گولِ اوباش و اراذل را نباید خورد
به قلم دامنه: به نام خدا. اغلب بر این خیال اند که اوباش و اراذل صرفاً به تعبیر لغت نامۀ معین «فرومایگان، و مردمان بی سر و پا»یی اند که هرازگاهی با فرصت طلبی، وارد ماجراجویی ها می گردند و با فریاد و تهدید و خشونت، نعره و عَربده می کشند و شیشه می شکنند و دکّان خالی می کنند و در اوجش، قمه درمی آورند و خون بی گناهی را بر کف می ریزند و از معرکه، درمی روند و تمام. نه. این هست، ولی همه اش _خدایی و الله وکیلی_ این نیست. چیست؟ شرح می دهم:
۱- جهان سوم _کشورهای عقب نگه داشته شده توسط استعمار غرب_ با مشکل بزرگی روبروست؛ جابجایی قدرت و گردش نخبگان. همین موجب می شود عرصۀ سیاست، منازعه آمیز شود. خشونت گرایی عاجل و غیرتوجیه پذیر و قیام مسلّحانۀ لجوجانۀ سی خرداد سال شصت ایران توسط «سازمان مجاهدین خلق» _که پس از آن از سوی امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ منافقین خوانده شدند_ یادآور زشت ترین چهرۀ سیاست ورزی علیۀ انقلاب اسلامی از سوی این گروهک مدعی و برتری طلب است. مسألۀ بغرنجی که کیانِ این سازمان را به بادِ فنا داد.
۲- مبارزات ضدّ استعماری ملل مستضعف جهان برای برگزیدن راه میانبُر با آموزه های آزمون نشدۀ مارکس و لنین درهم آمیخت و تجربه های تلخ و خشونت زایی آفرید؛ ازجمله شیوۀ بسیارخشن خِمرهای سرخ کامبوج.
و ما در ایران شاهد بودیم سازمان تروریستی منافقین و گروه هایی نظیر آن، مثل کومله و پیکار و فدایی خلق اقلیت و... از خِمرهای سرخ کامبوج و مبارزات خونین و چریکی کمونیستی آلبانی و یوگسلاوی الگو می گرفتند. این تاکتیک، سبب شد استراتژی نشر، گفت و گو، صدور بیانیه، چاپ نشریه مجاهد، سخنرانی، اعلان مواضع، حضور آرام در دانشگاه و سیاست ورزی عادی سازمان منافقین ویران گردد و بشدت آن ها را منحرف و عصبی سازد و به سمت و سوی قوۀ قهریه سوق دهد. جنگ نامردانه در جنگل های شمال ایران، ترورهای کور و هدفمند در دو سطح جامعه و حکومت، خصوصاً پاسدارکُشی و حزب الله کُشی نمونه هایی از این نگرش خصمانه و به شیوۀ بدتر از اراذل و اوباشِ این سازمان التقاطی بود.
۳- این سازمان از تز ماکیاوللی پیروی می کرد که به شهریار توصیه می کرد هدف وسیله را توجیه می کند. لذا سازمان، که در حصار دو شخص خودخواه _خیابانی و رجوی_ به صورت بسته و استالینی رهبری می شد؛ این نسخه را برای اعضایش پیچید و درواقع طومار خود را درهم پیچید! بارزترین مثال برای اثبات سیاست مطلق گرایانۀ ماکیاوللیستی این سازمان، ترور شهید مظلوم دکتر بهشتی است. آنان، پیشروترین و مترّقی ترین روحانی انقلاب را به صورت قهری و بمب گذاری از صحنه حذف کردند. شخصیت ناموری که، همۀ پتانسیل های رهبر شدن پس از امام را دارا بود.
او تا بوده، به صورت مدنی و شفّاف فعالیت می کرده، یعنی؛ از طریق ایجاد حزب جمهوری؛ که اقدامی مدنی و مدرن بود. از طریق مناظره ها؛ که حتی با کمونیست ها هم لیّن و لطیف و به سنت نبوی سخن می گفت. و نیز با حضور در مساجد و تکایا و ورزشگاه ها و در میان مردم برای بیان مواضع و روشنگری ها. سازمان، آنچنان به سطح اراذل و اوباش _و حتی پایین تر از آنان_ تنزُّل پیدا کرده بود، که حاضر شده بود، مدرن ترین روحانی کشور را که «یک ملت» بود و «مظلوم زیست» با ناجوانمردانه ترین ابزار کشتار و شیوه های فریب و استتار، به زغم خود حذف کند.
شهید بهشتی؛ آن روحانی دنیادیده و بروز، که بخش های مهم و مردم مدار و حقوقمندانۀ قانون اساسی ما مدیون تفکر و روشن بینی های اوست. کسی که مرحوم آیت الله العظمی منتظری، ادارۀ مجلس خبرگان قانون اساسی را بر عهدۀ او می گذاشت زیرا در وجودش تفکر و اندیشه و مدیریت می دید. و این آخرین سخنان بهشتی چند لحظه پیش از شهادت است: «ما باید ببینیم رئیس جمهور آینده میتواند روحانی باشد یا نه؛ آیا نظر امام که فرمودند رئیس جمهور روحانی نباشد، همین است یا فرق کرده و اجازه می دهند. بعد افزودند: اگر نظر امام فرق کند که غیر روحانی رئیس جمهور بشود، آن فرد را این جلسه باید تعیین و معرفی کند و اگر فرمودند باید روحانی باشد، باز انتخاب آن توسط این جلسه است.» (منبع)
۴- سازمان آنچنان کورکورانه مشیء سیاسی و عقیدتی خود را به چند زن و مرد در بالای هرم قدرت مسدود کرد که می توان گفت بسته ترین، کنترلگرترین و نظامی ترین سازمان در جهان محسوب می شود. این سیاست فردپرستانه نهایتاً آنان را در کنار صدام نشاند و بیخ موساد و زیر چتر آمریکا و گوشۀ گود مرصاد و کمین برحق رزمندگان در چهارزبَر حسن آباد اسلام آباد غرب.
حال و روز آنان اینک، با آن شناعت و خون ریزی و سبُعیت و درندگی، آنچنان وخیم و بحرانی و رسواگر است که حاضرند برای به دست آوردن پول و مطرح شدن در محافل غربی، اطلاعات استراتژیک ایران بزرگ و کهن و سرفراز را به دشمنان و پست ترین رژیم جعلی یعنی اسرائیل بفروشند. کار کثیفی که حتی به غیرت اراذل و اوباش هم برمی خورَد! چه برسد به انسان هایی که به خاطر پاره ای مشکلات و دیدن فساد و تبعض و بی عدالتی، از نظام گلایه دلسوزانه دارند، نه براندازانه و فرافکنانه.
۵- با این شرح کوتاه، خلاصۀ حرف من است: انقلاب اسلامی ایران، آن مقدار ارزش دارد که آن همه شهیدان حاضر شدند خون شان را برای بقای آن در راه خدا هدیه کنند و این خون، پیام دارد. و پیام موجب می شود، انقلاب از گزند حوادث و توطئه ها و دشمنی های خارجی در امان بماند.
پس؛ هوشیار باشیم؛ وقتی آن سازمان که رهبر داشت. سازماندهی داشت. دیسیپلین متمرکز بی رحمانه داشت، ارتش داشت، پول و حمایت غرب را داشت. آرمان _ولو باطل_ و برنامه و نیرو داشت، و به انواع و اقسام جاسوسی و جاسوسان و مزدبگیران دسترسی داشت، و در یک کلام هدف براندازانۀ مسلّحانه داشت، نتواست عقلانیت پیشه کند و مبارزات طولانی اش علیۀ انقلاب را رنگ و بوی مدنی و قانونی و مردمی بدهد و در نهایت کاری کارستان! کند؛ دیگر تکلیف اعتراضات کور و اغتشاش های فاقد رهبر و جنبش و اعتراض های غیرمدنی و پیش و پا افتادۀ فاقد انگیزه و هدف و آرمان، کاملا روشن است.
و کمتر کسی باور دارد از دست این دستجات بی هویت و به دور از تقیّدات مذهب و عِرق ایرانیت، چیزی علیۀ این انقلاب برآید و به یقین برنخواهدآمد. مردم ایران انقلاب اسلامی را می خواهند، و از آن پشیمان نیستند، فقط چند حرف و مطالبه دارند که من بخشی از نگرش ها را در (اینجا). مطرح کردم و ادامۀ آن را بزودی بیان می کنم. ان شاء الله.