مدرسه فکرت ۷۱
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت هفتاد و یکم
۱۹ - ۴ - ۱۴۰۰
هزار عضو شوراهای شهر کجا رفتند؟! زندان
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی دیروز نه، پریروز هم نه، به قول محلی پیشِروز این خبر را خواندم که ۱۰۰۰ عضو شوراهای شهر به زندان (منبع) افکنده شدند، حیرت نکردم اما سرافکنده شدم. تأخیر انداختم که شاید خبر به این وسعت فاجعه، تکذیب شود، دیدم نه، گویا راست است. وقتی کسی پیش میافتد نماینده و نماد مردم در یک نهاد دموکراتیک میشود، اینمقدار باید خودنگهدار باشد که دست به داشتههای مردم نبرَد و از اعتماد مردم برای خود کیسهی غارت و گونیخِلالِ! زدوبند ندوزد. نمیگویم قدّیس باشد، اما در طول دورهی نمایندگی مردم، دستکم میتواند خویشتندار بماند و رسوایی خود را نخرد. تا به دست فلک، فلک! نگردد.ی
یک نکته: ریشهی مشکل، دموکراسی جوامع نیست؛ فرهنگ سیاسی آن جامعه است.
یک نتیجه: بنابرین، حتی از طریق رأی مردم -یعنی سازوارهی انتخابشوندگی و انتخابکنندگی- هم، فساد محوِ محو نیست؛ بلکه مثل پسزمینهی رنگی یا مات، همچنان میدرخشد! و ملت را مبهوت میسازد؛ این، مانند معضل پسماند میمانَد که اساساً بهزودیزود قابل حل نیست، زیرا زباله از نظر بعضی یعنی دورانداختن هر چیز، در هر کجا، به دلبخواه!
۲۰ - ۴ - ۱۴۰۰
به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنماییهای امامان معصومش میجوید تا با راستیآزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست میپیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخندهی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا میرسد، دغدغه و حرمتگذاری یک شیعه نسبت به ائمهی هُدی (ع) شدیدتر میشود. امروز به همین رسم، در آخر ذیالقعده در روز شهادت غریبانهی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دلانگیز بر مشام شیعه میرساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم میدارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است دربارهی نقش دل در درک خدا و دومی جملهی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:
«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک میکند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهمها [و خیالبافیها]ى دلها، دقیقتر از دیدنِ چشمهاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیدهاى و داخل آن نشدهاى میتوانى با وَهمَت درک کنى [و شبیهسازى کنى] ولى خداوند با وهمها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)
«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیلهی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانهی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی میباشد.» (منبع)
پاسخ به:
جناب آقای علی مزینانی عسکری. با سلام و احترام. معمولاً مانند سالهای گذشته، «شاهد کویر مزینان» بر روی بلاگفا را میدیدم، اما امروز وقتی وبلاگهای بروزشدهی سایت بیان را مرور میکردم، چشمم به وبلاگ شما بر روی بیان خورد. خرسندم از دیدار نوشتهها و پستهای شما در بیان. درود بر مزینان و مردم ناب مزینان که مرام استاد شریعتی و دکتر شریعتی را همچنان جاویدان نگاه میدارند. بنده هم سالی چند مرتبه متنی دربارهی دکتر و استاد مینویسم. از جمله پست ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ که لینک آن را درج میکنم: اینجا نیز پستی که در سال گذشته در مورد قبر استاد شریعتی در صحن آزادی حرم رضوی نوشتم، در زیر میفرستم. مصور هم هست: اینجا و اگر خودتان صلاح دید و خواستید در وبلاگتان انتشار دهید از سوی من بلامانع است. درود.
۲۱ - ۴ - ۱۴۰۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خروسهای مکزیکی! نگاهی گذرا به کتاب جدید آقای سید عطاءالله مهاجرانی. ایشان در بخشی از کتاب جدیدش «نقدِ "تحریفِ مدرن" امام خمینی (جنگ عراق و ایران» از انتشارات «امید ایرانیان» -که آقای «مهرداد خدیر» نیز آن را درین (منبع) معرفی کرده است- دست به افشای سندی میزند که بر اساس آن، آمریکای عصر رونالد ریگان، برای نابودی منابع و سرمایههای دو کشور ایران و عراق، متوسّل به سیاستی شده بود که رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا از آن به عنوان «خروسهای مکزیکی» تعبیر کرده بود؛ یعنی دو خروس (=بخوانید عراق و ایران) چنان تا سر حدِ مرگ با هم میجنگند تا هر دو «ناتوان و آشولاش» بر زمین میافتند. که بعدها جرج شولتز تز «جنگ کمشدت» را نسبت به ایران طرح کرد.
نکتهی تشریحی: در طول هشت سال جنگ تحمیلی، بر امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و وفاداران انقلاب -که با جان و دل و از سرِ آگاهی و غیرت به جبهه میشتافتند تا شرّ فتنهی جنگ را در همان مرز دفن کنند نه وسط خاک ایران- کاملاً آشکار بود که جنگ صدام علیهی ایران، جنگی انفرادی نیست، جنگی نیابتیست از سوی آمریکا و غرب علیهی ایران؛ منتهی در آن دوره بر بسیاری سخت میآمد این قضیهی بدیهی و پیشپاافتاده را بپذیرند، زیرا بنای کارشان بر لجاجت با امام و انقلاب بود. لابد به حکم آزادی، حق خود میدانستند جوری دیگر فکر کنند. خُب! بکنند، ولی حالا درین کتاب، سند و سندها رو شد که جنگ، با تحریک آمریکا و حتی توافق شاهپور بختیار با صدام حسین، شکل گرفت. او ۵ بار به عراق رفت و با صدام حسین بر سر سقوط جمهوری اسلامی و در دست گرفتن قدرت پس از شکست ایران توسط صدام! توافق کرده بود. نیز سندِ تشویق صدام برای جنگیدن با ایران از جانب آمریکاییها؛ یعنی همان ملاقاتی که در مادرید بین فاضل براک «چهرهی پشت پردهی حکومت عراق با الکساندر هیگ از آمریکا» صورت گرفت که در آن حتی «بیل گیتس» و به گفتهی آقای مهاجرانی «رابرت گیتس» نیز شرکت داشت.
نکتهی حاشیهای: وقتی حجتالاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی برندهی انتخابات ۱۳ شد، نشست مطبوعاتی گذاشت. در پایان آن نشست، حجتالاسلام آقای سید محمود دعایی -مدیر روزنامهی اطلاعات- به سراغ آقای رئیسی رفت و هدیهای تقدیمش کرد. چه بود؟ همین کتاب.
نکتهی نقدی: بر آقای دکتر سید عطاءالله مهاجرانی انتقادات فراوانی وارد است و من از همان دورهی در قدرتش، منتقدش بودم؛ اما پیش نیامده کتابی یا مقالهای ازو به بازار نشر بیاید، اما من در خواندن آن ابا کنم. نه. حالا هم که لندننشین شد و حتی سراغ آل سعود هم رفته بود و در نشست این آل، شرکت میجست، باز نیز با هر نیتی (حالا برای تطهیر خود یا تبرئیهی فرزندش و یا هر n کاری! که دارد) قلم خود را کنار نگذاشته، چه جاهایی که بدنویس است و چه جاهایی که خوبنویس. بگذرم.
نظر:
جناب حاج شیخ جوادآقا آفاقی سلام
مفید بود و پر از نکته. اندازهی یک منبر حرف داشت. درود.
کشکولی: توی جمهوری اسلامی ایران اصلا و ابدا (بدون تنوین خوانده شود به گویش محلی) به کسی دو پست! سه پست! و چند پستِ چند سربِنی بدن. نا، دکّال نمیدن! بگذرم!
پاسخ:
سلام استاد احمدی ارجمند
نکاتی میافزایی در نظرات، که متن مرا بهشدت غنا میبخشد. بلی؛ کتاب شریف «پیامآور عاشورا» را خواندم که در عظمت کار حضرت زینب سلام الله علیها نوشت. اما اولی را که فرمودی، نه ندیدم و نخواندم. یا خواندم اسم دیگهای داشت. کتاب «حاج آخوند» را هم پارسال درین صحن، به احسن وجه معرفی کرده بودی که در سایتم چاپ شد. نکتهی تحتانی شما هم نکات فوقانی را بیشتر بااهمیت کرد. تشکر وافر.
