دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

شُو سِیو، گو سِیو

به قلم دامنه. به نام خدا. شُو سِیو، گو سِیو. این یک مثَل میان مردم دارابکلا خصوصاً قدیمی هاست. اول برای خوانندگانی که با لهجۀ مازندرانی آشنا نیستند معنی کنم که شو یعنی شب. سیو یعنی سیاه. گو هم یعنی گاو. حال چه زمانی دارابکلایی ها این عبارت را نسبت به هم بکار می برند؟ در این جور مواقع:

 
۱. مثلاً می خوان برن یا عروسی، یا شهر، یا عزا، یا غذا،، یکی به به اون یکی می گه: هیییییی! تِه آستین جِمه (=پیراهن) لکۀ قورمه سبزیه. جواب می گه: هع شُو سِیو، گو سِیو. کی وینده (=می بینه)
 
۲. مثلاً سه چهار نفر می خوان برن باغ دزّی _که در دارابکلا معمولاً می رن و داد همه رو درمی آرن_ یکی از اونا می گه: هیییییی! این باغ دِله نشُویین (=نروید) دیار (=نمایان) وُومبی. جواب می دن: هع  شُو سِیو، گو سِیو. نَوینّه اِما رِه. نمی بینن ما را.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شُو سِیو، گو سِیو
/post/444
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۴۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

صحنه‌ها، منظره‌ها، داراب‌کلا

 

تکیه‌پیش داراب‌کلا. سه‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹.

 

 

عکس‌ها در اینجا

 

    

 

 

 

از تی‌تی تا شکوفه و نوج. بهمن ۱۳۹۹. تشکر وافر جناب یک دوست

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
صحنه‌ها، منظره‌ها، داراب‌کلا
/post/1836
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۷
  • پست شده - شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شرح لغت‌های ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱

شرح لغت‌های ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱ )

 

چِلّک نزن! : نکش. یکباره هُل نده. مثلاً نخ را بکش، ولی چلّک نزن؛ وُوسنه (پاره می‌شود). یا نون و غذا را از دستم چلّک نزن. نقاپ. تب نزن نگیر مثل آدم‌کاته بگیر. اگر مریض را داری معاینه و یا پرستاری می‌کنی، ون دست ره چلک نزن، دلخور و غمگین می‌شود. اساساً چِلّک‌زدن وقتی است که طرف قَهرطوری کاری را بخواهد پیش ببرد. نوعی اعتراض خاموش است. یهو نکش. تند و سریع و ناگهانی نکش. به ضرب نکش. چل نزن هم می‌گن.

 

پِه‌سری: یک نوع بستن روسری که دو گوشه‌اش به جای جلوی گردن، در پشت گردن بسته می‌شود و جلوی گردن هویداست. په‌کاتی هم می‌گویند. نوعی از بستن روسری یعنی بستن روسری از پشت و از زیر موهای پسِ گردن.

 

 
گوشک. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 

هیکلی وَندنه: همان پِه‌کری که زنان در منزل و محیط‌های مَحرم و خلوت و نیمه‌خودمونی، روسری را از پشت گره می‌زنند. که هیکلی هم می‌گن. سبکی از بستن چارقد بر سر، که هوا و خنکی جریان داشته باشد. این حالت از روسری‌بستن، در فصل داغ یا در محیط منزل که فضای خانه به‌شدت گرم است، بسته می‌شود. در فصول سرد و معتدل، این شیوه کاربرد ندارد و یا بهتر است گفته شود کمتر رخ می‌دهد. البته هنگام کار در خانه و گردگیری منزل هم، کدبانوها و دختران و مادران ازین سبک استفاده می‌کنند تا کمتر عرق کنند. جدا از اینها به هر حال یک نوع هنر و ذوق و بروز جمال است در روسری‌بستن.

 

 

سبک هیکلی‌بستن و  پِه‌کری‌بستن روسری

 

چِلکه: کم. جزئی. مقدار کمی از هر چیزی. بدهی کم و معین. سهم. مال معین هر کس چه دارایی و چه بدیهی. مثلاً دفتر حساب مرا باز کن ببینم مه چلکه چنده هسّه تا پرداخت و تسویه کنم. داخل پرانتز یک جمله‌ی تعریضیه: تسویه یعنی مساوی حساب، معنای دیگر فنی‌اش مفاصا حساب است که اداره‌ی دارایی و مالیات مرسوم است. بنابرین چلکه لغتی پردامنه است با معانی متفاوت. فلانی خاش چلکه سر دره یعنی فقط به فکر و به نفع خود است. خرده. تکه. کم. مختصر. نفع یا اموال اندک.

 

خَف بَیّه! گنّه: اشاره‌ی اخطاری‌ست به فرد همراه که مواظب باش سگ خَف بَیّه گِنّه. یعنی سگ جا خورده و مخفی شده که بگیره. اشاره دارد به سگ گیرای خلوت‌گیر که در محل در برخی کوچه‌ها از این نوع سگ‌ها بود که آدم جرئت نمی‌کرد از آن گذرگاه یا باریکه‌ی تنگ و تاریک و خلوت عبور کند. خصوصاً نماشون‌سر که هوا رو به ظلمات و سکوت می‌رفت. پنهان شد و کمین کرد تا بگیرد. مخفی شد، میگیره.

 

سرکاتی: از ریشه کاتی و پله است.پارچه‌ای پیچیده که یر بالای سر می‌گذاشتند و اَفتو و بار سنگین را بر روی آن می‌نهادند، تا هم به کاسه‌ی سر آسیب نرسد، و هم خوب بایستد و نیفتد. این کاری زنانه بود، اگر مرد سرکاتی می‌گذاشت و چیزی را سر می‌گرفت، به باد سخره و ریشخند می‌رفت. الّا در دسته‌روی‌های محرم که مردان سر می‌گرفتند، مثلاً فانوس‌ها را. هم قورافتو روی سر زنان و هم بچه بغل و همراه. اعی حتی بدتر. چه زحماتی می‌کشیدند زنان دیار ما. جانانه و خرسندانه. بیشتر بخوانید ↓

شرح لغت‌های ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شرح لغت‌های ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱
/post/1809
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

داستان ایمان و اعتماد

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
داستان ایمان و اعتماد
/post/1833
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۰
  • پست شده - شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لاخ و پِندَر

پِس ینّه ته ره ! : سرش را گرم می‌کند. الکی تعریفش را می‌کند. نوعی مسخره‌ی محترمانه! است. پِس اشاره به بوی بد از مقعد است.

جَندسّوم‌چال! : جهنم چال. اشاره به جایی دور و بد.

ون دِم رِه گِر هاکون: یعنی کاری کن طرف از اینجا بره. دِم یعنی دم. کنایه حضور مزاحمت‌آمیز افراد در جایی است.

واجار: علنی. آشکارکردن.

تلفن قوطی کبریت: دو قوطی کبریت خالی را به نخی در حدود شش متر می‌بستند و دو نفر آن را بیخ گوش می‌گذاشتند و با هم مثلاً از راه دور صحبت می‌کردند و انگار صدا از طریق نخ ارسال می‌شد و به گوش دو نفر می‌رسید.

چلیک مار: مادری که تازه نوزاد به دنیا آورده باشد.

گاناه سگ دانو و کوِز: یعنی گناه سگ و قورباغه دارند نه آدم‌های بد و نادرست. گناه در اینجا یعنی آزار و اذیت حیوان که کاری گناه‌آلود و زشت است.

تال: زنگوله که گردن دام می‌بندند.

توپ، تش بخارده: چنان خبر یا اتفاق یا رسوایی یا... صدا کرد و میان مردم پخش شد که انگاری از توپ جنگی آتش و صوت بلند شد. و نیز پخش انفجاری یک خبر یا شایعه.

کلونگ: صدا و آوایی بزرگ توسط بزرگترین فرد گالش‌ها برای صدا زدن یا پیداکردن اعضای دیگر یا دام‌ها. هر صدا برای آن فرد بزرگتر، اختصاصی‌ست و بقیه حق کاربرد آن صوت مخصوص را ندارند. در واقع افراد دیگر یا بزرگترهای دیگر خاندان گالش‌ها مجاز به استفاده این صدای اختصاصی نیستند و جزو حریم بزرگترین فرد هر گروه گالشی‌ست.

کلونگ کبیر: اشاره تمسخرآمیز به جوان بد قامت که انگار فقط تنه و پیکر بزرگ کرد ولی پِف است.

کوتیکا: کوهتیکا. کوه تیکا. کوهی تیکا. کمی از تیکای معمولی بزرگتره و جلوی گردنش ظاهراً سفید است.

پاتی پاتی راه شونه: پاتی پاتی راه شونه: پارت دکته. باز باز راه می‌رود. گشاد گشاد راه می‌ره. ناشی از عرق‌سوز شدن هم هست که موجب می‌شود شخص پارت بیفتد تا کشاله‌ی رانش زخم و ساییده نشود و پاها را از هم گشاد بردارد.

زِک و زا : بچه‌ها و نوه‌ها و کلاً اعضای ریز و درشت خاندان در جهت نزولی و پایین. ریز و درشت فرزندان و منسوبین یک خانواده به سمت پایین. مثلاً شامل پدر و مادر به بالا نمی‌شود. به بالا نیا و نیاکان می‌باشد.

کِلاغ: ادا در آوردن. شکلک درآوردن. با حرکات صورت و زبان و دندان کسی را مسخره کردن. به تمسخر ادای کسی را درآوردن.

شیشه‌یِل: شیشه‌بُر. نصّاب شیشه‌های در و پنجره. در محل اشاره‌ی خاص بود به سدکریم شیشه‌یِل. یا شیشه‌یِر.

چِک‌پِرسی: کنجکاوی ازحریم خصوصی. یا پِرس و جو کردن بی‌حد.

خالیک: آب دهن. این‌که چرا خالیک می‌گویند به نظر می‌رسد به این علت باشد که آب دهن چون حباب‌مانند است و داخل آن خالی، ازین‌رو شده خالیک. و اَدتِ کاف هم ممکن است برای کم‌بودن باشد. خالیک در کنایه هم کاربرد دارد: مثلاً فلانی از حسرت و افسوس خالیک قورت می‌دهد!

پَلو ! پَلو ! : واژه‌ای برای هدایت و کنترل دام اهلی و معمولاً حیوان را امر به دورشدن و کناررفتن می‌کند. گاهی به عنوان شوخی و خنده میان آدم‌ها هم به کار می‌رود. این لغت همراه با صوت و لحن خاص ادا می‌شود. و نیز معمولاً هر دفعه، دو سه بار با صدایی بلند ادا می‌شه: پلو! پلو!.

یک کَش: حالتی در فرد که فقط به حرف و اخلاق خودش قانع است. در محل این لغت اشاره به کسی‌ست که غیرطبیعی قُد و یک‌دنده است و اصلاً حاضر نیست حرف منطقی را بپذیرد. هرگاه کسی به چنین روحیه‌ای دچار شود ( که ممکن است هر یک ما در جاهایی، لحظاتی بدان دچار گردیم) مردم داراب‌کلا و اطراف، به او می‌گویند: چندِه تِه یک‌کَشی! پس کِه خانِه خاش حرف جِ دس بَکِشی! یک کش به عبارتی یعنی لجباز. خودرأی. یکدنده. قد. عصبی‌مزاج. لجوج. انعطاف‌ناپذیر. غیرمنطقی. اینها معادل‌های مناسبی برای یک‌کش است که ردیف شد. چون لغت یک کش آورده شد در پرونده‌ی لغات، در زیر لغت سر خاد هم می‌آید وسط. چون نوعی ربط است میان این دو لغت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لاخ و پِندَر
/post/497
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۹۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شرح واژه‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶

شرح واژه‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶ )

 

اَوِر: با اورت فرق داره این لغت. این واژه با اُور انگیسی هم‌ریشگی دارد. منظورم ابر است ابر آسمان. نیز واضح. زیاد. مکرر. روشن. بسیار.

 

رزمی: برابر با رسمی است. یعنی نژاده. اصیل. ناب. مثلاً مرغ رزمی. تشک رزمی. در برابر دورگه و به نیز در برابر قول امروزه‌روز تراریخته.ممکن است رزمی ناشی رزم و بزم باشد. رزم یعنی تلاشگری روزانه و بزم یعنی خورد و خوراک و خواب. پس رزمی‌بودن یک گونه از حیوان یعنی دست‌نخورده و درجه‌ی ذاتی.

 

نرمش: جوش‌های ریز و بی‌آزار و بدون علامت پوستی به‌ویژه در نوزادان. مثلاً می‌گن وچه تن نرمش بالا هادائه. کشف لغات بومی که غریب مانده از همه مهمتر است. مثل همین لغت.

 

گردیه: دم‌دمای نوروز هر سال خانه‌ها را کدبانوهای زحمت‌کش منزل (مادران و خواهران، زنان و عروسان) گرد گیری می‌کنند. سنتی کهن ناشی از نظافت و تمیزی و دورریختن هر گونه کثیفی ازجمله بندلوم و حشرات موذی. گردیه یعنی گردگیری.

 

 

نوعی از گاوهای شیری

 

منگو: گاو شیرده‌ی پیر به‌شدت رام و کاه خیلی هم خام. نیز اشاره به افراد از سر لقب‌گذاری زشت، که تنه و گوشه می‌زنند که مثل منگو است! یعنی خیلی خل و چل.

 

تاشوکا: در اصل تاشه‌هوکا است. از بلو کوچک‌تر. ابزاری برای کارهای کشاورزی. تاش هم ریشه از مصدر تاشیدن می‌گیرد و هم از حاصل مصدر تاشش. از سوی دیگر خود تاش به تاشه و تیشه مربوط است. ابزاری فلزی محکم با دسته‌ای چوبی در حلقه‌ی آن که کار آن معمولاً وال‌کشی، خردکردن کلوخ و کتک و رفع ناهمواری است. تاشش و تاشیدن مخفف تراشیدن است.

 

رُش‌رُش: وضعیتی از حالت پوست بدن است که انگاری یک چیزی روی آن می‌خزد، رشد می‌کند و حرکت می‌کند. بیشتر تصور است. لذا می‌گن مه تن نم چیشی رش‌رش کانده. خصوصاً وقتی برای گرفتن مرغانه کک‌کالی دله برند و یا در جنگل جایی نمور بنشینند. هنگام سرماخوردگی نیز گلو رُش‌رُش می‌کند.

 

کاچیله‌نون: نان محلی شیرین (و نه شیرینی) به اندازه‌ی کلوچه و کاچیله که اغلب برای نوروز پخته می‌شود. کاچیله به تکه ریزه‌های اضافی حاصل از خردکردن چوب و هیزم با داز و تبر نیز گفته می‌شود.

 

 

تمکوچوله: تمکوجوله ظرف چوبی کوچک مخصوص تنباکو که خودش به دو یا چند خانه تقسیم می‌شد . وسط آن اهرمی چوبی برای حمل دارد.

 

قیلون خار هاکون: قلیان با تنباکو و وسایلش را آماده کن. درست کن. چاق کن. معادل خار یعنی درست کن. چاق کن. قیلون، تلفظ نادرست قلیون است.

 

خار بَینه: خوب شدند. سالم شدند. تندرست شدند. آشتی کردند. صلح کردند. قهرشان تمام شد.

 

گیزّه‌گیزّه: گزگز. مورمور. اختلال حس اندام بدن.

 

بشکسّه دانّی؟! : با بشکسه هسی. مگر جایی از بدنت شکسته است؟! چرا حرکتی نمی‌کنی؟! چرا تکان نمی‌خوری؟! چرا تنبلی می‌کنی؟! مثل دست و پا شکسته‌ها.

 

اشکنی ته؟! : می‌شکنی مگه؟ کسرت هست؟ اگر این کار انجام بدهی خیال می‌کنی تحقیر و خسته می‌شوی؟!

 

ته بزرگی رگ‌به‌رگ وونه مگه؟! :مگه بزرگیت رگ به رگ می‌شه؟! به گوشه‌ی قبایت برمی‌خوره؟! از شأن تو کم می‌شه؟! این کار را در حد خودت نمی‌بینی؟!

 

پَروز: پریروز.

 

پَریز: پرهیز. خویشتنداری. امساک. خودداری از غذاهای مضرّ. نیز فرد باتقوا. پرهیزگار. پریز مخفف پرهیز است. حذرکردن.

 

لَس‌چَنه: شُل چانه. حرّاف. پرسخن. پرحرف. ورّاج.

 

لام‌الف‌لا هاکرده ! : توضیح لام الف لا کرد: وقتی ادرار تنگتاش داد و طرف جایی مناسب گیر نیاورد و تحت فشار قرار گرفت و یا در صف دستشویی قرار گرفت، پاشنه‌ی پای راست را به قوزک پای چپ می‌گذارد و پاهای خود را گره می‌زند تا ادرار نریزد. در چنین حالتی اگر یک محلی دیگر طرف را می‌دید می‌گفت لام الف لا کرد. یعنی دو پای خود به شکل کلمه‌ی «لا» در آورد. اگر خودت الان این وضع را تست کنید مشخص می‌شود. کمر را هم کمی دلا می‌کنند درین وضعیت. من زیاد شنیدم. از چند جا. حالت فوق یک واکنش طبیعی و موثر است. بیشتر بخوانید ↓

شرح واژه‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شرح واژه‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶
/post/1831
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۹۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نقدی بر سخنان اخیر دکتر سروش

خلاصه‌ی سخنان هفته‌های اخیر دکتر عبدالکریم سروش آن است که: «تمام آنچه تا کنون، به جهت خشونت‌آمیزبودن، توسط روشنفکران،  از دین دانسته نمی‌شد، عین متن دین است» و «نواندیشان دینی، بی‌جهت تلاش می‌کنند تا بگویند اسلام از آرای خشن و تند مبرّاست». البته سروش در نهایت می‌گوید که «امروز ما نباید مثل پیامبر و اولیاء دین عمل کنیم.»: متن کامل در این: (منبع)

 

 

 

 

نقدی بر دکتر سروش: به قلم دامنه: متن بالا «نقلی» است و از یک منبع رسمی ایران. اگر این نقل، خالی از نقص باشد و عین حرف سروش، جواب من این است:

 

 آقای دکتر عبدالکریم سروش مدت‌هاست «صراط» را گم کرده است. آدمی که صراط را گم کرده باشد مانند گم‌شدگانی می‌مانَد که در سنگلاخ و برهوت بی هیچ نشانی، به این‌سو و آن‌سو می‌رود و سرانجام تلَف می‌گردد. سخنان دهه‌ی هفتاد سروش کجا؟ هذیان‌های بی‌شمار این سال‌های او کجا؟ گویا او خود را فردی الهام‌یافته! می‌پندارد؛ زیرا شاید خود را مصداق بارز ! همان بسطی می‌داند که در کتابش "بسط تجربه‌ی نبوی" تبیین! کرد. امید است این اندیشمند از پندار بیرون بزند و به راه و صراط بازگردد و اسم مفاهیم وَحیانی جهاد و دفاع و دفع دشمن را «خشونت» به معنای رفتاری کریه نگذارد. اسلام مانند پاره‌ای تحریفات نیست که دست روی دست بگذارد و دست مؤمنان را از پشت ببندد و به مسلمان و مؤمن اجازه ندهد که پا به نبرد و مقابله نگذارد. اگر دفاع و مقاومت و در جای خود سلاح برداشتن و بپاخاستن نبود، افرادی چون صدام‌حسین و فرقه‌ی تروریستی رجوی هر غلطی می‌خواستند با خاک، ناموس، مردم، انقلاب، دین و میهن ایران بکنند، می‌کردند. اسمِ دفاع و سلاح‌برداشتن در زمانه‌ای که بداندیشان و براندازان علَم جنگ برافراشته‌اند، خشونت کریه نیست، بلکه غیرت و عین اسلام و صلح و تلاش جانانه برای برقراری آرامش است و صیانت از مردم و مملکت. اگر تفکری به جای مدنیّت و کلمه و نطق و منطق، قیام مسلحانه کرد و دست به ترور زد، یا در کنار دشمن با مزدوری علنی، به جنگ با ملت خود برخاست، حق برخورد با آن، اسمش خشونت نیست، «وَاغلُظ علَیهِم» است. فرمولی که حکمت خدا آن را تشخیص داد و تجویز کرد؛ کار و مأموریتی که رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) و امام علی (ع) اُسوه‌ی عملی آنند:

 

«ای پیغمبر! با کافران و منافقان [جنگ‌طلب] جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر، جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!» (آیه‌ی ۷۳ سوره‌ی توبه)

 

این طرز تفکر لابد انتظار داشت مردم و انقلاب، چهار سال خشونت لجوجانه‌ی ترامپ علیه‌ی ملت ایران را نوازشگرانه پاس بدارند و شاید هم لازم بداند به جای مبارزه‌ی مقاومانه با ارتش تجاوزگر آمریکا به منطقه‌ی مسلمین، مردم این دیار به خدمت سنتکام درآیند و مزدبگیر آن شوند. حقیقتاً کژی از کجاست تا به کجا. مولوی چه ژرف گفت:

بوی حرص و بوی بُغض و بوی آز

درسخن‌گفتن بیایَد چون پیاز

 

گیریم که آقای سروش در سخنان خود، حرص و آز نداشت که گندِ سخنش مانند بوی پیاز بیرون بزند و هویدا گردد، اما به نظر من، بوی بُغض داشت که پیازش برآمد و طعمش بیرون زد. والعاقِبةُ لِلْمُتقین. و حُسن عاقبت خاصِّ پرهیزکاران است. از آیه‌ی ۸۳ سوره‌ی قصص.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نقدی بر سخنان اخیر دکتر سروش
/post/1804
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۳۷
  • پست شده - جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۳۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خرِ سر سِندلک کَته خر خوِر دار نیِه

خرِ سر سِندلک کَته خر خوِر دار نیِه

به قلم دامنه. به نام خدا. خرِ سر سِندلک کَته، خر خَوِردار نیهه. این یک عبارتی‌ست که مردم داراب‌کلا به طعنه و هشدار، به کسانی که از خود، اطراف و آینده‌ی خود غافل‌اند، به کار می‌برند. یعنی روی کلّه‌ی برخی، چیزهایی‌ست، که خودش هم خبردار نیست و غافل است. سِندلک کنایه از چیزهایی بی‌ارزش، بی‌وزن، ناجور، کثیف و بسیاراندک است. یادمه در بازیگرخانه‌ی عروسی‌های قدیمی داراب‌کلا، روی سرِ برخی از حاضرین یک شیء سبک می‌گذاشتند، بعد بی‌آن‌که او خبردار بشه، همه یک‌صدا می‌گفتند: «خرِ سر سِندلک کَته، خر خَوِردار نیهه». با این نغمه که به صورت جمعی و هجومی و غش و خنده سُروده می‌شد، هر کس که در اتاق حضور داشت، فوری سرش را دستی می‌کشید تا نکند او باشد که خبر ندارد. به هر حال، مردم دیار ما، عبارت‌های حکمت‌آموز و قشنگی بافته‌اند که در ظاهر هَجو به نظر می‌رسد؛ ولی وقتی به عمقش فرو یروی، پیام عبرت‌آموزی می‌آموزی. با پوزش اکید از الاغ این حیوان صبور و کاری و کمک‌کارِ خوب و سختی‌کشیده‌ی دست بشر.

 

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

لغت‌های دیگر:

 

دب‌نره ! : دبلر. نره غول. نر را فقط می‌گن. ماده‌وچه را نمی‌گن.

 

ون سر در نشونه! : حالی‌اش نیست.

 

مسّک: چسبنده. چسبناک. نوعی علف وجین و خوراکی برای دام که بخش خوشه بالاییش بسیار چسبناک است و خراشنده‌ی بدن.

 

ته چش هشتا بووشه! : چشمات در بیاد. بترکی. جونت بالا بیاد. یک توضیح در راستای این لغت: برخی حشرات هشت تا چشم دارند. شاید ریشه درین داشته باشد. یعنی مواظبت شدید که انسان خودش را چنگر ندهد. یا شتری در بولیوی هست که من در مستند وحوش دیدم که سه معده دارد. لذا ته چش هشتا بووشه یعنی باید دقت می‌کردی باید مراقب می‌بودی که به این روز نیفتی. یا حالا مجبوری بکوشی. هر چند این شرح جالبی‌ست ولی از مفهوم اصلی فاصله می‌گیرد. این شرح  به "چارچشمی بپّا یا مواظب باش" بیشتر نزدیک است.

 

 

ایششش ! : جمله‌صوت است. نه فعل امر. ناشی از بد آمدن از چیزی یا کسی یا بویی یا صحنه‌ای یا کاری یا رفتاری. صوت انزجار. دوری. دل به هم خوردگی. بد داشتن از چیزی. بددل شدن. بیشتر رفتاری مؤنثانه است.

