دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

آغاز خرید نان با کارت در قم

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. آغاز آزمایشی خرید نان با کارت در قم با دستگاه جدید ( ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ ) امید است از غارتِ آرد و حیف و میل نان، ممانعت و یا دست‌کم به‌شدت کم شود. بنده دیروز اولین خریدم را با خرید ۸ قرص نان بربری در نزدیک‌ترین نانوایی واقع در

 

عکاس: دامنه

 

شهرک شهید سید حسن مدرس و شهید مهدی زین‌الدین، انجام دادم. خوبی این دستگاه بی‌سیم، علاوه بر کنترل آرد و میزان پخت نان و بریدن دست واسطه‌های ناپاک، این است که مثل کارت‌خوان‌های قبلی نیاز به درج رقم پول نان ندارد و به همین دلیل کسی به‌اشتباه رقم‌های اشتباهی وارد نمی‌کند و برای دستگاه هر واحد نانوایی قیمت نان، تعریف‌شده، هست و ثابت. زیاد پیش آمده که طرف رفت چهار تا نان گرفت ولی به جای چهارهزار تومان، زده چهل‌هزار تومان. بگذرم. حتی پس از عمومیت یافتن در سراسر کشور، اگر سایر کارها و گزینه‌های کنترلی و سهمیه‌ای که روی این کارت صورت خواهند داد، پیاده شود، باز نیز جای اطمینان می‌گذارد که شاید دیگر کسی نان را پیش اُردک و گاو و اسب نگذارد و کیسه‌های آرد سهمیه‌ی مردم هم، سر از جاهای دیگر و آن سوی مرزها در نمی‌آورَد. البته اگر کنترل شود و دستِ آلوده‌ی سوداگر، ازین کالای راهبردی غذای دیرین مردم کوتاه گردد. چنین باد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آغاز خرید نان با کارت در قم
/post/2106
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۴۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ی ماشین‌های کرایه‌کش نیسان

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. ژاپن بر لکسوس سامانه‌ی "کمک به خروج ایمن" نصب کرده است که درب خودرو را به سنسور (=حسگر) نقطه‌کور خودرو، مرتبط می‌کند؛ مثل برخوردنکردن با دوچرخه‌ی پشتِ سر. یک راهکار انسان‌دوستی با هدف بازداری از تصادف؛ زیرا این سامانه به راننده و سرنشین لکسوس اخطار می‌دهد که  احتمال برخورد درب ماشین با دوچرخه سوار یا عابر پیاده  وجود دارد، ازین‌رو به صورت الکترونیکی مانع ازین اتفاق می‌شود. این سامانه علاوه برین، چه می‌کند؟ کمک می‌کند راننده بین خطوط برانَد، نور بالای خودرو، هوشمند روشن و خاموش شود، علائم جاده را ارزیابی می‌کند و به وسیله‌ی پیام‌های صوتی و چراغک‌های نشانگر، راننده و سرنشینان خودروی لکسوس را از بازکردن ناگهانی درب خودرو، باخبر می‌سازد. اگر به عکسی که (به نقل از عصر ایران) در بالا گذاشتم دقت شود، درک مطلب آسان می‌گردد.
 
 
 
 
خواستم گفته باشم:
 
۱. میان عابر و راننده، حقوق متقابل برقرار است؛ هر دو در برابر این حقوق، پاسخگوی اخلاقی هستند، نیز جوابگوی قانونی. رعایت آن، منجر به نظم و آسایش عمومی می‌شود.
 
۲. در قم و اخیراً در مشهد مقدس که بودم، دیده‌ام راه عبور دوچرخه با رنگ آبی در امتداد خیابان مشخص شده است و این به آمدوشدِ شهری کمک شایانی می‌کند.
 
۳. یادم نمی‌رود، هرگز، که زمانی در همین ایران ما حتی مدرن‌ها هم سر باز می‌زدند که کمربند ایمنی ببندند، اما زمان و اخلاق و مقررات بر آنان غلبه کرد و اینک هر یک از ما، تا نشستیم بر صندلی ماشین، ابتدا کمربند ایمنی بستیم.
 
۴. شاید نسل نو ندیده باشد، اما ما زیاد دیدیم و برخوردیم که یک زمانی راننده‌ها نه فقط در صندلی جلو، دو نفر سوار می‌کردند، که در کناردستِ سمتِ چپ خود هم، یک مسافر دیکر ولو چاق و گوشتی! می‌نشاندند، که هم راننده و هم او گویا به پهلوی همدیگر فرو می‌رفتند و روی یک باسن می‌نشستند؛ به قول محلی: ی وَر پَلو و وقتی هم در مقصد پیاده می‌شد تا هفتاد قدم می‌لنگید؛ لینگ به قول محلی پلَندر می‌گرفت.
 
۵. حتی اتوبنز وحدت گاراژ پیرزاده‌ی دروازه بابلِ ساری هم، وقتی مسافر سوار می‌کرد برای تهران، صندلی جلوِی، دو نفر می‌نشانید؛ من آن زمان از همین گاراژ گاه به تهران می‌آمدم. بنز دیزل که با گازوئیل کار می‌کرد و کیلومتراندازش هم خطی عمودی بود و صندلی‌اش راحت و گشاد.
 
۶. اینها به کنار، توی خط "سه‌راه - داراب‌کلا" که در اصل چهارراه است، نه سه‌راه، سواری کجا پیدا می‌شد، سه نفر کنار راننده‌ی نیسان و مزدا مُچاله‌شده سوار می‌شدند، ۵۰ و ۶۰ نفر دیگر پشت وانتش که روزهایی بارانی برزنت هم می‌کشیدند که آدم آن تَه از گند (چون گاه، گاله می‌دادند) و فشردگی (چون ازدحام بود و ماشین هم، کم) خفه می‌شد. وانت‌دارهایی خاطره‌آمیز، که گاه آنقدر به مسافرین مشکوک می‌شدند که نکند تکیه‌پیش که رسیدند کِره (=کرایه) ندهند، بینِ راه می‌زد گوشه، کرایه جمع می‌کرد و بعد راه می‌افتاد. شاید برخی از داشتنِ دو ذار کِره هم محروم بودند گاه. یا ماهرانه خَف می‌شدند و در می‌رفتند! خدا آن روز نمی‌آوُرد که لو می‌رفتند، تا غسالخانه‌پیش دنبال‌شان می‌کردند که کره‌تِه بده. محصل بودند و لابد کاتب‌های دوش چپ و راست آن را توی پرونده ننوشتند! تا پنج‌ذار و یک تومن را نمی‌گرفتند، ول‌کن نبودند. بگذرم. حالا لکسوس، لکسوس، آمد و با این‌همه آپشنش، فارسیِ آپشن چی هست این بنده نمی‌داند. خواستم بنویسم «لوازم جانبی ماشین» دیدیم این هر سه کلمه هم، فارسی نیست. فارسی چه زبان خوش‌مُدارایی‌ست؛ با همه‌ی لغات تا می‌کند و لغد (=لگد) هم نمی‌زند و سازگار می‌افتد.
 
۷. چند چیز دیگه هم مونده، که چون متنم طول کشیده، از خِرشَرش! (= خیر و شرّش) گذشتم.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ی ماشین‌های کرایه‌کش نیسان
/post/2102
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۶۸
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درباره‌ی فیلم «عنکبوت مقدس»

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. این که فیلم «عنکبوت مقدس» -که در اردن ساخته شد و به کن رفت و باقی ماجرا- امری جدا، اما این که مشهد مقدس را (به خاطر کار خودسرانه‌ی سعید حنایی که از ۷ مرداد ۱۳۷۹ تا مردادماه ۱۳۸۰، دست به کشتن ۱۶ نفر زد و سپس محاکمه و اعدام شد و اسم کارش را هم مقدس خوانده بود) به تار عنکبوت تشبیه کرد و مرکز تار را هم حرم امام رضای رئوف ع قرار داد، ریشه در حَقد و عقده و هجمه‌ای دارد که جدیداً دنیای جدید، برخی آدم‌ها را به سمت و سوی ضد مذهبی هول داده است؛ و اینان هم از هول حلیم افتاده‌اند توی دیگ و نمی‌دانند در همین دنیا در حال جزغاله‌اند و زندگی‌شان تار و تیره‌تر از آن است که تظاهر می‌کنند و ریا می‌فروشند.

