حموم پیش داراب کلا
راست: گل جوجو. چپ: انارقلت
ارزش یک تابلوی جهانی را دارد
کَل کردن (هرَس) درخت برای رشد بیشتر
مانتیس. به زبان محلی داراب کلا: تور زن
۳۰ آذر ۱۴۰۱، عکاس: جناب حمیدرضا طالبی دارابی
حموم پیش داراب کلا
راست: گل جوجو. چپ: انارقلت
ارزش یک تابلوی جهانی را دارد
کَل کردن (هرَس) درخت برای رشد بیشتر
مانتیس. به زبان محلی داراب کلا: تور زن
۳۰ آذر ۱۴۰۱، عکاس: جناب حمیدرضا طالبی دارابی
۱۲۱ تا ۱۸۰
سلسله نوشتارم در پیام رسان
«هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا»
خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۱ ) به نام خدا. سلام. پلان یک: سال ۱۳۶۷ بود و مرحوم آیت الله محمد فاضل پیش ما. رانندهی لِمراسکی بهشهری به اسم اسدی مرخصی رفته بود. من مبجور بودم آقای فاضل را آن شب به نمازخانهی قرارگاه مرکزی مریوان ببرم. قرار بود سخنرانی کند و پیش از آن، اول نماز جماعت شام و خفتن هم بگزارَد. البته پیشنماز راتب حجت الاسلام مدائن بود. نماز را خواند و برگشت که پای میکروفون سخن برانَد دید یک کشت و کال آدم (=کنایه از تعداد بسیاراندک) بیشتر نیست. او -که در مدت حضور در جبهه، عبا و قبا را تا کرده بود و لباس رزمنده بر تن نمود، فقط عمامه بر سر داشت و قد و قوارهی باریک داشت- به شوخی گفت: اگر اعلام میکردند الآن سریال اوشین اینجا پخش میشود جای نشستن پیدا نمیشد! باری؛ یک دفعه در چند سال پیش، با حاج شیخ احمد آهنگر به حوزهی علمیهی مرحوم فاضل در بابل رفته بودیم که فیضیه نام دارد. اوشین نیز زنی بود ژاپنی در سریال «سالهای دور از خانه» که برای غلبه بر فقر و نداری، پشتکار و رواداری به خرج میداد. چه جوری را من نمیدانم، چون ازین سریال طولانی، شاید سه قسمت را هم ندیده بودم اما آوازهاش را شنیده بودم.
جبههی مریوان بوریدر
گرفتن وضو. سال ۱۳۶۱ دامنه
جبههی مریوان بوریدر
سر سنگر. سال ۱۳۶۱ دامنه
عکس نقشهی بوریدر سروآباد مریوان
جبههی مریوان:
سال ۱۳۶۱ عکس روی راهپله
پاسدار سپاه ساری برادر آقای فضل الله فضلی
پلان دو: سال ۱۳۶۱ بود و باز هم مریوان. من کولهپشتی بر کول، کلاش بر دوش و کمپوت گیلاس بر دست، رفتم سرِ چشمه که با سنگر ما چهل قدم بیشتر هم فاصله نداشت. بر بلندی روستا قرار داشتم ما و چشمه. جای جاریشدنِ غلغل آب، درخت تنومند گلابی هم داشت. کمپوتم را در هوای داغ مرداد در آب چشمه خنک کردم نزدیک به یخ. با سرنیزه سرش را باز کردم و مشغول خورندن شدم. دیدم یک
به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۳ ) به نام خدا. سلام. دانشجوی علوم قضایی بود. فعال عملیات کربلای ۵ در منطقهی شلمچه که پیکرش چند سال بعد پیدا و تشییع شد. جالب این که همرستهی ما بود، یعنی ادوات و خمپاره؛ شهید حسین شفیعی. او در خانوادهای بزرگ شده بود که پدرومادرش اعتقاد داشتند توی خانهای که بچه هست باید اسم «پنج تن» آل عبا (ص» باشد، ازینرو پدرش محمد و اسم او حسین و بقیه هم علی و حسن و فاطمه و حتی به خاطر عشق به حضرت ابوالفضل س یکی هم عباس برگزیده شد. این خانوادهی مذهبی در جایی از تهران ساکن بودند که در آن محله، تماما" هموطنان محترم کلیمی و آسوری بودند و چند کوچه پایینتر فقط دراویش گنابادی هم زندگی میکردند. پدرش محمدحسین، ضد فرقهی بهائیت بود. بهائیها بهاءالله را اسم خاص خدا میدانند و حرام میدانند که کسی اسم بهاءالله برگزیند. روی هم اصل، پدر شهید حسین شفیعی اسم وی را در شناسنامه "بهاءالله" گرفت تا مرز عقیدتی و ضدیت خود را با بهائیها که حکومت شاه را در تصاحب خود داشتند، نشان دهد.
