جامعه :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

به قلم دامنه: چرا نظام رادیو "پیام" تأسیس کرد؟ به نام خدا. سلام. شبکه‌ی رادیویی پیام در ۱۲ آذر ۱۳۷۳ در دو حوزه‌ی محتوا و موسیقی افتتاح شد؛ با جهت‌دهی سه بخش عمده‌ی موسیقی، خبر، گفتار و یک بخش فرعی ترافیک. منبع. آقای اسفندیار رحیم مشائی و آقای حسن خجسته باقرزاده برادرِ حاجیه‌خانم منصوره خجسته باقرزاده (همسر محترم آیت الله سید علی خامنه‌ای رهبر معظم) در آغاز و وسط کار، برای آن نقش ایفا کردند. درین ستونِ روزانه‌ام خواستم پیام‌بودنِ این رادیو را بررسی کرده باشم:

 

 

آرم شبکه‌های رادیو

در جمهوری اسلامی ایران

 

من دانشجو بودم در دانشگاه تهران که خبرِ راه‌اندازی رادیو "پیام" در محیط دانشجویی پرطنین پژواک انداخته بود. اتوبوس های شرکت واحد، تاکسی‌های شهرها و حتی خانه‌ها روی موج اف ام این رادیو، ثابت مانده بود. شاید وقتی مفهوم محوری پیام در صدر اهداف این رادیو جای گرفته بود، حتی جهان مدرن هم از پدیده‌ی "پیام‌رسان" بویی نداشت؛ اگر هم داشت، من نمی‌دانم. لابد، هم محدود بود و هم معدود. اما این فکر نو و ایده‌ی بکر، چرا منزلت پیام‌بودن خود را از خود دور نگه داشت و دچار رفتار روزمرّگی و سرانجام روزمرگی شد؟! رادیو "پیام" می‌توانست به عنوان یک ابداع شجاعانه و یک نوآوری فکری و سیاسی، مرجع و منبع و محیط آزاد میان مردم و حکومت باشد و گفتار و خبر در آن به جای نشر از بالا، از بدنه‌ی ملت هم سرچشمه بگیرد، دو جانبه. یعنی هم مردم در آن نشر ایده و خبر و گفتار کنند و هم خودِ نظام. چیزی مانند همین پیام‌رسان‌های عظیم جهان که سال‌های اخیر جوانه زد و نمو کرد و تنومند شد و می‌رود یک "دولت‌انسان" تشکیل دهد که بر دولت‌ها و حکومت‌ها حتی، تفوق یابند ولو با بالاترین میدان‌دهی به شایعه‌پردازان و لجن‌پراکنان در جهان. اما این رادیو، خود، خود را با هدف شگفت و شگرف دور انداخت (=بخوانید شاید هم دور انداختند) و شیوه‌نامه‌ی خود را شبیه سایر کارهای شکلی و ظاهری صداوسیما ساخت. این رادیو می‌توانست انقلابی در دنیای "پیام" ایجاد کند و مردم آن را تریبون آزاد خود می‌نمودند. اگر چنین می‌شد و در چنبره‌ی قدرت و باند و جناح نمی‌افتاد، این رادیو می‌توانست محکم‌ترین ضربه‌گیر نظام باشد و سکوی آزاد و محترمانه و قانونمند آزادی بیان مردم.

 

چرا باید چنین باشد؟ چون حکومت در جمهوری اسلامی بنایش بر اسلام و شرع مقدس و تکیه‌اش بر مردم و آرای عمومی است. نظام به واسطه‌ی حق نمایندگی از سوی مردمِ گزینشگر، باید هم از مسلّمات شرعی و احکام قطعی مذهبی محافظت کند و خودشان هم (=همه‌ی کسان که در مصدر هستند) پیش و بیش از مردم، باید شرعی و متشرّع و ورع‌پیشه و پایبند به اخلاق و نیز پارسا در برابر فساد باشند، اما بسیاری از امور دیگر، عرفی است و مربوط به فرهنگ و اخلاق و سنت‌های سالم. بنابرین، حکومت خیلی از جاها باید ببیند مردم چه نظری دارند و چه چیز را به منافع ملی و زندگی آرام و رفاه خود نزدیک‌تر می‌بینند. علت، هویداست؛ زیرا حکومت، مولودِ مردم است و با رأی مردم (=اتفاق آراء یا اگر نشد اکثریت نسبی آراء) همه چیز نافذ می‌شود، حتی طبق تئوری امام ره، در دوره‌ی استقرار، اِعمال ولایت شرعیه‌ی فقیه جامع شرائط یا شورای فقیهان نیز چنین است. همه‌ی اینها ایجاب می‌نمود رادیو "پیام" مُبدع یک خَرق عادت می‌شد و از آزادیِ اظهار نظر آحاد ملت نمی‌هراسید و تریبون این شبکه را سکویی برای گفتار مستقیم مردم و نیز اخبار و تحلیل و تفسیر متقابل می‌کرد. یعنی هم رادیو سخن و پیام رسانَد و هم مردم پیام بگذارند. هر پیام‌رسانی رادیویی یکسویه، شبیه ساخت کانال‌های پیام‌رسان است که یک مدیر و یا چند ادمین، پشت آنند و همه‌ی اعضا فقط خواننده و تماشاگر! واقعا" رادیو "پیام" چه خوب بود مثل گروه‌های پیام‌رسان بود و از یک‌سویگی می‌گریخت. من در ماشینم و حتی اگر شائق بودم در منزلم اساسا" بر روی رادیو "پیام"ام، چون دوستدار موسیقی و خبر نو هستم؛ اما حیف این رادیو اخبار ترافیک را بیشتر دوست دارد، تا اخبار مردم را. من مثبتات این رادیو را هم واقفم و کتمان نمی‌کنم. اما آیا می‌رسد روزی این رادیو به آن رادیوی "پیام" با مفهوم واقعی و مردم‌پایه دست یابد؟! البته این وابسته است به این که معلوم گردد: چرا نظام رادیو "پیام" تأسیس کرد؟ بنده بگذرد. ۲۸ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا سلام. از دیدِ من جامعه به شکاف انکاری / اعتقادی نزدیک شده است. آن دسته‌بندی‌ها، دیگر کهنه شده که شکاف چپ و راست فعال بود و شکاف التقاط و اخلاص. نیز شکاف ملی و مذهبی. اینک شکاف انکاری / اعتقادی وارد فضای نظری و عملی شده است. این شکاف اگر خردمندانه طی نشود تصادم را تشدید می‌کند. باید کوشید صدمه کم شود. در علم جامعه‌شناسی سیاسی فصلی است تحت عنوان شکاف‌های اجتماعی که چهار نوع شکاف داریم؛ دو نوع متقاطع و متراکم آن، به ترتیب بی‌خطر و خطرناک است. شکاف متقاطع عین پُل‌های غیرهمسطح خیابان عمل می‌کند، یعنی بحران‌ها از زیر یا روی همدیگر عبور می‌کنند و تصادمات رخ نمی‌دهد. اما شکاف متراکم شبیه چهارراه‌ها عمل می‌کند و راه‌بندان به روی همدیگر به وجود می‌آورَد و در اثر کم‌حوصلگی به دعوا و زد و خورد نیز منجر می‌شود. در این نوع شکاف، بحران از هم عبور نمی‌کنند، به هم برخورد می‌کنند و روی هم بار می‌شوند عین جامعه‌ی ایرلند در چند سال پیش. اما اصل بحث.

 

نخواستم با طرح شکاف انکاری / اعتقادی (که محصول مطالعه‌ی خودم هست) یک سو را یکسره بی‌دین بدانم و سوی دیگر را تماما" دیندار. نه؛ خواستم واقعیت جامعه را نشان داده باشم. و بر اساس آیه‌ی ۲۳ فاطر: «اِنْ اَنتَ اِلّا نَذیرٌ» روحانیت را خطاب کنم که بار بروز و یا نضج دوباره‌ی این پدیده، تازه مأموریت ذاتی شما شروع شده است. بیم‌دهندگی درین آیه ارثی است که از پیامبر خاتم ص به شما رسیده تا آنان را که از جرگه‌ی حق ابا کرده، بیم دهید. نه تنها شما روحانیان، حتی کسانی که از زبانِ تأثیر برخوردارند در برون‌رفتِ خردورزانه ازین شکاف -که فعال شده، مثل دیگ داغ- باید کوشش مضاعف کنند.

 

شاید هدف غایی رهبری معظم از دست‌گذاشتن روی «تلاش تبیین» برای این باشد که جامعه به جای کشیدن ابزارهای تیز و بُرّنده به روی همدیگر، نطق و نوشتن و مفاهمه و نرمی بگشایند.

 

من درین جا می‌خواهم با یک قرض از "چینی‌بند زن"، روحانیت را تمثیلا" چینی‌بند زن جامعه بدانم. وقتی قدیم قوری ترگ می‌خورد و حتی ذره‌ای مو بر می‌داشت (=رگ ریز شکاف) آن را فوری به دست "چینی‌بند زن" می‌سپردند و او هم با برش نوار حلب، با مهارت قوری چینی را بند می‌زد و از شکافش می‌کاست و حتی از نو هم نوتر و مقاوم‌تر می‌کرد. مثل قوری‌های بزرگ تکیه، که بند می‌زدند و از صدمه و ترَگ، بازش می‌داشتند. حالا قوری جامعه، ترگ برداشت، یک روحانی و هر آن کس که زبان تأثیر دارد نباید کارش را فقط در بخش اعتقادی خلاصه کند و برای مردم معتقد، نطق و بیان کند.

 

از قضا وقت رسالتِ بیشتر، فرارسیده که برای بخش انکاری، وقت تفهیم و ابلاغ و بیم و شنودوگفت گذاشت. هم آنان که همه چیز را انکار می‌کنند و از اعتقاد خالی شده‌اند. اخلاق را انکار می‌کنند، خدمات مسلمین به بشریت را منکرند، اساس انقلاب اسلامی و خدمات بی‌شمار و شگفت‌انگیز نظام را انکار می‌کنند، نقص فرهنگ غرب را و پلیدی آنجا را نفی می‌کنند و تابع طِلق آنند. ازین‌که آمریکا دنیای مسلمین را در غارت خود برده، انکار می‌کنند و بر عکس آن را ناجی و دوست بشریت می‌پندارند. مذهب و معتقدات مردم را منکرند. و کلا" حالت انکاری به خود گرفته‌اند. مثلا" پوشش متعارف و غیر غلیظ، حتی پیش از اسلام، یک فرهنگ دیرپای درون‌ایرانی بود و مرد و زن هر دو پوشش داشتند حتی در درون کاخ و کسری‌ها.

 

امیدوارم توانسته باشم شمه‌گویی کرده باشم. و دقیق هم می‌دانم ما در جای خود فروعی پیشرفته و قاطع به اسم با مسمّای تولّا و تبرّی داریم.

