مِنجول menjoul
اسم است، چون نام یکی از کِرم های درشت داخل کُنده های درخت است که غذای لذیذی برای «خرس» هاست. محلی ها در قدیم می گفتند پیته دار (یعنی درخت پوسیدۀ افتاده) دیدید فرار کنید! چون ممکن است خرسی برای مِنجول خوردن زیرش خَف (یعنی مخفی) شده باشد.
(منبع عکس)
لُغُز است، چون وقتی مثلاً یکی زیاد صحبت می کند؛ یا منبرش را طولانی می نماید و هی حاشیه می رود و گاه هم مانور و جولان هم می دهد؛ و یا این که مثلاً زنی یا مردی هی ورّاجی می کند و حوار بار می نماید، دارابکلایی ها به متلک و لغز می گویند: «اُف اُف اُف مُنجول دَکته اَمه سر». یعنی مُخ مان داغون شد و سرمان کرم افتاد!
اعتراض است، چون سیاسی میاسی ست. مثلاً اگر کسی می خواهد برای گوش دادن سخنرانی فلان کَسکی به شهری، یا به سالن همایشی و یا به سمیناری (=سیب و ناهاری) برود، از سوی محلی ها چیزدان و چیزفهم و به قول عالمانه «کَیّس»، شدیداً نهی می شود و تحذیر می گردد و توصیه، که نری! اگه بری، سرت مِنجول می افتد؛ از بس طول و تفصیل می دهد.
دامنه در آخر بگوید از بس کشور از تریبون و سخنران و مدّاح و مبالغه گر و ورّاج و خالی بند! و تملِّّق گو پُر شده است، کُل گوش های فلَک و سرهای ملَک و مخ های بشَر مِنجول افتاده است. بس است. تا لغت بعد...