به قلم دامنه: به نام خدا. در این پست از برداشت های خودم از کتاب «ایرانی ها؛ ایران، اسلام و روح یک ملت» اثر خانم ساندرا مک کی، نویسندۀ زبردست آمریکایی _که به ایران آمده بود و ازنزدیک دست به تحقیق زده بود_ استفاده کرده ام. ایرانیان عقاید تحسین برانگیز دیگران را، هیچ گاه بَرده وار تقلید نمی کردند. فرهنگ ایرانی، همیشه این بوده که عقاید را بازبینی کنند و با شکل دهیِ دوباره آن را بپذیرند. مثلاً گرچه در عصر سلوکیه که با اشغالگری های اسکندر مقدونی _شاگرد ارسطو_ به ایران به حکومت رسیدند، یونانی مآبی باب شده بود، اما ایرانی، که در جهان به عنوان پذیراترین مردمان شناخته می شوند، به فرهنگ یونانی بی اعتنا ماندند و هویت فرهنگی خود را حفظ کردند.
یا آن که ایرانی ها با رغبت و اشتیاق و انتخاب، اسلام آوردند اما فرهنگ اَعراب را هرگز نپذیرفتند و به اندیشه ها و دانش و هنر خود به اسلام یاری رساندند و عصر طلایی اسلام را پدید آوردند. مهم تر آن که، در طول بیش از ۲۵۰۰ سال سلطنت در ایران، حکومت ها آمدند و رفتند، ولی فرهنگ ایرانی زنده ماند. مانند روحِ عدالت خواهی، هنر، آداب، مدارا با گونه گونی و اشتیاق به جذبِ عقاید جدید با حفظ بازبینی و شکل دهی در آن. زیرا ایرانیان، به مسائل مربوط به معنا و هدف زندگی سخت می بالند و در وَرز دادن افکار توانا هستند.
یک مثال بزرگ برای این هویت خواهی ایرانی ها، «عید نوروز» است که دستکم ۲۵ قرن، تاخت و تازها و سلاطین و فشارهای خارجی و انواع سختی ها را دید، ولی مانند قلّۀ دماوند باقی ماند و همچنان «نوروز» برای ایرانی ها، یک هویت و تحول خواهی معنوی و مینویی ست. خلاصه آن که روح ایرانی این است؛ مردمانی هستند با دو سنت پیچیده و درهم تنیده: که یکی از ایران باستان می آید و دیگری از مکتب متعالی اسلام. آری؛ به قول «ساندرا مک کی» ایران همچون قالی اش طرحی پیچیده و دیدنی و عالی دارد.