خاطرهای از شهید حسن باقری
به قلم دامنه: به نام خدا. پنج خبر پنج نظر
یکم : چندی پیش نوشتم دو کتابچهی چارلز داروین در کتابخانه کمبریج گم شد یا به سرقت رفت.
نظر : آن روز یادم نبود دو نکته را یادآوری کنم. یکی اینکه شهید باقری (=افشردی) با استادش در کلاس دانشگاه که اصرار داشت ما از نسل میمونیم به چالش برخاست و زیر حرف زور استاد نمیرفت، سرانجام گفت: شما میخواهی از میمون باشی باش ولی ما از نسل آدم و حوّاییم. دوم اینکه داروین لابد خبر نداشت مغولان معتقد بودند نیایشان نه میمون! بلکه "گرگی خاکستری" بود (منبع) که "از ازدواج او با یک گوزن زرد" پدید آمد!
معروف به حسن باقری مُخ اطلاعات عملیات
دوم : «جان پری» در کتابش «کریمخان زند» (که بر خود وکیل نام نهاد نه شاه و سلطان) به مبارزه با فساد توسط ایشان میپردازد که روزی حاکم مازندران از یک بازرگان "مبلغ ناقابل دو عباسی" به زور گرفت. بازرگان به شیراز، مرکز کریمخان شکایت بُرد. کریمخان، حاکم مازندران را به دربار فراخواند و از حکومت معزولش ساخت. و طی ۶ هفته، به مرد بازرگان که دادخواهی کرد در قصر جا و غذا داد و هنگام بازگشتش به مازندران، نه تنها خرجی راهش را پرداخت کرد "بلکه مبلغی بهعنوان خسارت ناشی از فقدان درآمد به علت غیبت از محل کسبش" به او داد و خسارت این مخارج را هم از حاکم معزول مازندران گرفت.
نظر : من فکر میکنم این را باید کتیبه کنند و در درگاههای دادگاه، نه بالای سر قاضی و دادگر! که درست روبرویِ چشمان آنان نصب کنند تا هنگام داوری و تحکّمکردن، نلغزند. بگذرم !
سوم : مرحوم رفسنجانی گویا بیکار بوده! (=کشکولی) که چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۶ -یعنی درست امروز روزی- توی خاطراتش نوشته (منبع) همسرش "عفت از قم برگشته و گفت، اخوان مرعشی معتقدند که کیفیت برخورد حکومت با مسئله آیتالله منتظری به نفع آیتالله منتظری تمام شده است."
نظر : ایشان گویا هر کجا نفعاش بود زبانش لکنت داشت و قادر نبود قدرت را نقد کند پس بهتر میدید نیمهشب همه خوابند او از زبان دیگران! حرفش را در قالب ثبت خاطرات حکّ کند! لابد الآن میداند که حرف وقتی از زمانش بگذرد -به قول محلیها- دیگر بَخِر ندارد! بخر هم دو معنی دمدستی دارد: ۱. خریدار ندارد. ۲. بُخار ندارد. (بهعبارتی بیبخار است) . از خیرِ پنج خبر و پنج نظر گذشتم، همین سه خبر و سه نظر بس ! است.