 

پوستر فیلم موهن «عنکبوت مقدس»

شرم‌آور این است گویا حجت‌الاسلام سید محمدعلی ابطحی رئیس دفتر وقت ریاست‌جمهوری عصر حکمرانی حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی به تمجید فیلم پرداخت. من به عنوان شیعه و شیفته‌ی امام رضا ع به هر کسی که پشت این کار کثیف قرار داشته اعلان می‌کنم، حمله به اعیان و عرصه‌ی مذهب، نه فقط به تخریب این مَشاهد مشرّفه نمی‌انجامد، بلکه شیفتگان آن امام رئوف را ژرف‌تر از قبل به آیین راستین اهل بیت ع وفادارتر می‌سازد. شاید خواسته باشند بگویند این مذهب است که به جان انسان رحم ندارد، اما آنان بدانند مَخوف‌ترین کشتارها در طول تاریخ کار کسانی بوده که خود را به مَصاف مذهب و ایمان مردم برده‌اند. کار کثیف یک فرد در قتل، چه ربطی به دین و آیین دارد. اسلام آیینی راستین است که باید و نبایدهای آن، همه از روی حکمت و دلالت و در اوج منطق و در نیل به حقیقت است. من به امام رضایم تا ابد پایبندم و صحن و سرای آن را حریم مقدس عقیده و عشق خودم می‌دانم و هیچ رِجس و پلیدی هم، آن حریم پاک را آلوده نخواهد کرد. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درباره‌ی فیلم «عنکبوت مقدس»
/post/2097
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۳۷۲
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

من و رادیو

جلیل قربانی

 

رادیو دو موج توشیبا
به قلم جلیل قربانی:
 
۱- من با ادعایی قاطع می‌گویم که تاکنون کسی را ندیده‌ام که به اندازه من به رادیو گوش کرده باشد. زمانی که در جبهه بودم، اولین خریدم یک رادیوی کوچک جیبی بود.
 
۲- از دوران‌ نوجوانی، تمام برنامه‌های رادیو را در تمام ساعات شبانه‌روز گوش می‌دادم؛ از عباس شیرخدا قبل از ۶ صبح تا راه شب بعد از اخبار نیمه شب. از سر کنجکاوی، گاهی در فاصله اذان صبح تا طلوع آفتاب بیدار می‌شدم تا بشنوم که رادیو در آن ساعات چه برنامه‌ای پخش می‌کند. بخش‌هایی از برنامه‌های رادیو را روی کاست ضبط کرده و نگه داشته‌ام؛ برنامه ادبی در انتهای شب یا راه شب، تقویم تاریخ و صبح جمعه با شما با صداهایی خاطره‌انگیز.
 
۳- هنوز هم رادیو مهمترین سرگرمی داخل ماشین من است، اما برنامه‌های الان رادیو به نظر من «سَبُک در حد جِلف» شده است و چنگی به گوش و دل ما نمی‌زند.
 
۴- در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ برادر بزرگم (حاج تقی) دبیرستانی بود و من در دوره دبستان بودم. برادرم فوتبالیست قابل و مشتری دائمی مجله هفتگی «دنیای ورزش» بود. او طرفدار پرسپولیس و من طرفدار تاج بودم.
 
۵- ما در آن زمان تلویزیون نداشتیم، یک رادیوی توشیبا در خانه داشتیم. من با این که در حد یک کارگر نبودم، اما باید در زمین کشاورزی حاضر می‌شدم، چون برادر بزرگم باید گزارش مستقیم بازی‌های مهم فوتبال را از رادیو گوش می‌داد و من رادیو به دست در کنارشان بودم.
 
۶- تابستان سال ۱۳۵۲ من کلاس دوم دبستان را تمام کرده بودم و مهرماه باید می‌رفتم کلاس سوم. گزارش بازی معروف تاج و پرسپولیس در شهریور ۱۳۵۲ را که با حساب ۶ بر صفر به نفع پرسپولیس تمام شد، از همان رادیوی توشیبا گوش می‌کردیم.
 
۷- تمام صحنه‌های بازی را که احتمالاً با صدای شادروان عطا بهمنش بود در غروب آن روز غم‌انگیز در خانه قدیمی‌مان کاملاً در خاطرم هست. جالب این‌جاست که به جز صفحات کهنه یکی دو مجله ورزشی، هیچ سندی از آن بازی در دست نیست. شاید من هم اینها را خواب دیده‌ام و الان خوابم را برای شما تعریف کرده‌ام. پس شما هم داستان این بازی را باور نکنید!
 
۸- سال ۱۳۵۲ پدربزرگم از دنیا رفت و پدرم به دلیل پخش موسیقی، رادیو را تا یک سال در خانه روشن نکرد و آن را در پستوی اتاق صندوق‌خانه پنهان کرده بود. من برای بازی تاج و پرسپولیس در خرداد ۱۳۵۳ که با گل حسن روشن یک بر صفر به سود تاج تمام شده بود، در گوشه رختخواب اتاق پنهان شدم و گزارش بازی را گوش دادم. برادر بزرگم برای دیدن آن بازی به قهوه‌خانه‌ای در فریدونکنار رفته بود که تلویزیون داشت و بازی را از آنجا تماشا کردند.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
من و رادیو
/post/2096
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۸۰
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ارزانی؟ یا گرانی؟ کدام یک؟!

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روزنامه‌ی اترک -که در بجنورد (خراسان شمالی) چاپ می‌شود- امروز ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ کاریکاتور آقای عباس ناصری را تیتر اول تمام نیم‌صفحه‌ی خود کرد و همین موجب شد گزارش آن را بادقت مطالعه کنم که ببینم مسئله از چه ریشه گرفته؟ در آن، این نکات بیشتر سوسو می‌زد: هزینه‌ی یک تُن روغن بسته‌بندی‌شده ٨۵٠ دلار است اما در خارج از مرزها فقط قیمت خام آن ٢۵٠٠ دلار است! و اشاره داشته در حالی که نیاز استان سیستان و بلوچستان حدود ۵ هزار تن روغن است، این استان تا آخر بهمن ۱۴۰۰ حدود ۵۰ هزار تن روغن دریافت کرده است، یعنی ۱۰ برابر بیشتر از نیاز. و این درباره‌ی شش استان دیگر مرزی نیز مشهود است. اترک نوشته بررسی‌ها نشان می‌دهد ۶ استان مرزی نیاز به حدود ۳۵ هزار تن روغن داشته اما ۹۳ هزار تن به این استان‌ها روغن تزریق شده است. و این یعنی مقدمه‌ی قاچاق روغن به بیرون مرزها. با این دیباچه که خیلی هم تفصیلی و فنی بود و بنده چکیده‌اش کرده‌ام، اترک چنین آورده که «بسیاری از فروشگاه‌ها قیمت‌های قبلی را مخدوش کرده» بنابرین با هر قیمتی که می‌خواهند، به مردم می‌فروشند. مثلاً قیمت مصوب روغن ۹۰۰ گرمی، ۱۵ هزار و ۵۰۰ تومان است، اما به روایت اترک «تا ۲۵ هزار تومان» هم به مردم فروخته می‌شود.

 

خواستم بگویم روی دولت تازه‌کار، به زودیِ زود نمی‌شود داوری داشت باید زمان بگذرد تا بتوان منطقی سیاست و عملکرد آن را نقد کرد. اینک گویا اینان می‌خواهند اقتصاد معیشتی را اساساً «جراحی» کنند و چون جراحی بدون تزریق بی‌حسی، دردش حس می‌شود، لذا مردم هنوز سیاست اقتصادی نوین دولت سیزده تست و اجرا نشده، دست به داوری (انتقاد / اعتقاد) می‌زنند؛ علت روشن است: برای منتقدین نیاز به ارزانی و برخورد با گرانی و برای معتقدین هم حمایت از کسی که از سرِ روکم‌کنی به وی رأی دادند. هر چند روزگاری رئیس دولت مشهور به «سازندگی» خطبه خوانده بود مشکل ایران، ارزانی است، نه گرانی! که چپ از همان جا، گریبان مرحوم رفسنجانی را با «عصر ما» و «سلام» گرفت که این دو هفته‌نامه و روزنامه پس از گوشه‌گیری صغیر چپ از قدرت از فردای مجلس چهارم (که من اسمش را نمی‌گذارم استبداد صغیر!!! توسط رفسنجانی که کشور را زیر سلطه‌ی خود می‌خواست و بس)، با پا پیش‌گذاشتن آقایان به ترتیب: بهزاد نبوی و آیت‌الله سیدمحمد موسوی خوئینی، کور سو که نه، شعله برانگیخته بود. اینک باز نیز گویا مسئله این شده مشکل کشور، ارزانی است؟ یا گرانی؟ کدام یک؟! من اقتصاد بلد نیستم. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ارزانی؟ یا گرانی؟ کدام یک؟!
/post/2093
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دعوای سه نوع نان!

