مبانی فکری سلیمانی (۴)
قلم دامنه : به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۴). داشتم بر اساس الگوی چهارمرحلهای «توماس اسپریگنز»، مبانی فکری شهید حاج قاسم سلیمانی را تبیین میکردم. اینک دنبالهی نوشتار:
۳. در حوزهی انسانشناسی، شهید سلیمانی به انسان از دریچهی کمال، حُبّ، حُسنِ خُلق و غیوری مینگریست. مجموعهی سخنرانیها و رفتارهای ایشان، نشان از این دارد که وی دستکم چهار خصوصیت برای انسانِ سالم قائل بود. او یک ویژگی خاص را نیز از انسان انتظار داشت.
یعنی بدین ترتیب: انسان برای «شدن» و «بودن» باید نگرشِ کمالبخشی به خود، حُبّ به همنوع، حُسن خُلق در رفتار اجتماعی و سیاسی و حتی رزمی و نیز درجهی بالایی از غیوری سهگانهی دینی، انسانی و ملّی (و یا لااقل یکی از ازین سه غیرت را نسبت به دین و وطن) داشته باشد. و آن ویژگی خاص که از انسان انتظار داشت نیز این بود که هر کس به نوبهی خود، همهی مردم از آن مملکت بداند و نسبت به همه، دوستدار و دلسوز و خیرخواه بماند.
سلیمانی با این مبانی فکری که در خود جمعیت داده بود، میزیست و همین باعث میشد در عین اینکه نخستین رزمجوی دلیر در میدان نبرد برای دفاع حقطلبانه از ایران و جهان اسلام باشد، به تمام مردمِ میهن و منطقه مهربان بمانَد. حرکات، سکَنات و حتی نگاههای نافذ چشمانش این اخلاق برازندهی وی را بر همگان بر ملا میکرد. و کمتر مُنصفی پیدا میشود که این خصیصههای سلیمانی را انکار نماید، فقط یک حالت لجاجتورزانه و کینهتوزانه میخواهد که این برجستگیهای سلیمانی را نبیند و دست ردّ بر او بزند، که من بر این نظرم این عده، خیلی اندکاند.
۴. من تا جاییکه از سلیمانی شناخت دارم (چه در حوزهی کار و چه در حیطهی اشتغال) وی را مُتأثّر (=تأثیرپذیر) از سه پدیدهی مهم قرن میدانم: پدیدهی امام خمینی، پدیدهی وصال شهیدان دفاع مقدس، پدیدهی روح مقاومت ملل منطقه.
در پدیدهی اولی، سلیمانی خود را برآمده از مکتب عرفانی و سیاسی امام خمینی مییافت و اندازههای خود را با تفکر امام بُرش میکرد و جامهی زندگیاش را بر این الگو میدوخت و با همین جامهی ورع و رزم میزیست و همیشه با آرزوی شهیدشدن گام از گام برمیداشت و به همین علت از اندیشۀ «امت و امامت» و پیوندداشتن با رهبری نگُسست.
در پدیدهی دومی، سلیمانی علاوه بر همزیستی مُدام کنار شهیدانی که با هم در جبهه قد کشیدند، از آنان الگو میگرفت و خود را بیوقفه با روح آنان دمساز مینمود. شاهد مثال اینکه از دو سال قبل همیشه از شهید شیدا «محمدحسین پسر غلامحسین» یاد میکرد و پس از شهادتش از وصیتش مشخص شد منظورش همان «شهید محمدحسین یوسفالهی» بود که خواست کنارش دفن شود. و چنین هم شد. من در ۱۷ مهر ۱۳۹۸ در وبلاگم «دامنه» (اینجا) از او مصوّر یاد کرده بودم.
اگر کسی به آخرین حرفش پس از چندین ساعت نشست سرّی در جمع نیروهای رزمندگان فاطمیون در دمشق که بیش از هفت ساعت طول کشید، توجه و تأمّل کند، به راز درستزیستن سلیمانی پی خواهد برد. او وقتی خواست به بغداد برود رو به آن روایتگر این نقل، کرد و «خیلی آرام و شمردهشمرده و کمی سکوت» گفت: «میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوهی رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میُفته!» (منبع)
این حرف، حاکی از این است که سلیمانی زندگی و مرگ را الهیاتی میدید و شناخت ژرفش، الهامبخش حیات و مماتش بود.
در پدیدهی سومی یعنی روح مقاومت ملل منطقه، سلیمانی آنچنان از رفتار فداکارانه، غیورانه و آگاهانهی رزمندگان مقاومت تأثیرپذیری داشت که تمام زندگیاش را برای خاتمهبخشی خلافت داعش (=دولت اسلامی عراق و شام) گذاشت و خود با درخششی که از خود -هم در استراتژی و هم تاکتیک عملیاتی- بر جای گذاشت، محبوب و رهبر کاریزماتیک مقاومت منطقهی خاورمیانه (=غرب آسیا) شد. یعنی تأثیر متقابل. هم او از منطق و مردان مقاومت اثرِ مؤثّر پذیرفت و هم مقاومت از او تأثیر پایدار و مداوم.