 

چکیده‌ی حرفم این است: هر روحانی و آدم‌های دارای زبانِ تأثیر بدانند طبیب فکر و روح جامعه هستند، پس فقط در یک سوی شکاف نباشند، در آن سوی شکاف هم بشیر و نذیر باشند. آن سو بیشتر از این سو نیازمند منطق و شنیدن سخن است ولو آن‌که اینک در لبه‌ی لجاج و ایستاده به پای انکار است اما باز مثل پیامبر ص حریص به ایمان آنان باشند.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به این عکس که همین چندی پیش هیئتی (=تیم تحقیقات در خصوص جنایات داعش) از سازمان ملل با آیت‌الله سید علی سیستانی دیدار کرد، بنگرید. کاری به محتوای این نشست ندارم. خواستم گفته باشم این زن عضو تیم تحقیق، در محضر یک مرجع تقلید در یک کوچه‌ی تنگ و باریک نجف، حرمت نگه داشت و هنجار را نشکست و برای لحظاتی هم شده، مقررات دیدار را رعایت و بر سر و تنش، پوشش مناسب و متعارف کرد. حال چگونه می‌توان بی‌تفاوت گذشت از رفتار اندک کسانی در ایران که محضر یک جامعه‌ی بزرگ اسلامی یعنی جمهوری اسلامی ایران را می‌خواهند نادیده بگیرند و عریان ظاهر شوند. محضر یک مرجع دینی، بزرگتر است یا محضر یک جامعه‌ی دینی؟! چطور در حضور یک مرجع، قاعده‌ی پوشش و ایفای ادب رعایت می‌شود و نشان فرهنگ و احترام به قواعد است، اما در حضور یک جامعه‌ی بزرگ دینی، قصد دهن‌کجی برای کشف حجاب تهییج می‌شود.

 

 

پس؛ همان طور که حضور به محضر یک فرد دینی می‌تواند مقررات داشته باشد، حضور در محضر جامعه‌ی دینی هم به مراتب بیشتر می‌تواند مقررات داشته باشد. پوشش متعارف، حد وسط است و رعایت آن نشان شخصیت. جمهوری اسلامی تا زمانی که مقررات پوشش متعارف (هم مرد و هم زن) را جزوِ قوانین خود می‌داند، پایبندی به آن یک رفتار مدنی است و علامت قانون‌پذیری و شخصیت فرهنگی. هر چند متشرّعین همواره اهل پوشش فاخرند حتی اگر در سرزمین غربِ عریان به سر برند، زیرا به احکام شرع اقتدای ایمانی دارند. ۲۹ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: دو خبر ، دو نظر: یکی خبر دزدی آرد و دیگر خبر بررسی آشوب و فرق و صدماتش بر اعتراض:

 

خبر یکم این که: آقای حمیدرضا جلائی پور هم، حرف آقای ماشاءالله شمس الواعظین را ملاک بررسی جامعه‌شناسی سیاسی خود قرار داده و گفته: "شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این مؤسسات رسانه‌ای سرنگونی‌طلبانه، حقوق‌های کلان می‌‌دهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب این‌ها این است که در این مؤسسه‌ی براندازی کار کنند. این جریان مخرّب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانه‌روها، عقلا و اصلاح‌جویان‌اند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمی‌کنند اصلا برایشان مطرح نیست. نکته دیگری که دارند کار می‌کنند... دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبح‌زدائی می‌کنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است... کار دیگری که این رسانه‌ها می‌کنند تجزیه طلبی را عادی جلوه می‌دهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده می‌گذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه می‌دهند. اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه می‌کنند! تلاش می‌کنند تا قبح تجزیه‌طلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخه‌ی آشوب فعال شود."منبع.


نظر: نه فقط این حرف آقای شمس الواعظین و آقای جلائی پور نشان شجاعت در بیان حقیقت است، بلکه، برای افراد مردّد هم مؤثر است. به نظر بنده آشوبگری‌های اخیر -که از ستاد مالی تأسیس شده‌ی بیرون تزریق پولی می‌شده- همه‌ی جنبش‌های سالم اعتراضی نهفته‌ی داخلی را نابود کرده است. در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی هر طبقه و نیروی اجتماعی مثل طلاب، دانشجویان، کارگران، بازاریان، کشاورزان، روشنفکران و بیکاران و ... در ذات خود دارای جنبش اعتراضی خفته هستند که وقتی سیاست‌های یک کشوری از دید آنان غلط از کار در می‌آید، این جنبش خفته مثل شکوفه‌ی گل، می‌شکُفد و با رفتار سالم اعتراض می‌کند تا تغییر قانونی ایجاد کند. اما اغتشاشات اخیر که بدترین نوع از رفتار اجتماعی و شریرانه‌ترین کار بود، این جنبش‌های مؤثر را نیز -که بر سالم‌ساختن قدرت اثرگذار هستند و نشان پویایی جامعه‌ی مدنی محسوب می‌شوند- صدمه‌ی عمیق زده است. زیرا اصل "اعتراض" یک کار دینی و تکلیفی و حقوق‌مدارانه است. اما این آشوب‌ها که از چند هرزه خط می‌گرفت تمام حیثیات آنان را بر باد فنا داد. حتی اگر باز هم تکانه‌های داشته باشد، منفور است.