در وصف این شهید میگویند عقلش از سنش بیشتر بود. مثل جملهی ناب امام ره در حق شهید محمدعلی رجایی در برابر هجمهی سید ابوالحسن بنی صدر و جبههی ملی علیهی ایشان، که جملهی مهمی در تاریخ سیاسی بود. این سخن امام: "هی نروید دنبال اینکه رجایی علم ندارد! این عقلش بیشتر از علمش است. و بعضی از شما علمتان بیشتر از عقلتان است!" منبع
دانشجوی علوم قضایی
رزمندهی عملیات کربلای ۵ شهید حسین شفیعی
دربارهی شهید حسین شفیعی عبارت دیگری هم هست که با آن که «مظلوم مقتدر» بود، اما در کمالات این گونه وصف میشد، به قول عرَفا بعضیها سالک واصل هستند و بعضیها واصل سالک؛ این شهید هم هر کاری در سلوک عرفانی میکرد بعد از وصول و واصلشدن بود. باید هم اینگونه میبود، چون از چهار سالگی پای منبر مینشست، بعد بزرگ که شد عضو هیئت شد. جالب این که عدد پنج تن در زندگیاش برجسته شد؛ مثلا" پلاک خونهیشان ۵ است. ۱۵ بهمن ۱۳۴۴ به دنیا آمده. ماه ۵ سال یعنی مردادماه به جبهه رفت. روز ۵ اسفند جنازهاش برگشت. سال ۱۳۶۵ شهید شد. دورهی پنج دبرستان مفید درس خواند. عملیات کربلای ۵ شرکت کرد. قطعهی ۵۰ بهشت زهرا س دفن شد. آخرین نفر خانواده بود که عدد پنج تن را کامل کرد. بگذرم. ر.ک: ص ۳۱۱ کتاب عشق پنجم که جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ در دامنه این کتاب را معرفی کرده بودم. نشانهها و آیت (به تعبیر آیت الله جوادی آملی در تفسیر سورهی دخان) یا ذاتی است یا عرَضی. ذاتی مثل چمن و دود که نشان ذاتی وجود آب و آتش است و عرَضی و اعتباری مثل درجه، پرچم، تابلو، آرم، تاج. حالا گویا نشان و آیت عدد ۵ برای این شهید وارسته از حُسن تصادف و یا شاید از سرِ حکمت این گونه ردیف و رَج شده است. فاتحهای خوانده شود سزاست. در عکس بالا سمت راست اوست و در عکس پایین خود بکاوید. یادآوری: امروز به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه این قسمت خاطرات جبهه و جنگ را نوشتم که یک دانشگاهی، تحت تأثیر تعالیم معنوی دین و آموزهای ارزندهی حوزه و منبر، به مقام رفیع رزمندگی و شهادت راه خدا، نائل شد. امید است این دو بال علمی، حقیقتا" معین هم باشند و درها را روی هم گشوده و متبادل نگه دارند تا ثمرات آن را ایران به سهولت بچشد. ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به این عکس که همین چندی پیش هیئتی (=تیم تحقیقات در خصوص جنایات داعش) از سازمان ملل با آیتالله سید علی سیستانی دیدار کرد، بنگرید. کاری به محتوای این نشست ندارم. خواستم گفته باشم این زن عضو تیم تحقیق، در محضر یک مرجع تقلید در یک کوچهی تنگ و باریک نجف، حرمت نگه داشت و هنجار را نشکست و برای لحظاتی هم شده، مقررات دیدار را رعایت و بر سر و تنش، پوشش مناسب و متعارف کرد. حال چگونه میتوان بیتفاوت گذشت از رفتار اندک کسانی در ایران که محضر یک جامعهی بزرگ اسلامی یعنی جمهوری اسلامی ایران را میخواهند نادیده بگیرند و عریان ظاهر شوند. محضر یک مرجع دینی، بزرگتر است یا محضر یک جامعهی دینی؟! چطور در حضور یک مرجع، قاعدهی پوشش و ایفای ادب رعایت میشود و نشان فرهنگ و احترام به قواعد است، اما در حضور یک جامعهی بزرگ دینی، قصد دهنکجی برای کشف حجاب تهییج میشود.
