زیارت رضوی توحیدی
به قلم دامنه. به نام خدا. زیارت توحیدی. پست ۴۶۸ مدرسۀ فکرت. ۲ بامداد ۲۸ آبان ۱۳۹۸، دارابکلا را به سمت مشهد مقدس پیمودیم؛ ۷۰۰ کیلومتر مسافت، با بیشینهی ۱۱۰ کیلومتر سرعت، و با کمینهی ۶۰ کیلومتر حَزم و احتِیاط. راندیدمُ و راندیم، تا رسیدیم به حرم و پناهی که به آن، از ازل تا ابد دل سپُردهایم؛ هشت چیز در طی مسیر، جان ما را به جمع، جوش میداد:
۱. شِلاب؛ این باران شدید که از آسمان همانند سنگتِریک میبارید.
۲. برف سپید پُفکی که کنارههای جادهی پرخاطرهی امام رضا -علیه السلام- را دیدنیتر و پذیرفتنیتر مینمود.
۳. دو قُرص آغوزنُون گِردِ پُرملاطِ پیازداغزدهیِ اِنارتیمدارِ وَرزدادهشده با کَرهحیوانی که آقسید علیاصغر برای مدیریت شکم در دلِ شب پُربرف و باران و بوران از دستپخت همسر گرامیاش، در سفرهای پارچهای پیچاند و بینِراه خوراک سحرگاهیمان کرد؛ با نهایت لذت.
۴. خندهها، لُغُزها، گپوگفتها، تحلیلمَحلیلها و نکتهپرانیهای همراهان داخل ماشین، که دنا را برای راندن، هَندلینگتر (=خوشدستتر و خوشاحساسیتر) میکرد. سیاسیمیاسی که بلد نباشی، داخل ماشین جون میدهد برای فقط شنُفتن و خندیدن و تِکمیم کردن.
۵. خطرناکبودن مسیر در شبِ برفی و بارانی و بورانی، ترسِ گریز از قانون رانندگی را شدّت میداد و کورانِ مسیر پُرگردنه بر مسافرین رضوی گرمای وجود و دمای دل را حِدّت میزاد.
۵. وقتی در دَمدَمای گرگومیشی تولِج و تبدیل هوای سحر به صبح در دشت بالاتر از تونل جنگل گلستان پیاده شدیم تا نمازمان را به اَداء -نه قَضا- بگزاریم، این سوز تا استخوانها و سینوسها نفوذ کرد و سِنسورها (=حسگر)های قلبمان را حسّاستر کرد؛ چراکه، انسان توحیدی میفهمد خدا این پیدایش و پیمایش را از آیهها و نشانهها کرده و در آیهی ۲۷ سورهی آلعِمران فرموده:
تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ.
یعنی: خداوندا، تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مُرده و مُرده را از زنده بیرون آورى و هر که را خواهى بىشمار روزى مىدهى.
۶. خوبتر اینکه وقتی پنج رفیق سرنشین همگی رانندگی را از بَر باشند، ۷۰۰ کیلومتر راه، میان همه سرشکن میشود و خستگی، چشم و کمر را در نمینوَردد. و همین، خوشی و پیمایشِ وصالِ مسیر زیارت را صدچندان میکند.
۷. از چناران که گذشتی و به مشهد نزدیک شدی هر کس دوست دارد به نزدیکترینِهای خود خبر دهد که دیگر رسیدیم؛ یعنی تا نیمساعت دیگه مشهدیم. و این تماسها و خبرگیریها، وَجه و رُخ دو سوی تلفن را سرخفام میکند و دندانها را در دو سوی لب، نمایان، که آری؛ خدا را شکر به سلامتی به مقصد رسیدند. همین حس قشنگ، از آداب پایدار مسافرتها در میان ایرانیان است که وقتی دو همسر، دو یاور، دو دوست، دو دلداده و یا دو دلباخته از هم دور میشوند، برای همدیگر لذیذتر و محبوتتر میشوند. فلسفهی فراق برای دو دلِ دورافتاده از هم، و دو روح مُنفصل (=جدایی جسمانی) در این زمان معنی پیدا میکند.
۸. بارگاه که نمایان شد، میان همراهان وِلوِله میافتد، آنطور که گویی در لولههای وصال و اشتیاقشان آب زلال روان شد و در رگهای زیارت و مَودّتشان به امام رئوف حضرت رضای آل محمد (ص) خون تازه جاری و در قنات وجودشان، چاه زمزم، ساری. با این حسوحال، ساعت 11 پیش از ظهر، وارد شدیم به لابی هتل گلشن رضوی... بقیه در قسمت بعدی.
۷ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عکس بالای پست: مشهد. آلاچیق هتل گلشن.
سیدرسول. سید علیاصغر. جعفر آهنگر. جعفر رجبی. دامنه