۲۲ - ۴ - ۱۴۰۰
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. یکی از جاهایی که توی هفته، یکی دو باری میروم «آوانگارد» است؛ تازهها زیاد دارد. حالا همین «ابله» برانگیخته از حضورم در همان آوانگارد (اینجا) است. فئودور داستایفسکی قصد داشت «انسانِ والا» ترسیم کند. برای این هدف «پرنس میشکینِ» ۲۵ سالهی روسی شخصیت داستانش میشود. رمان میگوید او دچار عارضهی «ابلَهی» بوده، اما در دورهی نقاهت، خیلی کتاب خوانده است و سرانجام معالجه شده و به روس بازگشته است. داستایفسکی «ابله» را با محور قراردادن او نوشته است.
ابله حالا که به جامعهی روسیه بازگشته، شگفتزده میشود؛ انگار در دورهی ابلهیاش مانند نیچه و افلاطون در غار و آرمان و مُثُل به سر میبرده و اینک از کارهای مردم بهشدت تعجب میکند و انگشت شگفتا! بر لب میزند. لذا از طریق «وجدان» خود، زندگی و رفتار مردم را میبیند و خود را تماماً در برابر «ظلمت» مییابد، چون مشاهده میکند آنان در «گرداب هولناک» افتادهاند و سرنوشتشان را به سیاهی و تباهی گره میزنند.
چرا؟ چون پایههای ارزشها را لرزان میبیند. از خلوص روح، عاری گشتهاند. از طریق نظم نوین همهچیزِ نظام ایمانی و تمدنی را ویران میکنند. حرفهایشان به هذیان، مانند است. همهچیز جامعه، پول و کسب موقعیت اجتماعی شده است. لذا ابله تصور میکند جامعه به سمت اعماق مرداب -گودترین جای غرقشدن و در گِل ماندن- در حرکت است و درین وانفسا خود را هم پیچیده درین گرداب و «قعر سیاهی» میبیند و با همان جامعه، به آن قعر فرو میرود که در زبان عامیانهی ما منجلاب است؛ یا اَسِّل (=استخر مردابی جنگلی».
نکته: داستایفسکی در «ابله» نشان میدهد که انسان در جامعهی گردابگونه چگونه توسط فساد و انواع دوری از ایمان و وجدان، بلعیده میشود، زیرا علت از نگاه او این بود: «ایمان را از یاد بردهاند». بگذرم. فقط بگویم حتی «ابله» را هم -که تمرین وجدان میکرد- با خود به قعر برد.
اشاره: امید است برداشت تفسیری من از فوقالعادهترین رمان روسی «ابله» -نوشتهی ۱۸۶۹- خطا و انحنا نزند. یا دستکم برداشتم چندان دور از واقع نبوده باشد.
پاسخ:
سلام حاج شیخ جوادآقا. جالب بود. روحیهی شما تحسینبرانگیز است. مزاح حکیمانهای بود. درین باره: یک توضیح خاطرهواره: حقالزحمه که فرمودید، همان «مِلّا پول» به زبان قشنگ محلی. چه هم قشنگ بود این دِهش با طوع و رغبت. چون مردم با دادنِ شائقانه «مِلّا پول»، دین خود را اداشده احساس میکردند و یقین داشتند که با هدیهی این پول، برکت در رزق و روزیشان میآید و چه زیباست شرکت جانانهی مالی مردم در مجالس حضرت سیدالشهداء (ع). هزینهای که خرج حساب نمیشود، سرمایهگذاری معنوی محسوب میگردد. درود وافر بر روح ابوی شما و روضهخوانان قدیم و حال محل، که همگی با زندگی زاهدانهیشان در روح مردم حضورِ خلوص دارند.
۲۳ - ۴ - ۱۴۰۰
هی هی
با عقل حدیثِ عشق گویی! هی هی
در کتمِ عدم وجود جویی! هی هی
جامی و شراب و عاشق و معشوقی
یکتا به خود آ که خود تو اویی! هی هی
(رباعی ۳۱۹ سید نورالدین شاهنعمتالله ولی)
۲۴ - ۴ - ۱۴۰۰
داد، آزاد، شاد
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلُّف مَشو، آزاد بزی
در بِه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
۲۵ / ۴ / ۱۴۰۰
مایهی سکینهی مردم و ... !
به نام خدا. سلام. نهاد نگهبان اخیرأ بیانیه داده (منبع) و اذعان کرده «با الگوگیری از نهضت مشروطه» این «نهاد» شکل گرفت. بیانیهنویس شورای نگهبان نیز -که نمیدانم معمولاً کدام فرد در این نهاد است که دست به قلم میشود- خود از نهادِ خود تمجید و تعریف! کرده که: «شورای نگهبان با تلاش شبانهروزی، مایهی سکینه و آرامش مردم و مسئولان بوده است.»
کشکولی: از قدیم و ندیم در مازندران مثالی شهرت یافته که: «پسرزن تعریف رِه وِنه شیمار هاکانه»!
۲۶ - ۴ - ۱۴۰۰
گریز هستهای!
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. لابد این روزها این دو واژهی امنیتی را شنیدهاید. منظور آنان -آمریکا و اروپا- این است گریز هستهای! ایران (منبع) سریعتر شده است. زمان گریز هستهای چیست؟ مقدار فرصتیست که یک کشور هستهای ارادهی خود را برای ساخت بمب هستهای تا زمان قطعی تولید آن، در نظر میگیرد. برآورد غرب تا الآن این بوده زمان گریز ایران حدود یک سال (منبع) است. اما اخیراً به این نتیجه رسیدهاند این زمان سریع شد و ایران کمتر از ۳ ماه، به چنین ارادهای دست مییازد. یعنی توان ساخت بمب از حالت بالقوه به بالفعل. به عبارتی: از فاز -۰- به فاز -۱۰۰- ، چرا؟ چون برین نظرند ایران میزان غنیسازی و ذخیرههای آن را بهشدت افزایش داده است. و همین، یعنی زمان گریز هستهای شده کمتر از ۳ ماه. این را در اصطلاح میگویند، آستانهی صبر هستهای.
نکته: به یاد جملهی «سرباز» شهید حاج قاسم سلیمانی افتادم که با آن لحن، نوع نگاه و با سه انگشت کناری، در گیلان گفته بود کمتر از ۳ ماه دیگه، داعش را از صفحهی روزگار محو خواهیم نمود.
اشاره: من از سه منبع، اصلِ «خبر» گریز را کاوش کردم: «رصد» ، «اِشراف» ، «آخرین خبر». اگر خبر نادرست بودهباشد، به آنان برمیگردد؛ اما اگر درست بود، شرح کوتاهام بر خبر، یک اصل بدیهی در فن تحلیل است که بر اساس این اصل، هر فرد میتواند بر خبر، تحلیل یا توضیح و یا تفسیر بنویسد.
اطلاعیهی ۲۶ تیر ۱۴۰۰ مدرسهی فکرت
اطلاعیهی ۲۶ تیر ۱۴۰۰ مدرسهی فکرت
گرچه ابتدا ممکن است «به صورت آزمایشی» در کشور اجرا شود، اما چون شکل قانونی به خود میگیرد، در تاروپود امنیت و جامعه باقی میماند. علاوه برین، ممنوعیت پیامرسان خارجی فاقد مجوز، مشمول این قانون است و نیز محکومیت حبس و جزای نقدی در استفاده از آن، به انضمام منع قانونی ویپیان و فیلترشکن. و انضمامهای دیگر این قانون مجلس. بنابراین؛ با این قانون امنیتی (منبع) و جابجایی قدرت در ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ، و نیز صلاحدید لازم، مدرسه فکرت بهزودی از دسترس تمامی اعضا خارج میشود. چارهای هم نیست، چون قانون کشوری بر همه الزامآور است. مگر آنکه راه قانونی دیگری پیش رو افتد. فعلاً موقتاً پایان.
