به قلم دامنه: به نام خدا. سخنان شگفتانگیز و حیرتبرانگیز رهبری از ستودن عظمت و علوّ طبع و معنویت و آخرتگراییِ عزیز سلیمانی تا موضع پرصلابت ضد آمریکایی، جان تشنهی جبههی منطق و حقیقت را سیراب ساخت و بر ذهنهای تحلیلگر اوضاع پرتو افکند.
من، جُدا از وَجد و بهشکوه آمدن دیروزم، از آوردههای عالی رهبری در ترسیم شاکلهی الهی و الهامبخشِ قهرمان ایران و امت اسلام شهید قاسم سلیمانی، به درایت و دردمندی رهبری در افشای "لئامت" سه کشور "بدعملِ" آلمان، فرانسه، انگلیس بر خویشتن بالیدم. چرا که لئیم در فرهنگ دیرپای ایرانی: یعنی ناکس و فرومایه و بخیل. و این سه دولتِ پستِ اروپا حقیقتاً بخیلاند و به عظمت و مَجد ایران بُخل میورزند؛ حتی فرومایهتر از آمریکا.
و آن ثانیهها که تأکید ورزیدند باید "در همهی زمینهها قوی" باشیم، بیش از پیش به درستاندیشی ملت واقف شدم که از میان همین مردمِ در رنج و تحریم و مورد هجوم همهجانبهی لئیمان، انسانی سربلند، قد برافراشت که "هیمنهی پوچ استکبار» را درهم ریخت؛ قاسم سلیمانی.
وقتی فرمود "زبونی و انفعال ضد روحیهی ملی" میباشد، به انسانهایی پاکسرشت خیرهام ساخت که نه فقط در درون مرزهای ایران خدمت کردهاند، بلکه با اندیشهی جهانشمول سعدی "نوع"دوستی پیشه کردند و به داد ستمدیدگان جهان شتافتند. که از نای نبی رحمت ما (صلوات الله) برآمده: «مَن اَصبحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» هر کسی که، صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست».
و چنین کرد آن مرد راسخِ "اهل معنویت، اخلاص و آخرت" که سردمدارِ شقیترین و یاغیترین کشورها، با تریلیونها دلار خرج و هزینه جهتِ فتح یک کشور مسلمان، حتی جرأت ورود در روز به خاک آنجا را ندارد و فقط قادر است با ترسولرز و دلهره "در تاریکی شب" آنهم فقط "برای چند ساعت به یک پایگاه نظامی"اش برود و شبهنگام هم با خفّت برگردد! این است ارتش پوشالی آمریکا که به زعم خام عدهای در گوشهوکنار وطن، «ارتش آزادیبخش»! تلقی میشود! آمریکا و آزادیبخشی؟! به قول آن آهنگ ژرف «مرگ به نیرنگ تو»ی اوائل انقلاب:
دزد جهانخواره ای!
دیو ستمپاره ای!
عقرب جرّاه ای
روبه مکّاره ای
زیرا: «رسم تو عصیانگری، کار تو ویرانگری»ست. اما حیف! که دولت دهنبینِ "روحانی" هنوز هم خوشخیالانه، فکر میکند، گره، با دندان غرب باز میگردد. تیزبین جهان کسیست که به ذات بد آنان پی برده باشد، این است که رهبری با آنکه علم به لئامتِ آنان دارد اما راه را به روی خوشباوران مسدود نمیسازد، تا ملت خود لمس کند و راستیآزمایی فرماید، که آن بخش از غربِ وحشی! چه بسیار با ارزشها و دانشها و فضیلتها، غریب و بیگانه است. و اینجاست که این فرمول رهبری از نظر من واقعگرایانه است: «باید بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثیکردن آن تمرکز کنیم.» (منبع) و این صد البته دولتی با لباسِ کار و خدمت در میدان میطلبد، نه دولتی با لبّادههای شیک و منّت در میز سخنان! بگذرم! زیرا:
لذت آنجا بر کام حقجویان شیرینتر شده بود که دیروز از زبان رهبرش شنید: «شهید سلیمانی تبلور ارزشهای فرهنگی ایران و ایرانی»ست. و من بر این جملهی تاریخی رهبری همافزایی کنم که؛ آری ملت، قاسم و مکتب قاسم را همینگون با تمدن و تبار خود مقایسه میکند، زیرا زینپس:
هر گاه بخواهد شاهنامه را بخواند، قاسم سلیمانی بر تارک قهرمانان داستان فردوسی مینشیند.
هر گاه بخواهد مولوی را بخواند، قاسم سلیمانی را به عنوان بارزترین مصداق معنویت در چهرگان ایران حکّ میکند.
هر گاه بخواهد سعدی را بخواند، قاسم سلیمانی را آن آدمی میبیند که ندای «بنیآدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند» را برای جهانیان سر میدهد.
هر گاه بخواهد حافظ را بخواند، قاسم سلیمانی برایش همان شخصیتِ قهرمانِ عشق غزلهایی جلوه مینماید که حافظ در حافظهی ایران و جهان جای داد.
و هر گاه بخواهد امام خمینی را جستوجو کند، قاسم سلیمانی برجستهترین فرزند معنوی امام میشود، که شاخصهای آن در بالاترین کتابها یعنی قرآن کریم (این آخرین نامهی صمیمانهی خدا به انسان) ترسیم گردیده است. تمام. آری دیدم و بالیدم که روح امام در وجود رهبر، دیروز تلالؤ و پرتو و درخشش داشت.