 


خبر دوم این که: آقای میثم لطیفی، معاون رئیس جمهور افشاگری کرده از "سهمیه‌ی ۲۵ میلیون نفری نان به نانوایی‌هایی که وجود خارجی ندارند!" او گفته: "چند هزار نانوایی در کشور پیدا کردیم که وجود خارجی ندارند، ولی سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کنند... بعد از اصلاحات اخیری که دولت در حوزه‌ی نان انجام داد، روزانه به اندازه‌ی نان ۲۵ میلیون نفر یعنی به اندازه‌ی جمعیت کشور عراق در آرد صرفه‌جویی شد." منبع.


نظر: چند ماه پیش دو سه باری از اقدام آرد و نانی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تمجید نوشته بودم و اینک باز نیز این کار ضد فسادی را تحسین می‌کنم. حقیقت این که انسان در می‌مانَد از فسادی به این پهنایی. کجا بودند چشمان ناظر؟ این‌همه سازمان‌های عریض و طویل نظارتی و بازرسی در دایره‌ی قدرت شکل گرفته و حقوق و اضافه‌کار و حق مأموریت ویژه می‌گیرند اما راحت و آسان کسانی با اسم نانوایی‌هایی که اصلا" واقعیت ندارد و دروغ است سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کردند: بخوانید سهم مساوی ملت از داشتن آرد را می‌دزدیدند. آیا مردم نباید بدانند این افراد ذی‌نفوذ کی‌ها بودند؟! به دادِ بینوایان برسید، همان که با تمام انتقادهایی که در سینه دارند، اما به صحنه آمدند و بساط آشوب را درهم کوبیدند. بارها گفته‌ام خدمت و قدرت در کنار هم، بالانس و میزان می‌شوند و حاکمیت را موجه می‌سازند. هر کدام بلغزد، دومی را از کار می‌اندازد. فساد به این عمقی واقعا" مختل می‌کند؛ اگر گفتید چه چیزی را؟ در درجه‌ی نخست رضامندی عمومی را. حکومت مردمی هم، زیربنایش رضایت است؛ رضایت مردم. ازین اعتماد مردم باید به نفع اقتدار انقلاب و خدمت به عموم مردم بهره برد. امام امت ره همواره می‌فرمود به من رهبر نگویید، خدمتگذار مردم بگویید. خدمت یعنی ساختن تمام ایران و به مردم به شیوه‌ی عدالت رسیدگی کردن. رهبری معظم بارها هشدار دادند بر رفع فقر و تبعیض و فساد بکوشید.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتاب‌هایی‌ست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش می‌کند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم می‌خوانمش. در فضای مجازی درباره‌ی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" می‌نویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گران‌متاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچه‌های دوره‌ی دبیرستانی جنگه که تلاش‌هایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصف‌ناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانواده‌های‌شان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان می‌ده:

 

کتاب

«عشق پنجم»

عکس : دامنه

گردآوری آقای محمدحسین دیزجی

 

شهید علیرضا افتخاری‌پور پول توجیبی را با برادرش روی هم می‌گذاشتند کتاب می‌خریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان می‌گذشتند تا یک کتاب به کتابخانه‌ی کوچک آن‌ها اضافه می‌شد. یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان داراب‌کلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیش‌قراولی مرحوم حجت‌الاسلام صادق‌الوعد، مغازه‌ی زیر بالخانه‌ی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانه‌ی اَمانی داراب‌کلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم می‌ربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را می‌کند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قوی‌ترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاری‌پور از ارتباط با مردم شروع کرد آرام‌آرام‌ به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم می‌گذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم. در باره‌ی شهیدی دیگر به نام حسین شفیعی که درین کتاب شرح حالش زیبا ترسیم شد به این پست بنده با عنوان " نگاهی نو به شهید حسین شفیعی" رجوع شود.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. مسائل روز: فوتبال جام جهانی فرصتی همانند گردهمایی حج. به نام خدا. سلام. پُر شدم از افسوس. وضعی که فقط برای کسی قابل درک است که شبیه حال من شده باشد. چیزی شبیه انباشت حسرت و فریاد آه. شاید هیچ رویداد بسیارعظیم صلح‌برانگیزی، در اندازه‌ی جام جهانی فوتبال نداشته باشیم که این گونه شوق‌انگیز بیش از نیمی از جمعیت جهان را حدود یک ماه و اندی، در خود جلب و جذب کند. یک فرصت شگفت‌انگیزی همانند گردهمایی معنوی و عبادی حج عزیز، که نه فقط دل‌ها را به هم گره می‌زند که مغزها را هم با هم به مصاف دوستانه و روشنگرانه و متبادلانه سوق می‌دهد. کاش می‌شد تیم ایران ازین سد عبور می‌کرد و مردم دلشاد برای نخستین‌بار خود را در مرحله‌ی بالاتر بازی -که هیجانات ایده‌ئال و شعَف وصف‌ناپذیری دارد- می‌دیدند. نشد. نشد. نشد. من حقیقتا" از فنون فوتبال تهی‌ام اما با این همه برداشتم این بود تیم اساسا" بدِ بد بازی کرد گویی هر بازیکن از داشتن توپ وحشت داشت و شتاب‌آلود به سوی دیگر یارش پرت می‌کرد و اغلب و با اسَف نصیب حریف هم می‌شد؛ خصوصا" نیم‌ساعت نخستش. تیم حریف اما فکر کنم به لحاظ فنی و انگیزه‌ای، شگفت‌انگیز بازی کرد. بهتر است از ادامه‌ی نظراتم صرف نظر کنم زیرا اصلا" ازین حرفه سر در نمی‌آورم. من شورانگیز با نوه‌ام علی (پرچم در دست) مصاف تیم ایران را پیش پیش با تیم ولز و آنگاه با تیم آمریکا دنبال می‌کردم. خصوصا" شب مصاف با تیم آمریکا که انگیزه‌ای صدچندان داشتم؛ زیرا پسرم عاصم از درون ورزشگاه الثومامه در جنوب دوحه‌ی قطر، بازی ایران و آمریکا را مستقیم می‌دید و بر ما حس و حال می‌آفرید. عکس‌هایی که ازداخل ورزشگاه و هواپیما که انداخت و زنده برای‌مان می‌فرستاد و شدت احساسات ما را برمی‌انگیخت. حیف حیف حیف که تیم از ادامه بازماند. بگذرم. مهم اما این بود بیشی از مردم، اهمیت فوتبال در بُعد جام جهانی را در ایجاد شادی و همدلی و حتی تقویت امنیت ملی، آگاهی یافتند و حتی اثرات آن را حس کردند. امید است درس بیفزاید. خداقوت ایران.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: مسائل ایران: در کهک گذشت. چی؟! باید حوصله کنی بخونی. به نام خدا. سلام. به روستای کهک رفته بود -الان البته شهر شد- برای تهیه‌ی فیلم از سمَنوپزون. مردمی معتقد که سمَنو نذری می‌پختند. باید به نوبت، از تمام مراحل پخت، فیلم می‌گرفت. دیگ بزرگ را بار گذاشتند و هر کس به‌نوبت دیگ را باورمند هَم می‌زد. هم‌زدن هم، از نیمه‌شب گذشت. ازین جا به بعد است که مرحله‌ی مهم آغاز گشت. گفتند دیگر هیچ «مرد» (=نامحرم)  نباید سرِ دیگ حضور داشته باشد؛ چون می‌بایست دیگ را دَم می‌گذاشتند و ژرف معتقد بودند حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- می‌آیند و انگشت بر سمَنو می‌زنند تا باعث مزه و شیرین‌شدنش شود و بامداد که دیگ را از حرارت آتش برداشتند جای انگشت حضرت صدیقه‌ی کبرا (س) روی سمَنو خواهد ماند. و اگر مردی (=نامَحرمی) در سرِ صحنه باشد آن حضرت تشریف نمی‌آورند و لذاست که او -مستندساز- هم، که مرد بود لزوما" باید مثل سایر مردان صحنه را ترک می‌نمود. اما یک مستند باید تمام مراحل سمَنوپزون را فیلم می‌کرد حتی هنگام برداشتن آخرین گام، یعنی برداشتنِ درِ دیگ.

هیچ راهی نداشت، این طور، مستندش ناقص می‌ماند. باید هم می‌رفت. اما فکری سرش رفت و بهانه‌ای زیبا پیدا کرد. (از اینجا به بعدِ نوشته‌ام ای اهالی محترم صحن دامنه و رزمندگان اگر اهل سوز و گداز فاطمی باشی، شاید چشمانِ خیسی یابی و زبان به زمزمه‌ی ثنا و دعا بگشایی) گفت: من «سیّد» هستم و چون سیّدم وجود من برای تشریف‌فرمایی حضرت زهرای مرضیّه (س) منعی ندارد. یعنی اوی سیّد، مَحرم «حضرت زهرا»ست. او با این دلیل توانست حضورش را موجه کند، خوشبختانه زنان مؤمنه‌ی پارساپیشه‌ی کهکیِ سرِ سمَنو نذری، متقاعد شدند او چون «سیّد» است و از نسل آن حضرت مقدسه، در صحنه بمانَد. ماند. سیّدِ مستندساز کارش را به انجام رساند و خود با چشمش دید خوشبختانه جای انگشت حضرت فاطمه (س) بر روی سمَنو بود. و سمَنو هم بسیار خوشمزه گردید. نفسی راحت کشید و از جانب اهالی کهکی بسیار هم، احترام و تعظیم دید.

سه درس این مردم‌شناسی از دید بنده: یکی این‌که تفکر نذر، میان ایرانیان مسلمان (حتی با هر مذهب و مرام) یک فرهنگ حنیفی ابراهیمی و الهی است که همچنان موجب تقرّب از راه توسل توحیدی می‌شود، یعنی گرایش ژرفِ نزدیکی با خدای باری‌تعالی از راه وسیله‌قراردادنِ معصومین سلام الله علیهم اجمعین. دومی این‌که مردم (هم مردان، هم زنان) همواره حریم مَحرم و نامَحرم را برای پاکیزه‌زیستن مدّ نظر دارند و برای آنان، عفت و طهارت یک اصل پایه‌ای هست، که هم از اسلام ریشه می‌گیرد و هم در دیرینه‌ی ایرانی، پوشش و عفیفه‌گری رسمی قطعی بود. و سومی این‌که باورمندان ایرانی، به سیادت و ساداتیِ «سیّد»ها -که نُماد و بازآوره‌ی خاندان حضرت رسول الله (ص) هستند- حُرمت، شرافت، و تقدّم خاصی قائل‌اند. حتی این آداب در فرهنگ نماز هم دیده می‌شود؛ آن پیشنمازی که عمامه‌ی مشکی به نشانه‌ی «سیّد»بودن دارد، بر پیشنماز عمامه‌سفید، معمولا" مقدّم است. البته امام‌جماعت راتب حکمش سواست.