شروع دوبارهی مدرسه فکرت
پس اندی که فتیلهاش پایی کشیده بود:
آیا تقویت دایمی توان موشکی ایران لازم است؟ ممکن است در نگاه ساده گفته شود هزینههای سرسامآور دارد و مشکلات مردم معیشت است نه قدرت موشک. پاسخ این است کشوری که توان دفاعیاش پایین باشد در معرض بدترین ناامنی قرار دارد، بنابرین به دست آوردن امنیت پایدار ایجاب میکند، کشور حتی در سختترین شرایط قدرت دفاعیاش را مدرن و مضاعف نگه دارد. علت روشن است: ایران زیر فشار غرب قرار دارد تا افکار و رفتار خود را به فرمان غرب تنظیم کند. اندیشهی مقاومت در برابر فشار غرب، میان معیشت و موشک پل زده است. پس هم موشک و هم معیشت. این یعنی نماد عقلانیت
نظر:
استاد ارجمند سلام علیکم. دو فرجام نیک مؤمنان برای بنده جالب و آموزنده بود. در بند ۲ هم دانستن هدف مانع از انجام وظیفهی معصوم ع نمیشود، نکتهی ژرفی بود. اما در بند ۴ که فرمودید آن دو، جز به تکلیف، کاری نکردند، باید عرض کنم در مورد شهید حاج قاسم تماماً صدق میکند، اما در مورد مرحوم مصباح بهآسانی نمیتوان این نتیجهی قطعی شما را پذیرفت. چون در جاهایی میتوانست کارهایی کند که نکرد، یا کارهایی نکند که کرد. از جمله ترک مبارزه در نهضت امام خمینی یا لیّنبودن در مقام نظریهپرداز دین و عالم فیلسوف که کمتر در اخلاقش دیده شد. ازینرو من مقایسهی این شخصیت و شباهتسازی رفتار، گفتار، و مواضع آن دو را نادرست میدانم و جایگاه حاج قاسم رفیعتر از آن است که کسی را در ردیفش قرار دهند. با تشکر از مطالب مفیدتان استاد.
نظر:
جناب آقای ... دوست اندیشمند سلام
اگر هیچ دلیلی بر منطقبودن و حُسن خُلق جنابعالی در داشتههایم نداشته باشم، همین یک تکاپوی شما مرا به تکافوی ادله میبرَد که جنابتان در مواجههی علمی با کسانی که متفاوت و حتی متضاد از شما میاندیشند، زبانی برای نطق و اخلاقی برای کردار دارید و چالش را با چکش اشتباه نمیگیری. جدا از اینکه من جواب شما را چه بپذیرم چه نپذیرم، خودِ رویهی مواجههات از اخلاق و منطقی تبعیت دارد که خواننده را نسبت به شما نرم و حامی نگه میدارد. درود؛ فراواندرود. در حوزهی علمیه باید جانبدار شیوهای بود که این ویژگیها در آن جلوه داشته باشد و جزو رَویه و لایه محسوب شود، نه رُویه و لاوه. ویژگیهایی چون: بردباری در برابر مسئلهداران و مسئلهبافان. مدارای دائمی با دانشمندان و اندیشمندان مثل سیرهی حضرت امام صادق ع. در مقام پاسخگویی با مخالفان و منتقدان برآمدن، نه توجیه و فراریدادن. کظم غیض به عنوان بالاترین درجهی پارسایی. پروریدن کادر فکری که گنجایش شبهات و هجوم فکری را داشته باشد. پرهیز از سیاستزدگی و اخلاقپیشگی و زیستن در زیّ طلبگی. اوتادبودن برای مؤمنان و کوه شکیبایی در برابر انتقادکنندگان. اسلامشناسی بر پایهی مکارم اخلاقی و معنویت مبتنی بر شریعت. تقویت خطی که امام خمینی پدید آورد و رفتار بر منهج امام که عرفان و عدالت و شریعت و سیاست را باهم داشت. حمایت از رهبری معظم در برابر جبههی امپریالستی دنیای غرب که در پیِ ایرانی هستند که با تنظمیات آنان نفس بکشد و کاری به کار مستضعفین نداشته باشد.
من مشی چون مرام مرحوم مشکینی را که تألیف قلوب میکرد و جانهای مردم را صیقل میداد، خیلی مؤثر میدانم و نیز شیوهی آرام و اخلاقمدار آقای جوادی آملی را. گرچه من به صورت یکپارچه هرگز تحت تعالیم هیچ شخصیتی درنمیآیم، از هر عالم دینی، هر گونه زیبایی و سخن و سکوت حکمتآمیزی که ببینم جانبش را نگه میدارم و خودم را متعهد بار میآورم. امام صادق ع هم منع کردند که مؤمنان پیرو محض شخصیتها نباید باشند. بیتردید کردار و گفتار شما آقای مرآت عزیز ریشه در اعماق دارد و نیکوصفتی شما برای من جاذب و مغتنم است. پوزش جملاتم به درازا کشید.
کتاب سیرهی حضر نبی ع
۱۴ دی ۱۴۰۰
اصغر چرا؟ اکبر چرا؟
به نام خدا. سلام. گاه مشاهده کرده و میکنم که از عرفان دفاع میکنند و از فقه، فرار. فقه را دخالتگر تلقی میکنند و عرفان را مختارکننده. فقه را سختگیر و عرفان را آسانگیرنده فرض میکنند. به عبارتی فقه اصغر و فقه اکبر میکنند بیآنکه متوجه باشند فرق این دو چیست. از قضا فقه زندگی، فرد را معتدل میکند و عرفان، حیاتش را متعالی. و بسا تعالی به تعادل وابسته باشد. در یک تعریف ساده و برگرفته از علوم دینی و مأخذ «تاریخ فرهنگی قرآن» درین رابطه، فقه اصغر همان عمل به محتوای توضیحالمسائل مراجع است که به انسان مدد میرساند در جامعه فردی معتدل و متشرّع بار بیاید و بخش اعظم این فقه، قابل اجرا از سوی همگان است. اما فقه اکبر عامل تقرّب و ربّانیشدن انسان است که به حوزهی ایمان انسان راجع است و هستیِ فکری و ذهنی وی را سروسامان میدهد و اندیشهی او را به عزم و راسخبودن تزکیهی نفس گره میزند تا کارهای نیک را وفق آموزههای الهی صورت دهد و خود را آرامآرام چندین گام به انسان کامل نزدیک سازد و یا خود انسانی کمالیافتهتر شود. یعنی به عبارت تخصصی هم حُسن فعلی داشته باشد و هم حُسن فاعلی؛ پیوند ناگسستهی عمل با عامل.
تا جایی که میدانم گویا کارشناسان فقه برین نظرند اگر فقه اصغر احکامش برای ساماندهی بر مدار عقلانیت است، فقه اکبر به مؤمنان یاد میدهد که فراتر فکر کند؛ مثلاً فراتر از عدالت، به احسان و جود بیندیشند. زیرا درین فقه، دل و قلب و عاطفه در کار است. یعنی مدار فقه اکبر، هم خرد و عقلانیت است و هم حُب و محبت. و درین مدار به انسان یاد داده میشود فراتر از خود و حقوق خود، «دیگران را بنگرد و با احسان و محبت و مَودت از حقوق خویش نیز بگذرد و خدمتی به دیگران کند.» پس انسان در فقه اکبر با خداوند در مرتبهی بسیاربالا آشنا میشود و در مقام احسان الهی خود را فدای دیگران میسازد. نمونهی بینظیر چنین انسانی در روزگار ما، سرباز حاج قاسم سلیمانی بود که حقیقتاً هر چه نیکی بود در او جمع بود و سرانجام هم با رشادت و شهادتش، به تعبیر رهبری معظم «ملیترین و اُمتیترین» قهرمان جهان شد.
