qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۳۲۳ مطلب با موضوع «گوناگون» ثبت شده است

دینگوناگونمعنویتجهان، جامعه

نماز؛ یک فرصت بزرگ برای انسان

جمعه شهریور ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. در کتاب «انسان‌شناسی قرآنی» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری مطلبی مهم دربارۀ نماز است که حیفم آمد در ایام محرم الحرام، ماه حُزن و پیام و عشق بازی با خدای متعال، به اشتراک نگذارم. من چند صفحه ی این اثر بسیارمهم را خلاصه کرده و در اینجا می نویسم. ایشان می گوید:

 

نماز ظهر عاشورا

به امامت امام حسین (ع) و یاران باوفا

 

انسان نماز می خواند نه برای این که خدا فراموش نکند که چنین بنده ای دارد، بلکه برای آن که  بنده فراموش نکند که خدا دارد و بنده است... یک نکته این است که در نماز این فایده و اثر بار است که به پا دارندۀ سایر مقررات است... [چون] نماز انسان را از کار بد باز می دارد. شهید مطهری همچنین می گوید: در روایات ما آمده که نماز فقط به آن اندازه قبول است که حضور قلب در آن باشد... هر اندازه [حضور قلب] نباشد گرچه تکلیف ساقط شده ولی دیگر اثر را ندارد... نمازِ بدونِ حضور قلب نمازِ دورانداختنی است، عقوبت ندارد ولی هیچ و پوچ است.

 

ایشان همچنین می‌گوید: حدیث داریم که نوافل از آن جهت مستحب شده است که غفلت های نمازهای فریضه را جبران کند. و در ادامۀ همین بحث نماز، سخن بسیارلطیفی از شهید ثانی (فقیه عالی مقام) می آورَد از کتاب اسرار الصلوة وی که فوق العاده دلنشین و اثرگذار است. مطهری از آن فقیه چنین می گوید: تعبیر این مرد فقیه عالی مقام این است که «الصّلاةُ بابُ الذّکر». نماز دروازۀ ذکر است. «والذّکرُ بابُ الکشف» و یاد خدا دروازۀ مکاشفه است. و «والکشفُ بابُ الفَوز الاکبَر» و مکاشفه دروازۀ بزرگترین رستگاری هاست. (رسائل شهید ثانی، چاپ قدیم. ص ۱۰۵)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
طَفرۀ سوسیالیسم تخیّلی
سیاستگوناگونجهان، جامعه

طَفرۀ سوسیالیسم تخیّلی

شنبه شهریور ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. ضمن سلام، این سخن جالب توجه و آموزشی را از یادداشت های سال های گذشته ام از ص ۳۱ کتاب «قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفۀ تاریخ» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری به صورت بردداشت آزاد می نویسم. ایشان طفره روی در میان سوسیالیست ها را این گونه شرح داده اند:

 

فلاسفه «طَفره» را مطرح کردند. یعنی عبور از نقطه ای به نقطه ایی دیگر بدونِ عبور از یکی از راه هایی که آن ها را به یکدیگر متّصل می کند. پس طفره مانند این است که نُطفۀ انسان قبل از عبور از مرحلۀ جنینی به مرحلۀ تولد برسد...

 

شهید مطهری برای طفره یک مثال سیاسی می زند و شرح می دهد: یا به عبارتی عبور از فئودالیسم به سوسیالیسم بدون عبور از کاپیتالیسم. که امر محال است. این معنی طفره رفتن! مثلاً برخی از سوسیالیست ها بدون توجه به جبر تاریخ و تسلسُل منطقی حَلقات تاریخ می خواستند سوسیالیسم را پایه گذاری کنند که به آنها سوسیالیست های ایده آلیست و سوسیالیسم آنها را سوسیالیسم تخیّلی نامیدند. یعنی بر خلاف سوسیالیسم  مارکسیسم که بر شناخت تسلسل منطقی حلقه های تاریخ [فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم] مبتنی است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینگوناگون

لُقَطه چیست؟

پنجشنبه شهریور ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده‌ام. اینک در اینجا می‌نویسم. ایشان در ص ۲۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» نوشته‌اند: «هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می‌شود. ۱. مالی که یافته می‌شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی‌مانع می‌توان برداشت و تصرُّف نمود. ۲. اگر مالی در ویرانه‌ها که سکَنه‌ی آن منقرض شده‌اند، یا در بیغوله‌ها و زمین‌های بایر بی‌مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۳. اگر حیوان بی‌صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۴. اگر بچه‌ی بی‌صاحب در سر راه یافته شود، به همه‌ی  مسلمانان واجب کفایی‌ست که او را برداشته و بزرگش کنند. ۵. اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی‌توان به دزد تحویل داد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگون

تعطیلی جلسات علامه و کُربَن

چهارشنبه شهریور ۱۳۹۷

چگونه جلسات علامه طباطبایی و هانری کُربَن

د ر اوائل انقلاب توسط عده‌ای به تعطیلی کشانده شد؟

این دو صفحه برملا می‌کند:

 

 

کتاب سرشت و سرنوشت. ص ۲۴۸ و ۲۴۹

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونشعر، داستان

شاه عباس، شیخ بهائی، میرداماد

يكشنبه شهریور ۱۳۹۷

در راه مشهد مقدس، شاه عباس صفوی تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! [شاید هم دو به هم زنی نماید] به شیخ بهایی که اسبش جلو می رفت گفت: این میرداماد چقدر بی عُرضه است! اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کِشش اینهمه عظمت را ندارد. شاه عباس ساعتی بعد، عقب ماند، به میرداماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی کند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق، بال در آورد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونعترت

ابوذر، مردی در صحرای ربذه

پنجشنبه شهریور ۱۳۹۷

ابوذر در نگاه علی شریعتی. چهرهی گندمگون و آفتاب‌زده‌ای است که خشونت صحرا در آن نقش بسته، پوست چروکیده ای است همچون پاره ی چرمی، در زیر آفتاب جزیره، خشکیده و سیاه گشته است، قامت باریک و بلندی است که بار رنج ها و سختی های بیابان اندکی آن را خمیده است، سینه ی لاغر و استخوانی ای است که مردی و پایداری از آن می تراود، و دو چشم دلیر شیری است که از لهیب آتش صحرا، برای خویش، دو نگاه ساخته است.

 

 

این داستان سر گذشت تندبادی است که در میان قبیله ای طغیان کرده و در صحرای خلوتی فرو نشست... سر گذشت مردی از غِفار است. سرگذشت مردی از غفار، تند بادی که در میان قبیله ای طغیان کرد و در صحرای خلوتی فرو نشست. نام اصلی او "جندب جناده"، کُنیۀ وی "ابوذر" و از قبیلۀ غفار. برادرش انیس و مادرش رمله بود. با دیدن پیامبر احساس کرد عطشش رفع شده و در تیرگی قلبش سپیده دمی از آفتاب ایمان دمیده است. ابوذر وقایع دوران خلفا را می دید و دیگر طاقت تحمل این اوضاع را نداشت و در برابر عثمان به قیام برخاست و در این راه هم کشته و شهید شد (در صحرای ربذه).

 

پاسکال می گوید: «دل دلایلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست و به وجود خدا دل گواهی می دهد نه عقل، و ایمان از این راه به دست می آید.» ابوذر هم چنانکه پاسکال معتقد است، خدا را از راه دل شناخته و سه سال پیش از آنکه پیغمبر را ملاقات کند پرستش کرده است.

 

ابوذر: ای معاویه! اگر این کاخ را از پول خود می سازی اسراف است و اگر از پول مردم خیانت. ای عثمان ! گدایان را تو گدا کردی و ثروتمندان را تو ثروتمند ساختی. ابوذر در تمام جنگ های بعد از خندق با پیغمبر شرکت می کرد. در جنگ بنی لحیان و ذی قرد با پیغمبر شمشیر زد و در سال ششم هجری پیغمبر برای جنگ بنی مصطلق بیرون رفت و ابوذر را در مدینه جانشین خود ساخت. او با اُم ذر که یکی از اصحاب پیغمبر بود ازدواج کرد و پس از ازدواج زندگی در کنار اصحاب صَفّه را ترک گفته و برای سکونتش در خارج مدینه بر روی تلّی خیمه ی کوچکی زد.

 

 

مناظره ی ابوذر و پیامبر (ص):

 

۱- نماز چیست؟ بهترین قانون است، چه زیاد برگزار شود چه کم.

۲- برترین اعمال کدام است؟ ایمان به خداوند بزرگ و جهاد در راه او.

۳- کدامیک از مؤمنین مسلمان تر است؟  کسی که مردم از دست و زبانش ایمن باشند.

۴- کدام بخشش بهتر است؟ بخشش مرد کم بضاعتی که از دسترنج خود به فقیر کمک کند.

۵- بر دانشم بیفزای؟ قرآن بخوان، با خواندن قرآن ترا در زمین نوری است و در زمین یادی.

 

- از خنده ی بسیار بپرهیز که دلت را می میراند و روشنی چهره ات را می برد.

- جز در خیر خاموش باش زیرا سکوت شیطان را از تو می گریزاند و در دینت تو را یاری می کند.

- حق را بگو اگر چه تلخ باشد.

- آنچه را می دانی که در خود داری بر دیگران عیب مگیر. نسبت به کاری که خود نیز مرتکب شده ای مردم را سرزنش مکن.

- ای ابوذر! هیچ خردی چون تدبیر و هیچ پارسایی چون خودداری و هیچ نیکویی چون نیکخویی نیست.

 

 

اوج سخن شریعتی در عشق به ابوذر

 

کوه با نخستین سنگ آغاز می‌شود

و مرد با نخستین درد آغاز می‌شود

و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.

خلاصه‌ای از کتاب «ابوذر»

نوشته مرحوم دکتر علی شریعتی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگون

تحریم توهین به صحابه

چهارشنبه شهریور ۱۳۹۷

متن نقلی: «به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت (ع) ـابناـ شورای عالی اسلامی الجزائر بار دیگر بر تحریم توهین به صحابه رسول اکرم (ص) و حفظ حرمت همسران ایشان تأکید کرد. شورای عالی اسلامی الجزائر ضمن تاکید بر این مسأله، آن را نوعی توهین آشکار نسبت به پیامبر(ص) و مغایرت با ایمان دانست.

 

نقشۀ الجزایر

 

این شورا ضمن صدور بیانیه‌ای، بر فتوای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تحریم توهین به صحابه و لزوم حفظ حرمت همسران پیامبر تأکید کرد. همچنین شورای عالی اسلامی الجزائر این فتوای صادر شده از مرجع بزرگ شیعیان را تأیید کرد و از این اقدام مبارک در جهت اتحاد ملت استقبال کرد.» پایان نقل قول. (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونروحانیت

علامه از نظر شریعتی

سه شنبه شهریور ۱۳۹۷

مرحوم دکتر علی شریعتی در بخشی از کتاب «انسان بی‌خود» (مجموعه آثار، شماره ۲۵) به مقایسه‌ی بی‌هویتی غرب‌گرایان و شخصیت والای اسلام‌شناسان حقیقی می‌پردازد و به همین مناسبت علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) را الگوی برتر یک شخصیت پرمحتوا می‌داند و معرفی می‌کند:

 

این آقای طباطبائی… همه نوابغ فلسفه و عرفان و کلام و ادب اسلام در اندیشه او به صورت خودآگاه وجود دارد، دریائی از چهارده قرن تفکر و علم و ذوق و ایمان و فداکاری و حماسه و معنویت- که در این فرهنگ و تاریخ عظیم اسلام است- در درون او منعکس است.

 

برای این‌که آن‌ها خالی از محتوای بومی و محتوای اصیل خودشان نشده و شخصیت‌زده نشده‌اند، (ولی) این متجدد تصدیق‌دار است که شخصیت‌زده شده.

 

و می‌دیدم کسانی را که از همین مشرق‌زمین و از توی جامعه‌های اسلامی به اروپا می‌آمدند، یا اروپائی در همین جا پیششان می‌آمد: علامه طباطبائی یکی از همین کسان- که من همیشه حس می‌کردم- است؛ یک مُدرّس بزرگ، یک فیلسوف و یک مرد متفکر بزرگ اسلامی است؛ در قم هم هست؛ یک آدم مُنفرد هم هست؛ دَم و دستگاه و هیچی هم ندارد؛ این، در برابر شخصیت‌های بزرگی مثل «هانری کروبَن» (یا) استادان بزرگ و شرق‌شناس و کرسی‌دار سوربن که قرار می‌گیرد، روح موفق و مسلط خودش را بر آن خارجی کاملاً نشان می‌دهد. چرا؟

 

 

برای این‌که این آقا خالی از محتوای خودش نشده؛ این آقای طباطبائی یا امثال او که دچار شخصیت‌زدگی نشدند؛ پُرند؛ از چی؟ از همه تاریخ خودش؛ آنجا که نشسته همه فرهنگ اسلامی در درون او موج می‌زند، همه نوابغ فلسفه و عرفان و کلام و ادب اسلام در اندیشه او به صورت خودآگاه وجود دارد، دریائی از چهارده قرن تفکر و علم و ذوق و ایمان و فداکاری و حماسه و معنویت- که در این فرهنگ و تاریخ عظیم اسلام است- در درون او منعکس است؛ آن‌وقت او با این عظمت و با این وقار و سنگینی خودش را می‌یابد و بنابراین در برابر یک فرنگی که قرار می‌گیرد، می‌بیند این فرنگی همه‌اش سیصد سال تاریخ دارد، همه‌اش چهارصد سال ادبیات دارد، و هنوز تازه به دوران رسیده- از سه قرن پیش- است؛ این است که احساس تفوق انسانی بر او می‌کند.

 

 

اما تصدیق‌دار متجدّد غرب زده: اما تصدیق‌دار متجدّدی که از خودش فارغ شده، اسلام را همان مزخرفاتی می‌داند که وقتی کوچک بوده مامانش به او گفته؛ بعد که دیگر بزرگ شده، از آن هیچ نمی‌داند؛ بعد که دکتر شده مذهب اسلام (را) به همان اندازه‌ای (می‌شناسد) که وقتی قُنداق بوده، یا وقتی که خودش را نمی‌توانسته جمع کند، یک چیزهائی (درباره اسلام) به او گفته‌اند، و یا آدم‌های بی‌استعدادی که اصلاً صلاحیت این‌که درباره اسلام صحبت بکنند نداشتند، مسائلی را به نام تعلیمات دین به او یاد دادند؛

 

 

وقتی بچه بوده در آن سطح چیزهائی از دین یاد گرفته، بعد هم فراموش کرده؛ چیزی هم نبوده؛ تازه اغلبش هم منحرف بوده؛ بعد که رشد کرده و تحصیلات عالی کرده، این تحصیلات عالیش را همه از اروپائی گرفته؛ راجع به خودش هیچی نمی‌شناسد؛ از اسلام یک دین کلی می‌شناسد و مجموعه فحش‌هائی که اروپائی‌ها می‌دهند؛ از گذشته تاریخ خودش چند خواجه می‌شناسد (خواجه نظام‌الملک، خواجه رشیدالدین فضل‌الله…!)؛ (در این صورت) از دین بیزار می‌شود، از تاریخش بیزار می‌شود، از فرهنگش بیزار می‌شود، از ادبیاتش بیزار می‌شود. ادبیاتش چیست؟  مجموعه شعرهائی که تملُّقی است برای گدائی در برابر یک پادشاه ترک یا مغول.

 

...از آن‌همه معنویت و زیبائی که در عرفان و ادب ما هست، تملق‌های گدایانه و انحراف‌های صوفی‌مآبانه به رخ ما کشیده شد؛ و آن‌همه عوامل مترقی انسان‌ساز نو و عقلی و منطقی که می‌تواند ملتی را امروز احیاء کند و انسانی را مواج از شخصیت و نیرو و قدرت سازندگی بکند- که در اسلام هست-، به صورت مجموعه‌ای از تعلیمات خشک و جامد به رخ او و به مغز او وارد شده نه برای این‌که او آن‌ها را بشناسد برای این‌که از آن‌ها بیزار بشود.

 

 

...آنچه که امروز به عنوان بزرگترین و نخستین قدمی که روشنفکران خودآگاه ما باید بردارند تا به عنوان نخستین گام برای هرگونه اصلاح معنوی و فکری و به عنوان مقدمه‌ای و زمینه‌ای برای بنیاد هرگونه فرهنگی و هرگونه تربیتی و اصلاحی در فرد و جامعه تلقی بشود، این است که:

 

همان‌گونه هوشیارانه و طبق برنامه علمی و منطقی‌یی که آن‌ها ما را از خویش بیگانه کردند و نسبت به معنویت و مذهب خود نه تنها ناآشنا که دشمن کردند تا شیفته خود کنند و خود را در برابر آن‌ها حقیر، ذلیل و پست حس کنیم و هرچه را به خود منسوب است محکوم بدانیم و هرچه را که به او منسوب است مورد تقلید قرار بدهیم (این موجبات موجب شده است که ما- چنان‌که می‌خواست- تبدیل به یک انسان دست دوم بشویم که فقط به دردِ رنج بردن و مصرف کردن آنچه او تولید می‌کند- هم کالای معنوی و هم کالای مادی- (دچار شویم) و به این صورت در بیائیم)، (ما هم) بیاندیشیم تا همان‌گونه، همه این عوامل، همه این اصول و همه این راه‌هائی را که آن‌ها طرح کردند و برنامه‌هائی را که عنوان کردند تا ما را از خود بیگانه و از خود مُنسلخ و از خود گریزان و منفور کنند، (بشناسیم و) از همان راه‌ها برگردیم. به کجا؟

 

به خویش؛ به کدام خویش؟ به آن خویشی که در گذشته تجربه کرد، که انسانِ مستقلِ سازنده تمدن و کمال و فضیلت و جامعه متمدن نسبت به زمان خودش می‌ساخت، و به مکتبی که تجربه کرد، که مظاهرِ متعالیِ انسان‌هائی که برای همه وقت زنده‌اند و زیبایند، می‌سازد؛ به آن خویش برگردیم؛ آن خویش الگو می‌خواهد؛ چگونه؟  چنان‌که علی (ع) بود!  منبع: شفقنا

۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونایرانقم

چگونگی تشیع‌جنازه رضاخان در قم

دوشنبه شهریور ۱۳۹۷

نقل تاریخی. به نام خدا. سوم شهریور ۱۳۲۰ یکی از روزهای مهم تاریخ معاصر ایران است. در این روز، نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد و متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او، محمدرضا موافقت کردند.

 

او که اختیاری از خود نداشت، روز چهارم مرداد ۱۳۲۳ شمسی و در حالی که در آرزوی رفتن به قاهره بود، در ژوهانسبورگ مُرد. ماجرای تشییع جنازه رضاشاه به یکی از موضوعات جنجالی در آن زمان تبدیل شد. محمدرضا تصمیم گرفته بود که جنازه پدرش در قم تشییع شود و سپس آیت‌الله بروجردی بر جنازه نماز بخواند. اما هیچ چیز مطابق میل او پیش نرفت. آیت الله سیدعبدالجواد علم‌الهدی درباره تصمیم محمدرضا برای تشییع پدرش می‌گوید: به دنبال تصمیم محمدرضا پهلوی برای برگزاری مراسم تشییع پیکر پدرش (رضا خان)، سه نفر از طرف وی - قائم مقام رفیع، صدرالاشراف و تولیت قم- نزد آیت‌الله بروجردی آمدند تا رضایت ایشان را برای اقامه نماز بر پیکر رضاخان جلب کنند.

 

این سه در مجلسی دوزانو در برابر آن مرجع تقلید بزرگوار نشستند و گفتند: اعلیحضرت همایونی ما را فرستادند تا وجود اقدس شما بر پیکر پدر ایشان نماز بخوانید. آقای بروجردی با شنیدن این سخن، رنگ چهره مبارکشان تغییر کرد و فرمودند: تشریف ببرید. آن‌ها باز درخواست خود را تکرار کردند و همان جواب را شنیدند. مرتبه سوم، تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) درخواست را تکرار کرد که این بار آیت‌الله بروجردی فرمودند: لطفاً تشریف ببرید، من کارهای او (رضاخان) را فراموش نکرده‌ام.

 

این سه نفر - قائم مقام رفیع، صدرالاشراف و تولیت قم- خدمت آیت الله حجت کوه‌کمره‌ای (ره) رفتند و درخواست خود را مطرح نمودند که ایشان فرمودند: اگر آقای بروجردی بیاید ما نیز می‌آییم. این سه نزدِ آیت الله سیدصدرالدین صدر (ره) رفتند تا شاید رضایت ایشان را جلب کنند اما آن مرجع تقلید بزرگوار با لحنی تند فرمودند: ما کارهای او (رضاخان) را فراموش نکرده‌ایم. (منبع)

 

آیت‌الله مهدوی کنی نیز در این باره در کتاب خاطراتشان می‌نویسند: در آن ایام موضوع آوردن جنازه پهلوی مطرح شد؛ می‌خواستند جنازه‌ وی را از مصر به ایران منتقل کنند و مراسم تشریفات و تجلیل به جای آورند. برای تطهیر رضاشاه بنا بود که جنازه را به قم بیاورند و یکی از آیات بر او نماز بخواند و در قم به خاک بسپارند یا پس از نماز، در شهرری دفن کنند.

 

از کسانی که در مخالفت با این جربان (مسئله نماز و تجلیل از او درقم) وارد میدان شد و شدیداً فعالیت کرد، نواب‌صفوی و دیگر برادران فداییان اسلام بودند که سخنرانی‌های زیادی در مدرسه‌ فیضیه کردند. درهمین جریان بعضی از افراد مانند مرحوم «آقا سید هاشم حسینی» را دستگیر و به خرم‌آباد تبعید کردند. با توجه به فعالیت‌های سیاسی درقم و جوی که پیدا شد هیچ یک از آقایان مراجع حاضر نشدند درتشییع جنازه رضا شاه حاضر بشوند و یا نماز بخوانند.

 

جنازه را با عجله به قم آوردند؛ طوافی دادند و بردند. علما و طلاب نیز طبق تصمیم قبلی ازمدرسه‌ها و خانه‌ها بیرون نیامدند و در تشییع شرکت نکردند؛ طبق نقل هیچ یک از روحانیون حتی یک طلبه هم در تشییع دیده نشد. نقل می‌کردند در آنجا فقط یک مشت زیارتنامه‌خوان‌های حرم بودند که به عنوان علمای قم به آنجا آمده بودند (که این‌ها در اطراف صحن حضور داشتند) منظور آن‌ها این بود که بگویند که عده‌ای از طلبه‌ها و علما در آنجا حضور داشتند، ولی واقعیت این است که مراسم (تشییع) جنازه رضا شاه به حدی بایکوت شده بود که اگر یک طلبه از گوشه و کنار قم می‌خواست برای تماشا هم برود جرأت نداشت. (منبع)

 

آنچه آیت الله مهدوی کنی نقل کردند، در عکسی که از تشییع جنازه رضاشاه در حرم حضرت معصومه (س) منتشر شده نیز مشهود است و نشان می‌دهد که نه مردم عادی و نه علمای قم، در مراسم تشییع رضاشاه شرکت ندارند و این مراسم، تنها با حضور تعداد کمی از مقامات رسمی برگزار شده است. (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونشعر، داستان

استالین. شیخ جعفر شوشتری

شنبه شهریور ۱۳۹۷

روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده که این‌گونه اشک می‌ریزید؟ آیا کسی به شما چیزی گفته؟» شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.»

 

همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟» شیخ در جواب می‌گوید او به من گفت: «او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟! و این سئوال حالم را عجیب دگرگون کرد.» (منبع: عصر ایران)

 

 

عصر وحشت استالین


این طنز سیاسی فضای وحشت عصر استالین است، دیکتاتورترین کمونیست که مکتب مارکس و لنین را به انحراف بُرد: زمانی که استالین فوت کرد، نیکیتا خروشچف جانشین او در کنگره حزب کمونیست شروع به بازگویی جنایات استالین کرد. همه حاضرین تعجب کرده بودند که چگونه یک رهبر از رهبر پیشین این چنین تند انتقاد می کند. در حین سخنرانی که سالن مملو از جمعیت بود، ناگهان فردی خطاب به خروشچف فریاد زد: پس تو آن زمان کجا بودی؟

 

ژوزف استالین [Joseph Stalin]

 

سالن ساکت شد. خروشچف رو به جمعیت گفت: چه کسی این سوال را پرسید؟ هیچ کس جواب نداد. دوباره گفت: کسی که این سوال را کرد، بایستد. اما هیچ کس بلند نشد. خروشچف در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت: در آن زمان من جای تو نشسته بودم! (منبع: حکایات حکیمانه)

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونانقلاب

بازکردن پنجره‌های خانۀ میرحسین

جمعه شهریور ۱۳۹۷

بن‌بست اختر در خ‌. پاستور

خانم نرگس موسوی -دختر میرحسین موسوی- گفت: گشایشی که در آستانه‌ی عید قربان در حصر اختر اتفاق افتاده است، بازشدن تعدادی از پنجره‌های جوش‌داده‌شده بوده است. به گزارش ایسنا، نرگس موسوی در بخشی از این خبر که آن را در توییتر خود منتشر کرده، نوشته است که مأموران امنیتی روز گذشته اقدام به باز کردن پنجره‌های خانه‌ی اختر [کوچه‌ی بن‌بست اختر] کردند که ۸ سال پیش آن را جوش داده و قفل کرده بودند. (منبع)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگون

دیالکتیک چیست؟

يكشنبه مرداد ۱۳۹۷

به قلم دامنه: به نام خدا. با سلام و تسلیت سالروز شهادت امام جواد _علیه السّلام_ من این متن را، که از روی کتاب قیام و انقلاب مهدی نوشته آیت الله مرتضی نظر مطهری برداشت آزاد، کرده ام؛ ارائه می کنم؛ تا در این روز حُزن، به فرق های مهم زندگی معنوی و فطری با زندگی مادی و ابزاری دقت داشته باشیم. موضوعی که امامان ما بر تقویت و تبیین آن کوشیده اند:

 

هراکلیت در ۲۵۰۰ سال پیش گفته بود: «نزاع، مادرِ پیشرفت هاست». این است دیالکتیک طبیعت: طبق شیوۀ دیالکتیکی، مانند مارکسیست ها، طبیعت هدفدار نیست و کمال خود را جستجو نمی کند! بلکه به سوی انهدامِ خویش تمایل دارد. ولی چون آن انهدام نیز به نوبۀ خود به انهدام خویش تمایل دارد و هر نفی کننده به سوی نفی کنندۀ خود گرایش دارد (=تز، آنتی تز، سنتز)، لذا قهراً و جبراً تکامل رخ می دهد. این است دیالکتیک طبیعت.

 

علاوه بر قضیۀ دیالکتیک طبیعت، برخی، تحولات تکاملی تاریخ را نیز از زاویۀ انقلابِ اَضداد _دیالکتیک_ به یکدیگر توجیه می کنند. یعنی معتقدند که طبیعت _که تاریخ جزئی از آن است_ در حرکت و تکاپوی دائم است و نیز دارای همبستگی میان اجزاء است. و نیز جدال درونی اشیاء رو به تزایُد است: تز، آنتی تز، سنتز. یعنی از نظر دیالکتیکی جامعه یک تکاپوی اضداد است (=بخوانید نزاع) که همواره هر حادثه به ضدِ خودش و او به ضدِّ ضدِّ تبدیل می شود و تکامل رخ نمی دهد. چون در بینش دیالکتیکی، همۀ ارزش های اجتماعی، تابع و وابسته به ابزار تولید است، لذا آن را بینش ابزاری می نامند.

 

خلاصه ماتریالیسم این است که تاریخ ماهیت و طبیعت مادّی دارد و وجودِ دیالکتیکی. از نظر آنها کشمکش و جدال میان اشیاء و افراد و جامعه به سود نیروهای نو و شکست نیروهای کهنه پایان می یابد. (=جدال نو با کهنه) و این نو هم، باز کهنه می شود و جامعه دچار بن بست و تضاد می شود و ضرورت دگرگونی پیدا می شود و همین طور ادامه می یابد تا... .

 

«دیالکتیک سکولارسازی

درباره‌ عقل و دین»

 

اما در بینش فطری، حرکت انسان به سوی کمالات است. از نوع حرکت دینامیکی است نه مکانیکی. این است که انسان باید «پرورش» داده شود، نه این که «ساخته» می شود. یعنی؛ بر خلاف بینش ابزاری، طبیعتِ تاریخ نه مادّی محض که مانند انسان طبیعتی مُزدَوج است از مادّه و معنی. به عبارتی در بینش فطری، تضاد درونی در فرد موجود است که میان جنبۀ زمینی و ماورائی اوست: روح + تن.

میل جان اندر حیات و در حی است

زانک جانِ لامکان اصل وی است

 

میل جان در حکمت است و در علوم

میل تن در باغ و راغ است و کروم

 

میل جان اندر ترّقی و شرف

میل تن در کسب و اسباب علف

مولوی

 

این است نبرد درونی انسان که آن را نبرد میان عقل و نفس می خوانند. قرآن، نبرد انسانِ باایمان با انسانِ مادّه پرست را تأیید می کند؛ در داستان هابیل و قابیل، نبرد، نبردِ میان میان ایمان و مادّه گرایی ست، نه نبرد طبقاتی و ابزاری، «نبرد آرمانی» به معنی خودآگاهی اجتماعی، ریشۀ فطری دارد نه ریشۀ طبقاتی (=در بینش مادّیون) و پرتو ایمان، در انسان رشد می کند. برای دانستن بیشتر می توان این (منبع) را مطالعه کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی