إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا.

فتح. آیه‌‌ی ۱۰

همانا مؤمنانی که (در حُدیبیّه) با تو بیعت می‌کنند به حقیقت با خدا بیعت می‌کنند (چون تو خلیفه خدایی و همانا دست تو) دست خداست بالای دست آنها، پس از آن هر که نقض بیعت کند بر زیان و هلاک خویش به حقیقت اقدام کرده و هر که به عهدی که با خدا بسته است وفا کند به زودی خدا به او پاداش بزرگ عطا خواهد کرد.

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

کـلمـه (بـیـعـت) یـک نوع پیمان است که بیعت کننده خود را مطیع بیعت شونده مى سازد... و ایـن کـلمـه از مـاده (بـیـع) -که معناى معروفى دارد- گرفته شده، و چون رسم عرب (و همچنین در ایران) این بود که وقتى مى خواستند معامله را قطعى کنند، به یکدیگر دسـت مـى دادنـد، و گـویـا بـا ایـن عـمـل مسأله نـقـل و انـتـقـال را نـشـان مـى دادند -چون نتیجه نقل و انتقال که همان تصرُّف است بیشتر به دست ارتـبـاط دارد- لذا دسـت بـه دسـت یـکـدیـگـر مـى زدند، و به همین جهت دست زدن به دست دیـگـرى در هـنـگام بذل اطاعت را (مُبایعه) و (بیعت) مى خواندند، و حقیقت معنایش این بود که بیعت کننده دست خود را به بیعت شونده مى بخشید، و به سلطان بیعت شونده مى گفت: این دست من مال تو است، هر کارى مى خواهى با آن انجام بده.

 

پـس ایـنـکـه فـرمـود: (إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ) در حقیقت مى خواهد بیعت با رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) را به منزله بیعت با خدا قلمداد کند، به این ادعـاء کـه این همان است، هر اطاعتى که از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) بکنند در حـقـیقت از خدا کرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است. آنگاه همین نکته را در جمله (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) بیشتر بیان و تأکید کرده مى فرماید: دست او دست خدا است. همچنان که در آیه: (و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمى) نیز دست او را دست خدا خوانده است...

 

فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ: کلمه (نکث) به معناى پیمان شکنى و نقض بـیـعـت اسـت. جـمـله مـورد بـحـث تـفـریع و نتیجه گیرى از جمله (ان الذین یبایعونک انما یـبـایـعـون اللّه) اسـت و مـعـنـاى مـجـمـوع آن دو چـنـیـن اسـت : حـال کـه بـیعت تو بیعت خدا است پس کسى که بیعت تو را بشکند شکننده بیعت خدا است، و به همین جهت بجز خودش کسى متضرر نمى شود، همچنان که اگر وفا کند کسى جز خودش از آن بیعت سود نمى برد، چون خدا غنى از همه عالم است.

 

وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا: این جمله وعده جمیلى است به کسانى که عهد و بیعت خدا را حفظ مى کنند، و به آن وفا مى نمایند. و ایـن آیـه خـالى از اشـاره بـه ایـن نـکـتـه نـیـسـت کـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) در هـنـگام بیعت دست خود را روى دست مردم مى گذاشت ، نه اینکه مردم دست روى دست آن جناب بگذارند.

 

 

**********

 

اقوال مفسّرین و نقد علامه بر آن اقوال:

 

اقوال مفسـریـن در مـعناى جمله ی یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ که در آیه مربوط به بیعت است. مـفـسـریـن در مـعـنـاى جـمـله (یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم ) اقوال دیگرى دارند: بـعـضـى گـفـتـه انـد: اسـتـعـاره اى اسـت تـخـیـُّیـلیـه، کـه بـه مـنـظـور تأکید مطالب قـبـل آمـده، و ایـن را تـقـریـر مـى کـنـد کـه بـیـعـت بـا رسـول، بـیـعـت بـا خـدا اسـت، بـدون هـیـچ گـونه تفاوت، پس کانّهُ اینطور به خیال ها انـداخـتـه کـه خدا هم یکى از بیعت شوندگان است، آن وقت براى خدا دستى اثبات مى کند که بالاى دست بیعت کنندگان جاى دست رسول قرار مى گیرد.

 

ولى چنین توجیهى با ساحت قدس خداى تعالى سازگار نیست، و بزرگتر از آن است که آدمى او را به وجهى به خیالش اندازد که از آن منزّه است. بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه (ید) قوت و نصرت است، پس (ید اللّه) به مـعـنـاى نـصـرت اللّه و قـوت اللّه مى باشد، مى خواهد بفرماید قوت و نصرت خدا فوق قـوت و نـصـرت مـردم اسـت؛ و یـعـنـى اى پـیـامبر اعتمادت به نصرت خدا باشد، نه به نصرت آنان. ولى ایـن هـم بـا مـقـام آیـه جـور نـیـسـت، بـراى ایـنـکـه مـقـام، مـقـام اعـظـام بـیـعـت رسول خدا است، و اینکه بیعت مردم با آن جناب آنقدر مهم است که گویى بیعت با خود خدا است، و اعتماد از نصرت خدا هر چند کار خوبى است، لیکن اجنبى از مقام آیه است.

 

بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه (ید) عطیه و نعمت است، یعنى نعمت خدا بر مسلمین کـه یـا ثواب است و یا توفیق بیعت، فوق نعمت و خدمتى است که آنها به تو کرده اند و با تو بیعت نمودند. بـعـضـى دیگر گفته اند: نعمت خدا بر مردم که هدایتشان کرده عظیم تر از خدمتى است که آنـهـا بـه تـو کـردنـد، و تـو را اطـاعـت نـمـودنـد. و از ایـن قبیل توجیه ها که ما فایده اى در بحث پیرامون آنها نمى بینیم. 

 

بحث روایتى:

روایـتـى در ذیـل جـمـله ی یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم و روایـتـى درباره کیفیت بیعت: ...در عـیـون الاخـبـار بـه سند خود از عبداللّه بن صالح هروى روایت کرده که گفت: من به عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عـلیـهـمـاالسـلام ) عـرضـه داشـتـم: یـا بـن رسـول اللّه ! شـمـا در باره این حدیث که راویان حکایتش مى کنند که مؤمنین خدا را از همان مـنـزلهـاى بـهـشـتـى خـود زیـارت مى کنند، چه مى فرمایى ؟ فرمود: اى ابا صلت ! خداى تـعـالى پیغمبر خود را از تمامى خلائق حتى از ملائکه و انبیاء برترى داده، و طاعت او را طـاعـت خـود خـوانـده، و بـیـعت با او را بیعت با خود خوانده، و زیارتش در دنیا و آخرت را زیـارت خـود خـوانـده و در بـاره اطـاعـتـش فـرمـوده : (مـن یـطـع الرسول فقد اطاع اللّه )، و در باره بیعتش فرموده : (ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه یـد اللّه فـوق ایـدیهم ) و خود رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) فرموده : (هـر کس مرا زیارت کند، چه در حیاتم و چه بعد از مرگم، خدا را زیارت کرده، و درجه او در بـهـشـت بـالاتـریـن درجـات اسـت، و کـسـى کـه رسـول خـدا را در درجـه اى کـه دارد در بـهـشـت و در منزل خودش زیارت کند، خداى تبارک و تعالى را زیارت کرده.

 

 

و در ارشاد مفید در حدیثى که بیعت حضرت رضا را حکایت مى کند آمده: مامون نشست و براى حـضـرت رضـا (عـلیـه السـلام) دو پـشـتـى بـزرگ گـذاشت، خودش روى فرش نشست و حـضـرت رضـا را در آن جـایـگـاه نـشـانـیـد، در حـالى کـه عـمـامـه اى بـر سـر و شمشیرى حمایل داشت. آنگاه دستور داد به پسرش عباس که اولین کسى باشد که با آن جناب بیعت مـى کـنـد. حـضـرت رضـا دسـت مـبارک خود را طورى بلند کرد که کف دستش رو به صورت عـبـاس و سـایـر مردم بود. مأمون عرضه داشت دست خود را دراز کن تا بیعت کنند. فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) اینطور بیعت مى گرفت پس مردم آمدند، و با آن جناب در حالى که دستش بالاى دست مردم بود بیعت کردند. المیزان