عرفان به عبارتی همان فقه اکبر است که سختتر از فقه زندگی است که لحظهبهلحظه عارف را برای قرب مهیّا نگه میدارد و آنی وی را به خود وا نمیگذارد. حالا داوری شود کدام سختتر است؟ اصغرش یا اکبرش؟ پس به نظر میرسد کوبیدن فقه و دمیدن عرفان و جداسازی آن از این و این از آن، نادرست و ناشی از ندانستن قلمرو هر کدام است. در آخر ناگفته نگذارم اسلام در بُعد فقه به همهی بخشهای زندگی فرد، دقت و توجه دارد در حد تنظیم عباد برای عبادات، حتی در اقتصاد تحلیلی هم نظر دارد، اقتصاد تحلیلی یعنی رفتارهای بشری در زمینهی تولید، توزیع و مصرف و فقه اسلامی در اموری همچون تشویق به امر کار و تولید و نیز مصرف درست و بازداشتن از اسراف و تبذیر نظر تشویقی و تنبیهی دارد.
سگگردانی، بیحجابی، ایجاد ناامنی و کاظم صدیقی
به نام خدا. سلام. حجتالاسلام شیخ کاظم صدیقی رئیس «ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور» است. ستادی که متکفّل بازداری و واداری است، واداری به خوبیها و بازداری از بدیها. البته از منظر شهید مطهری نه به زور، بلکه در د تذکر، آنهم تحت شرائط ازجمله احتمال تأثیر. وگرنه بازده وارونه دارد. آقاشیخ کاظم صدیقی در جلسهی این ستاد سه گناه «ربا، ایجاد ناامنی و تزلزل در خانواده» را مطرح کرده که «در روایات متعدد به جنگ مستقیم با خداوند» به حساب آمده است؛ بنابرین گفت: «این گناهان متأسفانه در جامعهی امروزی ما رواج پیدا کرده است.» نیز «رواج بیعفتی و هرزگی» که در نگاه وی «مصداق اَتم و اکمل آن بدحجابی، بیحجابی و مقولهی سگگردانی» است.
خُب چه میشود به شیخ صدیقی گفت؟ ارزیابی وی از جامعهی امروزی لابد مبتنی بر گزارشهای مُتقن میدانی -آنهم از سوی کارشناسان شایسته و خبره- است. اگر چنین است باید عرض کرد این معضل فقط شاخه ندارد، ریشه هم دارد، آیا ریشهیابی هم شده؟ گویا اهل فن، بخش وسیعی ازین رفتار کژتاب را، واکنش و مبارزهی مدنی -ولو به شیوهی کجدار و مریض- میدانند. آیا میشود جاهایی از نظام را ترمیم کرد تا این بخش از جامعه که بعضاً شریرند و دارای خُلق بزه، رفتارش را اخلاقیتر و سطح گناهش را رقیقتر کند؟ جامعهی بیگناه که وجود خارجی ندارد، پس با گناه و گناهکاران باید کاری کرد که آنها متوجهی ژرفای زشتی کارشان بشوند؛ وگرنه امر به معروف و نهی از منکر میشود همان داروغه و مُحتسب. آقای صدیقی درینباره راست را بیان کرد، اما اینکه او و نیروهایش با آن چگونه برخورد خواهد کردهاند نامعلوم است. حتی عمل به فریضه یا استحبابِ «نهی از منکر» مخاطرهآمیز هم شده است؛ اغلب به نبرد خونین انجامیده و ناهی، جان شرینش را هم از دست داده است.
قضیهی درس امام خمینی و عرعر آن الاغ کوچه:
کامنت من در این پست سایت محاکات، اینجا :
پاسخ:
بله درست است فرمایش شما. موافقم، منطقیست. بنده هم سلام و تسلیت عرض میکنم پیشگاه شما جناب اقاصدرالدین عزیز. آنجا هم که، هم من و هم جنابعالی از آیتالله مطهری به عنوان یک متفکر پارسا و دارای سخنهای قابل اتکا حرف به میان آوردهایم یا میآوریم در واقع میخواهیم استدلال خود را به سخن یک عالم دین هم استناد کرده باشیم و الّا این قضیه با رجوع به عقل سلیم هم، آشکار میشود و بداهت مییابد .مانند همین دهها سال بهدرازاکشیدن ظهور و حضور امام غایب عج. بههرحال آمدن آن امام به میان حضار، در اصل برای اشاعهی معروف و ممانعت از منکر است یا دستکم پرهیزدادن مؤثر از منکرات بزرگ. چرا نمیآید؟ چون بهیقین به علم خداوند، هنوز آمدنش تأثیرگذار و تغییردهندهی اوضاع روزگار نمیگردد. لذا شرط تأثیر در ظهور هم، مثل اصل امر به معروف، یک بینّه است. همبحثی با شما برای بنده نیز سودمند است. سلامت باشید.
چرا هجوم به حاج قاسم
آیا نصب رفسنجانی بر فرماندهی جنگ اشتباه نبوده؟!
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حالا که مرکز اسناد جنگ سپاه یک سند «بکلی سرّی» در مورد عملیات کربلای ۴ (۳ دی ۱۳۶۵) را از طبقهبندی خود خارج کرده، بر منِ شهروندِ شرکتکرده در جنگ، حرَجی نیست اگر بخواهد کمی دربارهی آن -که بخشی تراژدیک (غمباره) از تاریخ سرزمینمان شده- حرفی بزند. تا دیروز نمیشد روی چیزی حرف بزنیم که اغلب میدانستیم سندش همچنان در ساختمان ویژهی سپاه با مُهر سرخ «بکلی سرّی» نگهداری میشود و رفتار مدنی ایجاب میسازد، امور امنیت سرزمینش از سوی شهروندانش و نیز به قول دوستی: دِهوَندانش رعایت شود. میدانم در تعدادی از افراد هر جامعه، ردّ پای تفکر و ژرفنگری در بلورِ روحشان زودتر از سایرین به بار مینشیند و جبهه جایی بود که این استعدادِ خداداد، زمینهای برای بروز میداشت. مگر جبهه چه جایی بود؟ به نظر من جایی به مراتب طبیعیتر از جامعه. محلی باز برای شوخیهای نیمهباز. چرا؟ چون آحادِ آن، خودِ وجودشان را به روی یکدیگر باز میکردند و درِ شناخت بیشتر را بر روی هم نمیبستند، میگشودند. که این حالت، کمتر در خودِ جامعه شکل میگیرد: جامعه، بستهتر از جبهه بود و جبهه، بازتر از جامعه.
نظر:
پاسخ:
سلام جناب استاد حجتالاسلام باقریان
دنبالهی بحث شما را با خانم وسمقی خواندم. مطلب به نظرم خوب به پیش رفته است. وقتی به این جملهیتان رسیدم متوجه شدم شما دارید به یک آیهی مهم قرآن استناد میکنید این قول شما: «ولی چه باید کرد که کسانی فکر میکنند در هر مسالهای باید قلبشان قانع شود و قناعت عقل و مجاب شدن در برابر ادله برایشان کافی نیست.» و سپس این نتیجه را گرفتهاید: «ما توانایی قانع کردن دلها را نداریم، و سخن منطقی با چنین افرادی شاید بی فایده باشد.» بنده خواستم سه اشاره هم داشته باشم:
اول؛ مراد از «إِنَّکَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ» از نظر صاحب المیزان «رساندن به هدف مطلوب است که بازگشت آن به مسأله افاضهی ایمان بر قلب میباشد و طبعاً چنین هدایتی از عهدهی رسول خارج است.» بنابرین وقتی کار، کار خداست، بندگانش نباید خود را در مقامی فرض کنند که به عنوان «هادی» افراد پذیرفته شوند.
دوم؛ در تفسیر «اطیب البیان» مرحوم سید عبدالحسین طیب اصفهانی نکتهی شگفانگیزی آمده است که لابد از نظر شما گذشت که ایشان میگوید: «در باب هدایت دو شرط لازم است اول هادی باید تام الفاعلیه باشد در هدایت کردن دوم مهتدی باید تام القابلیه باشد در قبول هدایت.»
سوم؛ وقتی خدا به رسولش حضرت محمد ص میگوید: «تو نمیتوانی هدایت کنی هر که را بخواهی و دوست داری. قصص/ ۵۶ دیگر تکلیف از بندگان عادی خارج است.
منظور؟ منظور من این است شما در بحث با سرکار صدیقه وسمقی ادله را را آوردید و احتجاج کردید پس دیگر قانع قلب نه نیاز است و نه از عهدهی شما ممکن.
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
استاد باقریان سلام و احترام
این استدلال شما که چون اکثر مردم پیامبران را میکشتند و نیز در پرستش خدای یگانه از او شکلی ترسیم نمیکردند و روی همین دو علت، کاوشها و پژوهشهای باستانشناسی قادر به کشف یکتاپرستی دیرینه نیست، اما یگانهپرستی و توحید جریان دایمی و مستمر داشت، مطلب رسایی بود و در نقد کتاب سرکار خانم وسمقی جالب توجه بود. خرسندم در مقام ناقد و نقد جوانب نقد را رعایت میکنید.
پاسخ به مهندس آقا سیدباقر شفیعی:
بله، تا پیش از ورود حاج قاسم، معارضات در سوریه مدنی بود، و بنده هم همان زمان که سال ۱۳۹۳ به بعد در سایتم دامنه از سیاستی در سوریه دفاع میکردم که میان معترضان مردمی و حاکمان بعثی سوری، توافق و تقسیم قدرت ایجاد کند. کمی هم گفتوگو داشت پیش میرفت، حتی قانون اساسی پیشنهادی هم طرح شد، اما مدتی بعد ناگهان اوضاع عوض شد و این بهشدت مشکوک بود که به اندازهی کافی رویش صحبت شد درین صحن. بنده حتی از سوریهی مداخلهگر در لبنان در دهههای پیشین هم دفاع نمیکردم، اما بعد که قضیهی جنگ داخلی و بیرونی رخ داد، و دورنمای دسیسه دیده شد، راهی را درست میدانستم که شهید قهرمان حاج قاسم آن را داشت میپیمود که سرانجام درستی هم داشت؛ برافکندن بنیاد تفکر خشن داعش و النصره که اساساً ضدایرانی بودند. اما مقایسهی ظفار با سوریه نادرست است، چون سوریه از اول جزو پایهگذاران جبههی پایداری عرب بود که در دفاع مقدس هم در مجامع رسمی جهانی جانبدار ایران بودند. و نیز خاک سوریه عمق استراتژیک ایران است در مبارزه با اسرائیل و نمیشود آن را نادیده انگاشت و راحت گذاشت دست محور خشونت و واپسگرایی جریان تکفیری قرار گیرد که همهی مردم را باطل و فقط فرقهی خود را ناب و برحق میدانسته و از دم تیغ میگذراندند. پس خاک سوریه، عمق راهبردی ماست، کاری که اکنون اسرائیل دستوپا میزند در جمهوری آذربایجان جای پایی ایجاد کند. در پایان متشکرم ازینهمه مشارکت خوبتان در مباحثات این تالار و دادن تحلیل و اطلاعات و نقدونظرهای مفید و قابل بحث.
سلام. انتقادات شما دور از واقعیت نیست. من هم وضعیت سوریه را در دو سویهای جداگانهازهم، ترسیم کردم. اما از شما میپرسم به نظر جنابعالی ایران میان دو شرّ و شَریر (دیکتاتوری خاندان اسد + خشونتطلبان داعش و متحدین) جانب کدام را میگرفت منطقیتر و به منافع ملی ایران نزدیکتر بود؟
سلام. فهم فقهی مرحوم آخوند خراسانی از نظر بنده آنچنان از قوت و استحکام برخوردار نیست. به خانهبردن اسلام و به سینهسپردن دین، اساساً رویکرد راحتطلبانه است. تز امام خمینی درینباره جامع است. گفتمکه آقای جوادی آملی از علایق خود از رفسنجانی پرده برداشت، که اغراقآمیز و دور از واقعیت است. اما چون دأب ایشان آسانگیرانه است، سخاوت ورزید. وگرنه مگر میشود چنین فردی که مرد شمارهی دو نظام بود تمام کارهاش سالم تلقی شود؟! این در دنیای سیاست ناممکن است الا برای معصوم ع. وقتی امام خمینی اشتباهات داشت، آنوقت شاگردش هاشمی مطلق است؟ متشکرم از مباحثه. به گمانم تکاپوی هردویمان به تکافو رسید. درود.
موافقم. درسته. در آن برهه ورود ایران به تصمیم رهبری معظم درست بود و ایشان دورنما را میدیدند و جناح چپ درین باره، اغلبشان دچار تحلیل غلط بودند که پس از خاتمهبخشیدن به شجرهی داعش متوجه اشتباه خود شدند. تفکر را نمیشود دفن کرد، داعش هم نوعی تفکر است که هر جا و هر زمان میتواند چنین فکری جوانه برند. شهید حاج قاسم نگفتند تفکر را برانداختند، چنان تیز و حکیم بود که گفتند حکومت داعش را از زمین محو کردند. الان تهماندهی داعش سرزمینی که قابل دولتشدن باشد در اختیار ندارد. باز نیز تشکر دارم از قوهی فکری جنابعالی که در بحثکردن جدی هستید.
سلام و شب شما به خیر. شناخت جنابعالی را ازین جریان فکری دنیای اهل تسنن، درست و رئالیستی میدانم، اما کارویژهی نیروهای امنیت همان است که بتوانند چنین استعداد بالقوهی هر معارضی را به تأخیر اندازند. آیندهی هیچ جریانی البته که معلوم و قابل پیشبینی قطعی نیست. مهم این است در برابر چنین نیرویی، به سبک عقلانی و به تعبیر زیبای فرهنگ ایرانی، دستبهعصا باشیم. بازم ممنونم که بحث را قویتر و منسجمتر کردید.
۲۱ دی ۱۴۰۰
کی راست میگه؟ محمد کردبچه؟ یا سازمان بودجه؟
به نام خدا. سلام. خودش میگوید به او اتهام زده شده که بر سر نوشتن بودجهی کشور «با نمایندههای مجلس بدهبستان و زدوبند» داشت. اما سازمان جواب داده که طبق نامهی رسمی یک «نهادهای نظارتی و امنیتی» که کردبچه نمیبایست «در مشاغل حساس» به کار گرفته شود؛ از ورودش به بودجهنویسی جلوگیری شد؛ زیرا وی علاوره برین، «اسناد و مدارکی را از سازمان» خارج میکرد.