 

آیا بر مقدّرات چنین مردم مؤمنی می‌شود عیّاش‌ها و فاحشه‌ها و ولگردها و ولنگارها که به هیچ مرزی از مرزهای فراوانِ آفریدگار متعال -که دستورها و حکم‌هایی قطعی و وَحیانی‌ست- پایبند نیستند، تسلط یابند؟! واقعا" به یک شوخی شبیه است! زنهار! زهی خیال باطل!

من این نوشته‌ام را بر اساس کتاب «خاطرات‌مردم‌شناسان‌ایران» که در دست مطالعه دارم نوشتم (برای دیدن کامل رجوع شود به ص ۱۲۲ کتاب) و سعی کردم طوری قلم بزنم که از روایتگریِ امانت‌دار خارج نشوم. امید است توانسته باشم آن سخنِ اصلی‌ام را در قالب این پیش‌آمد واقعی در کهکِ قم، برسانم.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: دامنه‌ی کتاب. نقش خاطره در دانش بشری. به نام خدا. سلام. از کارکردهای اساسی خاطره، نقش تعلیمی آن است. افزون بر آن خاطره نوعی آموزش است. همین دو کارکرد خاطره، آن را گنج گران می‌سازد که کارشناسان پژوهش‌های اجتماعی و دانش مردم‌شناسی آن را از شعر و داستان بسیار بالاتر می‌دانند. بنده که در زمینه‌ی تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی مقداری پژوهش صورت دادم (و بهتر است صحیح‌تر بگویم: مطالعاتی داشتم) معتقدم خاطره برترین انتقال ذخایر فکری و تجربی به آیندگان و مخاطبان است. دو روز است به خاطر اقتضائات ایران با این کتاب -که عکسی از آن در بالا انداختم- سروکار دارم.

 

 

خاطرات مردم‌شناسان ایران

به کوشش خانم ژیلا مشیری. نشر افکار

 

در روش‌شناسی باید دانست دانش مردم‌شناسی از رویکرد درونی سخن می‌گوید به معنای تشخیص ادراک واقعیات از منظری که جامعه و فردِ موردِ مطالعه، به آن نظر می‌افکنَد. شاید به همین علت است زندگی تحقیقی مردم‌شناس از یادمان‌ها و خاطرات بی‌شماری که با مردم مناطق مختلف دارد، لبریز و آکنده است.

 

 

این موردی را که طرح کردم بهتر از هر کس، روحانیون محترمی که سالیان دراز در شهرها و قصبات ایران به تبلیغ و منبر و تدریس رفته‌اند، لمس می‌کنند. خواستم گفته باشم نقش خاطره در دانش بشری فراوان است. خداوند در جاهایی از قرآن به نقل خاطره برای پیامبر خدا ص پرداخته. اگر این ادعایم کجی دارد روحانیان محترم که قرآن‌شناسان ماهری هستند حذرم دهند. از سوی دیگر به عزیزانی درین جمع صمیمی خواستم اطمینان ببخشم قُرص باشید در بیان خاطرات، زیرا کاری دانش‌ورانه می‌کنید. از تعَب نرنجید که در سیره‌ی دینی ما کاری که با دانش آمیخته باشد ستوده شده است.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل اجتماعی: قابل توجه‌ی شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر. مدتی‌ست می‌بینیم -همه یا اغلب- که در هر خیابان و کوچه و بوستان، و در جوف پارک و پارکینگ، موش‌ها (به زبان محلی‌مان: "گَل") که جدیدا" چنان تناور شده که از جثّه‌ی گربه هم (به گویش محلی‌مان: "پیشی یا بامشی") پیشی و بیشی گرفته، جولان می‌دهند و راست راست راه می‌روند و هر چه خواستند می‌جَوند و هر وقت خواستند راحت می‌رَمند. بشر، گربه را به حیاط، حتی گاه به اتاق خود راه داده و به او خدمت عاطفی و غذایی روا داشته که به ازای آن، هر گاه موش و اَشنیک (= بزرگ‌جثّه‌تر از موش و دُم‌دراز تر از گَل) دست به جویدن و تاراج و دستبرد زدند، گربه‌ها امان‌شان ندهند و بر دهن گیرند و غذای صید و شکار خود کنند. اما گربه‌ها یا چنان تن‌پرور شدند و تنبل و خواب‌آلو که حال دنبال‌کردن موش و گرفتن آن ندارند. و یا چنان آت‌وآشغال و مونده‌غذا خور شدند که وقتی موش را می‌بینند از بس از استخوان! و لاشه و پی و غضروف خورده‌اند از موش متنفر و سیرند.

 

 

وقتی گربه فقط نظاره‌گر باشد و موش نگیرد، از وظیفه‌ی موش‌گیری‌اش شانه خالی کند، دیری نمی‌پاید که روزی فرا می‌رسد موش، گربه می‌گیرد! نه موش، گربه. حالا شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر وقتی مشاهده می‌کنند سطح شهر و دِه و قصبه و قریه و روستا، این‌گونه جولانگاه موش شده، جَست‌وخیز ماهرانه کنند با سم دفع حشرات و حیوانات موذی، آز آمارشان بکاهند و تا اذیت این جوندگان در زندگی آدمی کاسته شود و با این اقدام چرخه و سیکل طبیعی حیات را میزان نگه دارند. سگ‌های ولگرد کم بود، موش و اشنیک اضافه شد. بگذرم که اگر ادامه دهم از رساله‌ی دلگشای عُبید زاکانی ایضا" از "موش و گربه‌ی" ایشان و هکذا از "ویس و رامین" فخرالدین اسعد گرگان، پیشی می‌گیرد!

