سه شیخ و «اسلامِ لاو»
دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ق.ظ
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. شیخ محسن، شیخ پژمان و شیخ محمدکاظم فراستی سال ۱۳۹۳ از حوزهی علمیهی کاشان برای یک نشست چالشی مذهبی با مسیحیان، به آلمان میروند. شیخ فراستی -که رئیس آن حوزه است- با وایبر و فضای مَجازی مخالف است و اینترنت را به روی طلبههای مدرسه میبندد. و به آنان میگوید دنبال پهنای باند نباشید، بروید پهنای عقلتان را بیشتر کنید. و معتقد است اساساً دلدادن به دختر، خطرناک است! در هواپیما، به دختر مهماندار آلمانی که لباس تنگی دارد و چهرهای آرایشکرده، پند میدهد که کفَن، آخرین مُد لباس است، چیه این وضع؟!
در آلمان هم به دو شیخ همراه سفارش میکند اگر چشمتان به زنان لُختُ و عُور و برهنه افتاد، یک صلوات بفرستید و دست روی چشم بکشید، نگاهتان پاک میگردد. و نیز یک چیستان را به روی هم میاندازند: آن چه نجاستی است که با زبان پاک میشود؟ شیخ پژمان -که از نظر شیخ فراستی طلبهای فُکُّلی و جدیدالاسلام است- گشتی در آلمان میزند که شیخ فراستی میگوید آن مناطق نرو که اگر تنها بری، شیطان فعال میشود. او از شیخ پژمان متلک میشنود نکنه در بهشت هم میخواهی حوریها را با چادر دیدار کنی!
شیخ محسن هم -که پیش از طلبگی در بازرسی ضد منکرات کار میکرد و به جوانهای عاشق گیر میداد و دستگیر میکرد- حالا خود در آلمان در همان نشست مذهبی در دانشگاه، عاشقپیشه و دلباختهی دختر دانشجو میشود و دختر آلمانی نیز میگوید او را دوست دارد. و سامان، همان جوان در ایران که توسط شیخ محسن به منکرات تحویل شد او را در آلمان میبیند که با دختر مرتبط شده، شروع میکند به تخطئهی او. شیخ فراستی نصیحت میکند که در عشق، وقتی اولش به آخرش فکری نکنی، مجبوری آخرش به اولش فکر کنی! که آن وقت دیر است.
شیخ فراستی به شیخ پژمان -که مقداری متفاوت و امروزی فکر میکند- میگوید تو چه کِرمی داشتی آمدی طلبه شدی. با این بگومگو وارد نشست میشوند. چالش آغاز میشود و شیخ فراستی شروع میکند به استدلال و طعنه و اشاره؛ ازجمله اینها: آن اسلام که شما از آن میگویید اسلام بدَلی است؛ اسلام واقعی «اسلام لاو» است. اسلام عشق. مشکل از اسلام نیست، مشکل از مسلمانی ماست. اسلام دینی است که قابلیت «بهروزشدن» دارد. آن سه شیخ با هم نیز در هتل و پیادهروها و مترو بحث میکردند. وقتی شیخ فراستی دست پیرزن عصابهدست آلمانی را میگیرد تا روی پلهها کمکش کند، شیخ پژمان کنایه میزند بغلش کن کمکش کن؛ بغلکردن او که حرام نیست. شیخ فراستی به یادش میآورد که در ایران، اوایل انقلاب با فطرت دخترهای بیحجاب بازی میکرد و آنان را سربهراه و هدایت میکرد. و حتی یکی از آنان زن جلسهای شد و بالاتر این که گفت با یکی از همینان ازدواج کردم.
شیخ فراستی پس از بازگشت از آلمان به دستاندرکار فنی مدرسه دستور داد بدون هیچ اِهمالی اینترنت مدرسه را هرچه زودتر وصل کند و سرعت آن هم بالا باشد. و نشستی در ضرورت حضور طلبهها درین فضا تشکیل داد. آن دختر آلمانی معشوق شیخ محسن هم به ایران آمد و در جلسهای در دفتر شیخ فراستی با ذکر شهادتَین، اسلام آورد و آن چیستان که چه نجاستی با زبان پاک میشود، حل شد. من البته به مفهوم فقهی این واژه، ورودی ندارم.
پایان ماجرا: من چندی پیش از شاتل دیدم. از نظر من علی عطشانی خوب ساخت و مهران رجبی و جواد عزتی خیلیعالی درخشیدند. از «پارادایس» برای شما گفتم. فیلم سینمایی جذاب و کمدی و طنز ژرف (بهدور از لودگی) به درون طلبهها ورود کرد و خوب پیش رفت. سه آهنگ آلمانی و اسپانیایی دلنواز هم در سراسر فیلم پخش میشود، با موزیکی که بِتهووِن را به ذهن تداعی میدهد. پارادایس را واژهنویسان در لغت به «بهشت، باغ هخامنشی، بهشت اوستایی، برگرفته از پردیس» معنا کردهاند. بگذرم. فقط یک جملهی از فیلم را بگویم تمام زیرا من همیشه فیلمهای منتخبم را همراه با یادداشت و نکتهپردازیها میبینم: صدها لوستر مغازه، چنانچه برق برود و نور نداشته باشند، بیاثر است.
نکته: اسلام را باید با حفظ اصول و چارچوب، بهروزرسانی کرد؛ همان تفکر متفکران اسلامشناسی مانند علامه طباطبایی و استاد شهید مرتضی مطهری: اسلام با مقتضیات زمان پیش میرود.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/1010
۱۳۹۸/۰۷/۰۸