متن نقلی : در زندگی نعمتهای زیادی گنجانده شده هست، اما بستگی به زاویه دید ماها دارد برای برترین راه شناختن نعمت در ادامه با ما همراه باشید. هر روز یک حدیث از معصومین «ع» را با مضامین دینی و اخلاقی دربخش قرآن و عترت بخوانید. اهمیت حدیث در بین مسلمانان ازآن روست که از منابع اصلی استنباط احکام در فقه و عقاید در علم کلام قلمداد میشود. همینطور احادیث از منابع نخست تحقیقهای تاریخی هست.
به علت آشنایی بیشتر و تلمذ در پیشگاه پروردگار الهی و ائمه معصومین، هرروز یک حدیث از معصومین «ع» با مضامین دینی و اخلاقی دربخش قرآن و عترت توزیع میشود. پیامبر اکرم «ص» فرمودند: نِعمَتانِ مَغبونٌ فیهِما کَثیرٌ مِنَ النّاسِ: اَلصِّحَّةُ وَ الفَراغُ. دو نعمت میباشند که بیشتر مردم در مورد آنها زیانکارند: سلامت و فراغت. «الأمالى، طوسى، ص. ۵۲۶» (منبع)
سخنان رسول خدا (ص) :
متن نقلی و توضیحی: روزنامۀ همدلی ۲۶ دی ۱۳۹۷ نوشت: «ایرانیها روزانه ۸۰۰۰ کیلومتر سیگار میکشند.» یعنی به اندازۀ فاصلۀ ایران تا کشور آرژانتین. «عبدالرحمان رستمیان» معاون اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی تهران در نشست خبری با رسانه ها اعلام کرد: «در برهۀ زمانی 10 سال، مصرف سیگار از 2هزار تُن به 15هزار تُن رسیده است. که فاجعه است و ضرورت دارد راههای عدم دسترسی مردم به دخانیات را اجرایی کنیم.«
«چند ماه پیش نیز دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران با بیان اینکه سالانه بین ۵۰ تا ۶۰ میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف می شود، خرج روزانه سیگار و قلیان در کشور را بیش از ۳۰ میلیارد تومان اعلام کرد.»
«با وجود این که تبلیغات دخانیات بهصورت مستقیم و غیر مستقیم در کشور ممنوع است، اما سیگار یکی از مواردی است که متاسفانه از سوی برخی فیلمسازان و از طریق رسانهای تاثیرگذار مانند سینما تبلیغ میشود. وی تصریح کرد: سیگار کشیدن واقعی در فیلم و سریال منجر به تبلیغ این پدیده شُوم در جامعه خواهد شد زیرا نوجوانان و جوانان به بازیگرها و بازیکنها علاقهمند و حرکات آنان را تقلید میکنند... طبق گفته پزشکان در دود سیگار متجاوز از چهار هزار نوع ماده سمی وجود دارد که تعدادی از آنها سرطان زاست.»
به قلم حجةالاسلام محمدرضا احمدی: خاطرۀ اول. با اجازه از مدیر محترم مدرسۀ فکرت و دوستان عزیز. اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۷۰ بود. برادر خانمِ بنده راننده اتوبوس بود و ما هماهنگ کردیم که در تهران پارس سوار ماشین ایشان شویم و بابل پیاده شویم. ما که هنوز تا آن زمان فرزندی نداشتیم، دو نفری روی صندلی خود مستقر شدیم. بعد از ما یک زن و شوهری وارد شدند که خانم، نه حجابش متعارف که بسیار هم غیر متعارف بود. از قضا کنار ما هم نشستند. نکته جالب این که وضع ظاهری شوهرش هم بهتر از خانم نبود: دکمه ها تا روی شکم باز، یک قمه هم به کمرش بسته و ... گفتم یا ابالفضل، انشاالله امشب سالم برسیم. حالا در طول مسیر چه کارهایی که نمی کردند، کاری نداریم.
آقای احمدی
جاده هراز. بازنشر دامنه
به پلور که رسیدیم، اتوبوس برای نماز و شام توقف کرد. من رفتم نماز بخوانم، دیدم که همون جوون هم وضو گرفت و اومد نماز خواند. من هم در کمال تعجب گفتم: الله اکبر، خیلی جالبه. بعد از نماز که سوار اتوبوس شدیم به خانمم گفتم این جوون با این وضعیت ظاهری اش، نماز هم خواند. خانمم گفت: اتفاقا خانمش هم از من چادر گرفت و نماز خواند. گفتم جل الخالق!! واقعا هم تعجبم بیشتر شد و هم بیشتر خدا را شکر کردم. قطعا این دو جوان هیچ اجباری در خواندن نماز نداشتند و سعی کردند این رابطه را خفظ نمایند.
ظاهر زیبا نمی آید بکار
حرفی از معنی اگر داری بیار
مرد سیرت را بصورت کار نیست
جامه گر صد وصله باشد عار نیست
گرچه مامور به ظاهر هستیم و حق نداریم، از اندرون افراد تجسس کنیم، اما نباید فقط ظاهر افراد را قضاوت کنیم.
به نام خدا. سلام جناب حجةالاسلام محمدرضا احمدی. خاطرهای خواندنی، آموزنده و هیجانانگیز بود که بهشیوایی نوشتی. بلی؛ گرچه ظاهر انسان هم باید آراسته، پوشیده، فاخر و بهدور از هر جِلف و سفاهتی باشد، اما درون انسان، یک بیکران ساختاریست که فقط خدا و خود آدمی از آن خبر و برداشتِ درست دارد.
دو بیت مولوی را برای تأیید تفسیر خوب شما از خاطرهات و این شعر زیبای استنادیات، میآورم:
پس به صورت آدمى فرع جهان
وز صفت اصل جهان این را بدان
ظاهرش را پشّه اى آرَد به چرخ
باطنش باشد محیط هفت چرخ
مثنوی مولوی. دفتر چهارم
ابیات ۳۷۶۶ ـ ۳۷۶۷
خاطرۀ دوم
به قلم دامنه
یک خاطره هم بگویم خیلی خلاصه: سال ۷۲ با اتوبوس از هراز میآمدم ساری. بینراه یک آقایی، به حجاب یک زن مانتوپوش گیر داد و ... . من به آن آقا اعتراض کردم ... گفتم حجاب ایشان متعارَف است ... . در رستوران پُلور جادۀ هراز که پیاده شدیم، در راهروی نمازخانه دیدم همان مانتوپوش، اولین زنی بوده که از کیف دستیاش چادر درآورده، به سمت قبله و نمازگزاردن رفته ... . آری؛ این قلبهاست که مرکز ایمان است، نه ظاهر و تظاهرات افراد.
مقایسهی عرفان و فلسفه
در نگاه حسنزاده علامه حسن زاده آملی:
فلسفه حرف میآورد
و عرفان سکوت
آن عقل را بال و پر میدهد
و این عقل را بال و پر میکند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خداجو شوی و از این خداخو.
آن به خدا کشانَد و این به خدا رسانَد.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر.
آن فخر است و این فقر.
آن کجا و این کجا.
هزار و یک نکته
نوشتهی علامه حسن حسنزاده آملی
به قلم دامنه: بهنامخدا. سلام. به مناسبت ایام فاطمیه، چند سخن از حضرت فاطمه زهرا س میآورم؛ باشد تا در پیروی از فرهنگ والای آن بزرگ بانوی اسلام، بکوشیم و توشه برگیریم:
فاطیمۀ اول تسلیت باد
حضرت فاطمه زهرا در جواب به سؤال امام حسن (ع) که پرسیدند شب هنگام، فقط دربارۀ دیگران دعای خیر می کردی و درباره خودت یک کلمه دعا نکردی؟ فرمودند:
«یا بُنى الجار ثُم الدّار.»
یعنی «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانۀ خود» (بحار الانوار , جلد 10 , صفحه 25 .) (منبع)
نکته: به گفتۀ سعدی در باب اول کتاب گلستان:
تو کز مِحنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
حضرت فاطمه زهرا فرمودند:
"خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دل ها واجب نمود." (منبع)
از حضرت فاطمه زهرا س روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند:
"امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید." (منبع)
حضرت فاطمه زهرا از قول رسول خدا فرمودند:
«کسی که همسایهاش از بدی و رفتار ناگوار او در امان نباشد، مؤمن نیست. هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، همسایه اش را نمی آزارد. مؤمن یا کلام خیر میگوید، یا سکوت اختیار میکند. خداوند افراد نیکوکار و بردبار و عفیف و باحَیا را دوست دارد و افراد ناسزاگو و بخیل و اصرارکننده را دشمن دارد. حیا از ایمان است و ایمان در بهشت.» (منبع)
حضرت فاطمه زهرا دربارهی امام على مولای متّقیان فرمودند:
"او پیشوایى الهى و ربّانىست، تجسّم نور و روشنایىست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مىباشد، گویندهاى حقّگو و هدایتگر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)
حضرت فاطمه زهرا خطاب به همسرش امیر مؤمنان علی بیان داشتند:
"من از خداى خود شرم دارم که از تو چیزى را درخواست نمایم و تو توانِ تهیهی آنرا نداشته باشى." (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. بحران چیست؟ هرگاه میان تصمیمسازی و معضلات، محدویت پیش آید بحران میدهد. به زبان تخصصیتر یعنی اختلال میان دادهها و نهادهها و بازخوردها. دادهها مطالبات مردم است. نهادهها، سیاستها و تصمیمات نظام است. و بازخورد واکنش میان این دو. اما در علم سیاست پنج بحران مطرح است:
بحران هویت: یعنی تغییر فکری و فرهنگی مردم
بحران مشارکت: یعنی شرکت نکردن مردم در حکومت
بحران مشروعیت: یعنی نارضایتی مردمی
بحران توزیع: یعنی حاکمیت، قدرت را میان همه توزیع نمیکند
بحران رسوخ: یعنی قدرت حاکم همه را به عرصهٔ سیاست راه نمیدهد.
هر گاه در یک کشور این پنج بحران یکجا پدید آید، کشور به سمت خطر فروپاشی میرود.
به قلم دامنه: به نام خدا. بحث ۱۰۰ مدرسه فکرت: این پرسش جناب شیخعسکر رمضانی دارابیست که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود: «سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی هایی دارد؟»
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول. سلام. سپاس از جناب شیخعسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسهی فکرت آوردند. سرَککشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداریها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغلدستیها. شبی از شبها، در تکیهی بالا ،منتظر ماندیم تا دستهها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپزدن از اختلافاتی که با یکی از فامیلهایش داشت... درجا با حالت کمیتند و نیمهخشم، گفتم: "آقا... من اساساً اهل گوشکردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمیدم."
سرَک کشیدن
بلی؛ یک راه مبارزه با سرَککشیدن، مقابله با سرَککِش است. رُک بگوییم: گوش نمیدم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرفهای بیپایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازهی سِمساری باشد!
قسمت دوم: سرَککِشها بیشتر از اینگونه جستوجوگرییها (=به زبان دارابکلاییها چِکپِرسیها) آغاز میکنند: چقدر حقوق میگیری؟ کجا کار میکنی؟ چهکار میکنی؟ آدرس محلکار شما کجاست؟ پسانداز هم برات میماند؟ از کدام مغازه خرید میکنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچههات چهکار میکنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه فشار روی چنده؟ بالا یا کم؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش میزند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمیکنی؟ دیشب خونهتون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟
قسمت سوم: اگر با سرَککِشها مواجه شدید این داستان واقعیام را مینمایانم: نوجوان که بودم، تیمجار توتون را با آبپاش حلبی، آب میدادم تا نوج زنَد و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخبهشاخِ هم، همآورد میطلبند. خوب و کنجکاوانه نگاهشان میکردم، بیآنکه چوبسیخ را بر تنشان فرو کنم، که همیشه توتونکاران از اینکارها میکردند. میدیدم یکی از لسکها _که زیرکتر و آیندهاندیشتر بود_ راهش را زیرکانه کج میکرد، میانبُر میزد و به خود را با ولع به نوج بوتهی (=پیزا) توتون میرساند و شروع میکرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخبهشاخ شدن. نکته آن است، سرَککِش را اگر در دیدارها دیدید، راهتان را کج کنید و به چِکپِرسیهای او اعتنایی نکنید. اینگونه اگر کنید، راه نفوذ او را سدّ میکنید مگر آنکه خود فرد هم از سرَککشیدن دیگران خوش میشود.
قسمت چهارم: سرَککِشها به یک انقسام گویا دو دستهاند: ۱. عادت به این رفتار دارند. ۲. مأمور به این کارند. هر دو عیب و آفت است. حریم خصوصی افراد، مرز اخلاقیست که نباید از طریق چِکپِرسیها درنوردیده شود. اینگونه آدمها اغلب، با همین شیوه، یککلاغ صدکلاغ هم میکنند. اگر اطلاعاتی که گرفتهاند، هیجان نداشت، آن را با چسباندن شایعهها و رنگولعاب دادنها و حتی وَهم و خیالات و فرضهای پوچ، شنیدنیتر میسازند تا در شنونده، اشتیاق و بلوای ذهنی بیافرینند. حتی اگر شده با اسکورت دروغ.
اساساً این تیپ افراد از اطلاعات نداشتن از دیگران، خود را بشدّت و حدّت در رنج و عذاب میبینند، ازاینرو به تعبیر قرآن در آیهی ۱۲ سورهی حُجرات، دست به تجسّس امور مردم و تکتک افراد و آحاد میزنند تا چیزی را بهقول خود کشف کنند، حال آن که قرآن کریم در این آیه آن را بشدّت نهی کردهاست:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ.
ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حقّ مردم] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحُّص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.
قسمت پنجم: اینگونه افراد چِکپِرسیکُنِ سرَککِش، اغلب، چند قصد دارند که من برمیشمارم:
۱. از روی رگ سادگیشان، شخصیتی کاذب یافتند و پُرسوجوگر بار آمدند تا خوراک ذهنی روزانهیشان را تا شب فراهم کنند و فردا از رختخواب برخیزند و باز سراغ یکی دیگر بروند و این روند زشتشان را ادامه میدهند تا بعد از ۱۲۰ سال عمر پر برگ و بار! در سنگ غسّالخانه شسته و سِدر و کافور شوند.
۲. از روی دو بههمزنی دست به سرککشیدن میزنند. اول شکارشان را پیدا میکنند و شروع میکنند به اطلاعات گیری از خودش، از اطرافیانش، از دوستانش، از دشمنانش و از هرکس که خیال میکنند چیزکی از او میدانند. آنان خسته نمیشوند، چون خُلقشان با همین خصّت خو گرفتهاست و میخواهند میان او و همپایگاناش دویّت و نقار افکنَند.
خدا نکند سرککش فردی را بیابد که رگ سادگیاش عود کرده باشد، جیکوپیگ زندگیاش را درمیآورد تا بتواند تیرش را به چلّهی کمانِ کینه و عدوات بگذارد و پرتاب کند.
۳. از روی وقتگذرانی و بطالت سرَک میکشند، که اینهم، بدگونه آفتیست.
۴. از روی کنجکاوی بیجا، شوق دانستن از امور همگان دارند. دلشان به تنگنایی میرسد اگر از احوال شخصیهی مردم چیزی ندانند. دق میکنند یک روز در امور مردم سرککش و بهعبارتی فضولباش! نباشند.
۵. نیز این تیپ افراد سرککش، خودبزرگ بینی خود را در داشتنِ اطلاعات وفور از امور دیگران میدانند و خودشان را سرگرم این گیرندگیها و آنتندهیها میکنند تا به نان و نوا برسند.
۶. مواظب باشید، دونپاشی، مرموزترین شیوهی اطلاعات گیری و سرککشیدن است. مثل دون پاشیدن پای مرغان، که همه با ولَع پَر میزنند برای آن، که اگر دام باشد، _که هست_ بهدام میافتند.
نکته: اساساً گرفتن اطلاعات، یک راهش این است کسی را گیر بیندازی که از دادن اطلاعات خود فخر میکند و اگر چیزی نگوید خیال میکند، از سوی طرف مقابل فردی کممایه، کمجنبه، و کمخرَد است.
قسمت ششم: در قسمت ششم جواب، گفتم دونپاشی. شیوهی دونپاشی بدینگونه است: سرَککِش در شیوهی دونپاش، ابتدا خود را با لطایفالحیَل (=ظاهرسازانهترین فریب) به شما نزدیک میکند، اول چندخبر فرعی و کماثر، از خود میگوید. کمکم شما را تحریک میکند. شما احساس حقارت میکنی که انگار نزد او چیزی نمیدانی، و چیزی برای فخر و مباهات نمیگویی، از همین نقطهی دونپاشی، خودت ناخودآگاه شروع به چینهکردن میکنی. یعنی بسیارآسان، تخلیه میشوی. خیال میکنی خود را نزد آن سرککش، فردی بزرگ، مایهدار و دانا معرفی کردهای، حال آنکه درواقع، تخلیهی اطلاعاتی شدهای، ولی خبر نداری!
نکته: هیچگاه، فکر نکنید اگر کمتر گفتی، کمسوادتر و یا کممایهدارتری. نشت اطلاعات از همین نقطهی باریک، آغاز میشود؛ که خیال میکنی اگر نگویی، شخصیتات فرو میپاشد.