نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
فرهنگ لغت دارابکلا
کفلمه: ترکیبی از دو کلمهی کف و لم یا لمه است. کف یعنی کیف. لم هم یعنی درازکش و راحتبودن. پس کفلمه یعنی وضعی از فرد که دارد گوشهای لم میده و انگار بیخیال همه چیز و همه جاست. فقط تلفظ کَف است نه کِف. پس شاید ریشهاش از کف و پهنشدن هم باشد و از کیف نباشد هر چند در تعریف حالتش کیف وجود دارد و درسته. شاید ریشه را احتمالی باید گفت.
کومه: خانهی چوبی یا گلی که با آلم و گاله و چماز سر شده باشد. بیشتر برای دامداران مصرف دارد البته خانهها هم کومه به سر بود یا گاله به سر و الم به سر.
روس دکلسّنه: روسها ریختند. (گرفتند، اشغال کردند) زمان جنگ جهانی دوم که شمال ایران را تصرف کرده بودند. یک شعر و آهنگ از استاد محمدرضا اسحاقی گرجی محلهای بهشهر گرچه موضوعش خاص است اما اشاره به همین اشغال ایران توسط روس دارد که الفاظ قشنگی دارد، خصوصاً لفظ اون گادِر (آن زمان) که لغت استخوانداری است.
اونگادِر مِن بیمه حجت غلامی
جان مه مریمجان، جان مه مریمجان
روز بیمه امنیه، شو بیمه یاغی
جان مه مریمجان، جان مه مریمجان
آخ مملکت بئی بیه اون سال روسی
جان مه مریمجان، جان مه مریمجان
چیکار هاکارد بیبوم اون سال سختی
جان مه مریمجان، جان مه مریمجان
ون کمر رت هاکارده: کمرش شکست. بند کمرش جدا شد. دچار خستگی مفرط شد. نیز حاکی از فردی است که خبر ناگوار و شکنندهای شنید. یا چنان لو رفت که از فرطِ خجلت کمر راست نمیتواند بکند.
دستنبو: میوهی شبیه طالبی و خربزه و کوچکتر و تزیینی و غیرخوراکی که گاهی امکان خوردن هم است. دستنبو. فارسی هم هست. دست انبور هم میگن. یک حاشیه: معاویه میگفت قدرت چون دستنبو باید بین قوم ما بگردد! گردش نخبگان از نوع او.
دستنبو
نمنموِه: نوه نوه. از روی بی اشتهایی . از روی بی میلی. کاری را بدون رغبت انجام دادن. میشود نم را منفی تلقی کنیم. یعنی نمیخواهد، ولی میخورَد. گرسنه نیست اما میخورد. نیز از سر اجبار میخورد تا میزبان نگوید فیس دارد و طبعش نمیگیرد.
صدزار لنت شطون حرومزاده ره بووشهاووو! : صدهزار لعنت بر شیطان حرامزاده! عبارتی برای پرهیز از ادامهی عصبانیت و خشم یا بیان تهدید ولی اجتناب و خویشتنداری.
شِوار: این واژه را برخی قدیمیترها گاهی به کار میبردند. کاربردش شایع نیست. زمینی که نه مسطح است و نه شیب تند و تیز دارد. زمینی با یک شیب معمولی و روان.
خطتراش: گریدر.
ون داهون شیر بو کانده: دهنش بوی شیر میده. هنوز بچه است. بی تجربه است.
کالش: سرفه.
بِچَم: بدجوری. بیچم. ناجور. بدجور. خارج از انتظار. سخت. بدقلق.
واشون حمّالی مگه: مگه نوکرشانی. مگه حمال آنهایی.
خطّهکوب: ماشین غلتَک راهسازی برای زیرسازی و آسفالت.
زازاری وچه گت هاکدمه: با زار و سختی بچه بزرگ کردم.
رِضحسن: حسن پسر رضا. حسن که نام پدرش رضا هست.
بو بیّه ! : واژه ای به زبان کودکانه برای جیز شد. آخ شد. زخم شد. خراب شد. مریض شد.
گرِز: گاز دندان. لقمه گرفتن. خوردن بدون ابزار کمکی. گرِز گاه ناهنجاری حساب میآید خصوصاً نزد میهمان و میزبان و بزرگان. یا در مجالس رسمی.
دیر: دیر. از موعد گذشته. از زمان گذشته. این لغت با دور در فارسی متشابه است که دقیقاً تشابه و تفاوت آن را میرساند.توضیح دیگر این که به دور فارسی میگیم دیر که معنای فاصله مکانی زیاد است.و به دیر میگیم دِر der.
شوپرپری: خفاش. اما چرا شوپرپری؟ چون پرنده ای است که با آغاز شب، فعالیت و پرواز میکند. در روز پنهان است و در درون غارها و جای تاریک میماند تا شب فرا رسد. میخواستم گفته باشم که اسم قشنگی گذاشتند روی این پرنده. بامسمی. شو پر میزند. پرپری. حتی پری (ملائک) از آن رو پری است چون از تلقی این است از جنس پروازکننده است.
زیادیخلق! : آدم زیادی. کسی که حضور و عدم حضورش علیالسّویه باشد و یا فرض شود. نیز یعنی بیخاصیت. حتی خرمغز هم میگن. که البته نباید حیوانات و این حیوان خدوم و کاری و مظلوم بیجهت دستاویز بشر شود. بیشتر بخوانید ↓