پس؛ همان طور که حضور به محضر یک فرد دینی میتواند مقررات داشته باشد، حضور در محضر جامعهی دینی هم به مراتب بیشتر میتواند مقررات داشته باشد. پوشش متعارف، حد وسط است و رعایت آن نشان شخصیت. جمهوری اسلامی تا زمانی که مقررات پوشش متعارف (هم مرد و هم زن) را جزوِ قوانین خود میداند، پایبندی به آن یک رفتار مدنی است و علامت قانونپذیری و شخصیت فرهنگی. هر چند متشرّعین همواره اهل پوشش فاخرند حتی اگر در سرزمین غربِ عریان به سر برند، زیرا به احکام شرع اقتدای ایمانی دارند. ۲۹ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
یادمان محل شهادت شهید
دکتر محسن فخری زاده ابتدای ورودی شهر آبسرد
به قلم دامنه. خاطرات جبهه و جنگ ( ۱۲۲ ) به نام خدا. سلام. به رزمندهی عشقی گرگانی که مقنّی قوی و قدَری بود و آمده بود جبهه و همسنگرم شد توی جوفیر گفتم از کندن کانال شناسایی چه حسی داری؟ با لهجهی زیبای گرگانی -که به مشهدی شباهت میزند- گفت وقتی توی بلاد قنات و چاه میکندم یا نوکند میکردم، همیشه این فکر را در سرم میپروراندم که حتی اگر یک قطره ازین آب چاه و قنات، به یک پرنده هم برسد -چه رسد به انسان اشرف مخلوقات- کاری میکند که من به دوزخ نروم! حالا این کانال که در جهاد فی سبیل الله است با من چهها که نمیکند.
پیش خود فهمیدم این آقای عشقی مقنّی، عین آن چاهکَن که بوعلی سینای فیلسوف را با پاسخش، شرمیگن کرده بود، چقدر عارف و واصل است. همان جواب به بوعلی که من گرچه چاهکن هستم اما بر نفسِ سرکش خود حاکمم ولی تو در دربار شاه، گوش به فرمان شاهی!!!
تابستان سال ۱۳۶۲ جبهه جوفیر. ایستاده: از چپ:
بنده، خوشاثرم، عشقی گرگانی. سید عسکری شفیعی
کنار کارون - اینجا - خاطرهانگیز برای رزمندهها
روزی به عشقی گرگانی دوستداشتنی گفتم میروم مرخصی شش ساعته به اهواز کنار رود کارون آب طالبی و هویج بستنی بخورم، میآیی بریم؟ به شوخی گفت: شهر بیام شرّ میشه! خواست بگوید حالا که نزدیک چهار ماه متوالی در خط مقدم و پشت خاکریز، خاکمالیزه (بر وزن گالوانیزه) شده، اگر به شهر در آید، همه(زن تا مرد) از دیدنش مثل داستان اصحاب کهف انگشت به دهان میشوند و شوکه میشن! بگذرم. عور نشم! چند عکس دارم از عشقی عزیز که یکی را میگذارم. یکی هم عکسی از لبِ کارون است که من نداشتم اما از دوست محترمم جناب علی عسکری مزینانی (مدیر شاهدان کویر مزینان)زادگاه زندهیاد دکتر علی شریعتی گرفتم. لبِ کارون در اهواز است که ایام جنگ، گاه از خط و خاکریز اینجا میآمدیم و یک دمی میزدیم و هوای تازه به شُش میزدیم. خصوصا" منِ طالبی دارابی! که آب طالبی اهوازی زیاد علاقه داشتم و لیوانش هم حد پارچ بود جولدِله که هر چه هود میکشیدی به تَه نمیرسیدی. چه رمقی هم به رزمنده میداد همان دو سه ساعت مرخصی لبِ رود کارون. آنچه درین قسمت نوشتم مال سال ۱۳۶۲ بود که با آق سید عسکری شفیعی و آقا حسن آهنگر (مرحوم کِل مرتضی) با هم بودیم خط و جبهه. ۲۶ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه. مسائل روز. سه خبر ؛ سه نظر. به نام خدا. سلام.
خبر یکم: آیت الله سید محمدمهدی میرباقری گفته: مردم، نه ولنگاری میخواهند و نه ایمانِ بدون نان. منبع
نظر: حالیا، درود برین فکر شما و حقا که سخن حقی گفتید. آری؛ ایمانِ بدون نان! ممکن است حتی برای مؤمنان مخاطرهآمیز باشد چه رسد بر کسانی که قدرتِ صبر بر مصائب ندارند. درست است که فقر الزاما" به بیایمانی منجر نمیشود، ولی از عوامل دخیل و مؤثر و متغیّر مهمی است. از امام صادق -علیه السّلام- نقل است منبع که رسول خدا -صلّى الله علیه و آله- فرمودند: "چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد."
خبر دوم: درخواست ایالات متحده برای پایاندادن به عضویت ایران در کمیسیون مقام زن سازمان ملل با ۲۹ رأی موافق، ۸ رأی مخالف و ۱۶ رأی ممتنع به تصویب رسید. منبع.
نظر: این کمیتهی جانبی، کلا" ۴۸ عضو دارد و یک جایی برای سوسولبازی است. اما به این کشورها نیامده به ایران درس دین دهند که خودشان اساسا" و تاریخا" و بدوا" از زن به عنوان شیء و کالا برداشت دارند و سالیان سال، بر زن ظلم و ستم میکنند و در بمبارانهای بیشمارشان در کشورهای دیگر، بیش از هر کسی، زنان و دختران و کودکان را آماج کشتار و حتی اسائهی ادب قرار دادهاند. دولتی مثل دولت یاغی آمریکا، پروندهی قطوری ازین دست جنایات نسبت به زنان دارد و حالا خندهدار است جلودار حفظ حرمت زن هم شده است! بروید گورستانهای کشورهایی که به آنجاها تجاوز نظامی کردهاید بشمارید چقدر زنان و دختران و غیرنظامیان را با قساوت کشتهاید و در گودالهای دستهجمعی در گور کردهاید، بعد بیایید برای ایران کلاس اخلاق و حقوق بگذارید!
البته ما که میدانیم منظور آن چند کشور این است که زن در ایران به هرزگی برسد و آزاد باشد عریان و فاحشگی هر چه خواست بکند، ولی شما ای بالاییها !! کمی هم به خود تکانهی فکری دهید و بگذارید زنان شایستهی مؤمن و عالم و دانشمند، آنچه را لایق آنند کسب کنند. چرا نباید در مجمع تشخیص مصلحت حتی یک زن عضو باشد؟! چرا در شورای سیاستگذاری ائمهی جمعه هیچ زن عضو نیست؟! مگر میخواهد پیشنماز شود؟! مگر چه ایرادی دارد زن در شوراهای عالی کشور عضویت داشته باشد؟! در تعریف واژهی رجال چنان دگمیت دارید که حاضر نمیشوید زنِ دارای لیاقت و صلاحیت، حتی کاندیدا شود و آرای عمومی خود را بکاود. در مجلس خبرگان رهبری نیز، حتی یک عضو زن، وجود ندارد؟! یعنی کل زنان ایران حتی یک خبره ندارد! مگر تشخیص شرائط رهبری را فقط مردان بلدند؟! دست بردارید ازین نوع رفتارهای کجدار، که نیمی از جمعیت را از دایرهی تصمیم بیرون میاندازید. جمهوری اسلامی حکومتی فراگیر است، نه جناحی و لجنهای و جرگهای. بگذارید مردم محافظ "شخصیت نظام" باشند، نه تابع "شخصیتهای نظام". این تعبیر آخری را در جایی خواندهام و به نظرم درست هم هست.
خبر سوم: روابط عمومی قوه قضاییه دربارهی شرایط "محاربه" بیانیهای صادر کرد. بند ۵ و ۹ آن از همه مهمتر است: ۵. "احراز علم، قصد خاص یا قصد نتیجه یا علم مرتکب به حصول نتیجه امری قضائی است و قاضی از مجموعه اقدامات و رفتارهای مرتکب و اوضاع و احوال حاکم بر قضیه میتواند این امور را احراز کند. ۹. "شرط تحقق محاربه قتل یا جرح نمیباشد." منبع.
نظر: من این روزها میبینم بعضیها خیلی راحت اصل محاربه و حکم محاربه را به سُخره گرفتهاند و حتی کار تفقه و فهم دینی فقیهان مطرح و شاخص شیعه را زیر سؤال و استهزاء میبرند. واقعا" بی قید و بند شدن هم، حدی دارد. دیروز دیدم آیت الله گرامی در بحث روز محاربه، خودِ "اخافه" (=یعنی ایجاد خوف و هراس و رعب در دل افراد و جامعه و مردم) را برجسته کردند و آب سردی ریختند بر سر کسانی که تفکر فقهی را به مسخره میگیرند. به نظرم این بیانیهی مورد اشاره، خیلی مهم است و حق است هر شهروند آن را دو سه بار بخواند. واقعا" سطح آموزش حقوقی ملت نباید اُفت داشته باشد که آفت بزرگیست و صدمات جبرانناپذیری وارد میسازد. ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه. شعر و سیاست: به نام خدا. سلام. حکیم فردوسی در وصف محمود غزنوی پادشاه عصر خود، زبان به واژگانی میگشاید که از دیدِ بنده دستکم میخواهد سه پند و پیام کنار هم بنشانَد. یکی اِصالت سیاست که اگر نباشد کیان جامعه فرو میپاشد. دیگری رابطهی گرم مردم با قدرت که اگر به سردی گراید زیانبار است. و سومی به شاه زیرکانه با قدرت زبان شعری، خط دهد باید چنین و چنان باشد تا حکومتش جان داشته باشد و بَر و آبرو کسب کند. من به یکی دو چند بیت اشاره میکنم از سر آغاز شاهنامه تا اقامهی دلیل و علت نموده باشم:
جهاندار محمودشاه بزرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گرگ
یعنی سلطان محمود غزنوی چنان سیاست میورزد (در واقع فردوسی دارد زیرکانه با به کار گیری ادبیات اِغراقی و مبالغهآمیز یاد میدهد که این گونه سیاست بورزد) تا حتی گرگ، دشمن خونی میش، کنار میش سرِ یک سرچشمهی گوارا گَرد آید.
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارَد گذشتن ز پیمان اوی
یعنی حال که محمود غزنوی چنین است پس کسی دوست ندارد از امر او سرپیچی کند و از پیمان با او بگذرد و عهد بشکند. به نظرم فردوسی درین فراز، هوشمندانه دارد رمز و راز حکومت و سیاست را تعلیم میدهد.
به تن ژندهپیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رودِ نیل
یعنی محمود غزنوی چنان پادشاهی هست که در ظاهر جسمانی مانند یک فیل بزرگ و خشمگین و شجاع در برابر دشمن است، اما در قلب و روح انسانی به مثابهی جبرئیل امین است با ملت خودش. بستر قدرتش عین ابرهای بهمن و خود بهمن است که اگر فرو ریزد همه را به درد سر میاندازد، ولی همین سلطان که به نظر فردوسی، شکوه و شوکت جمع کرد در دل و جان و عاطفه، با ملت سرزمینش مثل رود نیل مصر و سودان، گریان و مهربان و آرام است و از خروشانشدن ابا دارد.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: دو خبر ، دو نظر: یکی خبر دزدی آرد و دیگر خبر بررسی آشوب و فرق و صدماتش بر اعتراض:
خبر یکم این که: آقای حمیدرضا جلائی پور هم، حرف آقای ماشاءالله شمس الواعظین را ملاک بررسی جامعهشناسی سیاسی خود قرار داده و گفته: "شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این مؤسسات رسانهای سرنگونیطلبانه، حقوقهای کلان میدهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب اینها این است که در این مؤسسهی براندازی کار کنند. این جریان مخرّب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانهروها، عقلا و اصلاحجویاناند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمیکنند اصلا برایشان مطرح نیست. نکته دیگری که دارند کار میکنند... دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبحزدائی میکنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است... کار دیگری که این رسانهها میکنند تجزیه طلبی را عادی جلوه میدهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده میگذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه میدهند. اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه میکنند! تلاش میکنند تا قبح تجزیهطلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخهی آشوب فعال شود."منبع.
نظر: نه فقط این حرف آقای شمس الواعظین و آقای جلائی پور نشان شجاعت در بیان حقیقت است، بلکه، برای افراد مردّد هم مؤثر است. به نظر بنده آشوبگریهای اخیر -که از ستاد مالی تأسیس شدهی بیرون تزریق پولی میشده- همهی جنبشهای سالم اعتراضی نهفتهی داخلی را نابود کرده است. در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی هر طبقه و نیروی اجتماعی مثل طلاب، دانشجویان، کارگران، بازاریان، کشاورزان، روشنفکران و بیکاران و ... در ذات خود دارای جنبش اعتراضی خفته هستند که وقتی سیاستهای یک کشوری از دید آنان غلط از کار در میآید، این جنبش خفته مثل شکوفهی گل، میشکُفد و با رفتار سالم اعتراض میکند تا تغییر قانونی ایجاد کند. اما اغتشاشات اخیر که بدترین نوع از رفتار اجتماعی و شریرانهترین کار بود، این جنبشهای مؤثر را نیز -که بر سالمساختن قدرت اثرگذار هستند و نشان پویایی جامعهی مدنی محسوب میشوند- صدمهی عمیق زده است. زیرا اصل "اعتراض" یک کار دینی و تکلیفی و حقوقمدارانه است. اما این آشوبها که از چند هرزه خط میگرفت تمام حیثیات آنان را بر باد فنا داد. حتی اگر باز هم تکانههای داشته باشد، منفور است.
خبر دوم این که: آقای میثم لطیفی، معاون رئیس جمهور افشاگری کرده از "سهمیهی ۲۵ میلیون نفری نان به نانواییهایی که وجود خارجی ندارند!" او گفته: "چند هزار نانوایی در کشور پیدا کردیم که وجود خارجی ندارند، ولی سهمیهی آرد دریافت میکنند... بعد از اصلاحات اخیری که دولت در حوزهی نان انجام داد، روزانه به اندازهی نان ۲۵ میلیون نفر یعنی به اندازهی جمعیت کشور عراق در آرد صرفهجویی شد." منبع.
نظر: چند ماه پیش دو سه باری از اقدام آرد و نانی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تمجید نوشته بودم و اینک باز نیز این کار ضد فسادی را تحسین میکنم. حقیقت این که انسان در میمانَد از فسادی به این پهنایی. کجا بودند چشمان ناظر؟ اینهمه سازمانهای عریض و طویل نظارتی و بازرسی در دایرهی قدرت شکل گرفته و حقوق و اضافهکار و حق مأموریت ویژه میگیرند اما راحت و آسان کسانی با اسم نانواییهایی که اصلا" واقعیت ندارد و دروغ است سهمیهی آرد دریافت میکردند: بخوانید سهم مساوی ملت از داشتن آرد را میدزدیدند. آیا مردم نباید بدانند این افراد ذینفوذ کیها بودند؟! به دادِ بینوایان برسید، همان که با تمام انتقادهایی که در سینه دارند، اما به صحنه آمدند و بساط آشوب را درهم کوبیدند. بارها گفتهام خدمت و قدرت در کنار هم، بالانس و میزان میشوند و حاکمیت را موجه میسازند. هر کدام بلغزد، دومی را از کار میاندازد. فساد به این عمقی واقعا" مختل میکند؛ اگر گفتید چه چیزی را؟ در درجهی نخست رضامندی عمومی را. حکومت مردمی هم، زیربنایش رضایت است؛ رضایت مردم. ازین اعتماد مردم باید به نفع اقتدار انقلاب و خدمت به عموم مردم بهره برد. امام امت ره همواره میفرمود به من رهبر نگویید، خدمتگذار مردم بگویید. خدمت یعنی ساختن تمام ایران و به مردم به شیوهی عدالت رسیدگی کردن. رهبری معظم بارها هشدار دادند بر رفع فقر و تبعیض و فساد بکوشید.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. زیبا ترکیب ( زیب + ا ) است؛ به معنی زیبنده یعنی نیکو و خوب. ملاصدرا زیبایی را عبارت از "نظم و همآهنگی همراهِ عظمت و پاکی" میداند. و جالب این است او برین باور بود اولین باری که انسان متوجهی خوبی و خُسن و زیبایی شد از راه "مشاهدهی جمالِ همنوعان خود" بود. یعنی اعتدال خلقت و تناسب قرارگرفتنِ اعضای بدن انسان نسبت به هم. خصوصا" همآهنگی رُخ و صورت. و علت عشق هم، زیبایی است؛ یعنی رسیدن به کمالی که خود فاقد آن است. مثال ملاصدرا این است: "واجب [=خدا] از هر زیبایی زیباتر است زیرا خود خدا زیبایی محض و کمال تام است." پس به این تئوری ملاصدرایی، انسان عاشق خداست، برای این که انسان عاشق زیبایی است. عجیب این که ملاصدرا حتی «تصوّر زیبایی» را هم سببِ عشق میداند. به تعبیر بنده زیبایی و جمال، موتور محرّکه و پیشرانهی عشق است. عشقی که شیخ اِشراق حکیم سُهروردی نیز، آن را برادرِ "زیبایی" میدانست. ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
پیشتر ازین در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ نیز در شمارهی ۴۷ «میدان ارزش دانش» با عنوان زیباییشناسی صدرایی، متنی درینباره نوشته بودم. بدین صورت:
به نام خدا. سلام. گرچه آقای علی بابایی کتاب "زیباییشناسی در مکتب ملاصدرا؛ پریچهرهی حکمت" را سنگین و حجیم نوشت؛ اما سدّی نشد که این اثر را نخوانم. بههرحال، به مطالعهی آن را به پایان بردم. آنچه خواهم نوشت برداشتم است از این کتاب ۳۹۲ صفحهای، که عکسی هم از جلدش انداختم.
باوم گارتِن فیلسوف آلمانی ( ۱۷۶۲ - ۱۷۱۴ ) اولین بار واژهی «زیباییشناسی» را به کار برد. منظور از زیبا این است حسّ از آن لذت ببَرد. اما این لغت سپس دامنهی گستردهتری پذیرفت. یعنی از داوریها و ارزیاییهای چهره و اندام، به موارد دیگر سیر کرد؛ به ویژگیها، به نگرشها، به تجربهها و به ارزشها و ... . سادهتر کنم؟ زیبایی از حسّ التذاذ عبور کرد. مثلاً «خیر» زیباست. که علامه طباطبایی خیر را چیزی میداند که "شیء آن را قصد کرده و دوست داشته و به سوی آن متوجه است." برای نخستین مرتبه، انسان از راه مشاهدهی جمالِ همنوعان، پی به مفهوم زیبایی برد. مرحوم شیخ اشراق حکیم سُهروردی حتی عشق را برادرِ زیبایی معرفی کرد. و یا در قرآن، زییایی همان "حُسن" است که مثالهای فراوانی دارد که به سه نمونه بسنده میکنم:
زیبایی تبلیع: وَ جادِلْهُم بِالَّتی هِیَ أَحْسَن ( ۱۲۵ / نحل ) و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است مجادله نماى.
زیبایی برخورد: فَاصفَحِ الصَّفحَ الْجَمیل ( ۸۵ / حجر ) پس [از آنان] در گذر و گذشتى نیکو پیشه کن.
زیبایی آدمی: وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَنَ صُوَرَکُم ( ۳ / تغابن ) و شما را صورتگرى کرد و صورتهایتان را نیکو آراست.
و یا در نهجالبلاغه که زیبایی عبادت؛ خشوع است. زیبایی ریاست، بخشش است. زیبایی حکومت، عدالت است. و جالب این که امام علی ع زیبایی فرد و علم را شبیه هم توصیف است؛ حِلم. به گفتهی مرحوم دهخدا، زیبا از ( زیب + ا ) است؛ یعنی زیبنده، نیکو. در منظر مرحوم ملاصدرا، حتی تصوُّر زیبایی، سبب عشق است. و علت عشق هم، شوق به کمالی است که فافد آن است یا دوامِ کمالی است که واجد آن است. لذا واجب یعنی آفریدگار متعال، از هر زیبایی، زیباتر است چون کمالِ تام است و زیبایی محض. ملاصدرا زیبایی را ادراککردنی میداند. و معتقد است خیر با خدا مساوق است. یعنی مرادف. و به همین دلیل نزد عُقلا، خیر کرامت دارد. اوج حرف صدرایی آنگونه که من فهمیدم این است که زیبایی باید از گزند تمایلات نفسانی دور مانَد و انسان تجلی و نورباران زیبایی را در معاد خواهد یافت زیرا آن عالَم در نگاه صدرایی، عالَم پاک و بری از هر شرّ و کژیست.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نمیتوانم بگویم این فکری که دارم مطرح میکنم آموزهی فلان دانشمند یا سالک خاص است؛ این را از مجموعهی مطالعاتم و قاطبهی دانشمندان عَریف و سالکان طریق به یاد دارم که وقتی از آنان میپرسیدند غایت بشر چیست؟ در لا به لای آثار و کتابها جواب میشنیدم: هدف و غایت ما "متوازنکردن" زندگی خود با "خواست خداوند" است. حتی وقتی پرسش میشد چرا مردم شاد نیستند؟! ریشه را در همین میدانستند؛ زیرا با خواست و ارادهی خداوند "همآهنگ" نیستند. اخیرا" در کتابی -سالک صلح که ۱۲ مهر ۱۴۰۱ درین پست معرفی کردهام- خواندم که مشکل درجهی یک دنیا را از یک جهانگرد عارف و خداپرست مغربزمین، کاوش میکرد که پاسخ مهیّج و شورانگیزی داد: نابالغی فکری؛ یعنی ضعف عمدهای که درکِ درونی انسان را در دریافتهای الهی مختل میکند.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شایسته بودین در زمین. هم هنگام سردادنِ صدای طنینافکن سرود ملی کشورتان. هم هنگام آمدن به زمین بازی، موقع تعویض که با دستانی شبیه قنوت، با خدا نجوا میکردین. هم وقتی با شجاعت پرچم فلسطین مظلوم و آوارهی روی زمین را، بر دوش و دستانتان میگرفتین. آفرین. آفرین تیم من مراکش مسلمان. سجدهی شکرتان باز در مستطیل سبز در پیروزی بر پرتغال، تداعی طواف حج کرد. شما علاوه بر زدن گل در تور پرتغال، بر تکبر و خودبرتربینیهای افادهایی برخی اروپاییها هم، غلبهی قهرمانانه کردین. امشب خود فلسطین هم جشن گرفت.
شما همان نخست، تیم من بودین و امشب چنان پریدم که کم مانده بود سرم به سقف! هم برسد. چه گلی هم زدین، با آن پرش بلند و سرِ کوبنده. من پیشبینی فرضیام تا اینجا مطابق با واقع شد و باز هم برین نظرم شما را نه در ردهبندی، که در شب قهرمانی ببینم. ممنونم مراکش مسلمان که ادب و حرمت داشتید و ظهور نوِ جهاناید. آنان خیال میکردند خونشان از سایرین برتر و سرختر است اما شمابا بازییی کاملاً حیرتبرانگیز نشان دادید فوتبال از آن خون نیست، بلکه از آنِ خویِ انسانی و اخلاق حرفهایست که همه نزد خدا برابرند چراکه شیخ اجل ما گفته و بر ساختمان سازمان ملل هم حک شده: «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند» روستازادهای از ایران شادمان از بردتان بر پرتغال: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. پست بنده بعد از پیروزی قبلی مراکش بر اسپانیا در اینجا.
به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتابهاییست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش میکند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم میخوانمش. در فضای مجازی دربارهی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" مینویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گرانمتاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچههای دورهی دبیرستانی جنگه که تلاشهایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصفناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانوادههایشان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان میده:
کتاب
«عشق پنجم»
عکس : دامنه
گردآوری آقای محمدحسین دیزجی
شهید علیرضا افتخاریپور پول توجیبی را با برادرش روی هم میگذاشتند کتاب میخریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان میگذشتند تا یک کتاب به کتابخانهی کوچک آنها اضافه میشد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان دارابکلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیشقراولی مرحوم حجتالاسلام صادقالوعد، مغازهی زیر بالخانهی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانهی اَمانی دارابکلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم میربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را میکند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قویترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاریپور از ارتباط با مردم شروع کرد آرامآرام به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم میگذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در بارهی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. مسائل دین: گِرِگ برگر و مارک برگر نویسندگانیاند که تقریبا" دور جهان چرخیدند و با مذاهب مختلف آشنا شدند. آنان از اسلام به این برداشت رسیدند. آنچه مینویسم محصول مطالعهام از پژوهش آن دو است.
آن دو دریافتند که سنت خدمت به دیگران، اصل اساسی اسلام است و خیرات یکی از چند ستون دین اسلام. زکات در نگاه آن دو، مستلزم بخشیدن سهمی از ثروت خود به فقرا و کمک مداوم به نیازمندان است. هر دو به این نتیجه رسیدند اسلام از این طریق موجب تصفیهی روح مؤمنان از خودخواهیها میشود. هم گِرِگ و هم مارک با مطالعهی میدانی در کشورهای اسلامی فهمیدند در بسیاری از سورههای قرآن خدمات اجتماعی توصیه شده است و اعتقاد برین است که کمک به دیگران دارای پاداش است. برای شناخت بیشتر ر.ک: ص ۸۲ کتاب آن دو با نام « من تا ما » که ۷ آذر ۱۴۰۱ در این پست معرفی کردهام.
به نظرم آن دو با این کار ستوده و مؤثرشان، اگر به سخنان و سیرهی حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- نیز دست مییافتند، هنوزم بهتر و بیشتر به ژرفای اسلام پی میبردند. زهرای مرضیهای (س) که بارها ندا میداد: "بارالها: نیرومندى در بندگیات و بینش روشن در کتابت و فهم و درک احکامت را از تو خواستارم."منبع.
و یا اگر به این نکته از سخنان تکاندهندهی فاطمه علیهاالسلام را که به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: "یا رسول اللّه سلمان از لباس سادهی من تعجب مىکند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانهی من و علی پوست گوسفندى است که روزها علوفهی شُترمان را بر روى آن مىریزیم، و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست."
خواستم با این پست درین روز، ارادتم را به حضرت زهرای اطهر (س) نشان داده باشم و ادب و آداب ایام فاطمیه را پاسدار بوده باشم و همین نقل بالا خود ژرفترین ذکر مصیبت و روضه بود. درود و تسلیت. منبع. آذر ۱۴۰۱ آغاز فاطمیهی اول: ابراهیم طالبی دارابی دامنه.