عاشورایی، اخلاقی، شریعتی، و در یک کلمه سیره‌ی نبوی می‌خواهند و حتی مناسب‌های ملی و محلی و بومی ایرانی خود را هم، وقتی برگزار می‌کنند، خیلی مراقبت می‌ورزند با مفاد مذهب و مناسبت‌های شیعی و دینی در تصادم و تصادف نباشد. بارها افراد محل آمدند پیش مرحوم پدرم (=یک روحانی خیلی ساده و معمولی روستا) که شخ عمو ببینید فلان روز روا است برای فرزندمان جشن عروسی بگیریم؟ مشخص است که می‌خواستند عروسی‌شان با مناسبت مذهبی عزا و شهادت همزنان نگردد. هنوز هم باور دارم مردم ایران -شامل تمام مذاهب و علایق- وقتی مثلا" عید بزرگ و همگانیِ نوروز که در اقصی نقاط کشور مورد جشن و توجه است، اگر در روز تاسوعا و عاشورا بیفتد و یا حتی در رحلت نبی مکرم مصطفی ص و یا شهادت امام علی مرتضی ع و یا هر سالروز شهادت ائمه‌ی هُدا علیهم السلام، و یا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، صددرصد آن روز نوروز، عزا را بر جشن پیشی می‌دهند و دست از سُرور می‌شویند و قداست مناسبت مذهبی را نمی‌شکنند. آقای حداد اینجا راست گفت. من حتی تا حد بسیار بالایی مطمئنم که اگر رفراندوم هم برگزار کنند مردم اسلامی‌ماندن کشور را رأی می‌دهند، نه لائیک یا لیبرال گردیدن را.


| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

روزنامه ابرار | ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
 

چه خبره پشت پرده؟!

به نام خدا. سلام. جو بایدن برای حفظ قدرت آمریکا بیش از ما به ضرورت مذاکره با ایران نیاز دارد؛ منافع ملی کشورش هیچ وقت تا این حد زیاد به این ضرورتی که امروز برای آن دولت ایجاب کرده، نرسیده نبود که برای مذاکره دستِ نرم دراز کند!

او -جو- خود را در برابر چین و روس شکننده می‌بیند پس می‌کوشد این وسط لااقل با ایران به توافق  تعجیلی برسد. حاضر شد از واسطه‌ای به اسم هیثم -سلطان تازه‌کار عُمان- بخواهد از منزلتی و آزادی رفت و آمدی که در حریم خلوت و قدرت جمهوری اسلامی دارد، میانجیگری خود را تقویت کند که مذاکره شکل قطعی به خود بگیرد و راه‌حل‌ها دو دسته تقسیم شود، آنی و آتی. فعلا" آنی حل شود، آتی هنوز وقت هست.

بایدن حاضر شد امتیاز بدهد اما در عوض از ایران چه می‌خواهد. شاید بر برخی شگفتی باشد این‌که پشتِ پرده نوری افکنده نیست که مردم هم ازین بلاتکلیفی خارج شوند. اما من فکر می‌کنم ایران در پی این است به آمریکا بقبولاند اسرائیل وقتش برای ماندن در درون جهان اسلام تمام است. قبلا" گفتم برین نظر هستم اسرائیل یک پروژه‌ی موقت غرب در دل سرزمین‌های اسلامی است، زمانش برسد خودشان بقای این دولت جعلی را پایان می‌دهند. چون وقتی چیزی برای غرب منفعت نیافریند، زیانش را تحمل نمی‌کند.

| ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

علیرضا آهنگر موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام انشاالله همین هست که در مورد رژیم جعلی وکودک کش اسرائیل فرمودی موریانه ای که در درون سرزمین اشغالی فلسطین به وجود آمده هم ما وهم مقام رهبری پایان این رژیم رو ببینیم انشاالله.

 

دامنه |[در پاسخ به علیرضا] در مورد فروپاشی اسرائیل. جناب آقای علیرضا آهنگر. متشکرم از بیان دیدگاه و گفتن ان شاء الله. من مدتی است این تحلیل در سرم افتاده و چند جا مطرح کردم. زیاد به این فکرم باور دارم. رخ خواهد داد.

 

امیر رمضانی, در پاسخ به دامنه: درود بر شما . حداد و شما هر دو برداشت اشتباهی دارید . جدیدن مردم نماز را بدون مرجع تقلید قبول داشته و میخوانند . از این به بعد هیچ رفراندومی را در ایران مذهبی ها برنده نیستند . میدونی چرا ؟ چون اصلاح طلبان و افساد طلبان و دنیا دوستان  کاری با مردم و برداشت انها با مذهب و دین کردند . که حداقل ۴۴ سال زمان میبرد تا درست شود . نخواستم در مدرسه متن را  بفرستم چون منم مثل شما نظر حداد را میپسندم .ولی واقعیت چیز دیگریست . پر فروغ باشید

دامنه |, [در پاسخ به امیر رمضانی] جناب امیر سلام نه، بذار مدرسه. بگذار روی مسائل مهم روز بحث و همفکری صورت گیرد. در صحن جواب خواهم نوشت. متشکرم امیر

 

دامنه به سید کمال الدین عمادی: سلام استاد عزیز من. خدا را برای وجود نعمتی چون شما دوست و استاد من، شکر می‌گزارم؛ بارها، به موالات. و از محضرت بازم هم ممنونم. لطف و محبت شما برای من چون عسلی مصفاست.

 

حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به دامنه |] سلام.
۱. غزل از " عطّار نیشابوری " است.
۲. با توجّه به شخصیت/ جایگاه معرفتی عطّار و بحث‌های عقیدتی و فلسفیِ قرن‌های ششم و هفتم هجری قمری؛ شاید تلمیح و کنایه‌ای به آراء بوعلی سینا/ معتزله داشته باشد که بنده، قاصرم.
۳. همان‌طور که هر غوّاصی، به مروارید نمی‌رسد؛ لزومی ندارد که هر تلاش و تأمّلی در کُنه ذات الهی، قرینِ توفیق باشد شما فرض کرده‌اید که هر جوینده‌ای، یابنده است ... به هرحال درباره‌ی صفات الهی، گاهی باریک‌بینی منجر به انحراف می‌شود. رک: روایات درباره‌ی " المتعمّقون ".
۴. معنای دیگری هم متصوّر است: آنها که لافِ غوّاصی در " بَحرِ " ... می‌زنند؛ در " بَرِّ " ...، نادان و ناتوان هستند. [ تقابلِ دریا و وادی ].


دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی‌ها سلام. شرح شما خیال مرا راحت کرد و از گیجی درَم آورد. در فهم این بیتِ شعر مانده بودم. اشارت درستی کردید. موافقم. اما منهای بحث بوعلی سینا و جریان سنی‌مذهب معتزله، وارد همان بحر و برّ می‌شوم. یا برکه و وادی. آنجا خواستم بگویم عطار دارد مطلقا" کار عاقلان را رد می‌کند و بنده عمدا" اهل اکتناه را آوردم تا نشان دهم روی سخنم با خردورزان است.

فکر کنم خدا جل و علا قرآن را قابل فهم بر پیامبر ص نازل کرد که مؤمنان به هر مقدار که تدبُّر بلدند، چیزی بیابند. یعنی رسیدن به مقصد سهل باشد نا متکلَّف. حضرت عطار -که مقبره‌اش در قطعه‌ی قشنگ نیشابور چند باری محل زیارتم گردیده- بی‌خبری محض را نقد کرد که گمان کنم از سرِ شهود ورود کرد، نه از ناحیه‌ی عقول. یعنی عطار همه را به دل دعوت کرد نه به مغز و مخ و عقل. ولی عقل (=نیروی بازدارنده: اُولی النُهی و پیش‌برنده: چراغ راهنما)  وقتی غائب باشد، حتی تکالیف ساقط است چه رسد به چیزهای دیگر. نظرم یک کفِ دست شد. پس بس کنم. راستی جناب خوئینی خواستم دیدارت کنم. کجا؟ و کی؟ را شما تعیین فرمایید. درود. از شرح شما بهره‌ای سودمند و لذتی وافر نصیبم شد. ابراهیم طالبی دارابی و ارادت.

 

آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب طالبی دامنه ..صبح بر شما به خیر.. یک نظریه دیگر در تایید بند ۲ جناب خوئینی هم میشود گفت با اقرار به حدیث از رسول که
چه بسا افرادی کلمات و جملات عمیقی بلد باشند ولی خودشان عمیق نباشند، یعنی بعضی از کلمات بار فهمی دارند و بعضی بار فقه ی پس حتما کسی که جمله ای رانقل میکند بار علمی را به دوش به کشد! نمیتواند از نظر عمقی ان را کالبد شکافی و به دیگران تفهیم کن ، فقط انتقال دهنده میباشد ..ولی در درک ساقط و ایرادی هم نیست .. پاینده باشی.

حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی, [در پاسخ به حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی] سلام و درود سخن جناب مولوی در مذمت راه عقل ناصواب است انشاالله فرصت شود می نویسم جای با پای چوبین عقل می شود رفت اما با شهود عرفانی هرگز قابل رفتن نیست آنجا تنها عقل به فریاد می رسد نه چشم شهودی لذا در منطق وحی عقل ستایش شده نه دیده دل دیده ووو......به اختصار شهود تا آنجاست که جبرییل امین هم بتواند برود.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] سلام بر دوست دیرین و دیریاب مقام، مقام درک فضای شعر عطّار است و ارجاع به " مولوی "، با ملاحظه‌ی نزدیکیِ معرفتیِ او به عطّار بود. به هرحال از آن ارجاع، صرف نظر کردم تا از بحثی بی‌ثمر، منصرف شوید.

 

دامنه [در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] جناب استاد حجت الاسلام سید عمادی سلام. چه خوب خواهدشد میان شما و جناب استاد  حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی مباحثه‌ای درین صحن شکل گیرد. هر دو صاحب فن و هر دو صاحب علم عرفان.

 

دامنه [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام مجدد استاد. خُب؛ مُثمِرش کنید. چرا انصراف. البته ویرایشی که در پاسخم صورت دادید، تاری متن را برطرف کردید و خوش درخشیدید. مهم انتقال پیام است که در ادبیات شما این خصوصیت، به درجه‌ی بالایی وجود دارد.

 
زینب سادات شفیعی [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم کلامتان حس امید را به درون، شاخ و برگ می‌افزاید. بار این‌همه لطف بر‌‌ من سنگین می‌آیدو کمرم را به رسم ادب خم می‌کند. آموختن از اساتید این مدرسه برایم افتخاریست همنشینی و مصاحبت با علما و اندیشمندان برکاتی والا به همراه دارد و در کلام معصوم (ع)هست که می‌فرماید:
همنشینی با علما عبادت محسوب می‌شود. که دراین تالار نصیب بنده شده است این همه تواضع من را خجل می‌کند. این روش تحصیلی مباحثه ، که فرمودید حلقه ایست عالی در این صحن که با کیفیت بالا متعدد، بین اعضا مشاهده می‌شود. بر پایه احترام متقابل اما جدی هم‌اندیشی‌های اینچنینی بنیه یادگیری را تقویت کرده و سطح علمی اعضا را ارتقا داده و سوء تفاهم‌ها را برطرف می‌کند. و انگیزه آفرین است برای مطالعه و جهد بیشتر برای آن به قول شیخ سخن ، سعدی ، علم بی بحث پایدار نماند. طولانی شد بگذرم برای نگهبانی از جان و خود‌سازی با ورود به  بحث انتظار می‌خواهم بست بزنم به موضوع سنجاق شده ای که سنجاقش برداشته شد خاطره‌ای را می‌گویم که برای خود بنده اتفاق افتاد و کم نیست از این دست با یکی صحبتی پیش آمده بود از موضوعی، ختم کلام دعایی نصیب شد و گفتم انشاءالله ظهور زودتر اتفاق بیفتد و همه نجات پیدا کنیم. انتظار بود بگوید آمین و منتظر هم اما جواب کوبنده داد نه بذار یه کم بگذره.تازه خونه ساختیم یه کم توش زندگی کنیم. آسیب شناسی راز طولانی شدن انتظار خیلی هم پیچیده نیست کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم.
 

دامنه [در پاسخ به محامین (سید زینب شفیعی] : خواهرم زینب سادات شفیعی دارابی سلام. از پاسخ شما شگفت‌زده شدم. بگو چرا؟ جون میزان دانش شما با همین نوشته‌های مهم‌تان درین صحن، کم‌کم دارد طلوع بیشتری می‌کند که خواننده را متوجه‌ی احاطه‌ات بر مباحث معنوی با ادبیاتی قوی و قلمی قدرتمند می‌سازد. فکر نکنم جایی ازین متنت خالی از اهمیت باشد؛ تمام جملاتت جهش‌دهنده بود. حتی وقتی به‌فراست با آن نقل قولِ قضیه‌ی آمین‌نگفتنِ ظهور تمام کردید و آموزه ساختید با این گزاره:

 

"کنکاش را از وجود خود آغاز کنیم"

من هم از مصاحبتِ با شما درین صحن حظ می‌برم. خواهش خودم را تکرار می‌کنم این مباحثه را قطع نکن. نه فقط گرایش بنده به مطالب اینچنینی خیلی زیاد است، بلکه کسانی هم به من رساندند صحن مدرسه بیشتر باید این نوع مباحث مؤثر رایج باشد و از جوّزدگی و سیاست‌زدگی (نه پرداخت به سیاست که امری ممدوح است)، بَری و عاری. خود شما هم، برای دانش بر پایه‌ی مباحثه، به‌درستی از شیخ اجلّ نشانی آوردی که آن سعدی بزرگ در حکمت هفتم گفته بود:

 

    "سه چیز پایدار نماند:
    مالِ بی‌تجارت
    و علمِ بی‌بحث
    و ملک بی‌سیاست."

 

خرسندی‌ام را مضاعف ساختید فامیل من وقتی به مبحث سنجاق‌شده‌ی صحن، وارد شدید و نظر زیبایی هم نوشته‌اید، ساده، اما پُر، بله؛ حکمت ظهور یکی این است فردِ منتظر (=چشم‌به‌راه) خود را طَهور نگه دارد تا اگر با آمدن ولی عصر عج هم‌عصر شد از گناه خود شرمشار نباشد. ممنونم که در تأیید ضرورت برپایی این تالار فکری، فرموده‌ای "بنیه‌ی یادگیری را تقویت" می‌کند. وقت‌تان همآره با آثار توحید و عرفان و احسان. والسلام که گویا گرم افتادم پاسخم از دو سه کف دست بیرون زد. یک کشکولی هم بفرستم: محل وقتی کسی زیاد حرف بزند می‌گویند: "اُوف‌اُوف (=یا اُوفِی‌ی‌ی‌ی) چَندِه چَنِه کَشِنه! آدم اَندِه وِک! وِکی!" پوزش زیاد پِک‌پِک (=حرّافی) کردم! ابراهیم و ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. صبحانه‌ی فکری مستمر و روزانه‌ی شما برای این صحن، گوارا و خوشمزه است. من به دو مورد آن می‌پردازم: از "کنـارِ کعبـه" و "خورشـید" و " سعی و طواف" سخن به میان آوردی و صفا و مروه را یادآور شده‌ای که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی هاجروار باید زیست، یعنی تلاش کردن، مأیوس نشدن، بردباری ورزیدن، از پرستش خدای باری تعالی دست نکشیدن. ما که در ایران از کعبه‌ی مکرمه به دلیل خصومت حکمفرما میان عربستان با ایران دستمان دور است و همین جمکران تاریخی قم را یک نماد و سمبل برای ظهور فرض می‌کنیم و قانع‌ایم.

 

در مورد "سالروز تاسیس کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور" نقدی دارم و اِبرامی. اِبرام (=شکوهمندکردن و پافشاری، تأیید) این است این مؤسسه از نظر من میمون است. چون مسجد در زمان رسول الله ص محل تمام امور کشور بود.  اساسا" در حکومت اسلامی، کاخ نباید داشته باشیم. باید عین حضرت سلمان ایرانی رفتار کنیم که مرکز حکومتش زیر چادر بود و هرگز ساختمان و کاخ نساخت.

 

اما نقدم این است این کانون‌های فرهنگی هنری مساجد باید مدنی باشند، نه حکومتی. من ندیدم اینان بیایند از عقول هر محله دعوت به مشاورت کنند. گویی دستورالعملی، کارهایی را پیاده می‌کنند که این ضعف عمده‌ای است.

 

بگذرم. چون در زیر نظرات من، جا خالی می‌دهی و هیچ جوابی نمی‌دهی و فقط پستت را می‌ذاری و الفرار! این آخری کشکولی!  کمربندی مشکی داری زیاد با تو درنیفتم! می‌زنی ما را لِه می‌کنی! و یا اصلا" شاید هم اصلا" نظراتی که زیر نوشته‌هایت می‌نویسم را حتی نخوانی و نبینی! راستی نبی هنوز بیرون قمی؟ یا برگشتی؟ ایرانی؟ یا بیرونی؟

 

خاطره‌ی جبهه توسط سید موسی صباغ: [در پاسخ به احمد] سلام و صبح بخیر به همه. رحمت و رضوان الهی بر روح بزرگش و همه درگذشتگان این صحن. 15 شهریور سال 65 کاروانی کربلا از مازندران اعزام شد به جبهه ، آن روز 35 نفر از محل عازم بودند با بدرقه حاج آقا دارابکلایی از مسجد جامع محل. نیروهای شهرستانی در مصلای بابل تجمع کردند و بعد سخنرانی و نوحه صحرایی معروف  (بهر فتح کربلا این کاروان ، می رود این لشکر از مازندران). و صرف ناهار و بدرقه مردمی در توسط مردم بابل . کاروان از بابل راهی مناطق جنگی شد. اکثر بچه های محل در یه اتوبوس بودند حالا شاید همه اسامی رو نتونم بازگو نمایم اگر دوستان دیگر کمکم کنند ممنون میشم. اق سید اصغر. اقا یوسف رزاقی .حسن صادقی.عیسی رمضانی،رفیقم آقا حجت، آق سید یوسف، حسن لاری. سیدمرتضی شفیعی ، شهید حسن آهنگری ،شهید مختاری، رحمان آفاقی ،مرحوم دبیر حسن بابویه ،عبداله بابویه، محمد چلوئی ،محمد طالبی ، جعفر غلامی ،بخشی رضا ،رضا شهابی ،سیدعباس هاشمی،محمد دباغیان .سید هاشم حسینی،خلیل درواری،یوسف آهنگر ،رضا مهاجر ، عباس کارگر ، مصطفی شیردل ،بنده ،و... طبق روال مسافرت بهم خوش نمیگذره ،بخاطر ماشین گرفتگی اونم تو گرمای تابستان و بوی گازوئیل اتوبوس که هنوزم حس میکنم،اکثر اوقات هم بی حال و خواب آلود.هر از گاهی چشم باز میکردم مرحوم آق یوسف و کنار راننده جلو و جلو باهش خوش و بش میکرد.در مسیر 1000 کیلومتری با اتوبوس خیلی سخت میگذشت . فقط برای نماز صبح و صرف صبحانه و ناهار حق توقف اونم به مقدار کم. ساعت  3 بعد از ظهر صدایی رو شنیدم گفتن پیاده شوید آب تنی ، چشم باز کردن دیدم کنار یه رودخانه با عرض زیاد جریان خروشان آب.( هنوزم نمیدانم کدام شهر بود).اصلا من وقتی این صحنه رو دیدم انگار تازه زنده شدم . خودمو زدم به اب .دیگران نیز....فقط در عجبم چطور در آن شرایط جنگی و بدون نیروی مسلح و نگهبان ، 30، 40 نفر نیروی بسیجی خودشون و به آب زدند.؟!!!کشکولی بگم : مرحوم آق یوسف مخ راننده رو بد جور  زده بود .شیرینی اون اب تنی و سر حال شدنمو مدیون اق یوسف میدونم.شادی روحش ایشان ،اق حجت ،شهید آهنگر ،شهید مختاری ،مرحوم حسن بابویه صلوات.

 

دامنه [در پاسخ به سید ص] جناب آقا سید موسی سلام کشکولی اول بگم: بووووووو اَنچی آدم از یک محل یکدفعه رفتین قتلگاه؟! سعی کنید یادت بیاید کدام رودخانه بود، حیف است ثبت نشود. حالا کشکولی دوم را بگم: فکر کنم هنوز اتوبوس تو را گرفته که نوحه‌سرایی را صحرایی!!! تایپ کردی اشتباهی! معلومه امرو نون‌لاقمه گت بیتی! البته که پیش می‌آید این سهونگاری. یاد یوسف در خاطراتت همیشه بامزه است. تمام حالات یوسف را از برم. بگذرم. ممنونم ازت سید موسی که باین خاطره‌ی قشنگ و زیبا هجدهمین سالگرد روانشاد یوسف رزمنده‌ی نترس جنگ را زنده داشتی. خدا شهیدتان سیدباقر را مقامی والا عطا کناد.

 

سید موسی [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم. کشکولی : فکر کنم اکثرا از توتم صحرا (توتون ) و چار شو دوش بکشن و واگن بلند هاکردن و سوچکه بوم نخ دوندسن جه فرار هاکردنه بوردنه جبهه. ممنونم از تذکر تان : کلمه نوحه سرایی:  اصلاح شد . نام رودخانه رو دوستانی که در این صحن    مطالعه کردند و همراه بودند  یادآوری نمایند. یا باید به نقشه مراجعه کنم. مسیر تهران به اهواز را. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ] مجددا" سلام سید موسی. یک خنده‌ی ممتد در من آفریدی. هنگامه‌ای! یادم انداختی به خاطره‌ای. روزی با رفیقی رفته بودیم به سراغ زائر حضرت زینب س . نقل قریب سه دهه پیش است. گفتم چه شوقی داشتی این وقت سال به زیارت در سوریه شتافتی. سریع گفت از دست روزه فرار کردم! زد به مسافرت که روزه را بخورَد.

 

دامنه |[در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقا مصطفی بابویه سلام. دریاچه‌ی ارومیه و اکوسیستم (=زیست بوم/بوم‌سازگان) پیچیده و سازواره‌ی موجود در آن را پیش‌پرداخت بحث ظهور کردید. این نشانه‌ی ذوق ات در درجه‌ی اول، اما حاکی از یک شناخت و عُلقه است که ساحت وجودی امام عصر عج در نهادت تلألؤ دارد. بلی؛ یک مرغ ماهی‌خوار را ازین دایره و چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته کنار گذارند، کل مسئله دچار اختلال می‌شود. حتی ماست تا خمیرمایه‌ای که انباشته از میکروب خوب است به شیر زده نشود ماست نمی‌بندد. مسائل اعتقادی بشر هم کمی از این پیچیدگی ندارد. اما بگذار با این نگرش شما در یک بند مخالف باشم که تا نیامدن امام زمان عج کلیت جهان موجودات را مضطر و مستأصل روایت می‌کنید. نه؛ این گونه اگر تصویر و تصور کنیم کار تمام پیامبران ع را کاری بی‌نتیجه معرفی می‌کنیم که خطاست. ما کارمان را می‌کنیم ولی برای سالمتر شدن مبناها و روبناها میان خود موعود عج را به انتظار می‌نشینیم. اگر تفسیر شما درست است پس چرا برخی موارد سراغ داریم که علمای بزرگ و نیز امام خمینی ره آن توفیق را از هدایت ولی عصر عج اعلان کرده‌اند؟ پس نقش آن امام کاملا" خنثی و برکنارمانده نیست. طوری خاص -طبق قاعده‌ی لطف- مؤمنان را تحت هدایت و رهبری دارد.

 

دامنه | در پاسخ به ازاد طالبی: جناب آقای آزاد سلام. بستگی به این دارد در آن مسئله تا چه حد نیاز است علم هم داشته باشیم. یک دامداری که پنیر لور (=لول‌پندیر به قول محلی) می‌زند نیاز ندارد تا اعماق علم تجربی خود به لحاظ تئوریک فرو روَد. اما یک دانشجوی شیمی هر روز باید بکوشید عمق تولید و کشف خود را وسعت ببخشد و آن را در قالب یک دانش نو به بشر و جهان دانش عرضه کند. نمی‌دانم منظورت همین بود که گفتم یا نه.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله سلام. رفراندوم (=همه‌پرسی) همیشه با چند گزینه‌ی پرسشی تک‌جوابی از مردم میهن درخواست می‌شود. حال بر فرض (از روی فقط مثال) نظام ایران باز از مردم بخواهد به کدام نظام سیاسی رأی می‌دهید:

- جمهوری اسلامی
- سلطنت پهلوی سوم!
-نظام لیبرالی اروپایی
-جمهوری لائیک مردمی غیرشرعی
-نظام ریاستی آمریکایی
-حکومت روحانیت و متشرعین
-نظام اسلامی انتصابی
-حکومت نظامیان
و یا چند گزینه‌ی دیگر... ؛

من برداشتم از گرایش کنونی مردم این است به جمهوری اسلامی پیشنهادی امام خمینی  -رحمت الله علیه- دوباره رأی بالا می‌دهند. دلیلم این است بقیه‌ی گزینه‌های رقیب، و یا حتی حریف، ایدئولوژی‌یی معتبر در بین مردم نیستند ضمن این که فاقد انطباق با جامعه‌ی متّصف به دیانت و مذهب هستند. بگذرم.

 

دامنه: سلام مجدد جناب عبدالله. در علم سیاست نظام‌های سیاسی چندین نوع تقسیم شده است. که کمی برمی‌شمارم:
ریاستی
نیمه‌ریاستی
پارلمانی
نیمه‌پارلمانی
پادشاهی
خودکامه
نطامی ژنرالی
محلی

که هر کدام در علم جامعه‌شناسی سیاسی ریشه‌های شکل‌گیری خاصی دارد. و معمولا" تک حزبی، دوحزبی، چندحزبی و ... هستند. علم سیاست علم توضیح و توصیف است ولی علم جامعه‌شناسی سیاسی علم تحلیلی و بررسی می‌باشد.

کمی شرح بیشتر: حکومت آمریکا از همان آغاز با شروع اولین ریاست جمهورش جورج واشنگتون نظام ریاستی را برگزید یعنی کلید کشور در دست رئیس‌جمهور باشد و ارباب جهان هم از نظر آمریکایی‌ها هموست. جورج واشنگتون آنقدر برای آمریکا قداست دارد که عکسش نقش دلار شد و هم اسمش نام پایتخت. کلا" آمریکا در همه چیز خود را برتر می‌خواهد. نرسد روزی که دارد قدرت دوم می‌شود؛ به قول محلی: تَش وندِنه و شوطّی کانده. چون همش خودش را رئیس می‌پندارد. بگذرم. خودت بلد بودی. چون پرسیدی کمی توضبح دادم.

 

حجت رمضانی به من: آقای دکتر ابراهیم طالبی عزیزآقا. سید بزرگوار آقای سید کمال عمادی در بخشی از فرمایشاتشان بحث ولیمه را پیش کشیدند اصلا اشاره ایی در فرمایشاتتان نداشتید. توضیح بفرمایید.

 

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقای حجت رمضانی نوه‌ی زیرک مرحوم حاج اکبر (آن مرد بزرگ و متدین داراب‌کلا) اِسلام. اِسا تِه مگه آکسفورد هسّی! که مِفت و کِفت به من دکتری دادی؟ یا نه واحد دانشگاه آزاد زعفرانیه‌ی تهرانی و کیلویی زنبیل می‌ریزی به این و اون می‌دی؟!

 

آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

خاطره‌ام با حاج شیخ احمد آفاقی

سال‌های پیش کجا پول پیدا می‌شد؛ همه تهاتُر بود یعنی کالا با کالا. مِرغانه با قند. گندم با صابون. جو با جوراب. حالا، من هم همش کمین می‌کردم کی (=چه وقت از سال) شِخ احمدعمو آفاقی -پسرعموی مادرم- به منزل ما می‌آید. سالی چند بار پیش مادر صله‌رحم می‌آمد. چون هم به این سنت دینی پایبند بود و هم سفارش پدرش را زمین نمی‌زد که به وی وصیت کرده بود دخترعموزهرا (مادرم) را مانند خواهر خودش، مساوی ببیند. چون پدربزرگم (ناحیه‌ی مادر) مرحوم آق شیخ باقر آفاقی که در مسجد جامع ساری تدریس می‌کرد بر سر زهری که بهائی‌ها به او خورانده بودند (بنا بر نقل مادرم و اقوام نزدیکم)، خیلی‌خیلی‌زود در جوانی فوت کرد و مادرم در صغارت و صغیری بزرگ شد. روی همین اصل و وصیت پدر شخ احمدعمو، ایشان مواظب مادرم بود که کمبود مالی نداشته باشد. لذا هر وقت به خانه‌ی ما می‌آمد اطمینان داشتم پس از پایان صله‌رحم، به مادرم پول می‌دهد. پول خوبی هم می‌داد. شخ احمدعمو رد که می‌شد هنو جای قدم‌هاش خشک نمی‌شد می‌رفتم سروقت مادرم:

 

پول بده! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

هه‌هه‌هه! پول بده!

شبیه گریه، که دلش بسوزد پول بدهد.

 

پول کجا پیدا می‌شد. می‌گرفتم و یکراست می‌پریدم سراغ فالوده و بستنی، سمِشکه و آدامس خروس‌نشان و گاهی هم اُشنوو و ویژه و زر !

 

تبصره: اَقنِه اگه حاج آقا آفاقی -رحمَهُ الله- خبر می‌داشت که پس از رفتن او، من بی‌مطّلی می‌رم پولشو از مادرم به الحاح و زاری و هق هق می‌گیرم، دیگه نم پس نمی‌داد و سراغ صله‌رحم را هم خط می‌کشید ! خصوصاً پس از چند سال پس انقلاب که مواضع وی جناح راست بود و مواضع خاندان ما و شخص من غیر راست. حتی پدر و مادرم در تمام انتخابات‌ها به نمایندگان جناح چپ رأی می‌داد. و به راست -البته مشهورین افراطی آن- اصلاً اعتماد نداشت. خصوصاً سال رأی میان دو خط ناطق و خاتمی، خاندان ما همه به خاتمی رأی دادند. که شخ احمدعمو ناطقی بود. اما پیش ما و مادرم عمویی محبوب.

 

این خاطره قولی بود که به جناب صدرالدین آفاقی دادم که بگم و ایشان هم خواست بگم.

 

ابراهیم طالبی دارابی

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام و خداقوت که نشان دادی پژوهنده‌ی جست‌وجوگری. بَقیّتُ اللّه در آیه‌ی هشتاد و شش  در آیه‌ی 86 سوره‌ی هود سوره‌ی هود که خطابی انذاری توأم با نرمی به مردم عصر حضرت شُعیب‌ نبی ع پدرهمسر حضرت موسای نبی ع است در نهی از تقلب در وزن‌کردن و معامله‌ی فریبکارانه و دستکاری در میزان (=ترازو) که با حقِ تأویلی که مکتب شیعه و عرفای بزرگ در تفسیر آن، برای مفسران قرآن قائل‌اند، می‌تواند نامی برای حضرت موعود عج هم باشد. و نقل است حضرت امام محمد باقر -علیه‌السلام- فرموده‌اند امام مهدی عج با شعار همین آیه قیام می‌کنند. که به نظر بنده صلحی درخشان در خود به ارمغان دارد.

بابت دریاچه تشکر؛ اشتباه لفظی از من بود. اما اصل مطلب: اختلاف دیدگاه جزئی من و جناب عالی دوست مطالعه‌گر و مطالبه‌گر درین موضوع خاص و حساس، در تطبیق این عنوان برای امام زمان عج نیست، در تفریق وصفِ حال مردم پیش از ظهور و پس از ظهور است که من چندان حال و وضع بشریت را مانند نگاه محترم شما، تیره و تار نمی‌بینم که یکسره در اضطرات باشند و تا آقا عج نیامدند انگاری خود را ریشه‌کن‌شده (=همان مستأصل در زبان عرب) و به تعبیر خودم بی‌بیخ حس کنند. باید جریان جهان را طبیعی قلمداد کرد حتی ظلم‌هایی که می‌شود. زیرا اختلاف منافع هیچ عصری ،به اشتراکِ منافع مطلق منجر نمی‌شود. دار، دارِ تضاد و تنازع برای بقا (=بخوانید برای تقوا یا ترکِ تقوا به تعبیر و تفسیر ذوقی من) است.

نمی‌شود یقینی گفت امام زمان عج که تشریف آوردند، جهان حضرت ِهستی‌بخش، یکسان گل و بلبل می‌شود و تماما" آشتی بین گوسفند و گرگ. من فکر می‌کنم امام زمان که ظهور بفرمایند (که ان شاء الله ما هم توفیق دیدن روی مهدی و چشیدن بوی این عصاره‌ی عصمت را داشته باشیم) علوم و دانش و رمزهایی را خواهند آورند که گره‌گشاینده هست و متحول‌ساز و حتی مدیریت و معرفت دستخوش تغییرات بینادی می‌شود که باز هم البته جریان باطل، خود را به کری و کوری و لالی می‌زند و موانع هم ایجاد می‌نماید.

زیاد شد جواب. از نگاه مهرورزانه‌ات نسبت به مؤسسه‌ی فکری اندیشه‌ای "مدرسه فکرت" بسیار قدردانم. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. تشکر وافر که نظر گذاشتی و قدردانی عالی که گواهی دادی. درود داری دوست حوزوی و فعال و کنشگر خوب من.

 

شیخ‌ مالک رجبی,  [در پاسخ به دامنه |] خواهش میکنم شاگرد هستم

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] به خدا (گرجه زود زود نباید سوگند خورد) نزد من روحانی‌یی سلیم‌النفسی شیخ مالک دوست‌داشتنی من.

 

دامنه:. تکنیک برای فکر کردن در متن شما جالب بود. نیز سبک کار نوشتاری شما شایسته‌ی تحسین. برای من نو و روان و شیوا بود و محتوای آن هم سازنده. یعنی در واقع شما درصدد برآمدی دست به اصلاح رفتار تربیتی بزنید. یادم است باری استاد شفیعی مازندرانی نیز همین داستان آلبرت انیشتین را البته با سبک و سیاق دیگر نه با نثر که با نظم شرح کرده بود، اما دقت شما به این مسئله از ایشان نوتر بود. شاید به این علت باشد از این زندگی آلبرت انیشتین و رفتار مادرش برداشت‌های متعددی می‌شود کرد که استاد مازندرانی به این زوایا در نوشتن کتاب‌ها بسیار عنایت دارند. در پایان سادات محترم، فامیل من، از محضرت می‌خواهم با توجه به سابقه‌ی تربیتی شما، این سلسله‌نوشتار را استمرار دهید زیرا این صحن، مدرسه است و فضایی برای تعالیم.

 

دامنه: سلام عموی من عبدالله. نسبت به مادرم چون وصیت شرعی شد، دست نشست. مادرم آموزگار قرآن بود و فردی معنوی و حکیم. اینان (شخ احمد عمو، حاج محمود عمو شهابی و حسین عمو شهابی و حسن عمو شهابی برای مادرم مقامی شاید مقدس قائل بودند و او را بالاتر از خود حرمت می‌کردند. مثال شما هم برای من مهم بود و ضعف‌ها را می‌دانم. ولی در صحن عمومی بنای من بر حفظ حرمت افراد است. خوشحال شدم از دیدارت درین درگاه.

 

عبدالرحیم آفاقی [در پاسخ به دامنه |] عرض سلام و ارادت خدمت فامیل عزیز. شب پنجشنبه هست و اکنون در مسجد جامع ساری حجره شمال شرق هستم  از همینجا فاتحه ای نثار روح عزیز پدر و برادرزاده ام و پدر بزرگ و والدین گرامی شما و برادر بزرگوارتان و سایر درگذشتگان جمع قرائت می کنم. روحشان شاد و یادشان جاودانه. بسیار خاطره جالبی بود و لذت بردم در این خاطره زاویه دیگری از زندگی کوتاه ولی پربار پدر بزرگ مادری شما و یا به عبارتی عموی بزرگوار پدرم(آقا شیخ باقر) را آشکار و بیان فرمودید و من نیز مطلب دیگری از بزرگواری ایشان شنیدم که در این صحن قابل بیان نیست. باز هم بسیار ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به عبدالرحیم] جناب آقای عبدالرحیم آفاقی سلام. موجب شادمانی مرا فراهم کردی فامیل من که در آن ضلع مسجد جامع ساری نماز گزاردی. پدربزرگ مادری‌ام مرحوم شیخ باقر آفاقی (عموی مرحوم پدرت) در ضلع شمال غربی آنجا، درس و بحث داشت. رفتگان معظم بیت شما را هم خداوند رحمت فرماید. بر من مایه‌ی مباهات است شرح خاطره‌ای از بنده، قلب کسی را خشنود و یا حتی اطلاعات عمومی کسی را بیشتر سازد. یادکردِ انسان‌های درگذشته (=به تعبیر قرآن کریم: متوفّا)، یک رسم دیرپا در میان ایرانیان است. اگر ایران را بگردیم پر است از بقایای مجلل و مفخم آرامگاه‌ها که چهره‌های شهیر ایرانی و امامزادگان صالح سلسله‌ی سادات -علیهم السلام- را در خود جای داده است؛ از عطار و فردوسی و خیام و بوعلی خرقانی و بسطامی و ابی الخیر و کوروش کبیر گرفته تا صدها چهره‌ی دینی و اسلامی  و سایر ادیان الهی، مانند حضرت امام رضا ع، حضرت معصومه س، حضرت دانیال ع و حضرت حسنی س و بی‌شمار نام‌های دیگر که در اثر بیداد دو دولت/خلیفه‌ی اموی و عباسی به ایرانِ تکثرگرای مسلمان‌شده‌ی اختیاری دارای امنیت بیشتر، پناه آورده بودند و مردم مؤمن ایران هم با مدارا و ارادت و آداب و ادب، این چهره‌ها را میهمان‌نوازی نمودند. ببخشید کمی بیرون از بحث شما رفتم. گرمای موجود در بحث جناب عالی مرا به این چهار سُوق عالم، سَوق داد. درود.

 

حجت رمضانی [در پاسخ به دامنه |] سلام حاج آقا مقام علمی جناب عالی ازلحاظ معنوی خیلی بالاتر ازاینهاست ولی ازلحاظ دانشگاهی وحوزوی فرمودند رتبه دکتری می باشد.

دامنه [در پاسخ به حجت رمضانی] جناب آقا حجت سلام. من که خودم را به تعبیر فروتنانه‌ی استاد سید کمال الدین عمادی چاچکامی که کَهتر را به کار برد، کهتری بیش نیستم؛ صفت تفضیلی به معنی کوچک‌تر و خُردتر. خوبی در خودت جمعیت دارد حجت.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] ارزیابی تو برای من سندیت دارد. وقتی گفتی ظریف تو را می‌ماند یعنی مرا کم نگرفتی. حرفه‌ای هستی. چه خوب. هر نقصی تو را آزار دهد، گویی مرا تحت فشار می‌گذارد. شکر خدای جل و علا را که درست شد.

 

دامنه |: سلام جناب آقا سید علی اصغر. از بیان نظرت زیر نوشته‌های اصلی‌ام تشکر می‌کنم زیرا موجب روشنگری بیشتر می‌شود. به ترتیب جمله‌بندی‌هات شماره می‌زنم برای پاسخم. خودت بیاب منظورم کدام جمله‌ات هست:

 

۱. شاید اَسرار حساب نیاید، حوزه تا حد زیادی تابع قواعد کلاسیک نیست.

 

۲. روحانیان چون علم تخصصی دارند وقتی میان مردم می‌آیند خود را در آن تخصص، تنها می‌بینند لذا محضر عموم، محضر یکطرفه می‌شود.

 

۳. موافقم، شهید مطهری هم ۵۰ سال تحصیل در خود حوزه علمیه را لازم نمی‌دانست، می‌گفت زودتر باید بین مردم بروند.

 

۴. مردم هم در مباحثه با روحانیت باید درجات علمی خود را بالا بیاورند. چون هر روحانی دست‌کم در چهار علم دوره دیده: اصول، ادبیات عرب، فقه، تفسیر. پس عامه هم لزوماً درین مصاف دوستانه با روحانیت خود را مطلع نگه دارد. وگرنه نمی‌توانند وارد یک مباحثه‌ی انتقادی تخصصی با آنان شوند.

 

۵. جمله‌ی آخرت انصاف و عدل ترا نمایش داد؛ ممنونم به این تصدیق و حُرّیتت.

 

جناب استاد شیخ مالک سلام. مدرسه، وُزراخانه! ندارد که وزیر اعظم بخواهد. مشاور ارشد من در مدرسه فکرت -یعنی آق سید علی‌اصغر- اختیار دارد و مرا همواره رهنمون است. سپاس از کشکولی‌ات!

 

دامنه |: به آقای وحدت: آق داداش پس از سلام، مدرسه فکرت بر بِستر «ایتا» در دسترس است؟ یا هنوز گوشی‌تان از همان شب -که در منزل احمد بابویه مختل شد- دچار اختلال است همچنان؟

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام و شب به خیر. دیشب ایلیا ایتا را برایم نصب کرد. امشب مدرسه را باز کردم. خاطره‌ی شما در رابطه با مرحوم آفاقی را خواندم. خدا همه‌ی در گذشتگان را رحمت فرماید.

 

خطاب به عضو فکرت: برای من سؤاله چرا هیچوقت در صحن مدرسه فکرت هیچ نظر و پیامی نمی‌گذاری. شاید خیال شود اگر چنین کنی، افراطی‌های جناح ها تو را بهتر دوست خواهند داشت. از این که ازت اجازه نگرفتم دعوتت کردم مدرسه فکرت، پشیمانم. هر وقت نیاز دیدی مدرسه فکرت جای خودت نیست، ترک کن تا پیش دیگران متهم نشوی.


سخنی با دکتر صادق زیباکلام
نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

قسمت اول: به نام خدا. آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. چون در دوران دانشگاه تهران در چند درس، استاد من بوده‌اید مثل درس "تاریخ تحولات ایران: ، درس "نفت و دکتر مصدق" و ... ، شما را شاید بهتر از سایرین بشناسم. گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد.

 

جناب دکتر زیباکلام! حداقل خودت به منِ دانشجویت در سال ۱۳۷۱ گفته بودی -همان زمان میان دانشکده‌ی علوم سیاسی و فنی- که چرا ایران، که در بوسنی وارد شد در آذربایجان و ارمنستان وارد نمی‌شود؟! یعنی دلت دخالت نظامی می‌خواست. ولی ایران خویشتنداری کرده و جنگ دومی را از خاک خود دور ساخته بود. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین وضعی مشابه در کشورش -آفریقای جنوبی- مواجه شده بود که مجبور می‌گردید رگ غیرت خود را خون کند و در یک آن مورد، مثل ایران دخالت کند و در دیگری عین ایران پرهیز؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! یادت شاید نرود که مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر منصوب امام ره در دولت موقت ایران، شخص خودت را به عنوان نماینده‌ی خود به استان کردستان ایران اعزام کرده بود تا غائله‌ی آنجا را برای ایشان گزارش کنید، میانجیگری کنید، و یا هر کار سِرّی دیگری را که به خودت شخصاً واگذار شده بود، پیگیری نمایید؛ آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با استانی مثل کردستان در ایران مواجه شده بود که گروه‌ها و احزابی مسلح و وابسته، قصد تجزیه‌ی آن را کرده باشند و خون‌های پاسداران و ارتشیان و حتی مردم کُردزبان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشانده باشند و آنگاه ماندلا فقط می‌دید و می‌گفت من دارم شما می‌بخشم؟! چون اهل بخششم؟ اگر جناب عالی ماندلایی هستی چرا به کردستان رفته بودی و از برخورد حاکمیت در برابر آن خشونت‌طلبان دفاع کرده بودی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! جنگ تحمیلی ۸ ساله‌ی صدام‌حسین علیه‌ی ایران و تجاوز خونین به چند استان در سرزمین ایران لابد از یادت نرفته است که برخی بلوک غرب و شرق هم به کمک صدام آمده بودند، بلکه ایران را یک گوشمالی خونین و سخت کرده باشند. و حتماً شما آن زمان صدام را محکوم و رزمندگان را تشویق می‌کردید. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با یک جنگ و تجاوزی این‌چنینی به کشورش مواجه گردیده بود که بخواهد دست به اسلحه نبرَد و ارتش را وارد دفاع نکند و به متجاوزین بگوید: بفرمایید؛ بسم‌الله! این هم خاک آفریقای جنوبی ما و هر چه خواستید اشغال کنید چون من اهل بخششم و می‌بخشم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما که مشیء مدنی از خود نمایش می‌دهی به‌یقین از حافظه‌ات پاک نشده است ایران در عصر تازه‌استقرار نظام جمهوری اسلامی، یک «سازمان مجاهدین خلق»ی مسلح و سازمان‌یافته هم در روبروی خود می‌دید که بسیار زود ترکِ روش نرم سیاسی مبارزاتی کرد و قیام مسلحانه را اعلان نمود و عملاً جنگ شهری و ترور به راه انداخت و ۱۷۰۰۰ و اندی انسان هم‌وطن خود را به خاک و خون کشاند و حتی در کنار صدام‌حسین رئیس عرب! «ارتش مقاومت ملی» پدید آورد و با اسلحه‌های مدرن اهدایی صدام، روبروی رزمندگان ایران ایستاد و به جای محکوم‌کردن صدام، ایران را مورد هجوم و خیانت قرار داد و هنوز هم دست ازین رفتار نشست و اینک سازمانی عامل برای سازمان سیای آمریکا شد و اِبایی هم از هیچ اقدام رذالتی علیه‌ی کشورش ندارد. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با این نوع سازمان در کشورش مواجه شد که در برابر این‌همه کارهای بزه و مزوّر و دریوزانه، شعار دهد هر چه خواستید با کشورتان بکنید چون من اهل بخششم و کاری به کار شما ندارم؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما شاید بدانید اطلاعات استراتژیک و حیاتی ایران در فاز موشکی و هسته‌ای توسط دو سه جریان داخلی، به آمریکا و اسرائیل فروخته شد تا کشورشان را توسط اشغال نظامی از سوی نیروهای خارجی به سرکردگی ارتش تروریست آمریکا، بر زمین بزنند و مثلاً خودشان حاکم شوند. آیا مرحوم نلسون ماندلا در دوره‌ی قدرت خود در حاکمیت، با چنین سازمان‌های رذلی مواجه شده بود که مانند ایران بخشی از اطلاعات حیاتی کشورش لو رفته باشد و آنگاه او بگوید اشکال ندارد هر چه خواستید بکنید چون من فردی بخششی هستم و خیانت‌پیشگان را آزاد می‌گذارم که با اطلاعات سرّی کشور خود هر چه دوست داشتند بازی کنند و عِرض نظام را ببرند. ادامه در قسمت دوم

 

قسمت دوم

جناب دکتر زیباکلام! در ۴۴ سال عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، شاید ۴۴ جور به این سو و آن سو چرخیده‌ای و باز هم داری می‌چرخی و دست‌کم همه ناظر بودند که شما بالاترین غُلو و چاپلوسی سیاسی قاجاری‌گونه را نسبت به شخص حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی صورت داده‌اید و در برابر سیاست‌های وی، مشق پیروی محض و تبلیغ تام می‌کردید. مگر نمی‌دانستید همین مرحوم رفسنجانی مورد وثوق جناب‌عالی، فرمانده جنگ بود و دست‌کم دستور مستقیم چند عملیات را او صادر کرده بود که بتواند در قدرت، نسبت به آمریکا و متخاصمان مانور دهد و دستِ برتر برای امتیازگیری کسب کند. همو بود که امام ره را مُجاب و قانع کرد دست از آن تز خود بردارد که به دلیل احترام به سرزمین مسلمانان عراق، فرمان داده بود رزمندگان هرگز به خاک عراق وارد نشوند، ولی آقای رفسنجانی و سایرین، پیش امام استدلال کردند (بخوانید الحاح و پافشاری ورزیدند) که دشمن وقتی این تز شما (یعنی امام خمینی) را بداند، از خود اطمنیان پیدا می‌کند که ایران هرگز به خاک آنان نمی‌آید و این کاری برخلاف اصول جنگ است. و نیز همین آقای مرحوم رفسنجانی در برابر تمام کارهایی که بخش تندروِ نظام علیه‌ی مرحوم مهندس مهدی بازرگان، حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی، نیروهای گسترده‌ی شبکه‌ی انجمن حجتیه، مرحوم آیت الله العظمی منتظری، دراویش گنابادی و صدها مورد سازمان‌یافته و تک‌موردی، به صورت خودسر و یا دستوریافته، صورت داده بودند، مُهر تأیید می‌زده و به خاطر ماندن در قدرت به هر نحو امکان، سکوت پیشه می‌کرده، حالا چگونه است شمایی که خود را از یک سو ماندلایی جا می‌زنی، سال‌های سال حاضر شده بودی در حد یک پیروِ شیفته و چشم‌بسته از آقای رفسنجانی‌یی تقلید و تبلیغ کنی که هیچ به ماندلا شباهت نداشت. شما چطور این تناقض آشکار را در رفتار خود نادیده می‌انگارید! و راحت دم از مرحوم ماندلا می‌زنید که زمین تا آسمان افکار و رفتارش را با افراد حاکمیت در ایران فرق و تمایز می‌دهید!

 

جناب دکتر زیباکلام! مگر نمی‌دانید همین نلسون ماندلا در دوره‌ی مبارزات و پس از کسب قدرت، سیاست را از دیانتِ مسیحیتِ خودش، جدا نمی‌کرد و به رویارویی با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی رفت که سال‌های سال غرب از آن نظام تبعیض نژادی در برابر انبوه سیاه‌پوستان حمایت بدون قید و شرط می‌کرد و ماندلا همزمان با دو جبهه درگیر بود؛ علیه‌ی داخل و علیه‌ی غرب. شما از یک سو، مشیء ماندلا را الگو می‌دانی ولی از سوی دیگر از برخی از جنبش‌های کور و اعتراضات ناپخته و کال در داخل ایران حمایت می‌نمایی. مگر ماندلا در عصر مبازره کاری شبیه خشونت‌طلبان در داخل ایران می‌کرد که اینک شما از سویی ماندلا را به مردم مثال می‌زنی و از سمت دیگر در یک رفتار متناقض و متعارض خودت -که تعجب همگان را برمی‌انگیزد- خشونت‌ورزی برخی معترضان و برخی آشوبگران را امضا می‌کنی؟! کدام رفتار شما را جدی تلقی کنیم؟ ماندلایی بودن؟ یا خشونت‌ورزیدن؟

 

جناب دکتر زیباکلام! شما از طریق الگو معرفی کردن چهره‌ی محبوب و شهیر ماندلا سعی می‌کنی به صورت معکوس نقب و نقدی به چهره‌های مطرح جمهوری اسلامی بزنی، و نمونه‌ای از ماندلا بسازی که او هرگز اهل نظامی و ارتش و به کار گیری زور و قدرت نوبد، ولی مردم دیدند روزی خود را پشت چهره‌ی محبوب حاج قاسم سلیمانی پنهان کرده بودی و به همگان اعلام می‌کردی کاندیدای اصلح فقط حاج قاسم سلیمانی است که می‌تواند به تعبیر شما «فرشته»‌ی نجات شود. ببخشید! شما لابد حاج قاسم را نمی‌شناختید که به وی پست سیاسی ریاست قوه‌ی مجریه پیشنهاد می‌کردی. (البته من هم شایستگی حاج قاسم را از ۲۵  سال پیش‌تر می‌دانستم و حتی معتقدم لیاقت رهبرشدن کشور را هم داشت، گرچه قانون اساسی رهبری را برای فقیه منحصر ساخت) اینک پرسشم این است مگر حاج قاسم مرد سیاست و مقاومت مسلحانه نبود؟ مگر او در رزمگاه ابایی از دفاع مسلحانه داشت؟ و در برابر دست‌درازی‌های لشگرک‌!های مزدور منطقه کمترین تردیدی در ایستادن مسلحانه به خود راه می‌داد؟ حالا چطور باور کنیم از یک سمت شیوه‌ی ماندلایی را تبلیغ می‌کنی ولی از سوی دیگر به حاج قاسم گفتی بیا وسط سیاست و قبای رئیس‌جمهور در قامت شما اندازه است. حاج قاسم که اهل هم نبرد و هم بخشش و عطوفت بود؟ کی بالاتر است؟ حاج قاسم که جمع اضداد بود یا ماندلا که شما دارید ازو یک فرد تک‌بعدی می‌سازی که خلاف‌گویی است، زیرا از نگاه من ماندلا هم فردی جامع بود که اگر مانند ایران با جنایت‌ها مواجه می‌شد حتما در برابر آنان می‌ایستاد. پس شما دردتان رفتار بخششی ماندلایی نیست، ایجاد شکاف در بین مردم است با مثالی از ماندلا برای طعنه به بالایی‌های نظام و شاید حتی به رهبری معظم و بلکه به حضرت امام. اشکالی هم ندارد که بخواهی آنان را مورد نقد قرار دهید، زیرا نقد بر افکار امام و رهبری هیچ تعارضی با شرع و عقل ندارد و من فردی بسته و خُشک‌مغز نیستم. ادامه قسمت سوم


قسمت سوم

جناب دکتر زیباکلام! من هم مرحوم ماندلا را دوست دارم، چه وقتی که در زندان بود و چه وقتی که در قدرت. حتی آنقدر برای من مهم بود که تمام پاورقی‌های اطلاعات را موبه‌مو در آن زمان می‌خواندم که کتاب «آزادی» (خاطرات نلسون ماندلا) را در آن هر روز چاپ می‌کرد. شما نکند یادت رفته است که همین جمهوری اسلامی ایران بود که ماندلا را به سر زبان‌ها در جهان انداخت و دو بار با بالاترین احترام وی را به ایران دعوت کرد و در تهران بهترین تجلیل ازو به عمل آورد و گمان کنم همین دانشگاه تهران -که شما آنجا به ما تدریس می‌کردی- دکتری افتخاری به وی داده بود. آن روزهای غُربت سنگین و بی‌رحمانه‌ی نلسون ماندلا که غرب وی را هرگز برنمی‌تابید و از رئیس‌جمهور سفیدپوست آپارتایدی حمایت محض می‌کرد این ایران بوده که ماندلا را حمایت می‌کرده. حالا شما شدید ماندلایی و بقیه شدند ضد ماندلایی؟!

 

جناب دکتر زیباکلام! "صادق" باشد چون عین نام خودتان! من که می‌دانم داری از طریق پرداختن مستقیم به مرحوم مرد نکونام ماندلا، غیرمستقیم انقلاب اسلامی را می‌کوبی. وقتی از بخشش او دادِ سخن می‌گویی، در واقع داری ضدتبلیغ علیه‌ی نظام ایران می‌کنی. البته عیب ندارد، بکن؛ آزادید و ازین حقِ نقد بر قدرت، برخوردار. ولی آیا فکر می‌کنی اگر نلسون ماندلا قهرمان آزادی و بخشش، در هنگام ریاست‌جمهوری‌اش با عملیات نظامی «فروغ جاویدان» با نماد «درفش کاویان» سازمان مجاهدان خلق ایران! مواجه می‌شد، عملیاتی چونان "مرصاد" علیه‌ی آنان کمین نمی‌کرد؟ فرض که بگویید نه، نمی‌کرد. خُب ما که اُسوه‌ی حسنه‌ی بی‌مانند داریم به اسم حضرت رسول الله ص و امام علی ع و امام حسین ع که هم دشمن را می‌بخشیدند (یوم طُلقا در فتح مکه / گذشتِ از بزهِ آشکار آن جمَل سوار / پذیرفتِ توبه‌ی حُر ریاحی در کربلا) و هم وقتِ نبرد و پیکار با متجاوزان، از هیچ شجاعتی دریغ نمی‌ورزیدند. ببخشید شما از داشتن همزمتن شمشیر دو دَم (=ذوالفقار) و امیری کلام توسط امام علی علیه السلام چه برداشتی داری؟! ما مگر باید در هر موقعیتی که سیاست خاص خود را می‌طلبد از ماندلا پیروی کنیم که کشورش پس از فتح بر آپارتاید، شرائطی پیچیده و پرمسئله مانند ایران نداشت و اسیر این‌همه دسیسه و توطئه نبود. چرا وقتی در «فروغ جاویدان» سازمان مجاهدان (=که در ادبیات سیاسی ایران به دلیل رفتار دوئیتی به "منافقان" مشهور شدند) با توپ و تانک صدام از مرز تا گردنه‌ی چهارزبَرِ حسن آبادِ شهر"اسلام‌آباد غرب" پیش آمدند که به تهران برسند و حکومت را سرنگون کنند و امام خمینی ره و لابد کثیری دیگر از ایرانیان را بکُشند، شماها چیزی نمی‌گویید و آمار کشتار آنان را سانسور می‌کنید و قلمِ عفو بر جرائم آنها می‌کشید که از آنجا -مرز استان دیاله‌ی عراق- تا چهار زبَر استان کرمانشاه، بالای چهار هزار و پانصد و اندی انسان بی‌گناه، شامل رزمندگان و مردم بی‌پناه از زنان و پیران تا چوپانان را از دم تیغ گذراندند. ولی در برابر، رفتار امام ره در برابر آن جنایات را زیر تیغ نقد می‌برید. ببرید، حق شماست نقد کنید، اما آن «فروغ جاویدان» را و علت را هم بگویید. بگویید در برابر آنان، صیاد شیرازی‌ها نباید مرصاد را طراحی می‌کردند! بگویید باید تا تهران می‌آمدند! بگویید افزارآلات صدام درست بود که توسط آنان علیه ملت خود به کار گرفته شد!

 

جناب دکتر زیباکلام! شما نه فقط آن مقدمه را پاک می‌کنید، که پیشگفتاری خلاف برای آن می‌نویسید. فقط بلدید بگویید بخشش، بخشش. اما شجاع نیستید و نمی‌گویید وقتی «فروغ جاویدان» پیاده شد، مرصاد غلط بود! باید به تصور غلط شما ایران در برابر آنان می‌گفت: بفرمایید! خوش آمدید. همه چیز مال شما! چون ما مثل ماندلا می‌گوییم: می‌بخشیم.

 

آقای زیباکلام! شما حتی در شناخت درست ماندلا هم لَنگ می‌زنی. من بر عکس شما می‌گویم اگر مثلا" ماندلا ایرانی بود و در آن وقتِ حمله‌ی نظامی سازمان منافقان ایران، یکی از آحاد رزمندگان صحنه بود و ضجه‌های نونهالان را می‌شنید، صدردصد در برابر قتل و غارت و خیانتِ محرز همبستگی با صدام، در برابر آنان قد علَم می‌کرد و رفتاری شبیه امام ره از خود بروز می‌داد. شاکله‌ی ماندلا را خراب نکنید. لطفا". ادامه قسمت چهارم


قسمت چهارم

جناب دکتر زیباکلام! اگر بخشش ماندلایی خوب است چرا به نظر شما برخی از مخالفان مسلح ایران پیشگام این تز خوب نمی‌شوند تا بخشش پیشه کنند! من که می‌دانم دم از ماندلا می‌زنند ولی در پی انتقام سخت از انقلاب اسلامی هستند. چرا معتقدی جمهوری اسلامی باید گروهک‌های مسلح را ببخشد ولی در عوض آنان همچنان مشغول درگیری خونین با ایران باشند؟ مگر بخشش، فلسفه‌ی همه‌ی زندگی است؟ پس چرا شما در درس تحولات، پیش ما شاهان قاجار را در کلاس توبیخ می‌کردید که بی‌عُرضه بودند و خاک ایران را به روس باختند؟! مگر شما نبودید که به ما می‌گفتید قراردادهای ننگین امضا شد و خاک ایران به دشمنان داده شد؟ معلوم است منظور شما این بود ایران باید قوی عمل می‌کرد و این توقع شما از قاجار مگر جز آن است که باید در جنگ قدرتمندتر ظاهر می‌شدند؟ جمهوری اسلامی ایران به پیشوایی سیاسی مذهبی امام و رهبری معظم‌مان مگر در برابر دشمنان جنگ‌طلب که به خاک میهم چشم طمع دوخته‌اند، قاطع و بی‌بخشش ظاهر نشدند؟ دشمن خونی را می‌بخشند یا پوزه‌اش را به خاک مذلّت می‌مالند؟! چرا واژه‌ها را دستاویز دروغ‌باقی  خود کرده‌اید. شما استاد من در دانشگاه بوده‌اید، رسم من است به هر استادم حرمت گذارم، ولی از ارسطو آموختم که به استادش حضرت افلاطون می‌گفت: «من استادم را دوست می‌دارم، ولی حقیقت را بیشتر». پس، گمان مبَر دارم حرمت استاد خودم را می‌شکنم، نه، دارم مواجهه‌ی علمی می‌کنم.


جناب دکتر زیباکلام! به نظر شما قاجار باید روس را می‌بخشید؟ لطفا" فلسفه‌ی بخشش را لوث نکنید. کوروش کبیر مگر فتوحات نداشت؟ آن هم چه زیاد. آیا حضرت کوروش کبیر -که بنده شخصا" و اختیارا" به آن مرد خوب و جانبدار حقیقت و مروت علاقه و بستگی عقلی و عاطفی و فکری و نیز انتقادی دارم-  او که نزدیک شصت سال از روی زین اسب جنگی خود پایین نیامد و شجاعانه از مرزهای گسترده‌ی ایران در برابر هر امپراطوری دفاع می‌کرده، داشته بخشش می‌کرده یا جنگ و مقاومت و حفظ ثغور و نفوذ بین‌المللی ایران؟ کی می‌خواهید دوئیت در تحلیل را کنار بگذارید. کوروش، هم مرد مدارا بود، هم مرد غیرت و  هم انسان جنگ. پس هم بخشش و هم نبرد (=دفاع بر حق). هر کدام در جای خودش.

 

آقای آزاد طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود و صبح به خیر جناب طالبی دامنه. گفته میشد بهلول هم دیوانه بود ولی کلام او راهگشای فکری برای جامعه بود . مقیاس صحبت شما مناظره بین جملات نیست بین شخصیت شخص بوده و به نظرم اصلا بی ربط است.. بالای متن جناب عبدالله اگر صادق زیبا کلام را حدف کنیم چه برداشتی از متن گرفته میشود. استراژیدی افکار یک رهبر که تاریخ ان را رهبر فدای ملت میداند و تاریخ بعدا مشخص میکند لغب سران  نظام ما را  ، همه اون جملاتی که شما به کار بردید قیاس شخصیتی و فکری  بین شما و زیبا کلام بود و توجیه عملکرد این نظام .دروستی و نادرستی فقط در حد نظر اعضا است وگرنه من چیز دیگری نمیبینم. پاینده باشی.

 

سید موسی صباغ  [در پاسخ به دامنه |] سلام آق ابراهیم طالبی . صبحتان بخیر از نقد و تحلیل زیبایتان که قسمت سوم هنوز به تحریر نیامده ، در  گفتار زیبا کلام بر شخصیت مبارز قاره آفریقا نلسون ماندلا ، بسیار لذت و هضم کردم ،شناخت همه جانبه مسائل سیاسی جهان و توطئه های جهانی و داخلی علیه نظام ، وشناساندن سازمانی که یک روزی بنام مجاهدین خلق (تلاش و کوشش برای ملت ) که  علیه ملت خودش یه روزی در آغوش صدام دشمن این ملت ، یه روزی هم دامان غرب که از هیچ توطئه ایی علیه. این ملت فروگذار نکردند، والان هم  مواجب بگیر اسرائیل  و آل سعود. جهادی است بس والا که در جهت اگاهی خودم و اعضا صحن و جوانان این خطئه قدم بر داشتید. قطعا این جهاد مورد رضایت 17000 شهیدی است که بدست این منافقین تروریست انجام شده است.و هم مورد رضایت دلباختگان به این نظام. به سهم خودم از شما تشکر میکنم و در این صبح جمعه سلام و صلوات نثار میکنم به روح والدین و اخوی تان. ان شاا... مغز و قلمتان در جهت تبیین اسلام ناب محمدی همیشه مستدام باد. اردات ویژه. سلام مجدد با کسب اجازه از جنابعالی خواستم بنا به اهمیت موضوع و جهاد تبیین. متن های بارگزاری شده توسط طالبی و نقد شما بر متن. آنرا در صحن رزمندگان بار گزاری نمایم. ارادت خاص.

 

دامنه |[در پاسخ به سید موسی صباغ] سلام سید عزیز سید موسی‌جان افتخار می‌کنم شما آن را بازنشر دهید در هر جایی که تشخیص دادید. من گویی زبان شما شدم و هر دوی  ما درین موضوعات مهم مشترک هستیم در مواضع و مبانی. درود. حتما چنین فرمایید.

 

سید موسی صباغ, [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد آق ابراهیم سپاس فراوان . انرژی دوباره گرفتم

 

مهدی ملایی به دامنه: سلام عمو ابراهیم، صبح زیبای آدینه ی شما بخیر، واقعن از تحلیلتان و بیاناتی که گفتین لذت بردیم،از سربازان متعهد و شجاعی چون شما همین هم انتظار داشتیم که چون کوه در برابر برخی که قصد تفرقه و ایجاد اختلاف بین امت اسلام را دارند،چون شیر غرش کنید و به انها بفهمانید که این بیشه هنوز شیر هایی دارد که نگذارند مردمش ،آرامشِشان  بهم بریزد،واقعن دست مریزاد،نَفسِتان گرم،خداوند عالم پدر و مادر شما را رحمت کند،انشالله که همیشه سالم و تندرست باشید تا شاگردهای مدرسه از نفس گرم و قلم شما استفاده ببرن.

