چرا «عقب»، ماندهایم؟!
نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. دکتر علیمحمد ایزدی این کتاب را نوشت. میخواهد بگوید اگر بر معایب اخلاقی ایرانیان -خُلقیات- به عنوان عامل اصلی انگشت گذاشت، دال برین نیست تحقیر و توهینی به مردم کرده باشد و نیز نمیخواهد بگوید همهی مردم، این عیب را دارند، یا مخصوص ایرانیان است، نه؛ ملل دیگر را هم مُبرّا نمینماید. او برای این عقب، افتادن متغیّرهای هشتگانه نقل میکند اما خود بر متغیّر خُلقیات ایرانیان به عنوان عامل اصلی، دست میگذارد. هشت تا، شامل این موارد است که اغلب از سوی روشنفکران و متفکران و یا در مواردی هم افراد بدبین به دین، یا بیدین، مطرح شده است: عللی مانند:
۱. استعمارگران ۲. سیستم سلطنتی ۳. حاکمیت هزارفامیل ۴. ذخایر نفتی ۵. موقعیت سوق الجیشی (=استراتژیک، راهبردی، صفآرایی) ۶. بیسوادی ۷. دین اسلام! ۸. شخصیت اخلاقی ایرانیان (خُلقیات)
در مورد دین اسلام به عنوان عامل «عقب» افتادگی ایران، وی دو دسته میکند: دستهی خشکهمقدسان مذهبی که مدعیاند علةالعلل بدبختی این بوده چون خسروپرویز نامهی رسولالله ص را پاره کرد، ایران "نفرین" شد و دیگر کمر راست نکرد و تا "قیامت" هم راست نخواهد شد! دستهی دوم را "لامذهبان"ی مینامد که اساساً دین را "تریاک و مخدّر" اجتماع میدانند و میگویند دین مردم را بیکار میکند و از ترقی و تمدن دور میسازد!
اما خود، نویسنده -ایزدی- بر خُلق و خوی ایرانی به عنوان علت تأکید دارد و آن را درین موارد خلاصه ساخت که بنده با برداشت آزاد آن را ردیف میکنم: او پس از ارائهی چندین مورد خُلقیات ایرانی، از زبان بزرگان مانند فردوسی، سعدی، مرحوم بازرگان و شهید مطهری و... خود بر پایهی مشاهداتش نمونههایی را نام میبرَد که در زیر به سبک خودم بیست و یک مورد مینویسم. مانندِ:
"آبرودوست و مهمانواز و بامحبت": ایرانی به خاطر علاقهی افراطی به حفظ آبرو، هر گونه رنج و مشقّتی را درین راه، بآسانی تحمل میکند و دست به تغییر و تحول و علاج نمیزند.
"عزت نفس یا فیس و افاده": یعنی همه دوست دارند از هر مال و منال و مقام بگذرند مبادا غرورشان لطمه بخورَد و به اصطلاح آسوده و سبکبال شوند.
"گاهی به من چه به تو چه، گاهی دایهی مهربانتر از مادر": مثلا" میگویند نانت نبود! آبت نبود! این کارَت چه بود! تُرا چه که در معقولات دخالت کنی؟ سخت نگیر حالا کاری است که گذشت.
"تجسّس و دخالت در کار همه": حتی در کوچکترین کار دیگران سرَک میکشند. اظهار عقیده میکنند، طرف میگوید نفَسم مدتی تنگ میشود. طرف دیگر سریع میگوید نفستنگی! علاجش فقط خوردن هِل با عرَقِ بیدمِشک است!
"علّامهی دَهر احترام به شئونات": کمتر ایرانی پیدا میشود که خود را در هر موضوعی علّامهی دَهر دانای کُل (=همهچیزدان) نداند.
"اصل و نسَب": دائم میگویند کوروش، داریوش، تختجمشید، نادرشاه افشار، شاهعباس و... ولی هرگز نمیگویند با وجود اینهمه کاخ، پس چرا آنهمه کوخ در سراسر ایران بود.
"استهزاء، غیبت، بدگمانی" : در نزد ایرانی تقریباً همه کس، بد و نادرست است مگر خلافش ثابت شود. حتی در محفل متدیّنان هم -که قرآن و پندهای آن حاکم است- مسخرهنمودن و دستانداختن دیگران، گرم و پرشور است. جتی برخی مردم میگویند: «غیبتکردن بادزنِ جگر است» یعنی آدم بدگویی نکند دلش خالی نمیشود و جگرش خنک نمیشود! غیبت نکنیم چه کنیم؟ بنشینیم همدیگر را نگاه کنیم؟ غیبت مزّهی زندگی است!
"عجله، بیبندوباری سَمبلکاری": حتی حین حرفزدن، به دیگری رُخصت نمیدهند حرفش را تمام کند، باعجله میپّرد وسطِ حرفش.
"فرار از نظم و برنامه": کهکشان و گردش خون و اعصاب و همهچیز از روی نظم است اما ایرانی نمیخواهد مرتّب باشد. یک نمونه سبقت رانندهها در جادهها از همدیگر.
"رشاء و رارتشاء": میان روستاییان ظاهرا" رشوهدادن و رشوهگرفتن کمتر است، ولی شهر انباشت شد ازین رشاء و ارتشاء. تا به آدمِ پولکی! رشوه ندهند کارَش در بنبست است.
"لجبازی و انتقامجویی": تا تیغ کسی میبُرّد از لج و انتقام دست نمیشُوید. چون میخواهد دلش خنک شود!
"متجاوز، ترسو، کجدار و مریز کن": یعنی انسان شُتر گاو پلنگ بازی درآورَد. هم مسلمان باشد، هم دروغ بگوید و هم تهمت بزند و حتی علیهی دیگری دسیسه بچیند. همیشه حاضرند کوچک و بزرگ درست کنند. "خدا" را فراموش کنند و "زیرخدا" را مقدس و بزرگ کنند. میگویند خدا درست است که قادر متعال است، ولی یک زیرخدا هم لازم است! بلاخره زورگویی و زورشَنوی فردِ فرد ایرانی مدتها همه را به هم مشغول کرده است.
"گولزدن و گولخوردن": از همان کودکی بچه، به بچه گول میزنند.
"بگو چشم، ولی نکن": به همه راحت میگویند چشم. ولی ابایی ندارند مطلقاً آن را انجامش ندهند.
"فکر کج، راه کج": اکثر هر حرفی را میخواهند بزنند، یا هر مشکلی را میخواهند حل کنند ابتدا راه انحرافی و خلاف را میپیمایند. نوعی حُقهبازی عادتی. فراوانی کلَک و تقلب و فریب، موجب شده نوعی بدبینی بر رفتارها حاکم شود.
"حفظ ظاهر و تجددطلبی": مثلا" بهترین جای اتاق خانه را با گرانترین مُبلمان آراسته میکنند که پیش مهمان پُز بدهند حال آن که، خانه در اصل مال آسایش خانواده است، نه مهمانخانه.
"تعارفات یومیه": ایرانیها به هم تعارف میکنند حتی اگر خانه یک تکّه نان هم نباشد به فرد رهگذر با اصرار زیاد تعارف میکند بفرمایید منزل! که چه؟ که فقط برای حفظ ظاهر کند.
"دورویی و نفاق": این دیگر، در محافل نُقل مجالس شد.
"بدقولی، عهدشکنی": حتی به صمیمیترین دوستش هم حاضر است قولش را بشکند.
"عدم اطاعت و یاغیگری": وقتی جایی باید اطاعت ورزید مثلا" در برابر حق و قانون، یاغیگری میکنند. حتی فرامین الهی را.
"رفتار مصلحتآمیز": که کار رفتار حقیقتوار را دشوار میسازد.
"دردهای دیگر" : یعنی بسیاری دیگر از موارد است که عیب محسوب میشود ولی ایرانی آن را راحت انجام میدهد. مثلا" تبعض در زندگی. پنهانکاری حتی نزد نزدیکترین کسانشان. یک بام و دوهوا بودن. افراط و تفریط در کارها. مثلا" غربزدگی، بیدینی، حتی در دینداری. عقل و شرع را میانه نمیگیرند. پرت میشوند، یا به عقب میروند و یا معلّق میمانند. بگذرم.
توضیح: نویسنده اهل شیراز است. با جبههی ملی دورهی مصدق همراهی داشت. به زندان شاه حبس رفت. در زندان با گرفتن یک نسخه قرآن ترجمهدار با عمق آن آشنا و با پندهایش علاقمند شد. و بعد برای تحصیل به آمریکا رفت و در دانشگاه پنسلوانیا تحصیل کرد. در کانادا مجموعهی "نجات" را نوشت که ضدانقلاب از آن خوشش نیامد ولی در ایران در سال شصت و نه توسط انتشارات قلم منتشر شد؛ نجات ایران از برخی از خُلقیات مثل فقر و جهل و و معتقد است کتاب دیگرش «چه باید کرد؟» این دو کتابش را کامل خواهد کرد.