دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام های مدیر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۳۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

نگارش ۸ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. آقاخامنه‌ای اخیراً در پیامی ضبط‌شده -که در (سایت "عصر ایران" ۳ ، ۵ ، ۱۴۰۴) خواندم- گفت: "هدایت معنوی و نورانی‌‌کردن دل‌ها و توصیه به صبر و سَکینه و ثبات مردمی، وظیفه‌ی حضرات روحانی است."

 

خواستم روی این جمله‌ی آقاخامنه‌ای، پی‌گویه از نوعِ سبک دانشنامه‌نویسی داشته باشم:

۳۶ سال است، غیرمنقطع در جایگاه نخست "جمهوری اسلامی ایران" قرار گرفته است. علاوه بر حضور دائم و مطلق در سیاست کشور، حوزه‌ی علمیه‌ی روحانیت را نیز تحت اشراف خود قرار داده است. شعارش "ایران قوی و معنوی" است و رویکردش، تمرکز و تکیه بر سنتی که امام خمینی آن را رواج داده است. اما پس از ۳۶ سال، جامعه‌ی ایران در دین و دانش و سیاست، راه متفاوت و پلورال (=متکثر، چندگونگی) را خواهان است. روحانیت در نورانی‌ساختن خود علیل مانده است، چه رسد بخواهد "دل‌ها"ی مردم را نور بتابانَد. در "هدایت معنوی" مورد خواست آقاخامنه‌ای نیز، قشر حکومتی روحانیت، عاجز و مضطرّ مانده است و بیش از همه، خودشان نیازمند هدایت! و محتاج معنویت! شده‌اند؛ به‌طوری که مردم اکثراً، اکثرِ آنان را دنیادوست‌تر از خود، ارزیابی می‌کنند که دنبال و پیِ پول و پَر و دست‌وپا زدن برای معاشِ بیشتر و زادِ معادِ فراموش‌شده، بار آمدند. بگذرم! آخوندی که راحت با پولش بارها حج می‌رود و شق شق، بِنه را می‌مِجَد، درحالی که مردم تهیدست پول جهاز سه پرکاله دخترشان را ندارند، نمی‌تواند پیشوای معنوی مردم و نورِ مؤمنان باشد. مردم روحانیون را که می‌بینند به یاد خدا که نه، به یاد هیچ فعل اخلاقی، هیچ رفتار پارسایی و هیچ حساب و قیامت هم نمی‌افتند، چون فهمیده‌اند که اینان حامل لباسی درین حدِ ظاهرند، نه نوید و مژده‌ی معنوی و سلسله‌ی دوستی و مدارا و مروّت. انصاف، تنها متاعی نایابِ این قشر چاپلوس قدرت، است.

 

دریغا و درودا بر آن قلیل روحانیان پارسا که:

طعم آیت الله کوهستانی را می‌دهند،

عطر شیخ حسنعلی مروارید،

و الماس صیقل‌خورد‌ه دلی عارف وارسته، مانند سید علی قاضی طباطبایی.

 

اما این قماش روحانیون، حتی با شاه پهلوی دوم -که ۳۷ سال تمام بر اَریکه‌ی قدرت تکیه زده بود- یک روز مبارزه نکرده و "مرگ بر شاه" که شروع می‌شد، عین خوالِفِ (=بر زمین نششتگان و جاخوردگان) عصر محمد بن عبدالله ص، به سمت لحاف زیر کُرسی و بالشت پر قو و کِرک‌پَر، متواری می‌شدند و اینک چنین طایفه و تیره‌ای هرگز صاحب صلاحیت برای "هدایت معنوی و نورانی‌کردن دل‌ها"ی مردم نیستند و حتی آن لباسِ تظاهر بر تنشان هم، زیادی‌ست و زائد.

انقلاب میرحسین

دوشنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۴۹ ب.ظ

نگارش ۷ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. آقای "سردار حسین نجات جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله سپاه" و معاون اسبق سازمان اطلاعات سپاه، در ۷ ، ۵ ، ۱۴۰۴ گفت:

 

"اگر جنگ ادامه می‌یافت و آمریکا در لحظات آخر وارد جنگ نمی‌شد، رژیم صهیونیستی به کلّی نابود می‌شد."