 

سلام بر اعضای صحن رزمندگان. متنی بار گزاری شده در صحن مدرسه فکرت توسط یکی از اعضای محترم از صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی.در مورد نلسون ماندلا و نقد و تحلیل  بر نوشتارش توسط برادر و دوست عزیز ، آقا ابراهیم طالبی ، و

بنابر اهمیت موضوع و جهاد تبیین ،جهت اسفاده اعضا با اجازه از مدیران صحن باز نشر میدهم:

 

گفته های دکتر زیبا کلام متن ارسالی عبدالله طالبی: با اجازه مدیر، کپی از جناب آقای... ولی چون هدفمند بود فرستادم. نلسون ماندلا سنگ پیامبر ما را به سینه نزد ، اما به بهترین شکل ، کار ((پیامبرانه)) کرد . کاش  اسلام پس از  ۱۴۰۰ سال یک خروجی مثل ماندلا داشت نلسون ماندلا مبارز سیاسی آفریقای جنوبی بعد از ۲۷ سال که در زندان بود آزاد شد و در بدو آزادی از زندان ، برای مردم سیاه پوست کشورش سخنرانی کرد. او با صدای رسا و بلند گفت : ای مردم ! چه کسی بیشتر از همه زندان بوده؟ همه یک‌ صدا فریاد زدند: نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه کتک خورد؟ همه فریاد زدند نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا چه‌ کسی بیشتر تحقیر شد؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا ای مردم! چه کسی بیشتر از همه انفرادی و تنهایی کشید؟ نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا حالا دیگر سکوت همه میدان را فراگرفته بود ، آیا نلسون ماندلا چه میخواهد بگوید؟ نلسون ماندلا نگاهی به جمعیت انداخت ، جمعیتی که سیاه سیاه بود. حتی یک سفید پوست  بین‌شان نبود و همه پر از هیجان ، پر از انرژی ، پر از نیاز به "فرمان حمله و انتقامِ ده‌ها سال تحقیر"! نلسون ماندلا گفت : ای مردم! من بخشیدم. من همه را بخشیدم، شما هم ببخشید. ما میخواهیم زندگی کنیم، میخواهیم پیشرفت کنیم، میخواهیم الگوی فرزندان‌مان باشیم. میخواهیم آینده را بسازیم. ما فرصتی برای کینه‌ورزی نداریم! ما برادری میخواهیم. ما با همانهایی که ما را انسان نمی‌دانستند ، برادریم. ما بزرگیم ، ما پاسخمان به آنها محبت است. ما پاسخمان کنار هم ایستادن است. چون ما بزرگیم. آن روز سیاهان رقصیدند ، آن روز سیاهان کینه‌ها را دور ریختند. آن روز سیاهان مردی را شناختند که خیلی بزرگ بود. مردی که حرف‌های نو داشت رهبری که دنیا را به شگفتی وا داشت.رهبری که بزرگ بود و بزرگی را می‌شناخت. و با نفرت؛ با دشمنی و تکبر میانه‌ای نداشت. "نلسون ماندلا" برای همیشه در تاریخ ماندگار شد. نه پوزه‌ای را به خاک مالید! نه مشتش را بی‌جهت گره کرد و بر دهان کسی کوبید و نه بر کسی خشم گرفت. نه سیلی به صورت کسی زد نه دستور انتقام داد . بلکه او انسانیت را به جهان نشان داد. نلسون ماندلا برای همیشه زنده ماند. او وقتی به ریاست جمهوری افریقای جنوبی برگزیده شد حتی قاضی که او را حکم به زندانِ مادام العمر داده بود بخشید و به ضیافت شام دعوت کرد ! نلسون ماندلا چه زیبا گفت: در هر انقلابی اگر انقلابیون , حاکمان و افراد قبلی را کشتند یا انتقام گرفتند ، بدانید آن انقلاب و انقلابیون هیچ وقت کشور را آباد نخواهند کرد. بلکه آنها ظالمانی خواهند شد که فقط دنبال کینه ورزی ، قتل و غارت خواهند بود و در آخر ، کشور را به ویرانه کشانده و به تلی از خاک تبدیل خواهند کرد !

 

نظر حجت رمضانی خطاب به دامنه: آقای دکتر طالبی عزیز. از آنجایی که بنده نه سواد علمی ونه گرایش سیاسی به گروه خاصی دارم از بیانات شیوا و رسای جناب عالی چنین برداشت دارم که در واقع حضرت عالی با نقد ا زاستاد خود که برگرفته از فطرت پاکتان میباشد در ظهور تبیین انقلاب اسلامی بصورت نوین هستید. اشاره کنم به فرمایشات حضرت آقا "همان جهاد تبیین خوب است برادران، جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان، روی مبانی [امام] فکر کنند، روی اینها کار کنند. فقط متن باقی نمانَد؛ این متنها درست توضیح داده شود، تبیین شود.» از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلی همه‌ی تحولات بزرگ اجتماعی - از جمله انقلابها - صیانت از جهتگیریهای اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدفهائی دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیری باید حفظ شود. اگر جهتگیری به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد... برای اینکه این جهتگیری غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهای معینی هست... خوب، شاخص در انقلاب ما چیست؟ این خیلی مهم است. بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص برای ماست. درود.

 

آقای عبدالله طالبی [در پاسخ به دامنه |] درود جناب  آقای طالبی. من قسمت اول پیام تان را خواندم. به دوم سوم نرسیدم. با گفته های داداشم موافقم پیام تان. آری از خود رای بودن داشت  وحتی انگار ضعف قلم نسبت به دکتر انگار دکتر زمانی شخصیت تان را جراحی کرد  وشما خودتان را خالی کردید. مطمئن م اگر این پیام رهبر شما بود. مثل قضیه آتش زدن برجام که به صلح انجامید. جام زهری بود یا سیره امام حسن ع را طی کرد. پیام تان سبب خاموشی روزنه های صلح شد. امام ماندلا  بزرگترین خیانت را به روح ش کردند تجاوز به خانواده اش که در فیلم نلسون ماندلا بیان داشتند خانواده حد مرزی ندارد هر کسی همچین قدرت ندارد که گذشت  کند. سلامت باشید.

 

سید رضی سجادی خطاب به صحن : سلام از متفکرین این صحن تشکر وقدر دانی میکنم از اقای ابراهیم طالبی و سید موسی صباغ و از شما آقا حجت داماد عزیز و از تمامی که این گرو ه هستن ممنونم.
 
سید رضی سجادی خطاب به دامنه : سلام اقای ابراهیم طالب از نوشته های شما تحلیل کردید بنده افتخار میکنم و از شما تشکر میکنم و اسفاده کردم. انشاالله همیشه قلم شما در این راستا کوشا باشد.
 

آق سید حسین شفیعی [در پاسخ به سید موسی صباغ] بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. معلم فرهیخته جناب آقای سید موسی صباغ (رزمند و معلم و برادر شهید و نویسنده خوش قریحه) سلام علیک. از جنابعالی به جهت بازنشر نوشته چهار قسمتی جناب آقا ابراهیم طالبی (که در جهت نقد کلمات و گفته های متقلبانه و محرفانه  جناب صادق زیبا کلام نوشته شده)؛ در صحن هیبت رزمندگان تشکر می نمایم. اگرچه هنوز هزاران ناگفته ها از خیانت فکری و سیاسی جناب زیبا کلام باقی مانده است؛ ولی آنچه که آقا ابراهیم در این راستا نگاشته است؛ منطقی؛ صادقانه و متعهدانه می باشد؛ بنده با حفظ سلسله مراتب به آقا ابراهیم میگویم : «نطق بک روح الآمین». (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

آقای عیسی رمضانی محمد به دامنه: سلام. وآیا نلسون ماندلا با قدرتهای ظالم و تمامیت خواه جهانی درافتاد؟یابا گروه سفید پوست حاکم بر کشورش؟ وآیا اساساً قدرتهای مسلط جهانی می گذارند ایران آسوده باشد و آرامش داشته باشد؟ آیا کشور آفریقای جنوبی همانند ایران در هارتلند(قلب)انرژی ومرکز بیضی ذخایر انرژی جهانی قرار دارد؟ یا یک کشور دور افتاده ای است که شهرتش صرفا معدن الماس و دماغه ارتباطی و سرویس دهی امیدنیک است؟ وآیا ژئوپلیتیکی (سیاست جغرافیایی) که برایران دیکته می کند ویا ایران بوسیله آن می تواند بر دیگران اثر بخشی داشته باشد با آفریقای جنوبی قابل مقایسه است؟ شاهد مثال مورد اخیر، آیا در جنگ جهانی ، ایران اعلام بی طرفی نکرد، آیا به موضع گیری کشور ما وقعی گذاشتن؟ آیا به محض وقوع انقلاب اسلامی ایران گذاشتند آب خوشی از گلوی این مردم پایین برود تا به قول خودتان بتواند ببخشد؟ مگر به ایران حمله‌ نظامی نکردند وگسلهای قومیتی وگروههای تجزیه طلب را فعال نکردند؟ واین دسیسه ها و فتنه ها پی در پی تکرار نشد؟ آیا موقعیت سوق الجیشی و ارتباطی ایران که از گذشته های دور برقرار بوده است و مردمان آن از سابقه تمدنی طولانی برخوردار بوده اند و حرفی برای گفتن داشته و دارند با کشور تحت حاکمیت ماندلا برابر است؟ این مواردتصمیم ساز هستندو تصمیمات واقدامات با تکیه و استناد به همین شرایط گرفته می‌شوند ما نمی‌توانیم در خلاء و بی توجه به واقعیت‌های حاکم بر کشور خودکاری انجام بدهیم. شما چگونه ملت ایران و رهبر آن رابا مردم و کشوری مقایسه می کنید و الگو می دهید که در هیچ شقّی از شقوق که برخی از آنها را ذکر کردم برابر نیستند و شأن و شرایط یکسانی ندارند. برای جلوگیری از اطاله کلام ؛ آیا رهبر مبارز سیاه پوستان که صرفا داعیه دار نجات این قوم از بردگی سفید پوستان و رفع تبعیض نژادی از آنها است را با شخصیتی مقایسه می کنید که نماینده امام زمان است و فقیه و مجتهد جامع الشرایطی که پرچم مبارزه حق با باطل را بدست گرفته وبا قدرتهای هژمون وسلطه گر درافتاد و بازی قدرت‌ها را برهم زد و رهبری انقلابی را عهده دار شده است که زمینه ساز ظهور عدالت‌ گستر جهانی است . انشاءالله. استاد طالبی سپاسگزارم قلم شما بسان زبان ابوذر بُرنده باد.

 

نظر حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی خطاب به دامنه: سپاسی وافر از آقا ابراهیم. بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت سلام علیکم طلوع. صبح جمعه پس از نیمه شعبان بر همگان مبارک باد. به جهت مشغله زیاد و نیز کسالت سخت جسمی کمتر فرصت می کنم تک تک نوشته های اعضای محترم مدرسه فکرت را بخوانم؛ اما پس از ادای فریضه صبح امروز و انجام بخشی از تعقیبات وارده برای نماز صبح؛ توفیقی شد تا نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم طالبی که در جهت نقد بخشی از گفتار و رفتار جناب صادق زیبا کلام نگاشته است را با دقت مطالعه نمایم؛ سر انجام هم تصمیم گزفتم؛ نکاتی را در قالب این نوشته یاد آور شوم:

 

۱) از عضو محترم گروه (که به جهت دوری از دارابکلای عزیز؛ نمی‌شناسمش) تشکر می کنم که به قصد خپر خواهی به بارگذاری متنی از جناب صادق زیبا کلام در جهت تمجید از بخشی از کارکرد خوب مبارز جااوید آفریقائی ؛ مرحوم «ماندلا» پرداخت؛ صمیمانه؛ تشکر می کنم؛ چون او با این اقدام نیکش واسطه خیر شد تا آقا ابراهیم؛ به بیان بخشی از حقایق پنهان در زندگی جناب صادق زیبا کلام به پردازد؛

 

۲) از آقا ابراهیم طالبی نیز به جهت نگارش این نوشته چهارقسمتی؛ صمیمانه تشکر می نمایم؛ زیرا نوشته ای کاملا منطقی؛ عالمانه؛ مستدل و مستدی را به نمایش گذاشت؛ البته نقطه های مبهم بسیاری در کارکرد گفتاری و نوشتاری جناب صادق زیبا کلام وجود دارد! که برای بازگویی آنها؛ زمان دیگری لازم است؛

 

۳) یکی از کارکردهای مذمومی که خدای متعال در قرآن از منافقین یاد می کند این است که آنان شعارشان این است : «نومن ببعض و نکفر ببعض»؛ ؛ دیگران هم گویند :«انصاف اقتثضا می کند که ما؛ همه اجزای یک پازل را به بینیم؛ تا قضاوت درستی داشته باشیم؛ از جناب صادق زیبا کلام هم انتظار میرود که شیوه منافقان را دنبال نکند و در بیان زندگی مرحوم «ماندلا»؛ همه اجزای پازل زندگیش را به بیند؛

 

۴) پیشاپیش از اعضای محترم مدرسه فکرت» که وقتی را جهت مطالعه این متن اختصاص میدهند؛ صمیمانه سپاسگزارم؛ و

 

۵) در متون دینی داریم: برخی از شعرا؛ پس از سرودن شعری متین و منطقی و عادلانه؛ امامان معصوم (ع) در جهت تشویق آنان فرموده آند : نطق بک روح الامین؛ اینجانب نیز با تاسی و الگوگیری از مکتب اهلبیت (ع) در تمجید از این نوشته چهار قسمتی آقا ابراهیم میگویم « نطق بک روح الامین».

از دیگر دوستان هم که در بروز این اقدام شایسته آقا ابراهیم سهیم بوده آند صمیمانه تشکر می نمایم و برای همگان آرزوی توفیق و همدلی بیشتر دارم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی روز جمعه ۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق ۱۸ اسفند ۱۴۹۱ش)

 

قاسم ملایی به دامنه: سلام جناب استاد طالبی زکات علم نشر ان است حقا که بدرستی پرداخت زکات نمودید وجهادتبین نمودید تشکروقدردانی ا زروشنگری عالمانه جنابعالی خداوند دراین روزادینه غفرانش را بروح همه اموات خصوصا پدرومادروبرادرمهربانتان نثار نماید

 

توضیح فوری

با یاد و نام خدای حکیم و جان و جهان آفرین. فروتنانه به تک تک صاحب‌نظران محترمی که درین صحن، نسبت به متن چهار قسمتی بنده، خطاب به استاد دوره‌ی دانشجوی‌ام جناب آقای دکتر صادق زیباکلام، ابراز نظر و بیان دیدگاه کردند، اطلاع می‌دهم، تمام نظرات را موبه‌مو بدون حتی صرف‌نظر کردن یک واو و لام، خواندم و می‌خوانم، پاسخ‌هایم را به‌عمد تأخیر انداختم تا نقدها و نظرات همچنان به صورت آزاد و طبیعی و دوستانه و محتملانه ادامه یابد و بِستر بحث مستمر بماند، آنگاه جهت ادای ادب به تمام نظرات تک تک جواب خواهم داد. تا آن هنگام، از صبوری‌تان سپاسگزارم. هدف درین صحن با پرداختن به مسائل مهم روز ایران و جهان، دمیدن فکر نو و اندیشه‌ی صحیح‌تر و برگرفتن تعلیم از مزایای نوشته‌های همدیگر است. وگرنه همه پایان یک بحث مانند طلبه‌های حوزه‌ی علمیه می‌نشینیم با هم چای دیشلمه می‌نوشیم. البته که نسبت بیان واقعیات در تعارف به همدیگر گرفتار نمی‌آییم. درود بی‌عدد بر تمام نظردهندگان محترم. ابراهیم و ارادت.

 

مصطفی بابویه به دامنه: سلام خدمت شما آقا ابراهیم طالبی و همه اعضای مدرسه فکرت. در ابتدا خاطرنشان می شود که نلسون ماندلا یک رهبر بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ معاصر بوده که رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را سرنگون کرد و همواره مورد تحسین بسیاری از مردم و اندیشمندان جهان بوده است. همچنین لازم به ذکر است که ارتباط وی با جمهوری اسلامی مثبت بود و دو مرتبه به ایران سفر کرد و حتی در دیدار با مقام معظم رهبری، ایشان را رهبر خود توصیف کرد. (فیلم این دیدار را هم موجود میباشد) اما بعد: درباره متن فوق نیز باید دانست که هر از گاهی به مناسبت های مختلف در فضای مجازی بازنشر می شود و علت بازنشر آن در موقعیت فعلی، جلوگیری از مجازات اغتشاشگران است (زیرا دشمنان برای روحیه دادن به مزدوران خود، به هر شکلی باید این اطمینان را به آنها بدهند که در صورت شناسایی و دستگیری، همچنان از آنها حمایت می کنند)  اما آقا ابراهیم بدانید که این سخنان خیالبافی های یک نویسنده مجهول است و هیچ مستندی ندارد و بعید میدانم ربطی به زیبا کلام داشته باشد(البته صادق زیبا کلام در کانال تلگرامی خودش در تاریخ ۱۷مرداد۱۳۹۶ نامه سرگشاده ای به این مضمون خطاب به دکتر روحانی نوشتند که شما نلسون ماندلا نیستید)  اما جالب اینکه نلسون ماندلا در روز آزادی خود یعنی ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، در سخنرانی خود به وضوح اعلام کرد که مبارزه مسلحانه‌ی کنگره ملی آفریقا (حزب متبوع ماندلا) هنوز به پایان نرسیده‌است. او در آن سخنرانی گفت: توسل ما به مبارزه مسلحانه در سال ۱۹۶۰ با تشکیل اومخونتو وسیزوه (شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا) اقدامی دفاعی در برابر خشونت آپارتاید بوده و عواملی که ایجاب‌کننده مبارزه مسلحانه بود امروز همچنان باقی است و ما چاره‌ای جز ادامه نداریم... (پر واضح است که قیام مسلحانه یعنی خشونت و کشتن) همچنین بدانید که نلسون ماندلا به دلیل حمایت از صلح ملی و بین‌المللی تحسین بین‌المللی را به دست آورد اما در زمان ریاست جمهوری او، یعنی در سپتامبر ۱۹۹۸ آفریقای جنوبی به لسوتو حمله کرد و انتقادات بین المللی از دولت وی شد و شاید به همین دلیل بود که وقتی دولت کانادا تصمیم گرفت او را به عنوان شهروند افتخاری کانادا برگزیند:حزب اتحاد کانادا و همچنین راب اندرس نماینده پارلمان در مجلس کانادا او را "تروریست" توصیف کرده و با این اقدام مخالفت کردند. (وبگاه سی بی سی) اما صرف نظر از صحت و سقم متن شبهه‌ناک فوق، همه می‌دانیم که توسل به خشونت، گاهی اجتناب ناپذیر است و به تعبیر سعدی "درشتی و نرمی به هم در به است". و یا باز به تعبیر دیگر از همین سعدی شیرین سخن: ترحم بر پلنگ تیز دندان/ستمکاری بود بر گوسپندان. بله! در حقوق شخصی (نه مسائل اجتماعی)، گذشت فضیلت والایی است که اگر به‌جا و به موقع انجام شود و تبعات سوئی برای جامعه نداشته باشد، بسیار ارزشمند است. به همین دلیل در سفر رهبری به استان سیستان و بلوچستان ایشان پاسبانی که در ایام تبعید در قبل از انقلاب مأمور مراقبت از ایشان بود و بسیار بد رفتار و توهین آمیز با ایشان برخورد می‌کرد را را به حضور طلبیدند و نه تنها گزندی به وی نرساندند، بلکه دستور ویژه برای حل مشکلات معیشتی او صادر کردند. ارادت مصطفی.

 

شیخ احمدی به دامنه: سلام جناب طالبی عزیز. بنده همواره شما را در مدیریت گروه با وصف سعه صدر شناختم و البته این ویژگی، یکی از مهمترین ویژگی های یک مدیر است که شما دارید. استفاده بردم از پاسخ شما و سایر عزیزان. اساسا آیا این جملات از نلسون ماندلا صادر شده است. آیا زیباکلام چنین سخنانی دارد؟ متاسفانه اخیرا جملاتی را به شخصیت‌های نسبت می‌دهند که روح آنها هم خبر از این جملات ندارد.  کاش دوست محترم ما آدرس این سخنان را هم می‌نوشتند تا مستند باشد و ما هم با رجوع به منبع اصلی، دیدگاه خود را بیان می کردیم. علاوه بر این، موضوع مهم، نوع نگاه افرادی مثل زیباکلام به روابط بین الملل و منافع و مصالح ملی برمی‌گردد. بنده با ایشان کلاس نداشتم، اما در دوره آمادگی ایشان برای آزمون ارشد شرکت کردم، شخصیتی بشدت شیفته رضاخان و ... اگر هم از هاشمی رفسنجانی دفاع می کند، به دلیل شباهت های مدیریتی هست که بین این دو وجود دارد. مشکل عمده افرادی مثل زیباکلام این است که اصل بنیادین و اساسی "ما می‌توانیم" را باور ندارند. وقتی واکسن برکت تولید شد، زیباکلام چه نوشت؟ گفت ما که یک دوچرخه نمی توانیم بسازیم، چگونه واکسن می‌سازیم؟ اما امروزه تلفات کرونا در ایران و آمریکا و ژاپن را مقایسه کنید، تجمعات مردمی در مقابل ساختمان فایزر را ببینید و... این خط، ادامه همان خطی است که معتقد بود ما آفتابه گلی هم نمی توانیم بسازیم، چگونه می خواهیم نفت را ملی کنیم، آمریکا باید این کار را انجام دهد... زیباکلام به این هم بسنده نکرد و همه دیدیم که اخیرا سفیر فرانسه را به ویلای خودش دعوت کرد تا دل بدهند و قلوه بگیرند... ماندلا شخصیت بزرگی است و شاید معروفترین جمله اش این باشد که ببخش، اما فراموش نکن. باید بدانیم ماهیت مبارزات ماندلا با انقلاب اسلامی یکی است، هر دو در مقابل ظلم ایستادند، ماندلا در مقیاس آفریقای جنوبی، اما انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی. ماندلا تبعیض نژادی، سیاه و سفید را می‌دید، اما انقلاب اسلامی تبعیض سیاست بین الملل را زیر سوال برد، موضوعی که به کام آمریکا و ابرقدرتها خوش نیست، چراکه دست بردن در لانه زنبور است. امثال زیباکلام باید بیشتر به این موضوع بپردازند. برای همین اشتراکات مبارزاتی است که ماندلا دو سفر به ایران داشتند و رهبر انقلاب را رهبر خود دانستند.

 

جناب آقای سید موسی صباغ سلام. این رفتار شایسته‌ی شما در بازنشر دادن نوشته‌ی بنده، بی‌تردید حکایت از اخلاص عمل شما و نشان اخلاق فروتنانه‌ی آن دوست محترم است که خود صاحب نظر هستید و دارای شخصیت قابل توجه و حتی بهتر از این حقیر می‌باشید. پس؛ به رسم ادب از کردار شما تشکر می‌کنم و به حکم سیره‌ی نبوی و علوی، از آن تعلیم می‌گیرم. ان‌شاءالله پس از پایان نظرات اعضا در صحن فکرت، پاسخ به نظراتِ همه را خواهم نگاشت. ابراهیم و ارادت.

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی در مورد پست سخنان زیباکلام] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

پاسخ‌های دامنه به نظرات اعضا در بالا:

دامنه |,[در پاسخ به سید ص] جناب آقای سید موسی صباغ سلام. اساسا" هر فکری -چه افراد، چه احزاب- به جای یک اقتباس مثبت و عقلانی از دارایی‌های علمی جهان، جهت تحکیم منطقی‌تر پایه‌های تئوری خود و حزب خود، صرفا" و موقتا" و با هدف یک میانبُر فریبکارانه برای غلبه‌ی خود یا سازمان خود بر حکومتی که با آن درگیر است، کسانی چون صدام‌حسین را در آغوش کِشد و یا روی به روبناهای موقتی چون اقدامات متغیّر اروپا و آمریکا بیاورَد، در نهایت هویت خود را از دست می‌دهد. مثلا" همه خیال می‌کردند حجت الاسلام سید محمد خاتمی پس از بحران هشتاد و هشت بلاخره با یک عملیات مخفی از ایران می‌گریزد و در عراق -البته ابتدا در کویت- دولتِ در تبعید شکل می‌دهد کاری که مرحوم آیت الله کاشانی در فصلی از مبارزات خود در مجاورت کرمانشاه کرده بود. به من حتی این اخبار-ترجمه شود: شایعات یا ذهنیات- آنقدر گفته می‌شد که روزی -دی ۱۳۹۲- در نجف در ابتدای شارع الرسول به صورت تصادفی حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی را دیده بودم و همین را از آن مرحوم پرسیده بودم. خندید و گفت خودم تابستان‌ها به ایران برمی‌گردم. جوابش با تلمیح (=گوشه‌چشمی) توأم بود. خواست پیام برساند حتی در مخیّله‌ی آقای خاتمی هم هنوز چنین انتخابی خلَجان و خواهش نزد. بلی؛ من منتقد آقای خاتمی بوده و هستم ولی این قدر شرَف داشت رفتاری این گونه ریسکی علیه‌ی کشورش نکند.

 

امروزه تفکری وجود دارد -شاید در جناب زیباکلام نیز- که حتی حاضر می‌شوند از آمریکا تمنای بمباران ایران را بکنند؛ کاری دهشتناک که جو بایدن آن را خراب‌کردن کل جهان و تیرگیِ تمام فنون دیپلماسی می‌داند. دست‌کم از جو بایدن هم یاد نمی‌گیرند که برای تأمین منافع و حفظ جان سربازان خود حاضر است قدرت برتر منطقه‌ای ایران را مجبورا" بپذیرد. در عوض آنان که آغوش گشودند که برای نابودی انقلاب اسلامی هر تاکتیکی صحیح است، به ورطه افتادند. بگذرم که شما با تأیید مطلب بنده بر تصحیحِ هر فکر و خیالی که حرف‌هایی از جنس جناب زیباکلام را مفید برای تغییر می‌داند، گام برداشته‌اید.

 

سید موسی صباغ  به دامنه |] سلام آق ابراهیم. ممنون و سپاس به آگاهی هام افزودی. تشکر ویزه

 

دامنه |, به آقای آزادی. جناب آقای آزاد طالبی سلام. بحث من سرِ به رُخ کشیدن سیاست مطلقِ"بخشش" بود که برخی در کشور تحت پوشش آن، می‌خواهند به نسل نو بیآموزند (=خوانده شود: حالی! کنند) ما از ماندلا نیاموختیم هیچ، حتی هر چه کردیم همه گناه و دروغ و داروغه‌گری بود. زنده‌یاد مرد مانا ماندلا مقامش محفوظ، اما جمهوری اسلامی خودش مکتب دارد و مخزن ناتمام وحی. و یک پای پولادین ایدئولوژی جهان جدید است و حرف نو عرضه نموده است. چرا باید به جای آیه‌ی منصوص و روایت متقن، تحت قیادتِ کسی از بیرون درآید که خودش بر اساس مقتضیات جامعه‌ی گُسلی و پرشکاف نژادی سیاه-سفید، تصمیم می‌گرفت و بحران‌های عدیده‌ی ما را نداشت. یادگرفتن از دیگران در اقصی‌نقاط جهان عیب نیست، اما جمهوری اسلامی با همه‌ی  عیب و نقص‌هایی که برایش شکل داده‌اند، در بخشش کم نگذاشت. شدتِ و شفقت لازمه‌ی  سیاست است و دو بال دائمی تمدن‌سازی. وگرنه به تسلیم و معاملات و تعاملات خائفانه می‌انجامد.

 

من که می‌دانی چندان عبوس نمی‌شوم اگر جناب آقا آزاد دیدگاه مستقلانه‌ی مرا به عنوان «توجیه» رد کند. حق شماست روی متن و مطلب من، هر نقد و اسمی بزنید. خوشحالم کردی این‌قدر راحت با این دوست و دوستدارت، سخن به صداقت کرده‌ای. باز هم مرا در نقد یاری فرما. صحن، صحنی برای شناخت است و به قول استاد من در دانشگاه جناب دکتر فرهنگ رجایی: معرکه‌ی جهان‌بینی‌ها و آراء.

 

دامنه |,[در پاسخ به مهدی ملایی] جناب آقای مهدی ملایی سلام. این را به آن عقاید قوی و پایدار خود اضافه کنید نسل وفادار انقلاب اسلامی -با همه‌ی تاب‌آوری‌هایی که در برابر پاره‌ای فساد و انحرافات و سوءمدیریت‌ها پیشه کرده- اگر اگر اگر روزی دسیسه‌ی دشمن با بازرگرمی عده‌ای گرفت و عداوت تا مرزهای عقیدتی و میهنی ما پیشروی کند و بخواهند برای این ملت صاحب الزمان عج دام پهن کند و آنچه دستاورد بود را نابود سازند، آن وقت من گمان کنم (حدس متصل به یقین) خوشه‌های خشم این سرزمین سر بر می‌آورَد و آمریکا فقط از همین پیش‌بینی می‌هراسد که گودال‌های ژرف رشته‌ی زاگرس غربی و مرکزی و جنوبی و شمالی و چاله‌های عمیق حاشیه‌ی تل خندقِ لامَردِ فارس و حتی رشته‌رشته‌های نهر خیّن خوزستان جهنّم آتشین می‌شود، آن روز قرآن به مؤمنان حق قتال می‌دهد. هر چند قرآن آنقدر رحمت آورده که حتی از اولیای دَم خواهش می‌کند حق قصاص خود را برای مصلحتی عمیق‌تر به نفع بخشش فرو گذارید ولی اگر دشمن، عنادیت خود را میدان آورَد و شعله‌ی خشم بیفروزد، آن روز تنور ایران هم زبانه خواهد کشید. ایران صلح می‌خواهد، ولی باکی از نابودی جنگ‌طلبان ارتش آمریکا و پیروان کوچولوی آنان ندارد؛ رُک بگویم: رهبری معظم ایران فقط مرد مذهب و نمازشب نیست، استراتژیست نظامی تمام‌عیار است. دشمن دقیق می‌داند این مَرد دانای ایران، هم سحر دارد و هم سِرّ عالم را سردرمی‌آورَد، زین‌رو از رویارویی با او پرهیز عمدی دارد. مهدی ملایی ممنون از بیان و کلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] جناب آقای حجت رمضانی سلام. بله، موافقم. در کار علمی و روشمند تبیین، مهمترین گام کنارگذاشتن تعارف و جهل و خبرهای سُست‌پابه است. اگر تعارف باشد هیچ "توضیح" قادر نیست "تبیین" را در مخاطب قابل قبول کند. اگر خبر سست‌پایه هم مایه‌ی تبیین شود، تمام تبین مختل می‌شود. بدترین حالت هم این است آدم در تحلیل و تبیین، طوری وارد شود که برای دلخوشی خود، حرف بچیند و خیال کند واقعیت را کشف کرده است. این، آدم را از واقعیت دور می‌کند. بنده سعی دارم آنچه می‌فهمم را به اشتراک گذارم. دیدگاه شما حق است. بله؛ مگر هر کسی از نظام حمایت می‌کند، به معنای این است از معایب آن چشم می‌پوشد. مهم این است آدم طوری رفتار نکند که انگار این نظام هر چه از سن و سالش گذشته همه تباهی بوده و به خطِ غلط افتاده. من در سکویی ایستاده‌ایم که از روی آن، آن طور که جمهوری اسلامی این چندین سال برای مردمش کرده را نادیده نگیرم. و وقتی می‌بینم تمام همّ آمریکا این است این نظام را زمین بزند، به خود می‌آیم و از خودم می‌پرسم اگر این نظام این‌همه برتری و مُحسنّات نداشت، آمریکا مگر خام بود به سراغ ما بیاید. پس؛ علت حضور آمریکا در میانه‌ی تمام رویدادهای داخلی ایران نشانه‌ی حقانیت و قدرت فزاینده‌ی ماست. مسائل داخلی را باید با عقلانیت و روش نرم حل کرد و با روشنگری نگذاشت کسی چراغ امید این نسل را پُف بزند. منِ طرفدار انقلاب اسلامی (که منتقدمحور هم هستم) هر کجا ببینم کسی پُف بزند و بلوف کند در برابرش می‌ایستم، با قلم و بینش و منطق. بگذرم. حجت می‌شود مرا فقط ابراهیم صدا کنی؟ چند بار گفتم بنده دکتری طی نکردم. عقب ماندم.

 

دامنه [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب آقای عبدالله طالبی سلام. چون به جای متن و مطلب و استدلالات ِمن، خودِ هویت و ماهیت مرا قضاوت کرده‌ای، و البته آزادی هم داری چنین کنی، پاسخی ندارم خدمت آن دوستِ (حساس به مسائل روزگار و زندگی مردم و دارای گنجایش بحث) در میان بگذارم. از سوی دیگر چون قسمت‌های دوم و سوم و چهارم را هنوز فرصت نکردی مطالعه کنی، پس من هم در جواب تعجیل نمی‌کنم و خویش را در حال انتظار نگه می‌دارم که اگر نقدی رسد، بر برسم. خودت را همیشه راحت ببین در نقد متن‌های من. روشن کنم، یک متن روایت شد از آقای زیباکلام درین صحن، پس می‌توان راحت و بدون فرصت‌سوزی روی آن مباحثه کرد. من تلاشم را نمودم مفهومی وارد تحلیل و بررسی شوم. این که دیدگاهم غلط است یا درست و یا حتی به قول شما «خالی»شدن خودم، چندان رنجم نمی‌دهد، چون آدم فهم خود را خجالت نمی‌کشد به این پیشخوان یا هر جایی که نیاز دید پیش گذارَد. از عبدالله‌ی محترم و صاحب قلم، با تمام احترام ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج رضی] جناب آقای سید رضی سجادی سلام. بنده هم از توجه و نظرنوشتن شما شادمان شدم که فعال خوبی هستی؛ هم در میان مردم و هم در فضای مجازی و هم در درون پایگاه. از مهرت به من، بسی ممنونم حاج سید رضی گرامی.

 

حجت رمضانی دارابی, به دامنه سلام استاد عزیز از رهنمودهای جناب عالی بهره مند شدم کمترکسی حاضر می شود با این زبان و پویش با مخاطب خود اینگونه، ساده بگویم کل کل کند.واین همان ذکات علمی است که درطول عمر با عزت دشت فرمودید.ممنونم پاسدار انقلاب.

 

دامنه |,[در پاسخ به عیسی رمضانی محمد] جناب آقای عیسی رمضانی سلام. آقا من در پیشگاه شما معلم توانمند تاریخ و انقلاب معترف به شاگردی‌ام و دانشوری توأم با تقوای الهی جناب عالی موجب می‌شود روی نوشته‌های مستند و مستدل شما توقف متأملّانه‌ی  بیشتری بکنم. متن مرا با مطالب فراوان و دست اول تقویت کردید. با تحلیل‌تان موافقت دارم. نکات پرشماری در  آن دیدم که گفتن آن را تکرار می‌دانم. پس بسیار سپاس از این آورده‌ی علمی‌ات. از جمله‌ی آخری‌ات به این جمله‌ام می‌رسم و به خودم خطاب می‌کنم که اگر دوستی به یک ویژگی مهم توصیفت کرد، بگرد ببیین حکمت این گفته‌اش چیست؟ انده امیدی واثق دارم که کوچکی در مکتب حضرت ابوذر  (س) باشم که در نگاه دکتر علی شریعتی اسلام را تا مغز استخوانش درک می‌کرد. سپاس جناب عیسی آموزگار علم و ادب من. این روزها در غم همسرت تنهایی را داری تفسیر مو هجی ی‌کنی، خدا دلت را از خاطرات آن همسر همراه‌ات خالی ندارد.

 

دامنه | [در پاسخ به سیدحسین شفیعی دارابی] جناب استاد حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام علیکم. به‌حق حرف از پازل زدید و نگاه پازلی. به نظر من ریشه‌ی تمام خطاها در خطوط تمدنی همین بوده که هر کسی خواست فکر خود را انتشار دهد تمام مهره‌های پازل را ندید و یا نخواست ببیند. مثلا" می‌آیند سخنرانی‌های دینی امام سید موسی صدر را در همایش مطرح می‌کنند اما همان‌جا حاضر نیستند بگویند آن مرد بزرگ حوزه‌ی قم آن زمان که هیچ کس حتی نمی‌دانست لبنان چند فرقه و مذهب و قوم و حزب دارد، او پا را از ایران فراتر گذاشت به لبنان رفت. چرا این پازل مهم زندکی مهم او را سانسور می‌کنند؟! چون می‌خواهند جمهوری اسلامی را توبیخ کنند چرا در منطقه نفوذ داری. بگذرم. این نشان همان تذکر صحیح شما در «نومن ببعض و نکفر ببعض» است. آقا، استاد، دوست بزرگ ما، هدیه‌ی عبارت "نطق بک روح الامین" برای متن چهارقسمتی حقیر بارقه بود. امید است مثل همآره‌ی خود، رهنمون ما باشید درین صحن و آن صحن. خدا به شما در رهایی ازین نقاهت وارده مدد دهد و بهبودی جناب عالی و همه‌ی کسانی که به گردن ما حق و حقوق دارند آرزوی شبانه‌روزی من است. سپاس وافرم از «سپاس وافر»تان. ابراهیم و ارادت.

 

دامنه | [در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. از رویه و روحیه‌ی باز شما در ورود به این مبحث ممنونم. خرسندم که درین صحن نسبت به مطالب و مباحث احساس مسئولیت می‌کنید. برای آداب قشنگ شما در دعا در حق والدین و اخوی حیدرم، از میزم همین جا برمی‌خیزم و به روح پدرت درود می‌فرستم. بله؛ زکات انسان را زلال می‌کند چون سرچشمه و قنات.

 

دامنه |پاسخ به نظرات سایر اعضای محترم صحن، پس از بازگشتنم از نماز شام و خُفتن.

 

دامنه | [در پاسخ به سید کمال‌الدین عمادی] جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی سلام علیکم.  باعث افتخار است در معیت شما با جناب استاد حجت الاسلام آسید حسین آقای موسوی خوئینی دیدار کنیم. سه روزی هست گویی قم نیست و مسافرت هست. حتی صحن مدرسه را هم را فرصت نکرده است ببیند و پست‌ها را هنوز ندیده است. هر گاه معلوم کرد حتما با شما همآهنگ می‌کنم. احتمال زیاد مرکز دانشنامه‌ی امام خمینی ره قرار بگذارد، کوچه‌ی ممتاز.

 

دامنه |,[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام دوباره حجت. چای دیشلمه اگه گیر نیامد حتما" شیش و شِلپَت که هست! کشکولی چقدر عمق و پهنا و دراز دارد! ندارد؟!

 

دامنه [در پاسخ به مصطفی بابویه] جناب آقای مصطفی بابویه سلام. اول دادن یک توضیح فشرده را بر من واجب ساختی. اذان صبح را که داشتند از مؤذّنه ی‌دادند، داشتم آبجوش می‌خوردم، همان حال، صحن را هم وا کردم و آن متن زیباکلام را که بارگذاری شده بود، دیدم. حتی معطل نکردم. تا نمازم را خواندم، شروع کردم به نوشتن متن برای جواب به آقای دکتر زیباکلام استاد دروس علوم سیاسی خودم. گریزی نبود آقا مصطفی. و الّا اگر حدس می‌زدم دنباله‌ی بحث امام عصر عج را خواهی آورد صحن، کار نقد و بررسی‌ام خطاب به جناب زبباکلام را به فردا موکول می‌کردم. شما درین فرازها به احسَن وجه، درباره‌ی مرحوم ماندلا ظاهر شدید، با اطلاعات خوب و مهمتر از همه با بیش صحیح و انسجام تحلیلی. با تحلیل و اشارات مهم شما دقیقا" همنظرم. در مورد صحت و سُقم متن آقای دکتر زیباکلام که تشکیک کردید، بنده چندان دغدغه‌ی این را نداشتم، مهم نوع مفادی بود که در آن متن مطرح شد و بنده هم در صدر کلام در همان قسمت اول، قید «گویا» را نوشتم تا روش یک کار علمی را رعایت کرده باشم. این جمله‌ام:

"آقای دکتر صادق زیباکلام سلام و احترام. ...گویا درباره‌ی مرحوم زنده‌یاد نلسون ماندلا حرف زدید و این صحن هم به نقل آن سخن‌تان آذین شد."

که واژه‌ی «گویا» همین عدم قطعیت را می‌رساند، ولی به هر حال متنی منتسب به دکتر زیباکلام پخش شد. از بیانات مستند شما بهره بردم و برخی از آن اطلاعات، در ذهنم باقی نمانده بود. تشکر. اون بحث را هم هر وقت تشخیص دادی، بیار صحن. اصل مباحث همان موضوعاتِ نافع و سومند است که جان آدم را جلا می‌دهد، هرچند مسائل روز مملکت هم از تکالیف و حقوق ماست که بدان بپردازیم و از فکر همدیگر کمک بگیریم. درود وافر.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] جناب استاد آشیخ محمدرضا احمدی سلام. سعه‌ی صدر را از رفتار شماها دانش‌آموختگان عالِم  و فاضل حوزه و سایر دانشواران منزّه آموختم. بله من هم مانند شما آقای زیباکلام را در مسیری دیده و می‌بینم که به دیکتاتوری در توسعه باور دارد و حتی حاضر شده بود مرحوم رفسنجانی تقدیس نماید. البته او هر بار به سمتی از نظریه‌ها می‌غلتد. یادم است سرِ کلاس آن هم دهه‌ی هفتاد، در نقد اروپای دو سه قرن پیش می‌گفت زمانی که ما قنات و سیستم آبیاری و دانشمندان اصولی/اخباری داشتیم، اروپایی‌ها از بس در دانش عقب بودند خیال می‌کردند برای رفتن به آن سوی دنیا باید زمین را چاه !!! بکنند! عین حرفش در درس "تحولات" بود. ایشان در کتاب «ما؛ چگونه ما شدیم» که مسائل تاریخ معاصر ایران را از دیدِ تحلیلی کاوش کرده، آنقدر دچار تناقض و مثال‌های غلط شد که خودم الآن تعجب می‌کنم چطور حاضر شد چند تا فیش را کنار هم گذارد و آن را آنی کتاب کند. لابد برای خود در طی کردن مراحل حقوقی استادی لازم می‌دیده. من در تحلیل شخصیت فردی خودش اطلاعات دارم اما عمومی نمی‌کنم اما افکارش ثابت نیست؛ و در اطراف نظریه‌های برخی دانشمندان ساختارگرا پرسه می‌زند و حتی گاه دیدم از روی ترجمه‌های غربی حرف می‌زند فقط کمی آن را زیر و رو می‌کند. یکی از آفت دانش وی حق به جانب کردن غرب است که بد دردی است. از دقت و روشن‌بینی شما همیشه سود به جیبِ عقلم واریز می‌شود و جرنگ جرینگ آن در بیخ گوشم یک زنگوله آویزان، می‌گردد. در دوستی چندین ساله با شما استاد صاحب گفتار و کردار همیشه چیزی آموختم که مرا در بحران‌ها معین بوده است. سپاس و مودّت.

دامنه |, اشاره: سپاس و قدرشناسی از تمام اعضای شریفی که بزرگ‌منشانه و درس‌آموز زیر متن بنده نظر نوشتند. از همه‌ی این صاحب نظران بهره بردم. پایان.

 

  

قبر مرتضی آفاقی فرزند اسماعیل

و قبر مرحوم حسنجان ولی طالبی

ذاکر اهل بیت ع

 

 

قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی

فرزند حاج مرتضی و حاجیه کلثوم

بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه

 

مسائل مذهبی

بر بالینِ مُردگان

به نام خدا. سلام. یکی از رفتارهای زیبای مؤمنان، رفتن سوی قبرستان است؛ در آن هشدار و هدایت نهفته است. من هم هر بار در هر ساعت -چه روز و چه شب- از قم یا هر جای ایران وارد داراب‌کلا شوم، نخستین جایم ورود به قبرستان است. معمولا" هم، اگر فرصت بهتری نصیبم شود، باحوصله سرِ قبر خیلی‌ها می‌روم. چندی پیش که محل بودم، علاوه بر قبور ثابت خاندان و خویشاوندان و مشاهیر محل و نیز بیچارگانی که در خاک آرمیده‌اند و به ویژه قبور تابناک شهیدان، دو قبر غمگداز تازه‌ام مرحوم آق سید باقر شفیعی پسرعمه‌ی عزیزم و مرحوم آق سید جواد شفیعی پسر زیبای سید علی اصغر عزیز را هم زیارت کردم، و سپس این سه قبر را هم نیز مثل پاره‌ای دفعات: قبر ذاکر اهل بیت -علیهم السلام- مرحوم حاج حسنجان ولی طالبی، مرحومه ربابه آهنگر حاج کِل مرتضی و روانشاد مرتضی آفاقی. که عکسی هم از هر سه قبر گرفتم. (درج در بالا) حرفی ندارم که عرض کنم؛ خواستم از یک فرهنگ دیرپا و همچنان پابرجا دفاع کنم؛ زیارتِ اهل قبور.

 

واقعا" وقتی دقت کردم و چهره‌های خُفته در مزار را دیدم، فهمیدم خوبان و بزرگان در قبرستان از خوبان و بزرگان میانِ زندگان پیشی گرفتند و ما اگر دیر بجُنبیم از معاریف و مشاهیر واقع در مزار، عقب می‌مانیم و دچار فقر چهرگان و عالمان و مؤمنان می‌شویم. هر چند هنوز هم داراب‌کلا از داشتنِ چهرگان نامدار، عالمان دین و دانشوران بزرگ خالی نیست. بگذرم.

 

هنگام خواندن سوره سر قبر مرتضی فرزند جوانِ (آقا اسماعیل آفاقی / رقیه سادات سجادی) جناب شِخ حسن اِوریم (=پدر شهید محمدباقر، حاج آقا مهاجر) را دیدم. معمولا" با هم گعده‌ی گذرا می‌کنیم و نسبت به هم جوریم؛ با حسرت خاصی گفت: "آخرین سِرهِ همه، اینجِه هَسّه" (ترجمه برای فارس‌زبانان: آخرین سَرای همه، سرآخر اینجا یعنی مزار هست)

خداوند روح ما را پاکیزه‌تر و ارواح رفتگان را از قلب محزون ما نسبت به فراق آنها، آگاه‌تر کند که در خیرات آنان کوتاهی نمی‌کنیم و به یادشان هستیم. از همگان درین صحن محترم هیئت مفخم رزمندگان، التماس دعا دارم.

جمعه| ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

زینب سادات شفیعی [در پاسخ به عبدالله طالبی] با سلام و احترام. با توجه به پست ارائه شده جدای از اینکه سخنان چه کسی باشد و از زبان چه کسی بیرون آمده باشد توسط دوستان به تفسیر گذاشته شد این تمام. الگویی ماندلایی پیاده شده که سراسر بخشش هست حتی نسبت به بدخواه خود و ملت و زیرکانه خطاباتی در خود جای داد و ادعا شده از الگوی پیامبر گرفته شده (پیامبرانه) مصداق « رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» خب این وسط «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ »چه می‌شود؟ پیامبرانه چه بر سر بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع آمد؟

 

سید کاظم صباغ: سلام و درود خدا بر مرد،پُر تلاش جبهه هاو جامعه. سالگرد رفیق عزیز وهم جلسه ای همیشگی تعریض علم (که با ابتکار آقا ابراهیم طالبی بزرگوار و با ذوق آقاسیدعلی اصغر شفیعی گرامی شکل، و همت اعضای جلسه تداوم پیداکرده بود) زنده یاد یوسف رزاقی را به خانواده محترمشان، هم رزمان،و دوستان و هم جلسه ایها (که یوسف عزیز خنده را در جلسات بر همه لبها می نشاند) تسلیت عرض نموده، جهت شادی روح گذشتگان خودتان، و یوسف بزرگوار فاتحه ای را همراه با صلوات هدیه فرمایید. اراتمند همه دوستان گروه.

 

سید کاظم صباغ: سلام بربزرگواران آقا ابراهیم طالبی و آقاموسی که نقدوتحلیل مواضع مذبذبانه دکتر صادق زیبا کلام را هوشمندانه به چالش کشیدید.وآنرا بصورت روشمند برای استفاده دیگران (بویژه اعضای گروه) تدوین کردید. وبقول حجت الاسلام دکتراقا سیدحسین شفیعی خیلی از موارد نامبرده توسط انقلابیون پاسخ داده نشده، بطور مثال تحلیل آقای زیبا کلام را وقتی در چرخش عربستان به سمت چین، و تمایل عربستان به سمت هسته ای شدن، وتمایلش با حرارت بالا به برقراری ارتباط با ایران را، میخوانی، بیشتر شبیه تئاتره، تا تحلیل سیاسی یک استاد دانشگاه. موفق پاینده باشید. ارادت.

 

سید علی اصغر شفیعی به دامنه: سلام رفیق اندیشمند واهل هرمنوتیک من. بعنوان کسی که درس تحلیل محتوی را پاس نمودم باید عرض کنم که غیر از جاهایی که به شخص و شخصیت نویسنده حمله نمودی که شاید حق سیاسی تان باشد اما در تحلیل روا نیست ، تحلیل مبتنی بر واقعیت است . مراتب شکل گیری ثبات جمهوری اسلامی را به لحاظ موضوع، بررسی پدیده هایی که بی تردید راهبرددشمنان انقلاب اسلامی ، برداشت زیبا از حافظه تاریخی و ذهن دامنه دار و بیکران تان است . به نوعی تدریس چگونگی مقایسه و تحلیل است . در هیچ جای جمله ات ندیدم به نلسون ماندلا ذره ایی بی احترامی کنی و حتی روش انتقال حکومت و مصلحت دوران تثبیت حکمرانی اش که با بخشش چندین فرد مرتبط با ایشان در زندان رخ داد رانپذیری . مرزبندی سیاسی و ...بین سازمان ها و احزاب و افرادی که دست بخون جوانان با ترور و خیانت های که درتاریخ ایران نظیر ندارد،آلوده است . مشخص و تمیز داده شده است و حتی مخل امنیت و منافع ملی محسوب شده اند . بار گذاری پست مورد نقد و بررسی بنظر می رسد که طرفدار فرهنگ صلح است و مدل حکمرانی نلسون ماندلا را پدیده مبارک می داند برایش مانند برداشت بنده نویسنده مهم نبود ه است . تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است . تکوین مبانی صلح آمیز برای زیست مسالمت آمیز در لوای حکمرانی ضرورت مقتضیات زمان است . صلح درتاریخ اسلام ، متون قرآن مجید و روایات جایگاه ویژه ایی دارد که خودتان بهترو بیشتر از بنده می دانید کتاب صلح امام حسن ع با قلم ،رهبری ، مصداق زمینه های است که صلح برتر از جنگ و مناقشه است. یادآوری: همه پدیده هایی که بعنوان دامنه حمله به فروپاشی نظام در گذشته رخ داده است یا حداقل کش و قوس دادنش را با اندکی تامل و بررسی به هاشمی رفسنجانی ختم می شود .روش و اراده اش که منجر به حاشیه بردن روندانقلاب شده است و هنوز غرامتش را نظام و مردمش دارند، می پردازند .قبل از انقلاب آقای زیبا کلام محکوم به اعدام شد و با رایزنی هاشمی رفسنجانی خریداری شد و زیبا کلام آزادگردید .بله من هم باشم کسی که مرا حیات دوباره ببخشد دربست غلامش هستم .

 

شایسته‌کاری ( ۵ )

واقعاً اگر کسی را دوست می‌داریم، بگوییم به او. فروخوردن لفظ دوستت دارم در حلقوم خود، فایده ندارد و انباشت آن هم به درد قیامت نمی‌خورد. رُک وقتی پسرمان، بابامان، دخترمان، مامان‌مان، عموی‌مان، رفیق‌مان و فامیل‌مان، همسایه‌مان، همکارمان، و حتی یک فرد درست‌کردار و آدم‌های سرکوچه‌ی‌مان را دوست داریم، راحت و آشکارا بگوییم دوستت دارم. لااقل حالی‌شان کنیم دوست‌شان می‌داریم. این قدر مول نباشیم! کجا می‌خواهیم ببریم این‌همه نگفتن‌ها را؟ که گفتن آن طرفِ دوستی‌مان را منقلب و سرشار از انرژی می‌کند و روان و روحش را بشاش. ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 

چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟

به نام خدا. سلام. گویا  قرار است ایران اقدام به خرید جنگنده‌های سوخو ۳۵ از روسیه کند. (من که می‌گویم کرده است و ماهرانه، مخفی نگه داشته است) البته جزئیات، تعداد، زمانِ تحویل آن جزوِ اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و محرمانه است. کمی با فنون سوخو آشنا شویم. چون جزوِ تسلیحات تهاجمی ما شده. من چند تا را برمی‌شمارَم:


-قابلیت انطباق با پهنه و جغرافیای ایران را دارد.

-زیرِ پنج ثانیه، سوخو ۳۵ قادر است سرعتش را متوقف و تماما" تغییر مسیر دهد.

-سامانه‌ی الکترونیک برای رهگیری، جستجو و ردیابی دارد که کار خلبان را تسهیل می‌سازد.

-جنگنده‌ای است که در هوا می‌تواند به درگیری با هواپیماهای رقیب بپردازد، به علت داشتنِ سرعت و ارتفاع‌گیری بیشتر.

دارای پروازِ ابَرپیمایش است.

 

توضیح: کارشناسان تسلحیات سوخو ۳۵ را جنگنده‌ای علیه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ آمریکا می‌دانند. که قدرت غلبه بر آن را دارد.

 

-از حد فاصلِ ۳۰۰ کیلومتری می‌تواند موشک هوا به هوا و حتی موشک کروز شلیک کند.

 

تبصره: کروز نوعی موشک زیر جوّ است که مسیرش تا هدف هدایت‌پذیر است و می‌تواند کلِ مسیر را توی پایین‌ترین ارتفاع طی کند تا از ردّ رادارهای حریف در امان و مخفی بماند.

 

شرحم برین ماجرا: چرا خرید سوخو ۳۵ روسی؟ معلوم است، به خاطر روند صلح مسلّح. (=دوری از جنگ با ترساندن همدیگر از سلاح که در دنیا رواج گرفته) از نظر من این شاکله‌ی مَهیب جهان زیر سرِ غرب است که منافع را در ذیل تهدید به جنگ تعریف می‌کند. در مورد منطقه‌ی مسلمین، آمریکا یک ایالتی مزدور و وابسته به اسم اسرائیل -بخوانید موی دماغ منطقه و پروژه‌ای موقت که روزی فصلش پاییز می‌شود- ایجاد کرد. و تا توانست آن را به تسلحیات متعدد خصوصا" جنگنده‌ی مجهز و مدرن اف ۳۵ آمریکا تجهیز کرد. ایران هم پیش‌دستی کرد به خرید سوخو ۳۵ روس که شکارچی اف ۳۵ است. مثلا" اگر اسرائیل خواست با آن علیه‌ی مراکز راهبردی ایران حملاتی صورت دهد، ایران بتواند از زمین با موشک‌های مدرن پدافندی خود و از هوا با سوخو ۳۵ روس ردشان را بزند و در همان هوا منهدم‌شان کند. خودم ترجیحاً یک جهانِ عاری از اسلحه را دوست دارم یا همان صلح مصلح؛ نه صلح مسلّح. اما چه باید کرد که جهان غرب راه خطا ایجاد کرده است که مجبوری بازدارنگی پیشه کنی. لذاست ایران هم مجبور شد پایگاه مخفی داخل غارکَند "عقاب ۴۴" را توسط ارتش رونمایی کند. حرف هم مانده است، بماند برای روز و وقتش. | ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

عیسی رمضانی محمد: سلام پیش من بزرگ هستی و مغتنم نگارش حضرت عالی دراکثرمواردضمن غنای درونی از چنان روایی برخوردار است که آدم دلش نمی آید سرسری رد بشود ودست ما را می گیرد تا آخر می برد بلی خواستم از زاویه ای دیگر مطالب شما را تایید کرده باشم. همچنین از لطف آن دوست عزیز سپاسگزارم انشاءالله در کنار خانواده محترم سالم و تندرست باشید و با هم سالمند شوید.

 

دامنه |: جناب آق سید علی اصغر سلام. در پاسخ به مطلب و متن من فرمودی: "تکامل یک نظام سیاسی به آشتی ملی و رضایت عمومی است." بلی؛ سخن حقی را ادا، اراده و ارائه کرده‌ای. قبول. اما من معتقدم انقلاب اسلامی، سرآمدِ آشتی‌ست و یک نمونه‌ی قطعی از تفکری انقلابی و دینی که رضامندی عمومی بسیار بالا را در پیوست خود دارد. آشتی را کسانی باید شروع کنند که خامی (بعضا" هم خیانت) پیشه ساختند و در برابر انقلاب صف‌آرایی کردند.

 

بنده در هیچ کجای چهار قسمت متنم به آقای زیباکلام استاد درس‌های تحصیلی‌ام تعرض نکردم، مواجهه‌ی علمی نمودم؛ ولی شما می‌فرمایی من به "شخص و شخصیت" ایشان «حمله» نمودم. اگر شما به این رأی رسیدی من خبط و خطا به یک شهروند و استاد دانشگاه مرتکب شدم، ابا ندارم پوزش و معذرت بخواهم.

 

خودت بارها به من در مباحثات حضوری فرمودی نقدی را می‌پسندی که "نقد بی‌رحم" باشد؛ تعبیری زیبا و هدفمند از دوست مشترکمان نویسنده و تسهیلگر جناب آقای عارف آهنگر دارابی که در این صحن عضویت دارد. مشخص است "نقد بی‌رحم" در مقابل "نقد تعارفی و صوری" است که از بیان واقعیات و جزئیات به خاطر ملاحظات بی‌جهت، شرم دارد. نقد اگر نقد واقعی و جدّی نباشد، نقد نیست زیرا خرابی‌های متنّ و عیار و اعتبار متون موردِ نقد را بیرون نمی‌اندازد. پس؛ از تذکر و اخطارت بر بنده استقبال می‌کنم و شادمانم که سید علی اصغر من، مطلبم را به قول خودت "تحلیل مبتنی بر واقعیت" دانسته است. ناقص رها نکنم جوابم را که با آن که در احاطه‌ی بیتِ احزان و هجوم غربت و غریبی سیدجوادی، باز هم شفقت می‌ورزی و صحن مدرسه و همچنین صحن هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا را با نگاه و دیدگاه خود خمود و خلوت نمی‌گذرای.

 

جناب آقای علی رضا آهنگری سلام. درین پست خود در آخرین جمله‌ات فرمودی: "هم چنین آقای طالبی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری دکتر با اطلاعات بیشتر سخن خواهد گفت." اطاعت امر می‌کنم و خواستت را اجابت و چهار مورد از ویژگی‌های آقای دکتر صادق زیباکلام را عرض می‌کنم:

 

یکی این که خودم سرِ کلاسش که عصر برگزار می‌شد ناگهان یادش افتاد نماز ظهر و عصرش را نخوانده. حتی وضو هم داشته، چون در همان جمع دانشجویان عذرخواهی کرد و پای تخته، روی میزش کفشش را (معمولا" کتانی بندی می‌پوشد) کند و نمازهایش را خواند.

 

دومی این که استادی نیست که زنگ تفریح یا زمانی که کلاس ندارد در دفتر و اتاقش بنشیند، صاف می‌رفت مخزن کتابخانه و آنجا مطالعه می‌کرد. بارها همانجا روی برخی مسائل درسی و امتحانی با ایشان صحبت کردیم.

 

 

سومی اگر بیرون محوطه‌ی دانشکده او را ببنی و بخواهی صحبت کنی آدم رِه رِم کشنه! (برای فارسی زبان‌ها: آدم را به دنبال خود می‌کشانَد) چون دائم راه می‌رود.

 

چهارمی: سبک امتحان‌گیری‌اش اُپن بوک (=کتابِ باز) بود و سه سؤال بیشتر طرح نمی‌کرد که باید دو تا را جواب می‌دادی، آن هم تا چهل و پنج سطر که از سطر چهل و شش به بعد را نمی‌پذیرفت.

 

یک چیز دیگر هم بگویم: بیشتر با دانشجویان می‌پِلکد تا با اساتید همکارش. نیز اساسا" اهل متلک و طعنه و ایرادگرفتن از جن و انس بود. حالا را که عصا به دست شد نمی‌دانم .خصوصا" وقتی با دکتر احمد توکلی فامیل شد و دخترش را به پسر او داد ... بگذرم. آثارش را خوانده‌ام، قابل استناد نمی‌دانم بدون ارجاع زیاد از خود حرف می‌گوید. کتاب ارزشش به سند و منابع آن است؛ نه منابع سست که منابع معتبر و متقن.

 

بس است جناب ابنِ موسی ابنِ حاج باقر و ابنِ مِه کلثوم‌خاله؟

 

جناب آقامصطفی بابویه سلام. بله، خوب شروعی داشتی، قبول دارم تدریجی است، نه یکباره و یا جهشی. همین خود، نشان از تکامل و تحرک اجتماعی می‌دهد. البته خطر پَس‌روی (=ارتجاع) و خطر تباهی و فساد و عصیان (در برابر ایمان) هم در لا به لای سنت "تدریج" وجود دارد.

 

آسیب‌شناسی شما را که چند نمونه از انحطاط اخلاقی در اروپا آوردی، رد نمی‌کنم. و حتی آن همه جنگ و نزاع را هم جریان قسری و طبیعی جهان آدمی می‌دانم که مقداری سبُعیّت در وجودش امکان ظهور دارد. اما این دلیلی نمی‌شود که جهان را (بخوان مزرعه‌ی آخرت به تعبیر پیامبر ختمی مرتبت ص را) طوری تفسیر کنیم که تماما" علف هرز آن را پوشانده باشد. جمعیت جهان از هشت میلیارد نُفوس عبور کرد، ازین میان، بسیار کم کسانی هستند که شرّند و عدوپرور. این همه انسان بیشترشان بی‌آزارند و رفتاری مطابق وجدان دارند اگر حتی پیام دین هم به آنان هنوز نرسیده باشد.

 

من هم مانند شما منتظرم، منتظر امام غائبی که لطف و هدیه برای زمان ماست و زمان آینده. انتظارم از ظهور حضرت موعود عج این است که ایشان دانش‌هایی وحی‌گونه و تازه و نوپدید به ارمغان می‌آورَد که بخشی از باورمندان را منقلب و مسیر را تطهیر می‌سازد. اما وقتی روایت است آن حضرت هم روزی شهید می‌شود و حتی شنیدم و خواندم -مطمئن از وثوق ناقلان نیستم- که برخی از فقهای خشک‌مغز و کج‌خُلق (که امکان وجود چنین فقیهانی کذّاب در هر عصری وجود داشت و دارد)، فتوای! قتل آقا عج را می‌دهند. چیزی شبیه شُرَیح قاضی در کربلا که از ترس جان و ولع دینار و انباشت هِبه و صِله، فتوا به وجوبِ قتل طفلان مسلم س داده بود و نیز مباح‌بودن خون پاک و مطهر حضرت امام حسین ع.

 

آقامصطفی دوست آگاه، باز هم راهنمایی فرما و آورده‌هایی ازین دست زیبا بیآرا. برخی از دوستان که در محل بودم به من گفتند نوشته‌های آقامصطفی را با علاقه می‌خوانند؛ خیال نکن آنچه می‌نویسی مورد توجه نیست، نه، روانیِ قلم خودت و دانش خوبت، متونت را در دسته‌های پرخوان قرار داده است.

 

درود که برای بنده و صحن وقت می‌گذاری. روح پدرت جناب حجت الاسلام شیخ اسماعیل بابویه شاد و روان مطهر مادر گرامی‌ات شادمان. ابراهیم و ارادت.

 

شیخ محمدرضا احمدی:

سلام آقای طالبی عزیز

صباح الخیر

 

همیشه اهل انصاف بودی و انتقاد به مواضع و دیدگاه های سیاسی اجتماعی یک شخص موجب نگردیده تا سجایای اخلاقی شان نادیده گرفته شود.

 

من برای اولین بار می دیدم که یک استاد علوم سیاسی درجه اول این کشور، هنگام تدریس، بدون تکبر، روی زمین بنشیند.

چون قسمت جلوی تخته، نسبت به بقیه قسمت کلاس حدود بیست سی سانتیمتر بالاتر بود، ایشان قدم می زدند و مطالبی روی تخته می نوشتند و جهت استراحت لحظه ای، روی همان قسمت بالا آمده که تمیز هم نبود می‌نشست، تکبر نداشت.

 

دامنه |: جناب آقای عیسی رمضانی سلام. من هم از کنار نوشته‌هایت بی‌حوصله رد نمی‌شوم. سرمایه‌ی علمی روستای مایی که دانشت به ارزشت دوخته است. ما به داشتن انسان‌های دانشور و ارزشمند نیاز داریم و شما یکی از آنهایی. قصدم تمجید و تعریف نیست، خواستم گفته باشم نیکی این است. یعنی طوری باشیم که وقتی مورد قضاوت قرار می‌گیریم مطمئن شویم بدبینی طرفِ مقابل نسبت به خودمان راست نیست. این وضع، به آسودگی وجدان می‌انجامد. شما عیسای عزیز ما درین دسته جای داری. معرفی‌ات کردم که حقوقی را که بر گردنم داری پیش‌پرداخت نموده باشم. بنده واقعا" به وجود رفیقانی ارزشگرا و دانش‌پژوه همانند شما -که برای من خیلی هم فراوان و همواره معینِ و مدیرِ راهم هستند- بر خود می‌بالم. مگر دنیا محل تلاقی انسان‌ها و تعاطی افکار با هم نیست؟ هست. پس چه بسا وقت کم آوریم که از همدیگر بیاموزیم. فرصت را غنیمت بشماریم به هم یاد دهیم، این شیوه‌ی پیاده‌شده‌ی پیامبران ع و امامان ع و بزرگان جهان معنا است. از ابراز دوستی آن دوست وَدودم که معلمم به حساب می‌آیی، بسی ممنونم.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام سید و سالار ما. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم... گریه آمدم... بروم... .

 

شیخ مالک [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیک آقا مدیر صباح الخیر. خدمت حضرت عالی عرض کنم که متن نوشتار شما بابت اعلام دوست داشتن به فرد مورد علاقه ریشه در روایات و تفسیر آیات دارد متشکرم اما همین جمله خطوط قرمز دارد که دامنه اش وسیع نیس. به بنده هم ابراز دوستی اعلام نمودی نظر لطف و محبت شماست البته چون یک نویسنده قدر هستی تمام نوشته های شما به طرف مقابل فهماننده دوست داشتن شما به آن مخاطب است . ارادت پر برجاست.

 

ابوعارف | طالبی دارابی,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل] جناب آقای آفاقی اسماعیل سلام. اول یک کشکولی در کنم: اینجه و اونجه  (این صحن و اون صحن) "آفاقی‌کده" شده! هر چه می‌بینیم آفاقی‌اند؟  خودمونی نام می‌برم: اسمل، موسی، شخ جواد با دو خط، رحمون، رحیم، کریم، ریحانه‌خانم عروس معزز و مکرم بیت ما، و صدرالدین شِمه خَودبِرار. لابد مهدی را یادتون رفت بیارین. اون سه‌تار خواخرهم لابد هستند و ما خطشون را نداریم! (اسمشون را حفظم و تحفّظ می‌کنم و نمی‌آرم) اِسا جواب: با شما در دستِ برتر بودن در منطقه، موافقم. اون روز ده سال پیش که آمده بودی دانشگاه امام ح... (علیه السلام) سامونست‌بدست رفته بودی فرماندهی، من اونجا کمی اون طرف‌تر داشتم کانال باد جت را می‌دیدم که اینک به به کار موشک آمد. گرفتی؟ کد دادم. بگذرم.

 

دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی] استاد جناب احمدی سلام. ساعت نُه شما به خیر و خوبی و گوارایی. بزرگواری و نوازشگر قلوب مایی. بله، علاوه بر آن تپه، وسط دانشجوها در کلاس روی صندلی‌ها هم می‌آمده. مرا دارابی صدا می‌کرده و از پشت آدم را می‌گرفت و می‌گفت حالا تو جواب بده. روزی دیگر شِنل بلند خریده بودم که خیلی از زانوان من بیرون می‌زد: بالم را در سرسرای دانشکده‌ی "حقوق و علوم سیاسی" دانشگاه تهران گرفته و گفته: ها دارابی؟ ردا پوشیدی؟ کشیشی؟! نمی‌دانم چی جوابش دادم. حتی روزی می‌خواستم او را به داراب‌کلا بیاورم و رفقا را هم اطلاع داده بودم و موافقت کرده بودند. بگذرم. گفتم برایم استاد حرمت دارد، اما حقیقیت حرمتی بیش‌تر.

 

دامنه |: [در پاسخ به اهل قلم] سلام سید. هنوز هم آتش گُداخته‌ای که درگذشت غیرباور آق سیدجوادت، بر جانت انداخته، سوی من هم زبانه می‌کشد و وقتی روی کامپیوترم می‌روم اول یاد آن آفتاب غروب‌کرده‌ات می‌افتم که چه تاری و تاریکی بر نهادت مستولی ساخته. من گرچه مثل تو فردی در برابر مصائب معنوی، حُزن‌زده‌ام، ولی فرامی‌خوانمت که حالا وقتش است این تو باید باشی که درد را بمیرانی. جوادت، از خاطرتم محو نمی‌شود؛ دلتنگ آن خنده‌ی جرقه‌واره‌ی اویم...  گریه آمدم... بروم... .
 
جناب آسید کاظم بازِم سلام. بله، بله، اضاف کردم به فهرست. آقا موسی بابویه را که درج کرده بودم. دو تا حسن را یادم رفته بود. خوب شد فرمودید. بله، دوپینگ! معنوی بود بدون دود! درود.
 
جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
سلام استاد شیخ مالک. نصیحت مشفقانه‌ای بود. البته من هر چند وقت برای سید علی‌اصغر نکاتی می‌گویم که دلش آسوده باشد. من رمز او را می‌دانم، وقتی من وی را به حُزن هول می‌دهم او متوجه می‌شود باید مشیء عرفانی گیرد و غم را به خداشناسی بکشاند که سید ستایشگر اهل دلی برای خدای جل و علا است. بنده شخصاً در معنای عام آن، این تفکر شما را پیشرفته و درست می‌دانم. پس می‌گویم: چشم. راستی دوستت دارم!
 
دامنه |: سلام آقا سید علی اصغر. ۱. تهدید بالقوه همواره هست در روابط بین‌الملل. ۲. نظام جمهوری اسلامی به دلیل رسیدن قطعی به قدرت برتر و برای حفظ تسلیحات بازدارنده باید هم در حزم باشد، کاری عقلی است. ۳. خرید سوخو ۳۵ به مهندسی معکوس می‌انجامد. ۴. قدرت از بین بَرندگی ایران بیشتر از اسرائیل شد، لابه‌ی این رژیم لاف است. ۵. بله، اگر شرایط جهان صلح‌آمیز می‌بود نیازمان به تسلیحات کمتر می‌بود. ۶. اگر ایران خود را قوی و مدرن نکند، آن روز خطر که بیایید و دچار ضعف شود همین مخالفین خرید یا ساخت افزارآلات جنگی، آن روز به طلبکاران بدل می‌شوند که چرا نظام به فکر این روزهای خطر نبود.
 
سلام مجدد جناب سید. من تمام جنبش‌ها و اعتراض‌ها و نیز سایر آشوب‌هایی که در طول عمر نطام رخ داد را پایه‌ای، متفکرانه، مدبرانه، عاقلانه، مدنی، هنجارواره، سازوار با مقررات و دارای ایده‌ی مورد توافق و رهبری هدایت‌کننده‌ی جنبش و ... ندیدم. فقط یک مورد مهم بود. اعتراضات آبی در مرز یزد و اصفهان. که هم هدف داشت، هم مقررات رعایت شد، هم به گفت‌وگو ختم شد و هم بیل و کلنگ بالا نرفت. و هم به راه‌حل رضایت‌آمیز منجر گشت.
 
سلام سوم جناب آقای علی رضا. هیچ می‌دانی اگر در بحث کسی جملات قبلی مرا تغییر دهد و نقل نادرستی بکند، آن را غیرحرفه‌ای می‌دانم؟ جمله‌ی من درباره‌ی کتابی که ارجاع نداشته باشد و منابع ذکر نکند را شما با جمله‌ای عجیب و غریب نقل کردید. اشکال ندارد، ولی رسم مباحثه رعایت شود، عالی‌تر است. شما اگر کتاب قطور « از سید ضیاء تا بختیار » نوشته‌ی آقای مسعود بهنود را ببینید سراسر کتاب حتی یک منبع ارجاع نداده است. خب، ازین جهت می‌گویم اعتبار ندارد.
 
چرا راه دور بروم یکی از شیوه‌های فردی جناب استاد آق سیدحسین شفیعی همیشه این بوده و هست مطالب خودشان را با ذکر منابع دقیق، با نشانی صفحه و مشخصات و شناسنامه ذکر می‌کند. این گونه نوشته‌ها اعتبار علمی دارد. ازین پس دقت کن به نوشتارهای ایشان، اغلب با ذکر منبع و آدرس حرف می‌زند. زیاد شد جواب. موفق باشید. یادت بیاورم هر چه فریاد داری مستقیم با پاهاچو بکوب به فرق اوریم طالبی، خا؟ چون ون کلّه فولاده نشکنه!
 
سید سلام. این که خوراک منه. کار شاقّی نمی‌کنم، شما الطاف و احسان می‌بارید بر من. خودت می‌دانی اسم من «بازنشسته» نیست، با این واژه هیچ سنخیتی ندارم. من «وابسته» هستم، اسمی که رهبری معظم دستور دادند به مانند ماها بنامند و «بازنشستگان» نگویند. پس، بالاترین لذت برای آدمی سوای مسائل خاص، همین مناظرات و مباحثات علمی است. ناف انسان را با دانش بریده‌اند!
 

[در پاسخ به رخف حاج قاسم] جناب حاج قاسم سلام. اون پاسخ به پرسش شرعی را بیار وسط صحن دوباره. نَشوو ات گوشه خَف نَووش! عجب جواب پوست‌کنده و صاف و مستقیم داده‌ای. خیلی هم کاربردی و میان اغلب ماها این رسم صمیمانه برقرار است. چرا نوشته‌ات را برداشتی.  پیشنهادت این بوده:

اگر جوان بود بگوییم خواهر من دوست‌تان دارم
اگر کمی سن و سال داشت بگوییم مادر دوست‌تان دارم.

حالا حاج قاسم مطلب خودت را دوباره این صحن نشاء کن که نوج بزند. باور کن منطقی حرف زدی. پُستت را بیار.
 
[در پاسخ به ملایی دارابی] جناب آقا مهدی ملایی سلام. اول مستقیم بگویم: دوست‌تان دارم. آکّ کِه خیال تخت شد! امابعد؛ عجب جواب قشنگی دادی، آره، معجزه می‌کند و حتی تمام دیوارهای جدایی و کدورت را برمی‌دارد و چون آب قنات بِستر محبت را از خاشاک و غریبگی و گلایه‌ها می‌شُویَد. ممنونم زلال به جهان اطرافت می‌نگری؛ سالم، پاک و سرشار نجابت.
 
[در پاسخ به حجت رمضانی دارابی] سلام جناب حجت. یعنی شما اگر با یک خاندان و خانواده‌ای دوست هستید و روابط صمیمانه حاکم است به جمیع آنها نمی‌گویی: من دوست‌تان دارم. البته جواب شما هم خواندنی بود و خوب فکر می‌کنی. ممنونم به این دقتت.
 
پرسش شرعی:

از هر کس که می‌تواند پاسخم را بدهد می‌خواهم وارد جواب شود: اساسا" برای من سؤال است «دوستت دارم» کجا مرزشکن شرع و حریم است؟ درین عبارت مگر چه اشکال شرعی مستتر است که از گفتن آن به دیگران (ذُکور / اُناث) نهی باید شد؟ در زبان عرب هم رسم و رایج است که به همه اعم از زن و مرد و دختر و پسر می‌گویند : "و قلبی لیدکم".
 
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به اسماعیل] سلام جناب آقای آفاقی اسماعیل. ما فعلِ و ذوق خود را بیان کردیم. حالا هر کس هر افاضه‌ای دارد ما می‌بینیم اگر نفع داشت قبول، وگرنه زیرآبی در می‌ریم!

ابوعارف: سلام مجدد آشیخ مالک استاد ما. شما شرعیات می‌گوید و ما هم شرحیات! دل‌مان وقتی این را می‌خواد چطور نگیم! ما در مرزِ مخمصه نذار. بگذرم.
 
جناب استاد آشیخ مالک رجبی دام ظله سلام. درست می‌فرمایی آقا. اطاعت. ولی من هر که را دوست داشته باشم شرم نمی‌کنم و رُک می‌گویم: «دوستت دارم» کسانی هم به جای این می‌گویند: "قربانت" که این بیشتر رواج دارد. فرق نمی‌کند برای من با هر کسی که صمیمی شوم و در وی اخلاص و بی‌شیلگی ببینیم از ذَکور گرفته تا اُناث، از سرِ برادری و مَحرمیت قلبی و روحی و رفتاری سرشار از نزاکت می‌گویم: «دوستت دارم». مگر زمین و آسمان به هم می‌ریزد؟! این یکی کشکولی! خا دلم این را می‌خواد. به طبع لطیفت سپاس و احترام می‌گذارم ای خوشگلِ شِخ.

 

پرسش سید علی اصغر در صحن مدرسه فکرت:

سلام بر مدیر توانا. پرسش ! زوایای آغاز روابط دیپلماتیک با کشور همسایه عربستان سعودی را تحلیل کنید . آیا این روابط پایدار خواهند ماند ؟ این پدیده مبارک چه اتفاقاتی را منطقه ایجاد می کند ؟ چرا چین واسطه این روابط شد ؟ پیش بینی تان از اثر این روابط درآینده در جهان را بفرمائید. از اعضاء محترم پیشنهاد می گردد چنانچه تمایل به پاسخ دارید لطفا بفرمائید. زیرکانه و هوشمندانه ترین تصمیمی است که نظام در این برهه ایی از زمان گرفته است.

 

پاسخ به پرسش آقا سید علی اصغر شفیعی

از نگاه من این رویداد این‌گونه تحلیل می‌شود: چین برای این که آمریکا را در عمل از تحریک بیشتر بر سر تایوان (شبیه چوب در لانه‌ی زنبور کردن) باز دارد و نیز بُرد خارجی خود را میان دو قدرت ثرومند منطقه یعنی ایران و عربستان تعمیق بخشد، حلِ فوری تنش عربستان با ایران را فرصتی مناسب برای این کار دانست. زیرا چین می‌داند عربستان به آمریکا اعتماد کامل ندارد چون آمریکا روی لبه‌ی حربه‌ی حقوق بشر سعی می‌کند تظاهر هم شده روح سران آن را سوهان بکشد. و در مورد ایران هم چین مطمئن است ایران یک مخالف جدی آمریکا در منطقه است. لذا صحیح‌ترین گام را برای آشتی و حل مسئله‌ی دو کشور بزرگ جهان اسلام برداشت تا نشان دهد یک واسط بانفوذ است و نیز می‌خواهد پیام به جهان دهد، چین قصد ورود بیشتر به لبه‌های برخورد با غرب را دارد.

 

گامی در ظاهر پیام ندارد اما عمق آن پر از فرضیه‌های امنیتی و سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی است. فعلا" همین مقدار اشاره بس است. فقط بدانیم یک اتفاق مهم هم در اثر این توافق، می‌خواهد بیفتد که دو کشور ایران و عربستان با نظارت چین قرار است به دو قرارداد مهم امضاء شده‌ی سال ۱۳۷۷ (که مربوط به سرمایه‌گذاری است) و قرارداد سال ۱۳۸۰ (که امنیتی است) باز گردند و ادامه‌ی آن را پیاده کنند. هر دو قرارداد توی دولت ۷ و ۸ ایجاد شد. دوره‌ی وزارت خارجه‌ی آقای سید کمال خرزای و امنیت ملی همین آقای علی شمخانی که در دولت ۱۳ سر همین پست هست.

 

علی شمخانی تلاش زیادی روی بازگشت به این دو قرارداد عصر حجت الاسلام سید محمد خاتمی کرد. حیف آقای خاتمی پس از ۸۸، خیلی آسان خود را به عده‌ای دروغ‌بافان و دگردیسان باخت و توان و نفوذ خود را نابود کرد و جمهوری اسلامی را به داشتن عده‌ای از سیاسیون حامی خود که حتی امام خمینی ره را هم دیگر قبول ندارند، معاوضه کرد.

نکته: قدرت‌ها تحت تفسیر عنصر حیاتی "منافع ملی" هر نوع توافق یا قراردادی را ممکن است با رفتار نو، دور بزنند؛ کاری طبیعی و معمول در دنیای سیاست. هر دولتی زیرک این متغیر وابسته و مستقل را باید بداند. اما از این که در سؤال آمده پایدار است یا نه؟ چوابش این است نیاز هر دو کشور همین را ایجاب می‌کند، روابط باثبات، ولی نقطه‌آسیب آن ورود عوامل مداخله‌گر یا رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی است که باید آن را خنثی کرد. ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |:

جناب عبدالله سلام. می‌دانی که تو را در دسته‌ی کنجکاوان و اهل کنکاشان قرار می‌دهم، پس این نکته‌ی سیاسی مرا که از ساخته‌های ذهن خودم هست، توجه فرما.

 

سیاست، ماندن در قلعه نیست،

بودن ب روی قله است.

 

هر کس واقعاً توانست از روی قله، سیاست را دنبال کند چشم‌انداز دارد، اِشراف دارد، تیزبینی دارد و ... . اما کسی بخواهد در درون قلعه (= دژی که دِب دارد) سیاست بورزد، فقط به فکر نگهبانی است، دروازه‌بانی است، از سوراخ دژ دیدبانی است.

 

آقا عبدالله مگر سیاست از منظرت ماندن در قلعه است؟ که گشایش را طعنه بزنی؟ بزن، حق نقد با هر شهروندی است. دنباله هم دارد حرفم که در جواب به جناب علی رضا عرض می‌کنم. ممنونم که مرا مخاطب و طرفِ خود می‌کنی؛ و حرفت را راحت بیان. منم همین را می‌خوام.

 

جناب آقای علیرضا آهنگر سلام. من اگر تو را نمی‌شناختم از روی حرف‌هایت می‌فهمیدم دارای چه فکری هستی. معمولاً اهل سیاست تعاملی بودی، ولی اینک که تعامل دارد رخ می‌دهد شدی اهل متلک! آقای کتاب‌خوان! تو همواره ناله به بالا سر می‌دادی چرا به جای تعامل، تخاصم می‌کنند! حالا که داری یک خبری گشاینده می‌شنوی که نافع به حال ملت هم هست، دامن طعنه افتادی. تله را با طعنه تفریق کن. چون با تو رُکّم، گفتم.

 

مجدد سلام جناب آقای عبدالله طالبی. ۱. شاید لازم باشد از زبان خودم شفاف شوم: من خودم را با احدالناسی مقایسه نمی‌کنم، اگر هم بکنم صددرصد خودم با هر کسی در پله‌ی پایین‌تر می‌بینم و وی را روی پله‌ی مُشرف‌تر. ۲. دیگر این‌که خودم وفادارم به چارچوبم که در هیچ بحث و گفتگویی پشت فقر دیگران، مشکلات جامعه، انتقادات مردم، مطالبات ملت قایّم نکنم، این رفتار را اگر مرتکب شوم برای خودم مایه‌ی خجلت می‌دانم. ۳. من در مقام نقد، حتی اگر قصد کنم تفکرات امام خمینی ره را هم مورد نقد و بررسی قرار دهم، به تعارف و شکسته‌نفسی! فرو نمی‌روم که حرفم را بخورم. بنابراین بهتر است، اگر کسی می‌خواهد به چهار قسمت مطلبم نقدی بنگارد، همان جملات مرا جواب دهد، نه انگیزه و شاکله‌ی مرا حراج کند. ۴. من برای هر پستی که توِ عبدالله دوستِ جستجوگر من، زیر نوشته‌هایم بنویسد نه فقط رَم! نمی‌کنم بلکه آینه‌به‌دست وای می‌ایستم ببینم واقعاً چه ایرادی از مفاد متنم به من هدیه کرده. ۵. من فکر کردم دیدگاه خودم را مطرح کنم، کمکی به درک مسئله می‌کنم، اگر در شما این پیام من وافی به مقصود نبود، صد بار خواهم گفت: افسوس. و باز هم درود.

 

باز سلام آقا علیرضا. اگر از هیچ کسی نخواسته باشم بنویسد، بنویسد و باز هم بنویسد، از توِ فامیل فرهیخته که می‌خوام بنویسید. نگران این نباش غلط می‌نویسیم، غلط هم باشد این انتظار را در خود بالا بیاوریم هستند کسانی که غلط متن ما را ایراد سخن ما را دوستانه می‌گویند و مرتفع می‌کنند. پس، دستور دین را با لذت عملی کنیم که امر نمود: بخوان و بدان. از طرف من این میانبحث بین شما و من، تمام.

 

علیرضای من سلام بازم. واقعاً همه بیاییم دست به دست هم دهیم این خانه‌سرای مام میهن را به برکت انقلاب اسلامی به تمدن برسانیم و روگذرها را به زیرگذرها وصل کنیم. انقلاب اسلامی در ذات خود تمام لیاقت‌های این سرزمین کهن را قادر است حمل کند. ایدیولوژی من این است: شفقت با انقلاب، شفقت با خداست.

 

جناب آقای رحیم آفاقی البته عبدالرحیم سلام. هم سخن جناب عالی را و سخن جناب صدرالدین را وِفق ذوق و سلیقه‌ی خودم یافتم. حتی عقیده‌ی خودم. جواب مستحکم و مستند و تهی از پیچیدگی.

 

با سلام بر عبدالله. زیبا نوشتی. قبول است. صحیح‌ترین رفتار دفاع از ایران در برابر هر دست‌درازی بیرونی است. ملت مسائل خود را خود حل می‌کند. ما باید مانند آن یوز در بیشه باشیم که اگر دشت بود و باز و دشمن ما را رصد می‌کند، فوری بگردیم لانه (پُشته‌ی کوه‌پایه‌مانند) موریانه پیدا کنیم بر روی آن برویم صید نشویم. ممنونم که تیزهوشانه پیامم را هضم می‌کنی. من هم از رأفت عبدالله ممنونم.

 

نظر شیخ‌ مالک رجبی: خواندم شجاعت لازم بود هرکسی نمیتوانست در آن مبارزات سیاسی در اختناق خفقان رژیم سفاک شرکت کند حاج آقا وحدت با رفقایش جزء مبارزین سیاسی در آن مقطع از تاریخ انقلاب بودند و برای به ثمر رسیدن انقلاب زحمت کشیدند خدا به ایشان اجر عنایت کند.

 

نظر شیخ ربانی, [در مورد خاطرات آقای وحدت |] هوالعزیز. صدیق ارجمندم آقاابراهیم عزیز سلام و شب بخیر و تشکر اینکه یاد مردان بزرگ کردی ،
مرد یعنی یار هستی در وجود
مرد یعنی یک فرشته در سجود
مرد یعنی یک بغل آسودگی
مرد یعنی پاکی از آلودگی
مرد یعنی یک جهان پایندگی
مرد یعنی به خدا دلدادگی

هر چند برای حقیر یک ان قلت از آن بزرگ ...
ولی به احترامش همیشه ایستاده ام
متشکرم عزیز

نظر سید علی اصغر شفیعی,  [در مورد خاطرات آقای وحدت |] سلام رفیق شفیق دلربا. با " دوستت دارم " آغاز می کنم . آقای شیخ وحدت هنوز هم استوار و پایدار در دینداری و زهد و تقوایند . وجه مشترک اکتسابی شما برادران با تقوی زیستن است حقی از کسی را به هیچ عنوان ضایع نکردید . پتانسیل مبارزه برای استقرار جمهوری با پسوند اسلامی در ایران برای فعالین سیاسی باور و اعتقاد بود. اصالت دینداربودن شرط مقاومت و شکیبایی دراین امر بوده است برای اینکه توانایی لجستیکی و فیزیکی در دست نبود که منجر بجنگ رودرروشود. آقا شیخ وحدت یکی از عناصر آگاه به زمان با تاکتیک های هنری و تحلیلی که ید طولایی دراین زمینه دارند شجاعانه وارد عرصه شدند.
هنری = دستخط ایشان برای نوشتن رسمی  مبتنی بر خطوط نستعلیق ، ثلث و... بوده است. و تاکتیکی هم هنر زیست مخفی و کادرسازی را بصورت حرفه ایی داشتند. رسم بیان منطقی و ادبیات فارسی و غربی را خیلی زیبا اجرامی کنند . سخنانش کیفی است . درایت زمان شناسی اش منحصربفرداست. با این شاخصه ها روند حضور در عرصه مبارزه آگاهانه بوده است . از خداوند تمنا دارم که ایشان را در پناه حکومت مطلق خویش تندرست و شاداب نگه دارند.

 

سید حسین موسوی خوئینی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. شوخی می‌فرمایید
۱. یادآوریِ رسم عرب‌زبان‌ها، چه تأثیری در مسئله دارد؟ پرسش را، روشن می‌کند یا مؤیّدِ رَواییِ ابراز دوستی با نامحرمان است؟ خوب « در زبان انگلیسی هم رسم و رایج است که به همه( زن و مرد، دختر و پسر) بگویند: I love you »
۲. آنچه گذشت، بر شیوه‌ی مماشات بود وگرنه در فرهنگ‌های دیگر هم، گاه نرم و گیرا سخن گفتن با دوشیزگان؛ خلاف ادب و عُرف است. در فرهنگ‌های عربی که سخت‌گیری بیشتر است.
۳. منطوق/ مفهوم/ فحوای آیات متعدّد قرآن کریم، دوری از تَحبیبِ نامحرمان است. روایات که بیشتر است.

 

سید علی اصغر شفیعی,  [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] سلام سیدبزرگوارو اهل اندیشه. ما مازندرانی ها می گوییم. من تره خامبه! ته مره خانی ؟ یعنی من ترا میخواهم. آیا تو هم مرا میخواهی ؟ مرز بین دوست داشتن با خواستن است . حدومرزی که شرع تعیین کرده است ، روانشناسی هم تایید می کند که دوستی بین دوجنس مخالف منجربه سکس می شود !   استثنائات جایگاه ویژه افرادی است که باورهایش را در این میان قربانی قواعد رایج نمی کنند .

 

انتقاد حجت الاسلام سید حسین شفیعی از بحث من و سید علی اصغر:
 
"نمودی از آهی بسیار جانکاه!!!

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم. سلام علیک. صبح جنابعالی به خیر. به جای اشتغال به تعقیبات نماز صبح؛ بناچار؛ نکاتی را یاد آور می شوم:

۱) نوشته های فی‌مابین جنابعالی و جناب آقای شفیعی در مورد نهاد مقدس روحانیت را خواندم؛ در عین حالیکه در خلال آنها
 ؛ جملات مثبتی را در جهت تایید و حمایت از نهاد روحانیت می بینم اما متاسفانه صبغه پررنگش را مخالفت و ضربه به آن می بینم (ولو بصورت نا خواسته)؛

۲) طرح اینگونه مسائل در شرایط فعلی که در و دیوار را علیه روحانیت اصیل شیعه بسیج کرده اند؛ چه ضرورتی دارد؟!!؛

۳) چرا اینگونه مباحث را به چنین صحن کشانده اید؟؛ و خیر خواهانه با خود روحانیت در میان نمیگذارید؟

۴) آیا نفع اینگونه نوشته ها بیشتر است و یا ضررش؟؛

۵) البته با عرض پوزش؛ «نهاد روحانیت»؛ استوار و در دل مردم (حتی کسانیکه در ظاهر تصور می شود معاند روحانیت هستند) ریشه دوانده  است.
ممکن است راه در پیش گرفته (بصورت ناخواسته) موجی را علیه این نهاد اصیل ایجاد کند؛ ولی نه تازه است و نه به نتیجه دلخواه دشمن منتهی می شود؛ بدین جهت از دوستانیکه به قصد خیرخواهی و به دفاع از این نهاد کهن پرثمر بدین سوی و سمت کشیده شده و یا خدای ناکرده سوق داده شده اند؛ انتظار میرود بساط این بحث را جمع کنند و بیش از این موجب تشویش اذهان نشوند. اگر نبود تلاش روحانیون پیشین و حال محل؛ در ماجرای غمبار فرزند آقای شفیعی شاهد این همه همیاری مردمی نبودیم. خیرخواهانه میگویم سخت این شیوه در پیش گرفته را خطرناک می بینم و اثر سوئش را کمتر از تبلیغ در جهت پراندن عمامه ها در خیابان نمی بینم. من آنچه شرط بلاغ است با شما میگویم_ خواه از سخنم پند گیرد و یا ملال» (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ صبح پنجشنبه ۱۶ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

بازیابی و تحلیل اطلاعات. شاید مهم‌ترین مصداق بازیابی و تحلیل اطلاعات عملیاتی بود که سازمان سیا برای شناسایی محل دقیق اقامتگاه اسامه بن‌لادن انجام داد. آنها در پوشش پروژه واکسیناسیون عمومی، تمامی ساکنان منازل ابوت‌آباد پاکستان را واکسینه کردند و سپس با تطبیق دی‌.ان.ای بن‌لادن با واکسن‌ها محل دقیق اختفا را شناسایی و به او ضربه زدند.

 

شهید سلیمانی در کارهای فرهنگی معتقد بود که تبلیغ مستقیم درست نیست، بلکه باید فضایی فرهنگی ایجاد شود تا افراد به سوی حق و حقیقت جذب گردند؛ این سیره شهید سلیمانی(ره) برگرفته از دیدگاه مورد تأکید مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در دیدار با سردار سلیمانی(ره) بود که به ایشان فرمودند: «شما در تعاملتان که با گروه های مختلف دارید اصلاً کار فرهنگی مستقیم انجام ندهید. باید فضا را فرهنگی کنید که اگر کسی بیاید در آن فضای فرهنگی قرار بگیرد؛ خود به خود مجذوب شود.»( ر.ک. همان)

 

متن دوم آق سید حسین شفیعی: عذر خواهی و سپاس بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت آقا ابراهیم سلام علیک طلوع صبح آدینه مبارک باد. چند نکته را یاد آور می شوم:

۱) از تاخیر غیر عمدی در پاسخ به نوشته روز گذشته جنابعالی (که ظاهراً آن را حذف نمودید) عذر خواهم؛ چون مشغله های بسیاری داشتم که مانع از انجام این اقدام شده؛

۲) مقصودم از گله مندی پیشین؛  بخشی از گفتمانی بود که بین جنابعالی و آقای شفیعی در راستای عنوان «پاسخ هایم به پرسش هایم» صورت پذیرفت (البته می پذیرم شاید در برخی از تعابیر؛ کمی تند نگاشته باشم)؛

۳) تمام چهار قسمت که در نقد گفتار سخیف و متقلبانه و مرموزانه صادق زیبا کلام اجیر غربیها نگاشته اید را خواندم؛ بسیار تا بسیار  منطقی؛ دقیق؛ حساب شده؛ مستند جواب دادی؛ اهل غلو نیستم ولی گاه دیده شده برخی از  افراد سخنی بر زبان و قلم آوردند؛ بزرگان در حقشان گفتند «نطق به روح القدس»؛ اکنون جنابعالی را نیز مستحق توصیف این تعبیر میدانم؛

۴)خیلی دوست دارم در توصیف و تمجید از نوشته های چهار قسمتی اخیر جنابعالی چیزی بنویسم و در مدرسه فکرت بار گذاری کنم ولی خوف این دارم برخی سواستفاده کنند و موضعگیری سخیف نمایند و شرایط بنده هم اجازه نمی‌دهد با آنان دهن به دهن شوم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ روز جمعه۱۷ شعبان ۱۴۴۱ق_ ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ش)

 

روزنامه‌ی مملکت

| ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ |

یک خبر، یک نظر

به نام خدا. سلام. خبر خبر اول منطقه و جهان و ایران شده: رابطه‌ی دوباره‌ی عربستان و ایران با پادرمیانی به‌هنگام چین. من در آن صحن (یعنی تالار مدرسه فکرت) تحلیلم را دیروز نوشتم و لابد دیده و خوانده‌اید. اینجا فقط خواستم بازگو کنم سخن آقای علی اکبر صالحی درست است که این حرکت آشتی عربستان با ایران را گامی برای خروج از بن‌بست تعبیر کرده است.

 

اساسا" بدترین فرض در سیاست خارجی فرض بن‌بست است. شما قیاس کنید در حد صرفا" یک مثال که دو موجود زنده (مثلا" دو زرافه) بخواهند با هم سازگاری کنند، اثر این سازگاری خیلی زود بروز می‌کند؛ آن دو حیوان بلندقامت و جسور بر سر درختان اقاقی بیشه‌زار (که بهترین برگ برای خوراک زرافه است) با هم نمی‌جنگند که در اثر این صلح و سازش و آرامش، هم درختان در دَم و بازدم محیط زیست‌شان سالم و قابل رشد باقی می‌مانند و هم دو زرافه متحدانه از قلمرو خود محافظت می‌کنند، هر گونه تنش میان آن دو یعنی تبدیل بیشه‌زار سرسبز به بن‌بست.

 

نیاز عربستان به ایران و نیاز ایران به عربستان در ایجاد بِستر سازش و همگرایی بر اساس اصل حُسن همجواری -که قانون اساسی ما آن را ارمغان آورده- شبیه توافق همین دو زرافه در قلمرو گیاهی خود است. هر دو کشور علاوه به محیط داخلی خود، در پی تثبیت قلمرو  خودند. فقط آشتی میان این دو همسایه‌ی همدین و هم‌کیش است که قلمرو (بخوانید: حوزه‌ی نفوذ) را از آشوب و جنگ و دست‌درازی‌های غرب، ایمن نگه می‌دارد. به این ترجیح عقلی جمهوری اسلامی -که سرِ جنگ با هیچ کشوری ندارد- باید پرداخت و اذهان را از نشانی‌های غلط پاک ساخت. | ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

سید حسین موسوی خوئینی: سلام. به خواست خدا؛ هرگاه و هر کجا که بفرمایید، از دیدارتان بهره‌مند می‌شوم.
 
دامنه |: سلام استاد عزیزم. همان مرکز نشر آثار حضرت امام س چطوره؟ روز و ساعت را خود حضرت عالی تعیین فرمایید. من مهیای آمدن هستم. جناب استاد حاج سید کمال الدین عمادی هم اظهار تمایل کردند به دیدارتان.
 
 
حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی: البته بنده از مرداد ۱۳۹۶ ، توفیق حضور در " مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام(رض) " را از دست داده‌ام
 
دامنه |: خب، بفرما کجای قم دیدار کنیم؟ کشکولی: حاج سید حسن آقا یعنی شما را هم نتوانست در دایره‌ی قدرت خود باقی بدارد؟!
 
سید حسین موسوی خوئینی خطاب به من: سلام. بنده هیچگاه عضو « مؤسّسه ... » نبودم. در یک برهه‌( تقریباً 4 سال) و با لطف و عنایتِ آیت‌الله « سیّدضیاء مرتضوی » و حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر « مهدی پورحسین »؛ در « دانشنامه‌ی امام خمینی (رض) » مشغول به خدمت شدم. و « دانشنامه ... »، دو سال پیش منتشر شد. البته سلسله‌ی محبّت و مودّت بنده و یادگار امام(رض)، باقی است. خدا رحمت کند امام (رض) را که فرمود: زمان و مکان، دو عنصر تعیین‌کننده است در این شرایط پایان سال، باید گفت: بودن یا نبودن؛ مسئله اینست. وگرنه هرجایی که برای شما و آقای عمادی راحت باشد، می‌توان بساطِ آگاهی و آشنایی را گسترد.
 
دامنه |: سلام و عرض ارادت. ممنونم که توضیح دادید و بر اطلاعات بنده از خودت افزودید. خداوند متعال شما و حاج سید حسن آقا خمینی را محفوظ بدارد. راست گفته‌اید. درست است. عنصر زمان -نوروز- حواسم نبود. صدق خوئینیُ و العلیم و الحلیم ! آقا بنده شائق به دیدار روی شمام چون خوی شما را دوست دارم. می‌ذاریم یکی از شب‌های ماه مبارک. فقط ما هم‌سرنوشت اویس قرن نکن! حتی آمد مدینه و باز هم آن روز حضرت رسول الله ص در بیرون شهر بود و بی‌دیدار روی حضرت، برگشت به یمن و نزد مادرش. قرار ما می‌تواند حضور شما و جناب سید عمادی در یک شب ماه رمضان، در منزل بنده باشد. اگر البته بر شما سخت نباشد. راستی می‌خواهم نظر شما را روی پست امروزم بدانم، با عنوان «سه امر و نهی درخشنده‌ی داریوش یکم» که ساعت انتشار هم ۶ و سه دقیقه‌ی امروز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ است. آدرس زمان را هم دادم که مطلب را در لای مطالب در صحن، گم نکنید. ارادات. ابراهیم.
 
دامنه [در پاسخ به سید کاظم صباغ] سلام عصری به رخفم آق سید کاظم. آقا سریع اضاف کردم. خوب یادت هست. سپاس از توجه و اهمیت قائل شدن یک بحث تاریخ سیاسی محل. یک کشکولی بگم: یادت هست اَلمه‌جار می‌رفتیم درس حفظ می‌کردیم. حفظی‌جات باجناقم آی خار بود! همطی کتاب را از اول تا آخر حفظ کارده! لابد الان بکارش می‌آد!
 

خاطره‌ی عشقی دامنه

پاسخی به این پست رخفم سید علی اصغر

سلام آق سید. این عبارتِ خاطرخواهی ناب و رایج بومی ما که "مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟" (=برای فارسی‌زبان‌ها: من تو را می‌خواهم آیا تو مرا می‌خواهی؟) مرا به یاد یک خاطره‌ی معاشقه‌ی ایام شباب انداخته. چون صحن مدرسه فکرت صحن بیان افکار به رنگ آزاد و روش بُردبار است مطرح می‌کنم.

دختری دل مرا به‌حدّت و شدت ربوده بود. از من کم‌سن‌وسال‌تر بود و روحش هم خبر نداشت من می‌خواهم او را بخواهم! یوسف رزاقی را در جریان گذاشتم. لامصَّب! بدجوری مرا مشاورت غلط داده بود. فکر کنم مرا دست انداخته بود ولی تظاهر به روراستی می‌کرد. از بس در این جور امور چموش! بود. الآن توی قبرش لابد دارد می‌خندد! گفت: اِوریم! یک روز صبح می‌ری خونه‌شون. می‌گی بیل دارین؟ بعد حرف بخواستی‌ات را بزن!

 

یک گریزی بزنم: معمولا" در روستا بیل و هوکا و کلنگ همدیگر به قرض می‌برند. یک سوره‌ی قرآن هم (ماعون) به همین فرهنگ پرداخته. در آخرین آیه‌اش: وَ یَمنَعونَ الماعون. یعنی یک عده "اسباب و وسایل مورد نیاز را ( مانند وام، زکات، صدقه، عاریه، اثاث خانه و غیره) از دیگران دریغ می دارند." بگذرم. خوب شد به آیه هم تبرک شد.

 


حالا برگردم: من هم خودم را تجهیز کردم و مثلا" مو را لیز دادم، صورتم را از مثلا" از چروک! (چون هنوزم مِه دِیم (=صورت) چروک نکتِه: نیفتاده) گلو را با چند کالِش (=سُرفه) صاف کردم و رفتم با او دیم به دیم (=روبرو، رخ به رخ) شدم. او روی سکّو، من سوی سِرپیش (=حیاط دلِه). گفتم سِعا (=مساوی سلامِ سریع و مخفف) علیک گرفت. چش در چش شدیم. گفتم شِم بیل هادِه اَعی یارمِه (=بیل‌تان را قرض بدین؛ بعدا" می‌آورم) کمی که گذشت، گفتم یه چیز دیگه می‌خوام بگم. بگم. (منم بگم؟ بگم؟ راه انداخته بودم) گفت بگو: گفتم من ترِه خوامبِه! (=من تو را می‌خوام) معطل نکرد و گفت من خواش پیَر مار جِه ترسِمبه! (=من از پدر و مادرم درین باره می‌ترسم)

 

هیچی خیط شدم و تمام. و همان شد و دیگر چشمم را به روی او بستم و حرمتش را نگاه داشتم. حالا آق سید، جوانای امروزه‌روز اگه اینو ("مِن تِره خامبِه! تِه آیا مِره خانی؟") را مبخواهند بگن به تتِه پِبته می‌افتند. از بس توی هول‌تکون‌اند. بگذرم.

 

هر کس خواست ارشادم کند باببت این خاطره بسم الله، بفرماید. مشکلی ندارم. چون بارها این را برای خانمم خدیجه بازگو کردم! و اوضاع ناهموار را از همان آغازیه خط‌تراش زدم و تاریخ سرنوشت من مَغازی نشد و مُغازله شد. و مسیر هم مسطح و صاف و صوف و سبزه‌زار عین سیرجار.

 

دامنه |, [در پاسخ به آقای آزاد طالبی] جناب آقای آزاد طالبی سلام. من از میزان مطالعه‌ی خودم درین باره می‌گویم و بر دانشی که بر من به یموضوع افزوده شد اطمینان دارم می‌توانم پاسخم را این‌گونه مرقوم بدارم که واکنش تندمزاجی، منفی و نابخردانه‌ی خسروپرویز شاه ساسانی به نامه‌ی دعوت پیامبر ص منادی دین نوظهور اسلام، چند علت داشت. می‌شمارم:

 

۱. خسرو پرویز خود را پیشرفته‌تر می‌دید.

۲. جمله‌ی مندرج در نامه: «اسلام بیاور تا رستگار شوی» رنجش داد.

۳. از پرهیز پیامبر ص در بکارگیری القاب برای پادشاه ایران، عصبانی شد.

۴. از امتناع رکوع و خضوع و خشوع فرستاده‌ی رسول خدا ص در برابر خود، خشم کرد.

۵. عذاب شکست کاملش در جنگ طولانی و بازپس دادن فتوحات به مصر و روم، از وی فردی فاقد عقل و خرد و در حال فضیحت ساخته بود.

۶. مُچاله‌کردن یا بر آتش افکندنِ نامه‌ی یک رهبر مذهبی که دعوی نبوت راستین کرد و رسم و آداب مرسوم آن رزوگار را بجا آورد، علامت نبودِ مدارا در وجودش بود.

از شما جناب آقای آزاد مُتمنّی‌ام اگر اسناد و شواهد و نقل قول محکمی دارید برای بیانات خویش، در صحن بنویسد شاید بر اطلاع ما تأثیرگذار بود. درود.

 

شیخ ربانی,  [در پاسخ به دامنه |] سلام مجدد خدمت ابو عارف صباح الخیر و العافیه. شاید توفیق یار شد از نزدیک خدمت دانشمند معظم و متقی و مبارز ، استاد ( وحدت ) رسیده تا رفع نکته ها شود البته شنیدم آقا پیام داده بودن ولی حقیر رؤیت نکردم ، و خاطره بکری بود خیلی خندیدم پس شما هم  مبارزاتی داشتی ولی به مصداق نکشید و مهمتر اینکه ، شما هم بگم بگم داشتید ؟ البته قیاس مع الفارقه. بفرموده شیخ ما یا علی مدد

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد جناب شیخ مالک سلام. الآن این جملات شما، صریح از ناحیه‌ی شرع انوَر است، یا نه فکر و رأی خود را انشاء می‌کنید؟ به ما از شرع بگو؟ شرح را هم خواستی بگو. ولی معلوم کن کدام جمله‌ات مستقیم رأی شرع است و سندش چیست؟ سپاس. بله پاسخت را آن صحن دیدم و ثبتش کردم.

 

دکتر علی شیرخانی: ازحضرت پیامبر ختمی مرتبت بارها در کتب روایی آمده ، فرموده است که؛ النّظّر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفاً من الله اعطاه الله ایماناً یجد حلاوته فی قلبه؛ نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان است. هر کس آن را به خاطر ترس از خدا ترک کند، خداوند نیز به او ایمانی می بخشد که در دلش لذت شیرینی آن را احساس می­کند. عفُّوا عَن نساء الناس تَعِفَّ نُساءَکم؛  در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند. این دو روایت در کافی کلینی آمده است ، و آقایان از عدم نظر به نام محرم و عفت نسبت به آنان ،قیاس اولویت به دست آورده و الفاظ محبت آمیز مثل دوستت دارم و عاشقت هستم، را منع و نهی می کنند.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به دکتر علی شیرخانی] جناب آقای دکتر علی شیرخانی قزوینی سلام. دوستان اول بدانند جناب شیرخانی از رفیقان بنده و آقای استاد شیخ محمدرضا احمدی و استاد دکتر علیرضا زهیری‌اند. ایشان استاد دانشگاه هستند و حوزه. و خود از دانشوران ارشد حوزه و مسلط به مباحث آن و تخصص در خارج فقه و پژوهشگر در تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده‌ی چند کتاب. آقا شیرخانی ممنونم. روشن کردید پاسخی از پاسخ‌های قابل انتظار پرسش را. بنابرین شما با نقل این دو روایت آن هم از کتاب کافی شیخ کُلینی که از کُتب اربعه‌ی شیعه است، رأی به نهی از استعمال عبارت «دوستت دارم» برای نامحرم دادید. از روی رواج عفت و احترام حریم حرمت.

 

شیخ محمدجواد غلامی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام بر ابوعارف و کذا عادل و عاصم. روز شما و دوستان  به خیر و نور. بهتر بود پرسش شرعی از اهالی فقه و دانایان در این عرصه‌ باشد، اینکه می فرمائید هرکسی می تواند پاسخگو باشه انتظار کارشناسانه و منطقی نیست. شاید پرسش شما از نگاه غیر شرعی مطرح می شد مناسب‌ این صحن  بود. سپاس فراوان از لطف بسیارتان.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, در پاسخ به دارابی. جناب استاد شیخ محمدجواد غلامی سلام. تذکر شما پاکیزه است و درست. ولی من گفتم اهل فن شرعیات را بگویند و ماها که عمومیات را علاقه داریم از "فرع فقهی" زدن حوزه سر در نمی‌آوریم شرحیات را بیان داریم. راستی! آمحمدجواد! عادل و عاصم را خوب آمدی. از جمع این سه اسم، نام «اَمل» (=آرزو و آرمان) ساختم که تخلّص من است. میم از عاصم. عین از عادل. الف از عارف.

 

زینب‌سادات شفیعی دارابی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم به استاد بزرگوار. «دوستت دارم »ها متفاوت هستند. خانم/خانم   آقا/آقا   خانم/آقا   فرزند/والدین  شاگرد/معلم   و هزاران..... دیگر. اینکه از طرف چه کسی با چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل شود. آآنکه در دین نهی شده را با مثالی باز می‌کنم . جدای از اینکه دین و شرع آنچه گوید اول چشم بسته اجرا سپس در مقام جستجو و پیدا کردن حکمت آن. مثالی خودمانی. جلو یک زن به همسرش گفته شود «دوستت دارم». چنان لرزه به اندام زن خواهد انداخت که خواهد طرف را از دم تیغ گذرانَد. زین پس جاسوس تمام عیار خواهد بود. آرامش از خانواده رخت خواهد بست. تا صورت مسئله پیدا شود. و زن که همسر،مادر،مدیر و مدبر خانه که باید آرامش را به خانواده تزریق کند نقش خود را در خطر خواهد دید و آنچنان که شایسته است نقش آفرینی نخواهد کرد. اگر منجر به گسل بزرگ در خانواده نشود.

 

ابوعارف [در پاسخ به محامین] خواهر خوبم زینب‌سادات شفیعی دارابی سلام و عرض ادب و ارادت و دوام صمیمیت در بحث. جمله‌ی مشروط مهمی مطرح کردید که باید دید طرفی که عبارت دو کلمه‌ای بسیار پربارِ «دوستت دارم» را بیان می‌کند: «چه هدفی با چه لحنی و گفتمانی رد و بدل» می‌کند؛ که به قول شما بُمب ویرانگر می‌شود و یا آبشار نوازشگر. این از این. بله درست است دیدگاهی که مطرح کردی، من هم از اول روشن کرده بودم که ابتدا ریبه و شائبه و غَش را باید کنار گذاشت بعد وارد این بیان این عبارت شد. "مثالی خودمانی" هم در ادبیات شیوا و مُسجّع شما  مفصل و با فرض‌ها و واکتنش‌های احتمالی و شاید حتمی درون‌خانوادگی همراه بود، دلنشین شد. باور بفرما خواهر اندیشمندم -که شجاعت و پاکیزگی گفت‌وگو با ما مردان  (بخوانید: برادران ایمانی خود) را دارید و در متن‌هایی که تا به حال نگاشتی، سرآمد ظاهر شده‌اید- منظور کسی که به دیگری می‌گوید مثلا" من ادبیات و ادب و خویشتداری شما را دوست دارم، با کسی که اساسا" به یک کسی بگوید "دوستت دارم" فرقی ندارد. چون در هر دو قضیه، حُب و حُرمت حاکم است، نه میل و تمایل ورای حُب  و شهوت و هوَس که رابطه‌ی آن، مرز و حد شرعی معین و محکم و آهنین دارد. درود به تفکرت که به نظرم باوقار و واقعیت‌گرایانه به مسائل فکر می‌کنید. برادرت: ارادت.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ ربانی] جناب استاد شیخ علی ربانی سلام. خبر دهم آقای وحدت به‌زودی به قم بازمی‌گردند. آنگاه در منزل خودم شما و هر روحانی‌یی دیگر (از محلم یا دوستانم) خواستید تشریف بیاورید تا یک نشستی با خود ایشان منعقد کنیم و به قول شما "رفع نکته‌ها" نمایید. آن روز دیر نخواهد بود. بله، من هم بگم بگم کردم. ولی من برای عشقم. او (پیرو رحیم مشا) برای نفرت. این شاگردت بگذرد.

بله استاد؛ آن پیام‌های میان من و آقای وحدت و بخشی از اعضای مدرسه فکرت در بِستر تلگرام موجود است. چون تلگرام فیلتر شد ما هم همان ماه تیرماه، نه ماه پیش فتیله‌ی مدرسه روی تلگرام را کامل کشیدیم پایین و روی بِستر ایتا از هفتم اسفند  یعنی کمتر از دو هفته قبل، بازگشایی کردیم و تمام مخاطبینی که دسترسی داشتم و ایتا نصب کردند دعوت کردم. اما آن پیام‌ها در وبلاگم دامنه‌ی داراب‌کلا روی کلمه‌ی کلیدی "تریبون داراب‌کلا" بدون سانسور موجود است.

 

حاج محسن سجادی به من: سلام.  باعرض خداقوت دلاور. خیلی خرسندیم از روشنگری شما در ارتباط با انجام عملی جهاد تبیین د رصحن مدرسه فکرت. خواستم زودتر از این از شما سرباز پا به رکاب ولایت تشکر کنم ولی الان چند روزه که پیامی از صحن مدرسه برای این شاگرد تنبل نمی آید. نمیدانم مورد بازخواست قرار گرفتم یا مدرسه. بخاطر قرارگرفتن سال جدید تعطیله. به هرحال ازشما ممنونم امیدوارم که همیشه قلم شما مانند مدادالعلما برنده تر از خون شهدا باشد. سرفراز باشید.
 
سلام حاج محسن آقا سجادی. تماس تلفنی می‌گیرم توضیح می‌دهم. نه. ایتای خود را بروززسانی کنی درست می‌شه. گوشی‌ات مشکل فنی دارد لابد.
 

دامنه |[در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. با هلی تی تی شورشوری نده! مهم هلی کال است. خیلی شجاعی اون موقع که هلی، کال کرد، اطلاع بده!

اسماعیل آفاقی [در پاسخ به دامنه |]سلام. از دهم اردیبهشت به بعد بیا ته رخف حاج قاسم از خجالتی در میاد.

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] سلام فامیل که کمتر از رخف من حاج قاسم! هلی ندارنی! آق سیدالله ته زن‌برار باغ سال‌ها پاتوق ما بود. اسا که ته دعوت هاکاردی، چشم. البته تا دهم اردیبهشت که محل ساکن می‌شیم برای هلی کال!

اسماعیل آفاقی, [در پاسخ به دامنه |] نگفتم فامیل از خجالتی در میاد گفتم رخف منظور قاسم رخف  البته ما در خدمت هستیم  اسدالله که گفتی  خودش خریداره  اون موقع ره آو بوّرده

دامنه |, [در پاسخ به اسماعیل آفاقی] حاج قاسم رخف من که جای خود خواهم آمد برای هلی تیم. شما هم که قول دادی، حتی اگه نداشتی، خدا برکت هاده دکون‌های شخ‌احمدعموجان ما را پر از هلی هست. آق سید اسدالله هم اگه پِسو کرد، همسایه‌اش آق سیدمحمد رئیسی سحجادی هم مِه رخفه و خیلی هم جون جونی. ون جِه اتا فارغون گِرمه! هِه؟ ندنه؟!!! مِره دنِه. نشد حمیدرضا طالبی که هست، می‌ریم دامنه‌ی انارقلت، هلی‌دِزّی که دارکلا رواج داره!!!!

 

دامنه [در پاسخ به آقای آزاد طالبی اسماعیل] جناب آقای آزاد مجدد سلام. اصل مطلب این است یک رهبر و پیام‌آور دین نوظهور در سرمین موطن ادیان بزرگ،  از یک پادشاه در ایران، یک قیصر در روم و یک فرعون در مصر (مثلث قدرت برتر آن زمان) به رسم ادب و بالاترین رعایت چارچوب دعوت، آنان را به آموزه‌های الهی خود دعوت کرده است و تردیدی ندارم این کار فرهنگی و فکری  پیامبر بزرگ خدا ص از منبع غیب  نشئت و امریه داشت.

برای من پیروِ محمد بن عبدلله رسول رحمت خدا ص این اقدام ایشان، نشان ژرف‌ترین رفتار انسانی بوده است. این‌که سه سرِ قدرتِ وقت، چه رفتاری از خود  در برابر نامه (محترمانه‌ترین نوع دعوت) بروز دادند، فرع قضیه است و دقیق می‌نمایاند که کدام طرف این  چهار ضلع نامه، از خود رفتاری منبعث از خرَد بروز دادند. من اقدام پیامبر خدا ص را ستودنی و ناشی از اخلاقی برآمده از دلسوزی برای رستگاری می‌دانم. هر کدام می‌توانستند در برابر استدلال رسول الله ص، استدلال رو کنند. سایر رفتارهایی که تاریخ در دل خود ثبت کرد، نادرست بود. آنان به جای آن واکنش‌های کریه و جَری، می‌توانستند پاسخ قلمی دهند و در برابر فرستادنِ فرستاده ، خود هم فرستاده سمت پیامبر ص بفرستند. اما آنا سه نشان دادند تا چه میزان از خرد و هوش خود بهره گرفتند. داوری دیگران از جمله شما هم در جای خود محفوظ.

به نظرم من اینک درین پاسخم به شما جناب آزاد، روی اصل قضیه تمرکز کردم، بر شاخه‌نزدن بی‌جهت در بحث وفادار ماندم. ممنونم و می‌دانم مَباید فرصت بحث میان شما و بنده را روی نکات بیرون بحث بکَشم و بکُشم.

 

حجت الاسلام آق سید حسین شفیعی: سلام علیک خیلی زیبا به دفاع از رسول الله پرداختی. فقط اگر زمینه ای پیش آمد از باب «الفضل ما شهد به الاعداء» عباراتی از گوستاولبون فرانسوی و دیگر مستشرقان منصف در تعظیم از آورده های نبوی بنویسید؛ اقدام خوبی خواهد بود

 

‌پیام آقای قاسم ملایی: سلام استاد طالبی. بنده از باجناق خوبم حاج سید مرتضی شفیعی شنیدم که اثاث متزل اقای وحدت را با نیسان اقای شیرمحمد سرخیز بردیم قم. جای بسیارتنگ وتاریک کوچه فقط ماشین دنده عقب رفت نزدیک منزل ایشان خونه در زیر زمین بود. خداوند هر که رابرای احیای انقلاب زحمت کشید حفظ نماید. و هر کس در قید حیات نیست رحمت نماید. خدا پدرومادر و برادرتان را نیز مورد رحمت بی انتها قرار دهد.
 
[در پاسخ به قاسم ملایی] جناب آقای قاسم ملایی سلام. همین‌طور است که جناب حاج سید مرتضی شفیعی برایت توضیح داده است. نقل این خاطره با رعایت خلاصه، از زبان ایشان و قلم شما ،نشان لطف و ارزشگذاری به کارهای یک مبارز علیه‌ی رژیم شاه است. خوشحالم متن بُرش زندگی پرماجرا را دنبال می‌کنی. لحظاتی دیگر قسمت دیگری را هم تنظیم کردم بار می‌گذارم. فرصت دست داد و شائق بودیدی، بخوانید.

بر رحمتی که بر روح والدین عزیزتر از جانم و اخوی حیدرم فرستادی به حرمتت از میزم برمی‌خیزم و بر روح بابای دوست‌داشتنی شما علوّ درجات می‌خواهم. از در حیات بودن مادرتان نخبر ندارم. اگر در قید حیات هستند خدا حفظشان کند. شما و برادرت آقا مهدی برای من دوست‌داشتنی هستین و انسان‌هایی متین و مؤمن. هر دو را دوست‌تان دارم.

قاسم آقا؛ قاری قرآن و مسلط به قرائت و خواندن با لحن. احسن. اُنس با قرآن جایگزین ندارد رفیق قاسم. خودت تجربه داری که قرآن آدم را بالا می‌آورَد. یعنی دیدی معناگرا و روحی در اهتزار و فرهنگی جامع و توانی صبّار در برابر هجوم مشکلات به انسان می‌بخشد. خرسندم که تمایل به قرآن در محل رشد خوبی کرده که باید از به وجودآوردندگان این فرهنگ تشکر وافر کنم. با اردات.
 
پیام مجدد قاسم ملایی: سلام  محضر مبارک استاد طالبی. ممنون از تشویق حضرتعالی. انشالله همه در پناه قران باشیم بله مادرم در قیدحیات هستند. خدار حمت کند اقا حجت شفیعی عزیز را که پایه‌گذار قرائت قران در محل بودند. غفرالله ولنا ولکم
 
سلام دوباره جناب آقا قاسم ملایی. اول یاد کنم از مرحوم سید حجت شفیعی که بر ما روشن ساختی تلاش او این بُستر را هموار ساخت. خدا رحمتش کند و غرق انوار قرآن. بله، پس نعمت بزرگ مادر را دارید. مادران خورشید خانه‌ها هستند و چونان خورشید عالَم‌تاب بر همه‌ی اعضای بیت باران نیکی و خوبی و عشق می‌بارند. بر زیر بال‌های آن مادر عزیرتان تمرین تمام خوبی‌ها را بکنید و در زیر چتر او از هیچ چیزی خیش نشوید. خدا با خوبان خشنود است. سپاس از مرحمتت.
 
آق سید حسین شفعی به من: سلام علیک شکر الله سعیک و بارک الله فی فهمک و عقلک و کلامک و مکتوبتک.پ صبرک و ذکاوتک. ما شاءالله الحمد الله علی انعامه لک.
 

دامنه [در پاسخ به آزاد] جناب آقای آزاد طالبی سلام. انکار نمی‌کنم هنوز هم بشر -از آن عصر تا این عصر- در شناخت شکوه پیامِ پیامبر خاتم ص دست به جهل می‌زند و از کنار آن به طفره می‌رود. زیرا پشت به عصبیتی به اسم «ملیت» و چیزهای عبَث و عاریَت داده است و نمی‌خواهد نوآوری‌های آخرین پیامبر خدا ص را درک کند و بپذیرد. عصر زرین ایران، بله، درست، اما زمانی که نامه‌ی دعوت، به ایران در کاخ کسرا می‌رسد، جامعه‌ی ساسانی اساسا" از خسروپرویز در حال بیزاری‌جستن است؛ چراکه می‌بیند همدستی مُغ‌های فاسد با حکومت نیمه‌فروپاشیده‌ی ساسانی، پایه‌های اعتماد سیاسی و اعتقاد زرتشتی را سست کرده است. یعنی خودِ قدرت حاکم، تمام درخشش‌های عصر زرین ایران را با نابخردی‌های خود، کم‌فروغ و کم‌کم نابود ساخته است.

 
من به پیامبر خاتم ص (که از درون عربِ بنی هاشم برخاسته است اما در کنار خود هم از رُوم، کسی را کنارش می‌گذارَد؛ صُهیب س، هم از ایران، انسانی را با خود و اهل بیت خود می‌کند؛ سلمان ع، هم از حبشه‌ی آفریقا، فردی زجرکشیده‌ی رنگین پوستِ به بردگی کشیده را مؤذن خود برمی‌گزیند، بلال س و هم از یمن، قلب انسانی عارف را فتح می‌کند؛ اُویس قرَن س؛) نمی‌گویم پیام‌آوری برای عرب؛ بلکه ادب و نزاکت کار می‌برم به چنین پیامبر اُسوه‌ای که  این‌همه در جهان پیرو دارد و در بیان قرآن کریم و امام علی ع نیکوترین و ستوده‌ترین خصوصیت‌های انسانی را دارا هست، می‌گویم: پیغمبرِ بشریت، بشارت، رشادت، شهامت، شفقت، شجاعت، و شهادت .
 
چنین انسانی (که بهترین‌های عالَم، والِه و شیدای اویند، یعنی بزرگترین عارفان ایران و جهان، چون به منبع وحی متصل بود) به سه شاه و قیصر و فرعون روزگار خود، با اخلاقی‌ترین رفتار، پیام دعوت می‌فرستد تا خبر داشته باشند رسالتی بر دوش او افتاده است که باید جهان را به دین نوظهور فرابخوانَد. زور هم نکرده است، فقط خبر مخابره کرده است. تاریخ، ادبِ هم پیامبر ص را درین قضیه ثبت کرده است و هم نوع ادب آن سه نفر را.
 
حالا پیامبری که بالاترین کارش محو جاهلیت و رفتارهای کریه جامعه‌ی برده‌زده بوده است و مدینه‌ی نو ساخته است و بر پایه‌ی زیباترین مکارم اخلاقی و فضیلت‌های انسانی مردم را به هم دوخته است، در محیط قدرت‌های وقت یک رشک و ترس برانگیخته است که نکند بنای کاخ‌ها و قصرهای ما به لرزه در آورَد. روی همین هراسِ انباشت و حَقد و حقارت، دست به به اهانت به رسول رحمت ص زدند. این سیل بُهتان و نپذیرفتن و اِباکردن، که از درون کاخ‌های قدرت‌های فاسد و شکننده، بیرون ریخته، هنوز هم علیه‌ی محمد بن عبدالله ص تک و توک نفسَک می‌زند و نُشخوار می‌شود، از هلند و فرانسه تا دانمارک و از آنجا تا بر دل‌های تارناک! و بی‌باک!
 
باری؛ من می‌گویم پیامبر عزیزِ آخرین دین مبین، خودسرانه از کسی دعوت نکرد، کارِ خدا را که به او واگذارده شده بود، پیاده کرد. بازخواستی هم ندارد. خدا را شکر دینی که با رسالت حضرت محمد ص در قلوب قریب دو میلیارد انسان حکّ و ثبت شده است، در درون خود، هزاران فرآورده‌ی اخلاقی، سیاسی ، عرفانی، حماسی، شرعی و اجتماعی جای داده است و همین‌اندازه هم، اندیشمند و عالم و مجاهد راه خدا و عارفان و پارسایان به بشریت اهداء ساخته که صدها هزار کتاب، فقط بخشی ازین خروجی پیروان آن پیامبر خاتم ص است. بگذرم. از سمت من این میابحث تمام. از جناب عالی هم با طرح بحث، زمینه‌ی این جواب را برای بنده فراهم و تمهید ساختی سپاسگزارم. به امید هم‌بحثی با هم در مسائل فراوان دیگر.
 
جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند.
 
اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند.
 
از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. خُب من روی گوشی نمی‌نویسم، یا روی تبلت بزرگم، یا کامپیوترم تایپ می‌کنم که راحتم.
 
 توی آن عنوانی بالا جلوِ اسمم که خطاب من نوشتی، فرزندانم: عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

هوش مصنوعی و هوش حقیقی

به نام خدا. سلام. مطلبی را که می‌نویسم از مسائل روز جهان است. سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد.

 

این زبان‌شناس بزرگ جهان، وضعیت فعلیِ "هوش مصنوعی" را «ابتذال شرّ» دانسته است و این فن‌آوری را قادر به ایجاد "گفت‌وگوهای ناب، فکرشده و بحث‌برانگیز" نمی‌داند. از نظر وی "فقدانِ اخلاق و تفکر معقولانه"، هوش مصنوعی را عاملی برای «ابتذال شرّ» یا به عبارتی دیگر "بی‌تفاوتی نسبت به واقعیت و حقیقت" نموده است. ازین‌رو در نگاه چامسکی فقط با "هوش حقیقی" (=هوش خداداد و طبیعی)، قابلیتِ "تفکر و رفتار خردمندانه"‌ی بشر به نمایش در می‌آید. زیرا قدرتِ "استدلال مبتنی بر اطلاعات و نیل به نتیجه‌گیری" فقط از "توانِ برجسته‌ی مغز انسان" بر می‌آید نه چیز دیگر.

 

علتی که وی ارائه می‌کند این است که، این مغز ماست که هم می‌تواند "روابط میانِ معانی" را شناسایی کند و هم می‌تواند تکامل پیدا نماید که «خلقِ توضیح» کند. او کارآمدی هوش مصنوعی را در صورتی صحیح می‌داند که برای خلقِ "خروجی‌های بدیع " از "هر گونه محتوای غیراخلاقی" و " اَفسارگسیختگی" به دور و عاری باشد. ایرادی که او به هوش مصنوعی وارد می‌کند این است که این فن‌آوری (=تکنولوژی) "استدلال‌های استاندارد ادبی" را به‌خوبی انجام می‌دهد، ولی از "موضع‌گیری روی موضوعات مختلف" سر باز می‌زند؛ لذا طبق ارزیابی این زبان‌شناش شهیر، هوش مصنوعی (=غیرحقیقی و به قول وی: ماشینی)  نه فقط "بر جهل" تکیه دارد بلکه بر "عدم هوشمندی" نیز اتکا می‌ورزد. بنابرین موضع این فیلسوف عصر ما نسبت به این پدیده‌ی نوظهور این است که، چون "ظرفیت استدلال‌کردن" را ندارد، پس "این برنامه، خلاقیت را فدای شکلی از بی‌اخلاقی" نموده است.

 

یک توضیح ضروری من می‌تواند این باشد > "خلقِ توضیح" در ادبیات چامسکی همان تفسیر متن است که انسان را قادر می‌سازد به کُنه مطلب پی ببرد. در حقیقت در وجود انسان قدرتی مرموز نهفته است که اسمش فهمیدن است. فهم، با سواد و دانش و میزان اطلاع فرد، فرق دارد؛ فهم به نظرم مستقیم زیرِ نظرِ عقل و قلب اداره می‌شود، که عاید و سودمند به حال آدم است، زیرا هم منجر به کشف علمی می‌شود، هم منتهی به شهودِ عرفانی، و هم متصل به رفتار معنوی یا فرارَوی. خدا کند توانسته باشم، این مطلب مهم و شاید پیچیده را کمی روشن کرده باشم و گره‌اش را وا. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

« سلول شماره‌ی ۱۴ »

به نام خدا. سلام. اخیرا" نسخه‌ی اسپانیولی کتابِ خاطرات دوران مبارزات رهبر معظم («خون دلی که لعل شد: گردآوری: دکتر محمد علی آذرشب») با اسم « سلول شماره‌ی ۱۴ » در پایتخت کشور ونزوئلا رونمایی شد که قبلا" با عنوان «ان مع الصبر نصرا» نیز به عربی انتشار یافته بود. همزمان با رونمایی، پیام رهبر معظم هم، خطاب به ملت‌های اسپانیولی‌زبان منتشر شد که در آن رهبری انقلاب جمله‌ی جالبی فرمودند، یعنی آشنایی ملتهای عدالت‌خواه با هم. بخوانیم این جمله را:

 

"این بخش کوتاهی از سرگذشت من است. چه نیکو است که ما و شما و همه‌ی ملتهای عدالت‌خواه با یکدیگر بیشتر آشنا شویم و بیشتر هم‌افزائی کنیم. نیکروزی شما را از خدا می‌خواهم."

 

دو مسئله‌ی مهمی که در این کتاب -که نسخه‌ی اصلی آن توسط سید حسن نصرالله نوشته شده است- توجه‌ی خواننده را بیشتر جلب می‌کند یکی این است که دستگیری و اعدام شهید حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۳۴ نخستین شراره در دل آیت الله سید علی خامنه‌ای ایجاد کرد و از همان سال شروع کردند به بیداری مردم برای بیزاری از رژیم. دومی این است که یکی از دفعاتی که توسط ساواک دستگیر شدند مصادف بود با سپتامبر سیاه (قتل‌عام مردم فلسطین توسط نیروهای غیررسمی دولت اردن) لذا برای آیت الله خامنه‌ای از همان زمان مسئله‌ی فلسطین یک مسئله‌ی درجه‌ی یک جهان اسلام بود. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

 

دامنه |, [در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد حاج آقا سید محمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. این شعرتان را نیز خواندم. یک جا خیلی ایستادم که لذت وافر نصیبم شود و جایی دیگر بازماندم که منظور شاعر چه می‌تواند باشد. ماندم، متوجه آن نشدم. آنجا که لذت افزود این بیت بود:

که اینان، خوب‌روی روزگارند
بهاوَر بنده‌ی پروردگارند

یکم: واژگان خوب‌روی و بهاوَر در وصف شهیدان، بسی دلکش بود. خوب‌روی، از آن رو که مصداق اَتمّ این قول شهید حاج قاسم هستند: "تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی" وقتی کسی میان مردم تمرین شهادت دارد و حالت شهید به خود می‌گیرد، خوب‌روی (=زیباچهره) هم می‌شود. و بهاوَر هم ازین رو که واقعا" شهیدان گرانبهاء و گرانمایه هستند.

دوم: ترکیب اضافی (و شاید هم وصفی) "آبروی آفتاب" برای من گنگ شد؛ اشاره‌ی شعرتان به شهیدان در بیت نخست. اگر نظرم را دیدید، توضیح بفرستید خرسندم خواهی نمود. درود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سوادکوهی نبی آرشی] جناب آقای نبی سوادکوهی سلام. در متن امروزت تأسیس "بنیاد شهید" به فرمان اماه ره را مطرح کردید. مفاد آن پیام امام ره، بسیار تکان‌دهنده و هوشمندانه است و در آن به حجت الاسلام مهدی کروبی دستور می‌دهد "هیأتی از معتمدین متدین و آگاه و آشنا به امور" را در آن بنیاد جمع کند و نیز تعبیر عجیب و جدیدی به کار بردند یعنی شهیدان و خانواده‌های شهیدان را «گروه فداکار در راه انقلاب اسلامی» نام نهادند.

 

ارزیابی مسئله: به نظر من آقای کروبی در آوردنِ معتمدین توانمند علمی و معنوی به درون بنیاد عجز ورزیده بود (به قول رایج این روزها "ترکِ فعل" نموده بود) و یا دست به رفتار جناحی زده بود. هنوز هم این بنیاد، در عملِ به مفاد شگفت‌انگیز فرمان امام ره لغزش دارد. نامیدن "گروه فداکار" یک فلسفه‌ی زیستن متعالی است که فقط در میان مردمی رخ می‌دهد که به زندگی دینی و اخلاقی و فکر برتر، اعتقاد راسخ دارند وگرنه اصلا" رفتار فداکاری شکل نمی‌گیرد. سپاس که یادآور شدی. جناب نبی.

 

سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به دامنه |] سلام تاریخ نگار صادق. از این بخش تاریخ زندگی آقا شیخ وجودت لذت می برم . نویسندگی تو شیفتگی ایجاد می کند . اگر پنج روز پی درپی تاریخ زندگی ایشان را بنویسید با احترام و ذوق میخوانم. خاطره می گویی. تحلیل می کنی. زیبا نویسی داری. با وجوداینکه خاطره می گویید ادبیات جمله را با دقت رعایت می کنید . گاهی نظر خاص خودت را هم می نگاری . از روش سفرنامه بهره می برید. جملات کوتاه را بکار می گیری که در نویسندگی خسته کننده نیست . هر انسانی تاریخ نخواند دچار تکرار تاریخ می شود.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی]جناب آقا سید علی اصغر سلام. این پیامت علاوه بر این که تعریفی علمی و روشی از شکل کارم ارائه می‌کند، کاری چون ادویه‌ی «کاری» با کارِ دلم کرده است. سپاسگزام بی‌حد.

 

دامنه |, [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. خودِ جناب عالی از میان این نقل اقوال که جالب هم بود، مفهوم «زنده» بودن را چه می‌دانی؟ یعنی چرا خدا فرمود شهیدان را اموات نگوییم بلکه «اَحیاء»  بنامیم.  آیا این مورد را در مورد همان مورد تخصیص ندهیم که در شأن نزول این آیه رخ داده بود؟  نقل است که گویند که مشرکین مى‌گفتند: "اصحاب محمد خود را در جنگ‌ها بدون هیچ فائده اى از بین می‌برند" سپس این آیه نازل گردید" در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مى‌گفتند: فلانى مُرد. این آیه نازل شد و آنان را از این تفکّر نهى کرد. منبع.

 

شیخ‌ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم آقا ابراهیم پرتلاش و علاقمند به مطالعات بسیار زیاد و کنکاش گر و نکته سنج. بعدا جواب شما را خواهم داد ارادت ارادت.

 

سید زینب شفیعی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم. ممنون از تحلیل پرمهرتان. پاینده باشید و برقرار.

 

ابوعارف [در پاسخ به سیده زینب]
سلام خواهر خوبم سادات مکرم.
متشکرم از یک یکی که به‌درستی می‌شمارم:
از حُسنِ خُلق
از فرهنگِ قبول
از فکرِ باز
از دانشِ فراوان
از مشیء معنوی
از بینشِ دینی
از منشِ گفت‌وشِنودی شما.
با ادب و ارادت

 

جناب استاد مالک شیخ جستجوگر سلام. پاسخ شما به استناد روایی، پاسخی از ماوراء و باورهای غیبی است و بنده هم قبول کردم ازین ناحیه، شهیدان چنین‌اند. اما خودم مقدار اُنس و آشنایی با قرآن و تفاسیر بزرگان دارم، معتقدم و یقین دارم که منظور «حیات واقعی» شهیدان است، نه جنبه‌ی آثاری و مَجازی زنده‌بودن. و نیز نه فقط به آن ۱۴ شهید غزوه‌ی بدر برمی‌گردد، بلکه تمام شهداء را (که «سبیل الله» شهید شدند) شامل می‌شود. خودِ خدای باری‌تعالی گفته آنان جوار من زنده‌اند. پس، شهید در واقع حیات دارد و مُردن بر آنان صدق نمی‌کند. از شما بابت زحمتی که در جوابم متحمل شدی و بخشی از وقت درس و بحث پیش آن مقام محترم حوزه را به من و این صحن اختصاص داده‌اید، ممنونم. توی آن عنوان، فرزندم عاصم، اُخرا است، عادل وُسطا است و عارف هم اُولیٰ. خندیدم از ردیف‌کردن این اسم که جان و قلب من‌اند.

 

دامنه |, [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد آقا سید علی اصغر. بگذار یک تجربه بگویم: اخیراً وقتی وارد جایی شده بودم، ورود اعضای آنجا، خب، با ایستادن مقابل دستگاه است تا شناسایی کند و ثبت کند و مجاز به ورود شود. از یکی پرسیدم چرا بوق قرمز برات داد؟ گفت اولین روز با لبخند خودم را به دستگاه نشان دادم، یک لبخند خاص. حالا چون آن لبخند را گاه کلاً یادم می‌رود، هوشِ این دستگاه مرا، مزاحم تشخیص می‌دهد و خط قرمز بر رویم وا می‌کند. خواستم با آوردن این تجربه، بگویم هوش مصنوعی قادر نیست احساس ، استدلال، و قدرت تحلیل، انگیزه، و نیر «خلق توضیح» را مثلاً در تو یا من را دقیقا درک کند، با این وجود، جای انسان تصمیم می‌گیرد. یعنی از خود ما پیش می‌افتد حدس می‌زند.این فن دارد جای هوش ما می‌نشیند و این فعالیت انسان را هم می‌گیرد. مثل «کنترل از راه دور تلویزیون» که تا آمد، مردم آنقدر تنبل شدند دو قدم نمی‌پرند برند پیش تلویزیون، همان لحاف‌دلِه با اون وَر می‌رند، این ور می‌کنند، اون ور می‌کنند  این کانال، اون کانال. حوصله‌ی ۵ دقیقه ماندن در یک ور را ندارد. بگذرم. ممنونم که به این مبحث مهم و به‌روز من، واکنش نشان دادید و لااقل آن را ارزشی برای خواندن تلقی کردی. چامسکی را بله، می‌دانم که می‌شناسی، چون از اوائل انقلاب در جلسات هفتگی در داراب‌کلا روی شهیرهای جهان بحث می‌کردیم و از جمله وی.

 

دامنه |,  [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] استاد مالک شیخِ حاضرجواب سلام. ۱. اول از از آشیخ محمدجواد غلامی بگویم: خُب، خانمش فامیل نسبی نزدیک من است و خودش هم وقتی قم بود با خونه‌ام و فرزندانم آمدوشد داشت. لذا اسمشون ردیف حفظ است از بزرگ به کوچک: عارف، عادل، عاصم. حالا شما هر جور خواستید بنویسید در صدر خطاب، راحت باشید. چون این سه، سه ضلع یک مثلت هستند با انگیزه‌ای که من در نظر داشتم، یعنی عرفان، عدالت، عصمت. لذا اسم سه فرزندم را از روی این سه پایه‌ی مهم بشریت دینی گرفتیم. ۲. بله، پاسخ من و شما روی مبحث شهیدان کفایت کرد و خوب هم شد. منم این میانبحث را تمام می‌دانم. ۳. سور نوه هم چشم، ان‌شاءالله هر وقت داراب‌کلا با شما تلاقی کردم، سورباران‌تان می‌کنم.

دامنه |,  [در پاسخ به دامنه |] به: سید علی اصغر. از: دامنه. چرا نسبت به پاسخم به این پرسش خودت راجع به آشتی عربستان و ایران و نقش چین در آن، ارزیابی انجام ندادید؟ نکند ندیدید. به هر صورت، من پاسخ پرسشت را همان شنبه داده بودم. با اسکورت سلام.

 

دامنه |, [در پاسخ به حاج قاسم] رخف حاج قاسم سلام. تو که عکس گذاشتی دل مرا درین دیرشهر قم بردی، چرا حواله می‌دی به باغ دیگری؟ ترسِنی مِره هلی قول هادی؟! زنبیلِ زنبیل‌آباد قم رِه یارِمی صاف تِه باغ‌سر، تا تِه ره حسابی نقره‌داغ هاکانم.

 

دامنه [در پاسخ به حاج قاسم] «عملیات روانی» خوب بلدی رخف؟ نکنه این فن ره هم آموزش بَدیهی؟! یورمله‌ محل پرورش من بود، من اونجه گت شدم، آنقدر وَگ کپّل زدیم و آقوز و هلی و انجیر چیدیم. یورمله نبود ما کودکی سوءتغذیه می‌گرفتیم. خاندان ما یورمله دو تا عروس گرفتیم. یورمله بیشترشان «طالبی» هستند، از اون آخر بشمار بیا پل پلی. جنگ روانی نکن! کشکولی.

 

دامنه [در پاسخ به سید موسی صباغ ] سید موسای مؤمن به صحن و سرای مکتب امام رضا ع سلام. می‌خواهم با جملاتی حال خودت و خودم و احیانا" حال خوانندگان صحن را خوب‌تر کنم، این گونه:

و آغاز گردید روز مبعث؛ که روز «بلوغ عقل» بود.
و کامل گردید روز غدیر؛ که روز "بلوغ حق" بود.
و احیای مجدد شد روز عاشورا؛ که یومِِ "بلوغ حماسه و خون و عشق و فدَویت" بود.
و حلقه‌ی وصل امت محمد ص شد تمام روز و شب و ماه و سال امام رضا ع؛ که روز "بلوغ بحث و مناظره و تبیین دین" بود.

شما سید موسای ما با این جمله‌ی خبری زیارتی عشقی و دلداگی رضوی ع مصوّری مرا با دادنِ بالِ اوج، به آنجا کشاندی، که تمام صحن‌ها، بست‌ها، رواق‌ها، دارها و کُنج‌ها را از بَرم. بلند می‌شوم از میز تحریرم و با الفبای ایمان می‌گویم:

دوستت دارم امام رئوفم.
دوستت دارم رفیقم سید موسای عزیزم.
دوست‌تان دارم ای همه‌ی خوبان و شریفان این صحن  هیئت محترم رزمندگان؛ آری، دوست‌تان دارم، آن بخش عقل و تفکر و عواطفِ برادرانه و خواهرانه و آن ایمان‌تان را و آن فداکاری‌های اخلاقی‌تان را.

کم نیارم و بی‌باک بگویم مستضعف فکری‌ست آن کسی که آن صحن مطهر حرم امام هشتم ع را در یاد و دلش جای نگذارد.

زیارتت قبول رفیقِ اهل فرهنگ، معلمی، جهاد مقدس دفاعی و تفکر دینی.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] با درود جناب طالبی، لطف می‌کنید «ابتذال شر» را بیشتر توضیح بفرمایید؟

 

دامنه |, [در پاسخ به محمد جواد رمضانی] جناب آقا محمدجواد رمضانی سلام و عرض ادب و ارادت.  اول ممنونم وارد بحث‌ها در صحن شده‌اید. اصل واژگان "ابتذال شر" از خانم هانا آرنت است که جنایات دولتی نه طبیعی را بحث می‌کرد و چامسکی به نظرم از وی وام گرفت در مقاله‌اش اخیرش استخدام کرد. شرّهایی در ردیف نازی، یا همین شرّ سازمان‌یافته‌ی اسرائیل علیه‌ی مسلمین.

 

محمد جواد رمضانی, [در پاسخ به دامنه |] درودی دوباره، عبارت «ابتذال شر» به احتمال زیاد ترجمه گوگل است و نویسندگان کم سواد سایت‌هایی که شما مقاله چامسکی را از آنجا خواندید، مقاله اصلی را در آن قرار داده و بدون تحقیق این اصطلاح بی‌معنی و گمراه کننده را به خورد خوانندگان دادند. «ابتذال شر» ترجمه «banality of evil» است. همانگونه که گفتید، به احتمال زیاد آن را خانم آرِنت در کتابش اولین بار استفاده کرده، اما معنی آن برعکس چیزی است که شما تصور می‌کنید. این اصطلاح موقعی استفاده می‌شود که کسی کار اشتباهی انجام دهد بدون آنکه نیت بدی داشته باشد. اصل مقاله‌ی آقای چامسکی و همچنین ترجمه آن در سایت‌های فارسی را نیز خواندم. متنی درباره آن به زودی خواهم نوشت.

 

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام دوباره آقا محمدجواد. نقدت را بر متن خودم شایسته‌ی تقدیر می‌دانم. اما من بالای متنم در آنجا نوشته بودم که: "سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد." بنابرین تلاش کردم در طرح مسئله، امانت‌دار بمانم و آنچه فیلسوف چامسکی خود گفت عینا" در دو کمانک ( = «...») بگذارم تا دخل و تصرفی در نقل قول ننموده باشم. خوشحال می‌شوم این بحث به قلم شما هم به صحن آید. درود.

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |] سلام دوباره. چند نکته درباره آشتی ایران و عربستان «سعودی». نوشته: جلیل قربانی. قطر، امارات، بحرین و دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه اروپا، طالبان افغانستان، چین و روزنامه کیهان از آغاز دوباره روابط دیپلماتیک ایران و عربستان «سعودی» استقبال  کرده‌ و سایر دلواپسان هم سر از پا نمی‌شناسند و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجند. استقبال دیگر کشورها از این آشتی در راستای ثبات و امنیت در روابط منطقه‌ای و بین‌الملل، قابل توجیه است، اما درباره خوشحالی روزنامه کیهان و دلواپسان باید بگوییم که خدا از این اصلاح‌طلبان نگذرد که در سال ۱۳۹۴ با حمله به سفارت عربستان «سعودی» در تهران و بعد هم با سر دادن شعار «مرگ بر آل‌سعود» در نماز جمعه، اسباب ناراحتی ۷ ساله دلواپسان را فراهم کرده بودند. با توجه به تیتر روزنامه کیهان که نوشت: «اصلاح‌طلبان باید دیپلماسی را از دولت رئیسی یاد بگیرند»؛ در آینده نزدیک با آغاز مذاکرات برجام، باید اصلاح‌طلبان را درباره رفتار دشمن‌شادکن آنها در آتش‌زدن برجام پاسخگو کنیم. باید از اقدام مجلس اصول‌گرا در تصویب بیست ‌دقیقه‌ای برجام ستایش کنیم و اسامی نمایندگان خائن اصلاح‌طلب که به برجام رأی ندادند را برای آگاهی مردم افشا کنیم.

 

دامنه |, [در پاسخ به جلیل قربانی] جناب جلیل قربانی سلام. یکم: تازه داشتیم عادت می‌کردیم از وارونه‌نویسی عمدی / طنزی آقا قربانی آسوده و خیال‌تخت! می‌شدیم، حالا باز صحن آمد و صحنه‌گردان چالش و مالش و سازش و ستیزش و ستایش شد! دوم: خوب، دَمج‌مَمج اوضاع را در رصد داری. برس به رصدت برس. این صحن برای عرضه‌ی آخرین رصدهاست. سوم: آقا سپاس ازین آغاز مَصاف. مرا که از سکوی استقلالم  (شِم تیم نه، مستقل بودنم) خارج نمی‌دانی که؟ و به این دو جناج جسور نسبت به هم نمی‌جسبانی که؟

 

جلیل قربانی, چه وه «چ» کم دارنی؟!

 

دامنه |,[در پاسخ به جلیل قربانی] عمدا" چ را ج زدم، که گیرت دهم تا نکته‌سنجی نکنی. مرا گیر نیندازی. غرق ملالغتی گردی! کشکولی!

 

پاسخ‌هایم به پرسش‌هایم ( ۶ )

 

- صدر اسلام فقط یک تاریخ نیست، قلب و مغز مسلمین است؛ با تمام مکه و مدینه در همه‌ی دارایی‌هاش از کوه‌ها و درّه‌ها و ساختمان‌ها و قبرهاش.

- چرا مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۹۴ کتاب "تقریرات" خود معتقد است "زمان رسول الله ص مردم متوجه‌ی عمل بودند، نه متوجه‌ی بحث و تفتیش."

- من فکر کنم چون هنوز خطوط و گُسل رخ نداه بود و پیامبر ص خود مدرسه‌ی ایمان و عشق بود و مردم را صاحبِ "درد" می‌کردند. و درد هم به تعبیر مولوی، «مَجال بحث» نمی‌دهد.

- نتیجه ← : ایمان از تصدیق شروع می‌شود اما کم‌کم علم به او رو می‌کند و شک شروع می‌شود و همین، به تفتیش و بحث می‌انجامد.

ابراهیم طالبی دارابی دارابی

 

جلیل قربانی, [در پاسخ به دامنه |]
درباره عربستان و ایران
نوشته: جلیل قربانی

۱- نگاه برخی گروه‌ها و افراد در دولت ایران به گونه‌ای است که گویی بیشتر برای رفع مشکلات روزمره (مثلاً آسان‌شدن ورود درهم امارات به ایران و کاهش قیمت دلار) به رابطه با کشورهای حاشیه خلیج فارس توجه دارند.

۲- با توجه به نفوذ ایران بر برخی گروه‌های مذهبی در کشورهای همسایه عربستان، رابطه با ایران حتی با معامله سیاسی در برنامه‌های آینده آن کشور، به ویژه از نگاه امنیتی و منافع ملی آن، معامله‌ای به شدت حیاتی و سودآور برای عربستان است.

۳- به نظر من عربستان دریافته است که در منطقه پرتنش خاورمیانه، او در خانه شیشه‌ای زندگی می‌کند و در این شرایط نباید به طرف دیگران سنگ پرتاب کند. این کشور برای حفظ جایگاه اقتصادی فعلی خود و ایجاد آرامش در منطقه به دنبال  ایجاد جای پای قوی‌تری از خود است.

۴- تداوم قدرت اقتصادی روزافزون که قدرت چانه‌زنی عربستان در منطقه و جهان را افزایش داده، نیازمند تعامل با ایران هم هست؛ به خصوص که اکنون پای چین و روسیه و اسراییل و قدرت‌نمایی در برابر آمریکا هم برای عربستان جنبه جدی‌تر به خود گرفته است.

۵- عربستان هنوز در آشتی کشورهای عربی با اسراییل (پیمان ابراهیم) کوتاه نیامده و شرط می‌گذارد تا قدرت تعیین‌کنندگی و وزن سیاسی خود را به امریکا، اسراییل و کشورهای عربی و حتیٰ جمهوری اسلامی ایران یادآوری کند.

۶- به یک مورد اقتصادی اشاره می‌کنم؛ در کنار برنامه‌های بلندمدت عربستان ۲۰۳۰، که نیازمند امنیت منطقه‌ای است، سود شرکت آرامکوی عربستان در سال ۲۰۲۲ از ۱۶۰ میلیارد دلار گذشته است؛ سود این شرکت ۱۰ برابر درآمد نفت ایران در همین سال بود.

دامنه |,[در پاسخ به محمد جواد رمضانی] سلام مجدد جناب محمد جواد. وفا به نقل، همین است که شما مثال و خاطره آوردید. در صحن اما به علت حجم ارسال و حوصله‌ی افراد، باید به کانون یک متن بسنده داشت. تذکر عالمانه‌ی شما را در کلیتِ روش کار علمی وارد می‌دانم. ممنونم. همین بحث باعث شد یادی از تاریخ سیاسی داراب‌کلا شود که به هر حال بخشی از مَصاف سالمِ دو سوی جناح‌ها بود بدون کمترین پرخاشگری نسبت به هم. جامعه‌ی امروز به فضای چالشی و رقاببی دیروز بسیار دلتنگ است.

دامنه |, [در پاسخ به علیرضا]
اولین تذکر مدیریت مدرسه فکرت
سلام آقا علیرضا. لطفا" دست  از بیانِ چیزی که از آن خبر نداری، بر دار.

 

به جناب شیخ وحدت درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف.

 

دامنه |: جناب جلیل قربانی سلام. واقعیت‌نگاری در تحلیل شما را قبول دارم و با هر شش بندش موافقم. تحلیل و اطلاعات درین متن شما کنار هم پهلو گرفتند و فهم را بر ما نه تنها آسان که پذیرا کرد. درست و منطبق بر مسائل حاکم بر منطقه دست به تفسیر زدید. عالی و رسا.

 

می‌گذاری گزاره‌هایی بُگذارم؟ حُسن همجواری از حُسن نیّت برمی‌خیزد، که البته در روابط بین‌الملل به‌ندرت یا به‌کثرت عواملی دخیل، ممکن است به عنوان نقش‌های موذی این دو حُسن را زائل کنند. (طبیعی هم هست، چون میدان، میدان اخلاق و فضیلت نیست، عرصه کسب بالاترین منفعت است)

 

منظورم این است تنش وقتی به سازش بین دو کشور ختم شود، کسانی (دولت / احزاب / افراد) به ارزیابی منافع ملی خود ورود می‌کنند و وقتی معارض تشخیص دهند، به عنوان عوامل دخیل / مُخلّ عمل می‌کنند. پس، باید از اصول و چارچوبی که منافع و رفاه مردم ما را تأمین می‌سازد، پیروی و حفاظت کرد.

 

چقدر شخصاً از علایق سیاسی‌ام هست که وقتی ببینم دو دشمن روبروی هم می‌نشینند. مثلاً من معتقد و طرفدار نشستن با صدام خونی‌ترین دشمن ایران در جنگ او با کویت بودم، که باید با او معامله‌ی قوام‌وار می‌کردیم، که احمد قوام با استالین کرد و ایران را از طُعمه‌ی گرگی‌شدن، شوروی وقت، بیرون برد. اما ما، نظاره‌گر صدام در بحران کویت ماندیم و هیچ از سیاست تاکتیکی بهره نجستیم.

 

من حتی اگر آمریکا و ایران هم با هم بنشینند موافقم، اما خوی زورگویی آمریکا، چشمداشت مرا کور کرد. تاریخ کمتر سراغ دارد چین از نشستن قهر کرده باشد، اما آمریکا در نشستن با ما، اصل انسانیت را ترک کرده است؛ تحریم و توسل به فشار و حتی حمایت از جنبش‌های غلط و منحرَف. اگر نشستن اصالت دارد، چرا باید آمریکا چنان رفتار را تیره و سخت سازد که کار نشستن را مشکل‌تر کند. همان‌گونه که عربستان و ایران با نشست به سازش رسیدند، آمریکا هم فقط با نشست، به سازش با ایران می‌رسد، یعنی هر چه زوری بیشتر بگوید، تحریم را عمیق‌تر کند، کار مذاکره را پیچیده‌تر می‌کند.

 

خلاصه، من معتقدم دولت‌ها هنوز در عصر پیشا«وستفالی» قرار دارند؛ عصری که در اروپا فقط زور، زودترین راه‌حل بود؛ یعنی جنگ و نبرد با ابعاد مذهبی و سیاسی و نظامی. جهان به نظم جدید وارد خواهد شد. این ایده‌ی من است.

 

بار دگر خرسندی‌ام را از بیاناتت در صحن اعلان می‌کنم و این مورد تحلیل عربستان و ایران با وساطت چین هم، جای تشکر مضاعف باقی می‌گذارد؛ تشکر و درود. ابراهیم و ارادت.

 

توضیحی اکید بر تذکز مدیریت مدرسه فکرت

 

وقتی عضوی از مدیریت تذکر مستقیم گرفت، بنده به عنوان عضو فکرت، تا ۵ روز از هم‌بحث‌شدن با فرد تذکرگیرنده، می‌پرهیزم تا تذکر، توأم با جریمه باشد. چنین جربمه‌ای ممکن است پایان ۵ روز، تمدید یا وسط راه تعویق شود.

 

مدیریت مدرسه فکرت

 

ابوعارف | طالبی دارابی: به جناب شیخ وحدت (ابوطالب طالبی) درین صحن فکرت و ازین وقت و فرصت سلام می‌کنم و از ایشان می‌خواهم با یک توضیح مشخص فرمایند که امیر زهتاپچی -نزدیک‌ترین و اسرارآمیزترین دوست دوران مبارزات شما- در مرصاد پرونده‌اش بسته شده بود؟ یا در دستگیری‌های پس از قیام مسلحانه‌ی «سازمان مجاهدین خلق» [سپس: گروه تروریستی «منافقین»] در سال شصت؟ مطلب درباره‌ی این دو وضعیت، در اصل مصاحبه‌ام با شما در آن دو سال، مبهم است و من هم فرصت نکردم از ۹۵ قسمت مصاحبه با شما، کامل بگردم، که بیابم کدام یک درست است. با تقدیم ادب و ارادت: اخوی‌ات ابوعارف

 

ابوطالب طالبی وحدت: سلام به شما ابوعارف. آقای زهتابچی در روز قیام مسلحانه سال ۶۰ دستگیر و همان شب به همراه بیش از ۱۲۰ تن تیرباران شدند.

نعوذ بالله من شرور انفسنا ومن سیآت اعمالنا.

 

ابوعارف | طالبی دارابی: سلامی مجدد به جناب شیخ وحدت. (ابوطالب طالبی) مطلب روشن شد. تشکر برای زدودن این ابهام در ذهن من. ثبت می‌کنم. ابوعارف.

 

دامنه |: جناب محمد جواد رمضانی سلام. گزارشی که تهیه و درین صحن ارسال کردید، کار برداشت را -حتی برای کسی که خواست دست به داوری درین باره بزند- آسان‌تر کرد. به‌هرحال، در ترجمه‌ها این‌انداره تفاوتِ برگردان، یا فهمیدن درست مطلب و قصد نویسنده، امری رایج و رواست.

 

اگر متن تهیه‌شده‌ی شما توانسته باشد خواننده را در دریافت میسّرتر نظرات انتقادی / انتظاری چامسکی، نسبت به متن بنده (هوش مصنوعی و هوش حقیقی) پیش انداخته باشد، این نه فقط ایراد ندارد، که جای بسی خوشحالی هم دارد.

 

در پایان ممکن است از نظر شغلی و فنی، بسیار به هوش مصنوعی نیازپذیرتر شده و اهمیت و ضرورتش را فوری‌تر درک کرده باشید. چامسکی هم، وظیفه‌ی خود را در قبال اخلاق و افکار بشر ایفا کرده است و تقبیح وی از سوی هر کس، نشان از کم‌تابی‌اش می‌دهد. سپاس.

 

شایسته‌کاری ( ۶ )

خُشک‌خُلقی کمی از کج‌خُلقی ندارد. این دو خوی، بیشتر از آن که طرف مقابل را اذیت کند، خودِ پیاده‌کننده‌ی این نوع رفتار را، پیاده! و پیر و پَک و پوک می‌کند. حتی ممکن است بر سه ساختار گردش خون، گوارش هضم و گوارایی روح و روحیه، آثار سوء جسمانی و روحانی باقی بگذارد و در نتیجه شادزی بودن را از آدمی سلب سازد.

 

آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!


به نام خدا. سلام. وقتی روزنامه‌های ایرانی را مرور می‌کردم "عصر ایرانیان" چاپ امروز (| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |) بیشتر دقتم را با تفکر روبرو کرد. پیشنهاد رهبر معظم در هنگام دیدار آقای آلکساندر لوکاشنکو -رئیس‌جمهور بلاروس- با ایشان، برای تشکیل "یک مجموعه‌ی مشترک، علیه‌ی حربه‌ی تحریم"، هم یک نگاه مدبّرانه به امور جهان بود و هم علامت تلاش بادقتِ ایشان برای اثرگذاری بر رهبران تأثیرگذار و تأثیرپذیر جهان و هم ارائه‌ی منطق و خواست انسانی به روی هر دولت زورگویی که از میزِ نشست برای گفت‌وشنود محترمانه و مذاکره‌ی روشمندانه و رسیدن به راه‌حل‌های صلح‌خواهانه پا پس می‌کشد. سخن دومی هم داشتند رهبری که خیلی حساب‌شده است: "توافق‌ها و حرف‌ها نباید در جلسات به پایان برسد" و در نهایت عین آن کار امام خمینی ره در دعوت آقای میخائیل گورپاچف صدر هیئت رئیسه‌ی شوروی به دامن حضرت ربوبیت، شیوه‌ی دعوت به حقیقت را در این دیدار و فرصت از قلم نینداخته‌اند، لذا؛ با توجه به نیازمندترشدنِ دنیای امروز به معنویت فرموده‌اند:

 

"معنویت می‌تواند عامل حرکت‌دهنده برای ملتها باشد."

 

بنده -که خود را یک عنصر فعال مستقل و سطح ساده، در شکوفایی هرچه بیشترِ انقلاب اسلامی می‌دانم- نه تنها از قامت و قیافه و قافیه و قواعد و وقار و واقع‌گرایی در رفتار رهبری معظم در دیدارهای جهانی لذت می‌برم و بر خود می‌بالم، بلکه از گفتارهای ایشان خطاب رهبران جهان هم، دچار تفکر و حیرت و حسّ شکوه می‌شوم. تملّق هم نمی‌کنم، بلد نیستم چاپلوسی ورزم، اما از آشکارکردن علایق و عقایدم نسبت به رهبری معظم، هم، پیش هیچ احدالنّاسی شرم نمی‌کنم و هراس هم به خود راه نمی‌دهم. در وقتِ انتقاد هم اگر به مسئله‌ای منتقدانه بیندیشم -که پاره‌ای مواقع، چنین‌ بوده و هستم و خواهم بود- از گفتار انتقادی / انتظاری / اصلاحی / اعتقادی پا پس نمی‌کشم. حالا برگردم به عنوان نوشته‌ام:

 

«آیا از دیدن رهبر ایران در دیدار با رهبران جهان خجالت می‌کشیم؟!»

 

جوابم این است: نه فقط خجالت نمی‌کشم، هیچ، بلکه غُدد غُرور و قَبول و فُحول (=چیره‌دستی، هوشیاری، دلیریِ) من، به عنوان یک ایرانی تعالی‌جو، ترشّحات بیشتری نیز می‌کند. «ادْخُلوها بِسَلامٍ آمِنین.» (۱۵ / حجر) از نقد و نظر این نگاه و نگرشم استقبال می‌کنم.

 

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نقد سید علی اصغر بر این متن بالای من: سلام تحلیل گر خبرهای مهم و دوست مهربان. برای ارادت وافر و حماسی از رهبری نیاز به نگارش تان نیست هر کسی با واکنش هایت آشناست می داند که بیش از اندازه منطق و عقل و بسیار پر از احساس ، عاطفی و عشقی به ایشان علاقه دارید و این قاعده برای دیگرانی که گرایش به این نظام دارند ساری و جاری است . امابعد؛ جایی که گاها از رهبرمعظم انتقادکرده باشید من هیچگاه در مدرسه فکرت ندیدم اگر دوستان سراغ دارند برایم ارسال کنند . مولفه های قدرت و سرمایه یک کشوردر جامعه شناسی منابع نیروی انسانی است بعبارتی ساده و روان مردم آن کشور هستند بقیه تابع ها خدمتگذار مردم هستند و بهترین شاخص هردولت و حکمرانی خدمت بهتروبیشتربه مردم است . اعتقاد دارم هر نوع روابط بین المللی اگر منجر به بهبود روشها در خدمات ارزان به مردم شود جزو کارنامه برجسته کشور و حکمرانی است. نباید طوری عمل کرد که نظام سرزمین واتیکان در رم باشد و مردم ایران در جغرافیای ایتالیا زندگی کنند ببردرنگاه انتزاعی ! بنابرین ؛ از سرگیری دیرهنگام روابط دیپلماتیک با عربستان و ... افزایش فعالیت برون مرزی برای بهبود روابط اگر نتیجه اش بر زندگی اقتصادی مردم تاثیر نداشته باشد در اصطلاح کارشناسی ۸۰درصد مردم دچار زندگی خاکستری باقی می مانند.

 


پاسخم به جناب سید علی اصغر
سلام آقا سید علی‌اصغر رفیق آغاز و انجام
سپاس برای این متن و نقد سه ساحتی تو:

ساحت اول این است که بر حسب یک اخلاق پسندیده از دوستی و حُب و حرمت‌نهادن به رهبر مذهبی و سیاسی و نظامی، حمایت و تمجید به عمل آوردی که این به خِرَد من، بِخردانه‌ترین رفتار یک شهروند به مقام اول کشورش هست که در تو و در متن تو به‌روشنی و سرشار از ادب مشاهده شده است.

ساحت دوم متنت این است که بر منش من، قلم نقد دوستانه و سازنده بردی که چرا ارادت خودم را به رهبری معظم، آشکارا توی صحن می‌آورم، ولی انتقاداتم را نه. نقد شما به خوانندگان خواهدفهماند که با آن‌که میان دو رفیق (که عقل منفصل و روح متحد همدیگرند) تمام عمر با هم در رفافت و اوج صمیمیت هستند، اما در مقام بحث، بنای محکمی در نقد دارند و نسبت به هم در تعارف و تکلف نمی‌افتند که واقعیت و حقیقت در حاشیه فرو روَد. پس، کارِ نقدت بر متن و مَنِش‌ام، کاری خارج از قاعده نیست. اما جواب دارد:

شأن رهبری مذهبی به ما الزام می‌دارد که انتقادات از رهبری را تا حد اعلا نباید به صحن عمومی کشاند. باید استنکاف کرد. چون این کار باعث فروریختن باور مردم و هَتک حریم مقام مذهبی (سیاسی امری سواست) می‌شود؛ دغدغه‌ی زیبایی که، هر یک از مردم مؤمن نسبت به ساحت مرجعیت هم در خود بازپرورشده دارند تا قُدسیت مسئله خراش و خدشه نخورد. حدیث وجوبِ «نصیحت ائمه‌ی مسلمین» دلیلی بر عمومی‌کردن آن نیست، مسیر اخلاقی هم دارد. زین‌رو من عامدانه برای مصلحتی بالاتر از اشتیاق یا ترجیحاتم، شأن رهبری را محافظت می‌کنم و دست از انتقاد در ملأعام می‌شُویم. شاید در رعایت اخلاق این کار نزد خدای باری‌تعالی آبرو بخرم.

ساحت سوم متنت این بود مردم به علت شأن فراتری که درون حکومت دینی دارند، مستحقِ سیاستگذاری هوشمندانه‌تر و رفتاری عقلانی‌تر از سوی مقامات سیاسی‌اند. خوب این سخن شما درست است. فرق من با شما درین قضیه این است در تحلیل ماجرا یکدست و یکسان نمی‌اندیشیم. عرضم در زیر:

من معتقدم این ایران نیست که از گشایشِ روابط عاقلانه با جهان، سر باز بزند، این غرب است که از روزی که شاه را از دست داد، خیال می‌کند ایرانِ پس از شاه، باید نابود و قدرت از دست مذهب و مذهبیون بازپس گرفته و به ایرانِ دوباره شاهنشاهی! داده شود. و باز این بار به پسرکوچولوی پهلوی! (پدر، پسر، نوه : رضا، محمدرضا، رضا، آن هم از سوی بیگانه)

تازه این وسط حتی یک سازمان ترور هم (که همه‌ی ملت ایران با آن مخالفت که هیچ، نفرت دارد یعنی سربازان خون‌آشام «مسعود و مریم») خودشان را از طرف آمریکا حکومتِ منصوب بالقوه‌ی بعدی به حساب می‌آورند.. تناقض را ببین، یعنی این دو آلترناتیو حکومت ایران، آن حد از دموکراسی و آرای عمومی و حق انتخاب مردم پرت افتاده‌اند که یکی در درّه‌ی تیرانای آلبانی و دیگری در خوش آب‌وهوای جهان هنوز دَمِ مردم و تمایل مردم را ندیده و استمزاج نکرده، خود را جایگزین! معرفی کرده‌اند. غرب را ببین که در برابر حقانیت ملت و رهبری مقام آن، به چه حیلت‌ و مذلتی افتاده.

و من افتخار می‌کنم در برابر این آدم‌ها با آن پرونده‌های سیاه و فساد و جنایت، از رهبر معظم‌ام دفاع کنم و ایستادگی حمزه‌وار -سلام الله علیه- ایشان را در برابر تمام زورگویی‌های چند کشور بدکار و سارق جهان، بسِتایم و پشت سرش بایستم.

بنده کسی را هم، در حد و اندازه‌ی این رهبرم نمی‌بینم که بخواهم از این رهبر خردمند، هوشمند، محکم عبور کنم. من ایشان را که سرسلسله‌ی مقاومت در برابر مخاصمات غرب علیه‌ی ایران می‌دانم و تنهایش نمی‌گذارم. علاوه بر حجت شرعی و دلیل عقلی‌ام در دفاع از رهبر معظم، حتی با حفظ انتقاد در برخی مسائل سیاست داخلی به ایشان، گواهی شهید حاج قاسم هم، برایم خط عقیدتی محسوب می‌شود که آن ابَرمردِ علم و عمل یعنی حاج قاسم بزرگ، این صراط را رفته و بنده هم در حال قدم‌زدن در همین صراطی‌ هستم که او پیموده و ماها را به طی طریق در آن فراخوانیده.

لذا چشم بینای خودم را کور نمی‌کنم و در نقد و دفاع حاضرم؛ دفاع را باید به صحن آورم که به انسجام ملی مدد می‌دهد و رفع کدورات می‌کند و تمام فکرها و سلیقه‌های سیاسی را کنار هم می‌کشانَد. نقد را هم باید در محافل خاص انتقال دهم که حرمت و حریم خدشه‌دار نشود.

اینک داوری نمی‌کنم که من راهم درست است یا راهی که در آن افراد خود را رودرروی رهبری در نظر می‌گیرند و گمان می‌کنند گامی حق برمی‌دارند و به خیر و صلاح نزدیکتر. صحیح‌تر فکر می‌کنند. از آن رفیق پوزش که با این پاسخِ سه کف و اندی دستی، وقتش را ربودم. ممنونم. و می‌دانم گرایش توأم با انتظار تو را از رهبر معظم.

ابراهیم و سر و پا ارادت به شما

 

فرهنگ لغت داراب کلا

قسمت یکم

نوشته‌ی مشترکِ جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاده / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. اِروای تِه هَچّه بَمِرده. به عبارتی شُسته‌رُفته‌تر این اصطلاح در گویش دارابکلایی‌ها یعنی به اَرواح هر چه مُردگان تو سوگند می‌خورم / می‌دهم. این زمانی اوج می‌گیره که میان دو یا سه نفر در کنار هم این حالات  -که در زیر ذکر می‌شود- پدید آید:

 

یک. موقعی که یکی بگه: مَن اِتّا خَوِر دارمِه اَعی بعداً گوومّبه. طرف و طرف‌های این فرد مثل فردِ فلفل‌خورده به وَلوِله می‌افته و به اِصرار -عین چسب فوری به تنِ طرف می‌چسبد و می‌گوید:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده باعی (=بگو). جانِ مادرت باعی. زود باهی. مِه دل حُوسوس هِکته. جان من باعی. تِه جّد قسم باهی. باهی دیگه. چه ناینی؟

 

دو. زمانی یکی از یکی چیزی بخواد. مثلاً بیلی، زنبیلی، موتوری، بینجی و پیچ‌ومِهره‌ای. طرف تا بگه ندارم، این سمج می‌شه عین سریش می‌چسبه و می‌گه:  اِروای تِه هَچّه بَمِرده هادِه. زود پس دِمبِه.

 

سه. و یا وقتی یکی بی‌خیال باشه و هیچی نجُنبه به او از سر لَج یا خوبی می‌گن اِروای تِه هَچّه بَمِرده، یِ کّمه تکون بَخور. تِره بخُّدا قسم، اتّا کمه انصاف دار.

| ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 

نظر عبدالله طالبی به من: درود عمو ابراهیم. من گمبه تع هچ وته یا تع هچ وچه اسا ته بایتی ته هچه بمرده. اصولا تع هچ وچه یا تع هچ وته. تورا به هرچی که مُراد توست (کنایه بر پرستش وخدای دارد) وحتی تما م بچه هایت چون قدیما تعداد فرزندان بیشتر امروز بوده تع هچ وته وته نیز امکان دارد هجی گویش وچه یا بچه باشه یا وته نیز به رفتگان اشاره کند و بعضی وقت ها برای قسم دادن گاهی نیز ناسزا گفتن کاربرد دارد. بایتی نیز معنای گفتن دارد که صرف شدنی نیز است  بایتی .بایته .باو . بایتنه .حال باز کنکاش با شما.

 

سلام جناب عبدالله. راوی‌گری لُغوی و واژگانی شما هم درست است. ازین زاویه هم نگاه به آن هم قشنگ است و هم بر باور دینی اشاره دارد. دست مریزاد. من از به کار رفتن استعمال لفظ اِروای (=ارواح) درین عبارت محلی، پی به «هر چه ته بَمرده» می‌برم و ازین‌رو آن را این‌طور موشکافی کردم. ممنونم از اشتیاق، اهتمام و توان دانشی تو عموعبدالله‌ی من در باب لغات زادگاه.

 

 

جناب استاد خوئینی‌ها سلام. بله، منظور بنده هم تَبَرُّج بر وزن تقلُب بود. اما دقت شما در تک تک مندرجات متن‌ها ستودنی‌ست. خودِ شما ازین واژه، چه معادلی برای فارسی پیشنهاد می‌کنید؟ آیا در آن بُرج‌شدن و خود را از دور نشان‌دار و نمایان‌ساختن هم درمی‌آید؟ حالیا درود بر حال و قال شما؛ سبب خیر شدید که باز هم به سوره‌ی احزاب بروم و تبرک و توسل و تیمّنی نموده باشم. و اینک که دیدم خوب در آمد آن را در صحن هم می‌گذارم تا خیر و خبر و خیزشش به همه برسد:

«"و قَرنَ فی‏ بُیوتِکُنَّ و لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهلیَّةِ الأُولی...» (۳۳ / احزاب)

و در خانه‌های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید... .

ترجمه‌ی مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر موسوی همدانی مترجم المیزان (۱۳۰۴ / ۱۳۷۹ ق)

با ادب و ارادت: ابوعارف

 

صدرالدین آفاقی | به دامنه> با سلام خدمت استاد گرامی. آقای جواد رمضانی در مبحث زبان انگلیسی و ترجمه فکر میکنم‌ مدرک بالایی دارند. علاوه بر مبحث فیزیک که تخصص دانشگاهی  ایشان است به یادگیری زبان انگلیسی همت گماشتند و فکر میکنم هم اکنون به تدریس هم مشغول باشند. اهتمام ایشان به متن انگلیسی و ترجمه صحیح مقاله هوش مصنوعی از این باب است.

دامنه |, سلام جناب صدر. در صحن بگذار تا معرف حضور همه شوند، من که مطلع بودم. ممنونم.

 

دامنه [در پاسخ به شیخ‌ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. درین "روزبرگ" (که سلسله‌ستون متوالی شماست) در چهار سطح به تدوین متن پرداختی: چیستی "چهارشنبه‌سوری" و چگونگی آن. خرافی‌خواندن آن، آفت و آسیب‌شناسی آن و حرام شرعی معرفی‌کردن آن. خُب از آنجا که با شروع وبلاگ دامنه از سال ۱۳۹۲ به جمع دامنه‌نویسان پیوسته بودی که بالغ بر ۲۵ نفر در وبلاگم «دامنه‌ی داراب‌کلا» روزانه مطلب می‌نوشتند و از آن زمان تا الآن، کار نوشتن را ترک نکرده‌اید، به نظر من هر روز که پیش‌تر می‌آیی:

۱. شیوایی ادبیاتت بهتر شده است. ۲. محتوای آن غنی‌تر گردیده است. ۳. بیان پاره‌ای مسائل کم‌بهاء (یا به تعبیر تند من: کمی متمایل به سست که مدتی به‌ندرت در مباحثت رؤیت می‌شد) پرهیزانه‌تر شده است.

 

اینک درین متن که از داوری دوری می‌کنم فقط خواستم بدانم به چه ادله‌ای چهارشنبه‌سوری را نه با منطق عقل منطبق، اعلان کرده‌ای و نه با احکام شرع متساوی. سند شما در حرامِ شرعی‌بودن اعلان‌نمودن یک سنت عمومیت‌یافته در میان ملت چیست؟ کتمان نکنم بنده هم با بدبرگزاری این سنت که به انحراف کشانده شد و اغلب و تماما" به سوزی و سازی منتهی شده، به‌شدت مخالفم و اعترافم را جا نگذارم که در ایام دبستان (ک عصر طاغوب بود و والدینم ما را ازین کارها بازمی‌داشتند و بازخواست می‌کردند)-  به این کار در محیط همان دبستان با برافروختین هیزم (=تَندیر جَرده = شاخه و خاشاک برای آتش تنور) مبادرت می‌کردم، لذت می‌بردم و حسی از خُرافگی در خود نمی‌دیدم، بلکه هیجان و شادی فراوان در من ازدیاد می‌یافت. شاید علتش این بود آن سنت به سبک درست پیاده و برگزار می‌شد و به دِهشت‌آفرینی و وحشی‌گری امروزه‌روز، آغشتگی نداشت.

سپاس که به سنت ایرانی پرداختی و پیچ و مهره‌ی آن را چنان با آچار فرانسه و انُبر قفلی سفت بستی که رزوه‌اش کلا" هرز شد! این آخری کشکولی که اساسِ پایه‌گفتار منِ دامنه بوده و هست و خواهد بود. درود.

 

دیدگاه من: در برابر سنت‌های سرزمینی باید افراد آن را سطح‌بندی کرد. یعنی اشکالی بار نیست که بخش فرهیختگان جامعه و یا بخشی از مذهبیون خودنگه‌دار، از اجرای سنتی چهارشنبه سوری دوری گزینند، ولی برای سطوح دیگر جامعه ایرادی نداشته باشد که به روش صحیح و آرام آن را برگزار کنند، لذا خرافی‌خواندن سنت دیرپای سرزمینی اقدامی هوشمندانه نیست. کما این که اسلام با سنن سالم مسالمت ورزیده و امضا نموده است که به احکام امضایی در کنار احکام تأسیسی (وام‌گرفته‌ی بنده از تعبیر حجت‌الاسلام محمد مجتهد شبستری) شهرت یافته است.

 

سید حسین موسوی خوئینی [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام. در کاربرد/ استنباط از لغات بیگانه، نباید مسامحه کرد. به ویژه هنگامی که در سخن الهی درج باشد و معنایش، در زندگی دنیا و آخرتِ ما، قبض و بسط بیندازد. « بُرج شدن » یعنی چه؟! و امّا معادل « تبرُّج »: خویش‌‎آرایی، آراسته بیرون شدن.   فرهنگ تازی به پارسی(بدیع‌الزّمان فروزانفر)، 151. ترجمه‌ی قرآن کریم(سیّدعلی موسوی گرمارودی)، احزاب/ 33.
زینت‌نُمایی.   ترجمه‌ی قرآن کریم(بهاءِ‌الدّین خُرّمشاهی)، احزاب/ 33. آرایش کردن، زیبایی‌های خود را در معرضِ نظر آوردن.   فرهنگ جامع کاربردیِ فرزان[ عربی - فارسی ](پرویز اتابکی)، 2/ 700.

 

ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به سید حسین موسوی خوئینی] جناب استاد موسوی خوئینی سلام شبانه. ممنونم. مفید و حاصلِ اهمیت قائل‌شدن شما برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برای برگردان آن است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آتَبَرُّج را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن "مرکز قرآن سپاه" آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی. با کمال خرسندی و تشکر. ارادت: ابوعارف


دامنه |, [۱۴.۰۳.۲۳ ۲۰:۰۰] [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] سلام مجدد بر جناب سید علی اصغر که اهل بحث و نظر است. در آن نقد سازنده‌ی قبلی بر من یاد آورید که چُنان کنم و چُنان نکنم. کلا" روی فرآورده‌های فکری و عقلی آن رفیق فکر می‌کنم. اما باز کمی توضیح تحلیل  محتوایی:

یکم: منع‌ام کرده بودی از علایقم به رهبری معظم، ننگارم، نه این که مخالف این گرایشم باشی، بلکه استدلال آوری بر من و همگان روشن است این دلدادگی، و حتی بر سایرین هم این محبت به رهبری جاری است. پس نتیجه گرفتی نیازی به این کار نیست.

دوم: امرم کرده بودی از انتقادهایم به رهبری معظم هم بنگارم حتی از اعضا استشهاد کردی آیا تا به حال دیدید دامنه در صحن انتقادی از رهبری کرده باشد؟

خُب من منطق شما را شنیدم و پاسخم را هم، شفاف دادم. اینک وقتی مصلحت‌بینی من و حتی احتجاجم در منطق شما کارگر نیفتاد (یعنی نتوانست جایی در کنار منطق تو باز کند) بنابرین شما اگر خود خواستید این صحن را به نقدهای خودت نسبت به رهبری معظم (که بله درست گفتی: معصوم نیستند) آکنده کنید، بنده هم خواهم خواند و اگر هر جا حرفی برای جواب داشتم دریغ نمی‌ورزم که می‌دانی در مَصاف سازنده با هم‌بحثم بی‌باک ظاهر می‌شوم. این را تا به حال چند دهه است به همه نشان دادم بی‌آنکه از کسی ببُرّم.

خلاصه‌ی حرفم گویاست. من صحنه‌ی خودم را خودم صحنه‌آرایی می‌کنم می‌دانی از جایی دستور نمی‌گیرم که دستور‌پذیر هم نیستم.  نورپردازش صحنه‌ی فکری‌ام هم، خودم هستم با جلوه‌های ویژه و حتی افِکت هم اگر لازم باشد خودم بلدم! سپاس از سیدِ من، که خیر مرا می‌خواهد و منم خیرش را. درود ای دلربای دل‌داغ: دوستت دارم؛ بی‌جایگزین.

 

جناب استاد حاج آقا شفیعی مازندرانی شاعر پرتوان خطه‌ی زادگاه ما سلام علیکم. بیت آخر جالب بود البته با طرح یک سؤال. بیت این بود:
 
مسلمانی تو از جنت صفا گیر 
مگر جا در جحیم و نار داری؟
 
یعنی ای آقا، ای خانم! تو مسلمان هستی باید از بهشت، صفا و شادی و نشاط گیری. مگر تو داخل و خالدِ در آتش دوزخ هستی، شب چهارشنبه‌سوری روی آتش می‌پری از شعله‌ی آن نشاط (=سرخی و انرژی) طلب می‌کنی. حالا سؤالم این است:
 
من که موضع‌ام را روشن کردم در نظری که زیر پست استاد شیخ مالک نوشته بودم، اما مگر همه‌ی ایرانیان مسلمان‌مذهب هستند که نهی را برای مسلمین تخصیص دادید و سایرین را بیرون انداختید؟ پس، این بیت مانع و جامع نبود ضمن آنکه زیبا ردیف شد.
 
شفیعی مازندرانی [در پاسخ به دامنه |] السلام علیکم و رحمه الله ......اکثریت  مخاطب اند نه اقلیت اندک. متشکرم


دامنه |, در پاسخ به شفیعی مازندرانی] جناب استاد شفیعی مازندرانی مجددا" سلام علیکم از جواب آن بزرگوار و اهل شعر و ادب شگفت‌زده شدم. نکند احتمال داده‌اید ابراهیم جواب‌های سَرسری را می‌بیند و رد می‌شود. نه، استاد عزیز. وقتی مسئله‌ی چهارشنبه‌سوری جنبه‌ی بومی ایرانی دارد و گستره‌اش به پهنای ایران و تمام ایرانیان است، شاعر اگر عمومیت آن را در نظر نگیرد، شعرش نمی‌تواند مرزهای زیادی را طی کند. عمر خیام را چه چیزی جهانی کرد؟ شعرش؛ که جنبه‌ی جهانی و انسانی به آن داد. این بیت شعر شما بخشی از جامعه‌ی ایرانی را کامل کنار گذاشت که می‌خواهد با نزاکت این جشن را زنده نگه دارد.

دیگر این که مگر چهارشنبه‌سوری فقط از روی آتش پریدن است؟ نه، آئین و تشریفات و برنامه‌های زیادی در میان مردم دارد، که خیلی هم باعث تحکیم ملی می‌شود و  مردم را لحظاتی از غم و اندوه و ستوهی که در طول آن سال بر هر  خانواده رفت مثل بدهکاری، مریضی، درگذشت بستگان و ...، بیرون می‌برَد. و چه آیئن‌های شکوهمندی هم دارد: مانند پختن آش، شادباش به همدیگر و کوزه‌آویزانی، آجیل مشگل‌گشای، حلوا مالی، فال‌گوشی و گره‌گشایی، قاشق‌زنی، شال انداختن، حاجت خواهی.

ارزیابی مسئله:  به عنوان یک فعال ساده جامعه می‌گویم: روحانیت،مصلحت نیست خود را رویارو با آئین دیرپای مردم کند و فوری با حکم شرعی و شعری تمام آن بافته‌های ذهنی مردم را رشته کند. مردم روحانیت را برای کارهای بسیار می‌خواهند که رافع دردهای فکری‌شان باشند. ببخشید صراحت پیشه کردم و شاید تلخی کردم.

جناب استاد موسوی خوئینی سلام. ممنونم. مفید و حاصل اهمیت قائل‌شدن برای این مسئله‌ی قرآنی و اجتماعی. همه‌ی معادل‌سازی‌ها در جای خود مهم بود و این نشان از درِ گشوده‌ی فارسی به روی ورود واژگان و گنجایش فراوان برگردان است. بله، تَبَرُّج با این آورده، بهتر جا افتاد. فقط نمی‌دانم شامل مردان هم می‌شود در دایره‌ی عفت یا نه خطابی خاص به زنان است و بس؟ اضافه کنم که قرآن ترجمه‌ی گروهی مرکز فرهنگ معارف قرآن آن را "جِلوه‌گری" برگردان کرد و قرآن مرکز قرآن سپاه آن را به نمایان‌سازی و زینت خود را آشکارسازی.

 

دامنه |: جناب قربانی سلام. اون حدود ۱ درصد خرید نفت ایران از سوی چین که مرقوم فرمودید، آمار رسمی است؟ آیا از آن بخش از نفت ایران که با دورزدن تحریم به روش‌های دیگر جابجا می‌شود هم، ارقامی در دست دارید؟ نگاه اقتصادی که به این ماجرا کردی، جالب بود. تشکر.
 
جناب عبدالله سلام. فرض بگیریم «درباریان» در بیان شما مثلاً بر من صدق می‌کند. حتی باز هم فرض می‌گیریم بنده تزویر می‌ورزم، آنگاه دو پرسش از سمت من می‌تواند درین مواجهه‌ی صمیمانه‌ی علمی پیش گذاشته شود:
 
۱. اگر سرای سیاست در انقلاب اسلامی «درباری‌گری» است، آنگاه کسانی که درین سرای سیاست نخواهند باشند و آزادند فکری دیگری تبیین کنند، آن سرا چه ویژگی‌هایی دارد که متمایز از «دربار»! جمهوری اسلامی ایران است که اگر کسی در آن سرا قرار گیرد، دیگر درباری! محسوب نمی‌شود؟ درباری خطاب کردن طرف بحث آیا جمله‌ی اِخباری و گزاره‌ی علمی حساب می‌آید؟ یا در دسته‌ی جملات ناسزا و خارج از روش علمی؟ 
 
۲. مگر کسی که به صراحت دلیل و علل ارائه می‌کند که حجت‌هایی و مصلحت‌هایی مرا متقاعدم می‌کند جانب رهبری معظم بایستم، آیا این صراحت و شفافیت اسمش تزویر است؟
 
امیدوارم در مباحثه با بنده، من بهتر بتوانم از استدلالات و تبیین شما بیاموزم. در پایان از نقد شما بر من، متشکرم و ان‌شاءالله اگر تشخیص دادم عیبی که در من مشاهده و اعلان کردی، حقیقتاً عیب و ایراد محسوب می‌شود، روی آن فکر کنم. ممنونم.  با ادب و احترام و آرزوی دوام سلامتی‌تان: ابراهیم

 

 
جناب استاد شیخ مالک سلام مجدد. اول اگر احساس می‌کنید با آن جمله‌ی صبحی در زیر پست‌تان، اسائه‌ی ادب شده، معذرت می‌خواهم، قصدم تکرار آن نبود، از برداشتم گفته بودم که الحمدُ لِله چنان بر ادبیات فارسی خود غنا و قوت بخشیدی، من از خواندن آن غرور دستم می‌دهد و حتی از بسیاری، سبقت جستید که قرآن آموخت‌مان در خیرات سبقت جویید و تقویت ادبیات فردی خود کاری ستوده است. از توضیحات بعدی‌تان هم ممنونم که زحمت تتبع در سر داری و خسته نمی‌شوی.
 
جناب بهرام اکبری سلام. آموزشی و بادگرفتنی بود. دقیق خواندم. فقط یک نکته هم بنده بگویم:
 
«تولید خبر» کار افرادی با ذهن‌های سازمانگر است که چنان چیره‌دست هستند که قادرند خبری در اندازه‌ی خبرهای واقعی تولید کنند، اذهان عمومی را درگیر راست و ناراست سازنند. جامعه‌ی آگاه جامعه‌ای است که در شناسایی «خبر» از «تولید خبر» (که جزوِ دسته‌ی فریب است) کم نیاورد. متشکرم که تخصصی وارد ماجرای خبر و رسانه شدید. درود. ابراهیم طالبی دارابی.
 
متن زیر دیدگاه جناب استاد حجت الاسلام موسوی خوئینی است زیرِ یادداشت من درباره‌ی «داریوش یکم» که عینا" درج می‌شود. با سپاس بی‌کران از ایشان که وقت روی متنم گذاشت و دست‌اندازهای آن دید و تذکر داد:

سلام. یادداشت شما را درباره‌ی « داریوش یکم » خواندم:
۱. همان‌طور که در گروه درباره‌ی اهمّیت استناد نوشتید؛ باید دید که منبع گزارش مرحوم « بختورتاش » چیست؟ پس از تشبّثات ایران‌گرایانه‌ی عهد رضاخان، کتاب‌های زیادی پدید آمد که تمام مکارم اخلاق و حتّی یگانه‌پرستی را به شاهان اساطیری و تاریخیِ ایران باستان نسبت می‌دادند!

۲. یگانه‌پرستی شاهان هخامنشی، ثابت نیست. شاید مردمان را به پرستش خویش دعوت می‌کردند. به هرحال رواداریِ داریوش اوّل و احترام به خدایان مصر، مشهور است. چون در قم، دسترسی به متون تاریخی ندارم، به منابع « ویکی‌پدیا » بسنده می‌کنم تا بگویم گفته‌های دیگری هم هست.

۳. واقعاً گمان دارید که « نوع‌دوستی و ارتقای عقول »، داریوش را به فکر کارتاژ انداخته است؟ احتمال دیگری هم هست[ هرچند ارجاع به کتابی از مرحوم « ذبیح‌الله منصوری » داده‌اند که اعتباری ندارد ]:

« در دوره داریوش اول هخامنشی کارتاژ به دلیل غارت کشتی‌های ایرانی از سوی نیروهای دریایی آن کشور مورد حمله ارتش هخامنشی گرفت که به دلیل غافلگیری کارتاژی‌ها بدون جنگ تسلیم شد و غرامت پرداخت کرد[۱] »

۴. چه کسی به خاطر نهی از خوردن گوشت سگ، بر اسلام خرده گرفته است؟!!

۵. یا کجا داریوش اوّل، مردم را از سگ‌دوستی/ سگ‌بازی/ معاشرت با سگان باز داشته است؟؟؟ اصلاً احتمال نمی‌دهید که علاقه و احترام به سگان/ اشتغال پادشاهان به سگان شکاری، انگیزه‌ی این خواسته ( دستور ) بوده باشد؟

۶. هنوز به نیمه‌ی اشکالات نرسیده‌ایم ولی حیفِ وقت و دانشِ شما نیست؟ بر خواننده‌ی بصیر پنهان نیست که مقصود اصلیِ شما، همان فقره‌‎ی « او شورش‌های داخلی ایران را با قاطعیت سرکوب کرد و دایره‌ی وسیع فرمانروایی هخامنشی را در بیرون از مرزهای ایران، باز هم وسعت داد.» است

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.
 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله، گفتم، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام

 

دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.

 

خاطره‌ی جبهه‌ی جناب شیخ ربانی: خدمت اباعارف آقا ابراهیم عزیز سلام علیکم مساک الله خیرا ، حال که با انسان شریف ، پرتلاش و رزمنده متقی آقا حجت عزیز دعابة دارید خاطره ای را در این صحن شریف نقل کنم . با عرض سلام خدمت آقا حجت بزرگوار ، در یکی از اعزام ها به جبهه ، وارد مریوان شدیم و از آنجا به دزلی، زمستان بود برف شدیدی باریده بود با سختی رفتیم طرف رشته کوه ملکخور ، چون برف زیاد باریده بود نزدیک یک متر ، نمی‌شد به راحتی رفت و آمد کرد دستور رسید خودم برای هر نماز جماعت وارد سنگری بشوم و برای افراد آن سنگر صحبت و نماز بر پا کنم ، من وارد هر سنگر که می‌شدم برای اینکه بفهمم مازندرانی کسی هست یا نه می‌گفتم اینجا کسی کهی هست ؟ ازچند سنگر جوابی ندادن ،متوجه می‌شدم مازندرانی نیستند ، تا رفتم توی سنگری ، جمله را تکرار کردم دیدم یک نوجوانی جواب داد بله ، گفتم اهل کاجه هستی ؟ گفت ساری ، گفتم پس همشهری هسمی، گفتم اصلیت ساروی هسی گفت نه یکی از روستاهای ساری گفتم کدوم روستا ؟ گفت دارابکلا گفتم دارابکلا ، گفت بله ، با خود گفتم خوب دارابکلا بزرگه حتما پایین محله ای یا ببخلی هسته ، و من هم زیاد در محل نیستم گفتم کاجه دارابکلا، گفت بالامحله !!!! گفتم بالامحله !!!! گفت بله ، گفتم ، کنه آقا زاده هسی؟ مره نشناسنی؟ گفت نه ، من فرزند حاج حسین رمضانی تازه متوجه شدم که حاج اکبر حسین ( رحمةالله علیه ) آقا زاده هسه با اخوی هایش آقا قنبر و آقا هادی آشنا بودم ولی ایشان را اصلا ندیده بودم ، در آن فضا خیلی خوشحال شده بودم و ارادت شروع شد و... ان شاءالله در همه مراحل زندگی پر صلابت و موفق باشد آقا حجت ما . والسلام
 
دامنه |: سلام استاد بزرگوار ربانی عزیز. خاطره‌ی قشنگی بود. از همان بالا لو ندادی که می‌خواهی راجع به کی صحبت کنی. آخرسر به «حجت» رسیدی و حجت بر ما تمام کردی. «اینجه کی کهی هسه؟» عجب سجع قشنگی داره. بلی؛ آقا حجت از خیلی وقت رخف من است، از سال ۶۹ به گمانم. دوست‌داشتنی و پرتوان و مذهبی است. نیز انقلابی. آقا از خاطره‌ات هوای‌مان عوض شد.
 
حجت رمضانی به من: سلام فرمانده عزیز ازسال ۶۶ ستادثارالله ازلطف ومحبت جناب عالی نسبت به این بنده حقیربسیارسپاسگذارم .واما خدمت روحانی وارسته حضرت حجت السلام حاج آقای ربانی عزیزسلام ویژه دارم .توضیح این که درمورد حضوردرجبهه کردستان بعضی ازموارد حساس آن را نفرمودید با کسب اجازه.درسال۶۶درمنطقه عملیاتی دزلی محورتته قله محمدرسول الله(صلوات الله علیه)مشغول نگهبانی بودم که دیدم یک نفرروحانی آمده به سنگر م .پیروفرمایشات حاج آقای ربانی که درفرمایشاتشان مرقوم فرمودند ازبنده وضیعت دشمن را سوال فرمودند که وقتی سنگردشمن را به ایشان نشان دادم یواش عمامه شریفشان را ازسر برداشتن وگفتند خیلی نزدیکند.وبقیه ماجرا خود... مرا ببخشید.
 
دامنه |: جناب آقا حجت رخف قشنگ من سلام. بله من تاریخ را به جای ۶ دوم ۹ زدم که سه سال از سابقه‌ی دوستیِ وَدود (=بسیار مهربانانه)ی‌مان را کم کرد بلی با حاج عباس و تو از سال ۶۶  تا اینک رخفیم و لابد تا قیامت. اما داستان استاد ربانی را خوب ادامه دادید. استاد آشیخ محمدآقا نجفی هم، اگر این خاطره‌ی جناب عالی ببینند، یقین دارم یک طعنه‌ی سنگین به شیخ نیّر خود حاج آقا ربانی خواهد انداخت و حسابی وی را تُش (=تب چو) می‌دهد. استاد ربانی حق داشت، چون اصول رزم را رعایت کرد. سرِ شما کلاخد آهنی، سر ایشان عمامه آن هم سفید که نزد دروبین دشمن سوسو می‌کرد باید هم دست به استتار می‌زد. ربانیذعزیز آن مرد رزمنده از اولین‌ها بود، زودتر از همه‌ی ماها رفته بود جبهه. او اهل جیم نبود. از مزاح قشنگت با شیخ ربانی.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2274
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۱/۱۲/۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">