انقلابها پدیدهاند، نه قانون
به قلم دامنه : به نام خدا. توماس جفرسون (=از بنیانگذاران آمریڪا و سومین رئیسجمهور آن ڪشور ڪه به ڪوروش علاقه و باور داشت) معتقد بود «هر ۲۰ سال یڪ بار انقلاب، حڪومت را سالم نگه میدارد» و او با همین پیشفرض، به خودنقدیِ حڪومت آمریڪا پرداخت و گفت: «ما بیش از ۲۰۰ سال است ڪه انقلاب نڪردهایم».
شرح: این سخن جفرسون را در مجلهی «همشهری ماه» در آذر ۱۳۸۰ خواندهبودم، صفحهی ۸۱. از نظر من، اساساً «انقلاب» به عنوان یڪ پدیده، نه به عنوان قانون، همواره مورد توجهی اندیشمندان جهان بوده و هست. تعداد ڪسانی ڪه روی پدیدهی انقلاب، تحقیق و ڪار ڪردهاند، فراواناند؛ برخی از مشاهیری ڪه ڪتابها و یا نظریاتی از آنان را خوانده و آشنایم، اینانند:
ارسطو، ڪارل مارڪس، لنین، ماڪس وبِر،خانم هانا آرنت، خانم تدا اسڪاچپول، پیتریم سوروڪین، آلڪس دو توڪویل، جیمز دیوس، لاسول، برینگتون مور، ساموئل فیلیپس هانتینگتون، جردن هامیلتون، تالڪوت پاسونز، ویلیام شوڪراس، زونیس، فرد هالیدی، خانم نیڪی ڪدی، یراوند آبراهیمان، روبن، دڪتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر.
مثال میزنم. مثلاً شهید صدر در بارهی انقلاب، دارای این نظریه است: تغییرِ محتوای درونی انسانها (اندیشهها + ارادهها) = تحولات تاریخی. یعنی؛ هرگاه اندیشهها و درون انسان تغییر ڪند و با ارادهها پیوند پیدا ڪند، مساوی است با بروز انقلاب ڪه تحول تاریخی یڪ سرزمین محسوب میشود.
نڪتهونظر: از نظر من، چون آفاتِ نهضتها در دورهی تأسیس نهفته و پنهان است، در دورهی استقرار بُروز مییابد. ازینرو یڪ حڪومت سالم، حڪومتیست ڪه برای هرَس و نوسازی خود زمینهچینی ڪند و از ترمیم و مردمپذیری خود هراس نڪند، وگرنه در معرض اتفاقهایی قرار میگیرد ڪه آن آفتها و آسیبها، نظام سیاسی مستقر را دچار مریضی مُزمن (=زمینگیرانه و ڪهنه) میڪند.
من فڪر میڪنم وقتی امام خمینی _رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی_ فرمودهبودند «اهتمام به امور مسلمین از اوْجَبِ واجبات است.» (صحیفه امام، ج۳، ص ۴۱۴) و یا اعلان ڪردهبودند: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ... از اَهمّ واجبات عقلی و شرعی است.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۵۳)، یڪ معنا و یا تفسیر ساده و دقیق آن این است باید ڪاری ڪرد ڪه نظام آفت نگیرد، خود، خود را مراقبت ڪند و رفتارش، رفتار مردمپذیرانه بماند؛ زیرا از نظر امام، حفظ نظام جمهوری اسلامی، موجب «حفظ ثغور اسلام» است.