 

راستی برای همه‌ی خدمات خوب و چشمگیر شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر، از صمیم دل ممنونم و به دست‌اندرکاران کرام و به‌ویژه به پاکبان‌های خَدوم و محترم خداقوت می‌گویم. برای این نوشته‌ام استناد هم دارم؛ عکس. آن هم عکس تازه و به‌روز و بکر: یعنی موش، همان اَشنیک که به گربه پهلو می‌زند: ( ۹ آبان ۱۴۰۱ ) عکس را خودم انداختم که داشتم به جایی می‌رفتم و با همین سوژه به نوشتن فوری این پست شائق شدم. خلاصه این‌که گربه‌ها اگر گربگی خود را نکنند موش‌ها شهر و کشور را اشغال می‌کنند و آت و آشغال‌ها هم بوم‌زیست‌های آدمی را احاطه!

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مردم ایران با قرآن چه می‌کنند؟ برایم مانند روز، روشن است که مردم ایران تا چه میزان -بالا و درخشان- به قرآن احترام می‌کنند. من نمونه‌هایی نمایه‌وار می‌آورم:

 

قرآن به سر در شب‌های قدر که هر بار آغاز سال معنوی هر مؤمنی هست.

یک جلد آن جزوِ مقدس و دائمی مهریه‌ی زنان است.

بر بالین نوزاد می‌گذارند تا در پناه آن، از شیطان در امان بماند.

ناپاک از روی حرمت‌نهادن آن را لمس نمی‌کند.

مصحف مقدس را پایین نمی‌گذارند؛ همواره در بالاوبلندی و طاق می‌گذارند.

هیچ شیئی را بر روی جلدش جای نمی‌دهند.

معمولا" اگر دست کسی به قرآن رسید آن را می‌بوسد.

جایی که قرآن قرار دارد کسی پا را دراز نمی‌کند.

وقتی انسانی وفات می‌کند برای تلذّد روح او و عبرت خود، قرآن می‌خوانند.

در محاکم قضایی گاه کار به سوگند می‌رسد که قسم به قرآن ملاک داوری می‌شود.

مسئولان نظام برای وفا به عهد در مراسم سوگند، به قرآن قسم می‌خورند.

در صفحات اول و آخر قرآن، بزرگان خانواده، یادداشت‌های مهم زندگی شامل حج، تولد، ازدواج، اتفاقات، ممات و ... را می‌نویسند و زمانی بهترین سند برای سجّل احوال افراد بود.

در اعزام به جبهه، زیارت، مسافرت، تحویل عروس به داماد و ... از زیر قرآن عبور می‌کنند.

سوره‌هایی کوتاه از قرآن، جزوِ جدایی‌ناپذیر نماز است.

آیاتی از قرآن بخشی از اوراد و دعا و ذکر مردم است و آن را پیش از خروج از منزل زمزمه می‌کنند.

معمولا" -و بهتر است بگویم اغلب و به حتم- مردم جلسات خود را با ذکری از آیات کلام الله مجید آغاز می‌نمایند.

جلد کوچک و جیبی قرآن، نوعی حرز و پناه و ایمن‌جستن برای باورمندان است که با خود آن را حمل می‌کنند.

وقتی در کاری میان خیر و شر درمانند، با استخاره (=کسب خیر) خود و اغلب توسط یک فردِ پرهیزگار به قرآن رجوع می‌جویند تا قرآن را را نشان دهد.

حتی برای روزهای مهم مانند جشن عروسی‌گرفتن و مراسم نذر برپاکردن و ... ، از قرآن کسب تکلیف می‌کنند که خوب آمده یا بد. اگر به قول معروف بد بیاید از انجام آن منصرف می‌شوند و تاریخش را تغییر می‌دهند.

آیاتی از قرآن را از بَرند تا در استدلال‌ها و گپ‌وگفت‌های روزانه وارد کلام کنند تا حجت و ختم کلام باشد و به اقناع بینجامد.

 

نمونه‌هایی را آوردم که اگر بخواهیم تمامی آن را پس از تتبع و جمع‌آوری اطلاعات ذکر کنیم خود از یک جلد کتاب می‌گذرد. شاید خوانندگان شریف همین حالا نمونه‌های دیگری در ذهن‌شان جرقه زده باشد. اینک با ذکر یک نکته، بسیار می‌سزَد که یک آیه‌ی شریفه را هم تبرّک کنیم و تدبر.

 

اما نکته: وقتی معتقدات مردم نسبت به قرآن، این‌مقدار محکم و آکنده از قداست و حرمت است آیا نمی‌توان پرسید چرا هر گاه فرصت آشوب و آتش‌افروزی را برای خود فراهم می‌بینند به قرآن جسارت می‌کنند؟ و حتی آن را آتش می‌زنند!! اگر در اروپا و آمریکا هر از گاهی به قرآن اهانت شناعت‌آمیز می‌شود به خاطر دشمنی با فراگیرشدن اسلام  و بیداری مسلمین است، اما اینان که در مام وطن به ارتکاب چنین جسارت و گستاخی‌یی نسبت به قرآن و مقدسات و معتقدات، مایل می‌شوند چه اسمی دارند؟! خدا نیارد روزی را که به خاطر ناسپاسی به نعمات در انقلاب اسلامی، گرفتار هرج و مرج و مبتلا به بلایای خانمان‌سوز شوند که جز افسوس و ندامت گریزی دگر ندارند. هرچند به این آرزوی شُوم‌شان هرگز نائل نمی‌گردند. بگذرم.

