ریش و ریشۀ داعش
هفت درس داعش در خاورمیانه. مصاحبۀ بسیارخواندنی با قدیر نصری استاد دانشگاه خوارزمی. دامنه، خواندن این پست را توصیه و تأکید می کند: متن نقلی: هفت درس استراتژیک داعش برای خاورمیانه: «شفقنا- حدود چهار سال پیش، داعش که ظهور کرد موجی از روایتهای شورانگیز و عمیق محافل علمی – سیاسی را فراگرفت؛ در همان اوان کار یک محقق اندیشه سیاسی کاربردی سخنی گفت خلاف موج غالب! او گفت: خوف از داعش به زودی فروکش خواهد کرد! و داعش به دلیل زمانپریشی فکری به گروهی تبهکار تقلیل خواهد یافت.
قدیر نصری بعدها در گفت وگویی با شفقنا تصریح کرد: داعش نه دفن خواهد شد و نه دولت! اکنون و در پی حذف میدانی داعش به سراغ این استاد دانشگاه خوارزمی رفته و از او در باب روندهای فکری آینده میپرسیم و مشخصاً روی این پرسش تأکید داریم که به جای روایت و توصیف گذشته، بر تخمین آینده متمرکز بمانیم لذا، شاهبیت گفت وگوی شفقنا با مدیر گروه روندهای فکری این است که فکر داعشی در چه وضعی به سر میبرد؟ آیا این اندیشه دفن شد؟ اگر پاسخ منفی است این فکر چگونه و در چه مواقع و کجاها به عمل بدل خواهد شد؟ آنچه در چه میخوانید گفتگوی شفقنا با قدیر نصری است:»
قدیر نصری
استاد دانشگاه خوارزمی
محقق اندیشه سیاسی کاربردی
مدیرگروه روندهای فکری
آیا میتوانیم از دوران پساداعش سخن بگوییم؟ یعنی واقعا داعش از بین رفته است؟
نصری: پاسخ متعارفی که این روزها میخوانیم این است که داعش از لحاظ میدانی از بین رفته است ولی فکر داعشی هنوز زنده است! من میخواهم به سیاق دیگری پاسخ دهم: میدانید داعش در عرصه فکر حداقل چهار ابتکار فکری یا اصطلاحاً ابداع اندیشهای داشت که به نظرم هنوز برای عدهای جذابند:
اولین ابتکار فکری داعش، احیای لفظ توحید و اجتناب از تفرق مذهبی بود، اینان هیچکدام از مذاهب اربعه (مالکی، شافعی، حنبلی و حنفی) را قبول نداشتند. موضعشان در قبال تشیع، تصوف، زیدیها و پیروان سایر ادیان مشخص بود. به باور اینان میتوان با احیای سلف صالح و نفی اقوال مجتهدان و بدعت مفسران، امت واحده را احیا کرد و عظمت از دست رفته مسلمین را باز یافت.
دومین ابتکار فکری داعش، واجب عینی (نه کفایی) خواندن امر به معروف و نهی از منکر در قالب جهاد جهانی بود. داعش این کار را با جاهلی خواندن اکثر جهانیان – بخصوص شیعیان – و تکفیر جمیع ملل و نحل انجام میداد اینان به خلاف امواج پیشین جنبشهای اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دینی را واجب کفایی نمیشمردند و بر ضروری، فوری و عینی و وجوب این کار تأکید میکردند.
سومین ابتکار فکری داعش، اجتهاد آزاد، آسان و عملگرا بودن در مقابل اجتهاد محصور (به فقها)، پر تکلف و انتزاعی بود. البته چنین جدالی در قرون پیشین هم سابقه داشت اما داعش، اصل فتوا، حکم و رأی را در حد رویهای آنارشیستی، فروکاست و ساده کرد. طبق این روال سهلگیرانه، احکامی در باب بیعت، عضوگیری، عملیات، مجازات، تکفیر و انتحار صادر شد که سابقه نداشت. اجتماعیسازی اجتهاد، ابتکار نظری – عملی مهمی بود که از سوی داعش اجرا شد.
چهارمین ابتکار نظری داعش که به نظرم استراتژیک بود جایگزینی خیزش – شورش و تحرک به جای اتصال به سلاطین، محافظهکاری و اطاعت از امرا بود. میدانید که در فقه و عقبه نظری جنبشهای اسلامگرا و اسلامی، اصل تغلب و استیلا جایگاه محکم و مستحکمی داشته است. طبق این اصل، حکام و امیرانی که نظم و امنیت ملی را برقرار کردهاند و کارآمد هستند لازم الأطاعت هستند و طغیان علیه آنها مجاز نیست. از نگاه داعش، هیچیک از حکام حاکم بر بلاد اسلامی، واجب الأطاعت نیستند و همگی نامشروع هستند و باید به زیر کشیده شوند.
با این وصف میخواهید بگویید که عصر پساداعش نرسیده و داعش هنوز زنده است؟ این که خلاف سخن قبلی شماست!
نصری: ببینید در علوم انسانی بر خلاف علوم مهندسی و فنی نمیتوان حرکتها را مرحلهبندی دقیق کرد. کافیه نگاهی به گذشته داشته باشید: بعد از رحلت رسول مکرم اسلام، دو جریان به موازات هم رشد کردند: جریان نصگرا و جریان عقلگرا که به تفسیر عقلانی نص علاقه داشت. بیشتر بخوانید ↓
حدود سیصد چهارصد سال بعد که جهان اسلام ولایت اندلس را از دست داد و ایران و شام و عراق به دست مغولان افتاد، موج دوم سلفیسم رونق گرفت که رهبر بلامنازع و نافذ آن تقی الدین ابن تیمیه بود که دهها کتاب و رساله نوشت در تحریم تقلید (از غیر سلف) و گشودن باب اجتهاد.
البته نباید فراموش کرد این اجتهاد، اجتهاد مبتنی بر عقل و درایت عقلانی در شرع نبود نوعی ارجاع مداوم به نص و سنجش صحت هر حکم جدید با ارجاع به سنت صحابه و صورت متن یا نص بود. یعنی وقتی که نص و سنت حکم صریح به سنگسار یا اجرای حدود میداد تأملات فلسفی، صوفیانه، اعتزالی و عقلانی، نوعی کفر و شرک و بدعت شمرده میشدند. موج سوم سلفیگری، پانصد سال بعد از ابن تیمیه و در سال ۱۱۴۳ هجری با محوریت محمد بن عبدالوهاب حنبلی صورت گرفت که نوعی احیای آموزههای ابن تیمیه بود. این موج، تنها تمایزی که داشت برخورداری از امکانات خاندان سعودی و ضدیت مضاعف با شیعیان بود. داعش را میتوان موج چهارم سلفیگری نامید که با پارادایم خلافت وارد میدان شد و قصد داشت خلیفه واحد را در بلاد اسلامی احیا و جایگزین دولتهای سکولار، وابسته و به تعبیر آنها منحرف و مشرک و کافر نماید.
همان طور که میبینید اصل فکر طی ۱۲۰۰ سال اخیر به قوت خود باقیست فقط مظاهر آن فرق کرده است. یعنی میتوان گفت که امواج مختلف سلفیسم همگی تقریباً در اندیشه اصلاح با ارجاع به صدر اسلام و نفی تقلید (از فقهای زمان) و فتح باب اجتهاد، یکسان بودهاند و این جریان همواره مداومت داشته است.
بنابراین میتوان گفت موجی دیگر که آوانگارد آن داعش بوده، سر رسید و باید منتظر موجی دیگر بود درسته؟
نصری: احسنت! باید دید آیا زمینههای تولید موج همچنان به قوت خود باقیست یا از بین رفته است. مثلا ابن تیمیه، حملات مغول و پایان خلافت و تار و مار شدن بغداد و دمشق به دست مغولان را به دو چیز نسبت میداد: انحراف و تکثر در جبهه مسلمین به اضافه قاطعیت اقدامات مهم و مداوم مغولان در تحمیل موضع خود. او که خودش مستقیماً ضربه مغولان را درک کرد مواضع قاطع، مصمم و وحدتگرا را اتخاذ کرد یعنی مذاهب گوناگون اسلامی را نامشروع و نادرست تلقی کرد. محمد بن عبدالوهاب، محمد المقدسی، ابیبکر ناجی، ابوبکر بغدادی و دیگر چهرههای سلفیسم تکفیری به همین شکل.
از نگاه تئوریسینهای داعش (در کتابهایی مانند اداره التوحش، فقه الجهاد و …) دلیل ضعف مسلمین این است که اولاً اختلاف و افتراق، جهان اسلام را فراگرفته است. ثانیاً دولتهایی که وابسته به غرب هستند مرزهای دستساخت استعمارگران را نگهبانی میکنند و بلاد اسلامی بین دهها دولت تقسیم شده است. ثالثاً به جای احکام شریعت، مجموعه قوانین و آیینهایی وضع شده که نتیجه همگی زوال و زبونی مسلمین است.
یعنی داعش گروهی رهاییبخش و خیرخواه است که میخواهد احیای مجد و عظمت اسلام کند؟
نصری: ادعای داعش اینگونه بود. در طول تاریخ افراد و گروههای فراوانی چنین ادعایی کردهاند، اما ناکام مانده و وضع را از آنچه که بود بدتر کردهاند. شما الان وضع عراق، سوریه، افغانستان، لیبی و حتی مصر را ببینید. اینان به نام اسلام و احیای شریعت عملاً دین را به الگویی مخوف و رعبآور تبدیل کردهاند.
آینده مشخص داعش را به ما توضیح میدهید؟
نصری: ببینید داعش به صورت سازمانی حدود ۳۰ الی ۴۰ هزار عضو فعال داشت. اما دهها هزار نفر به خاظر ترس، کسب درآمد و … با این گروه همکاری کردند. واقعیت این است که به خلاف شعار بسیاری رسانهها، همه این افراد کشته نشدهاند. هواداران داعش که در واقع طراح عملیات، پشتیبان خلافت و حامی مالی – فنی بودند اصلا وارد قلمرو خلافت اسلامی داعش نشده بودند که نابود شوند.
اما نهادها و پایگاههای تمرکز نیروی داعش در شهرها کاملا منهدم شده و به دست نیروهای عراقی – سوری افتاده است. با این وصف، من فکر میکنم طی سالهای آینده، نیروهای وفادار به داعش دورانی از تفرق و بلاتکلیفی را طی خواهند کرد. آنان اکنون روانه قبایل وفادار (بیعت کردگان با خلیفه)، روستاهای معارض (با حکومت بغداد و علویان سوری)، ترکیه و حتی غرب شدهاند. حلقه اصلی رهبری داعش هنوز زنده است. بلوک جنگطلب آمریکا نیز مایل به حل و فصل بحران نیست. پدیده داعش، خدمات شایانی به اسلحهفروشان غربی کرده است که موضوع این گفتگو نیست.
ابراهیم عواد ابراهیم البدری مشهور
به ابوبکر بغدادی که خود را خلیفه خواند
فیالمجموع میتوانم اینگونه خلاصه کنم که داعش در اصل در تحقق ایده خلافت ناکام ماند و به دلیل ناتوانی در جلب شناسایی بینالمللی و مخصوصاً به دلیل همسویی بیسابقه نیروهای ضد داعش، متلاشی و متفرق شد. اما این خوشههای متفرق داعش، طی دو یا سه سال آینده در چهار حوزه زیر فعال خواهند بود:
یک، انجام عملیاتهای ضربتی، پر قدرت و غیر متمرکز در اقصی نقاط جهان اسلام با هدف خودابرازی. دو، تمرکز نیرو در مناطقی از جهان اسلام که دولت فرومانده، شکننده و نفوذ پذیر دارند. به نظرم نقاطی مانند افغانستان، آسیای مرکزی و بخشهایی از عراق و لیبی و تونس و یمن، اینگونهاند. سه، جذب نیروهای گروههای جهادی دیگر مانند طالبان و القاعده و تصاحب امکانات و پایگاههای آنها چهار، تأسیس دولت مجازی و سازماندهی نیرو، کسب دانشهای جدید و سلاحهای مؤثرتر به منظور آمادگی عملیات و برنامههای دیگری در هر منطقهای که مساعد باشد.
ممکن است جنگ نیابتی دیگری در لبنان و یمن و افعانستان شروع کنند!؟
نصری: در لبنان که بعید میدانم. حزب الله لبنان تجربه و روحیه مناسبی کسب کرده است، مگر اینکه اسرائیل و عربستان سعودی همکاری کنند و نیروهای حزب الله را لطمه بزنند. بدترین سناریو این است که پول عربستان، اطلاعات استراتژیک اسرائیل و یارگیری زمینی داعش (از بین سلفیهای فلسطینی مقیم لبنان و مجاهدین اجارهای) دست به دست هم بدهند و حزب الله را آسیب بزنند که البته بعید میدانم.
دیگر اقلیتهای این کشور اصلا خواهان تکرار تجربه وحشتناک سوریه در لبنان نیستند. خود حریری هم عمیقا نگران چنین شرایطی است. یک نگرانی مشترک، عربستان و اسرائیل را با یکدیگر نزدیک ساخته و آن این است که اسرائیلیها، سعودیها را توجیه کردهاند که ایران با کمک حوثیها در جنوب عربستان با سعودیها همان کاری را خواهند کرد که با اسرائیل و از طریق جنوب لبنان میکنند! این اضطراب با موفقیت ایران در عراق و سوریه، مضاعف شده است. از این رو، آن دو قدرت در آینده تلاش خواهند کرد ایده همه علیه ایران و بازی بدون ایران و بر ضد ایران را محقق کنند.
پس این رویارویی در عراق و یمن ادامه خواهد یافت، مخصوصاً که عراق در آستانه انتخابات و پاکسازی کشور از عناصر داعش است؟!
نصری: ببینید، نباید فراموش کنید که داعش یک پدیده عراقی است نه سوری. آن چه باعث تمرکز داعش در سوریه شد ناآرامیهای این کشور و نیز همراهی ترکیه با داعش در ابتدای کار بود. یعنی وقتی که اعضای داعش از مرزهای سوریه – ترکیه روانه جنوب این کشور شدند در میانه راه بدین جمعبندی رسیدند که بعثیهای عراق، قبایل ناراضی عراق و استانهای سنینشین متحدان خوبی هستند.
میدانید که در ابتدای کار، کردهای عراق و شخص مسعود بارزانی داعش را عارضهای عربی میدانست و ظهور داعش را فرصتی برای تثبیت ایده کردستان مستقل میدید. پس داعش در عراق عقبه دارد و حذف آن در این کشور منوط به حل بحران مشروعیت دولت مرکزی و جذب نیروهای مطرود و مغضوب است.
یعنی بر این باور هستند که داعش در عراق زنده است؟
نصری: داعش در عراق پراکنده است. داستان داعش در عراق مانند داستان مردی است که خانهاش آتش گرفته، عدهای کمک کردهاند تا این آتش خاموش شود. اما کانون تولید آتش از بین نرفته است. آنچه داعش را میتواند شناسایی و منکوب کند ارتش مقتدر، توسعه عادلانه و ساز و کار حقوقی تولید امید است. یعنی ارتش ترسو و مأیوس، سیاستهای فرقهای و سازوکارهای قبیلهای و هیجانی موجب ظهور معترضین در قالب داعش یا امثال آن خواهد شد.
دامنه: چهره های سران و فرماندهان
اصلی داعش را اینجا ببینید که اکثراً چچنی اند
و علت این که روس در سوریه تا این مقدار به جنگ ورود کرد مشخص است
تفاوت عراق با یمن در این است که ساختار رانتی عراق موجب وسوسه اپوزیسیون از یک طرف و اقتدارگرایی حکومت مرکزی از سوی دیگر میشود. یعنی در یمن یا در افغانستان، حکومت کردن قدری دشوار هم هست چون نفت مفت و وسوسهانگیزی نیست و حکمرانی جذابیت چندانی ندارد که به خاطر آن بشود جانفشانی کرد. داعش به رغم ادعاهای الهیاتی، عطش شدیدی به رانت حاصل از نفت و سیطره بر بغداد را داشت و مطمئن باشید اگر برخی قدرتهای بزرگ رضایت میدادند داعش الان در سه یا چهار استان غربی عراق کشور شده بود. بیتدبیری و بدشانسی داعشیان آن بود که تأسیس کشور مورد نظرشان ، نفع هیچکس را تأمین نمیکرد بلکه به زیان بسیاری هم بود.
در کل و به عنوان آخرین سؤال، تجربه داعش چه درسهایی داشت؟
نصری: سؤال بسیار خوبی است. من فکر میکنم آغاز و افول داعش حداقل هفت درس استراتژیک برای جامعه و دولتمردان خاورمیانه داشت: اول این که طرد، حذف و اخراج عدهای از کریدورهای قدرت، موجب کینتوزی، انتقام و اقدام انتحاری میشود. جذب، امیدبخشی و عدالتورزی کیفی، اصول اولیه در دوران ما هستند.
درس دوم این است که داعش موفق شد با جذب زنان، کودکان و بعثیها و قبایل، انسجام عراق و سوریه را متلاشی کند. این رویه داعش در تروریسم، بسیار قابل توجه است.
درس سوم به ابداعات و ایدههای نوین داعش در جنگ شهری و غیرمتقارن است که با عملیات انتحاری، گردانهای انغماسی و جهاد جهانی میسر شد. نظام توجیه دینی نبرد از سوی داعش، حکایت از ایدئولوژی جهاد و ضرورت تولید ارزشهای ملی دارد.
جلّاد فرانسوی عضو داعش
(=دولت اسلامی عراق و شام)
نکته چهارم به خطرات ناشی از همسویی آسیبپذیریهای داخلی با تهدید خارجی مربوط است. این همسویی یک تلاشی و انهدام تمامعیار رژیم و تمامیت ارضی است.
درس پنجم، اهمیت جنگ روانی و جنگ هوایی است. بیتردید اگر داعش مجهز به فناوریهای جنگ هوایی بود، نتیجه نبرد احتمالاً متفاوت بود.
ششمین نکته استراتژیک، مداخله قدرتهای معارض و متنوع است. با دخالت قدرتهای پرتعداد و دارای منافع و ملاحظات متعارض، پیروزی قاطع و زودهنگام به دست نمیآید.
درس هفتم حاصله از تجربه داعش، اهمیت همسویی گفتمانی در کسب نتیجه است. طبق این قاعده پاشنه آشیل داعش این بود که از حیث فکری – آرمانی زمانپریش بود یعنی این گروه دنباله تحقق ارزشهایی بود که با وجدان جهانی همسو نبود. دفاع این گروه از اصل بردگی، فروش زنان و دختران، نمایش خشونت، اُرتدکس دینی، دشمن دیدن همگان و نفی کلیت تمدن مدرن، آن را به گروهی تبهکار و ماجراجو و کینتوز تقلیل داد و به مخالفان داعش مشروعیت بخشید.» (منبع)