 

دار بنه کانده: جست‌وجو. دنبال چیزی می‌گرده. بالا و پایین می‌کند. بی‌قرار است. مضطرب است.

 

مه مِمله: پاتوق من است. محل رفت و آمد من است. با هم همیشه مراوده و آمد و شد داریم. صمیمی هستیم.

 

ور بخارد: چیزی که گوشواره‌هایش خورده شده باشد. نیز اگر برای من ممکن بود. ور در اینجا یعنی فعل التزامی که اگر و شاید در آن هست. ور همچنین یعنی برخورد. روبروشدن. نیز به معنی امکان دیدن. مثلاً اگر ور بخارده به زیارت مشهد می‌روم. و نیز سابقه‌ی برخورد داشتن. سابقه‌ی رابطه داشتن. سابقه‌ی آشنایی. مثلاً من ون جه وربخارد نیمه.

 

دیه هاده: یک نوع بازی. تعیین پاداش و مزد پیش از پاسخ‌دادن به معمّا یا ابهام یا پرسش خاص. ریشه دیه خودشه یا هدیه؟ ماباذاء است نه هدیه. دِین و بدهی است. در همان بازی هم چون طرف در حالت باخت قرار دارد، به نوعی مدیون است. انگار باید دیه‌ی بلدنبودن را بدهد تا کمی اطلاعات بگیرد تا به اصل چیستان برسد.

 

ماتو: ماهتو. ماهتاب. مهتاب. شبیه ماه.

 

تشیف دار: تشریف داشته باش. بمانید. درخدمت باشیم.

 

شندِک: واژه‌ای برای ترور شخصیت مخاطب به مفهوم ناتوان. ناچیز. بی‌ارزش. دون‌پایه. بی‌مقدار. و نیز زبون و خوار و نفله. کاف در شندک پسوند تحقیر است. و وقتی می‌خواهند خیلی تصغیر کنند می‌گوید شندک‌مندک‌ها. بیشتر بخوانید ↓

خرِ سر سِندلک کَته خر خوِر دار نیِه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خرِ سر سِندلک کَته خر خوِر دار نیِه
/post/407
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۷۷
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لغت‌های ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵

لغت‌های ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

 

کفلمه: ترکیبی از دو کلمه‌ی کف و لم یا لمه است. کف یعنی کیف. لم هم یعنی درازکش و راحت‌بودن. پس کفلمه یعنی وضعی از فرد که دارد گوشه‌ای لم می‌ده و انگار بی‌خیال همه چیز و همه جاست. فقط تلفظ کَف است نه کِف. پس شاید ریشه‌اش از کف و پهن‌شدن هم باشد و از کیف نباشد هر چند در تعریف حالتش کیف وجود دارد و درسته. شاید ریشه را احتمالی باید گفت.

 

کومه: خانه‌ی چوبی یا گلی که با آلم و گاله و چماز سر شده باشد. بیشتر برای دامداران مصرف دارد البته خانه‌ها هم کومه به سر بود یا گاله به سر و الم به سر.

 

روس دکلسّنه: روس‌ها ریختند. (گرفتند، اشغال کردند) زمان جنگ جهانی دوم که شمال ایران را تصرف کرده بودند. یک شعر و آهنگ از استاد محمدرضا اسحاقی گرجی محله‌ای بهشهر گرچه موضوعش خاص است اما اشاره به همین اشغال ایران توسط روس دارد که الفاظ قشنگی دارد، خصوصاً لفظ اون‌ گادِر (آن زمان) که لغت استخوان‌داری است.

 

اونگادِر مِن بیمه حجت غلامی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

روز بیمه امنیه، شو بیمه یاغی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

آخ مملکت بئی بیه اون سال روسی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

چیکار هاکارد بیبوم اون سال سختی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

 

ون کمر رت هاکارده: کمرش شکست. بند کمرش جدا شد. دچار خستگی مفرط شد. نیز حاکی از فردی است که خبر ناگوار و شکننده‌ای شنید. یا چنان لو رفت که از فرطِ خجلت کمر راست نمی‌تواند بکند.

 

دستنبو: میوه‌ی شبیه طالبی و خربزه و کوچکتر و تزیینی و غیرخوراکی که گاهی امکان خوردن هم است. دستنبو. فارسی هم هست. دست انبور هم می‌گن. یک حاشیه: معاویه می‌گفت قدرت چون دستنبو باید بین قوم ما بگردد! گردش نخبگان از نوع او.

 

 

دستنبو

 

نم‌نموِه: نوه نوه. از روی بی اشتهایی . از روی بی میلی. کاری را بدون رغبت انجام دادن. می‌شود نم را منفی تلقی کنیم. یعنی نمی‌خواهد، ولی می‌خورَد. گرسنه نیست اما می‌خورد. نیز از سر اجبار می‌خورد تا میزبان نگوید فیس دارد و طبعش نمی‌گیرد.

 

 

صدزار لنت شطون حرومزاده ره بووشه‌اووو! : صدهزار لعنت بر شیطان حرامزاده! عبارتی برای پرهیز از ادامه‌ی عصبانیت و خشم یا بیان تهدید ولی اجتناب و خویشتنداری.

 

شِوار: این واژه را برخی قدیمی‌ترها گاهی به کار می‌بردند. کاربردش شایع نیست. زمینی که نه مسطح است و نه شیب تند و تیز دارد. زمینی با یک شیب معمولی و روان.

 

خط‌تراش: گریدر.

 

ون داهون شیر بو کانده: دهنش بوی شیر میده. هنوز بچه است. بی تجربه است.

 

کالش: سرفه.

 

بِچَم: بدجوری. بیچم. ناجور. بدجور. خارج از انتظار. سخت. بدقلق.

 

و‌اشون حمّالی مگه: مگه نوکرشانی. مگه حمال آنهایی.

 

خطّه‌کوب: ماشین غلتَک راهسازی برای زیرسازی و  آسفالت.

 

زازاری وچه گت هاکدمه: با زار و سختی بچه بزرگ کردم.

 

رِضحسن: حسن پسر رضا. حسن که نام پدرش رضا هست.

 

بو بیّه ! : واژه ای به زبان کودکانه برای جیز شد. آخ شد. زخم شد. خراب شد. مریض شد.

 

گرِز: گاز دندان. لقمه گرفتن. خوردن بدون ابزار کمکی. گرِز گاه ناهنجاری حساب می‌آید خصوصاً نزد میهمان و میزبان و بزرگان. یا در مجالس رسمی.

 

دیر: دیر. از موعد گذشته. از زمان گذشته. این لغت با دور در فارسی متشابه است که دقیقاً تشابه و تفاوت آن را می‌رساند.توضیح دیگر این که به دور فارسی می‌گیم دیر که معنای فاصله مکانی زیاد است.و به دیر میگیم دِر der.

 

شوپرپری: خفاش. اما چرا شوپرپری؟ چون پرنده ای است که با آغاز شب، فعالیت و پرواز می‌کند. در روز پنهان است و در درون غارها و جای تاریک می‌ماند تا شب فرا رسد. می‌خواستم گفته باشم که اسم قشنگی گذاشتند روی این پرنده. بامسمی. شو پر می‌زند. پرپری. حتی پری (ملائک) از آن رو پری است چون از تلقی این است از جنس پروازکننده است.

