دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۴۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۵ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۹

در مدرسه‌‌ی سلیمانی (۱) و (۲)

به قلم دامنه: به نام خدا. درین پست به بخش‌هایی از تفکرات بزرگ‌شهید انقلاب، قاسم سلیمانی می‌پردازم. باشد تا به روح آن شهید عزیز و انسان والا و معنوی و اُسوه‌ی مقاومت در برابر امپریالیسم اَدای احترام کرده و از محضرش کسب فیض نموده باشیم:

 

 
شناسنامه‌ی
شهید قاسم سلیمانی
پس از شهادت
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱)
 
به نام خدا. سلام. وقتی شهر مسیحی‌نشین «بیجی» نزدیک موصل، توسط همرزمان حاج قاسم سلیمانی آزاد می‌شود یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت:
 
«مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمی‌شود چون فرزندان حضرت زهرا رسیدند.»
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۲)
 
شهید حاج قاسم سلیمانی در باره‌ی امام خمینی این‌گونه می‌گفت:
 
«سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی‌تواند مثل امام خمینی متولد شود. هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می‌گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست‌آوردن است، قابل جایگزین‌شدن هستند، نه اینجوری نیست.»
 
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۴ بهمن ۱۳۹۸ ، ۱۰:۳۹

حخ، سرتُو، گاردِه، ورزشته

حخ، سرتُو، گاردِه، ورزشته

به قلم دامنه : به نام خدا. واژه‌های مازندرانی محلی «حِخ»، «سرتُو»، «گارده»، «ورزشته». این چهار واژه‌ ابتدا در «مدرسه‌ی فکرت» در بخش شکافتن لغت‌های محلی مازندرانی، میان پاره‌ای از مشتاقان این مبحث، مورد کنکاش قرار گرفت که جمع‌بندی آن با مقداری دخل و تصرّف و آرایه‌بندی، در دامنه ارائه می‌شود:

 

«گارده» : این واژه معادل قُلوه و کُلّیه است. خود گارده، ریشه در واژه‌ی گِرد یعنی دایره‌واره دارد. نیز گارده اشاره دارد به گُرده. برخیها به جگر هم اَطلاق می کنند اما گارده داشتن به معنی دل و جرات و شجاعت داشتن هم تعبیر می شود. گارده در یک معنای دیگر یعنی تحمل و توان. و آن جایی از ستون فقرات پشت است در حد فاصل زیر گردن تا بالای کمر که معمولاً وزن اصلی بار بر آن قسمت قرار می‌گیرد. بر گُرده خود جای‌دادن بیشتر به این می‌خورد. اما دل و جرات را بیشتر به جگر نسبت می‌دهند.

 

«حخ» : ۱. حِخ از نظر من مساوی با لغت حلق در فارسی است که در گویش بومی، شکل ساده‌تری برای به زبان‌آوردن پیدا کرده. ۲. حِخ، ناحیه‌ی زیر گلو است. لذا در افّواه (=زبان مردم) داریم که فلانی خود را حلق‌آویز کرده. یا می‌گویند: ول هاکون، وِن حخ رِه بیتی، ورِه کاشنی. نیز می‌گویند: تا حخ زیر قرض است. یا تا حخ فرو بورده. یا، پاها ره تا حخ چال هاکارده. و یا در معاملات اگر کسی زیان‌کار شود و گول بخورد، برای سرکوفت‌زدن به او می‌گویند: اُووه، تا حخ تِه ره... . یعنی تا گردن و مرز خفه‌شدن. یعنی کلاهبرداری در بالاترین حد ممکن. یا مثلاً می‌گویند این لباس ره وَچه تن نکون ون حِخ را گنّ‌نِه (=گیرکردن در گلو). یک جمله‌ی دیگه هم در زبان عامیانه داریم که می‌گویند: حخ بکارده ریزش هاکارده.

 

در مورد واژه‌ی «حِخ» می‌توان گفت تا گردن هم معنی می‌دهد مثلا می‌گویند وِنه حِخ ره بهیته و یا تا حخ در گل فرو‌رفتن. یعنی به مقدار زیاد در گل گیر کرد و فرو رفت. حخ قسمت جلوی گردن شامل حنجره و گلوگاه ورود هوا به ریه است و بخش بالایی نای. به‌طوری‌که با فشردن آن کبودی و کاهش اکسیژن و با ادامه آن شلی و زمین‌گیر شدن رخ می‌دهد و می‌تواند تا مرگ پیش رود. اگر گردن نازک باشد می‌شود از پسِ گردن هم ناحیه فوق را گرفت. مثل ضرب‌المثل بامشی حخ ره ماست‌پلا سر بَهیتن. اما مثلا حخ کرگدن را از پس سر نمی‌شود گرفت، هر چند در این‌ مورد خاص، از جلوی گردن هم بعید است به‌آسانی بتوان گرفت.

 

«سرتُو» : سر یعنی کلّه. تُو یعنی تاب، تابیدن، تکون‌خوردن، چرخ‌گرفتن. مثلاً می‌گویند: نَنو رِه تُو هاده، وچه بِرمه نکانِه. یا امرو جنگل خَله تُو بخاردیمی. ازین‌رو «سر تُو» اشاره به کسی دارد که از فرطِ یک کار، یا اقدام، یا رفتار و یا مریضی‌یی، «سرتُو» می‌رود. مثلاً این جمله‌ی استفهامی: هِه امرو تِه «سر تُو» شوونی! یا این جمله: هارش، هارش، از بس نجسی (=شراب) بخارده «سرتُو» شوونه. «سرتُو» یا «سرتُ» چون بار معنایی و لُغزی بالایی با خود حمل می‌کند، می‌تواند در جاهای مختلف بکار رود، که می‌رود.

 

توضیح دیگر این که «تُو»خوردن همان تاب‌خوردن در فارسی‌ست. سرتو بمعنای چرخیدن و تابیدن و عدم ‌تعادل ناشی از گیجی‌ست به‌طوری‌که احساس می‌شود هرلحظه و عنقریب بر زمین می‌افتد. نیز می‌توان گفت سرتو یعنی تعادل از دست‌دادن و نامتعادل‌شدن یا به عبارتی سرگیجه‌گرفتن.


«ورزشته» : ورزشتِه، آن‌چه من احتمال می‌دهم از وِرزا ریشه می‌گیرد. یعنی گاو وِرزا که سنگینی اِزّال را برای وَرزِ زمین بر گُرده‌اش حمل می‌کند. حتی وزیر یک معنی‌اش یعنی حمل بار سنگین. برخی این‌گونه گفته‌اند یعنی ورزا + هشته. ورزا یعنی گاو نر. هشته یعنی جِفت. یعنی دو‌ گاو نر ورزا.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ بهمن ۱۳۹۸ ، ۱۰:۱۹

صدقات و منّت‌نهادن و آزار

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ.

 

اى مؤمنان صدقات خود را با منّت‌نهادن و آزار، باطل نکنید، همانند کسى که مالش را براى نمایش‌دادن به مردم، انفاق مى‏‌کند، و به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارد، آرى داستان او همچون تخته‏‌سنگى است که بر آن خاکى باشد و باران سنگینى بر آن ببارد و آن را [همچنان‏] سِتَروَن [نازا] واگذارد، آنان از کار و کردار خویش حاصلى نبرند، و خداوند خدانشناسان را هدایت نمى‌‏کند.

 

آیه‌‌ی ۱۶۲ بقره. ترجمه‌ی خرمشاهی

 

مولوی در مثنوی نیز می‌گوید:

 

از جهان دو بانگ می‌آید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد

 

آن یکی بانگش نشور اَتقیا
وان یکی بانگش فریب اَشقیا

 

آن یکی چون نیست با اَخیار یار
لاجرَم شد پهلوی فُجّار جار

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۷

نظریه‌پرداز و مُفتی داعش

متن نقلی (خلاصه‌شده توسط دامنه) : او نظریه‌پردازی‌ست  که در گروه  تروریستی داعش، سِمت مُفتی [فتوادهنده] داشته است. این فرد که نامش «شفاء النعمه» است می‌گوید امام و خطیب مسجد جامع مازن و مدیر مرکز امام‌الیقین بوده و در مسجد جامع المفتی واقع در محله‌ی ۱۷ تموز -که آن زمان مرکز صدور فتوای داعش به شمار می رفت- خطبه می‌خوانده است.

«شفاء النعمه»

مُفتی داعش در درباره‌ی دریافت کمک‌های مالی نیز می‌گوید: سال ۲۰۰۷ برای ادای مناسک حج عمره به مکه رفتم و با ابومصطفی النجماوی که یک موصلی مقیم لندن است دیدار کردم و با او درباره‌ی امور دینی گفتگو کردیم. برایش اوضاع موصل را شرح دادم. با هم درباره‌ی نقش گروه‌های جهادی گفتگو کردیم و او ۶۰۰۰ دلار به من داد و از من خواست برای گروه‌های مسلح هزینه کنم. من نیز هنگام بازگشت به موصل با عناصر گروه‌های مسلح دیدار کردم و پول را بین آنها تقسیم کردم... در همان سال بار دیگر برای ادای مناسک حج به عربستان رفتم و بازهم با نجماوی دیدار کردم. او مرا به فردی به نام «شیخ عبدالله الغنیمان» که سعودی بود، معرفی کرد. درباره‌ی من اطلاعاتی داشت و او نیز چهار هزار دلار به من کمک کرد.

مفتی داعش در درباره‌ی فتاوایی که صادر کرده نیز می‌گوید: علاوه بر ترغیب شهروندان برای پیوستن به داعش، فتاوای زیادی نیز صادر کردم و مجازات هایی برای شهروندان موصل وضع می‌کردم. پس از آن، فتواهای زیادی نظیر وجوب پرداخت زکات از سوی مغازه‌ها، اخراج مسیحی‌ها از موصل، قتل شیعیان و به اسارت گرفتن زنان ایزدی صادر کردم و  اسارت زنان ایزدی توسط عناصر داعش و فروش آنها، قتل مردان ایزدی و مصادره‌ی اماکن آوارگان، وجوب انفجار مساجد موصل را نیز صادر کردم. فتوای انفجار قبور پیامبران و صالحان از جمله مسجد جامع یونس پیامبر (ع) را در سال ۲۰۱۴ صادر کردم. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۲

دارایی‌های خاندان پهلوی

متن نقلی: «روز یکشنبه، یکم بهمن ۵۷، بیست‌ویک روز مانده به پیروزی انقلاب، روزنامه اطلاعات گزارشی را به نقل از آسوشیتدپرس منتشر کرد، که صورتی بود از دارایی‌های خاندان پهلوی. برآورد این گزارش از دارایی‌های خاندان پهلوی در آستانه انقلاب ایران ۲۵ میلیارد دلار بود. مشروح گزارش را در پی می‌خوانید:

 

 

 

در مطلبی نوشته شده است مقام‌های آگاه آشکار کردند که اعضای خاندان پهلوی، دارای مالکیت کامل یا عمده ۱۰۵ موسسه ایرانی هستند که در آن‌ها فرآورده‌هایی از سرکه و نان گرفته تا تراکتور و موتوسیکلت ساخته می‌شود. گفته می‌شود که دارایی شخصی خاندان پهلوی تا ۲۵ میلیارد دلار می‌رسد.


شاه ایران پیش از ترک ایران اسناد املاک شخصی خود را به مبلغ ۲۳۳.۹۵ میلیون دلار به بنیاد پهلوی واگذار کرد. این اقدام به عنوان کوششی برای رفع آلودگی فساد از خاندان سلطنتی صورت گرفته است. گفته می‌شود در صورتی که شاه ایران به کشورش بازنگردد، بنیاد پهلوی ملی خواهد شد.


منابع نزدیک به بنیاد پهلوی گفتند که فعال‌ترین سرمایه‌گذار در خاندان پهلوی پرنس محمودرضا است که دارایی او شامل ۲۴ موسسه بزرگ صنعتی، چندین کارخانه، چند معدن و یک کارخانه آجر و یک کارخانه لاستیک‌سازی اتومبیل است. دیگر اعضای خاندان سلطنتی در امور بازرگانی و صنعتی متعددی مداخله دارند. از جمله:

 

پرنسس شمس که ۲۰ کارخانه، از جمله کارخانه خانه‌سازی، لوله‌سازی و کشتی‌سازی دارد.


پرنسس اشرف که در ۱۶ موسسه بزرگ سرمایه‌گذاری کرده است و دارایی او شامل یک مجتمع خانه‌سازی در تهران به ارزش صد میلیون دلار، یک مجتمع ساحلی در کنار دریای خزر و یک شرکت عظیم بیمه در خاورمیانه است.


پرنس شهرام پهلوی‌نیا، پسر پرنسس اشرف، که با چندین موسسه خارجی که در ایران سرمایه‌گذاری کرده‌اند شریک است و ۱۲ موسسه خصوصی او شامل یک کارخانه پارچه‌بافی در اصفهان، چندین روستا، یک کارخانه فرآورده‌های شیری، و مشارکت در یک خط هوایی ژاپن است.


پرنس عبدالرضا، برادر شاه ایران، که صاحب ۱۱ کارخانه، چند معدن و چند مجتمع کشت و صنعت است که در برخی از آن‌ها با سرمایه‌گذاران آمریکایی مشارکت دارد.


پرنس غلامرضا، برادر دیگر شاه، دارای املاک وسیع و سهام عمده‌ای در ۶ موسسه صنعتی بزرگ از جمله در یک کاخانه پارچه‌بافی، و در شرکت آزمایش است.


پرنس احمدرضا پنج شرکت دارد که بیش‌ترشان فرآورده‌های غذایی تولید می‌کنند.


پرنسس شهناز، دختر شاه، دارای دو موسسه کشت و صنعت است به اضافه کارخانه‌ای که در آن دوچرخه و موتوسیکلت ژاپنی «هوندا» تولید می‌شود.


پرنسس فاطمه، کوچک‌ترین خواهر شاه، یک باشگاه بولینگ، سه شرکت بزرگ صنعتی دارد که در امور خانه‌سازی، مهندسی و روغن نباتی فعالیت دارند.


دو برادر دیگر شاه، پرنس احمدرضا و پرنس حمیدرضا، هر کدام صاحب یک کارخانه نان ماشینی و یک کارخانه سرکه‌سازی هستند.


پرنس علی، برادرزاده شاه، یک موسسه صنعتی بزرگ برای کشت پنبه و پاک کردن آن در منطقه گرگان، مشرف به دریای خزر دارد. او را مسلمانی مومن توصیف کرده‌اند که از سایر اعضای خاندان پهلوی کناره‌گیری کرده است. پدر او، پرنس علی‌رضا، در سال ۱۹۵۴ در یک سانحه هوایی کشته شد. تمام اعضای خاندان پهلوی، جز پرنس علی، طی ماه‌های اخیر از ایران خارج شده‌اند.» (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی