به قلم دامنه : به نام خدا. کارکرد دین. پاسخ من به بحث چهارم مدرسهٔ فکرت. دعوت می کنم به عرایضم دقت شود:


۱- من معتقدم دین، هم کارکردی حکومتی دارد، و هم کارکرد حکومتی داشت. کارکرد، معادل فونکسیون «Function» است. که یعنی کارویژه. مجموعه خدمات و حسَناتی که دین در قوام و بقا و تعادل نهاد سیاست و جامعه ایفا می کند.


۲- دین از نظر من به مثابهٔ خون در تمامی اندام اجتماع است، و سیاست جزئی از اندام است. بنابراین، دین نمی تواند کارکردی حکومتی نداشته باشد.


۳- این بحث، منازعه ای دیرین میان دین مداری و سکولارها بوده و هست. در واقع سؤال منظری جامعه شناسی دارد، پاسخ هم همینطور. پس، بنده مانند پارسونز، معتقدم دین «کارویژهٔ» نیل به اهداف را انجام می دهد.


۴- با سه فراز بالا که ارائه کردم، جامعهٔ پیامبر (ص) و علی(ع) بر استوانه های دین استوار بوده است، پیروی از سیرهٔ آن اسوه های بی خطای روی زمین، هم عقلی ست و هم شرعی.


۵- اگر عقلانیت ابزاری را ملاک خود بگیریم، که امری خطاست، در جامعهٔ نوین، نهاد دین، باید کنار! بماند و به کُنج خانه ها روَد و وسط مساجد.

 

۶- حال اگر پاسخ مرا پذیرفته، یا دقت کرده باشید، دو مسأله باقی می ماند که بنده، اعتقاد خودم را بیان می دارم:

اگر همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین باشد، درست است

اگر به معنای دنباله روی دین به سیاست باشد، مردود و باطل است.


۷- از نظر من استکهاوس درست گفته است که خرد و زور فقط تن و جسم انسان را به تمکین می آورد، ولی دین، روح و روان مردم را نیز به اطاعت می کشاند. پس جامعه و سیاست محتاج دین است. در یک کلام خرَد و وحی با هم اند، نه بر هم.

 

۸- تعریفم از دین: مجموعه باورها ، عقاید، ارزش های قوانین احتماعی، عبادی، معاملاتی که از طریق وحی به پیامبر رسیده است.

 

نتیجه: دین کارکردی حکومتی دارد، اما به وجهی که برشمردم. حال اگر به جای دین، «روحانی سالاری» رخ بنماید، آن دیگر، نکوهیده است و محکوم. زیرا، در این شق، مقامات دنیوی، از روحانیت باید بدون چون و چرا!!! تبعیت کنند؛ که این خلاف بزرگ و انحراف خطرناکی ست. ۱۰۰۰ سال قرون وسطی، تاریکخانه ی وحشت و استبداد آن روزهای شُوم و تلخ و بسته و پس رفته و راکد و پُرنکبت است.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/31