 

چند سخن با این طرز سخن گفتنِ افراد رده‌بالای سپاه و جواب به دو "اگرِ" این آقا:

 

۱. اگر آقای زیبایی‌نژاد مشهور به سردار نجات، نمی‌داند! ملت اما خوب می‌داند سالیان سال است آمریکا با اسرائیل پیمان امنیتی نظامی امضاء کرده است. پس؛ این انتظار که اگر "آمریکا در لحظات آخر وارد جنگ نمی‌شد"، شرط و فرضی "پوچ" است؛ پوچ به معنای متدلوژی آن (= یعنی روش تحقیق)، چون جمهوری اسلامی ایران، باید برآوُردش همیشه این باشد در پشت و پَس و پهلو و سر و زیرِ اسرائیل، دولت آمریکا قرار دارد و وارد هر کارزار که نیاز شد، می‌شود و نباید میهن را در دام اسرائیل بیندازد.

 

۲. اما "اگرِ" دیگر وی که گفت اگر جنگ ۱۲‌روزه ادامه می‌یافت. این اگر هم، نادرست و پر از توهُم است. زیرا توقف جنگ و یا آتش‌بس، همواره دو سمت دارد. خُب آقای نجات که این را می‌گوید. آیا فکر نمی‌کند که ممکن است ملت بپرسد، مگر کی شما را مجبور کرده بود! آتش‌بس کنید و یا هر اسمی، مانند خاموش‌شدن آتش و بازایستادن جنگ و ... . خودتان هم دلتان خواست، جنگ متوقف شود. زیرا ادامه‌ی جنگ را می‌دانستید به جاهایی بسیار مُهلک می‌انجامید و ملت هم پی جنگ و خشونت نبود.

 

۳. اما جمله‌ی اسرائیل "به کلی نابود می‌شد" هم، خیلی خنده‌دار و ضد واقعیت است. زیرا آن‌گاه مردم خواهند پرسید شماها که توان داشتید اسرائیل را "به‌کلی نابود" کنید! دِ پس چرا ایستادید و نابود نکردید؟! یعنی به‌طنز! اسرائیل را فُرجه و عمر دوباره دادید! که غزه را بکوبد؟! و سوریه را تار و مار کند؟! معلوم است حتی بار لفظ نابود را هم بلد نیستید.

 

آری؛ امثال جناب نجات ملت یادش هست، نابودکردن را آی خشِن بلدند، البته نابودکردن انقلاب فراگیر ۸۸ میرحسین.

زیارت ۵ ، ۵ ، ۱۴۰۴ حرم قم

يكشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ
 
بالای سر آقا بروجردی
در ۵ ، ۵ ، ۱۴۰۴ حرم قم
 
 
سر قبر آقامنتظری در حرم قم ۵ ، ۵ ، ۱۴۰۴ ادای احترام کرده و عکسی هم گرفته بودم. یادآوری کنم پنج شخصیت مصلح تاریخ معاصر را بسیار مورد توجه قرار می‌دهم. به ترتیب سال درگذشت‌شان: ۱. دکتر علی شریعتی (پسر) ۲. استاد محمدتقی شریعتی (پدر) ۳. مهندس مهدی بازرگان ۴. آیت الله حسینعلی منتظری ۵. استاد محمدرضا حکیمی.
 
 
 
 
به سوی حرم قم
من و پسرم عادل و نوه‌ام علی
 
 
صحن اتابکی حرم حضرت معصومه

راه و روش وحشت افکن

يكشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

راه و روش وحشت‌افکن. نگارش ۶ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در دوره‌ی ساسانی، اردشیر خود را "نماینده‌ی خدا روی زمین" اعلام کرده و جامعه را به شکل طبقاتی در آورده بود. شامل:

 

۱. شاه = مرکز

۲. روحانیان = سر

۳. جنگجویان= دست

۴. کشاورزان = شکم

۵. صنعتگران = پا

 

هر طبقه‌ای هم، نماینده‌ی جنبه‌ای از مَنِش انسان، قلمداد می‌شد. شامل:

 

۱. پارسایی

۲. مردانگی

۳. ثبات قدم

۴. سخت‌کوشی

 

جالب این بوده مقام روحانیان ساسانی و اَشراف زمیندار، موروثی بود. یعنی از طبقات دیگر، کسی حق نداشت درین دو طبقه ورود و ارتقاء پیدا کند، مگر ثابت می‌شد در وراثت به این دو طبقه تعلق داشت. به گفته‌ی محقق آمریکایی خانم "ساندرا مک کی" (نویسنده‌ی کتاب "ایرانی‌ها؛ روح یک ملت" در ص ۴۱) از یک سو این طبقات "در مزایا بودند و در سوی دیگر در محرومیت محض".

 

مدارا در عهد ساسانی به یکی از چند علت، پژمُرده شده بود. روحانیت هم با همدستی قدرت و اسیرشدن به سکه و مکنت، این راه و روش وحشت‌افکن را برگزیده بود. اردشیر بر خلاف کوروش کبیر و داریوش، به سمت "خداگونگی و ظلم و خشونت" راه پیمود و سر انجام این نظامِ به‌شدت فاسد روحانیت و سلسله‌ی ساسان، از ریشه و بُن، واژگون شد.

 

آخرین پی‌گویه‌ی دامنه درین متنم اینه: هر حکومت به ملتش زور گوید، دگرگون که سهل است، دیر یا زود، واژگون می‌شود. میهن! بخن!

آهن سرد آیا؟!

شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۲۵ ب.ظ

آهن سرد آیا؟! نگارش ۵ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. آقاخامنه‌ای در پیام ضبط‌شده‌ی دو روز پیشش، گفت "این ضربه را" اسرائیل بر ایران "وارد آوَرد." اشاره‌اش از ضربه به ترور سران نیروهای مسلح سپاه و ارتش و رئیسان و معاونان اطلاعاتی نظام و سپاه پاسداران و دانشمندان اتمی ایران بود، که چهل روز گذشت. البته سرآخر هم گفت: "دشمنان ایران آهن سرد می‌کوبند."

 

من نظرم اما این است:

 

"ضربه" نبود، زیان زیاد و بسیار بزرگ بود که علاوه بر ترور غافلگیرانه‌ی اشخاص شاخص قدرت و نظام، میلیاردها دلار از زیرساخت‌های نظامی و اتمی جمهوری اسلامی ایران را بلعید. ۱۲روز پایتخت را به بن‌بست محض فرو برد، همه‌ی سران نظام را مجبور کرد به مخفیگاه بروند؛ که عقلی هم هست انسان از ترس یا حفظ نفس و ماندن برای ایفای نقش، پناه بگیرد. بیش از چند میلیون جمعیت تهران را به ترک تهران و رفتن به شمال ایران و سرازیر شدن به قم، مجبور کرد. به‌طورب که قم در پخت نون، با ازدحام جمعیت مسافر مواجه شده بود. ترکِ محیط جنگی شهری هم، خودش یک حرکت عقلی و ستوده است. حتی هنوز هم ترس از جنگ دوم اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران، در تهران بشدت سایه افکنده است. یعنی جمهوری اسلامی ایران بر حمله‌ی دوم اسرائیل حساب باز کرده است و رهبران آن با حفاظتی چندین لایه و آماده‌باش‌های متوالی محافظت می‌شوند و راحت نمی‌توانند نزد مردم حاضر شوند. خودِ این افزودن لایه‌ی حفاظت و آماده‌باش میلیاردها تومان پول می‌بلعد. بگذرم.

 

اما این‌که بر "آهن سرد می‌کوبند" به نظرم چنین نیست. چون تمام حرکت‌های آمریکا و اسرائیل و اروپا نشانی از چکش بر فولاد داغ، بر سر سندان سفت است. از "مکانیسم ماشه" تا خلع سلاح دالان داوود که از مرز اسرائیل هست تا مرز کردستان عراق ایران و حتی تنگ زنگزور. آری؛ اسرائیل در صدد تأمین این دالان است و ناتو در پی تسلط بر زنگزور. تعجب آن است آسمان این مسیر تماماً در اختیار اسرائیل افتاد. جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران فازبندی است، مرحله به مرحله شروع می‌کند. نیروهای اعزامی از جمهوری اسلامی ایران هم، حتی یک نیرو نمانده است در مرز اسرائیل و سوریه و لبنان. هفت جبهه را همزمان با جهنمی‌ترین رفتار، ارتش اسرائیل زیر آتشبار دارد. زیرا این حکومت اساسش این است در خاورمیانه هیچ دولتی نباید قدرت داشته باشد. هر گاه چنین چیزی پیش بیاید، ارتش اسرائیل طبق مانیفست آن. غافلگیرانه حمله می‌کند: مانند حمله‌های ویرانگر سالیان دور ارتش اسرائیل به مصر، به عراق، به سوریه، به اردن و حتی به جنبش‌های شِبه‌نظامی لبنان و حکومت انصارالله حوثی در یمن شمال. اخیرا" هم کنسِت اسرائیل (= لفظ عِبری برای پارلمان و در عربی مجلس و در افغان لویی‌جرگه) تصویب کرد، کرانه‌ی باختری هم باید به خاک! اسرائیل ضمیمه شود.

لمِه دلِه کک دَکته!

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ

خاطره‌ی دامنه . نگارش ۳ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. رفقا، روزی لمه‌های بالامسجد را گردگیری کردیم. سال‌های آخر دهه‌ی شصت بود. مرحوم آقادارابکلایی هم آن روز در صحنه‌ی گردگیری فرش و لمه‌ی مسجد، حضوری فعال داشت و راست و چپ آن روز حضور داشتند. من گفتم لمِه دلِه کک دَکته! روزی دیدم در پرونده‌ی من گزارشی ثبت سفارش دادند! که من گفتم "دارکلا مسجد دلِه کک دکته"!! بگذرم ازین چیزا زیاد دارم در حافظه. کک یک حشره‌ی پَرّشی خونخوار است، مخفی‌تر از لَل و گزنده‌تر از اِسپیچ و کَنِه. دامنه

نماز به وقت؟ یا نماز به حال؟

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

نماز به وقت؟ یا نماز به حال؟ نگارش ۳ ، ۵ ، ۱۴۰۴ :  ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در ادیان، برای عبادات بندگان خدا، وقت تعیین شده است که اجرای آن در وقتش، فضیلت است. فضیلت یعنی افزون. مانند وقت‌های نماز‌. درین کشاکش بین نماز سرِ وقت و نماز سرِ حالَت، تضاد پیش می‌آید. کدام به قُرب و خلوص و اَجر، نزدیک‌تر است؟ این چالشی‌ست که ممکن است هر نمازگزارنده‌ای را مورد دو وضعی قرار دهد که الآن آیا سرِ ظهر بلند شود نماز در اولِ وقتش را اقامه کند، یا بهتر است تأخیر اندازد وقتی حالِ معنوی دستش داده است، نمازش را ادا کند که قضا نشود؟ می‌شود برای این چالش، چند پاسخ داد. اما من درین متن طرح مسئله، قصدم فقط هست.

 

برخی از فرقه‌ها نماز را تا مرحله‌ی یقین می‌خوانند، به یقین که رسیدند، می‌گویند نماز، نیاز نیست. اینان به آیه‌ی ۹۹ حجر -واعبُدْ رَبَّکَ حتی یَآتیکَ الیقینُ- استناد می‌کنند که مورد نقد واقع شدند. حتی تکفیر هم گویی گردیدند. زیرا شیعه واژه‌ی یقین درین آیه را "مرگ و فوت" معنی می‌کند نه ایقان و قطع‌ویقین.

 

درین میان، البته نسلی رو آمدند که نماز را کنار گذاشتند و برای خود این نیاز را حس نمی‌کنند. من آمار و ارقام ندارم و سخنی هم ندارم. اما اینان هم، دست‌کم دو دسته‌اند: ۱. اساساً نماز نمی‌خواندند و نمی‌خوانند هنوزم. و ۲. یا نمازخوان بودند و این راز و نیاز را از خود دور کرده‌اند، از آن بُریذند، به هر علل و دلایلی که، من پژوهشی درین موضوع و قضاوتی ازین گرایش نکردم.

 

اما من معمولاً راغب به گزاردنِ نماز، در سرِ وقت بوده‌ام. دچار حملات سنگین درونی هم بارها و بارها شده‌ام که آیا اول وقت بهتر است برایم، یا هر وقت به آدم حالِ قُرب دست داده است؟ که البته به قضا نینجامد. زیرا فلسفه‌ی فکری من، تقرُب به آفریدگار بلندمرتبه است و پیشگاه متعال زانوی پرستش‌زدن، به خودِ انسان، مقام قُرب و خلوص و حتی در اوجش، منزلتِ "محمود" (=ستودگی) می‌بخشد. تاکنون در من عادت، بر حالت، پیشی داشت یعنی وقت نماز را فدای حال‌ نماز، کردم. اما گمان کنم نزد خدا نماز از سرِ حالت، پذیرفتنی‌تر نمازِ سرِ وقت به هر وجه که شد، باشد. ای کاش این دو با هم جمع شود، یعنی اول وقت، حال نماز هم در آدم پدیدار شود که آثار و برکات معنوی آن شمارش‌پذیر نیست. من به "وارکَعوا مَعَ الرَّاکِعینَ " آیه‌ی ۴۳ بقره هم، روی خوش دارم که جمعی‌گزاردن نماز را جواز می‌دهد. ولی فُرادا، به حال انسان گواراتر است.

 

روشن سازم اهل اَدا و اَطوار و اصول و موصول! و غلظت صوری تلفظ کلمات نماز هم، نیستم. نمازم فوری است، اما آسایش دارم از نمازم، دوستش دارم این عبادت زیبا را به انسان می‌آموزد پیش هیچ کسی، کُرنش نکند، جز نزد آفریدگار.

 

خاطره: در محل دیدم -اکثراّ- که پیشنماز می‌شوند و برای آن از هم سبقت می‌زنند! حتی آخر سوره‌ی "اذا جاء" (همان سوره‌ی ۱۱۰ با اسم نصر) را به غلط، تلفظ می‌کنند با آن‌که سعی می‌کنند بفهمانند قرائت فصیح و صحیحی دارند، اما جزم حرف "راء" در وَاستَغفرْهُ اِنَّهُ" را حرکتِ کسره به لهجه‌ی محلی! یا فتحه با لهجه‌ای مثلاً فارسی، می‌دهند. بگذرم. خود عرَب در تلفظات الفاظ قرآن، می‌لغزد، چه رسد به فارس و تاجیک و ازبک و عجَم. آخوند روی "ضالّین" جولان می‌دهد البته بر روی لفظش فقط!

مرجع نهایی انسان

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

نگارش ۲ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. از کتاب "فلسفه و ایمان مسیحی" نوشته‌ی کالین براون ترجمه‌‌ی طاطه‌وس میکائیلیان می‌شود بسیار استفاده کرد. چون کاری تطبیقی - مقایسه‌ای روی افکار فیلسوفان کرد. مثلاً در ص ۴۷ و ۵۰ به سه تطبیق دست زد که من با برداشت آزاد آن را ارائه می‌دهم:

 

رنه دکارت؛ که او آگاهی فردی را به عنوان معیار و مرجع نهایی یافتن حقیقت اعلان کرد.

مارتین لوتر؛ اما مطیع بود و مرجع نهایی او، خارج از خودش قرار داشت؛ کلام خدا، یا هر چه بدان ایمان داشت.

باروخ اسپینوزا؛ که وی اساساً اعلان کرد راه رستگاری از "شناخت عقلانی جهان" می‌گذرد، نه "از اطاعت کورکورانه از احکام شریعت یا انجام مناسک دینی".

 

خلاصه این که، مرجع نهایی انسان، مهترین چالش گرایشی بشر است. آری همین انسان، که ۷۰ بطن دارد، حتی به نقلی "۷۰۰ بطن". هر کس خود خواهد دانست مرجع نهایی او در درونش قرار دارد؛ (=تحقیق)، یا در بیرون او (=تقلید).

 

پیوست هم می‌زنم که خشن‌ترین حکم تکفیر مذهبی از سوی علمای مذهبی آن عصر، این متن بوده است. چون‌که اسپینوزا کل جهان هستی را "خدا" می‌دانست و در واقع به "همه‌خدایی" باور داشت. این نظر اسپینوزا، موجب شد روحانیون مذهب در سال ۱۶۶۵ حکم تکفیرش را با متن خشن زیر، صادر کنند که واقعاً واژه‌واژه‌ی آن جای مکث و محک دارد:

 

«به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا را تکفیر می‌کنیم، از اجتماع یهودی خارج می‌کنیم و او را لعنت و نفرین می‌کنیم. تمامی لعنت‌های نوشته‌شده در قانون [منظور تلمود و تورات] بر او باد. در روز بر او لعنت باد. در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد. وقتی بیدار است بر او لعنت باد. وقتی بیرون می‌رود بر او لعنت باد و وقتی بازمی‌گردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه‌ی او مستدام باد. خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما [مردم] را نیز هشدار می‌دهیم، که هیچ ‌کس حق ندارد با او سخن بگوید؛ چه به ‌طور گفتاری و چه به‌ طور نوشتاری. هیچ‌ کس حق ندارد به او لطفی کند. کسی حق ندارد با او زیر یک سقف، بماند، و در دو قدمی او قرار بگیرد. و هیچ‌ کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند."

جعبه ابزار اخلاق

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۵۱ ب.ظ

متن نقی: عصر ایران؛ جواد لگزیان - سالها از نوشتن صفحات «بینوایان» گذشته است اما همواره یک سوال زنده است، پرسشی که ما را با دانشی به نام‌ فلسفه‌ی اخلاق آشنا می‌ کند: آیا ژان والژان در دزدیدن گرده نان محق بود و کار درستی انجام داد؟ برای پاسخ به این سوال کتاب «جعبه ابزار اخلاق» به یاری ما می‌ آید.  «جعبه‌ابزار اخلاق» راهنمایی فشرده اما جامع برای ورود به قلمرو اخلاق فلسفی است و خواننده را با مهم‌ترین مفاهیم، نظریه‌ها و روش‌های فلسفه‌ی اخلاق آشنا می‌ کند. این اثر با ارائه‌ی تعاریف شفاف، مثال‌های ملموس و تحلیل‌های ساختاریافته، کمک می‌ کند تا مسائل اخلاقی را عمیق‌تر و نظام‌مندتر بررسی کنیم. از مفاهیم پایه‌ای مانند «فایده‌نگری» و «اخلاق فضیلت‌محور» تا مباحث پیچیده‌تری مانند «نسبی‌انگاری اخلاقی» و «ابزارهای استدلال اخلاقی»، این کتاب ابزارهای فکری لازم برای اندیشیدن منظم و انتقادی درباره‌ی اخلاقیات و همچنین مواجهه با مسائل اخلاقی روزمره و کلان را در اختیار می‌ گذارد

 

جعبه ابزار اخلاق

 

در واقع بسیاری از مردان ادعا می‌ کنند که اخلاق مراقبت جزئی از سیره‌ی اخلاقی آنان است، و بعضی متفکران فمینیست مانند نل نادینگز و ویرجینیا هلد هم بر این امر صحه گذاشته‌اند. ولی بعضی دیگر تردید دارند که مردان بتوانند به آن شیوه‌ی مراقبتگرانه‌ای که معمول زنان است بیندیشند و تصمیم بگیرند. بعضی از منتقدان هم می‌گویند اخلاق مراقبت سرکوبگرانه و گرگی در لباس میش است. به این معنا که اخلاق مراقبت هرچند ادعای تجلیل خصوصیات زنانه را دارد، عملاً زنان را موجوداتی به‌ذات مراقب و تیمارگر تعریف می‌ کند ــ که نتیجه‌اش بازتولید نقش‌های قالبی زن و مرد، اس‌واساس سرکوبگری، جدا انگاشتن عوالم زنانه و مردانه، خودامحاگری و قربانی کردن خود است که قرن‌های متمادی از عوامل نگه داشتن زنان در جایگاه جنس فرودست و فرمانبر بوده است.

نگارش ۱ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی

به چهار علت زیر، این بازنگری مطالعاتی را مفید و فوری می‌دانم:

 

۱. روحانیت هیچ تخصصی در تاریخ و تحلیل، ندارد.
۲. حُبّ و بُغض در روحانیت، پایه و اساس ندارد.
۳. جانبدارانه و پیش‌داورانه به نفع خود سخن می‌رانَد.
۴. عملکرد بد برخی آخوندهای حاکم بر "جمهوری اسلامی ایران" این را نشان داده است.

 

اینک؛ از الزامات مطالعات روشمند و برداشت صحیح و بی‌طرفانه و دانش خردمندانه از تاریخ معاصر، این است که خوانندگان حرفه‌ای به روایت روحانیت از تاریخ معاصر، بسنده و اعتماد نکنند و بار دیگر تاریخ معاصر را به نگرش عقلی و واقعی مطالعه کنند. تقریباً تمام روایت‌های روحانیت از تاریخ معاصر: ۱. یا دچار لغزش کلامی و تحلیل جانبگرایانه به سود خود است، ۲. یا آلوده به بُغض غلط و حُب نادرست است و ۳. یا از پایه و اساس، سست و صرفاً برای حق‌پنداشتن پیشاپیشِ قدرت‌گیری خود است.

 

روحانیت در روایت تاریخ معاصر، نه پژوهشی حرف زد و نه بر پروای تحقیق. لزومی ندارد گفته شود درین میان، البته برخی از آنان، کوشش داشتند صحیح و مورّخانه حرف زنند. اما روحانیت در خود حتی یک "ویل دورانت" نپر‌ورانْد که تاریخ را صحیح عین او روایت کند. سزاوار است بگویم روایت روحانیت رسمی از دین نیز، تقلیل‌گرانه و فقهی‌سازانه است. دو انحراف بزرگ در دین، که آن را تراشید و نحیف کرد و قرائت دینی متصلّبانه‌ی آنان را، نزد نسل نوین، بی‌اعتبار و فاقد گزاره‌های شرع‌پذیر و عقل‌پسند، ساخت.

 

من بر لزوم ‌بازنگری مطالعاتیِ هر آن‌چه روحانیت از تاریخ معاصر گفت، قائل هستم و به روایت آنان از تاریخ معاصر اعتماد ندارم و تفسیرشان از دین هم، معمولاً معیوب است. بازنگری را لازم می‌دانم چه فردی و چه حتی عمومی. پارسایان این صِنف معدود و محدود بوده و هستند.

ابَرمرد

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ
 
نویسنده: کنت.سی. دیویس مترجم: رضا آقابابا دستجردی ناشر: سان

نویسنده: محمد کرمی،  دکتری روابط بین الملل: مفهوم ابرمرد (۱) ، که حتی برخی آن را هم تراز ابرانسان نیچه، فیلسوف شهیر آلمانی آورده اند، غالبا از منظر سیاسی، نقطه مقابل دموکراسی  است و در حقیقت آنچه پیش روی شماست، داستان حیات پنج ابرمرد کنت سی. دیویس است که به باور وی، در آوردگاه تاریخ عامل ظهور دیکتاتوری و سقوط دموکراسی اند. این کتاب بسیار درس آموز و خواندنی توسط رضا آقابابادستجردی ترجمه شده و انتشارات سبزان در سال ۱۴۰۰ منتشر کرده است.

 

این کتاب روایتگر حیات ابرمرد، حاکم خودکامه یا دیکتاتوری است که با قدرت نامحدود، به نیرویی ویرانگر دست می یابد، با بی رحمی تمام، مخالفان را سرکوب می کند و دشمنان واقعی و خیالی را از سر راه برمی دارد. به علاوه، گویای فرآیندی است که در آن، دیکتاتور به خود اجازه می دهد تمامی مظاهر آزادی از جمله حق آزادی بیان، آزادی مذاهب و آزادی مطبوعات را که امروزه، مردمان بسیاری در سرتاسر جهان از آن برخوردار هستند، از میان بردارد.