ی چی بگم (۱)
ی چی بگم (۱) سلام جناب آقاجلیل قربانی. در مورد آتش جنگل در مرزنآباد باید یگویم: نه، دوزخ، زادهی شرَر خودِ بشر است. این مبنای نگرش من است. همین روزای اخیر خوندم مقالهای از جهان در سایت عصر ایران که در استرالیا یا جای دیگه از ینگه و لنگهی دنیا، درست یادم نمونده کجا و چه جغرافیا، جایی از خِطهی صحرا خرگوشها را شکار کردند خوردند یا در حصار گذاشتند. باران آن خِطهزمین قطع آمد و روزی مردم، قحط. چون خرگوش علف میچرَد، علف سبز میشود. و زمین هی علف میروید، و هوا هی باران میآید. اما خرگوشها را شکار کردند خوردند و یا در حصار گذاشتند و آمد و شد و جَست وخیزشان را مختل نمودند، علف خشک شد، رطوبت محو گردید، باران بند آمد. باران هم، در اثر نم و رطوبت است. چون دیگه خرگوشی نموند علف آن قطعه را بخورَد که زمین علف رویش کند. نتیجه اینکه خود بشر به خودش ضربه زد. رابطهی علمی باران و علف بود این حرفم. زندهیاد دکتر علی شریعتی به پسرش آقای احسان شریعتی یاد داده بود در زندگی جز سه چیز: رنج و دانش و شرف نیاموزد. همین حرف دکتر شریعتی را آقای مهرداد خدیر در یادداشت خود در سالگرد امسال قتل زنجیرهای داریوش فروهر توسط باند وزارت اطلاعات به رهبری سعید امامی (=اسلامی) بهکار برده است. عصارهی حرفم این است: انسان با طبیعت است، نه بَر طبیعت. انسان بر طبیعت با انسان در سلطنت و یا در ولایت، یا در اِمارت، مو نمیزند، هر چهار تا زیان میرسانند وقتی در ذهن و عین آنان، ملت و میهن و منافع ملی و مواهب آفرینش، هیج حساب نیاید. ۱ ، ۹ ، ۱۴۰۴ : درود. دامنه
ی چی بگم (۲)
جناب آقاجلیل قربانی سلام. نمیدانم کتاب مهم آقامنتظری با اسم "از آغاز تا انجام" را خواندی یا نه. سبک کتاب سبک سقراطی است، پرسش میشود پاسخ میدهد، البته از سبک کتاب "مناظرهی دکتر و پیر" آقای سیدعبدالکریم هاشمینژاد پویاتر. او در ص ۱۸۷ میگوید: "حالات و انفعالات جسم و روح در یکدیگر اثر مستقیم دارند." خواستم گفته باشم انتقاد یا نقد آقای اسماعیل آفاقی به شما یک پاسخ دیگر هم دارد، حکومت آنان آنقدر دچار تناقض و تکاثر در حد "تنافُر حروف! شده است، که نه انسانهای حاضر درین میهن را هر بار تکان میدهد، که حتی اجساد مدفون در قبرستانها هم ازینهمه دروغ و نیرنگ بهلرزه درمیآیند. راستی! آقابروجردی که میگفت "من هر روز رجُل جدیدی هستم"! یعنی هر روز انسان با دانش تازه، تازهتر میشود و با ستم تازهی حکومت و سلطنت و ریاست، گریزانتر. بگذرم. به قول حکیمی (=یک حکیمی) برای تجلیات روح باید مزاج ویژه داشت. مزاجت جناب جلیل عین دریای خرز و خیزران کرانهی آن فوران و تج است. درود. دامنه