 

و اینک آیه:

 

آیه‌ی ۲۸  صاد : اَم نَجعل الَّذینَ آمنوا و عمِلوا الصالِحاتِ کالمُفسدینَ فی الارضِ اَم نَجعل المتقینَ کالفُجّارِ.

مى‌گویند: حساب و کتابى در کار نیست. مگر ما آفرینش را بر عدل و حکمت استوار نکرده‌ایم؟! با این‌وصف، آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند مانند کسانى قرار مى‌دهیم که با باورهاى نادرست و کارهاى ناروا در زمین تبهکارى مى‌کنند؟! آیا تقواپیشگان را مانند بزهکاران قرار مى‌دهیم؟!

در "تفسیر نمونه"ی آیت الله العظمی مکارم، درباره‌ی این آیه آمده است: "نه بی‌هدفی در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان؛ چراکه، گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر می‌دارند و به سوی مقصد پیش می‌روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفته‌اند."

  • دامنه | دارابی

متن نقلی: توضیح دامنه: به نام خدا. برای این که بیانیه‌ی وزارت اطلاعات درباره‌ی اغتشاشات مهرماه ۱۴۰۱ برای نخستین‌بار جنبه‌ی تبیینی و تحلیلی به خود گرفته و به‌موقع دست به روشنگری عمومی زده، درین پست عینا" منتشر می‌شود تا هم احیانا" اگر گذر خواننده‌ای به آن افتاد، فرصت مطالعه بیاید و هم از نظر اهمیت رویکرد نوین «واجا» در آگاهی‌رسانی علنی، برای ثبت در دامنه درج می‌شود. متن کامل:

 

...

 

آتش در دیواره‌ی مسجد

 

"باسمه تعالی. به استحضار مردم شریف و سرافراز ایران اسلامی می‌رساند: حوادث روزهای اخیر در برخی نقاط کشور، پوسته‌یی آشکار و محسوس و لایه‌های پنهان متعددی در پشت صحنه‌های خود داشت. سربازان گمنام امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) برای شکار هدفمند عناصر اصلی ترور و تخریب، ضمن حضوری ناملموس در صحنه‌ی اغتشاشات و کمک به برادران و خواهران فداکار، مقتدر و سربلند خود در فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی و همراهی با نیروهای بسیجِ جان برکف و همیشه حاضر در صحنه‌های دفاع از کشور، در عین حال بخش اصلی مأموریت، توجه و توان خویش را معطوف به رصد و ردیابی سازمان دهندگان و آتش بیاران اصلی پشت صحنه، اعم از کشورهای بیگانه تا تروریست‌های آلبانی‌ نشین و سایر گروهک‌های معاند و فرقه‌های دست پرورده‌ی استعمار و عناصر سرسپرده‌ی داخلی آن‌ها نمودند.

 

در روزهای عبرت‌آموز گذشته که فعالیت لایه‌های پنهان فتنه‌گر تشدید شده بود، به همان نسبت امکان شناسایی عوامل مخرب و تروریست نیز افزایش یافت. از سوی دیگر، به نسبت افزایش فعالیت حامیان بیگانه و سایر سازمان دهندگان ترور و تخریب، مزدوران داخلی آن‌ها عنان از کف داده، سر از چاه و چاله‌های استتاری خویش برآوردند و بدین‌سان، امکان شناسایی و بازداشت آن‌ها بیش از پیش فراهم آمد تا مأموریت مهم وزارت اطلاعات در حد بالایی تحقق یابد.

 

طُرفه آن‌که میدان رویارویی مدافعین وطن و حافظان نظم و امنیت کشور در روزهای گذشته، با مجموعه‌هایی از عناصر متنوع گروهکی، عوامل سازمان‌های جاسوسی بیگانه، دخالت مستقیم دولت‌های آمریکا و انگلیس و دنباله‌روهای سعودی آن‌ها تا عناصر ناآگاه و فریب خورده‌ی اغتشاشگر در کف خیابان‌ها مواجه بود. اینک بنا به مقتضای شرایط عمومی کشور و تا  آن‌جا که ملاحظات امنیتی اجازه می‌دهد، بخشی از کشفیات و دستگیری‌های صحنه و پشت صحنه را به آگاهی ملّت فهیم، صبور و مقاوم ایران اسلامی می‌رساند:

۱. در روزهای گذشته، ۴۹ نفر از عوامل و مرتبطین گروهک منافقین بازداشت شده‌اند. نامبردگان بنا به دستور تروریست‌های آلبانی نشین، از تولید اخبار جعلی تحریک کننده‌ی اغتشاشگران تا سازمان‌دهی ترور و تخریب، جهت‌دهی به شعارها، حضور مستقیم در صحنه‌های اغتشاشات خیابانی و تخریب اموال عمومی، تأمین تجهیزات مختلف برای مقابله با پلیس و مواد محترقه برای به آتش کشیدن اماکن و خودروهای عمومی و شخصی، فعالیت داشته‌اند.
بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

جنگلبان اهل بختیاری در لحظه‌ی احتضار

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حرکت جنگلبان بختیاری در کهنسالی، یک الگو بود. آخرین ثانیه‌های جان‌دادن، دست همسر کهنسالش را چنگ زد و دست در دست او جان به جان‌آفرین تقدیم کرد. مستند این صحنه را دیده بودم و عکسی هم انداخته، تا اینک یک پست برای لیف روح شد زیرا معنویت در آن موج می‌زند. او هم وفادار به بلوط‌های زاگرس بود و هم دلباخته‌ی همدم کهنسالش.

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا