طرح نظری: جامعه وقتی با یک رویداد خبری یا مشکل ماندگاری مواجه میشود، طبع آن اقتضا میکند آن را «مسئله» تلقی کند. خود لغت عربی مسئله یعنی چیزی که در آن سؤالُ ابهام خوابیده شده باشد که ذهنهای کنجکاو یا حتی افراد دچار آن مشکل، خواستار روشنشدنُ حل آن میشوند. اما مسئلهسازی آن چیزیست که کسانی در صدد برآیند برای هدفهای خود آن را ایجاد کنند. اتفاقاً هر دو هم، در جامعه بهگسترگی وجود دارد. جامعهای عاری از مسئله و مسئلهسازی، وجود ندارد. به عبارتی جامعهی بیمسئله نداریم. حالا همین امروز که ۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳ است به نظر میرسد این مسئلهها مسئلهسازیها وجود دارد. من چند تا را تصادفی نام میبرم اگر دست داد جلوَش شرح مینویسم. خودم هم در آخر به عنوان تست عملی عمدی، دست به یک مسئلهسازی میزنم تا بحث من روشنتر به پایان برسد.
تیتر روزنامه ستاره صبح
چاپ ۳ شهریور ۱۴۰۳ روی حرف غضنفری
مسئلهها: چند مثال؛
۱. رابطه با آمریکا که مردم با سه نوع نگرش مواجهاند: طرفداران تنش، حامیان رفع تنش، قائلان مدیریت تنش. اخیراً حتی آقای مهدی غضنفری که مدیر مدرسهی «حکمرانی» شهید بهشتی دانشگاه دفاع ملی و از حلقههای آقای محمود احمدینژاد بود و فعلأ دو سه سالی مدیر «صندوق توسعه ملی» هم هست به آقای پزشکیان پیشنهاد داده است سفارت آمریکا در تهران را باز کند بگذارد سرکنسول آمریکا بیاید آنجا مستقر شود. او گفت سنگی به چاه انداختند که درآوردن آن سخت است. منظورش قضیهی تسخیر سفارت آمریکاست.
۲. نه غزه نه لبنان، هم غزه هم لبنان. این نیز یک دوگانهای است در جامعهی ایران. حامیان شعار اول برین نظرند پول و نیروی ایران نباید برای بیرون صرف شود و ایران آغازگر مَصاف منطقهای است. طرفداران شعار دوم چنین امری را عمق استراتژیک ایران اعلان میکنند. یعنی هم حیاط خلوت برای ایران و هم حیات امنیت برای ایران.
۳. اقتصاد جهانی یا اقتصاد مقاومتی. جانبداران اولی استدلال میکنند با اقتصاد نوع اول عین ریل به قطار ترقی و توسعهی جهان وصل میشویم. اما واضعان دومی دلیل میآورند ایران را به اقتصاد شبکهای جهان راه نمیدهند عقل اقتضا میکند دست به مقاومت بزنیم و اقتصاد را بومی و ملی نگه داریم و جهادی کار کنیم و اعتنایی به ترس و ترساندن از تحریم نکنیم.
مسئلهسازی: چند مثال؛
۱. کابینه در ایران همواره نقطهی کور کشور بود، عین پیچهای جادهی هراز که با چند آینه محدّب (=کوژ، خم، انحنا) حل شد. عکس این نوع آینه را در بالای متن گذاشتم. اما پیچ سیاست در ایران، آینهپذیر نیست. هیچ آینهای. نه صاف، نه مقعر (=در گویش محلی: چالوکدله، یا به فارسی: گود و فرورفته)، نه محدب. علت همین روش مسئلهسازی است.
۲. پیاده به زیارت اربعین شتافتن. این هم در دستهی مسئلهسازی قرار گرفت. آقای محمدرضا عارف معاون اول آقای پزشکیان در نخستین دستور، امر کرده بود پول اربعین را به وزارت کشور واریز کنند. فکر کنم ۴۰۰۰ هزار میلیارد تومان بود. از همان اولین صدور دستور مالی، مسئلهسازی شروع شد. دستهی مخالف در کشور دلیل اقامه کردند پول مردم را بدون اجازه نباید صرف هزینهی شخصی زائران کرد و دولتیسازی زیارت، خطاست. دستهی موافق گفتند اربعین یک گام دینی، سیاسی و حتی در نظر برخی معتقدان، از علائم ظهور است و نمیشود پول این گام را بست.
۳. وزیر اطلاعات دولت جدید که نمیتواند همان وزیر قبلی باشد. رسم بود در ایران کابینه با تغییر وزیر اطلاعات شکل و شمایل میگرفت. اما آقای پزشکیان خرق عادت کرد. خب، روی این هم دو گروه شدند: حامیان تغییر وزیر مدعیاند وقتی وزیر اطلاعات عوض نمیشود علامت بنبست در تغییر روش است. در مقابل ادعا این است تثبیت وزیر نشانهی بیطرفی وزیر است که همزمان قادر است با دو نوع فکر متضاد، سازگار باشد و کار کند.
تا اینجا من فقط یادداشتنویس ظاهر شدم و چون سیاسیمیاسی بلد نیستم از خود ردی باقی نذاشتم.
اما عمدی یک مسئلهسازی کنم
پزشکیان تعمدی دو سید عباس و یک عباس را دور خود جمع کرد: سید عباس صالحی وزیر ارشاد. او معتمدترین فرد حوزه بود در حوزه قم که بر بسیاری از مجلات دفتر تبلیغات اسلامی مدیریت و مسئولیت داشت. پس او فقط وزیر ارشاد پزشکیان نیست، واسط او و حوزه هم هست تا رابطهی خود با روحانیت را صاف نگه دارد، نه موجدار. سید عباس عراقچی را گذاشت خارجه که موریانه اندازد بر برجام و راه جدید بپماید چون برجام در ایران عامل وقتکُشی در خدمت و اختلاف و حتی اختلال فرصت شده است. عباس عبدی را فراوزیر کرد به عبارتی سروزیر یا همان سفیرْمختار. چون عباس عبدی حلقهی انگشت سبابهی! اطلاعات و جامعهی مدنی است. دامنه دارابی
: دموکراسی و بوروکراسی. ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ : جامعهی ایران تقریباً دو ماه میان احتمال تشکیل دولت قالیباف! یا دولت جلیلی! و یا دولت پزشکیان، در هیجان یا نوسان و یا اطمینان بود؛ اینکه کُدامیشان به قدرت میرسند شبیه بلیت بختآزمایی شده بود. و اما اینکه کُدامیشان را به قدرت برسانند به یک مسئلهی سرنوشت و پویا تبدیل شده بود. فضا، از دو قطبی زیبای آن سالِ آقایان: «سید محمد خاتمی - علی اکبر ناطق نوری»، هنوز هم زیباتر شده بود. زیرا انتخابات، در واقعیت یعنی رقابت. یعنی نهایت مرزشکنی فکری. یعنی حرف برای جذب رأی. و این جدیت در رقابت، در واقعیت رخ داده بود. بالاترین احتمال روی دولت قالیباف بود. اما چون آقای سعید جلیلی با یک پشتوانهی ایدئولوژیکی، یک دهه برای ایجاد دولت جلیلی» با تز «انقلاب حقیقی در انقلاب واقعی» (این تعبیر از من است) نیروسازی کرده بود و در درون نیروهایی از فعالین شِبهحزبی اصولگراها، بارقهی تصاحبِ آسان قدرت دمیده بود، جفا میپنداشت اگر وسط انتخابات، متهم میشد به عملهی آقای قالیباف. او چنین گذری را برای خود و نیروانَش، اُفت میدانست. وگرنه با برآوُردهای صحنه، قطعی میدانستند با آمدن آقای سعید جلیلی در تیم آقای قالیباف، شکلگیری نخستین دولت بورکرات قالیباف حتمیست. بههرحال، بازی قدرت و میز کشورداری، میلها را، مزهها را بههمین سهولت به هم نمیزند، این شد که دورِ دوم، آقای مسعود پزشکیان بر آنان فائق آمد. علت این تفوق رأی، معلوم است؛ تشتُت در راست و حلنشدن بسیاری از مشکلات ایران در زمان حضور جریان راست در تمامیت قدرت کشور. و در مقابل ورود نیروهایی از بدنهی رأی، که جزوِ قهرکنندگان با صندوق شده بودند، اما اندکی از آنان قانع شده بودند برخیزند و کار را برای پزشکیان پایان دهند. اینک که من دارم یادداشت مینویسم ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ است، و "دولت پزشکیان" به همراه کل کابینهاش، رسماً و قانوناً شکل گرفته است. در مورد دولت پزشکیان، من جانب نقد و بررسی ایستادهام، نه میل و پیروی. اساساً عهدم با خودم، پرهیز اکید از جانبداری و پیروی از کابینههاست. برای هر منتقدِ هر دولت، با هر نوع جهت و گرایش و فکر، حق و آزادیِ نقد و حتی مخالفت و اعتراض مدنی و قاعدهمند قائلم، چون مانع از وضعِ بدِ بستهشدنِ فضای آزاد فکری میشود
اما چرا نام یادداشتم را «دموکراسی و بوروکراسی» گذاشتم. دموکراسی یک روشِ رو به ترقی سیاستمداری است. این روش فعلاً با هزار عیبی که بر آن وارد شده است، خصوصاً غرب که این نوع نظام را با پول و باند تبهکاران آلوده ساخته است، اما از مَنظَر مردم و سازمان رأی، بر سایرِ گونههای سیاستورزی چیرگی دارد؛ و داردْ هم، حتی برتری و فضیلت. اما من همواره برای این نوع نظام، دو تهدید میبینم که مثل آفت، لک میاندازد بر پیکر آن. یکی بوروکراسی است و دیگری جریان «پول» و «وعده» در گردشِ نخبگان اُلیگارشی قدرت. اما بوروکراسی، که در فهم عمومی همان «کاغذبازی»ست؛ به تعبیر ماکس وبِر "فرمانروایی مقامات رسمی"ست. از نظر من، همین دو کلمهی زیبای «بورو» (=دفترِ کار، میز قدرت، میز تحریر، میز خدمت و هر اسمی ازین قبیل» و «کراسی» (=ادارهی امور مردم) سَمّ دموکراسی هم هست. درست است در تعریف، یک شیوهی مدرن در ادارهی کلاسیک سازمان است با تصمیمگیری متمرکز از بالا به پایین، اما در گردش سیاست و چرخش افراد دخیل آن، دچار بحران بُغرنج مجموعهای از "دستورالعملهای دقیق و سلسلهمراتب" میشود و در مقام مقایسه، مورانِ در آشیانه را گرفتار کفتارهای درمانده از لاشهی استخوان در بیشهزار میکند. در تئوری و نظر، مدیریتِ بروکراتیک شیوهی تعامل و همکاری افراد است اما آنان را در معرض آماج زدُبند میافکنَد و آسان هم ،خریده و فروخته میشوند. حتی مدیریت علمی در نظریهی «فردریک تیلور» نیز که از روش بروکراتیک، برتر است باز «روی اشخاص و نتایج حاصل از فرایندها» مدار میگیرد.
من -تأکید میکنم: من- پیشبرآوُرد میکنم همین الآن بگویم دولت پزشکیان را زیر چنبرهی بروکراتیک، دولتی خُردشده میبینم. مگر آن که کتاب «بوروکراسی چیست؟» اثر کلود لوفور - کورنلیوس کاستوریادیس با ترجمهی امین قضایی را نیروهایش بخوانند و از آفات آن اکیداً دوری گزیند. این دولت، هر رفتار برای پیادهسازی فرایندها به دادهها و آزمایشها را، بخواهد صرفاً با رویکرد بروکراسی، به سازگاری سیاسی تبدیل کند، هرگز نمیتواند. من نمیدانم اصلاحطلب و اصولگرا در بحث چالش الفاظ تئوریک اصول و اصلاح، دنبال چه میگردند تا کشور را به آن مدار بچرخانند، واقعاً نمیدانم، اما این را میدانم کشور باید از کشورداری شیوهی رانتی و فسادآمیز خلاص شود؛ «خلاص». قالیباف! جلیلی! پزشکیان! فعلا سه قطب فکری - عملی این نظام شدند، چه قابل باشند، چه قابل نباشند. فعلاً ساحتِ سیاست، همینی هست که عیان شده است. هر سه باید به نظرم آزادِ آزاد باشند کارِ خود را -آنچه واقعاً در خفا بدان فکر مسلحاند- بکنند، تا از بستر ضعف و قوت این سه قطب، نتایج طبیعیِ سُزشدن قدرتِ نو، نوج زنَد و جامعهی ایرانی شکوفا و پویا بمانَد و نظارت عامه مفهموم بگیرد. چون جامعه را، خُفته و نُهفته نمیشود اداره کرد. عکس پزشکیان و قالیباف هم، سالن غذاخوری مجلس است (۳۱ . ۵ . ۱۴۰۳) روز نشست رأی اعتماد به کابینه. دامنه دارابی
نوشتهی آقای حسن ابراهیمی ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ : «اطلاعات عمومی. دارابکلا جزء یکی از بزرگترین روستاهای استان مازندران و بزرگترین روستای شهرستان میاندورود می باشد؛ جمعیت فعلی روستای ما در ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ برابر ۵ هزار و ۶۲۷ نفر با تعداد ۱۸۴۳ خانوار ؛ جمعیت خانمها ۲ هزار و ۸۲۲ و آقایان ۲ هزار و ۸۰۵ نفر و کل افراد بالای ۱۸ سال هم ۴ هزار و ۱۳۱ نفر. سالم و تندرست بمانید.»