عکس از جلیل قربانی

نمونه‌دست‌نوشته‌ی جلیل قربانی

قضیه‌ی نان و طنز عمران صلاحی

 

یادداشت‌های روزانه‌ام در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰

 
دعوای سه نوع نانِ سنتی، فانتزی و ماشینی در دهه‌ی هشتاد. یک نمونه مباحثه میان جناب قربانی و بنده در مدرسه بر سر سنت و مدرنیته: من هم مثالی ساده در تأیید فرمایش شما بزنم آقای قربانی: «نان رضوی» مشهد و تندیرنون مازندران و سایر بلاد ایران هر دو نون هستند، یکی مکانیزه، دیگر دستی سنتی. پختن هر دو، آزاد و مخیّرانه است و خوردن هر دو هم آزاد و  مخیّرانه. بستگی به انتخاب هر فرد دارد. سنتی بخورد یا صنعتی. باگت یا سنگک. آقای قربانی در پاسخ بنده نمونه‌دست‌نوشته‌ی خود را در صحن مدرسه فکرت رسانده که عکسش در بالا درج شد. قضیه‌ی دعوای سه نوع نان و طنز مرحوم عمران صلاحی (۱ اسفند ۱۳۲۵ / ۱۱ مهر ۱۳۸۵). پاسخ دادم: چقدر مناسب و خاطره‌انگیز. سبک کار ما با هم چه شباهت‌هایی دارد. بنده هم دفتریادداشت‌های زیادی نوشتم که یک نمونه را از دهه‌ی ۷۰ و ... عکسی انداختم و بالا منعکس کردم. همه‌جای این دو ورقه خواندنی‌ست جناب قربانی. و قربانی جواب نوشت: «من هفت تا تقویم (سررسید) یادداشت دارم!» و من دیگه روم نشد بنویسم: اما من از  ۱۹ یادداشت در سررسید هم گذشت.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دعوای سه نوع نان!
/post/2090
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اخلاق و اقتصاد

 

به قلم جلیل قربانی: اخلاق و اقتصاد

 
۱- اخلاق فراتر از قانون است و برخی قانون را اخلاق نهادینه‌شده می‌دانند. اخلاق و انصاف در روابط انسانی، کاری پسندیده و مورد انتظار است. جامعه اخلاقی، ویژگی جامعه انسانی مطلوب است. این ویژگی تحت تاثیر غرایز انسان، گاهی اوقات نادیده گرفته می‌شود.
 
۲- شرایط اقتصادی باثبات، می‌تواند اخلاق را ترویج کند. اگر شاخص فلاکت (نرخ تورم + نرخ بیکاری) در جامعه‌ای بالا باشد، افراد نگران حال و آینده خود می‌شوند و با غلبه غریزه بر اخلاق، احساس دلسوزی و شفقت بر خلق کم‌رنگ می‌شود.
 
۳- در شرایط بد اقتصادی، مردم نگران ریسک‌ها و خطرهایی هستند که دارایی‌شان را تهدید می‌کند و افراد احساس می‌کنند که فرصت کمک به دیگری را ندارند. در این حالت، افراد نیازمند بیشتر می‌شوند اما افراد کمک‌کننده کمتر.
 
۴- وقتی فساد و رانت و امتیازگیری در اقتصاد برای گروهی فراهم می‌شود، فاسد نبودن، ضعف تلقی می‌شود، خودخواهی و بداخلاقی رواج می‌یابد. در این شرایط انتظار از خودگذشتگی، به صورت عام، انتظار درستی نیست.
 
۵- بنابراین ایجاد اقتصادی باثبات، نگرانی مردم نسبت به آینده را کاهش می‌دهد، پیامدهای اخلاقی به دنبال دارد و موجب می‌شود که مردم نسبت به‌هم با گذشت، انصاف و مدارا رفتار کنند. آمار جرم و تعرض به حقوق دیگران در بحران‌های اقتصادی بالاست، اما در شرایط خوب اقتصادی، کاهش چشمگیری دارد. 
 
۶- اگر گفته می‌شود که نرخ بهره در کشور ما بالا و از نظر مردم نظام بانکی ربایی است، به دلیل آن است که نرخ تورم که معادل کاهش ارزش پول و قدرت خرید مردم است، بالاست. نرخ بهره در دنیا با نرخ تورم سنجیده می‌شود. اکنون نرخ بهره در دنیا کمتر از ۲ درصد است، چرا که نرخ تورم کمتر از این عدد است.
 
۷- سیاست، اقتصاد، حقوق، فرهنگ و دیگر الزامات اداره کشور دستاوردهای مشترک بشر است. باید بر مبنای تجربه کشورهای دیگر با بکارگیری دستاوردهای علمی در اداره کشور و بکارگیری روش‌ها و ابزارهای مدرن، اخلاق را به قانون تبدیل و رعایت آن را نهادینه کرد.
 
۸- مثلاً امروزه شاهد هستیم که یک ابزار مدرن در خدمات بانکی مانند نوبت‌دهی موجب شده که تبعیض در بهره‌مندی از خدمات حذف و سرعت و کیفیت بیشتر شود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اخلاق و اقتصاد
/post/1941
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۳۵
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درباره‌ی پادگان لشکر ۷۷

 
 
محدوده‌ی پادگان لشکر ۷۷ ثامن‌الائمه (ع)
مشهد مقدس. روزنامه‌ی شهرآرا ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی امروز گزارش "آل  ابراهیم" در روزنامه‌ی «شهرآرا» را خواندم که انتقال پادگان لشکر ۷۷ ثامن الائمه (ع) به خارج از شهر مشهد تصویب شد، برای من این خبر کلان شهر مذهبی جهان اسلام مهم و مسرّت‌بخش بود. شرح می‌دهم؛ کوتاه: چیزی حدود ۵۰ هکتار از فضای پادگان با آن فضاهای سرسبز و درختان پرباروبَرش نصیب مردم هم می‌شود. جدا از همسایگان پادگان -که بیش از دیگران خشنودند- مسیر بولوار امام خمینی به بولوار نامجو و محدوده‌ی منتهی به سمت کوهسنگی، به روی مردم و زائرین باز و نقطه‌ی کور این منطقه زین پس دیده می‌شود. پادگان، بوستان می‌شود. البته خیلی مراقبت و نظارت مردمی می‌طلبد که باندهای رانت، و بلندمرتبگان!! یک وقت آن را به برج و بلندمرتبه‌سازی! تبدیل نکنند. در وجوب و ضرورت پادگان هیچ تردیدی نباید به خود راه داد. هم بوستان و هم پادگان هر دو الزام. کشور به هر دو نیاز دارد و مردم، هم در سایه‌ی بوستان و هم در سایه‌ی پادگان آسایش و امنیت می‌بینند و در ایمن و ایمان باقی می‌مانند. در میانه‌ی همین پادگان لشکر ۷۷، میدان تاریخی «مشق» وجود دارد که رزمندگان از همین مبداء به مقصد جبهه ها می‌رفتند؛ لشکری ظفرمند که ۵۳۶۷ شهید در دفتر خدمتش به میهن و دین و انقلاب ثبت کرده است. حالا بر شهرداری مشهد است که روی این میدان تاریخی کار هنری ماندگار کند تا مردم جای‌جای ایران بتوانند از آن بازدید کنند. جای تشکر دارد از ارتش که جانب مردم ایستاده است و درین مسئله موافقت نموده است. نکته این‌که وقتی امور مردم با خودِ مردم باشد و مردم خود، خود را با فرآیند انتخابات آزاد و بر پایه‌ی مناسبات سالم و پاک مدیریت کنند، امکان مسالمت‌آمیز هر کاری وجود دارد، ازجمله بردن پادگان از درون شهر به بیرون شهر و تبدیل آن به بوستان هم به‌خوبی میسّر است. کار سترگی که در بلوار ارتش ساری هم -نمی‌دانم توسط چه کسی- در انتقال پادگان رخ داد و بازخورد خوب و رضامندانه‌ای داشت.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درباره‌ی پادگان لشکر ۷۷
/post/2081
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۶۲
  • پست شده - سه شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عبِد و عدنان و عطا در «نجلا»

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم در عبِد و عطا و عدنان وقتی دقیق فکر شود، دو چیز دست از سر فرد برنمی‌دارد؛ اتحاد و عناد. عبِد و عطا با هزاران مسئله، باز نیز رفیقِ متحد هم‌اند، عبِد و عدنان فقط با یک مسئله، اما متضادِ هم. البته این عدنان است که عنادش را به دسیسه آلوده کرده و حتی روح عبِد از مرکز دسیسه‌چینی خبر ندارد. «نِجلا» از میان عبِد و عدنان برداشته شود هیچ مسئله نمی‌ماند که عدنان این‌همه طرح بریزد که عبِد به نجلا نرسد که به او دل باخت. چیزی که در عبِد و عطا دائم وِرد زبان شده قسم ساده و باورمندِ «به سِدعباس قسم» است که گویا سوگند رایج آبادانی‌هاست. و در عدنان لقلقه‌ی زبانِ «هاوُوالله» است که فقط ورد است نه باور. بگذرم! فقط بگویم عبِد (حسام منظور) درین پانسمان سر توی و درمانگاه آبادان (همین عکس بالا برگرفته از سایت دامنه) به نَجلا (ابتدا سارا رسول‌زاده فصل اول + سپس محیا دهقان در فصل دوم) دل باخت. یعنی تا سر زخمی نشود! دل مجروح نمی‌گردد! که اولی زخم، فقط پانسمان بخواهد و دومی جراحت، اما اُنس و سامان. والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عبِد و عدنان و عطا در «نجلا»
/post/2072
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۳۵
  • پست شده - دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۱، ۰۵:۲۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رفع تصرّفات عدوانی سواحل

شرح عکس زیر: هم اینوری هم اونوری جالب است، روزنامه‌ی «جمله» ۲ اسفند ۱۴۰۰ که هم زُلف‌فروشی (یعنی خرید موهای دختران محروم و سپس تجارت سوداگرانه‌ی آن) را تیتر کرد و هم آزادسازی ساحل دریاهای شمال و جنوب را. آخه! اینها کی ساحل را پلاژ کرده بودند که بالایی‌ها ! روح‌شان این‌مدت خبردار نبود ؟! همه‌چی دیده بودیم، «می فروشی» (=مو فروشی) ندیده بودیم!
 
