به قلم دامنه : به نام خدا. تفسیری بر یڪ عڪس. با رفقا، ۴ آذرماه ڪه از مشهد مقدس برمیگشتیم، نمازِ ظهروعصر را در نمازخانهی بینراهی پارڪ ڪوهستانی باباامان بجنورد گُزاردیم. سر از سجدهی آخر ڪه برداشتم حینِ تشهّد و سلام، چشمم افتاد به بخاری نفتییی ڪه دُرست در ضلع قبله تعبیه شده بود ڪه یڪ قفل و چِفت، درِ مخزن نفت و آتشخانه را مسدود نگه میداشت. پس از نماز اول، آنی عڪسی از آن انداختم تا سرِ فرصت اگر مجالی دست داد، سه نڪته دربارهی آن شرح دهم:
نمازخانۀ باباامان بجنورد
قفل مخزن نفت بخاری. عکاس: دامنه
نڪتهی اول: گاه اخلاق و قانون، قدرتِ بازدارندگی و انتظامبخشی رفتار مردم را ندارد؛ از همین رو شیوههای تأمینی و پیشگیری جایگزین آن میشود. مانند همین قفلِ روی بخاری ڪه هدف از آن، بازداشتن مسافرین از دستڪاری روی بخاری است؛ ڪه یڪی قطرات نفتچڪان مخزن را ڪم نڪند، و آن دیگری زیادش ننماید؛ و آن سومی ڪه از بس وِ رِه تٕشڪَشنه، چون اَنده خانّه، خاموشش نڪند و شاید هم نعوذُبِالله یڪ رهگذری از دستبردزدن به نفت مخزن بازداشته شود. پس، گاه انسان ڪاری میڪند ڪه قفل، اثرش از اخلاق و قانون جلو میزند.
نڪتهی دوم: من فقط ۹ استان ایران را نرفتهام، در بقیهی استانها به هر شهری ڪه رفتم، اغلب دیدهام ڪه شهروندان از پل عابر پیاده، عرض خیابان را طی نمیڪنند، همچنان ڪف آسفالت را محل عبورشان میدانند. حتی دیدم برخی از روی نردههای وسط اتوبانها و بلوارها بالا میروند و از روی آن به ڪف آسفالت میپّرند. پس، اینجا هم اخلاق، قانون و تابلوهای راهنمایی و خطڪشیهای خیابان، ڪارایی خود را از دست میدهد و رفتارهای دیگر جای آن را میگیرد. تا جاییڪه دیدهام ڪه برخی شهردارها مجبور شدند روی نردههای یڪمتری، باز نیز دو متر دیگر نرده بڪارند. چه میڪند این بشر!
نڪتهی سوم: حتی دیدهام دوربرگردانِ نزدیڪ همین سورڪ میاندورود را هیچ محل نمیگذارند و بیاعتنا به آن، از همین بریدگی خطرناڪِ روبروی پمببنزین سهراه میپیچند تا سهچهار ثانیه زودتر به دارابڪلا برسند! حتی اگر راننده را ازین ریسڪ و خطر نهی هم بڪنی، غِض ڪاندِه و غضبناڪتر دور میزند و میگوید ول ڪن، ڪی خانِه بُورِه تا اون وَرِ پِل رودخانه! همینجِه بِتّرِه!
حاشیه: قفل بخاری باعث شده بود من نفهیدم تشهد و سلام نمازم را چهجوری اَدا و ختم ڪردم. آخه تشهد نماز اوجِ گواهیدادن به توحید و نبوت و عبودیت است. و سلامِ نماز نیز اجازهخواستن از خدا برای خارجشدن نزاڪتآمیز از نماز است ڪه همراه با سلام به نبی (ص) و صالحین و پیوستن مجدد به میان مردم است. به قول ملاصدرا در اسفار اربعه (=سفرهای چهارگانه) سیر از حق به خلق است. بگذرم، نمازم آن روز مثل بقیهی روز -به قول دارابڪلاییها- «چماز» شده بود؛ نمازِ با تمرڪز، خیالی آسوده میخواهد و عرفانی پاڪیزه. خدایا هر دو را بِده!