 

زیادی‌خلق! : آدم زیادی. کسی که حضور و عدم حضورش علی‌السّویه باشد و یا فرض شود. نیز یعنی بی‌خاصیت. حتی خرمغز هم می‌گن. که البته نباید حیوانات و این حیوان خدوم و کاری و مظلوم بی‌جهت دستاویز بشر شود. بیشتر بخوانید ↓

لغت‌های ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لغت‌های ۲۱۰۵ تا ۲۲۵۵
/post/1828
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۳۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اَشنیفه و جَخت

به قلم دامنه. به نام خدا. دارابکلایی ها به عطسه می گویند اَشنیفه. نیز می گویند جَخت. هر گاه عطسه یکی (=فرد) باشد، آن را اَشنیفه می نامند و می گویند صَوِر بِیومهه. یعنی صبر باید کرد و نرفت. اما اگر عطسه دوتا و جفت (=زوج) شد می گویند:  جَخت بیهه. برو. ساده تر بگویم دارابکلا گرچه مشهور است به دارالمؤمنین و مؤمن از خرافه باید بدور باشد، ولی گهگاه این گونه خرافه ها دامنگیر مردم می شود. آنان هر وقت دَم صبح به کسی دَم بخوردند (=مواجه و روبرو شوند) همان دَم به شوخ چشمی او شکّ می کنند و برای دفعِ خطرِ چشم زخم، جایی از بدن خود را بشدت چپّلیک  می گیرند (فارسی چپّلیک را نمی دانم بیچکُن است یا املایش لفظی دیگر)

 

 

اَشنیفه و جَخت هم همین گونه است. اگر اشنیفه بیاد می گن نرو خطر در پیش است. اگر دو تا بیاید می گن برو هیچ خطری تهدیدت نمی کند. حتی اگر بخواهند خواستگاری و یا حتی روضۀ حضرت ابوالفضل (س) هم بروند فرمان اَشنیفه و جَخت را بطور مطلق و گوش به فرمان لازم الاجرا می دانند
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اَشنیفه و جَخت
/post/259
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۹۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گذری به کلبه‌ی عمو توم

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. نگاهی گذرا به رُمان «کلبه‌ی عمو توم» اثر خانم «هریت بیچر استو». «توم» برده‌ی سیاهی بود که برای فروش پیشنهاد شد. اربابش شلبی، از «توم» چنین تعریف کرد: برده‌ی بی‌نظیر و مردی باشرف و مقدس. چون همسر شلبی زنی با اعتقادات قوی مذهبی بود، برده‌هایش را نیز با اعتقادات مذهبی بار آورده بود. او معتقد بود این برای بهبود زندگی برده‌ها بهتر است.

 

کلبه‌ی «عمو توم» ساختمانی کوچک از تنه‌های درخت بنا شده‌بود و به خانه‌ی ارباب متصل بود. همسر عمو توم نیز، کلفت خانه‌ی ارباب سفیدپوست بود. و بقیه‌ی ماجرا... .

 

 

رمان «کلبه‌ی عمو توم»

اثر خانم «هریت بیچر استو»

 

خانم «هریت بیچر استو» در «کلبه‌ی عمو توم» -که شهرت جهانی دارد- داستان غم‌انگیز سیاهان را نشان داد و از آزادی آنان دفاع کرد. او در سال ۱۸۹۶ در شهر ماساچوست آمریکا درگذشت. (منبع) رمان او ستمگران سوداگر را -که زندگی اَشرافی خود را به قیمت نابودی حیات سیاه‌پوستان بنا می‏‌کردند- به‌درستی رسوا کرد و دل‌های «نجیب و شریف انسان‌های عادل را علیه‌ی آنان» به خشم و مبارزه درآورد.

 

خانم هریت این کتاب را حدود ۲۰۰ سال پیش نگاشت؛ همان وقتی که اعتراض به برده‌داری در آمریکا در حال ریشه‌زدن بود و او به‌خوبی آن را بارور کرد و نموّ داد. و همین شاهکارش موجب گردید تا معترضان با قدرت بیشتری در برابر برده‌داری ننگین پایداری کنند. پس از چاپ کتاب، بر خانم هریت سخت گرفتند و نامه‌های تهدیدآمیز فرستادند؛ به‌طوری که یک فرد، حتی گوش یک سیاه‌پوست را بُرید و برایش فرستاد. بگذرم. که درد سیاهان هنوز هم تازه و تازه‌تر است و قدرت پول، فرد رذل و قماربازی چون ترامپ را ۴ سال رئیس‌جمهور می‌کند و باز نژادپرستی را درین سرزمین اشغال‌شده تشدید می‌سازد؛ دولتی که بنای آن بر هژمونی نظامی بر تمام دنیا و چنگ‌اندازی به منابع اقتصادی همه‌جای جهان است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گذری به کلبه‌ی عمو توم
/post/1819
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۸
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۵۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لغت‌های ۲۰۴۰ تا ۲۱۴۱

لغت‌های ۲۰۴۰  تا  ۲۱۴۱

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۰۴۰  تا  ۲۱۰۴ )

 

شگین: شگون. باورهای اجتماعی در جغرافیای خاص. مثلاً می‌گن ما چهارشنبه‌غروب شیر و ماست نمی‌فروشیم. این شگین از سر شک نیست باور به خرافه است. کسی که  شگون دارد، شک ندارد بلکه باور دارد. سرّ دیگرش افراد زیرک بودند که اصلاً چنین خرافاتی را قبول نداشتند اما اذعان نمی‌کردند و در مواقع ضرورت به روش‌هایی خنثی می‌کردند. مثلاً به صورت موارد خاص و تبصره، یک زغال‌کلو داخل کاسه شیر می‌انداختند و همان روزهای ممنوعه می‌دادند و می‌گفتند شگینش گرفته شد. شگین خنثی شد. چنین افراد زرنگ در محل می‌توان از خانواده‌هایی نام برد که افراد در ذهن و خاطرات خود به یاد دارند. این ریزبینی در میان و لابلای یک رمان جامعه شناسی، از لایه‌های نهان جامعه پرده‌برداری می‌کند و جزوِ فرازهایی می‌شود که خواننده به  مطالب نویسنده اعتماد می‌کند. من خودم چندباری رفتم مله شیر و ماست بگیرم، خیط شدم. رُک گفتند امرو اِما شگین دارمی، نروشمبی. حتم دارم اولین نفری که چنین شگینی را طرح کرد بسیار باهوش بود. چون آن روز را به بهانه شگین نمی‌داد. فرداش می‌گفت دیروز داشتیم و ...  بعد هم پِه‌پشت می‌خورد. اگر رویدادی رخ دهد تا پایان عمرش، آن را منسوب به آن شگون می‌داند.

 

اِما توبه دارمی: درجه‌ی تندتر و شدیدتر از شگین یا شگون که می‌گویند ما برای این کار یا معامله یا بخشش و رابطه توبه کردیم. و در واقع برخلاف شگین، پاسخ منفی در اینجا تبصره‌بردار نیست. مثلاً مثلاً  مثلاً می‌خواد به خواستگار جواب منفی بده می‌گه اما توبه دارمی آنگردسّه ره زن هادیم. نیز اون یکی می‌گوید: اما توبه دارمی رمضانی‌دسّه ره زن هادیم. یا مثلاً طالبی‌دسه یا چلویی‌دسّه یا هاشمی‌دسّه و کلاً این دسّه یا دسّه، این تبار یا تبار ره زن هادیم. من کوچیک که بودم بارها به پدرم (مرحوم شیخ علی‌اکبر طالبی دارابی) فشار آوردم برای خونه اردک بگیریم، زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت ما مار وَری -از سمت نسل مادر- توبه داریم غاز و سیکا بیاریم خونه؛ حتی یادم است پدرم اوایل از ماهی امساک می‌کرد. ولی بعد تقریباً می‌خورد. برخی خانواده‌ها هنوز هم برای انواعی از دام توبه دارند.

 

رَجه: ردیف. بند رخت. طناب برای پهن و خشک‌کردن لباس. رج است. دقیق است. نشانه‌گیری‌اش دقیق است. فلانی دست در آغوزبازی رج است.

 

   

رجه یا بند رخت و لباس قدیمی و جدید و آپارتمانی

 

گوشت بَپّرس! : غذا یا خورشت بدون گوشت فقط با بادمجان یا گوجه و ... . اما شکل اختصاص آن به آبگوشت است که گوشت آن کم باشد. کنایی است این عبارت. اغلب هم برای غذاهایی که باید گوشت هم داشته باشد، ولی از سر خسیسی یا نداشتی و آبروداری، سر آن را با خورشت‌های بی‌گوشت هن می‌آرند. مثل در نبودن گوشت چغندر سالار است. و نشان هنر کدبانوهای منزل هم هست.

 

دار هاکون: آویزان کن. بیاویز.

 

مارچفی: تلفظ مارچپی و مارچفی هردو درست است. مارچپی یعنی غذای چرب و نرمی که شب سوم پس از عروسی، مادر عروس برای عروس و داماد می‌برد. مارچپی یا چفی غذایی‌ست که مادر عروس در شب سوم عروسی می‌پزد و برای عروس و داماد و خانواده داماد می‌فرستد.

 

بَخت بِنی: با مارچفی امری جداست. بخت‌بنی برای شادباش شب زفاف یا همان شب حجله است: شامل غذاهای دسی محلی مثل کاچیله‌نون و کیک و حلوا و پارچه‌مارچه که عروس از سر تبرک بر نزدیکان سمت داماد می‌دهد. بخت‌بنی از نظر دیگر فقط شامل هدیه و پارچه است و در این نظر شامل غذا نیست. در بخت بنی هدایا و معمولاً پارچه است که عروس در بامداد اول پس از عروسی به خانواده و فامیل‌های داماد می‌دهد.

 

اَره سُفره: در رسم اره‌سفره چندی بعد از خواستگاری و پاسخ مثبت گرفتن، خانواده‌ی داماد سفره‌ای نان و غذا به خانه‌ی عروس می‌بردند و اینها میان همسایگان و نزدیکان پخش می‌کردند. چقدر هم سنن زیبا. همه‌ی این رفتارهای دیار ما، تألیف قلوب بود و الیف و دوستدار هم شدن.

 

جُز: وقتی چیزی را می‌شمارند یا مثلاً کتاب قرآن را تورق می‌کنند، صفحات فرد را جز، و صفحات مقابل را زوج می‌گویند. پس جز یعنی اعداد فرد در مقابل اعداد زوج. لابد حالا خوانندگان یادشان آمد. مثال دییگر می‌زنم: مثلاً وقتی کتاب لا می‌گرفتند: چشم رو کورک می‌گرفتند و بعد باز که می‌کردند می‌گفتند جز اومد نه زوج، و الی آخر.

 

گِوال: کیسه‌ی بزرگ برای غلات. کنایه از خالی‌بندی و داستان‌سرایی.

 

خِلال: کیسه‌ی بزرگتر از کیسه‌ی گندم ، برای حمل پنبه و مو و پشم. چوب خلال دندان.

 

رسن سری: مبلغ انعامی که هنگام فروش دام، طبق رسم، خریدار به پسر خانواده‌ی فروشنده می‌داد تا او ریسمان افسار دام را که به صورت نمادین در دست گرفته بود، تحویل خریدار دهد. بیشتر بخوانید ↓

لغت‌های ۲۰۴۰  تا  ۲۱۴۱
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لغت‌های ۲۰۴۰ تا ۲۱۴۱
/post/1810
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چسِن انجیر

به قلم دامنه. به نام خدا. چسِن انجیر. دارابکلا چند نوع انجیر دارد که هر کدام مزّه و طعم و خاصیت خاص خود را دارد و معمولاً مردم آن را اَنجیل تلفظ می کنند نه انجیر: سیوه انجیر که سرکه اش عالی است و شفابخش. اِسبه انجیر که خیلی خوش خوراک است و آرام بخش. رَش انجیر که زود وشیل می شود ولی وفور است. میوه انجیر که فوق العاده و پاییزه است و لذیذ و گوارا. خر انجیر که قطور و بی دِله است. سه فصل انجیر که زودرَس و نوبَره. چسِن انجیر که اساساً غیرقابل خوردن و پسپلوک است.
 
گرچه از دیدِ مردم محل، چسِن انجیر از آن نظر چسِن است، که بی ثمر است و نمی پزد و خورده نمی شود و اساساً پِسپلوک و بی مغز باقی می ماند و هیچ وقت بزرگ و پخته نمی شود، ولی همین چسن انجیر خوراک چندماه پرندگان و درندگان است و ما از ثمرات و حکمت آن بی خبریم. زیرا ممکن است رزق و روزیِ مخفیِ سایر جُنبندگان باشد و ما بی خبریم. گویا انجیر وقتی قلمه نخورد و هرَس و حراست نشود و کاملاً خودرو باشد، چسن می شود. مردم معمولاً کسی را که بی خاصیت باشد، می گویند: هِه وِه چسن انجیر سَره! و به کسی که لوس باشد می گویند: وشیل انجیر!
 
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چسِن انجیر
/post/824
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۰۰۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

منظره‌های برفی داراب‌کلا

 

منظره‌های یک روز برفی داراب‌کلا. بهمن ۱۳۹۹. اینجا انارقلّت

 

عکس‌ها در اینجا

 

 

کباب یک شب زمستانی در جنگل افرایی روستای داراب‌کلا

 

 

 

...

 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
منظره‌های برفی داراب‌کلا
/post/1829
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۵
  • پست شده - سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تعریف لغت‌های ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹

تعریف لغت‌های ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹ )

 

کال‌درسر: نام یک منطقه صحرایی در محل. مخفف کال دره سر. بالادست پنیرسازی اصغر دباغیان از پشت باغ منصور (فیضی باغ‌سر). چون رود و دره‌اش پیچ‌درپیچ است و کال زیاد دارد، شده کال‌دره.

 

یور: بعد. وراء. پشت. آن طرف. یورمحله. نیز یور به معنی عبور هم هست. مثلاً: فلانی از رودخانه، یور هاکارده. یعنی رفت آن طرف. عبور به شرط آن طرف یک مرز یا خط خاصی رفتن است و نه عبور. مثلا ً کسی که از جلوی خانه‌ی کسی عبور کند یور نیست. گذر به آن سوی مرز یا خط و جای مشخص شرط است. دقت و ظرافت درین لغت وجود دارد حالا دو مثال: مثلاً می‌پرسند مسافران شما رسیدند به مشهد؟ می‌گن: اووو هنو بجنورد را یور نکردند. یا می‌پرسند روز عاشورا: دسته حرکت کرد؟ می‌گن: نا، فقط سنج‌زنان از مشدی دکون‌سر یور هاکاردنه. در هر دو مثال یور یعنی عبور. البته در هر دو مثال بالا الزاماً نقطه‌ی جداکننده از مسیر مشخص است. اگر این نقطه یا خط جداکننده را نام برده نشود نمیتوان از یورشدن یا یورکردن استفاده کرد. مثال: اخصر درشونه گردکل. الان شاد تشی‌لد ج هم یور هاکاربوشه. در این مثال اولاً نمی‌توان به جای درشونه از یور کانده استفاده کرد مثلاً گفت اخصر الآن دره یور کانده گردکل. و همچنین نمی‌توان در بخش دوم به جای یور هاکارده بگه در شونه یا بورده تشی لد. ثانیاً تشی‌لد همان نقطه‌ی جداکننده برای کاربرد یور است. نمونه‌ی دیگر: می‌توان گفت او از شیراز به سمت تهران در حال عبور است و الآن اصفهان ره هم یور هاکارده. ولی نمی‌توان گفت از شیراز به سمت تهران داره یور می‌کند یا از شیراز به تهران یور هاکارده. ازین‌رو، مرز و تعیین نقطه برای «یور»، یک شاخص کلیدی‌ست درین لغت.

 

بادی: فانوس نفتی. زمانی که محل هنوز برق نیامده بود، معمولاً برای دربن‌سر و یا دستشویی و شونیشتن‌رفتن به کار می‌رفت. و امروزه برچیده شد ولی در شوپه و آلونک‌های صحرایی کاربرد دارد. بادی از طریق تغذیه‌ی فتیله‌ی نخی از مخزن نفت نور می‌دهد. بادی یعنی فانوس نفتی کوچک دستی سیار، با یک دسته‌ی میله‌ای قوسی نازک برای در دست گرفتن و حمل‌کردن و آویختن بر حسب نیاز. گمانم وجه تسمیه‌اش آن است که نوع قدیمی‌ترش دارای یک پیستون تلمبه‌ای بود برای دمیدن باد و ذخیره‌ی فشار لازم از منبع سوخت زیرین به سمت بالا و شعله مناسب‌تر. اکنون کاربرد این وسیله بسیار کمتر شده است.

 

 

 

بادی: فانوس نفتی. بازنشر دامنه

 

کارکله ندانّه؟! : کار و زندگی نداره؟! چرا به زندگی خودش نمی‌رسه؟! چرا همش در کارهای دیگران دخالت می‌کند؟! چرا همش خانه‌ی این و آن هست؟!

 

بی‌کار کله بیّه: علّاف شد. معطل شد. بیکار شد. بلاتکلیف شد. کار خود را از دست داد.  علاف ریشه در علف دارد که هرز می‌روید. کا و کله حاکی از تلاش و زندگی است. اولی یعنی کارکردن و دومی یعنی تش به معنای خور و خوراک و پخت و پز. کله نام مکان یا جایی هم هست. مثلاً فلانی فلان جا کله زد. یعنی جا خوش کرد.

 

وجِه: جیم مکسوره. وجب. وجب‌کردن با دست. اندازه‌گیری با دست از انگشت کوچک تا انشگت شست به صورت باز و گشاد.

