منبر، دار، چنار
به قلم دامنه : به نام خدا. از نظر من، شعر مرحوم شهریار -سید محمدحسین بهجت تبریزی- در بارهی منبر، جنبهی انکاری ندارد، بلکه صبغه و رنگ انتقادی، انتظاری و هنجاری و نیز از نظر بعضی شکل طنز و فُکاهی دارد.
چنانچه خوانندگان -که از من بیشتر مطلعاند- میدانند، امام سجاد -علیهالسلام- در آن مجلس اجباری یزید در شام پس از واقعهی عاشورا، نگفتند آن منبر را بیاورید، بلکه فرمودند آن «چوبه» را بیاورید تا بر رویش سخن بگویند. یعنی منبر داریم تا منبر. منبر، خود صامت (=بیحرف و ساکت) است، منبری و خطیب آن را ناطق میکند.
یکوقت است امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- بر روی منبر فیضیه با یک سخنرانی پایههای رژیم شاه را لرزان میکند و با همان یک منبرش بنیاد یک نهضت اسلامی را شکل میدهد و در نهایت هم، سلطنت را با مدد منبر و مردم واژگون میکند.
و یکوقت هم هست که عمرو عاص روی منبر میرود و نیز ابوموسی اشعری؛ که اولی معاویه را بر با حیَل و نیرنگ حکَمیت بر تخت مینشانَد و دومی با ضعف ایمان و سادهاندیشیاش، امام علی -علیهالسلام- را با خیال خام خود از حکومت و سیاست و رهبری جامعه خلع میکند!
پیوست: شعر شهریار این است:
گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه میکنی؟ بیبار
نه مگر ننگ هر درختی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار
پس بر آشفت آن درخت دلیر
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت گر منبر تو فایده داشت
کـار مردم نمیکشید به دار
نکته: منبر را منبری، منبر میکند و به سخن میآورَد، وگرنه منبر، خود چوب یا جنس است؛ چه از چوب سفتوسختِ درختِ گردو و چه از فلز محکم آهن. منبر در جای خود بسیار مورد احترام است، اما منبر در کنار گفتوشنود و بحث و نقدونظر مورد انتظار است، نه سخنراندنِ یکطرفه و منولوگ.
توضیح: چند روز پیش، استاد شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر ارجمند حوزه در «نغمه» (گروهی ایتایی به مدیریت جناب آشیخ مالک) شعر مرحوم شهریار را اینگونه ادامه داده بودند که همین سرودهی ایشان موجب شد تا در ستون روزانهی امروزم بحثی در بارهی شعر شهریار بنویسم که شعر حاجآقا شفیعی مازندرانی در زیر میآید:
منبر اندر جوابِ او، به صواب
گفت جانا دمی تو گوش بدار
خود، تو دانی که وقتِ وعظ و خطاب
سرِ مردم کنار من به مدار
دزد را ره به خانهی آنان
تا به خلوت نهد کمندِ شکار
پس بدان آن که با تو جان بازد
آشنا نیست با من ای دلدار
گر به «توبه»، سراغ من گیرد
ناجی او شوم در این بازار
لیک بیچاره تا رسد به درت
نابکارش کنی همی، یکبار
ای شفیعی، به مردم غافل
زندگی بخش، نَی، به مرگ، دچار
به فُکاهی، اگر سرود، دمی
شهریار عزیز دل بیدار
شعر او را بهانه ات منما
سوءِ برداشت را کنار گذار