منظور؟ منظور من این است این بودجهنویس که سالهای سال چسبیده بود به سازمان، سرآخر با چشم ناظر «نهادهای نظارتی و امنیتی» ازین کار رانتیاش برکنار شد؛ یعنی چشم ناظر هم نظارتش مثل آن نهاد نگهبان، از نوع استصواب است نه استطلاع. به عبارتی قدرت نظارتیاش بالفعل و عملیست نه صرفاً بالقوه و نظری. لابد همین کردبچه بوده که رقمهای بودجهی اینجا و آنجا را در دولت شیکپوش لو میداده!! مگر «منع به کارگیری بازنشستگان» قانون نیست که چنین کارکنانی همچنان به کارشان چسب شده.اند؟! چرا جا را خالی نمیکنند که پست و شغل به جوان تحصیلکردهی مستعد هم برسد. در آلمان هم چشم نظارت ناظر امنیت، اینگونه است. مگر داستان محاکمهی هلموت کُهل صدراعظم مقدرش یادمان رفت. راستی چشم ناظر اینگونه فعال مایشاء میخواهید؟ یا نظارهگر مرید؟
پنج نکتهام دربارهی متن مونیکا پرِل:
از جناب آقای جلیل قربانی متنی از «مونیکا پِرِل» روزنامهنگار حوزەی طبیعت به من رسیده که پس از مطالعهی این متن ۵ صفحهای در صبحگاه امروزم، حیفم آمده ۵ نکتهای را که در حاشیهاش نوشتم، وارد این صحن نکنم:
۱. از نظر نویسنده آلزایمر (پرتی حواس یا فراموشی) یک «وداع طولانی» را میمانَد، که حقیقتاً برایم تراژدیک بوده است. ۲. اینکه سوگ را به «دوی طولانی» مانند کرد، برای بنده جالب بود و اما چندان برایم جا نیفتاد. ۳. موافقم با پرِل که گفته وقتی کسی را از دست میدهی تازه خاطراتت تازهتر میشود. منکه تازگی برادر از دست دادم، درین تجربهام و هنوز ازش بیرون نزدم. ۴. تعبیر پرل به «لذت ناب کودکیهای بیدغدغه» در من این را دمیده که چه خوب است کودکیهای خودمان را کنار نگذاریم، البته گاهگاه. من که چنین میکنم. ۵. در شگفتم آنان در آمریکا با اینهمه مانور عاطفه در درون خود، ولو در ادبیات، چرا در بیرون مرزها چنین صفت ستودهای را بهتمامه تعطیل میکنند.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
جناب مهندس آقا سیدباقر با سلام و عرض ادب
بر فرض این رأی و سخن شما را درست بدانیم، آنوقت دستکم این دو پرسش را نمیتوان نادید گرفت: پس؛ ۱. از آیتالله آقای سیستانی در صحنهی عراق و منطقه چه ساخته است؟ ۲. مگر در پرهیز از سیاست چه سودی میبرَد که در تلفیق آن زیان میکند؟ حداقل بر خود آن مرجع عالی روشن شد فتوای روی برگهی کاغذ یا صوتش، فقط با ورود شهید حاج قاسم قهرمان به صحنهی کارزار نبرد، شدنی شد و الّا آنها از سامرا عبور میکردند و طومار حوزهی نجف و حتی بیت و ددارودستهی ایشان و همگان را درهم میپیچیدند. ترکِ سیاست توسط عالمان دینی یعنی ترس از انجام و ادای وظیفه و تکلیف. مگر بر انسانهای صالح و دیندار چه عیبی مترتّب است که لباس سیاست نپوشند و در عوض، دیگران ازین حق برخوردارند؟! این تز، همان به طاقچهبردن دین است و صدالبته قرآن را در مُردهشورخانه خواندن و عروس را از زیر آن عبور دادن و هر وقت دل هوس کرد جلدش را بوسکردن و به قول دکتر علی شریعتی لایه را چسبیدن و لای آن را ندیدن.
سلام و بسیار تشکر جناب آقای قربانی
برای بنده تازگی داشت این رموز. ماشینسم که مرحوم دکتر علی شریعتی میگفت، یک شمهاش همین است. چارلی چاپلین هم خوب رُلش را بلد بود. آموزشی بود. پس خیلی آه جمع شده در گلویش.
جناب استاد احمدی سلام
مدیر اعلان تکافو نمیکند استاد احمدی. مدیر در مباحثهها با عنوان عضو در بحث شرکت میکند. پس درِ تکاپو بازِ باز است، چون ممکن است خدایناکرده از سوی خوانندگان برداشت شود درِ بحث را تخته کردند. البته کفایت هر بحثی، میان خود طرفین تعیین میشود که همیشه درین تالار رایج بود. سلام و سپاس.
پاسخ:
چه هم جالب بود. کجایش «سالبه به انتفاء موضوع» بود، خیلی هم راست بود. سالبه جاییست که چیزی خیال محض باشد و واقعیت نداشته باشد. متشکرم. خودتان اهل همان سازماناید و مسلط به اخبارش. من در آن متنم خواستم چشم ناظر قادر را برجسته کرده باشم!
جناب احمدی
سعهی صدر از درسها و تعالیم برجستهی شما حوزویان خردمند است به ملت و بشریت. که لابد خود پیشتازند درین صَبغت و سِبقت.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
جناب استاد قلیتبار
با عرض سلام و ادب و احترام. بنده از حضور آن برادر صاحب فکر و اندیشه، خرسندم و یاد ایامی را گرامی میدارم که ساعتها پای بیانات زیبای شما شامل آواهها، نواهها، مویهها، وعظها و نوحهها، به سر میبردیم، گمان کنم اعضای فراوانی ازین صحن از شما خاطرات قشنگ و حتی محزون به یاد دارند. قدم و قلم آن دوست دیرینهی ارجمندم را، به طیب خاطر گرامی میدارم. درود.
جناب استاد رخفروز
عرض ادب و احترام و سلام. دیدن رخ شما مُحسناتی دارد و شنیدن صوت شما محسناتی دگر. خرسندم درین مدتی که مدرسه فکرت بودید، مباحث را خواندید و در تماسی که بنده داشتید، چههم خوب، استقبال و تمجید فرمودید. حضور مردی مؤمن و شایسه چون شما دوست پرمایه و معنوی و متین، برای بنده و دوستان حاضر دیگر، عاید و سودمند معنویست. به دو علت! هم مباحث خوب دینی و قرآنی این صحن ممکن است جایی در بیانات شما در محافل دینی بیاید و موجب انتشار و زکات علم گردد و هم انتظار میرود نکات شما درین تالار فکری بارگذاشته شود و ما را به انتفاع ببرد. از آن ذاکر اهل ذکر و فکر، بسیممنونم. بهیقین نفس گرم شما در قلم شما سرریز خواهد کرد. درود برادرم.
خیلی عالی استقبال کردی، خیلی. ممنونم آقاقربانی. چه تعبیری؛ سالک حیران، حائری مرحلهی بالاتر از عارفی.
استاد حجتالاسلام باقریان سلام و عرض ادب و احترام
مطلب نقدتان هرچه پیشتر میرود، بهتر میشود و جدیتر و خواندنیتر. ۱. برای من اعجاب داشت که فرمودید «مقصود از خلیفه در قرآن حضرت آدم ع» است چون بسیار شنیدم که انسان بما هم انسان، مسجود ملائک است. ۲. نیز فرمودید «در قرآن وجود انسانهای غیر متکامل انکار نشده و در روایات وجود آنها ذکر شده است.» خواستم بدانم آیا منظور ناقصالعقل است یا هیئت و هیبتی دگر؟ ۳. کاش وقتی از مرحوم یدالله سحابی و کتابش «قرآن و تکامل» سخن به میان آوردید، نظریهاش را زیرنویس یا در جملهای معترضه بیان میفرمودید. متشکرم. مفید و پربار بود.
سلام مجدد جناب مهندس آقا سیدباقر شفیعی
بله درک میکنم چه میفرمایی. اما آیا جز این است ترک سیاست عوارضش بدتر و فاجعهآمیزتر است؟ چه دلیلی وجود دارد که دینشناسان، سیاست را ترک کنند؟ چون عوارض دارد؟! مگر منطقیست هر کجا ناموفق شدیم آن را پای دین بنویسیم؟ عیسی مسیح ع هم دست به انذار و اخطار جامعهی یهودی زد یعنی سیاسیترین کار و خطیرترین مأموریت و اما سرانجام کارش مصلوبشدن بود، و نهایتاً عروج. آیا باید گفت اقدام مسیح اشتباه بود؟ پس، به صرف اینکه ورود عالم دینی به سیاست، عارضه دارد نمیشود نظریهای را رد کرد. البته میدانم شاید اصلاً امکان نداشته باشد قائلین به تفکیک و تلفیق آسان دست از دیدگاه خود بشویند. من درین مورد از بحث، اعلان خاتمه و کفایت میکنم، اما درش گشوده است به روی اعضا. بسمالله. ممنونم با شفافیت بحث کردهاید و به حد کافی دلیل و مثال ارائه.
جناب آقای رکاوندی
با عرض سلام. چرا در هر کاستی و نُقصانی، این نسل جوان است که باید سرزنش و شماتت شود! و شما بهراحتی این نسل را مقصر اصلی قلمداد کرده و با یک جملهی ساده «تمام مشکلات جامعه امروز» را زیر سرِ این نسل نوپا میدانید و کوزهها را سر اینان میشکنید و ریشهی آن را هم به «جهالت و غفلت و یأس فلسفی» جوانان گره میزنید. این به نظر بنده فرافکنی است و دورافکندن مشکلات از گردن خود و با دیگران. نسل جوان همواره «شناور» فکر میکند تا پخته و فرهیختهتر شود، این گذری است که من و شما هم آن را بهمراتب ممکن شدیدتر طی کردهایم. نسل جوان به اقتضای قوای چندگانهی خداداد خود، معمولاً در حال «شدن» و جوانهزدن و کمال غیرت و غرور -به معنای مثبتش- است. به جای اینکه آنان را دریابیم، پَتک بر فرقشان نکوبیم. چه بسا آنها هستند که ماها را باید استیضاح کنند چه کردهایم. بگذرم.
به کجا چنین شتابان...
بهیادآوری فرمولتان درینجا سزاست: گفته بودید، «افراط گری» را «به خروج از تعادل و بسامد بالای ایستار و رفتار» معنا کردهاید. نکند این فرمول از یاد رفته است؟!
دیدگاه آقای قلیتبار دربارهی مدرسه فکرت:
سلام. عصر شما بخیر. ساعاتی کوتاه از حضورم در این گروه محتشم و مفخم می گذرد. با مروری کوتاه بر صفحات ماضی و جاری و تمرکز بر اشخاص و شخصیت های علمی و بعضا ذواطراف در گروه و مبادلۀ نظرات و شوق به مشارکت عالمانه و غیرجانبدارانه و نافذ و پختگی مدیریت مکرم گروه و مهارت ادارۀ مباحث از امتیازات ممتاز این مجموعۀ ستودنی و شایستۀ تقدیر و دستمریزاد است. آن چه این بی بضاعت را واداشت تا این خطوط، نگاشته شود شوق قرین با آزم به خوان وسیع و جان عمیق اهل نظر است. بدین لحاظ، به ظن خویش ورود به مباحث زیر، از اقتضائات غیر قابل تسویف و حیاتی می باشند از جمله:
۱) بررسی متین و استوار و منقح و بدون تعصب زمخت یا لاقیدی در تبیین عملکرد نهادها و نمادهای دینی و دانشگاه و نقش هر یک در بروز واقعیات کنونی.
۲) بررسی دوگانۀ "امید - ناامیدی" و کارکردهای فردی و اجتماعی این دو مبتنی بر واقعیات نه ایده و آرمان و چشم انداز
۳) تضاد میان دین رسمی و رائج با نظامات توسعه و یا نسبت میان این دو که باور دارم غالب آن چه بر ما گذشت و می گذرد محصول نزاع بی پایان این دو هست.
۴) شکاف نسلی و نقش حاملان و تابعین و وارثان و غایبان و ...
۵) نقش محرومیت نسبی و سیطرۀ حسرت از تمدن و ...
۶) آرزوآفرینی (وجود و خلاء و فقد آن) و آرزوستیزی و آثار آن
۷) ... با پوزش از تصدیع و گستاخی.
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
استاد قلیتبار سلامی مجدد و احترامی مضاعف. بسا که همین داوری شما دربارهی مدرسه فکرت انگیزهی هر یک از ما را به مقصد متعالیتری گره زند. برای این بنده مایهی مسرّت است که آن دوست دانا چنین رأیی انشاء فرموده و گردش بحث درین صحن را ستوده و مرا هم شرمسار لطفش ساخته.
اینک در راستای گفتار شما، خواستم به عرض برسانم هر یک از ۷ پرسش و شِمای ترسیمشدهی جنابعالی بحثی مطوّل و لابد مفید و مثمر میآفریند، که به موقع وارد صحن میکنم. از آنجا که یکی از شیوههای مدرسه فکرت، سنجاقکردن پرسش است، درینجا پرسش اول شما را -که خیلیهم مبتلابه است و اندیشهپردازنه- سنجاق می کنم. تا کنون از مرداد ۱۳۹۷ که مدرسه فکرت بنا شدهاست، ۱۵۸ پرسش سنجاق و روی آن بحث مکفی و مفصل انجام شد، اینک پرسش شما شمارهی ۱۵۹ محسوب میشود که الآن در پیشخوان تالار، تنظیم و سنجاق میکنم. درود بیعدد.
پرسش ۱۵۹ : بررسی متین و استوار و منقح و بدون تعصب زمخت یا لاقیدی در تبیین عملکرد نهادها و نمادهای دینی و دانشگاه و نقش هر یک در بروز واقعیات کنونی.
این پرسش به عنوان پرسش یکصد و پنجاه و نهم که از جانبِ جناب استاد قلیتبار است مطرح شده است، جهت بحث و بررسی و گفتوگو در صحن مدرسه فکرت سنجاق میشود.
۲۲ دی ۱۴۰۰
.
۲۳ دی ۱۴۰۰
ایرانیها، پشهها و یهودیان
در کتاب «بازجویی از صدام» نوشتهی جان نیکسون افسر ارشد سازمان «سیا» -که خرداد ۱۳۹۸ آن را معرفی کردهبودم- یک عبارتی از صدام است که به نظرم به بحثهای منطقهای ما کمک میکند. جان نیکسون در «تخلیهی اطلاعاتی» از صدام حسین در قالب بازجویی به نکتهای پی میبرَد که سعی میکنم عصارهی از آن را بنویسم. صدام اعتقاد داشت «هر تلاشی برای واردکردن مذهب به حکومت و سیاست، موجب خواری مذهب شده و سیاست را تباه میکند و حزب بعث این اصل را پیشهی خود کرد» (ر.ک: ص ۱۱۹) ازینرو صدام به جای مذهبف از نظام امتیازدهی بهره گرفت و خودرو و پول و... در اختیار شیوخ قبایل سنّی میگذاشت تا وفاداریشان را حفظ کند. (ص ۱۲۰) و اساساً صدام نگاهش به ملت عراق این بود: دشوار بتوان مردم عراق را شناخت؛ آنان مثل آبوهوا نامعلوماند. (ص ۱۳۸)
منظور؟ منظور من این است که او ریشهای ضدایرانی و ضدیهود داشت. اغلب علت را این میگویند چون در خانهی داییاش خیرالله طلفاح بزرگ شد که بهشدت عمتقد بود: «ایرانیها، پشهها و یهودیان: سه موجودی که پروردگار نباید خلق میکرد». از سوی دیگر تز سیاست منهای مذهب، فقط از ناحیهی برخی از علما و روشنفکران پیگیری نمیشود، دیکتاتورهای حوزهی مسلمین هم ازین تز نه فقط استقبال کرده که تأمینکنندهی اهدافشان میدانند. چیزی شبیه راهبرد «سد نفوذ» آمریکا که طبق طرح «جورج کنان» سعی داشت کمونیست شوروی را به خاورمیانه راه ندهد.
۲۳ دی ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
علیک السلام. بردیام به خاطرهای آقای قربانی! بگم؟ در جادهی فیروزکوه بین سیدآباد و تونلهای امینآباد، بالای تپه کنار جاده، یک تکدرخت کاجیست کهنسال که تابستان در تموز گرما و زمستان در بوران برف، دیدنش بسی حال میدهد و نشاط. روزی راندم به سمتش و رفتم زیر سایهاش، ۱۰۰ متری جاده است. دیدم آنقدر دخیل بستند به تنه و صدر و ساقهاش، که دیگر جای هیچ جِلبستن نیست. نام زندهیاد یوسف رزاقی را آویز کردم به چلهاش و آمدم. این کاج رو هر چه دخیل بستند از شرم و آزرم اما نخشکید. ریشهاش اینجور که معلومه ناسوتی! نیست.
جمعه ۲۴ دی ۱۴۰۰
چرا حضور اینهمه روحانی در قم؟!
به نام خدا. سلام. آیتالله جعفر سبحانی در اجلاسیهی روز ۲۳ دی ۱۴۰۰ جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم و علمای بلاد، در پژوهشگاه علوم و معارف قرآن علامه طباطبایی گفت: «ما نباید محصّل مادامالعمر در حوزه داشته باشیم که این روش صحیح نیست. کسانی که شایستگی دارند، زمینه مهاجرت آنها را باید فراهم کرد و اگر تمام شهرستانها را باید تحت پوشش قرار دهیم باید به آیهی نَفْر توجه کنیم.»
اشارهی آقای سبحانی به آیهی ۱۲۲ توبه است که برگردان فارسی آن این است: «چرا از هر گروهی دستهای به سفر نروند تا دانش دین خویش را بیاموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند، باشد که از زشتکاری حذر کنند»
منظور؟ منظور من این است که درینباره، بارها از سوی هر یک از ما سخن گفته شد. چند دهه پیش شهید مطهری گفته بود بدین مضمون که ۵ سال درسخواندن در حوزه کفایت میکند و طلبهها پس از آن به شهرها و روستاها برگردند. بنده نیز، بهجد ازین تز دفاع میکنم که روحانیان با این حجم از تراکم، نباید در قم باقی بمانند. آنان نیاز است آموختههای خود در دین را تبدیل به آموزه کنند و به جامعه آگاهی و خوراک معنوی برسانند. ملت دیندار، معلمان دینشناس هم نیاز دارد؛ نه فقط در ماه محزون محرّم و مبارک رمضان، در تمام فصول سال. واقعاً آیا صلاح است که دهها هزار روحانی در قم مقیم شوند با آنکه از قصبات و بلاد ایران برای آموختن فن دینشناسی و متخلق به اخلاق الهیشدن آمدند تا مردم را به دین آشنا و عامل کنند و از ایمان و اخلاق پاسداری کرده و بر تقویت فهم دینی تلاش ورزند؟ پس عمل به آیهی نَفْر چه میشود؟ مثل این میمانَد که یکی وارد دانشگاه شود و تا عمر در آن بچرخد. ناگفته نگذارم خیلِ فراوانی ازین طلاب و روحانیون دست به هجرت زدهاند و معین معنوی مردم شدهاند. اما همچنان قم محل انبوهی از روحانیون شدهاست و حاضر نیستند به جامعه بازگردند. حتی پای درس هم نمیروند، ولی همچنان قم را ترک نمیکنند. بسا همین نابسامانی در حوزه عامل آسیب و آفات شده باشد که به جای انذار، در شهری چون قم بارانداز کردهاند. ستودنی است کار طلابی که به جامعه و دانشگاه و کارگاه بازگشتند و نیز آنانی بر اساس طرح هجرت تبلیغی سختی و سنگینی بارِ چندینبار هجرت پیدرپی به اقصینقاط را به دوش کشیده و به میان مردم میروند و خود و مخاطبین خود را به خوبیها و خیر و فلاحها فرامیخوانند.
جمعه ۲۴ دی ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
متن آیه: «فَلولا نفرَ مِن کل فرقَةٍ مِنهُم طائفةٌ لِیتفقَّهوا فی الدِینِ ولیُنذروا قَومَهم اذا رجعوا الیهِم لعلَهُمْ یحذرون...»
پاسخ:
بر شما هم جناب سید مجتبی هاشمی رکاوندی سلام و ثنا
بسیارخوب! چرا دور رویم؟! میرویم همین مدینهالنبی؛ مگر این سو، شکوه و جلالت مسجدالنبی و قبرش چه زیانی دارد که بقیع و قبور چهار امام ع و قبر پنهان حضرت زهرا س در جوارش، خاکروبه مانده و دل زائر و جسم او را زارونزار میسازد. کدام به طبع بشر نزدیکتر است؟ خاکروبه؟ یا آن بنای شکوهیه؟ چرا دورتر رویم؟ میرویم روی داستان اصحاب کهف. مگر مردم وقتی رفتند غار را دیده و از راز آنان سردرآوردند دو دسته نشدند که برخی گفتند دور جسدشان دیوار و گِل میگیریم و تمام و ختم کلام! اما مردم مؤمن گفتند نه، نه، ما مسجدی کنارش بنا میکنیم که یادشان زنده باشد تا ابد. و خدا جانب اینان را گرفت. به قول مرحوم علامه «مسجد در عرف قرآن محلى را گویند که براى ذکر خدا و سجده براى او مهیا شده است، و قرآن بُتکده و یا سایر معابد را مسجد نخوانده، همچنان که خداوند در سورهی حج، مسجد را در مقابل صومعه و بیع و صلوات قرار داده و فرموده: و مساجد یذکر فیها اسم اللّه»
حالا شما سید محترم، نکند خَرق عادت و دریدن و شکافتن دوست دارید! مقام امامان -علیهم السلام- معلوم است که از مرتبهی اصحاب کهف بالاتر است. تازه؛ ساختن بنا بر روی قبور آن ذَوات مقدسه -علیهم السلام- مساوق توحید است، نه شرک، برای تقرب است، نه تقلب. و آیهی «وسیله» در ۳۵ مائده جواز همین تقربهاست: ای اهل ایمان، از خدا بترسید و به سوی او وسیله جویید.
امابعد جناب رکاوندی اسلام من آن اسلامی نیست که نگذارد من جُنب نخورم. طبع خودم را بروز ندهم. چهارچشمی تعقیبم کند که حتی نفس نکشم. خدای من ربّ رحیم است نه ارباب دژخیم. اسلامم اسلامیست که احساسات پاک بشر را تعطیل نمیکند و دست وی را در عشق پاک و لطافت باز، باز میگذارد. همانطور که دین مبین، ساختن مجموعههای شکیل و شیک و مدرن فوتبال و آمفیتئاتر را منع نمیکند زیرا این ابداعات روح بشر را مینوازد، بنای مجلل بهشتواره و زیبای حرمهای مطهر را هم ممنوع نمیدارد. دین، مانند آن سرَککش فضول نیست که انسان را در همهی طبایعاش بپاید و وی را چهارمیخه مثل غول! مُچاله کند. هانطور که ملت ایران بنای باشکوه کوروش کبیرِ خداپرستِ مردمدوستِ سالم و مسالمتجو را اینگونه تا به حال پاس داشته و قصد تخریب قبرش را (که به روایت علامه همان ذوالقرنین قرآنه) حتی در ذهن هم مرور نداده، همان ملت، حرم رضویاش در مشهد مقدس را بهشت جان خود و مینوی دلش میبیند و وقتی آنجا چند شب و روزی لنگر میگیرد، آرامش و رفاه و آسایش را به معنویت و پرستش خدا و احیای توحید پیوند میزند و خدا را عابدتر میگردد. وگرنه پشت همان امام ع، هارونِ رشید هم دفن است، کی سراغ او را میگیرد که روزگاری آنچنان فرمانروایی میکرد که ابری که بر بغداد نمیبارد ناسزا میفرستاد برو، ولی هر کجا بباری مُلک من است.
و آخر هم حرف من درجواب این است وقتی شما همانهایی را که به عنوان «عوام احمق» یاد میکنی، مرا بهتمامه به یاد پیامبرم ص میاندازی که بارها از سوی اشراف شماتت شد که اطرافیان تو آنقدر عواماند که بوی بُز و میش میدهند؛ بینوایان را اینگونه مینواختند. شما بسا بهخوردن آب، آسانِ آسان مردم را احمقی عوام! ندان که عین جنابتان نمیاندیشند و زیاد بلد نیستند سر از سواد دربیاورند؛ آنان به جای سواد، حکمت بلدند که حکمت آن علمیست که آدم را نه فقط دانا، که به مقصد میرسانَد؛ همین عوام احمق (البته در نگاه شما) پیرو همان «احمد»ند که عیسای مسیح مبشرش بوده و هرجا اسلام ندای مدد سر داده، جوشن پوشیده و جان، نثار کرده. پوزش از تصدیع به قول شما فضلا. با آرزوی بهترین روزها برای شما.
پیوست: متن آیه و ترجمهی دنبالهی آیهی ۲۱ کهف: «قال الذینَ غلَبوا عَلی امرهِمْ لنَتخِذَنَّ علیهِمْ مَسجِداً» امّا کسانى که در آنچه بدان باور داشتند (حقانیت معاد) پیروز شدند، گفتند: ما حتماً بر آنان مسجدى بنا مى کنیم تا یادشان زنده بماند.