 
 
 
 
شرح عکس بالا: پلاژ لغتی فرانسوی‌ست یعنی دریاکنار. این‌طوری کرده‌بودند ساحل مردم را. کیا؟ همان بالایی‌ها! واقعاً باید دست مریزاد گفت هر کسی را که اینان را ازین تصرفات عُدوانی بیرون کند. عکس گویای تصرف تا خود لبِ آب است. مردم از آق‌قلا تا آستارا هم عبور می‌کردند دریا نمی‌دیدند. حتی بچه‌ی کنار دریا هم، از دریا محروم بود، به قول محلی‌ها: دَیرا.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رفع تصرّفات عدوانی سواحل
/post/2048
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۲۱
  • پست شده - سه شنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۷:۱۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بحثی درباره‌ی بانک و ربا و بهره و عملکرد

به قلم جلیل‌ قربانی: آقای طالبی، سلام، روز به‌خیر
 
۱- در دوره قبلی فعالیت «مدرسه فکرت» درباره ربا و تفاوت آن با بهره در نظام بانکی، مطالب خدمت دوستان ارائه کردم. به بیان ساده؛ ربا مربوط به دوره قبل از پیدایش پول و برای معامله پایاپای(کالا با کالا) بود که نباید بازپرداخت یک کالا بیشتر از دریافت آن باشد، آن هم به شرط برابری کیفیت آن دو جنس.
 
۲- اما یک نکته را باید اینجا متذّکر شوم، مهمترین کارکرد بانک در اقتصاد «جمع‌آوری سپرده» و «دادن وام» است؛ بانک برای جمع‌کردن سپرده باید سود بپردازد و برای دادن وام باید کارمزد بگیرد. 
 
۳- این پول دریافتی و پرداختی در سامانه بانکی« نرخ بهره» و تفاوت آن هم درآمد بانک از این فعالیت است.  اگر تفاوت این دو عدد به نفع کارمزد مثبت نباشد، بانک ورشکسته می‌شود و کار تعطیل.
 

 
۴- بانک واسطه یا دلالی است که دو طرف یک معامله پولی را به هم می‌رساند که یکی مازاد و دیگری کمبود پول دارد. مطابق ماده ۲۳۵ قانون تجارت، می‌تواند حق دلالی دریافت کند.
 
۵- کسانی که نرخ بهره را به عنوان ربا در نظر می‌گیرند، شناختی از کارکرد نظام بانکی و مهم‌تر از آن از کارکرد پول در اقتصاد ندارند.
 
۶- من اگر جای وزیر اقتصاد بودم، همین امروز این آقای صدیقی را به عنوان مدیرعامل بانک ملی کشور منصوب می‌کردم تا ببینم ایشان برای اداره یک سامانه بانکی چه روش جایگزینی دارند.
 
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
جناب آقای قربانی سلام. نیمروزتان به خیر. جناب‌عالی چون اقتصادخوانده هستید، بهره و ربا و فلسفه‌ی تأسیس بانک را کاملاً علمی بیان فرمودید که بر اطلاعات ما افزوده شد. متن خیلی هم منسجم در آمد. این به لحاظ نظری، اما وقتی به عملکرد و اخلاق اداری بانک‌ها توجه کنیم می‌بینیم طی همین دو دوره‌ی دولت ۱۱ و ۱۲ (دولت ۹ + ۱۰ که پیشکش) بانک‌ها آنچنان سود سرشار و معاملات پرسود و خرید املاک نجومی انجام داده‌اند که صدها سال اینها را سرمایه‌دارتر کرد اما ازین‌همه درآمد و افزایش سرمایه و حتی املاک و مستغلات، حتی درصدی ناچیز هم به حساب مشتریان خود نریختند. مگر می‌شود بانک واسط باشد ولی حق ذی‌حقان را ندهد یا دست‌کم هوای مشتریانش را نداشته باشد؟ بند ۲ شما که فلسفه‌ی تأسیس را به‌درستی رساند، این را ایجاب می‌کند که سپرده‌گذار متضرر نگردد. از سوی دیگر با تنظیم قراردادهای خشک و ده‌هاماده‌ای، مشتریان خود را خام و مبهوت می‌کند و شاید بتوان گفت کلاه بر سر آنان می‌گذارد! با این‌همه متن شما یک کلاس درس بود و ارزش نظری‌اش محفوظ و مضبوط. تشکر. بیشتر بخوانید ↓
 
نظر آقای احمد فضلی:
سلام، یکی از دلایل ربوی بودن بانک نرخ سود ثابت است که اول معامله به اصطلاح مضاربه تعیین می گردد با این همه تغییر شرایط اقتصادی هیچ تغییری در این نرخ نمی شود و اساسا این نوع مضاربه فقط روی کاغذ غیر ربوی است، موضوع دوم سود از تاخیر دیر کرد وام ها هست که از نظر تقریبا همه مراجع هم ربا و حرام است و یکی از دلایل ورشکستی بنگاه های اقتصادی کشور همین سیاست تساعد اقساط است. تا زمانیکه سیستم بانکداری ما بر مبنای سیستم غربی که ریشه در سیستم مالی یهود داری تغییری در واقعیت صورت نمیگیرد، مگر اینکه واقعا بانکی با مفهوم و قرار های اجرایی اسلامی باشد
 
 
جواب جناب جلیل‌ قربانی به آقای احمد فضلی :
 
سلام شب به خیر
 
۱- بانکداری یک کسب‌وکار و آن‌چه که در این کسب‌وکار معامله می‌شود، پول است.
 
۲- نرخ بهره به منزله قیمتِ موضوعِ معامله شناخته می‌شود؛ قیمت خرید پول برای سپرده و قیمت فروش پول هم برای وام وضع می‌شود.
 
۳- مثل تمام معاملات در بازار، قیمت فروش باید بالاتر از قیمت خرید باشد تا دوام کسب‌وکار تضمین شود. بالا و پایین بودن آن فقط با نرخ تورم سنجیده می‌شود. استاندارد هم این است که نرخ بهره کمی بالاتر از نرخ تورم باشد.
 
۴- این که یهودیان، بنیانگذار بانکداری به شمار می‌روند، اولاً به دلیل تقدم زمانی یهودیان نسبت به بقیه ادیان است و ثانیاً به دلیل آن‌که رهبران دینی مسیحی و بعدها مسلمان آن را مصداق ربا و حرام می‌شمردند‌. بعدها برای ورود به دنیای مدرن، آن را پذیرفتند تا از قافله تمدن عقب نمانند.
 
۵- در پست قبلی هم گفتم که کسانی که بانکداری بدون ربا را از سال ۱۳۶۲ در ایران، جایگزین بانکداری متعارف در کشور کردند، در عمل جز تغییر نام قراردادها، کاری نکردند. به جز ایران در هیچ کشور اسلامی و غیراسلامی، بانکداری متعارف کنار گذاشته نشد.
 
۶- خاستگاه آن‌چه به عنوان بانکداری اسلامی در ایران رایج شده، دستاورد نظریه‌پردازان اقتصاد اسلامی غیرشیعه در جهان به ویژه پاکستان است و معمولاً اولین شعبه هر بانک اسلامی در انگلستان تأسیس می‌شود.
 
۷- این که کسانی که بانکداری را با یک نگاه دفعی، دستاورد یهودیت می‌دانند، چرا در این ۴۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، جایگزینی برای آن نساختند؟ مگر برای یک دستاورد مدرن می‌توان جایگزین پیشامدرن پیدا کرد.
 
۸- نکته آخر دانشمندان و نوآوران، خادمان بشریت هستند و با نگاهی خدامحورانه، هدف‌شان، نگاه دینی ندارد، بلکه نگاهی انسانی و جهان‌شمول دارد. بانکداری، بانکداری همانند بسیاری از فعالیت‌های مدرن، دستاورد بشری است که انسان‌ها در کنار دیگر اختراعات و اکتشافات، بدون توجه به خاستگاه دینی، در طول تاریخ به ارمغان آورده‌اند.
 
 
ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
جناب آقای قربانی! سلام. شب به خیر. خوب نگاشتید. بند ۶ را نمی‌دانستم. جالب بود. اما بند ۵ عرضم این است خودِ مراجع عظام هیچ‌وقت نپذیرفتند بانک‌های جمهوری اسلامی غیرربوی‌اند. حضرات جوادی آملی و مکارم شیرازی که بارها و بارها تذکر دادند و بخش‌هایی از رفتار بانکی را حرام اعلان کردند ازجمله جریمه‌ی وحشتناک دیرکرد. قسط. در واقع به فرموده‌ی شما فقط اسم عوض کردند. در پایان اشکال ربوی‌بودن امری دینی است. این‌که به آن توجه نمی‌شود باید گذاشت روی اختیار عمل مردم که دین هم نمی‌خواهد مردم را به‌زور عامل شریعت نگه دارد.
 
