هر عَداوَت را سَبَب باید سَنَد
من نڪردم با وِیْ اِلّا لُطف و لین
او چرا با من ڪُند بَر عڪسْ ڪین؟
هر عَداوَت را سَبَب باید سَنَد
وَرْنه جِنْسیَّت وَفا تَلْقین ڪُند
مثنوی مولوی. دفتر دوّم. بخش ۸.
به قلم دامنه: به نام خدا.
ابتدا شرح ڪوتاه چهار مصرع:
«من نڪردم با وِیْ اِلّا لُطف و لین» : صوفی درین مصرع میگوید من با خادم خودم -ڪه او را پیِ ڪاری فرستاد- فقط مهربانی ڪردم و نرمی نمودم.
«او چرا با من ڪُند بَر عڪسْ ڪین؟» : صوفی خود جواب خود را میدهد و میگوید او علتی ندارد ڪه با من بد ڪند و ڪینه بورزد. یعنی انڪار میڪند ڪه خادمش هرگز با او چنین نمیڪند.
«هر عَداوَت را سَبَب باید سَنَد» : حالا صوفی درین مصرع دلیل خود را میگوید. زیرا دشمنیڪردن دلیل محڪمی میطلبد. هم سبب میخواهد و هم سند. سبب یعنی علت. سند یعنی دلیل و حجّت.
«وَرْنه جِنْسیَّت وَفا تَلْقین ڪُند» : یعنی صوفی پیش خود بر این نظر است ڪه حال ڪه نه سبب و نه سند برای دشمنیڪردن وجود ندارد، اصالت همنوع بودن موجب وفا و مهربانی است.
اینڪ نڪتهها:
۱. منظور مولوی میتواند این باشد ڪه همنوع و بنیآدم با هم ربط معنوی و ارتباط روحی دارند. و همین باعث مهربانی بههم میشود.
۲. طبع حشرات گزنده مانند مار و رُطیل، نیش است و قصد شیطان هم فریب و خویِ گُرگ نیز درّندگی. اما آدمی در شرائط عادی با ڪسی عداوت ندارد، مگر آنڪه علت و دلیلی محڪمی بیابد.
۳. روابط انسانها بر اساس علائق روحی و معنوی و مناسبهای فڪری است، اما هستند ڪسانی ڪه این اصل را ڪنار میگذارند و بیجهت با افراد ڪینهورزی و دشمنی میڪنند مانند ابلیس ڪه با آنڪه آدم (ع) به او بدی نڪرد، با وی دشمنی نمود. دشمنی سبب میطلبد و سند. اما شیطان همیشه بیسند و بیسبب با بشر بد میڪند و عداوت میوزرد. پس، بشر مثل ابلیس نیست و نباید باشد.
اشارهی سیاسی: نظام تروریستی آمریڪا و اسرائیل جعلی بیسبب و بیسند به عداوت به ملت ایران مشغولاند زیرا نقش شیطان و ابلیس را بازی میڪنند. اساساً، این دو نظام سیاسی -ڪه هر دو خاڪ بومیان را اشغال ڪردند- موذی و آزاررسان هستند.