شکاف انکاری / اعتقادی
به قلم دامنه: به نام خدا سلام. از دیدِ من جامعه به شکاف انکاری / اعتقادی نزدیک شده است. آن دستهبندیها، دیگر کهنه شده که شکاف چپ و راست فعال بود و شکاف التقاط و اخلاص. نیز شکاف ملی و مذهبی. اینک شکاف انکاری / اعتقادی وارد فضای نظری و عملی شده است. این شکاف اگر خردمندانه طی نشود تصادم را تشدید میکند. باید کوشید صدمه کم شود. در علم جامعهشناسی سیاسی فصلی است تحت عنوان شکافهای اجتماعی که چهار نوع شکاف داریم؛ دو نوع متقاطع و متراکم آن، به ترتیب بیخطر و خطرناک است. شکاف متقاطع عین پُلهای غیرهمسطح خیابان عمل میکند، یعنی بحرانها از زیر یا روی همدیگر عبور میکنند و تصادمات رخ نمیدهد. اما شکاف متراکم شبیه چهارراهها عمل میکند و راهبندان به روی همدیگر به وجود میآورَد و در اثر کمحوصلگی به دعوا و زد و خورد نیز منجر میشود. در این نوع شکاف، بحران از هم عبور نمیکنند، به هم برخورد میکنند و روی هم بار میشوند عین جامعهی ایرلند در چند سال پیش. اما اصل بحث.
نخواستم با طرح شکاف انکاری / اعتقادی (که محصول مطالعهی خودم هست) یک سو را یکسره بیدین بدانم و سوی دیگر را تماما" دیندار. نه؛ خواستم واقعیت جامعه را نشان داده باشم. و بر اساس آیهی ۲۳ فاطر: «اِنْ اَنتَ اِلّا نَذیرٌ» روحانیت را خطاب کنم که بار بروز و یا نضج دوبارهی این پدیده، تازه مأموریت ذاتی شما شروع شده است. بیمدهندگی درین آیه ارثی است که از پیامبر خاتم ص به شما رسیده تا آنان را که از جرگهی حق ابا کرده، بیم دهید. نه تنها شما روحانیان، حتی کسانی که از زبانِ تأثیر برخوردارند در برونرفتِ خردورزانه ازین شکاف -که فعال شده، مثل دیگ داغ- باید کوشش مضاعف کنند.
شاید هدف غایی رهبری معظم از دستگذاشتن روی «تلاش تبیین» برای این باشد که جامعه به جای کشیدن ابزارهای تیز و بُرّنده به روی همدیگر، نطق و نوشتن و مفاهمه و نرمی بگشایند.
من درین جا میخواهم با یک قرض از "چینیبند زن"، روحانیت را تمثیلا" چینیبند زن جامعه بدانم. وقتی قدیم قوری ترگ میخورد و حتی ذرهای مو بر میداشت (=رگ ریز شکاف) آن را فوری به دست "چینیبند زن" میسپردند و او هم با برش نوار حلب، با مهارت قوری چینی را بند میزد و از شکافش میکاست و حتی از نو هم نوتر و مقاومتر میکرد. مثل قوریهای بزرگ تکیه، که بند میزدند و از صدمه و ترَگ، بازش میداشتند. حالا قوری جامعه، ترگ برداشت، یک روحانی و هر آن کس که زبان تأثیر دارد نباید کارش را فقط در بخش اعتقادی خلاصه کند و برای مردم معتقد، نطق و بیان کند.
از قضا وقت رسالتِ بیشتر، فرارسیده که برای بخش انکاری، وقت تفهیم و ابلاغ و بیم و شنودوگفت گذاشت. هم آنان که همه چیز را انکار میکنند و از اعتقاد خالی شدهاند. اخلاق را انکار میکنند، خدمات مسلمین به بشریت را منکرند، اساس انقلاب اسلامی و خدمات بیشمار و شگفتانگیز نظام را انکار میکنند، نقص فرهنگ غرب را و پلیدی آنجا را نفی میکنند و تابع طِلق آنند. ازینکه آمریکا دنیای مسلمین را در غارت خود برده، انکار میکنند و بر عکس آن را ناجی و دوست بشریت میپندارند. مذهب و معتقدات مردم را منکرند. و کلا" حالت انکاری به خود گرفتهاند. مثلا" پوشش متعارف و غیر غلیظ، حتی پیش از اسلام، یک فرهنگ دیرپای درونایرانی بود و مرد و زن هر دو پوشش داشتند حتی در درون کاخ و کسریها.
امیدوارم توانسته باشم شمهگویی کرده باشم. و دقیق هم میدانم ما در جای خود فروعی پیشرفته و قاطع به اسم با مسمّای تولّا و تبرّی داریم.
چکیدهی حرفم این است: هر روحانی و آدمهای دارای زبانِ تأثیر بدانند طبیب فکر و روح جامعه هستند، پس فقط در یک سوی شکاف نباشند، در آن سوی شکاف هم بشیر و نذیر باشند. آن سو بیشتر از این سو نیازمند منطق و شنیدن سخن است ولو آنکه اینک در لبهی لجاج و ایستاده به پای انکار است اما باز مثل پیامبر ص حریص به ایمان آنان باشند.