من اساساً از هیچ بانکی زیان ندیدم چون زیاد سروکار ندارم، گرچه بانک‌ها جزوِ سامانه‌های مدرن‌اند اما نیک بلدید که در گذشته‌ی دور چارپایه‌ای به اسم «بنک» در اروپای ایتالیا و یا اسپانیا می‌گذاشتند و پول‌فروشی می‌کردند. امروزه مردم مجبورند پول را به بانک بسپرند، دست‌کم به این علل:
 
۱. بلد نیستند پول را کار بزنند. ۲. می‌گذارند که وام بگیرند. ۳. سود کنند. ۴. پس‌انداز کرده باشند. ۵. مردم از پول دمِ دستی واهمه دارند (به عبارت محلی: لَمِه‌لای پول زود لو شونه) چون خرج می‌شود یا کِش می‌رود، لذا هجوم می‌برند به بانک. ۶. یارانه‌بگیرند، پس باید بانک حساب باز کنند. ۷. حقوق‌بگیرند که لازمه‌اش حساب بانکی‌ست. ۸. تبادل فقط با بانک میسر است. و ... . بحث خوبی بود. تشکر. تازه خواستم بپرسم بانک رسالت هم جزوِ همین قماش‌هاست؟ که گویا جواب شما شامل این بانک هم هست. اگر نیست، روشن بفرمایید جناب قربانی.
 
جواب پایانی جناب جلیل قربانی:
 
سلام شب به‌خیر جناب طالبی. ممنونم از التفات جناب‌عالی به نوشته‌ام. در مورد فعالیت بانک‌ها، طبق قانون در تمام کشورها، بانک‌های تجاری حق ندارند در فعالیت‌های غیربانکی مانند بنگاه‌داری شرکت کنند.
 
کارزدن پول به تعبیر عام، کار بانک نیست و انجام فعالیت‌های اقتصادی از جمله خرید و فروش املاک و مستغلات و مانند آن از ایرادات بانکداری در ایران است.
 
همه بانک‌ها از جمله مهر ایران و رسالت در دادن وام، شرط سپرده‌گذاری دارند و نسبتی از سپرده را وام می‌دهند. 
 
آنها این سپرده‌ها را فعالیت‌های اقتصادی به کار می‌گیرند و سود قابل توجهی از آن فعالیت‌ها به دست می‌آورند.
 
حساب قرض‌الحسنه مشتری نزد بانک به معنای بهره‌مندی بانک از پول رایگان است، اما هیچ بانکی وام قرض‌الحسنه به معنای بهره صفر درصد نمی‌دهد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بحثی درباره‌ی بانک و ربا و بهره و عملکرد
/post/2022
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آینده از آن آگاه‌ترها

به قلم دامنه. به نام خدا. در صفحه‌ی ۱۳۷ «برگِ بی‌برگی» نوشته‌ی پروفسور «فضل‌الله رضا» که در ۶ آذر ۱۳۹۸ در همین وبلاگم معرفی کرده بودم، خواندم که یادآور شد در میان جوامع بشری برتری و نیرومندی قرنِ آینده با «آگاه‌ترهاست»، نه با «زورمندترها». به قول مولوی محمد بلخی: اقتضای جان چو ای دل آگهی‌ست / هر که آگه‌تر بود جانش قوی‌ست

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آینده از آن آگاه‌ترها
/post/2020
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۲۹۰
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بردسکن و مدارس درهم

 
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خواستم درین پست به یک موضوع جامعه‌شناختی ورود کنم. کمبود مدرسه در بردسکن خراسان رضوی موجب کلاس‌های مختلط (= پیشنهاد من: درهم و باهم) شده است. بافت فکری و مذهبی این منطقه موجب گردیده تا خانواده‌ها ترکِ تحصیل دختران را بر حضور در کلاس مختلط با پسران ترجیح دهند، عصمت دختران را بر دانش آنان رجحان داده‌اند. به نظر بنده این واکنش اخلاق‌مدارانه، پاسبانی از حریم «زن» است که در مذهب اسلام حرمت و طهارتش تقدیس و تکریم شده است. ما (=دهه‌ی چهلی و پنجاهی‌ها) که دو دوره‌ی ابتدایی و راهنمایی را در مدارسی مختلط درس خوانده‌ایم، ازین تجربه برخورداریم که فضای مختلط فضایی مناسب نبود؛ گرچه هم‌نسلی‌های ما نگاهی پرهیزگرانه و نجابت‌وار به دختران محل خود به عنوان ناموسان خویش داشتند، اما مشکل از جایی سر برمی‌آورد که دو سوی ماجرا از همدیگر شرم می‌کردند و همین خجالت و آزرَم باعث می‌شد در درس و دانش و فهم مطالب کم بیاورند. وقتی دختر در سر کلاس درس، از آن‌همه جوانِ در حال بلوغ خجالت بکشد و یا مورد طمعِ نگاه جستجوگرانه‌ی جنس متفاوت خود قرار گیرد فکرش از سرش می‌پرَد و حواسش (اگر عاقل باشد) به حفظ حرمت و منزلت خود کشانده می‌شود و (اگر فرضاً هوایی باشد) به تعبیر طنز محلی به سمت قاطرخرینی.
 
از‌آن‌سو هم، ممکن است پسر سربه‌راه مورد طمع دختر مثلاً سربه‌هوا قرار گیرد؛ زیرا این دو جنس -آن‌هم در سنین اوج‌گیری قوه‌ی جنسی- به حکم قانون طبیعی و مشیت آفریدگار متعال همدیگر را جذب می‌کنند و نرد عشق می‌زنند؛ و همین فضای درهم و باهم، هوش از سر هر دو جنس می‌رباید. به لحاظ گرایش طبعی و سرشت فطری هم، شاید کلاسِ باهم، خوش بگذرد و بهتر است مؤدبانه‌تر بگویم: نشاط‌آور باشد، اما در حقیقت به نظام آموزش سالم و رفتار مسالمت‌آمیز صدمه می‌زند و حریم‌های تعیین‌شده و تأکیدگردیده‌ی عرفی و مذهبی را سست و تُرد می‌کند. چنین مدارسی گرچه پیش‌درآمد ازدواج توأم با علایق و عشق و شناخت هم می‌تواند باشد، ولی آسیب بد آن، بر آثار خوب آن غلبه دارد.
 
بنده اظهار کند که درین‌باره فهم شخصی خود را بیان داشته است، و پرواضح است موضوع، موضوعی کاملاً تخصصی‌ست. نکته این‌که واکنش بردسکن نشان می‌دهد میراث ناموسِ میهن و آموزه‌های نامدار اسلام، هنوز هم در میان مردم ایران حیات ثمربخش دارد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بردسکن و مدارس درهم
/post/592
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۷۹۸
  • پست شده - سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۴۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کدام تظاهر بد است؟

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عِرض مؤمن دست خودش نیست که راحت بخواهد آن را بریزد؛ به وسیله‌ی فساد، تظاهر، فریب، ستم، و به هر رذیله‌ی دیگر. یا دیگران بخواهند با عرض مؤمنان بازی کنند. عِرض مؤمن امانت خداست در دستان بنی‌آدم، چرا که خداوند اساساً به نوع انسان به استناد آیه‌ی ۷۰ اسرا، کرامت بخشیده؛ «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم...». پس هر مؤمنی موظف است عِرض (=آبرو و حیثیت) خود را حفظ کند و نگهبان خود باشد. در تفکر استاد شهید مرتضی مطهری «تظاهر به خوبیِ» ریاکاران و  «تظاهر به بدی» ملامتیان، هر دو بد است. امروزه می‌بینیم جامعه -خصوصاً کسانی که خود را خیلی مدرن و روشنفکر می‌پندارند- در رد و سرزنش «تظاهر به خوبی» و ریاکاری پاره‌ای از مذهبیون سر از پا نمی‌شناسند! اما هم‌اینان در نکوهش «تظاهر به بدی» متجاسران نه فقط سکوت دارند، بلکه گویا بدی و جلوه‌گری به زشتی آنان را بسیار خوش می‌دارند و تشویق‌شان می‌کنند و حتی آدم‌های بد و منفی جامعه، نزدشان چنان قرب و ارج دارند که انگاری خوشحالند چنین افرادی تجرّی می‌کنند و همه‌چیز، حتی مقدسات مردم را مورد هجمه قرار می‌دهند. بگذرم. اینک بهتر است سخنم را به سه سخن بزرگان دین ما -که راه و حجت و میزان‌مان هستند- مزیّن کنم:
 
پیامبر ص چه شگفت‌انگیز فرموده‌اند که: «هر چیزی که انسان جهت حفظ عِرض خود انجام دهد برای او صدقه نوشته می‌شود. (دُرج گُهر، ص ١٤٨)
 
امام علی ع چه حکمت‌آمیز اندرز داده‌اند که: «هیچ‌وقت به کاری که باعث بدنامی و لطمه‌زدن به عِرض و حیثیت تو می‌شود، اقدام مکن. (فهرست غُرر، ص ٢٤٢)
 
و امام رضا عالِم آل محمد ص چه مهربانانه نوید داده‌اند که: «مَن کَفَّ عَن اَعراضِ المُسلِمینَ اَقالَهُ اللهُ عَثرتَهُ یَومَ القِیامة. کسی که از آبروریزی و لطمه‌زدن به حیثیت مسلمانان خودداری کند خداوند از لغزش‌های او در روز قیامت گذشت خواهد نمود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٦)
 
حقیقتاً عِرض آدم مؤمن به خداوند، چنان مهم است که اگر گشتی کوتاه به ادبیات دینی و احادیث و آیات بزنیم با هزاران نکته و پند برمی‌خوریم که هر کدام می‌تواند ذهن ما را صیقل داده و فکر ما را باز نماید. مثلاً در سایت مسجدهدایت، چهل حدیث درباره‌ی عِرض آمده که روح انسان را می‌نوازد.
 
بنده معتقد است اگر در سرآغاز یک طلوع تا سرانجام یک غروب، همواره یک استکان چای، یک فنجان شیر، دو حبّه سیر، صد گرم برنج و دو دانه انگور و ۸ لیوان آب و نیم قُرص نون و ... می‌خوریم، حق داریم که به جسم‌مان برسیم و به خود لذت مادّی برسانیم، همان اندازه هم، بلکه بیشتر وظیفه داریم برای روح و روان‌مان وقت بگذاریم تا به روح هم لذت ببخشیم. جسم و روح تا میزان نباشد، مُخ و مغز و ذهن هم میزان نمی‌شود. نه فقط مُخ و مغز و ذهن که حتی گفتار و کردار و پندار هم نیک نمی‌گردد. درود بر هر کسی که عِرض خود و عِرض دیگران را نمی‌ریزد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کدام تظاهر بد است؟
/post/2009
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۸۵
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جامعه‌ی خرافه‌زده

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی از درک اسلام درمانده شدند و آن را از دینِ عبادت و عدالت به مذهبِ ذَهَب و ذَب (به ترتیب یعنی: زر و طلااندود. دفع و راندن دیگران) دگرگون کرده‌اند، چاره‌ای ندارند جز آن‌که مسلمان را به ظاهری از اسلام اُنس و آشتی دهند و در واقع سرگرم نگه دارند. اسلام عربستان را بنگرید: کعبه، آن خانه‌ی ساده و سنگی خدا را معطر و مُطلّا می‌کنند ولی همزمان خانه‌ها و خون مردم یمن را با شیک‌ترین سلاح‌های زرّادخانه‌ی ثروتمندان آمریکا خراب کرده و درهم می‌ریزند. درین سو هم، اگر فقر و فلاکت مردم را هم دیدند به روی خود نمی‌آورند و از آن‌همه تأکید دین و سرپرست دین -حضرت محمد ص و حضرت علی ع- بر عدالت و برادری و برابری و آزادی، فقط و فقط می‌چسبند به برگزاری بی‌حال و احوالِ نُدبه‌ها، کمیل‌ها، جمکران‌بازی‌ها، ظهوربازی‌ها و ده‌ها مشغولیات من‌درآوردی دیگر که به بدعت بیشتر نزدیک است، تا به دین و آیین و مذهب. از برجسته‌ترین حدیث‌ها مثلاً در «عیون اخبار الرضا» که بر عظمت رسیدگی به امور مردم و اصل و اساس دین است، راحتِ راحت می‌پرهیزند و آسان سرمی‌پیچند، ولی همان‌ دم، به انواع روایت‌های بی‌پایه و سست که هیچ سنخیتی با دین ندارد و به اسرائیلیات نزدیک‌تر است تا به اسلام، مشغول می‌شوند. و یا این‌همه دانش‌آموخته‌ها، پس از سال‌ها درس خارج فقه خواندن، به جای این‌که به جامعه منتشر و مهاجر و حتی مقیم شوند و مردم را به دین آشنا و آگاه کنند، چسبیده‌اند به همان‌جایی که قرار بود فقط چند سالی، که به پیشنهاد شهید مطهری پنج سالی کافی‌ست- تفقه کنند و آنگاه به دل دیارها و دامنه‌ی بلادها رفته تا دست مردم را در دست دین بگذارند. شما تا قیامت همانجا بمانید و برای همدیگر هی استدلال و احتجاج کنید، اما بدانید که چیزی عاید نمی‌شود. تازه همینان به روایات خرافی دلخوش‌ترند تا به روایت‌های واقعی و آموزه‌های حقیقی. کتاب کفایه را به قول شهید مطهری چند لا از بَرند، اما به قرآن که می‌رسند از درک پیام آن لنگ می‌زنند. آخه چون خرافه راحت‌تر مردم را سرگرم نگه می‌دارد. لابد باخبرند (یا واهمه می‌گیرند) وقتی مردم هرچه بهتر، صحیح‌تر و عمیق‌تر از دین سر دربیاورند، ممکن است مطالبه‌گر شوند و طلبِ آزادی و آزادگی کنند و آنگاه نان اینان آجر می‌شود. لذاست آن جناب شیخ کاظم به جای این‌که خودشان را صدیقانه سرزنش کند، در عوض مردم را شماتت می‌کند. خودِ حوزویان خردمند و اهل خودسازی، بیش از همگان از عذاب این دسته‌ی خرافه‌جوی «مقدس‌مآب» در رنج‌اند. واقعاً؛ بگذرم.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جامعه‌ی خرافه‌زده
/post/1996
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۸۸
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

غفلت و غارت

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. غفلت! و غارت! اولین کار برای ذهن‌های کنجکاو شناسایی واژه‌هاست. مثل روش ستودنی مفسّران قرآن که تا لغت را شرحه‌شرحه نکنند، وارد جمله نمی‌شوند. همانطور که تا «صرف» خوانده نشود، «نحو» فهمیده نمی‌شود. اولی به‌زیبایی بحث از فعل و کلمه می‌کند و دومی از جمله و گزاره. وقتی دیروز ۲۶ آبان ۱۴۰۰ دیدم «غفلت» را کنار «غارت» گذاشتند و بحث مهمی را هوشمندانه به نخبگان و دستگاه حکمرانی و ملت هشدار داده‌اند، مثل همیشه‌ی خودم نخستین کارم این شد لغت را هرچه ژرف‌تر بشناسم، و چه بسا بشکافم؛ ازین‌رو دهخدا و معین و کتاب‌های تفسیر قرآن، دروازه‌ی ورودی شناخت لغت‌هاست. صاف رفتم «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» و این برداشت را ابتدا روی چرک‌نویس جمع‌بندی و سپس تایپش نموده‌ام؛ و شد این پست:
 
غفلت یعنی رفتنِ معنی از نفْس. کلمه‌ی ذکر بسا مى‌شود که در مقابل غفلت قرار مى‌گیرد. و غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم، یعنى این که ندانم که می‌دانم، و ذکر در مقابل غفلت عبارت است از این که بدانم که می‌دانم. و بسا مى‌شود که در مقابل نسیان استعمال مى‌شود، و نسیان عبارت است از این که صورتِ علم، بکلى از خزانه‌ی ذهن زایل شود، و ذکر برخلاف نسیان عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و به همین جهت کلمه‌ی ذکر، مانند نسیان، در مواردى که خودش نیست ولى آثارش هست، استعمال مى‌شود، مثلاً وقتى من ببینم که شما دوست صمیمى خود را با این که مى‌دانى احتیاج به نصرتت دارد، نصرت ندادى و کمک نکردى، مى‌گویم: چرا پس دوستت را فراموش کردى؟ با این که او را فراموش نکرده‌اى و بر عکس همواره با او و به یاد او بوده‌اى، اما از آنجا که این یاد، اثرى نداشته و بر عکس، اثرِ فراموشى از شما سر زده، مثل این است که اصلاً در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى. منبع
 
حالا بروم سراغ این جمله‌ی روشنگر رهبری در دیدار نخبگان کشوری: «وقتی ملتی از توانایی‌های خود غفلت کرد، غارت او آسان می‌شود. در واقع غفلت، مقدمه‌ی غارت و غارت، افزایش‌دهنده‌ی غفلت» است. منبع
 
نکته: دیدید حتی آثار غفلت و اثرِ فراموشی هم، در نظر علمای لغت، غفلت و نسیان و اهمال و بی‌توجهی محسوب می‌شود؛ چه رسد به خودِ غفلت و در غفلت غرق‌بودن و نهایتاً بن‌بستی به اسم دزدی در روز روشن، و یغما و چپاول و غارت در هر موقع و زمین و زمان.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
غفلت و غارت
/post/1251
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۹
  • پست شده - پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

قدمگاه‌ها

قدمگاه‌ها
به قلم دامنه : به نام خدا. سه چهار سال پیش، رُمان «سیّد بغداد» را خوانده و در ۹ مرداد ۱۳۹۷ در پستی در اینجا معرفی کرده بودم که در صفحه‌ی ۷۳ آن آمده بود در جنوب دمشق ایستگاه قدم در راه‌آهن وجود دارد که می‌گویند پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ص قبل از نزول وحی، وقتی با عمویش برای تجارت به دمشق رفته، آنجا قدم گذاشته بودند. دیشب دیدن مجدد همین مطلب کوتاه به صورت اتفاقی، موجب شد تا نوشتن قدمگاه‌ها در ذهنم شکل بگیرد.
 
قدمگاه‌ها جزوِ جاهایی هستند که مردم یک سرزمین، به آن به دیده‌ی حرمت، برکت و زیارت می‌نگرند، زیرا یقین یا محتمل می‌دانند پیامبری، امامی، و یا حتی انسان بزرگ و قدّیسی بر آن قدم گذاشته و در نتیجه متبرّکش ساخته است. گروِش مردم به قدمگاه‌ها، صرفاً ناشی از همین باور و علاقه‌ی باواسطه برای تقرّب به درگاه باری‌تعالی است. چنین گرایش معناگرایانه حتی در مقیاس کوچکتر هم در میان مردم نهادینه شده که مثلاً محلی از خانه‌های قدیمی و پرخاطره‌ی خود را نشان می‌گذارند که یادگار جدّ و اجداد آنان است. یا نقطه‌ای از اتاق خانه را بیشتر دوست می‌دارند چون مثلاً وقتی والدین‌شان حیات داشتند آن قسمت می‌نشستند و یا پای سماور گرد می‌آمدند، چای می‌ریختند و فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌ها و نبیره‌ها و حتی ندیده‌ها دورشان حلقه می‌زدند و چای می‌نوشیدند و نون و نمک می‌خوردند و خورد و خورشت.
 
 
 
نیشابور. زبرخان، قدمگاه امام رضا علیه السلام
 
حالا حساب کنید چنین حالتی از محبت‌های درونی انسان، به کسانی از شریف‌زادگان عالم شامل انبیا و امامان تعلق گیرد چه گدازه‌ای در دل می‌گذارد؛ فرض کنیم قدم ما به جاهایی مثلِ محل معراج رسول الله ص در قبةالصخره‌ی بیت‌المقدس برسد. یا به محراب مسجد کوفه، یا به گودال قتلگاه، یا به زیر نخل خشکیده‌ی محل زایمان مریم مقدس ع، یا به حجره‌ی حضرت زکریا در معبد اورشلیم، یا به مقام ابراهیم ع در کعبه‌، یا به مزارشریف افغانستان که برای عزیزان افغان قداست خاصی دارد، یا به خانه‌ی گلین فاطمه‌ی زهرا س، یا به بیت‌النور قم و یا به نیشابور خودمان در زبرخان، قدمگاه مشهور امام رضا ع که محل رجوع خیل عظیم زائران است؛ جایی زیبا و سرسبز که بنده افتخار چندبار دیدار از آن مکان را داشته‌ام.
 
نکته‌ی بنیادی این است گرایش مذهبی مردم ریشه در اعماق وجودی آنان دارد و به‌آسانی نمی‌توان آن را سست یا نابود و بر باورهای ژرف مردم صدمه وارد ساخت. مهم این است مردم با همین نگاه‌های ماوراء و پرمعنا، به زندگی خود دَم و دِما می‌دهند؛ باروهای باورهای عقلانی و عرفانی مردم را نباید تخریب و واژگون کرد، آنان به این کردارهای زیبا و پرنشاط‌، بر پندارها و گفتارهای خود رنگ عشق و عبادت می‌زنند و لذت معنوی می‌برند. چه کسی حاضر است (بهتر است بگویم قادر است) زائر معتقدی را که در صحن عتیق رضوی در قوس پنجره فولاد، لبریز از انرژی و سرشار رازونیاز است، به چیزی یا جایی دیگر فراخوانَد و دل وی را از معنا به مادّه برگردانَد؟! هیچ کس. پایان. اما؛
 
اما امروز ۱۳ آبان در روز مبارزه با آمریکا و استکبار، یاد سرود تاریخی را باید زنده نگه داشت که در اصل به سفارش حضرت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ساخته شد. سروده‌ی سَدیدِ مرحوم حمید سبزواری و صدای طنین‌انداز آقای اسفندیار قره‌باغی. سرود بامحتوا و با معرفی آن سوی چهره‌ی کریه آمریکا، که اینک مدعیانی از هر دو جناح چپ و راست، از آن پشیمان و شرمنده شده‌اند و شرمگینانه پرت‌وپلا می‌بافند؛ چون فکر می‌کنند باید دم کدخدا را دید و سمت آمریکا غلتید! بیشتر بخوانید ↓
قدمگاه‌ها
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قدمگاه‌ها
/post/201
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۹۳
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مصاحبه‌ی همسر حاج‌آقا مصطفی خمینی

مصاحبه‌ی همسر حاج‌آقا مصطفی خمینی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبه‌ای خواندم از همسر حاج‌آقامصطفی‌ خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم) که از شرح مطالبش می‌گذرم و فقط دو نکته‌اش را حیفم آمده نگویم:

 

یکی این که در مورد تولد فرزند دومی‌اش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»

 

و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج‌آقامصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده‌ی خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد و آن وقت حاج‌آقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر می‌کنی.»

 

خانم معصومه حائری

 

جمله‌ی اول که به گفته‌ی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان می‌دهد نفوذ جهل درباره‌ی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش می‌تازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانه‌ی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبه‌ی مرکز و پیرامون نمی‌شناسد. حالا آن‌که حالِ همه‌ی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطه‌ی علم و رزق خداوند است و اکرم کسی‌ست که پرهیزگارتر باشد. می‌گویید نه! بنگرید آیه‌ی ۶ هود با ترجمه‌ی مرحوم فیض‌الاسلام را:

 

وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها

و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین

 

و (پس از آن درباره‌ی احاطه‌ی علم و دانایى خود را به هر چیز مى‌فرماید) جنبنده‌اى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بى‌جانش) مى‌داند، همه‌ی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبنده‌اى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامه‌ی نگاه داشته‌شده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مى‌آورند.)

 

جمله‌ی دوم هم نشان می‌دهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آن‌که الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانواده‌های مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلی‌راحت و بی‌مبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کم‌کم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُل‌حجابی -که شوربختانه جامعه‌ی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیان‌های محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.

توضیح

 

متن زیر را جناب حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کرده‌اند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج می‌شود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓

مصاحبه‌ی همسر حاج‌آقا مصطفی خمینی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مصاحبه‌ی همسر حاج‌آقا مصطفی خمینی
/post/148
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۳۱
  • پست شده - چهارشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۰۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تحلیلی بر سریال بازی مُرکّب

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. از ۹ قسمت سریال «بازی مُرکّب» کره جنوبی فعلاً فرصت دیدنِ ۴ قسمت دوبله‌شده‌ی فارسی را یافته‌ام. چندماه پیش نیز، «انگل» ساخته‌ی دیگری از کره جنوبی را به تماشا نشستم که نگاهی منتقدانه به نظام سرمایه‌داری داشت و توانسته بود هم از کن، و هم از اسکار جوائز برُباید.
 
صنعت فیلم و سریال امروزه جزوِ بُرنده‌ترین و کاراترین ابزار عرصه‌ی فرهنگ و هنر در سطوح جهانی شده است؛ چیزی که به گمانم در ایران به هزل و هزیمت و لودگی، و متاعی برای خودنمایی‌های سبُک و هرزگی‌های ویرانگر کشانده شده است، به‌ویژه آنچه برای نمایش‌های خانگی ساخته می‌شود که برخی‌هاش آنچنان زشت و لوس و زرد است که آدم خجالت می‌کشد ۵ دقیقه‌اش را به طوع و رغبت ببیند و حاضر است درجا دگمه‌ی خروج را بزند.
 
 
از بازیگران گیرای
سریال بازی مُرکّب
عکس از دامنه
از روی پخش در فیلیمو
 
 
 
 
«بازی مُرکّب» «Squid Game»
 پرداختن به قماری هولناک برای برنده‌شدنِ
۴۵/۶ میلیارد وون (۳۸/۷ میلیون دلار)
 
اما «بازی مُرکّب»؛ این سریال سرنوشت محتوم فقرایی در کره جنوبی را (شامل کره‌ای‌ها و کسانی که از کشورهای دیگر برای کار به کره رفته‌اند) روایت می‌کند که در نظام ثروت‌اندوزِ بی‌رحمِ سرمایه‌داری، خود را نابودشده، مقروض و در چنگ فلاکت و مرگ حس می‌کنند؛ ازین‌رو حاضر می‌شوند تمام زندگی و حتی جان خود را در برنده‌شدن جایزه‌ی نقدی وسوسه‌انگیز قمارِ خشن و مرگ‌آور، به حراج و مثلاً رقابت از سرِ اکراه در بازی‌های مشهور دوره‌ی نوجوانی کره بگذارند. و با آن‌که از عواقب مهلک آن به‌شدت واهمه دارند، اما برای رهایی از درّه‌ی فقری که شکاف طبقاتی نظام منحط سرمایه‌داری به آنان ارمغان! آورده، تن به ریسک بدهند، ریسکی که در هر مرحله از بازی -بخوانید رقابت قمار- چندین نفر از جمع ۴۵۶ نفره‌ی شرکت‌کننده‌ از ادامه‌دادن مراحل بعدی بازی‌ها حذف می‌شوند؛ نه حذف به معنای کناررفتن و باختنِ صرف، نه، بلکه حذف به معنی سلّاخی‌شدن و تیرباران‌شدن و شلیک به مغز و قلب‌شان و بردن به اتاق مخفی تشریح زیرزمینی برای درآوردن قلب و کلیه و کبد و سایر اجزای بدن‌شان جهت فروش و قاجاق. و یا بردن در تابوت شیک و روبان‌زده و نهایتاً ذوب در کوره‌های آتشین زباله‌سوز و یا دفن مخفیانه در نقطه‌ای نامعلوم و به‌دور از چشم پلیس و دولت و مردم.
 
در واقع دیدن «بازی مُرکّب» برای کسانی که اهل مطالعه و دانش و تشنه‌ی دانایی‌اند و از سیاست پیچیده و لامروّتِ ماکیاوللی‌های زمانه سر درمی‌آورند، مانند این می‌مانَد که انگار بر سرِ کتاب‌هایی از مارکس و مارکوزه و هابرماس و مرحوم علی شریعتی و دانشمندان روشنفکر و ... نشسته‌اند که از بس منتقدانه و واقع‌بینانه و به دور از هیجان و احساس، به نظام سرمایه‌داری نظر افکنده‌اند، حاضر نیستند حتی چایِ کناردست خود را بنوشند و لَختی بیآسایند و سر از ورقه‌های کتاب‌گونه‌ی این سریال به‌شدت جذّاب و منسجم بردارند. گویی این بار نظریه‌های منتقدانه‌ی سیستم سرمایه‌داری کاپیتالیسم و مرکانتالیسم (سوداگری) را به جای گشتن در لای کتاب، از روزنه‌ی «فیلیمو» یا «نماوا» باید بنگرند.
 
من که از «فیلیمو» این سریال را دیده‌ام، فعلاً تا همین سرِ قسمت ۵، دوبله‌اش به فارسی انجام شده است. باید فرصت بیابم مابقی را هم ببینم که سریالی جهانی شده است.
 
آیا سریال‌هایی چون «بازی مُرکّب» و فیلم‌هایی چونان «انگل» که شعله‌های مشتعل «شکاف‌های طبقاتی و ناعدالتی در جهانی ناعادلانه»‌ی سیستم سُست سرمایه‌داری را نمایان می‌کنند، زمینه‌ساز انقلابی بزرگ و سبب‌ساز اعتراضاتی غیرکورکورانه علیه‌ی این نظام‌های ضد انسانیت است، که ۱۰۰٪ در برابر دعوت انبیای خدا ایستاده‌اند و پیام آسمانی را نادیده انگاشته‌اند؟ هنوز نمی‌دانم؛ اما جهان بر حسب سنت قطعی تداول ایام محاسبه خواهد شد؛ دیر یا زود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تحلیلی بر سریال بازی مُرکّب
/post/1416
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۵۱۲
  • پست شده - دوشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۰۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟

لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟

 به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نه‌تنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبه‌ای بالاتر و ژرفناک‌تری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبن‌عبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالی‌تلوّ محمد ص و همه‌ی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت می‌کنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایه‌سار مکتب اسلام و پیام‌رسان دین کامل است و مسلمان همه‌ی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعه‌نوش زمزم و کوثر او می‌داند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.

 

شادباش برین زادروز

 

لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف می‌گوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا می‌دارد (آیا اقامه هم می‌کند؟ من نمی‌دانم، زیرا اقامه‌ی نماز به اقامه‌ی عدل و حق می‌انجامد و اقامه‌داشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار می‌شنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دین‌شناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی می‌نماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزه‌های سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتی‌اند که در محمد و علی و همه‌ی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوه‌ی تامّ نموده بود.

 

صنف وارسته‌ی روحانیت (که البته مثل پسته‌ی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازه‌ی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیده‌ی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.

 

ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیه‌ی دهه‌ی ۴۰ قم، که بنیاد سلسله‌ی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایه‌های سُست و تُرد و ترَک‌خورده‌ی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.

 


ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفته‌اید که لبریز خاطره‌ایم از آن خطیب‌ها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابه‌ها. حالا از آن محتواها عبور می‌کنم و فقط چند خاطره‌ی گزاره‌وار، بر خاطر خوانندگان خطور می‌دهم: اینجا و اینا:


وقتی منبری مجلس را می‌گرفت و دهن‌ها وا می‌شد و گوش‌ها تیز، خطیب از پشت، عمامه‌اش را با کف دست می‌گرفت و چند سانتی بر پیشانی‌اش فرو می‌غلتاند و شمایلش تازه قشنگ‌تر و گیراتر می‌شد. حالتی گویا ایپدیمی و همه‌گیر درین صنف.

 

وقتی به ذکر مصیبت نزدیک می‌شد مردم در خیال خود گپ می‌زدند خدا را شکر دارد دارد تمام می‌کند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک می‌زد و یک باب دیگر در منبر می‌گشود و کش می‌داد و این پاهای پامنبری‌ها بود که به پلَندِر (به قول شهری‌ها: کزکز) می‌افتاد و خون در رگ به بند می‌آمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمه‌زدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیه‌بدهکار! بیشتر بخوانید ↓

لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟
/post/1398
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۷۰۸
ادامه ی مطلب
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جاده‌ی مشهد-مکه تا گورنای تانزانیا

 

 

جدول نرخ جرایم رانندگی سال ۱۴۰۰ ؛ مبلغ به تومان

 

 

استقبال ایران و عربستان از پیشنهاد

مصطفی کاظمی نخست وزیر عراق مبنی بر ساخت

جاده‌ی بین‌المللی از مشهد تا مکه با عبور از کربلا

 

 

«عبدالرزاق گورنا» نویسنده‌ی تانزانیایی

برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی سال ۲۰۲۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جاده‌ی مشهد-مکه تا گورنای تانزانیا
/post/1354
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۶۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چارقدگوشه

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کسانی مانند من که اگر از دِه برخاسته باشند و در سن و سال من باشند و همچنان لذت ببرند که روستازاده هستند و اهل دیار دِه و قصَبه و هویت محلی خود را با اشتیاق پاسبان‌اند، به‌یقین از چارقد گوشه‌ی مادرشان خاطره‌ها دارند. چارقدِ روسری سفید وال هندی، که سرتاسر سر و دوش و بالاتنه‌ی مادران را می‌پوشاند و وقتی هم بر سر می‌کردند چنان به آنان می‌آمد و زیباروشان می‌ساخت گه گویی نور از روی‌شان تابانده می‌شد؛ آن وقت گوشه‌ی چارقد خود داستان داشت:

 

پول به آن گره می‌زدند. از پول سکه‌ای گرفته تا پول کاغذی نو و چروکیده. و اغلب هم این گره کِش می‌رفت، نه از بیرون، که از طرف خودِ فرزندان!

 

آدرس جایی (مثلاً مطب و راسته‌ی بازار را) که می‌خواستند بروند، لای آن جاساز می‌کردند.

 

موقع روضه‌خوانی ماه محرم اگر قند تکیه اضافه می‌آمد برای تبرّک هم شده آن را در چارقدگوشه می‌بستند و سپس به بچه‌ها به نیت بیمه  و شفا می‌خوراندند.

 

نون خشک (نون قندی به زبان شهری) مسجد و تکیه هم، همینطور.

 

مادران شهید و اسیر و مفقودالاثر که داستان‌شان بغرنج است؛ عکس پرِس طلقی یا پلاک جبهه و یا سربند یازهرا و یاحسین و یا سایر یادگاری‌های‌شان را چارقدگوشه محکم و سفت گره می‌زندند که با فرزندشان، با جگرگوشه‌ی‌شان پیوند نگسلند و هر آن با آنان نفس کشند و دم و بازدم گیرند. همین خیال، آنان را آرام نگاه می‌داشت.

 

تبصره: در خانواده‌هایی که شیخ و روحانی داشتند اغلب عمامه‌ی مستعمل را بُرش می‌کرده و چارقدش می‌ساختند. یاد همه‌ی مادران‌مان چه در قید ممات و آرمیده در خاک و چه در قید حیات و آراسته به کار و تلاش، گرامی و ستوده باد.

 

نظر حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی:

سلام به طالبی عزیز. اول این که یاد باد آن روزگاران یاد باد. دوم این که پاک کردن اشکهای مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین با گوشه آن چارقدها را فراموش کردی... سوم این که با ظهور نسل جدید، متاسفانه آن چارقدی که در آن زمان از آن نور معنویت ساطع بود، اکنون جای خود را به شال و روسری هایی داده که از بعضی از آنان آتش می بارد. هیچ چیزی را نمی توان به آن گره زد، حتی حیا و غیرت را... چهارم این که توصیف و یادآوری زیبایی بود... ممنون.

 

چارقد مادر شهید

از شهیدآباد (تروجن) بهشهر

روستایی با ۵۱ شهید و ۸ آزاده و ۱۸۷ جانباز

 

دامنه: سلام استاد ارزشمندم جناب احمدی. یادآوری جالبی بود. بله پاک‌کردن اشک یادم نبود. این هم به کارکرد چارقدگوشه اضافه شد. تعبیر تکاندهنده‌ای نیز به کار بردی که امید است پوشش و حجاب ازین هم شُل‌تر نشود. اگر امروزه آن مادران قدیم بودند، مثل مادران عزیز این میهن به جای ماسک در برابر ویروس کرونا از چارقدگوشه استفاده می‌کردند. ممنونم که بر طبع شما نشست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چارقدگوشه
/post/1976
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعد