به قلم دامنه: به نام خدا. شرحی بر لغتِ «پَلی». این واژه‌ی مازندرانی بسیار پُرکاربرد است. و اگر به مثال‌هایی که در زیر می‌نویسم دقت گردد، بخشی از آن شکافته می‌شود:

 

۱. ریشه‌اش به نظر من از واژه‌ی پهلُو گرفته شد.

۲. معنی‌های متفاوت می‌دهد.

۳. گاه یعنی نزد. مثلاً: بیا پلی من. یعنی بیا نزد من.

۴. گاه معنی ڪنار می‌دهد. مثلاً بور وِن پلی هِنیش.

۵. گاه معنی افتادن می‌دهد، مثلاً مجسمه‌ی شاه، پلی بورده.

۶. گاه یعنی ریختن. مثلاً تمام خورش ره خاش بشقاب دله پلی هداهِه.

۷. گاه لُغز می‌شود مثلاً می‌گویند تا ڪِه سڪوت هاڪنم آدم ڪش‌پلی جِه در زَندِه اگه نگم!

۸. گاه معنی پِشتیم می‌دهد، البته درین موقع معمولاً پلی را دو بار پشت‌سرهم تڪرار می‌ڪنند: پلی‌پلی ڪانده. پشتیمن‌پلی هم می‌گویند.

۹. در سیاست هم ڪاربرد دارد به معنی سرنگون‌ڪردن است این لغت: مثلاً ملت، شاه‌ِ دم‌ودستگاه رِه، پلی داد و رفت.

۱۰. پِلِق هداهِن هم هم گفته می‌شود.


گاه واژه‌ی «پَلی» یعنی ناتوانی در اَداڪردنِ ڪلمات سخت. مثلاً ڪودڪی ڪه دیر به حرف آمده باشد و یا ڪمی لُڪنت و گِره در زبانش بیفتد، می‌گویند: وِن زِ‌وُون پَلی نَوُونِه. این پلی ڪشڪولی اگه بشه، سیاسی‌میاسی هم می‌شه! بگذرم ڪه خودِ من هم اسم «شیخ سعید شعبان» -رهبر اسبق سُنی‌های لبنان- زبانم پلی نمی‌شد.

 

گاه به معنی شیر فاسد شده باشد، اطلاق می‌شود. گاه به وقتی کسی قصد ماندن در جایی کرده باشد و نمی‌رود می گویند: پلی بَیته.


پلی، یڪ معنای دیگر هم دارد، یعنی این‌رو اون‌رو شدن. مثل ڪسی ڪه تا از دهن ڪسی حرفی می‌شنود، چون بُنیه و باور سُست و تُردی دارد، زود پَلی می‌شود و به اون‌ور می‌غلتد. در واقع فرد دهن‌بین، زود پلی‌ می‌شود. تا تقّی به تُقّی می‌خورد، زیرورو و پلی می‌شود. انقلابیون حزب باد هم زود پلی می‌شوند. چه لغت ژرف و پُردامنه‌ای خلق ڪردند این مردم دیرین مازندران.