 

قد هاکون: دو معنی دارد. قطع کن. صدا را قطع کن. و نیز اندازه کن. مثلاً زمین رو قد هاکون.

 

تاچه‌ی همدگه هسّنه: لنگه همند. کفو همند. مثل همدیگرند. هم‌کُفو.

 

یک‌ور بیّه: کج شد. لنگ شد. یه وری شد. یه طرف جمع شد. رسیدگی شد.

 

یک‌وری: کجی. منحرف. بار کج. بالا و پایین بودن دو طرف یک بار یا شئ.

 

شِم سِموار دله سنگ دینگونه؟! : داخل سمار شما سنگه. دیرجوش بودن سماور. دیرشدن درست شدن آبجوش و چای. این را معمولاً مهمان به میزبان می‌گوید. ناشی از عجله‌داشتن مهمان. یا عطش داشتن.

 

تَشکش : لوله‌ای حلبی که روی آتشخانه‌ی سماور زغالی می‌گذاشتد تا زود مشتعل شود و سماور جوش بیاید.

 

کِرکرا: پرنده ای اندازه کبوتر با دم بلندتر. با رنگ فیروزه‌ای و زیبا که داخل رفِ قارت‌خیل در جفت‌کوه لانه می‌کردند.

 

سیتیکا: توکای سیا با گوشتی لذیذ. البته دیگر شکار آن کم شده است و مردم کم‌کم، بیشتر به طبیعت احترام می‌گذارند.

 

سیکلاغ: نوعی کلاغ که کاملا سیاه است.

 

چلچلا: پرستو. چلچله. پرنده‌ای که زیر سقف سکوی خانه‌های مردم لانه می‌سازند.

 

زنجیلک: زنجیرک. پرنده‌ای کوچکتر از گنجشک و حرام‌گوشت. ضرب‌المثل هم شد: امشو بخو زنجیلک پی، فرداشو بخو زنجیلک گی. یعنی بایسته و حساب‌شده خرج کن و بخر و بپز و بخور و بخواب. بی‌رویه نباش. بیشتر بخوانید ↓

تعریف لغت‌های ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تعریف لغت‌های ۱۹۱۲ تا ۲۰۳۹
/post/1823
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۶۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بررسی دیدگاه احسان شریعتی

بررسی دیدگاه احسان شریعتی

به قلم دامنه: به نام خدا. بررسی دیدگاه احسان شریعتی، درباره‌ی وضعیت زوال اخلاق در جامعه‌ی ایرانی. روزنامه‌ی «صبح امروز» خراسان رضوی، امروز (  ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ) گفت‌وگوی خود با دکتر احسان شریعتی را به چاپ رساند. من متن کامل آن را خواندم. بهتر دیدم در ستونم، به کمی از آن بپردازم. او در این گفت‌وگو به بررسی وضعیت زوال اخلاق در جامعه‌ی ایرانی، بی‌توجهی به ارزش‌های اخلاقی ایرانی و اسلامی و قطع رابطه با گذشته پرداخته است. از نگاه ایشان، «ایرانیان دچار تناقض‌گویی بسیاری در رفتار و عمل شده‌اند. یعنی طوری سخن می‌گویند و طوری دیگر عمل می‌کنند، از این رو جامعه‌ی ایران برای ایجاد تعادل اخلاقی، نیازمند بازبینی و دگردیسی اخلاقی است.»

 

«صبح امروز» ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

 

ازین‌رو، در نگاه او برای ایجاد تعادل اخلاقی در جامعه، ایرانِ امروز «نیازمند شناسایی و تکیه بر نیروی جوانِ سالم» است. که البته به گفته‌ی وی، هم اهل «عادت» نشده باشد و هم «دستانی آلوده به فساد نداشته باشد و بتواند این بینشِ نو را به یک منشِ اخلاقی دگرسان و نوین تبدیل و نمایندگی کند.»

 

درین گفت‌وگو دو نوع اخلاق -به تعبیر برگسون- با دو سرچشمه را مطرح می‌کند؛ «اخلاقِ بسته» و « اخلاقِ باز». خُلقیات بسته مبتنی بر «عادت» و متکی به جبر و فشار قانونی است، که از منظر وی «بیشتر جنبه‌‌ی فقهی و حقوقی» دارد». منظورش این است درین نوع اخلاق، ارزش‌های اخلاق «همچون ایمان دینی» تلقی می‌شود که «نمی‌تواند و نمی‌باید هیچ‌گونه اکراهی در آن راه یابد.» اما اخلاقِ باز، سرچشمه‌‌اش «عشق و ایمان است که عمیقاً شخصی و انفُسی» است. این «بدیل اخلاقی را قهرمانان و قدیسان، انبیای بنیان‌گذار و عرفا در تاریخ با «خیزبرداری حیاتی» نوین خود درمی‌اندازند. درواقع، آن‌ها فراخوانی معنوی جدید و ارزش‌های تازه طرح می‌افکنند.»

 

نقطه‌ی محوری آقای احسان شریعتی درین مصاحبه این است باید «بینش» را به «منش» تبدیل کرد. و معتقد است چون «خوشبختانه هنوز اکثریت جمعیت ایران» جوان است، پس، «تشنه‌‌ی آیین جوانمردی، آزادگی، تعالی اخلاقی، خیر، زیبایی، حقیقت‌جویی، شجاعت، ایثار و آگاهی است.»؛ در برابر ترس و طمع و جهل.

 

 

احسان شریعتی، فیلسوف معاصر ایرانی‌ است. او که دانش‌آموخته فلسفه در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن فرانسه است، معتقد است اگر نفی و انقطاع با گذشته صورت گیرد، نمی‌توان میراث گذشته را در خدمت آینده قرار داد. در چنین شرایطی جامعه دچار گذشته‌گرایی شده و یا در پویش نواندیشی بی‌ریشه و تبار می‌شود.

 

گفت‌وگوی پیشرو در رابطه با بررسی وضعیت زوال اخلاق در جامعه ایرانی انجام شده است. پرسش محوری از این قرار است که آیا جامعه ایرانی با نوعی از هم گسیختگی ارزش‌های اخلاقی روبه‌روست و برای برون‌رفت از این وضعیت نیازمند چه راهکارها و اقداماتی است؟ اتفاقات اخیر چون رفتار نماینده مجلس با یک سرباز و … می‌تواند نشانگر چه ابعادی از وضعیت اخلاقی جامعه باشد و درنهایت قطع رابطه با گذشته می‌تواند عاملی برای فراموشی ابعاد اخلاقی مورد توجه ایرانیان محسوب شود یا خیر؟ همواره از رسانه‌های رسمی نصایح کلی اخلاقی دریافت می‌کنیم، اما در رفتار اجتماعی واقعی انسان‌ها، به‌شکل وحشیانه‌ای عدم رعایت دیگری به‌چشم می‌خورد. بنابراین بی‌اخلاقی اجتماعی و بی‌توجهی به رعایت حقوق دیگران از نوع رانندگی شهروندان گرفته تا رفتار نماینده‌ مجلس، نمود می‌یابد. بیشتر بخوانید ↓

بررسی دیدگاه احسان شریعتی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بررسی دیدگاه احسان شریعتی
/post/1827
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۶۷
  • پست شده - دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ب.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی

به قلم دامنه: به نام خدا. خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی. مردم داراب کلا -خصوصاً قدیمی2ترها- در مقابل کسانی که نِق می‌زنند، یا تن به کار نمی‌دهند، یا مِنّت می‌گذارند، یا بدقول و بدقرارند، یا افراد تربیت شده‌ای نیستند، یا کارشان را با سَمبل‌کاری (=سَرسَری، بدون دقت، رفع تکلیف!) نیمه‌تمام می‌گذارند، و یا اساساً آدم‌هایی بی‌مبالات و نامیزان‌اند، می‌گویند: «خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی». یعنی ای کاش! اصلاً زنده نبودی. کاشکی اصلاً وجود نداشتی. می‌خواستم که اصلاً دنیا نبودی کار را خراب نمی‌کردی!

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خامبِه اصلاً دَنی بُووش دُووشی
/post/1322
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۰۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب «سادات»

تنظیم دامنه: به نام خدا. کتاب «سادات» اثر حجت‌الاسلام محمدتقی ادهم‌نژاد است که با نظارت گروه «حدیث پژوهشکده علوم و معارف قرآنی علامه طباطبایی» حرم حضرت معصومه (س) و به همت انتشارات زائر چاپ و منتشر شد. این اثر درباره‌ی منزلت و جایگاه سادات از منظر روایات است که ایشان برای آن، چهل حدیث از منابع مختلف ارائه کرده است برای اثباتِ دلایل احترام به سادات، اطاعت‌پذیری، دفاع از مقام شامخ فرزندان حضرت زهرا (س)، دفاع از آنان، اهمیت زیارت سادات، دستگیری و کمک‌کردن به سادات، بی‌اعتنایی نکردن به سادات، احکام مربوط به سادات، پرهیز از ناسزاگویی و اجتناب از حرمت‌شکنی آنان.
 
 
 
سادات و غیرسادات در دنیا و آخرت: «در بخشی از این کتاب با استاد به روایات آمده است که انسان‌ها در انجام تکالیف و وظایف شرعی و اخلاقی مساوی مى‌‏باشند؛» بنابرین درین‌باره «سادات بر غیرسادات امتیازى ندارند و هیچ کس از انجام تکالیف الهی، معاف نیست. تمامی انسان‌ها در تمامی لحظات مورد آزمایش و امتحان خداوند متعال بوده و هر بنده‌ای دارای پرونده‌ای است که در روز جزا مورد محاسبه قرار می‌گیرد.»
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب «سادات»
/post/1824
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۵۰
  • پست شده - جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لغت‌های ۱۸۰۳ تا ۱۹۱۱

لغت‌های ۱۸۰۳ تا ۱۹۱۱

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۱۸۰۳ تا ۱۹۱۱ )

 

کِرات: نوعی درخت جنگلی تیغ‌دار با شکوفه‌های صورتی معطر. زیاد تنومند نمی‌شود. فراوانی گونه‌ی آن در اطراف چلکاچین محل یافت می‌شود. درختی زیبا و چشم‌نواز است.

 

جَخت: جخ. جخد. جخت. اصفهانی‌ها زیاد به کار می‌برند. آنجا به معنای همین تازه و الآن است. ولی در تبری عطسه‌ی دوم است که تصور یا تعبیر می‌کنند مبطل عطسه اول که همان صبر است، می‌باشد. اشنیفه نام اصلی هر دو است: هم صبر و هم جخت. وقتی عطسه جخت باشد طرف باید مقداری حرکت و رفتن خود به بیرون و مسافرت را تآخیر بیندازد و یا به‌کلی تعطیل کند چون باور بر این است که ممکن است اتفاق ناگواری وی را تهدید کند.

 

کره. اهرم. در چوب‌بری‌ها زیاد شنیدیم. شاید لفظ کره برای اهرم این باشد که مانند روغن کره کار را روان می‌کند. یا شاید از کاری بیاید یعنی نیرو و انرژی. نیز هم گردن‌کف. هم کرایه. هم مزد و مواجب.اهرم. نیز کره « kare یا kareh »چوبی که زیر یک شئ سنگین می‌گذراند تا بعنوان اهرم، آن شئ را جابجا کنند. مثلا می‌گن: چه راس نوونی؟ ونه تره کره بزنن راس بووشی؟.

 

 

سنگینه (سنگدان مرغ)

 

سنگینه: این واژه جمله‌ی خبری نیست. یعنی سنگدون. سنگدان مرغ یا سایر پرندگان.

 

کال: کاردی که نمی‌برّد. تیز نیست. کُند متضاد برّان. خام و نارَس. نپخته. گنس. یا کنس. مثل چککال. نیز کنار. کُنج. واحد شمارش مثل چند کال انار و گردو. فعلاً اینا یادم بود. کهنه. نیز زمینی که زیر کشت و زرع و کاشت نرود و کاله بماند. مثل کاله‌زمین. صدای زوزه خشن و بم گرگ و هر صدایی شبیه آن. ورگ واری کال کشنه.

 

زنور: پسری که وقت زن‌گرفتن و ازدواجش رسیده باشد. نیز نوعی خطاب که شما زنِ ور هستی، شخصیت خودت را حفظ کن، بزرگ شدی. باید به فکر زن و عروسی و عقد بیفتی.

 

 

ترگ و شکاف دیوار

 

تراگ: شکاف. ترک واضح. شکاف روی دیوار یا هر سطحی.

 

هرا هرا: ذوق‌کنان. انگار خبری سرورآمیز رسیده شادی می‌کند. یا از شکست و افتضاح کسی، هراهرا می‌کنند و پسه می‌شکنند. پسه اشکننه! نیز بدمستی. این کمتر. بیشتر به سر و صدای مبهم و گنگ ناشی از مجادله و نزاع و مرافعه اطلاق می‌شود که افرادش در میدان دید نیستند و فقط صداهای کشمکش و چالش می‌آید.

 

دَق: گوسفند نر. گوسفند نر جوان. که شاخ می‌زنه. حتی جزوی از لقب بد است.

 

دچیه: هم خبری است، هم صفت. مثلاً: دیوار را دچیه. یعنی چید، ساخت. برای آبگوشت توی کاسه نون دچیه. یعنی نون خُرد کرد. اما صفت: فلانی را لغّز دچیه هسه. یعنی اهل لغز است. چید. ردیف کرد. مرتب کرد. پر شده. لبریز است. آماده داره. سر و زبان دارد. برای هر موضوعی، جوابشو از قبل آماده داره. نیز یعنی نقشه دچیهبیشتر بخوانید ↓

لغت‌های ۱۸۰۳ تا ۱۹۱۱
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لغت‌های ۱۸۰۳ تا ۱۹۱۱
/post/1821
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۵۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عکس و متن

 

 

نوشته‌ای از زنده‌یاد نادر ابراهیمی: منیع: اینجا

 

 

عکس‌نوشتِ شعر «اقبال خودت باش» از اقبال لاهوری

 

 

کنیسه یوسف آباد تهران

 

 

خودروی آقای خامنه‌ای در دوران تبعید

رهبری ۱۲ بهمن امسال بر مزار احمد قدیریان حضور یافت

 (منبع)

 

گردنه حیران

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عکس و متن
/post/1815
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۸
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رِ بَیتِه

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. رِ بَیتِه. در داراب‌کلا به چیزی که یکباره جاری شود، می گویند: رِ بَیتِه. «رِ» یعنی روان، جاری، راه افتادن و ریختن. و «بَیتِه» یعنی گرفت. شد. مثلاً وقتی بگویند عسل رِ بَیتِه. یعنی عسل ریخت. عسل داره می ریزه.

 

زاینده‌رود

 

یا اگر آب رودخانه بعد از مدتها خشکی، یکباره جاری شود می گویند: اُوه رِ بَیتِه. یعنی اوه راه دَکته. یعنی آب، روان و جاری شد. مثل عکس زیر که آب زاینده‌رود اصفهان در شش بهمن نود و شش یکباره جاری شد و موجب شادی مردم گردید. این عکس مفهوم واژۀ «رِ بَیتِه» یا «رِ گرفت» در گویش دارابکلایی‌ها را بخوبی می رساند.

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رِ بَیتِه
/post/1404
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۶۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در رثای ‌آیت‌الله عبدالله نظری

در رثای ‌آیت‌الله عبدالله نظری

به قلم دامنه. به نام خدا. رحلت عالم وارسته و پارسایی چون بزرگ‌آیت‌الله عبدالله نظری «خادم الشریعه»، در سن ۸۸ سالگی، حقیقتاً مصداق ثُلمه (=رخنه) بر پیکر جامعه است که به‌آسانی رفو نمی‌شود. آن روحانی ساده‌زیست و حقیقتاً انسانِ مُلا و باسوادِ که میان مردم، منزّه و مردمی می‌زیست، عالمی دوست‌داشتنی و به‌یادماندنی بوده است. امید است سیره‌ی مردمی و ساده‌زیستی و علوّ طبع و تزکیه‌ی نفس او، «راه»یی برای پیمودن طلاب و مردم مؤمن و پاکیزه باشد. روح آن عالم متقی و نامدار مازندران و ایران و جهان اسلام، قرین رحمت الهی. دست‌کم در سه دیدار با ایشان که به همراه مرحوم پدرم در ساری و ورسک برایم دست داد، درس‌هایی از عبرت و معرفت و علاقه‌مندی وجود دارد که نمی‌گذارد ایشان از لوح و ضمیرم محو شود.

در رثای ‌آیت‌الله عبدالله نظری
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در رثای ‌آیت‌الله عبدالله نظری
/post/1826
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱ ۲ بعد